نتایج جستجو برای عبارت :

تو بگو کجا برم وقتی هیچکی منتظرم نیس

از همین تریبون یه سلامی میکنم به اون آقایونی که تا وقتي میبینن یه خانومی در حال تعلیم رانندگیه از عمد یکاری میکنن اونو بترسونن بعد میان تو صورتش نگا میکنن
هی اقا صدامو داری؟؟ چند وقت بعد منتظرم باش چنان راهتو سد کنم که پشت فرمون اونقد بوق بزنی جونت دراد،اها شبم منتظرم باش نور بالا رو بزنم صاف بیوفته تو چشات کور شی به حول و قوه ی الهی که برا یه نابلد زورتو به رخ میکشی مریض بازی درمیاری. با یک انسان فوق کینه ای طرفی!
منتظرم باش داداچ ☺
امروز م
منتظرم شب شه
بزنم بیرون با صدای بلند گریه کنم
کاور تنمو دربیارم. با همه ی ایمانم زار بزنم
از دوریت
از دور کردنت
از نقاب کشیدن رو صورتم
من کی ام؟
یه دختر بد دهنِ ولگرد؟
عاشقِ کی؟
میخوام به کی نشون بدم اینی که هستم من نيستم؟
یا اصلا اینی که هستم واقعا کیه 
کدومشو بیشتر دوست دارم؟
.
.
حالم حالِ خوبی نيس.
هیج وقت دچارش نشید کاش
.
.
منتظرم خیلی شب شه.
نصفه شب شه
جوری که فقط من باشم و تو باشی و ستاره ها
هر روز منتظرم که شاید در جایی ببینمت 
هر زمان منتظرم که شاید تلفنم زنگ بزند و تو منتظر جواب من باشی 
این ماجرا هر روز تکرار میشود 
مانند تکرار تنهایی ام  ، تکرار درد هایم ، تکرار هجوم افکار ناراحت کننده و.
اما آرامش من در همان افکاری است که تو در آن ها هستی
گاهی وقت ها فکر میکنم که در کنار تو هستم و آرامشی خاص تمام وجودم را میگیرد اما زمانی که به خودم میایم و میبینم که در کنارم نيستی انگار کوه درد بر سرم آوار میشود
به امید روزی که ببینمت و اطمی
متن آهنگ انتظار مرتضی پاشایی
منتظرم یه روز بیاد دلم گرفت کار توئه دلیل زنده بودنم لحظه ی دیدار توئهمنتظرم یه روز بیای تویی که دنیای منی مگه بدا دل ندارن که سر به من نمیزنیدلم گرفته به خدا روز و شبام پر از غمه میخوام بهت نامه بدم تموم کاغذا کمهکمه واسه نوشتن درد دل شکستمو کمه بگم چجوری من منتظرت نشستمو
ادامه مطلب
متن آهنگ میدونستم امو باند
میدونستم که دروغ بودن همه حرفات میدونستم خوبفکر اینکه تو نباشی یه لحظه کنارم منو میترسوندچقده زود همه حرفا و قول و قرارات از یادت رفتمن آرومم با خودم تنها تو این خونه تو خیالت تختمیدونستم اگه هرجایی باشی تو بی من حرفی از من نيستکنار تو چه باشم چه نباشم انگار منو یادت نيستمن هنوزم که هنوزه مثل قدیما عاشق تو هستم.نمیدونم گناهم چی بوده که تو قلبت زده شد از مندوست دارم ولی انگار دل تو با من نيست میدونم اگه رفتنی باشم ک
امروز 98/08/01 سعی کردم حال خودمو خوب نگه دارم حتی با خودم لبخند زدم توراه ی درخت انار دیدم ازش عکس انداختمو گفتم اوکی این هدیه من از طرف تو اما خودت میدونی من منتظرم خبرای خوبم میدونم که اتفاقای خوبی توراه است میدونم که اون اتفاق خوبه  می افته ومن منتظرم.
اما از کار که رسیدم خونه هنوز همون حس بد دیشب داشتم  حوصلشونوندارم دوست دارم بیشتر تو حال خودم باشم
با این که دارم از خستگی میمیرم ولی خُلقم رفته بالا ،های هایم :دی نمیدونمم چرا احتمالا کتاب خریدن بهم ساخته حسابی. گفتم حالا این همه از بدخلقیام مینویسم از خوشیامم بگم:دی. منتظرم آش درست بشه بخورم بعد بخوابم واسه همین بیدار موندم. نمیشه از آش گذشت. خیلی انرژیم امروز رفت. از بس بیرون نمیرم عادت ندارم.
کاش فردا هم حالم خوب باشه. منتظرم کتابمو زود تموم کنم، بعد از کتابای جدیدم بخونم. از تولستوی. دو تا ستاره بغلش خورد. دیگه این که همین. اینم از سرخوش
حال
دخترک اشتباهاتی داشته .دخترک یادش رفته اصالتش را ولی  دخترک میداند چکند
منتظرم منتظرم امتحان فردا رو بدهم بعد بروم سر کار و انتراک بین کار های بچه ها بشینم فکر کنم فکر کنم و برنامه بچینم فکر و فکر و فکر .
امروز فهمیدم شدیدن کمالگرا هستم دخترک صفر و صدی!صدت میکنم ببین !
سشنبه ۱۷ دی ماه سالگرد آشنایی من با پرتقالم است،من نمیتوانم عشق را انکار کنم نمیتوانم نمیشود .دوستش دارم هنوز هم ته مه های قلبم و هر چند انتخابش نبودم و ازار دیده ام ول
بازار بولت ژورنال درست کردن این روزا خیلی داغه. من‌م دارم نسخه‌ی خودم ُ درست می‌کنم؛ ولی این چیزی نيست که می‌خوام در موردش حرف بزنم. من منتظرم؛ منتظرم در آینده همه‌چیز درست شه، وقتایی که به رفتن فکر می‌کنم بیشتر به این دلیله که قراره چیز متفاوتی در انتظارم باشه، قراره بالاخره دنیای رمانتیک-کمدی‌ها یه روز اتفاق بیفته. 
رسیدم به آخرای پاییز و تازه به این نتیجه رسیدم که OH MY GOD ، چه‌قدر یک سال زمان کوتاهی‌ست و اون انتظار بی‌اندازه گمراه
هرچقدر بزرگتر میشم بیشتر میفهمم ک خیلی چیزارو بلد نيستم
ک خیلی از رفتارا و احساسات عادیم اشتباهه
.
واقعا نیاز دارم روی خودم کار کنم قبل از اینکه زندگیمو تباه کنم
مثلا امشب! خیر سرم از شدت دلتنگی ناراحت بودم ولی با رفتار سردم چی رو رسوندم؟!
این بچه بازیا چیه دقیقا؟
من ک قبلش براش خط و نشون کشیدم و گفتم ک نیاز دارم بیشتر با من باشی
پس چرا این رفتار احمقانه رو انجام دادم؟
مطمئنم اگر کنترلش نکنم همزمان با افزایش این دلبستگی و وابستگی اونم سرکش تر
امشب بیشتر از همیشه شبیه کودکی‌هایم شده‌ام. آزاد، رها، بی هیچ بندی. نه آنقدر مال و اموال دارم که یقه‌ام را گرفته باشد. نه آنقدرعمر کرده‌ام که حیفم بیاید تمام شود. نه آنقدر می‌فهمم که به خاطر فهم‌هایم و نافهمی‌هایشان عصبانی باشم. نه هیچ رابطه‌ی عاشقانه‌ای دارم. نه منتظرم و نه کسی منتظرم مانده. نه کلافه‌ام. نه خرابم. نه ناراحتم و نه هیچ. کنار در ورودی ترمینال جنوب، روی سکو نشسته‌ام، سیگار میکشم، کاپوچینو را با ماگ کوهنوردی میخورم، تایپ م
 
مینویسم و پاک میکنم.
یاد یکی از خاطره های ابوالفضل کاظمی افتادم توی کوچه نقاش ها. یاد یکی دیگر از خاطره های همدانی توی مهتاب خین شاید.
 
