بیائید سحرها خیلی گریه کنیم آخ که ما یتیمیم.اگر یتیم نبودیم بیست ملیون خواهر و برادرمان را جلوی چشممان گرسنه مرگ نمی کردند که ما آه بکشیم و تماشا کنیم
اگه یتیم نبودیم بارون رحمت خدا این طور واینمیساد روی هستی و زندگیمون که ما اشک بریزیم و تماشا کنیم که ریشه مون داره توی آب می پوسه
یتیمی خواری دوران یتیمی
اگر توی خواری دوران غوطه ور نبودیم این طور سرویسمان نمی کردند که یکسال گذشته کرده اند.حالا کم کم ناو هم می آورند توی خلیج فارس و ما هیچ نم
دیروز زنگ زدن به ضامنای وامی که گرفتم و گفتن که سه ماه قسط فلانی(من) پرداخت نشده و اول ماه از حساب شما کسر میشه. تنها ضامنی هم که فیش حقوقی گذاشته، پدرم هستند.
منم رفتم بانک و شروع کردم به سر و صدا و زدم شیشه های بانکو آوردم پایین و بعد اموال دولتی و غیر دولتی منقول و غیر منقول رو آتش زدم و گُریختم.
همینطوری که در حالِ گُریخت بودم منو گرفتن و گفتن ای اغتشاشگر! ای آشوبگر! ای غربزده ی بدبخت! ای انگل جامعه! ای وِی! ای مزدورِ آمریکا! ای مفسد فی الارض! هو
متن آهنگ رضا صادقی بنام به تو مدیونم
واسه این که از تو دورم ، به تو مدیونمواسه کشتن غرورم ، به تو مدیونمتو که حرمتو شکستی ، پای عهدت ننشستیگرچه بازم تو نیازم ، لحظه هامو بد می بازم ، به تو مدیونم
واسه ی چشای خیسم ، به تو مدیونماین که از غم می نویسم ، به تو مدیونماین که بی جونم و سردم ، این که بی روحم و زردمپی آرامشی که بردی و من پیش می گردم ، به تو مدیونمبه تو مدیونم ، به تو مدیونم
به تو مدیونم ، غرورمو شکستی عین شیشهبه تو مدیونم که کشتی دلمو واسه
عاقا من گفتم زیاد حرف نزنم. فهمیدم وقتی زیاد با کسی حرف میزنم بعدش حالم بد میشه، فهمیدم و به خودم گوشزد کردم باز جدی نگرفتم
الان میخام بگم به خودم، خیلی جدی
که با هیشکی زیاد حرف نزن خب؟
حتا با اونی که خیلی برات عزیزه
حتا اونیکه حس میکنی خیلی میفهمتت
با هیشکی با هیشکی با هیشکیییی زیاد حرف نزن
اصن تو حرف نزنی کسی نمیگه لالی
خیلی عجیبه خیلی نمیدونم چرا اینطور میشم یا شایدم میدونم ولی نمیدونم چطوری بگم
فقط میدونم این فاصلهی یکی دو هفته
متن آهنگ رضا صادقی به تو مدیونم
متن آهنگ رضا صادقی بنام به تو مدیونم
واسه این که از تو دورم ، به تو مدیونمواسه کشتن غرورم ، به تو مدیونمتو که حرمتو شکستی ، پای عهدت ننشستیگرچه بازم تو نیازم ، لحظه هامو بد می بازم ، به تو مدیونم
واسه ی چشای خیسم ، به تو مدیونماین که از غم می نویسم ، به تو مدیونماین که بی جونم و سردم ، این که بی روحم و زردمپی آرامشی که بردی و من پیش می گردم ، به تو مدیونمبه تو مدیونم ، به تو مدیونم
به تو مدیونم ، غرورمو شکستی عین ش
یکی دو سال پیش یه سری نوزادی از یه تولیدی خریده بودیم. یه تجربه ی بازاری هم عرض کنم که بعضی وقتا که می ری مغازه، فروشنده یه فاکتور خرید نشونت می ده و می گه فلانی نگاه کن، این جنسی که تو داری به این قیمت می خری من اصلا سودی روش نکشیدم این هم فاکتورش. تو هم فاکتور رو می بینی و خوش خوشینات می شه و امّا غافل از این که بعضی از تولیدی ها با هماهنگی فروشنده قیمت ها رو بیشتر می زنن امّا توی دفتر معین یا نرم افزارشون، تخفیف قائل می شن که کلّی از اون قیمت کم
دیشب از اون شبایی بود که فک میکردم دنیا بعدش ادامه نداره.ینی فک میکردم دیگه نمیکشم اما میدونی که زندگی ادامه پیدا میکنه و عادت میکنیم و همین حرفا
اومدن اینو نشونت بدم با این وقتی گوشی نداشتم آهنگ گوش میدادم توش پر آهنگای قدیمیه:)تصمیم گرفتم چند وقتی به جای اسپاتیفای ازش استفاده کنم شاید موسیقی از اعتیاد تبدیل به یه چیز خوب بشه.