+جمع شده بودند بروند بگویند یا ما یا او، پروپاگاندا راه انداخته بود و مظلوم نمایی، مجبور شده بود بهشان بگوید: بروید هر چه گفت، گوش کنید. بینشان اختلاف افتاده بود، یک عده رفتند و پشت سرشان را هم نگاه نکردند. عده ای دیگر ماندند که رفیق نیمه راه نباشند و سوخته بودند. بعضی هایشان از خدا طلب مرگ کرده بودند و به
امشب کع از درد به خودم پیچیدم، پیچیدم و پیچیدم تا همه پیچ‌های عالم به سر آمد، تو سر هر پیچی منتظرم نشسته بودی با آغوشی گرم و دستان مهربان، میخواهم‌ برایت بنویسم که قدر‌دان لحظه‌ لحظه‌ی بودنت هستم، حتی وقتي که سعی میکنم با تک تک سلول‌های وجودم ثابت کنم که نيستم.
منتظرم عیال! مرخصی بگیره دوتایی بریم محمودآباد.
انقدر خوش سفر هست و چنان قوی و عمیق قوت قلب میده که کنارش هیچی کم نيست.
دوست هست اما دوستی از جنس خانواده.
* فقط وقتي گرمش بشه و گرسنه باشه اژدهای درونش میزنه بیرون. ولی همین آدم بخاطر من مرداد اومد قشم :))
متن ترانه یاسر محمودی به نام پرواز

 
من رو زمین تو روی ابرامنتظرم برسی از راهما از اهالی زمینیماشتباهی رفتی سمت ماهبا اولین پرواز برگرد من زیر آسمون نشستمآغوش من بازه عزیزم من تا ابد منتظرت هستمبا اولین پرواز برگرد منتظرم دلتنگ و بی تابتو میرسی از راه ای کاش بلند نشم هرگز از این خواببلند نشم هرگز از این خواب .قراره زود برگردی قراره خونه روشن شهدارم آماده میشم تا بازم دنیا مال من شهتنم بارونیه مشکی دلم بارونیه امشبچقدر دیدار نزدیکه دارم م
منتظرم.
ولی عشق وقتي رخ میده که تو منتظرش نيستی.
کاش می شد دل بست. و گاه دل داد و دلی را ستاند. 
دوست دارم کسی رو عاشقانه دوست بدارم. ولی مشترک مورد نظر در دسترس نمی باشد.
این موقع از سن و سال بدجوری دوست دارم عاشق بشم. و البته راهشم سبز باشه و طی مسیر بشه. 
امیدوارم قبل این که به خاکستر تبدیل بشم به آرزوم برسم
دقت کردی که همش منتظرم یکی بهم زنگ بزنه باهام حرف بزنه تا شور و شادی بیپیچه تو دلم
و خب معمولا تا زنگ نزنم خودم، کسی حواسش نيس
مرسی :)
البته بعید نيست هممون منتظریم یکی بهمون زنگ بزنه و به هیچکسی زنگ نمیزنیم تا اون تلفن کنه
و البته بازم بعید نيست که همه با خودشون خوشن و من منتظرم یکی از دایره خوشبختی و دوستانه شون به من زنگ بزنه
خب، خریت بسه عزیزم!
یا برو همین فردا به یکیشون زنگ بزن و تمام دلتنگی و حرفاتو بهش بگو
یا که از این انتظار مزخرف احمقانه
این صندلی راک ها هست؟
من عااااشقشووووونم
چند روز پیش به پسرجان گفتم اگر یک روز به آخر عمرم مونده باشه بالاخره یکی از اینا میخرم و حالشو میبرم
دیروز که از سر کار برگشتم 
همسر و پسر منو بردند سمت اتاق پسرجان با چشمای بسته
و وقتي چشامو باز کردم ی دونه خوشگلش اونجا منتظرم بود :)
بالاخره به یکی از آرزوهای مهم زندگیم رسیدم :)))
خیلیییی باحاله 
وقتي از در بیرون آمدم و سلام گفتم، با دو تا کلم بروکلی منتظرم بود. 
وقتي با تعجب پرسیدم اینا چیه دیگه؟ مثل پسربچه های ذوق زده جواب داد که وقتي داشته میامده دنبالم، این ها را دیده و یاد من افتاده.
[با اینا واسه خودت سالاد درست کن]
خواستم بگویم فقط با عطر و شکلات و گل رز یاد معشوق نمی افتند. این احتمال هم وجود دارد که که رنگ سبزِ ملیحِ یک کلم بروکلی، ممکن است یادآور چشمانِ شهلای! طرف مقابل باشد! هرچند که چشمان ِ طرف قهوه ای پر رنگ باشد.همینقدر خورد
دانلود آهنگ یاسر محمودی پرواز
هم اکنون شنونده موزیک جدید و فوق العاده ی * پرواز * با صدای زیبای هنرمند محبوب و مشهور , یاسر محمودی باشید.
دانلود آهنگ یاسر محمودی به همراه متن, پخش آنلاین و بهترین کیفیت (کیفیت اصلی) از رسانه مدیاک
Download new song by Yaser Mahmoudi called Parvaz With online playback , text and the best quality in mediac
متن اهنگ یاسر محمودی به نام پرواز
من رو زمین تو روی ابرا منتظرم برسی از راهما از اهالی زمینیم اشتباهی رفتی سمت ماهبا اولین پرواز برگرد من زیر آسمون نشستمآغ
لیوان گرفتم زیر شیر اب .بعد بلند بلند گریه کردم  .
باید قوی تر از این باشم
امتحانم که تمام شد .رفتممنتظرم بود.قدم اول.
نوشتم که یادم نره ۴ خرداد چی کشیدم .تب کرده ام .از غم 
و هیچ کس نمی دونه من تنهایی درد میکشم .دلم داد زدن میخواهد .
متن آهنگ به هیشکی نگو سینا شعبانخانی
 حاله بدم به عشق تو تغییر کردهعطر منو شهر منو درگیر کردهتو بهترین حاله منی من شک ندارممن دیگه بهتر از تو از کجا بیارمدعایه مادرم تویی خود خود توهر چی دعا کرده برام انگار شده تومن که بدون تو نفس نمیکشمراحت که از عشق تو دست نمی کشممن که بدون تو نفس نمیکشم
راحت که از عشق تو دست نمی کشمدلم زیر و رو شد زیرو رو شد تو به هيچکي نگوبا تو روبرو شد روبرو شد تو به هيچکي نگوهمون که میخواستم مو به مو شد تو به هيچکي نگوبرا
امروز تعطیل بود و من هم میدونستم دانشگاه رفتن فایده ای نداره وقتي از سر ظهر به بعد بیهوشم کاملا.
با آرامش پا شدم و برنج قرمزی که گذاشته بودم توی اب رو بار گذاشتم.
سبزی.لوبیاگوشت.ادویهو در ظرف قورمه سبزی رو بستم.
بعدم یه مقدار یخچالو مرتب کردم و چیزایی که میدونستم نمیخوام رو دادم به یکی از بچه ها که ببره برا خودش.
بعد بخاری عزیزم رو بالاخره جمع کردم و گذاشتم توی کارتونش.
بعد یه جعبه بزرگ هدیه که از یکی دیگه به دستم رسیده بود رو اوردم ت
منتظرم ال از دسشوییش بیاد تا باهام تماس بگیره. میخوام ازش بپرسم تو اون بلاد کفر دقیقا چطوری دسشویی میره!
من؟
میگم میخوام برم، اما دلم نمیخواد تنها برم. من تنهاییمو دوس ندارم. دوس داشتم با یکی برم. چه میدونم. دلم با رفتن نيس. اما دارم به اون سو میرم.
گفتم:یا صاحب امان بیا.گفت: مگر منتظری؟
گفتم:بله، آقا منتظرم گفت: چه انتظاری؟ نه ڪوششی نه تلاشی؛ فقط میگویی آقا بیا.
گفتم: مگر بد است آقا؟گفت: به جدم حسین هم گفتن بیا؛ اما وقتي آمد، ڪشتنش.
گفتم : پس چه ڪنیم؟گفت: مرا بشناسید.
گفتم: مگر نمیشناسیم؟گفت : اگر میشناختید ڪه اینطور گناه نمیڪردید.
گفتم : آقا تو ما را میبخشی؟ گفت: من هر شب برای شما تا صبح گریه میڪنم.
گفتم : آقا چه ڪنم به تو برسم؟گفت: ترڪ محرمات، انجام واجبات.همین کافیست
11/11 هزار و سیصد و نود و هشت.
20 روز دیگر اعزام به خدمتم و درونِ پادگان افتادم.
30 روزِ دیگه 24 سالگیم رو تموم میکنم: به این معنی که میشه 24 سال و یک روزم. همیشه گیج میشم سرِ سن. پس توضیحاتِ تکمیلی نیاز بود.
دیشب یکی از وبلاگای قدیمیمو خوندم. یه مطلبیش نظرمو جلب کرد. یادم نبود نظرم راجع به مرگ چیه داخل 16-17 سالگی. و دیدم که اونموقع هم نظری مشابهِ الان داشتم: نابودیِ ابدی، پیوستن به عدم برای همیشه.
این کرونا جدیداً ترسناک شده. امیدوارم به خیر بگذره و نمیری
 • منتظر:
 چهل سال هم بگذرد (چهل سال گذشته و من هنوز منتظرم)منتظرت می مانمتا نفست رالبخندت رااستخوان هایت رااز لوث ترکش های زنگ زده ی بیالایمو در چشم هایت سوسن و یاس بکارمو پیشانی بند سرخ یا حسینت را دوباره گره بزنم.
 
 #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
زندگی جمعی دیگه چه کوفتیه
من دلم میخواد تنها زندگی کنم هروقت دلم خواست خانوادمو ببینم
الان خوب شد؟؟
بمن چه ۱۲ شب تازه میان خونه توقع دارن برم باهاشون شام بخورم
وقتي من تمام روز منتظرم ۱۲ شب با مهدی حرف بزنم
الان ک رفت خوابید خوب شد؟
اعصاب معصابم بهم ریخت اصن
استقلال بیشتری نیاز دارم
تنهایی واقعا اونقدر منو اذیت نمیکنه که زندگی جمعی میکنه
 
دانلود آهنگ یاسر محمودی بنام پرواز
Download New Music Yaser Mahmoudi – Parvaz
دانلود آهنگ جدید و شنیدنی پرواز با صدای خواننده محبوب ایرانی یاسر محمودی به همراه متن ترانه و بهترین کیفیت هم اکنون از وبسایت پونه موزیک . این ترانه زیبا و شنیدنی رو آنلاین گوش کنید و لذت ببرید .
 
متن ترانه جدید پرواز با صدای یاسر محمودی
 
من رو زمین تو روی ابرا منتظرم برسی از راهما از اهالی زمینیم اشتباهی رفتی سمت ماهبا اولین پرواز برگرد من زیر آسمون نشستمآغوش من بازه عزیز
به نام خدا
سکانس اول: امروز با حال خوبی نرفتم مدرسه، یه جورایی خودمو کشوندم تا خود مدرسه/ وقتي رسیدم، چندتا از بچه ها منتظرم بودن که بریم نماز/ خداروشکر کردم که امروز امام جماعت مدرسه نیومده بود و نماز رو تنهایی خوندیم و زودتر تموم شد. واقعا حس میکردم توانی در بدنم نيست.
ادامه مطلب
سر کلاس به بچه ها گفتم انشا بنویسید با این موضوع:"اگر مدیر عامل بودید چه میکردید؟"همه تند و تند و با هیجان شروع کردند به نوشتن به جز یک نفر که نشسته و داره از پنچره بیرون رو تماشا میکنه.ازش پرسیدم چرا تو هیچی نمی نویسی؟گفت منتظرم تا منشی بیاد تایپ کنه.یعنی قوه تخیلش نابودم کرد.
سر کلاس به بچه ها گفتم انشا بنویسید با این موضوع:"اگر مدیر عامل بودید چه میکردید؟"همه تند و تند و با هیجان شروع کردند به نوشتن به جز یک نفر که نشسته و داره از پنچره بیرون رو تماشا میکنه.ازش پرسیدم چرا تو هیچی نمی نویسی؟گفت منتظرم تا منشی بیاد تایپ کنه.یعنی قوه تخیلش نابودم کرد.
 
از صبح که بیدار شدیم خبرای بد پشت  سر هم می رسن حتی اگه نری دنبالشون
نمیدونم خدا چ جوری میخواد از خجالت مردم خاورمیانه در میاد 
خودش بخیر کنه ما دیگه ظرفیتمون پره
 
امروز به بیخودترین شکل ممکن گذشت قبول نکردن تو شهر خودمونم بیام نمیدونم چی میشه منتظرم زودتر بیس و دوم بیاد.
من خوب نيستم، با این‌حال از صدای گنجشک‌ها لذت می‌برم و منتظرم تمشک‌های ملس جنگلی از راه برسند، می‌خندم و مادربزرگ را سفت و سخت در آغوش می‌گیرم. من خوب نيستم، با این‌حال به کاکتوس‌هایم آب می‌دهم و با یادآوری اینکه تولد امسالم در روز پنج‌شنبه است، لبخند می‌زنم. حال آدم‌ها را می‌پرسم و وقتي جواب نمی‌دهند، به تریج قبایم برمی‌خورد و سعی می‌کنم قدر آدم‌هایی که حال مرا می‌پرسند بیشتر بدانم. به گمانم زندگی همین است. مجموعهٔ خوب‌بودن‌ها
یعنی فی الجمله نمانده راهی که ما برا کشتن پشه هامون امتحان نکرده باشیم!
از پیف پاف های مختلف، ه کش برقی،چسب پشه و حتی چسب مووش! ولی پشه ها پایگاهشونو محکم حفظ کردن و قصد تسلیم شدن ندارن!
منتظرم دو  سه روز دیگه اینا یه سم آدمیزادکش بریزن تو خونه و ما رو تارومار کنن، بعد خودشون سالیان سال به خوبی و خوشی زندگی کنن!
داوطلب شدم برم بیمارستان کروناییا:) فعالیت کنم یعنی تو سایت معاونت پرستاری ثبت نام کردم همش احساس میکنم بهم نمیگن بیام دربه در دنبال اینم یه جا پیدا کنم که بشه
ولی خب یه خورده دلهره درسمم دارم و تنها چیزی که نمیذاره برم همینه
بخاطر همین منتظرم اونا بهم زنگ بزنن
ایکاش بگن
انقدر موضوع برای فکر کردن دارم که مغزم داره ترک بر می‌داره از شلوغیشون داد و بیداده تو سرم. مثل همیشه فقط منتظرم برسم خونه و شروع کنم به نوشتن و نوشتن و نوشتنشون و جمع و جور کنم ذهنم رو .
علی الحساب اینکه خدایا لطفا خیلی به من و زندگیم کمک کن! من بی تو هیچم! هیچ هیچ!
دانلود آهنگ جدید امو بند به نام میدونستم
Download New Music EMO Band Called Midoonestam On Iran Javan Music







دانلود آهنگ جدید امو بند به نام میدونستم
میدونستم که دروغ بودن همه حرفات میدونستم خوب
فکر اینکه تو نباشی یه لحظه کنارم منو میترسوند
چقده زود همه حرفا و قول و قرارات از یادت رفت
من آرومم با خودم تنها تو این خونه تو خیالت تخت
میدونستم اگه هرجایی باشی تو بی من حرفی از من نيست
کنار تو چه باشم چه نباشم
‏به جای آخرین جرعه، آخرین حرفت را قورت دادی. استکان را روی میز و مرا روی صندلی رها کردی و رفتی.
استکان را برداشتم و یک نفس سرکشیدم. و از تهِ استکان دیدم که دور شدی. دور
حالا سال‌ها گذشته. چشمم دور بین شده. عینکم ته استکانی شده. نفس تنگی دارم و هنوز منتظرم حرف آخرت را بگویی.
نمیتونم یک جا بند شم، نمیتونم چیزی بخونم یا چیزی بنویسم یا با کسی واقعا حرف بزنم، فقط میتونم برم  پیاده روی طولانی و دوچرخه سواری و رانندگی با سرعت و با خودم حرف بزنم و تصور کنم دارم با آدمای مختلف حرف میزنم و به جای اونا جواب خودمو هم میدم. متاسفانه تا وقتي هوا روشنه و آفتاب روی سرمه نمیتونم، من از خورشید خوشم نمیاد، باعث میشه پیشونیم عرق کنه. به خاطر همین کل روز منتظرم که غروب شه بعد میرم بیرون ولی روز خیلی طولانیه و شب کوتاه.
+تاریکی مطلق اتاق کلی حرف زدم با خدا،خدایا چه خوبه هستی:)+منتظرم اذان صبح  بشه نمازم بخونم و بخوابم و دوباره از ۸ صبح درس بخونم.با وجودیکه تا سحر بیدار بودم  میلی به خوردن سحری ندارم.+وقتي فهمید میخوام  روزه بگیرم گفت منم روزه میگیرم ، چشمام قلبی  شد از شنیدن تصمیمش.
+هفت روز دیگه امتحان دارم ،چهارده روز  دیگه امتحان بعدی   و حدودا سی و چهار روز دیگه هم یک  امتحان دیگه !
 