کی گفته شکست مقدمه پیروزیه همه اش چرته!شکست فقط مقدمه ی خفت و خواریه!کی گفته موفقت حاصل پشتکاره؟!اگه باهوش نباشی فقط داری درجا میزنیکی گفته رو یه هدف تمرکز کن تا موفق بشی!زندگی همیشه جنبه هایی رو نشونت میده ک توش هیچ تخصصی نداره چون تمرکزت روی چیزای دیگه بوده!حقیقتایی توی نوشته های قشنگ و کتابای معروف هست فقط مال چند درصد آدماس؟عجیب نیس؟چرا زندگی معمولی ما مث شون نیست!توی کتابخونه یه دختر کنکوری ازم پرسید ک موفقیت رو توی چی میدونی گفتم زیست
سلام
این چند ماهه ورزش درست حسابی ای نکردم، و خب رژیمی هم نداشتم، چطور میشه برنج و آش و کله گنجشکی و . دوست داشته باشی و بتونی رژیم بگیری؟
خب میشه
بدین صورت که یک روز میری روی ترازو و میبینی که وزنت به 73 کیلو و خورده ای رسیده، همونجا از ترس یک سکته میزنی و به خودت قول میدی که وزنت رو بیاری پایین، توی این حین یه آشنا که یه رژیم خوب هم داره به کمکت میاد و نتیجه میشه اینکه امروز صبح ترازو عدد 67.700 رو نشونت میده، اونم طی دو هفته و نیم. و تو مصممی که ای
و قسم به خواب .
که راهی است برای زدودن آلودگی ها
و قسم به صافی صبح .
که یادت میاره با آغوش باز و چشم بسته از گذشته ، منتظر شروع توعه
قسم به لیست To do.
قسم به تیک هایی که جلو کارها میخوره و مسرورت میکنه .
که نشونت میده هنوز قدرت زندگیت تو دستای خودته
SO ,LET'S START
+گفتم خواب و زدودن آلودگی؟! میدونستین از لحاظ پزشکی،بدن بخشی از مکانسیم ها و مواد دفعی اش رو به وسیله خواب از بین میبره؟!
اتوبوس میرفت پایین و آدمها، مغازهها، هیاهوها، رنگها، نورها میرفتند بالا. تاريکي آمد و جای همه را گرفت. احساس کردم سوار سفینهای شدهام با کف بلورین که هنگام بالا رفتن، کوچک شدن و گم شدن زمین و زمان را به خوبی نمایش میدهد. همه چیز رنگ میبازد، دور میشود و در میان تاريکي گم میشود. وقتی همه جا تاریک شد، بر خلاف انتظارت میبینی که میبینی. یعنی تازه داری میبینی. تازه داشتم میدیدم انگار. یک سبکی خیلی راحتی سراغم آمد، بعد از میلی
نکنه ادما بیفتن رو دور تکرار؟
(وی دو موقعیت را با هم خلط میکند !)
( خدا وی را شفا دهد )
بعد که میگم سرشار از نقیضم ، دقیقا راجع به چی دارم حرف میزنم .
.انگار ن انگار همین الان ، چهل و پنج دقیقه حرف جدی و مهم زدم ! حرف جدید ! چیزایی که تا حالا نشنیده بودم !
( یه سریام هستن که کاملا اتفاقی باهاشون اشنا میشی و روزی هزار بار خدارو شکر میکنی بابتشون ! امروز حرفایی میزد که انگار چند ساله منو میشناسه و من چقدر عجیب باهاش راحت حرف میزدم و توهمات مزخرف نمیف
آقا دوباره سلام
بازم منم ، امیرحسین
کارشناس گل و گیاه
خوش آمدید .