+یادداشت شماره ۳۶
دلت که میگیره چیکار میکنی؟
من مینوشتم
الان خیلی وقته دیگه نمینویسم، واسه همین همه ی دل گرفتگیام و خسته گیام جنع میشن یه گوشه، خوب نمیشن فقط رو هم تلنبار میشن.
نمیدونم از کی دیگران و حرفاشون، دیگران و کاراشون، دیگران و دیگران و دیگران برام مهم شدن.
نمیدونم چرا دیگه تازگیا خودمو دوس ندارم.
فکر میکنم دارم پیر میشم، دارم چاق میشم، دارم بیخودی اکسیژن حروم میکتم
صبح و شب یه روز آدم چقدر میتونه متفاوت باشه، صبح خنده رو لبم حک شده بود ولی الان
مش
دلت که میگیره چیکار میکنی؟
من مینوشتم
الان خیلی وقته دیگه نمینویسم، واسه همین همه ی دل گرفتگیام و خسته گیام جمع میشن یه گوشه، خوب نمیشن فقط رو هم تلنبار میشن.
نمیدونم از کی دیگران و حرفاشون، دیگران و کاراشون، دیگران و دیگران و دیگران برام مهم شدن.
نمیدونم چرا دیگه تازگیا خودمو دوس ندارم.
فکر میکنم دارم پیر میشم، دارم چاق میشم، دارم بیخودی اکسیژن حروم میکنم
صبح و شب یه روز آدم چقدر میتونه متفاوت باشه، صبح خنده رو لبم حک شده بود ولی الان
مش
راستش را بخواهی همیشه به مو میرسد. به مو میرسد و پاره می‌شود. چندتایی هم پاره نمی‌شوند. یادم نمی‌آید اخرین باری که به مو نرسید کی بود. معمولا سعی میکنم با تمام قلبم به اتفاقات و ادم‌ها نزدیک شوم. به تمامی درگیرش میشوم. اما انقدر کش می‌اید، انقدر اتفاق افتادنش، اطمینانش، دیر می‌شود که اخرش به مو میرسد. شور و شوقم سرد می‌شود. دیگر آن علاقه گذشته را به اتفاق افتادنش ندارم. البته بهتر است بگویم علاقه دارم ولی دیگر اهمیتی ندارد. پلن‌های دیگر ِ
غمگین و آرومم مثل ماه شب چهارده پشت ساختمونای بلند و نور های خیره کننده شهرغمگین و گنگم مثل لحظه اول تصادف که نمیدونی از کجا خوردیغمگین و خسته م مثل وقتي کل اتوبان رو با اهنگ رولت روسی میری و میری و دنبال دوربرگردونیغمگین و راضیم مثل وقتي که یه قدرت ماورایی رو احساس میکنی که حواسش بهت هستغمگین و منتظرم مثل وقتي هی نوار اعلانات گوشیتو میکشی پایین و خالیهغمگین و سنگینم مثل وقتي که از ترس سرما لحاف میندازی روی خودت اما نفست بالا نمیادغمگین و ب
سعی میکنم اروم باشم خیلی هم سعی میکنم . خوشحالم از اینکه دارم مدیریت میکنم خودم رو . کیف سفارش دادم منتظرم برسه و لنز جدید دوربینم هم رسید و احساس خوبی دارم سعی میکنم یاد بگیرم چجوری حال خوب رو غالب کنم تو وجودم . چند روز بدی رو پشت سر گذاشتم . آرومم الان .
خدایا عاشق می کنی. 
بسرعت مثال نقص نشان می دهی. 
که باید فارغ کنی.
 
دقیقا چرا؟؟؟ حال می کنی حال مارو می گیری؟؟؟ می خوای تربیتمون کنی؟؟؟
یا چی؟؟؟ احتمالا می خواهی حال مارو بگیری؟؟؟ 
خواهشا دلیلش را هم نشان بده.
مرسی. 
منتظرم
سنگینِ دوشم را کشان کشان می‌کشانم تا تختِ بی‌جانم که پدربزرگ می‌آید قلقلکم بدهد، شوخی کند و خاطره بگوید تا بخندم؛ نصفه نیمه‌ی غذام را هم که می‌بیند و همه که می‌روند دردِ دل کند و از مادربزرگ، که در اتاق دراز کشیده تا دردِ دردناکِ پاش بخوابد، بگوید که چقدر دوستش دارد. سنگین دوشم را که می‌کشانم تا تختِ بی‌جانم مدام سه چهار روزِ گذشته را و سه چهار ماه و سال گذشته را دوره می‌کنم و سه چهار دقیقه‌ی گذشته‌اش را هم و ساعت را که نماز ده دقیقه، ی
اتاقم بوی تینر روغنی میده و قلموهام روی میز پخشن. منتظرم کمی رنگ روی کاغذ بوم هام خشک بشن و از پنجره به هلال ماه کمرنگی نگاه میکنم که تازگی با لیور ازش عکس گرفتم. کلاغ ها از یک سمت به سمت دیگه آسمون پرواز میکنن، یه پرنده ای میخونه و از لیوان چاییم بخار بلند میشه. باید بریم و دلم برای این خونه تنگ میشه. 
درست وقتي منتظرم جواب"برگشتی؟"م بشه "آره" به این فکر میکنم که من همیشه آدم سخت هضم و بد هضمی ام . چه هضم دمپختکِ زردِ لذیذ مامان بزرگ چه هضم لحظه هایی که توی گور خوابیدن و حتی هضم حالا! تو! این حال .
راستش زیر بارِ ترس کم آوردم . 
نجنگیدیم .
اما اون نقشه ای که گذاشتی روی زمین و ایستادی بالای سرش کلافه م کرده . 
اینکه ممکنه چونه بالا بندازی و بگی "نچ نمیشه" کلافه م کرده . 
جواب اومد "نه هنوز!" 
راستش من آدم ِ قوی ای نيستم . 



+یه جایی دخترِ با اشک زل می
همه چیز این دانشکده عجیب و غریب و کاملا غیرقابل پیش بینی است. هر لحظه منتظرم که کل مجموعه فرو بریزد ولی بسیار برایم جالب است که همچنان به کار خودش ادامه میدهد. دانشکده ای که ادعا میکند در آن برنامه ریزی برای تسک های غیرقطعی را تدریس میکند حالا برای قطعی ترین و بیسیک ترین کارها هیچ پروتکل مشخصی ندارد. اینجا سیستم درس گرفتن شبیه فیلم hunger game میماند و همه چیز براساس شایعات پیش میرود. آنهایی که 4سال در اینجا بوده اند حالا خوب میدانند که پیچ و مهره ه
اعصابم خورده هرچی کار انجام میدم خوب در نمیاد و تموم نمیشه داره اون روی من بالا میاد .
هی منتظرم یه پیامی بده که دلم گرم بشه به یادش روزی صد بار پیاماشو چک میکنم البته نه وسط درسام ، 
اخه  خودش گفته بود که بهم پیام میده منم چشم به راه این روزنه کوچیک نشستم که یه پیام بیاد و تو دلم پروانه ها پر پر بزنن ولی .
ساعت ۸:۳۰ بیدار شدم، صبحونه خوردم و درس خوندم
شلغم هم خوردم.
از دیروز قرار گذاشته بودیم با میم، که امروز ناهار بریم بیرون. رفتیم یه کافه‌ای که بعدا من یادم اومد قبلا رفته بودم. وقتي ناهار» خوردیم که شب شده بود. کلی حرف زدیم راجع به الف و زرافه و ماه و اینا.
عکس گرفتیم. بعدش رفتیم نون خامه‌ای خریدم و الان توو خوردنش موندم واقعا. میوه هم خریدیم و برگشتیم.
حالا منتظرم چایی حاضر بشه بخورم، بعدش دوباره برم درس بخونم.
 
جدی یا شوخی، تعداد توییت‌هام درباره ازدواج زیاده، به قدری که چند نفری به شوخی اعتراض می‌کنند و با هم جدی‌جدی کلی می‌خندیم. اما جدای از شوخی، دیروز جدا معنای تنهایی رو حس کردم. ساعت نزدیک ۸ غروب بود که از دفتر زدم بیرون. سوار مترو شدم، خیلی خسته بودم. اما خستگی اذیتم نمی‌کرد، از قضا انرژی میگرفتم ازش؛ از اینکه یه شغل خوب دارم‌ که تا الان توش موفق بودم و به امید خدا بعد از این موفقیت نصیبم خواهد شد. از اینکه میتونم یواش‌یواش روی پای خودم بای
"شاهد سلاخی کردن بچه من بوده‌اند و همچون یک تئاتر تا آخر نشسته‌اند تماشا کرده‌اند. بچه‌ام را در خاک کردم اما هنوز منتظرم علیرضا از زندان زنگ بزند." این‌ها را امروز مادر علیرضا بر سر قبر پسرش گفت. علیرضا چهل روز است که کشته شده. رومه‌ها نوشته بودند که علیرضا به جرم توهین به مقدسات دستگیر شده بود. علیرضا 20 سال داشت.
بدون هیچ دلیل خاصی و فقط بخاطر یه دل آشوبه درس رو گذاشتم کنار برای امروز. بخوام صادق باشم باید بگم خیلی وقته هیچ میلی به خوندن ندارم و فقط برای رفع تکلیفه که درس میخونم. واقعا هیچ علاقه‌ای به پشت میز نشستن و درس خوندن و تست زدن ندارم و فقط منتظرم تایم پر شه و خلاص شم. 
بی صبرانه منتظرم بشه با نرم افزار مهاجرت بیان کل آرشیومو از بلاگ اسکای بردارم با خودم بیارمتاااااااااازه میشه وبلاگ قبلیمم از پرشین بیارم 
اینجا چقدرررررررررر امکاناتش خوبهینی دیدن داشتما
کاش زودتر ما رو از توهم در میاورد بلاگ اسکای
در این نزدیکی هیچکس به فکر پادرمیانی بینمان نيست  کسی که میتواند کاری بکند اما هیچکاری نمیکند.  نتیجه اش این است که باید به خود تکیه کنی بی هیچ انتظاری از کسی.    نقش های خوب در حال تمام شدن هستند میخواهم نقشی واقعی را بازی کنم، بطوری که قبلا در هیچ جا نوشته نشده باشد.     فکر میکنم سرنوشتی در انتظارم نشسته که خودش هم نمیداند منتظرم باشد یا که برود پی کارش! 
امروز جمعه،10 اسفند 1397
من عاشق نوشتنم،مخصوصا نوشتن حرف های بی سر و تهـ ی که از ذهن شلوغم رد می شن .
نزدیک به یازده شب ه و منم منتظرم فیلم م دانلود بشه و نت ر خاموش کنم و فیلم ببینم.
الان هم در حالیکه تو یه دستم لیمو شیرین ه و کم کم مزه مزه ش می کنم،دارم می نویسم بلکه خالی بشم از حجم حرفای نگفته .
دانلود آهنگ ابوالفضل جعفری به نام پرواز
دانلود آهنگ ابوالفضل جعفری پرواز
دلمو میدم بهش حتی اگه بی رحمه عشق
خدایا حولم نکن احساسمو میگم بهش
توی چشماش یه بهشت هست اون یه فرشته است
مال منه عاشقت دیوونه میش آخرش
با تو خوبه حالم با من خوبه حالت
یه لحظه دور از تو واسه من صد ساله
بگو که دلتنگی یه خورده دست برداره
وقتي که نمیبوسی من گونه هام درد داره
به تو حسم راسته بیا آسته آسته
میدونم همه چی مون خاصه
اگه دنیا وایسه دنیا رو میچرخنم
مثل یه پروازه وقتي
احساس خستگی زیادی دارم ، انقدی ک دوس دارم فرار کنم از همه چی ، چجوری میشه ی زندگی جدید شرو کرد ، از همه چی فرار کرد ؟ 
دلیل این خستگیمم میدونم تا حدودی و لی کاری از دستم برنمیاد 
هيچکي 
نمیفهمه ک چقد داره بهم سخت میگذره ، کلاسا از ی طرف 
پول و کار از ی طرف 
دوس دخترم ک نمیدونم اصن ادامه رابطم چجوری باهاش پیس میره ، خدایی این ی مورد منتظرم تصمیمشو بگیره تو این جایگاه از دس من کاری برنمیاد 
هروز بهش میگم ک دوسش دارم 
ولی خب اون منتظر ی اتفاقه 
نمی
من منتظرم که این ریشمک لعنتی به سود برسه این ولتجار هم که ت بخور نيست معلوم نيست این بازیگردون این سهام ها کی ؟ اصلا من که سر در نمیارم از این جیزها چرا توی بورس خرید کرده ام فقط بخاطر پیشنهاد حبیب کاف و احسان ه !!!! واقعا کارم عاقلانه نبوده بنظرم وقتي از چیزی سردر نمیارم درست حکشتی رو خودم همینجوری تخمی و یلخی خریده ام امروز به سود دهی رسید ولی این کار درستی نيست وقتي از چیزی سردرنمیاری دخالت کنی توش 
در خونه باز شد، دوتا نگاه غمگین توی هم گره خورد. قدمای آروم و لرزون به طرف هم برداشتن.سراشون روی شونه هم گذاشته شد و دستهای لرزونشون دور کمر هم حلقه شد.
صدای گریشون، سکوت خونه رو میشکست! قلبمون شکسته بود و کمرمون خم شده بود، دلیلشم تویی عزیز دلم، نبودت دیونمون کرده، هنوزم منتظرم یکی زنگ بزنه بگه سرکارتون گذاشتیم دروغ گفتیم، بخدا ناراحت نمیشیم:)
همسرداری، مادری برای بچه‌ها و یک شغل خوب و پردرآمد و تحصیل هم‌زمان.
اگر این‌ها در چهارچوب یک چهاردیواری به نام خانه ممکن است.
پس
من یک خانه‌دارِ تمام وقتم

موقت: منتظرم اینترنت منزلمون وصل بشه تا پیام‌ها رو با رایانه شخصیم جواب بدم. ببخشید من رو که با گوشی این کار رو نمی‌کنم. واقعا سرعت اینترنت کسل کننده است!
روزهای سخت همیشه هستند، خیلی وقته منتظرم که تموم شن ولی انگار پایانی ندارند 
پس کی میرسه اون آسونیِ بعد از سختی
 