آیا با خودتون ( شما خانوم عزیز منظورمه ) فکر کردین فقط شما رژ لب میزنین ؟ نچ ، نه ، منم یک کاکتوس ( البته بهتره بگیم ساکلونت ) دارم رژ لب میزنه . باور نمی کنی عکس زیر رو ببین . والا
ادامه مطلب از دست ندین چون هم عکس بیشتر گذاشتم هم شرایط نگهداری و هم علت پژمردگی و زرد شدن
ادامه مطلب
مرحله اول گذشت
حدیث کسا گذاشتم با صدای بلند توی خونه پخش بشه. تا شیطون رو بیرون کنم. ملائک بیان خونه مون. خداروشکر جواب داد
از معجزه ی حدیث کسا تو گرفتاری های زندگی غافل نشید
و اما
حس میکنم وارد یه چالش بزرگ شدیم!
از اون هایی که پای مرگ و زندگی درمیونه
البته تجربه ثابت کرده اتفاقات قبلی هم برام در حد همین چالش بزرگ و سخت بوده اما گذشته :)
و زندگی در کل صحنه ی مبارزه ست!
باید برای نگه داشتن خوبی ها و از بین بردن بدی ها با خودت و بقیه بجنگی!
هم
جمعهی پیش رفته بودیم بیرون، خییییلی سرسبز بود همهجا. امسال فوقالعاده شده، علفها تا گردنمون بود، توشون گم میشدیم :) همه با گوشی من کلی عکس گرفتن، عکسهای بسی زیبا که حتی من بدعکس هم ذوق داشتم واسشون. عکسام تو مموری ذخیره میشه. مموری 32 رو یکی دو ماهی میشه خریدم، حدود صد تومن. چند روز پیش که بقیه عکساشونو ازم میخواستن، نگاه کردم دیدم اصلا خبری از عکسها نیست! مموریم به دلیل نامعلومی بالا نمیاد. انقد ناراحت شدن که عکساشون پاک شده، کلی غ
زمان در گذره.
با سرعتی بیشتر از حدِّ تصورِ تو
گذشته هیچوقت،هرگز. برنگشته.
حسرتِ حرف های گفته و نگفتهکارهایی که باید انجام میدادی و ندادی،کاش گفتن و فکر کردن و آه کشیدن،جز خراش دادنِ روحت ثمری نداره
نیلوفر! تو در لحظه,توى لحظات خاصی تصمیماتِ مهمِ درستی گرفتیاگر هم حالا،وقت مرورِ وقایع گذشته، میبینی یه جایی رو درست نرفتی،تقصیری نداری.تو فقط اون زمان تجربه ى الان رو نداشتی .
تک تک اون اتفاق ها و اون ادمها فقط باعث تغییر بینشت و افزایش
بهتره بگم چرا خندیدم تا سوتفاهمی پیش نیاد تو ذهنت.
وقتی داشتم اون حرفها رو تایپ میکردم دو نفر شروع کردن تو مغزم دعوا کردن.
یکیشون میگفت چرا داری درد دل میکنی فک کردی واقعا اهمیتی هم داره واسش؟!
اونیکی میگفت البته که داره و شک نکن با تموم وجود سعی میکنه به هر طریقی آرومش کنه.
خلاصه از دعوای اونا سرم داشت میترکید که اون اولی حرف قابل تاملی زد.
گفت اثباتش خیلی سادست.
اسمشو توی تکست بنویس.
بیش از کل متن، نوشتن اسمشه که توجهشو جلب میکنه و میگه چرا نو
یا رئوف
قد کشیدم و سن زیاد کردماما هنوز، یه وقتایی که یکم به خودم و حال و روز و کارام نگاه میکنم؛ میشم اون بچه ی کوچیکی که میدونه حسابی کارا رو خراب کرده، ترسیده، ته دلش خالی شده، غصه ش شده از کوچیکی و نفهمی هاش ، سردرگمه ، نمیدونه چیکار کنه و از خجالت گوله شده زیر یه میزی یه گوشه ی خلوت خونه یا توی طبقه ی کوچیک کمد، بین یه عالمه لباس.تو اما تنها کسی هستی که میتونه نجاتش بده، آروم در کمد رو باز کنه، دستش رو بگیره و بیاردش بیرون و آروم بشوندش روی پ
خیلی وقته حلالت کردم.
و دارم سعی میکنم که ببخشمت.
بهتره بگم چرا خندیدم تا سوتفاهمی پیش نیاد تو ذهنت.
وقتی داشتم اون حرفها رو تایپ میکردم دو نفر شروع کردن تو مغزم دعوا کردن.
یکیشون میگفت چرا داری درد دل میکنی فک کردی واقعا اهمیتی هم داره واسش؟!
اونیکی میگفت البته که داره و شک نکن با تموم وجود سعی میکنه به هر طریقی آرومش کنه.
خلاصه از دعوای اونا سرم داشت میترکید که اون اولی حرف قابل تاملی زد.
گفت اثباتش خیلی سادست.
اسمشو توی تکست بنویس.
روزی که برای پذیرش خادمی اومده بود، ما شرایطی رو برای خادمی بیان کردیم. محسن همه اونها رو دارا بود.
در اونجا محسن دو درخواست داشت. اول گفت: حاجی منو پشت هیئت بذارید که توی دید نباشم!» مورد دوم این بود: هر چی کار سخته ، بدید به من.
محسن نمیخواست بین ۸۰۰ نفر در هیئت دیده بشه، خدا هم گفت حالا که نمیخوای دیده بشی، من به کل عالم نشونت میدم.
راوی: حجتالاسلام لقمانی
@modafeanharam77
انگار دیگه منو نميبيني. انگار دیگه صدام رو نمیشنوی. انگار با خوردهشیشههای رابطهمون تنهام گذاشتی تا بمیرم. من هنوز دارم با دستای زخمی جمعشون میکنم و تو دیگه نیستی که نشونت بدم. باد میاد. سردمه. تو لباسم جمع میشم و لبم رو گاز میگیرم و میجوم. به پشت میافتم رو زمین و به تصویر مات ستارهها خیره میشم. سایه کارهایی که برای دانشگاه باید میکردم رو افکارم افتاده و سنگینشون کرده ولی تمرکز کافی برای رسیدگی بهشون رو ندارم. گیجم و نمی
زیر پتو می لرزهیه نی نی کوچولومیگه میاد سراغمشبا یدونه لو لو
نی نی چرا میترسی؟تاريکي ترس ندارهببین برات آسمونستاره رو میاره
ماه قشنگو ببیندورش پر از ستاره سنی نی نازنینملو لو وجود نداره
اتاق تو همینهکه توی روز می بینیتاريکي ترس ندارهنترس از لو لو نی نی
شب دوست ما بچه هاستنی نی لا لا کن راحتتو شب به این قشنگیباید کرد استراحت
در این بخش با بازیگران سریال عروس تاريکي آشنا می شویم. سریال عروس تاريکي یک درام عاشقانه اسـت و بازیگرانی از جمله: رضا کیانیان، رویا نونهالی، نرگس محمدی در آن بـه ایفای نقش پرداخته اند. سریال عروس تاريکي قرار اسـت از 25 خرداد ماه و از شبکه 1 سیما روی آنتن تلویزیون برود، در ادامه با مطرح ترین بازیگران این مجموعه تلویزیونی بـه طور کامل آشنا می شویم.
ادامه مطلب
از اینکه خودم را با حجم وسیعی از اخبار خفه نمی کنم خوشحالم ^_^
از اینکه همراه با موج های خبری مختلف همراه نمی شم و حال و هوایم بالا و پایین نمی شود خوشحالم
باور دارم آدم گاهی بهتر است بیشتر مراقب خودش باشد. وقتی حال خودمون خوب نباشه نمی تونیم به هیچکی هم کمک کنیم. این دنیا از آدم های افسرده و ناامید که تلاشی نمی کنن برای زندگی بهتر خسته شده. من هم خسته شدم از اینکه آدم راکدی باشم.
با این وجود دلم می خواد همچنان خود مراقبتی داشته باشم و در کنار اون
همش باخودم میگم چقدر یک ادم میتونه کوته فکرباشه چقدر
احمق و روان پریش باشه.افکار قدیمی داشته باشه با تفکرات فوق
مسخره و حال بهم بزن.
اذیت میشم وقتی میبینم که تو قرن۲۰۱۹ هنوز میگن مرد هرکاری کنه مرده
ولی اگه یک زن یک کار اشتباهی کنه خرابهواقعا هنگ میکنم وقتی یککک
زن همچین حرفیو میزنه و ازبابتش نمیترسه که امکانش هست گردونه
روزگار روزی به سمت خودش،خواهرش،دخترش ووو. بچرخه
واقعا اینطور ادم ها اونروز عکس العملشون چیه ؟
دوست دارم قیافه این،م
شب، اوقات عجیبیه برای خونه. وقت خواب، که خونه به خواب میره، همه اهالی خونه به خواب میرن و تو بیداری! سیاهی شب، میدوعه تو خونه، فرششو پهن میکنه رو اثاثها، و صداشو زمزمه میکنه تو گوشت و از رازهاش میگه. به خودت میآیی میبینی وسط اون تاريکيها داری یه چیزایی میبینی، گاهی خوب، بیشتر ترسناک!