 
∆∆∆∆∆∆∆∆∆∆∆∆∆∆∆∆∆∆∆∆∆∆∆
 
شاید اون آسونی رو خودمون باید بدست بیاریمش 
کافیه تو روزهای سخت صبورتر باشیم و ظرفیتمون رو کمی بالاتر ببریم 
اینطوریه که قوی تر میشیم و از روزهای سختمون به آسونی عبور میکنیم :)
سلام
حال و هوای عید همه جا پیچیده. 
بهار داره میاد. 
بازارها قلقله است. 
مدارس و دانشگاه ها تقریبا تعطیل شدن. 
امروز صبح ترافیک خیلی کمتر بود. 
پارکینگ اداره خیلی خلوت شده. خیلی از همکارها از دیروز مرخصی گرفتند و نمیان.
خیلی ها مشغول خونه ته هستند.
تهران داره خلوت میشه. وقتي تهران خلوت میشه، دوست داشتنی تر میشه.
منم آماده تعطیلات هستم.
البته مرخصی نمیگیرم و تا سه شنبه میام سر کار.
دیشب یه خرید اینترنتی داشتم. منتظرم بیاد. 
کلا من خرید اینترن
جدیداً یه الگویی بوجود اومده که شبای آروم به صبح های وحشی ختم میشن. منتظرم ببینم صبح چجوری میخواد سورپرایزم کنه. 
به نظرم من این زندگی رو که همه ازت بخوان بمونی خونه رو بی اندازه دوست دارم. کاش دلیلش انقدر وحشی نبود ولی. اگه درس و استرس‌ش نبود هم که فبها. اگه میتونستم مطمئن شم حال همه‌ی کسایی که باید حالشون خوب باشه خوبه هم که دیگه نور علی نور.
به هر حال قراره تایم های نسبتا مشترکی رو با 28 درس بخونیم. اگه بشه. آخه وقتي همه خوابن من بیدارم و برعک
پدرم تازه خوابش برده بود. با اعصاب خوردی و غر غرکنان گوشیش رو جواب داد. خواب و بیدار بود. یهویی لحنش رسمی شد. من رو صدا زد. گفت با من کار دارن. یه آقایی از قلم چی تهران بود. ازم پرسید شما دو غلط از آزمون های گرفتید؟ گفتم بله! گفت آقای قلم چی ازتون تشکر کردن و گفتن که براتون یه هدیه ارسال کنیم. یه شماره کارت میدید؟
من :))))))) منتظرم پولم رو بفرستن :دی
شُکرت خدای مهربونم *_*
میم راست میگه.من تو یه دنیای صورتی زندگی میکنم که منتظرم هر لحظه از یه گوشه اش یه دسته پروانه پرواز کنن. جهان بینیم همینقدر پشمکی و پاستیلیه.
و کوچیکترین تغییر وضعیت این جهان _البته به جز حرکت بال های پروانه ها_ منو تا سر حد مرگ میترسونه. حتی اگه این تغییر به خاطر قدم زدن یه کرگدن تکشاخ پشمالوی اکلیلی رنگین کمونی کنار رودخونه ی شکلات باشه.
یه روزایی هست که به شدت دلت میخواد یکی باشه تا براش حرف بزنی و اونم برات حرف بزنه اصلا یه روزایی ادم حس میکنه به یکی نیاز داره که باشه گرچه این همه ادم دورمو گرفته اما به وقتش خیلی تنها میشم انقد دورم خالی میشه که ترس ورم میداره!
چه به درد میخوره این همه شلوغی وقتي هيچکي نيست به حرفات گوش کنه ؟!
امشب ازون شباست که کلی حرف دارم و هيچکي نيست یعنی هستن، ولی نيستن برای من نيستن!
امیدوارم زندگیمون خالی باشه ازین نبودنااااا
دوست داشتم توی یه علفزار زندگی می کردم. یه خونه چوبی توی کوهستان. شبیه خونه پدربزرگ هایدیو نکته مهم ترش اینکه چند تا مرغ و خروس داشتم 
مرغ و خروس هایی که دستی خودم شده باشن 
گربه ها و سگ هایی که با مرغ ها و خروس هام دوست بودن و بهمون سر می زدن همیشه
بارون می زد 
همه جا خیس می شد 
غروب ها مرغ ها و جوجه ها رو می فرستادم توی خونه شون بخوابن
صداهای موقع خوابشون 
نصف شب ها که ناخوناشون می رفت تو چشم همدیگه و جیغشون درمیومد
صبح ها که از خواب بیدار می شد
نه نه من برعکس تو هدف دارم ، برنامه ریختم ، نمیخوام یه آدم وارد زندگیم کنم ُُ همه ی زخماتم برای رسیدن به هدفم رو بریزم تو چاه  منتظرم عکاسی رو تمومش کنم و زبان رو شروع کنم ، یه درس سه واحدی دارم فجیع سخت سخت یعنی پرکار واسه ی هفته ی اول اصلاح پلان مسی ِ ، هنوز اول کاری پیچیدس دارم از خستگی میمیرم ، پاهام درد می‌کنه و تاول زده و زخم شده فردا برداشت داریم و کد دلم میخواد هیچ کلاسی نباشه و فقط بخوابم
نشستم کف پژوهشگاه و منتظرم آخرین تست امسالم رو بزارم و پرونده ی سال اول کار ارشدم رو ببندم. انگار چقدر تو ۳۶۰ روز گذشته نتایج دلچسبی داشتم، یا مثلا دروازه های علم رو به تنهایی چند وجبی جا به جا کرده باشم که میخوام پایانش رو رسما اعلام کنم. علی ای حال نشستم و منتظرم سلول ها بپزه تا آخرین جواب رو لوله کنم و بر فرق! جهانیان فرو کرده و برم خونه و بالاخره به کمپین #هموطن_در_خانه_بتمرگ بپیوندم و با پفک و زیر شلواری جلف و صد گیگ اینترنت وزیر جوان! به ا
​​​​​ف-ح ام گم شده، کنار دریا با سیگاری نیمه سوخته و یک گیلاس شراب منتظرم که بیاید و دست در پشتم بگذارد و با آهی بنشیند و بگوید سلام، بلاخره اومدم و لبخند بزند. منم نگاهش بکنم و با یه لبخند بگم سلام و به نوشیدن ادامه بدهم و این لحظات در این نقطه تا هزاران سال متوقف شود. 
 امروز صبح, با اکراه جمع کردم و سوار اتوبوس شدم اومدم دانشگاه,تا اخرین جلسه کلاس اندیشه رو شرکت کنم,همینکه  میخواستم سوار اتوبوس بشم ,اشک هایم سرازیر شد ,,,, هیراد بغلم کرد ,اما آروم نشدم .ساعت یک رفتم کلاس اندیشه و خداروشکر تموم شد.
 
از صبح تا حالا مدام دارم غر میزنم,منتظرم این مهمونای هم اتاقی های پررو ام برن تا بخوابم. .
چند وقته که اینستا گرام رو دیلیت اکانت کردم و بیشتر از هروقت دیگه ای راضیم، میان ترم ها خوب پیش رفتن و اگه بخوام کمال گرا نباشم از اون هم راضیم :)) زمین دور خورشید میگرده یا خورشید دور زمین فرقی نداره، مهم اینه که زندگی جریان داره، الان که اینا رو مینویسم منتظرم ماشین لباسشویی لباسام رو بشوره و منم برم پهنشون کنم و احساس رضایت نسبی ای دارم. :) 
 