انگاری تو این حال، خونه میره رو مود ماوراییش، میتونه جزیی از کل دنیای ناشناختهی دیگه باشه و تو، توی این دنیا تنهایی.
اما وقتی یکی بیدار باش
سلااام بر همه انشالله که حال دل همه خووب باشه :)
چند شب پیش یه خواب عجیبی دیدم
خواب دیدم یه نفر میاد دستمو میگیره میگه
میخوام نیمه گمشده ت رو نشونت بدم
قیافه من تو خواب
یه پسر جوون رو نشونم داد و گفت
این همسر اینده توعه خوب قیافه ش رو ب خاطر بسپار
یه جوون یکم ریش داشت عینکی بود و تیپ رسمی
قدش از من کوتاه تر بوود
بعد دیگ از خواب بیدار شدم برا دوستام ک تعریف کردم ک
بچهااا نیمه گمشده گور ب گور شده بینام پیدا شد
یچها شوخی میکردن ک بی نام ی ا
یه روزی میاد برمیگردی به عقب نگاه میکنی و یه لبخند به روی خودت میزنی
بابت همه سختیایی که کشیدی
بابت انتخابایی که به خاطرشون تغییر کردی از خودت تشکر میکنی.
چند سال دیگه وقتی برگردی به شبایی که تا خود صبح گریه کردی و قلبت از درد مچاله شد نگاه کنی تعجب میکنی ازینکه هر بار گفتی میمیرم و یه بار دیگه دووم آوردی.
گفتی خدایا سخته نمیتونم،اما باز هم پیروز شدی.
دیدی آدما اومدن و رفتن؟دیدی موندنیا موندن؟بی منت؟
و بین این روزای سختی که گذروندی یکی دو ن
دوران عجیبی رو میگذرونم؛ مثل داستان همون عقاب که وقتی به یه سن خاصی میرسه میره بالای کوه و کم کم پرهاش شروع میکنن به ریختن و منقارش رو هم از دست میده. اولین بار این موضوع رو توی اسلایدی که افسانه، همکلاسی دبیرستانم، آورده بود دیدم. اسلاید صفحه به صفحه جلو میرفت و عکسهایی از عقاب رو نشونت میداد که ناتوان شده و اگر میتونست اون شرایط رو تحمل کنه، چهل روز بعد انگار که از نو متولد شده باشه، برمیگشت به زندگی عادیش. افکارم دچار تغی
ترس از تاريکي در کودکان از جمله اختلالات اضطرابی است که کودک ترس شدید، افراطی و مداوم از تاريکي دارد. ترس از تاريکي به طور معمول در کودکان وجود دارد و ذهن آنها در هنگام خاموش شدن لامپ این سوال را مطرح میکند که حالا چه اتفاقی قراراست بیافتد. خوشبختانه روشهای درمانی موثری مانند درمان شناختی رفتاری برای این نوع از فوبیا وجود دارد. در ادامه مقاله به بررسی علل، نشانهها و درمان فوبی تاريکي در کودکان خواهیم پرداخت. پس تا انتهای مطلب با ما ه
که آدمایِ دنیایِ تویِ آیینهها، نام نجاتدهندهشونو از کی میپرسن؟ که نجات دهنده، مرده است؟ که ما تویِ کدوم آیینه زندگی میکنیم که هنوز که هنوزه نتونستیم خودمونو نجات بدیم؟ که بعدش چی میشه؟ کی میدونه کِی قراره بشکنه این آیینهای که ما توشیم؟ چشم بستیم رویِ آینده. که اونقدر آیینه اینجاست که دیگه نمیدونم تصویرِ تویِ کدوم آیینه منم و کجایِ این همه سوالم. که ”من در شبها و روزهای شما زندانی بودم و دَری میجستم به شبها و روزهایِ بزر
همین الان، گربههه بالای نرده آروم نشسته بود و نگاه میکرد. کلی سگ دورش صداهای وحشتناک درمیآوردن. چندتا پنجره باز شد، چندتا پنجره از شدت صدا بسته شد، اما گربههه همچنان آروم نشسته بود و میدونست اتفاقی براش نمیفته. دوست داشتم جای اون گربه باشم. همونقدر مطمئن، همونقدر عاقل که میدونه سگا حتی لمسش هم نمیتونن بکنن. اما من، مطمئن نیستم، خونسرد نیستم، یهو میبینی اونقدر فرار کردم که دیگه خودم رو هم پیدا نمیکنم.
خاطرهی آخرینروزی
در برخی مواقع فرد برای جراحی بینی شبیه به یک عکس دارای بینی گوشتی بوده و عکس یک بینی استخوانی را نشان می دهد و خواهان جراحی بینی به آن صورت است.
جراحی بینی شبیه به یک عکس :
در جلسه مشاوره جراح بینی خوب علاوه بر بررسی بینی و تشخیص نوع بینی بیمار ، مدل بینی پیشنهادی فرد را آنالیز می کند و در صورتی که با نوع بینی و چهره فرد تناسب نداشته باشد سعی در متقاعد کردن فرد می کند.
ادامه مطلب
آناتومی بینی:
آناتومی بینی (البته بخشی که مربوط به جراحی بینی می باشد) به شرح زیر است:
قسمت بالایی بینی، پل بینی گفته می شود. شیب بینی به سمت نوک بینی، پشت بینی (دورسوم) گفته می شود.سوراخهای بینی، بین بینی و لب بالا واقع شده و به باریکه پوستی بین سوراخها، کولوملا گفته می شود.قسمت بالایی پشت بینی از استخوان بینی تشکیل شده درحالی که قسمت پایینی از غضروف تشکیل می شود.
ادامه مطلب
چکه چکه قطرات باران از سوراخ سایبان راهی برای خودنمایی یافته اند. آسمان شلاق های قدرت را بر زمین ناتوان می زند. دیروز ابر های خسته از وعده باریدن فردا شب شلوغ را داده بودند. می دانی وقتی خورشید برود چه چیزی پدید خواهد آمد؟ ماه! خیر تاريکي، تاريکي می آید. انسان ها از تاريکي می ترسند چون وقتی میاد تنهایی را از هر لحظه ای دیگری بیشتر لمس می کنند.
شادیِ عزیزم سلام.
امروز صد و شصت و چهارمین روزیه که ملاقاتت نکردم و امید دارم به زودی توی نگاهم بشینی. شادی جان راستش یک روزی دلم براش تنگ شد. ولی بعدش فهمیدم دلم برای خودم تنگ شده بود، خودِ آغشته به تو وقتی که میدیدمش. دلم برای تو تنگ شده بود. این روزها که نیستی و دنبال تو میگردم، چیزهای عجیبی رو کشف کردم. دیدم که تو عمقِ تاریک اقیانوس دلم یه کلبهی بینور داری. فهمیدم که بعضی وقتها احساس آدم نسبت به بعضی چیزا اینقدر عمیق میشه که شادی داشتنش
حال زندگی وقتی خوب میشه که اول از همه
خودت هوای دلتو داشته باشی
امشب مینویسم واسه دل خودم
دلی که تو هجوم درد ، درمانش باهاش بیگانست.
هیچ شده دلتنگ باشی
و چاره ای جز اشک ریختن نداشته باشی؟!
نمیدونم چطوره که این حس اینقدر قدرت داره
و من ب این چاره بیچاره دچارم هر شب!!
چی میشد اگه یکی بود که تو آغوشش هیاهوی جهان رو
سرکوب میکردم و آروم میگرفتم
ی دوست از جنس احساس
همدل و همراه ، پا ب پام تو تموم پیچ و خم
و بازیهای روزگار
یکی مثل خودم ؛ رفیق را
منتظر یعنی که ایمان و یقینپیرو راه امیر المومنین(ع)
منتظر با فکر و اعمال و صفاتهست در راه امامت با ثبات
منتظر را هست فرمانی نکو اصبرو و صابرو و رابطوا
خویش را با حسن خلق آراستنچون که حرف از یار شد، بر خاستن
قلبی از جنس الهی داشتن اندر آن دل تخم تقوا کاشتن
منتظر یعنی که در سر یاد دوستعشق مولایش عجین با خون و پوست
منتظر هر صبح پیش از هر کلاممی فرستد بر امام خود سلام
مهرورزی با امام منتظرهست از دیگر صفات منتظر
هر که باشد لایق دیدار دوستفکر او
درباره این سایت