 
جمعه ها را همه از بس که شمردم بی تو بغض خود را وسط سینه فشردم بی تو 
بسکه هر جمعه غروب آمد و دلگیرم کرد دل به دریای غم و غصه سپردم بی تو 
تا به اینجا که به درد تو نخوردم آقا هیچ وقت از ته دل غصه نخوردم بی تو 
چاره ای کن، گره افتاده به کار دل من راهی از کار دلم پیش نبردم بی تو 
سالها می شود از خویش سؤالی دارم من اگر منتظرم از چه نمردم بی تو 
با حساب دل خود هرچه نوشتم دیدم من از این زندگیم سود نبردم بی تو 
گذری کن به مزارم به خدا محتاجم من اگر سر
من به آمار زنده زمین مشکوکم
گرچه پیش تر مرده ام.
ولی هر صبح در جلوی آینه
منتظرم تا قبل به خاک سپردنم.
بیایی و زنده ام کنی.
روبروی آینه هستم ولی هرچه مینگرم تو رو نمیبینم.
اگه روزی
آمدی در آینه و نبودم
بدان کوله بار بسته ام تا بجویمت
با همان کوله بار سفرت
بیا در پی ام
کسی نمیداند شاید در راه مانده ام و مسیر گم کرده.
خوشحال میشوم ببینمت و ببویمت و بگویمت .
منتظرم همه بخوابن
درایوامو پاک کردم
گوشیمو ریست کردم
رمم رو هم فرمت زدم
همه که خوابیدن تک تک پیام میدم. توی دو تا گروه هم پیام میدم حلالیت می‌گیرم
به آرمان اعتماد دارم. یه کاری رو به اون می‌سپرم
و می‌دونم که انجام میده
امیدوارم توی این دنیا حق ناس‌هام رو ببخشن
ایمان ضعیفی داشتم ولی می‌دونم خدا اونقدر بزرگه که شخصی نکنه، امیدوارم ببخشه
سلام معلومه منتظرم بودینا خوب چی بگم اینکه اولا حوری های عزیز توجه فرمایید توجه فرمایید خرمشهر آزاد شد یعنی وقتي آزاد شد گمونم حوریا گریه شون گرفت که شهدا کمتر شهید میشن بیان پهلوشون بشینن به حرفای قشنگ قشنگ هم گوش فرا بدن و لذت ببرن در بهشت په شما حوریا دوست دارین ما بمیریم تکه تکه بشیم تا قشنگتر بشیم بهتون بیشتر حال بدیم ولی خداییش حوری لذت میبره ولی به فکر معشوقشه یعنی تو حال خودش نيست مثل ما که لذت بیشتر دنیوی فقط به فکر اینه که به ما بیش
با بابا قهر کرده ام . با چشم های اشک بار رفته ام اسمم را از لیست مسافران خط زده ام . درس های جدید را نخوانده ام . کتاب  های غیر درسی ام را هم . دلم به نقاشی کشیدن نمی رود ‌. میزم بهم ریخته و نامرتب است .  دو روز است که دارم جزوه ی فیزیولوژی  را می‌نویسم و هنوز دوازده دقیقه ی دیگرش مانده .  همینجا و در همین دقیقه  ساعت زندگی ام خواب رفته اما روز هایم  با سرعت و بی حاصل  ، میگ میگ می کنند و از کنارم میگذرند‌‌‌‌. 
در پس ذهنم می‌دانم وبلاگی هم هست که باید نوشتش، اما واژه‌ها در ذهنم جای نمی‌گیرند برای نوشتن. همه حرفم، بی هیچ سخن. منتظرم یکی بپرسد مشکل کجاست که سفره‌ی دل برایش بگشایم و آسمان ریسمان ببافم، اما مشکل دقیقا این‌جاست که هم‌سخنی نيست. منم آن نچسب‌ترین وصله!
دنبال بیدار کردن احساسات خویشم و از بی‌حلیمی می‌خواهم تهِ دیگ را پاک کنم. 
آن مبل تک نفره ی قرمز را یادت هست؟
همان که گوشه ی کتابخانه گذاشتیم،
شب هایی که کسل بودیم،
روی آن می نشستیم!
یادم است،
من روی پای تو می نشستم 
و تو کتاب را در دست می گرفتی
و من هم می خواندم،
بگذار چیزی بگویم
حالا که تو رفتی،
تنهایی رویش می نشینم
و خودم کتاب می نویسم!
منتظرم
تا تو بیایی 
و خودت هم مثل من تنهایی رویش بنشینی
و کتاب هایم را بخوانی!
از یه جایی به بعد دیگه هیچی برا آدم فرقی نمیکنه. آدم سر میشه. هیچی حس نمیکنه! خوب و بد به هم خیلی نزدیک میشن یا حتی جا ب جا! 
از یه جایی به بعد تنها چیزی که فقط درک میکنی انتظاره. برا اومدن یکی که شاید حتی نمیدونی کیه. برا افتادن یه اتفاقی که نمیدونی چیه! حتی نمیدونی دوستش داری یا نه. برا خوب شدن. برا مردن. برا تموم شدن. برا شروع شدن. برا صدا زدن. برا دیدن. برا شنیدن.برا رفتن. برا یه . 
نمیدونم. فقط میدونم که منتظرم. حتی نمیدونم منتظر چی ی
بله ملال بس تست. ملال چون مردابی تنِ جسدواره را بدرون خود می‌کشد و درد و رنج و مچاله شدن را تحمیل می‌کند، در ازای چی؟ هیچ دقیقا هیچ.
دلم برای ح تنگ است و منتظرم اما خوب می‌دانم کارم با او تمام شده و دیگر نه او آنی تواهد شد که من می‌خواهم و . او که از من جز جن‌ده بودن چیزی نمی‌خواهد.
باید جدی باشم با مسئولیت پر تلاش و کوشا و باید برای دکتری و برای کار برنامه‌ریزی کنم. زین پس تو میدانی که هیچ عشقی نيست و جهان هیچ ندارد که به تو بدهد پس تویی که با
راستى،
خونهَ رو گرفتیم. بلوار کشاورز. تا دانشگاه، اگه قبلش سر دکه اى واس خاطر سیگار وقت نلف نکنم، فوق ترینش ده دقیقه اى بیشتر راه نى. با یه نگاه سرسرى همه عاشقش میشن. به نظر منم قدى که املاکى و شبنم میگفتن حمومش کثیف نبود. حیاط بزرگ و یه درخت انار محترم خمیده هم دربست در اختیار ماست. میخوام بگم بهترین جاست واسه اینکه سر ناخونک زدن به سس ماکارونى با شبنم دعوا کنم. برنامه دارم فیلم بندازم رو دیواراش با پروژکتور و بگم بچه ها بیان با هم فیلم ببینی
به وقت پنج صبح کیش داریم برمیگردیم.
اولش گفتم ترجیح میدادم نمی اومدم اما حرفم رو پس میگیرم 
حجمی از انرژی که خالی شد باورنکردنی بود
الان هم در حالی که با چشمای بسته روی تخت نشستم منتظرم راه بیوفتیم.
دلم واسه قیمه خونگیای اشپزخونه کنار هتل تنگ میشهو برای هواش اصلا و به هیچ وجه
خب خب. قرار بود وضعیت نت تا امروز اوکی شه که نشد، راستش فکر کنم دارم به درجه ای میرسم که دیگه هیچی مهم نيست، جسمی و روحی به هم ریختم و مسکنم دیگه افاقه نمیکنه.
تقریبا از همه عصبانیم همه هااا:))) من همینجوریشم اکثر اوقات احساس تنهایی میکردم و این وضع اینترنت باعث شد به این نتیجه برسم هموناییم که داشتم وقتي اینترنتی در کار نباشه دیگه نيستن.فقط خودمم و خودم. واقعا این زندگی بسه دیگه.
این وسط از بیکاری فصل سوم  reasons why 13  رو نشستم شروع کردم و خب چیز
جلسه آخر مدرسه طبیعت لیلی خیلی سخت نگذشت، حتی موقع خداحافظی از تسهیلگرها و عکس یادگاری انداختن.چرا میگم سخت نگذشت؟ چون فکر می‌کردم خیلی بغض کنم و گریه کنم و اینا :-(
ولی اینطور نشد، اتفاقاً با لبخند مقادیر زیادی همدیگر رو بغل کردیم، با لیلی عکس تکی انداختند، درباره رفتن و مهاجرت و اوضاع مملکت گپ زدیم، چند نفر گفتن که در کشور مقصد دوستانی دارند که می‌تونند شماره‌شون رو بدهند و .
و همین :-)
منتظرم ویزای من و لیلی بیاد، صابر خانه را نهایی کند و
۱)فردا تولدمه.اینکه خوشحالم یا نه رو نمیدونم فقط دلشوره بدی همه وجودمو گرفته.
۲)باز مامانم حالش خوب نيست! و من عادت دارم به نگرانی و خودخوری! 
همش میترسم خدای نکرده :( 
خدایا اگر بالای سرمونی،اگر مواظبمونی پس چرا مواظب ما نيستی؟؟؟
۳)سرم درد میکنه و زیاد میخوابم! 
۱۰روز بود قهوه نخورده بودم که امروز عصر یک فنجون کوچیک چ رقیق خوردم.سرم بهتره؟؟ نمیدونم. فقط منتظرم مامان از بیرون بیاد چایی بخوریم.
د۴)دلم میخاد مث همه آدمای معمولی اطرافمون یک زندگ
طبعا خیلی منتظرم که طرحم تموم شه که خیلی معلومه چون شما رو م برای اینکه چرا من تموم نمیشم و اطرافیانم رو هزاران برابرتر. اما. خیلی خلوت داشتم اینجا. خیلی زیاد و خیلی با این حال میکنم. مثلا. چجوری ممکنه که پیش بیاد که من بی وقفه با اهنگ James Blunt-1973 برقصم و بپرم و بجهم و بخندم مثل الان؟
       
                                                                        
هنوز فکر چارشنبه‌ی بردنه، یه عمره که باخت‌هاشو رج می‌زنه.
پ.ن. حس می‌کنم منتظرم برگردم به ریتم روتین زندگیم، و حواسم نيست که اون ریتم روتین زندگیم تموم شده خیلی وقته. 
نه این که الآن خیلی عجیب‌غریب باشه، و نه این که خوشم بیاد از داشتن ریتم روتین . صرفا داشتم فکر می‌کردم الکی و شاید غیرارادی منتظر برگشتن به یه حالتی‌م که مدت‌هاست ازش گذشتم.
ان الله یبسط الرزق لمن یشاء
رفیق روز های سخت. این بنده ی ضعیف و پشیمانت را دریاب .
تو اگر مدارا نکنی .
خدا اجازه من دلم بسته به زنجیر غمت 
نگاه نکن به جرم من
نگاه بکن به کرمت 
راستشو بخوای . دلهره داره جونمو میگیره .
منتظرم بیای . دلهره داره جونمو میگیره 
منو ببخش . درکم کن . نیازمندم به نگاهت رفیق
یا محسنُ بحق الحسن
یا امام حسن مجتبی 
خب شکر خدا گشتم و اون کرمه که ۱۸۹ تومن بود رو با یه سود خیلی خیلی بالا تو داروخونه شهر خودمون ۱۴۵ پیدا کردم و الان خوشحالترینم ×ـ×
نزدیک ۵۰ تومن سود کردم
البته بازم شک داشتم بخرمش یا نه که زنگ زدم م کردم گفت پول داری بخر:|
هیچی دیگه این هفته ۳۰۰ فقط برای پوستم خرج کردم
خوب شو لعنتی 
منتظرم ببینم چیکار میکنیا
و میتونم بگم در یک ماه اخیر بیش از ۴۵۰ تومن پول کرم و ضد آفتاب و چه و چه خرج پوستی کردم ^_^
البته که راضیم 
خدا میرسونه 
همسرم بیرون از خونه منتظرم بود رفتم بیرون حواسم به اون چند تا مردی که روبرو تو ماشین نشسته بودن نبود یعنی اصلا ندیدمشونچشمتون روز بد نبینه همسرم بیچاره کرد منو که چرا موهام اومده بیرون و اینا دیدن! 
جالبه بدونین که خانواده همسر خیلی راحتن و دختراشون برای پوشش و آرایش تقریبا هیچ محدودیتی ندارن :(
تا یه مدت غر میزد مامانم که متوجه شد بهش گفت حالا بازم خوبه خشگل نيست :|
وقتي نبودی در مورد انتخاب ها می نوشتم و قلبم بدون احساسی آنها را تایید می کرد ولی اینروزها دیگر با من قدم نمی زند و حتی دوست ندارد آن مطلب ها را بخوانم. تجسم کلمه رفتنت مرا تا جهنم می برد چه برسد بخواهم آن را لمس کنم. اگر انتخاب بین مرگ و رفتنت باشد. نوشیدن جام اول برای من لذت بخش تر است. قلبی که گرمی دستهایت را نچشیده ولی این چنین برای چشمهایت می تپد. قلبم نه بچه است و نه به هر کسی اجازه ورود می دهد. من آن حوضه کوچک وسط حیاط هستم که با وجود ماهی مثل
به ازای هر تقارن یک کمیت پایسته وجود دارد!
 
قطعا هنوز نفهمیدم یعنی چی. کلی تقارن خوندم از دیروز. الان خسته شدم، وگرنه قضیه نویتر میخوندم. حالا بعدا میخونم، شاید بعد ازینکه استراحت کردم.
 
+مچم درد گرفته. 
++قرار بود دیشب یه چیزی رو بخونم و چک کنم هنوز نکردم.
+++سه ربع پیش چایی دم کردم ولی درگیر کارم شدم نخوردم!
++++منتظرم 10 روز دیگه که خیلی چیزا رو شد با حالتی پیروزمندانه به همه بگم من میدونستم :))) 
عشق من محمد من.گریه دارم
نمیتونم بدون تو
نمیخوام بدون تو
خوب نيستم بدون تو
نمیخوام خوب باشم بدون تو
میفهمی نمیخوام
میفهمی حال خرابمو با هیچی عوض نمیکنم چون تو حال خرابم یاد تو هست
وقتي گریه ندارم انقد به خودم فشار میارم تا گریه کنم
میدونی الان دارم گریه میکنم
نمیدونی که
هيچکي نمیدونه
هيچکي نمیدونه من حالم بده
میخندم که فک کنن خوبم
بدون تو نمیتونم نمیخوام که بتونم توروخدا برگرد
تا کار اشتباهی نکردم برگرد
توروخداا.
۱. امشب اولین شب سال نو هست که عین بچه ادم در روز کارم رو انجام دادم و به موقع برگشتم.
حالا قورمه سبزی داره جا میفته و من منتظرم
۱.۵. من امشب همه غمهای این چند روز رو هضم میکنم و از فردا زندگی رو از سر میگیرمباید تا هوا گرم نشده برم زیر اون درخت بزرگه.پشت اون باغچه که هیچ کی بهش دید نداره دراز بکشم و اسمون رو نگاه کنمهمونجا که زنبورا دنبال شهد گلای خوشبو میگردن.
۲. اون که دیشب استاد دانشکده رو گرفته که وسط تلو تلو خوردنای توی مستی با کله ن
آخرین بار مامان گریه کرد و گفت شرمنده ام که ما سربار توییم، با همین یه جمله پای من رو تا ابد برای رفتن بست.
حالا هر شب احساس میشم اسب شدم و دارم توی یه قفس وسط یه دشت شیهه می کشم
می دونم بدون من خیلی تنها میشن اما به نظرم وقت رفتنه.
شما اولین آدمایی هستین که میدونین میخوام رها بشم توی دشت حتی اگر گرگی منتظرم باشه.
دو روز پیش به علت شیوع کرونا، اجبار شد همه  هشت صبح در خود مرکز تست بدهیم. امروز جوابش آمد. شنیدن مثبت شدن تست کسانی که حال و احوال ظاهریشان خبر از هیچ ویروسی نمیداد و خودشان هم باور نمیکردند، حس عجیبی بود. تعدادشان دو رقمی بود. همکار چهل ساله‌ام که بیماری قلبی دارد، مشغول نمک زدن روی خیار بود که خبردار شد جواب تستش مثبت است. هیچ علامتی نداشت. فرستادنش بیمارستان. پس از آن اتاق را ضد عفونی کردند. صحنه ترسناکی بود. تمام لحظاتی که برایم با شدت و غل
لازم دارم یه مدت همه‌ی انسان ها رو از خودم دور نگه دارم، یا خودم رو از همه انسانها دور نگه دارم، یا هر چی. یه مدت غایب باشم‌، و زمان این غیبت به حدی طولانی باشه که بعد از ظهور دوباره‌م همه مجاب شن با آدم دیگه‌ای رو به رو هستن. یا انقدر طولانی شه که دیگه همه یادشون بره منِ الانو. یه منِ دیگه. همیشه آرزو داشتم یه روزی برسه که درباره‌م بگن اصن انگار یه آدم دیگه شده. منتظر یه اتفاقم. یه اتفاق بزرگ، یه نقطه‌ی عطف با شکوه، که از این رو به اون روم کنه.
هرچی به روز سفر نزدیکتر میشم بیشتر خوشحال میشم.هرچند میدونم اونجا کسی منتظرم نيس که باهم بریم بیرون و اینا و عملا دارم اویزون دوتا از دوستام میشم برای بعضی روزا.و میدونم تنهایی گز کردن تهران خیلی منو میترسونه.ولی بازم حس خوبیه.من عاشق پارک رفتنم.شهر خودمون پارک خیلی کم داره و عاشق پارکای سرسبزو هیجان انگیز تهرانم
هم وزن غزل های منی ای غزل من
حوای منی ، لیلی و شیرین، عسل من
در خاطر من مانده هنوز آهوی چشمت
جای تو همین جاست فقط در بغل من
احساس من احساس قشنگی است یقینا
مدیون من پس تو فقط در قِبَلِ من
من مانده ام اما تو چرا رفته ای از دل
حیرت زده ام من خود من از عمل من
بی تو دگر از حال دلم هم خبری نيست
من منتظرم تا برسد پس اجل من
                        28/4/1398
به شددددت عصبانیم. کارد بزنید خونم درنمیاد.
یه بنده خدایی رو بهم معرفی کردن .مادره پسره سه روزه شمازمو گرفته و هر روز داره پروفایل تلگراممو چک میکنه تا عکسامو ببینه بعد اگه پسندید زنگ بزنه .انگار رفته تو دیوار داره توی آگهی های قاشق و چنگال و کمد دست دوم میگرده .عکسای پروفایلمو برداشته بودم اما دوباره گذاشتم. فقط منتظرم نه بیاره تا بری نم به سر تا پاش.آدم های بی تربیت بی فرهنگ حرفشم اینه که پسرم خیلی حساسه معلوم نيس چه ریگی به کفش شازده اشه

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها