نتایج جستجو برای عبارت :

باز نویسی سوداگری بار آبگینه داشت. یکی از باج گیران عنان بارگیرش بگرفت بر آن آبگینه چوب دستی خویش محکم فرو کوفت گفت ای رفیق ، چه در بار داری ؟ گفت اگر چوب دیگر زنی هیچ

بازنويسي و گسترش حکايت سوداگري بار آبگينه داشت پايه دوازدهم صفحه۱۰۴
متن حکايت پايه دوازدهم صفحه ۱۰۴
سوداگري بار آبگينه داشت يکي از باج گيران عنان بار گیرش بگرفت و بر آن بار آبگينه چوب دست خويش محکم فروکوفت  اي رفيق، چه در بار داري؟ گفت اگر چوب ديگر زني هيچ
بازنويسي و گشترش حکايت:
تاجری در راه بازگشت به سمت دیار خود بار شیشه به پشت شتر خود بسته بود. در میانه راه باج گیر(راه زني) جلوی راه او را گرفت و با چوبی که به همراه داشت و از آن براي باج گیری
آبگينه ی دل
آبگينه اي شکست
در نگاهِ روشنم.
در فراسوی امید.
تکه تکه بر زمین افتاد اين قلبِ سپید.
****
اين ايام گذشت. 
آخر الامر دگر 
نقش خود را در دل ديگران می توان دید. 
یا که شايد در دل آب زلال.
****
آبگينه اي شکست.
چهره اي فرسود شد. 
نقش آدم در نهاد آینه خاموش شد.
محبوبه باقری
محصول عمده‌ی ديگر  ماه رمضان، تقواست؛ که فرمود: لعلّکم تتّقون». دستي که عنان خويش گیرد»؛ معناي تقوا اين است. عنان ديگران را گاهی درست میتوانیم بگیریم؛ اگر بتوانیم عنان خودمان را بگیریم، خودمان را از چموشی، از وحشیگری، از عبور از خطوط قرمز الهی باز بداريم، اين هنر بزرگی است. تقوا یعنی مراقبت از خود براي حرکت در صراط مستقیم الهی؛ یافتن علم و معرفت و بصیرت، و بر اساس علم و معرفت و بصیرت، حرکت کردن. 
به گورستان گذر کن تا ببینی                   چه خوردند وچه پوشیدند وبردند
دو روزی زندگی کردند وآخر                   به هرحالی که بودندجان سپردند
طمع بسیار کردند مال دنیا                    ز روزی بیشتر هرگز نخوردند
همانانی که بودند نورچشمی                   تنش را در لحد محکم فشردند
اگر شاه وگدا،نادار و دارا                    اجل آمد نفس بگرفت ، مُردند!!
من نمیفهمم حکمت اين چیه:
طرف رو توی لینکداين ادد میکنی
بعد توی ریسرچ گیت فالو میکنی
بعد باز توی فیسبوک
بعدش توی اينستاگرم
بعدش توی توئیتر
و ساير شبکه هاي اجتماعی
چوب تو همه تون بره چرا اينجوری میکنین؟ چرا ادمو 100 جا فالو میکنین؟
بیمار. 
هر کاری کوفتی داري دو تا ازینها بايد کافی باشه.
ریسرچ گیت حالا اوکی
لینکداين اوکی
دیگه چرا هم توئیتر هم اينستا هم زهرمار هم کوفت؟
تعبیر خواب ظرف بلور تعبیر خواب بلور و کریستال تعبیر خواب شکستن لیوان شیشه اي تعبیر خواب لیوان ابن سیرین تعبیر خواب پارچ و لیوان تعبیر خواب ظروف چینی زیبا تعبیر خواب هدیه گرفتن ظرف شیشه اي تعبیر خواب بشقاب ابن سیرین

تعبیر خواب به روايت محمد بن سیرین
اگر ببیند نامش بر بلور نوشته شده است ، نعمت و دولت دنیا در دین پیدا خواهد کرد و به نیازهايش خواهد رسیداگر ببیند بر بلوری نام پادشاه یا شخص صاحب مقامی نوشته است ، اگر خواب بیننده خود پادشاه باشد ا
 يکي ديگراز اصول  فضايل را از امیرالمونین ع سوال میکنیم او. میفرمايدپايه دوم ايمان صبر است  و صبر یعنی.  بردباری و خويشتن داري و استبلا و تسلط کامل بر نفس  پس کسیکه خودرادر برابر  پولو رشوه زن زانبه و محرمات ديگر بفروشد و عقلو دین خويش از کف دهد صبر ندارد ونیز کسبکه از هوسرانیهاي مکروه و مرجوح  چشم نبوشدو عنان نفس محکم نگیرد صابر. نیست و باز کسیکه در. برابر مصیبات وبلاهاي دنیا جزع و بیتابی ها. ا غاز کند و مالک نفس خود نباشد صبر ندارد  علاوه بر
سگ و گربه عامل انتقال سقط جنین
موش فاضلاب که ديگر نگو
جناق لوله کش فاضلاب عامل انتقال هر کوفت و مرض
سوسک ه مفید و موثر براي مقابله با یزید زمان طراحی شده است که آب را از حلقوم وی می برید .
سوسک با لايروبی چاه ها تشنه می شود پس چرا آب از دستتان نمی چکد ؟
پشه اين معجزه الهی خون را رقیق و از سکته مغزی و قلبی پیش گیری می کند دراکولا !
عامل هر کوفت و مرض گند آب :
 
 
اي خداي خوبی ها.
بیا نزدیکتر، آنچنان که از رگ گردنم هم به من نزدیک تر باشی. بیا که غم دلم را به تو بگویم. بیا که بگویم چقدر از دوری ات ناله میکنم؟
خدايا، خوش داري ضجه زدن مرا نگاه کنی؟
خدايا، خوش داري در نیمه هاي شب، با پاي برهنه و چشم هاي خواب آلود به دیدارت بیايم و جسم نیمه جانم همچنان بعد از اين توهم در خودش بتپد؟
خدايا، خوش داري؟
مثل آقاجون که یک کشیده محکم میزد به آدم، بعد هم چنان محکم بغل میکرد آدمو که انگار صداي هق هق عمیقش از تو سینه من د
باور کن نق نقو نشدم . هر چند دیگه ازش خوشم نمیاد ولی نق هم نمیزنم . فقط احساسم را مینویسم . کلا به اين نتیجه رسیدم که چیز مزخرفیه . تلخ و گس . نه مثل قهوه ی اسپرسوی غلیظ . نه مثل کاکائوی 98% . مثل زهر مار . مثل گنه گنه !
گذاشتن جلوم و بايد کوفت کنم اش . 
نه راه پیش دارم و نه راه پس .
یک بار که جان به در بردم . شايد اينبار اين فشار خون و مشکل قلبی من را راهی ناکجا کنه و راحت بشم .
می دونی مسخره اش کجاست ؟اينکه حتی نمیتونی سوال کنی که مثلا از کجا آمده ام و براي
برخاستند و ايستادند . فربخش دکمه‌ی پايینه‌ی پالتو را بست و پرسید :
- حالا . تو چه می‌خواهی بکنی گُل‌محمد ؟
گُل‌محمد نگاه از آتش برگرفت ، به فربخش لبخند زد و بسوی قره‌آت پیش کشید و بر اسب سوار شد . قربا‌ن‌بلوچ عنان اسب فربخش را به او سپرد و خود گام سوی آتش برداشت و گفت :
- خاموشش کنم !
خان‌عمو انگار با زبانِ گُل‌محمد ، بلوچ را گفت :
- بگذار بسوزد !
قربان‌بلوچ میان کپه‌ی آتش و اسبی که بايد سوار می‌شد ، به تردید ماند و گفت :
- ترسم که آتش در هیزم ب
افتاده‌ايم
عکس خورشیدیم در آب روان
افتاده‌ايم
ناامید از جذبهٔ خورشید تابان
نیستیم
گر چه چون پرتو به خاک از
آسمان افتاده‌ايم
رفته است از دست ما بیرون
عنان اختیار
در رکاب باد چون برگ خزان
افتاده‌ايم
نه سرانجام اقامت، نه امید
بازگشت
مرغ بی‌بال و پریم از آشیان
افتاده‌ايم
بر نمی‌دارد عمارت اين زمین
شوره‌زار
ما عبث در فکر تعمیر جهان
افتاده‌ايم
از کشاکش یک نفس چون
موج فارغ نیستیم
گر چه در آغوش بحر بیکران
افتاده‌ايم
چهرهٔ آشفته حالان
حراج فصلی خون 
 
بر درگاه علم خويش 
انسان چونان مهره اي است
با دکمه اي پاشیده می شود.
درحراج فصلی خون 
ارزان ترین کالا مرگ و حیات اوست.
ديگر نمی شناسمش
در آبگينه ی صورت 
گویی غریبه اي است.
 
در روزگار علم
عشق گویی رايحه اي است
از دورهاي  دور
آنجا که انسان ،با آب و خاک و مهر 
پیوسته بود 
و خنده شکفته ی شاد او
اينجا خنده را به سکه اي می فروشند
و عشق 
مرز مشخصی است 
در حوزه ی سود و زیان او
 
کو چهرهاي بی نقاب
تا پیش روی او
شکرانه اي زنم.
اشتراک با ذکر م
سورۀ توبه
امیرالمؤمنین علی را رضی‌الله عنه پرسیدند که چرا بر سر اين سورت بسم‌الله الرّحمن الرّحیم ننبشتند؟ گفت: زیرا کلمۀ بسم‌الله زنهاریست و اين سورت بی‌زاریست. و بیزاری و زنهاری باهم نباشد.
امّا قصۀ حرب حنین
یک
آن بود که چون رسول صلّی الله علیه وسلّم مکه را فتح کرد خبر به هوازِن بردند که محمد مکه را فتح کرد و دو هزار سوار از مکه به وی پیوست و قصد شما دارد. مهتر ايشان مالک عَوف بود. ايشان را گفت: یا فوم، ما مانده‌ايم در عرب که زبون محمد نگش
درزلال آبگينه چشمانتمیتوانم فهمیدکه تواز  زمزمه زنجره ها می آییدربهارینه فصل بودندوستت دارم مناي تو زیبا رخ فرداي کنوناي تومحبوب ترین فصل جنونبی تو تامرز فنا خواهم رفتباتوباعشق وصفاخواهم شداي طربناک ترین شعرمن وشور دلمدر ره عشق تو من پا به گلمپا منه روی دلمبی تو دلبر بخدا عشق غریبستان است
دل را ز بی خودی سر از خود رمیدن است
جان را هواي از قفس تن پریدن است
 
از بیم مرگ نیست که سر داده ام فغان
بانگ جرس ز شوق به منزل رسیدن است
 
دستم نمی رسد که دل از سینه برکنم
باری علاج شکر گریبان دریدن است 
 
شامم سیه تر است ز گیسوی سرکشت 
خورشید من برآی که وقت دمیدن است
 
سوی تو اين خلاصه گار زندگی
مرغ نگه در آرزوی پر کشیدن است
 
بگرفت آب و رنگ ز فیض حضور تو
هرگل دراين چمن که سزاوار دیدن است
 
با اهل درد شرح غم خود نمی کنم
تقدیر قصه دل من ناشنیدن است
۱. فردا تا روز تولدم می روم سفر. اين اولین سفر من به نیتی غیر از دیدار و دیار آقاي ح است. 
سفرهاي تنهايیم آغاز شده.
از قزوین و زنجان و کردستان تا آذربايجان غربی. 
ماه آینده هم به امید خدا می روم شیراز
مولانا نیستم، بنده اي شدم که مولانا وار درجستجوی خورشید خويش می رود. 
 
 
۲. شد سه گذر از چله نشینی عمر. 
چه حاصل جز جور فلک و غم و دلخوشی اي که از آدمی دور است.
 
 
۳. غریبم. مثل آدمی که بعد از سالها برگشته به منزلی قدیمی. اما تنها.
بسم اللهسخت دلتنگم ، دلتنگم ، دلتنگ از شهربار کن تا بگریزیم به فرسنگ از شهربار کن ، بار کن ، اين دخمه طراران استبار کن ، گر همه برف است اگر باران استبار کن ، دیو نِیَم ، طاقت دیوارم نیستماهی گول نیم ، تاب خشنسارم نیستمن بیابانیم ، اين بیشه مرا راحت نیستبار کن ، عرصه جولان من اين ساحت نیستکم ِ خود گیر ، به خیل و رمه بر می گردیمبار کن جان برادر ! همه بر می گردیماشتران را یله سازید ، ستوران را همکاهلان را بگذارید ، شروران را همهان که بی تاب و هوس با


دستي به قلم گیرم با حال پریشانیریزم ز درون بیرون صد عقده پنهانی
زآستین برون آمد دستي ز در فتنهزین فتنه جهان را کرد شور وشرر افشانی
با تیر بلاي او سروی به زمین افتاددر خون خودش غلطید سردار سلیمانی
در ثلمه او رهبر اينگونه سخن فرمودگفتا که تو در خیل و آغوش شهیدانی
بر لشکر جندالله سردار سپه بودیدر جنگ بدی پیروز در جبهه و میدانی
دشمن شده است مسرور از بود نبود تویاران تو اَند مغموم بادیده ی گریانی
آسوده بخواب اينک از دغدغه دنیاهستند به راه تو ی
من همیشه از اينکه نقش سکان و آرامش و نسیم بهاری را بازی کنم متنفر بودم. چرا زندگی را اينطوری تعریف می کنند که زن بايد آرامش دهنده خانه باشد، گرماي خانه باشد، کوفت باشد مرگ باشد؟ بعد مرد پول در بیاورد بس است، پس از آن نقش مدیریتی بهش تعلق میگیرد؟ چرا نمی شود دوتايی وظیفه داشته باشیم آرام باشیم، دوتايی گرماي خانه باشیم، دوتايی کوفت و مرگ باشیم، مدیریت قضیه را هم به هیات مدیره بسپاریم؟
من را هر وقت طرف دعوا بودم دعوت کردند به آرامش که "تو دختری،
عمری به سر دویدم در جست وجوی یارجز دسترس به وصل ویم آرزو نبوددادم در اين هوس دل دیوانه را به باداين جست و جو نبودهر سو شتافتم پی آن یار ناشناسگاهی ز شوق خنده زدم گه گریستمبی آنکه خود بدانم ازین گونه بی قرارمشتاق کیستمرویی شکست چون گل رویا و دیده گفتاين است آن پری که ز من می نهفت روخوش یافتم که خوش تر ازین چهره اي نتافتدر خواب آرزوهر سو مرا کشید پی خويش دربدراين خوشپسند دیده ی زیباپرست منشد رهنماي اين دل مشتاق بی قراربگرفت دست منو آن آرزوی گم ش
نحوه هلاکت مامون ملعون
مامون قاتل امام رضا علیه السلام مثل تمامی دشمنان اهل بیت علیهم السلام هم اين دنیا تقاص پس داد و جان به جناب مالک خزانه‌دار دوزخ سپرد تا تقاص اصلی جناياتش را ببیند. نکته جالب اينکه به گواه تاریخ مامور مجازات او در اين دنیا یک ماهی بوده و در نهايت آن ملعون با لرز و احساس سرماي بی‌نهايت به درک واصل شد!!!
شیخ عباس قمی رضوان الله علیه می‌نویسد:
و در سنه (سال) ۲۱۷ مامون سفر مصر کرد و عبدوس را که بناي فتنه در آنجا نهاده بود بکشت.
دل قوی دار که بنیاد بقا محکم از اوست
 
از خدا بخواه حکمتی به تو بده که در بدترین شرايط هم بتونی محکم بر اراده خودت بمونی
و نلغزی
و سست نشی
و ناامید نشی
ايمانت ترک برنداره
آینده براي صابران خیلی شیرینه
شیرینی اي شیرین تر از، صبر بر خوردن زهر به حلاوت، نیست  
خدا راه رو نشون میده 
یا رفيق
 
فوعزتک لو انتهرتنى ما برحت من بابک و لا کففت عن تملّقک .**
 
به خودت قسم اگر من را از در خانه ات برانی، جايی نخواهم رفت. پشت در خواهم نشست. فریاد خواهم زد با همه جانم. اشک خواهم ریخت با همه وجودم. صدايت خواهم زد با همه امیدم. مدام می خوانمت. یا رفيق. یا رفيق. یا رفيق. یا رفيق. یا رفيق. یا رفيق. یا رفيق. یا رفيق. یا رفيق. یا رفيق. یا رفيق. یا رفيق. یا رفيق. یا رفيق. یا رفيق. یا رفيق. یا رفيق. یا رفيق. یا رفيق.
 
مردم می گذر
سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی/ چه خیال‌ها گذر کرد و گذر نکرد خوابی
به چه دیر ماندی اي صبح که جان من برآمد/ بزه کردی و نکردند مؤذنان ثوابی
نفس خروس بگرفت که نوبتی بخواند/ همه بلبلان بمردند و نماند جز غرابی
نفحات صبح دانی ز چه روی دوست دارم/ که به روی دوست ماند که برافکند نقابی
سرم از خداي خواهد که به پايش اندر افتد/ که در آب مرده بهتر که در آرزوی آبی
دل من نه مرد آنست که با غمش برآید/ مگسی کجا تواند که بیفکند عقابی
نه چنان گناهکارم که به دشمنم س
 
بیامد سوی پارس کاووس کیجهانی به شادی نوافگند پیبیاراست تخت و بگسترد دادبه شادی و خوردن دل اندر نهادفرستاد هر سو يکي پهلوانجهاندار و بیدار و روشن‌روانبه مرو و نشاپور و بلخ و هریفرستاد بر هر سویی لشکریجهانی پر از داد شد یکسرههمی روی برتافت گرگ از برهز بس گنج و زیبايی و فرهیپری و دد و دام گشتش رهیمهان پیش کاووس کهتر شدندهمه تاجدارنش لشکر شدندجهان پهلوانی به رستم سپردهمه روزگار بهی زو شمرديکي خانه کرد اندر البرز کوهکه دیو اندران رنج‌ها شد
چه خوش و آب و رنگ عشقی که ز چشم تو شد آغارچه بلند و در چه اوجی استبه خیالت اي گل آوازبه هواي کویت اين بارصنما کجا روم بازنه ، بدان ، دوا نگردم به طبابت طبیبانکه سرم شده هوايی و تویی علاج اين رازچو به دام عشق گشتم نشود رها عنانم و هر آن عنان ببازم و به دام بسته ام باز چه شود شوی دوباره تو به کوی ما خرامانکه دمی نیاز دارم به نگاه هاي پر ناز
ملت کی میخوان بفهمن وقتی به من پیام میدن و سین نمی کنم
یعنی دوس ندارم سین کنم
لازم نیست بیان اس هم بدن که برو فلان کوفت رو چک کن
بهمان درد رو چک کن
اومده پیام داده فلانی واس تولدت فلان چیزو استوری کنم؟
قبلا یه بار گفتم نمیخوام اصلا کسی استوری و اينا بذاره
بعدم الان انتظار داره مثلا چی جوابشو بدم ؟
واي آره خوبه دستت درد نکنه خیلی خیلی ممنونم؟
خدايا من چرا انقدر در همه زمینه ها ریدم
اگه بی منته دیگه گفتنش چیه؟
بعد میگین مثبت درمورد شون فکر کن و ف
ممکن است اين پرسش پیش آید که چنان که گفته اند آثار و احکام مختلفند، زیرا مثلا آثار و احکام آتش احراق و اشراق و گرمى است، در صورتى که آثار و احکام آب سیلان و رطوبت و خنکى است و به همین قیاس است ساير اشیا که آثار و احکامشان با یکديگر مختلفند، در صورتى که وجود حق یک حقیقت است که در آن به هيچ وجه اختلاف و تباين نیست، پس چگونه مبدأ اين همه آثار متضاد و متباين مى شود و در یک زمان به صورت همه آنها ظاهر و در یک آن با همه آنها مقارن مى گردد؟
در پاسخ اين پرس
همین که پشت فرمان ماشین می‌نشینم، پشت پرده افکارم تبدیل به میدان جنگ می‌شود. آدم‌ها از ناکجاآباد مقابل کاپوت ماشینم پرتاب می‌شوند و من تک تکشان را زیر می‌گیرم. همین وضعیت گاه و بی گاه توی خواب هم به سراغم می‌آید. یک ماشین ترمز بریده، وسط اتوبان می‌مالد به در و دیوار و جدول و ماشین‌هاي لاين‌هاي اطراف و خودم که محکم فرمان را توی مشت گرفته‌ام و از وحشت آب می‌شوم زیر صندلی. برعکس نوجوان‌هاي ديگر، هرگز علاقه‌اي به رانندگی نداشتم، به ضرب و
١١»کَدَأْبِ‌ آلِ‌ فِرْعَوْنَ‌ وَ الَّذِینَ‌ مِنْ‌ قَبْلِهِمْ‌ کَذَّبُوا بِآیاتِنا فَأَخَذَهُمُ‌ اللّهُ‌ بِذُنُوبِهِمْ‌ وَ اللّهُ‌ شَدِیدُ الْعِقابِ‌ (شیوه‌ى کفّار)مانند روش فرعونیان و کسانى است که پیش از آنها بودند،آیات مارا تکذیب کردند،پس خداوند آنها را به(کیفر)گناهانشان بگرفت.و خدا سخت کیفر است. پیام‌ها: ١-بعد از بیان کلّیات،بیان نمونه‌ها لازم است
ادامه مطلب
سرشو میگیرم بالا و میام عقب و تا دوربینو میارم جلو چشمم میبینم سرش افتاده و چونه ش چسبیده به سینه ش. باز دوباره میرم جلو و سرشو میگیرم بالا و میگم آقا سرتو ت نده.» بعد با کج کردن سرش و بازیِ لبش میگه باشه». یه نُچ میگمو باز سرشو درست میکنمو میگم میگم سرتونو ت ندید» با لحن خشن میگهباشه»
خنده‌م میگیره میگمدعوا داري» میگهانگار خودش دعوا داري» عاشق لهجه ی تُرکیَم. سرشو درست میکنم و یه چند ثانیه اي همونطور نگه میدارم تا ت نخوره و بت
سیاه پوشیده بود ، به جنگل آمد استوار بودم و تنومند من را انتخاب کرد دستي به تنه ام کشید ، تبرش را در آورد و زد زد محکم و محکم تر به خود میبالیدم ، ديگر نمی خواستم درخت باشم ، آینده ی خوبی در انتظارم بود سوزش تبر هايش بیشتر می شد که ناگهان چشمش به درخت ديگری افتاد ، او تنومند تر بود مرا رها کرد با زخم هايم ، او را برد . و من که نه ديگر درخت بودم ، نه تخته سیاه مدرسه اي ، نه عصاي پیر مردی خشک شدم
ادامه مطلب
سیاه پوشیده بود ، به جنگل آمد استوار بودم و تنومند من را انتخاب کرد دستي به تنه ام کشید ، تبرش را در آورد و زد زد محکم و محکم تر به خود میبالیدم ، ديگر نمی خواستم درخت باشم ، آینده ی خوبی در انتظارم بود سوزش تبر هايش بیشتر می شد که ناگهان چشمش به درخت ديگری افتاد ، او تنومند تر بود مرا رها کرد با زخم هايم ، او را برد . و من که نه ديگر درخت بودم ، نه تخته سیاه مدرسه اي ، نه عصاي پیر مردی خشک شدم
ادامه مطلب
سیاه پوشیده بود ، به جنگل آمد استوار بودم و تنومند من را انتخاب کرد دستي به تنه ام کشید ، تبرش را در آورد و زد زد محکم و محکم تر به خود میبالیدم ، ديگر نمی خواستم درخت باشم ، آینده ی خوبی در انتظارم بود سوزش تبر هايش بیشتر می شد که ناگهان چشمش به درخت ديگری افتاد ، او تنومند تر بود مرا رها کرد با زخم هايم ، او را برد . و من که نه ديگر درخت بودم ، نه تخته سیاه مدرسه اي ، نه عصاي پیر مردی خشک شدم
ادامه مطلب
 
 
دل انسان همانند قلعه اي محکم و قوی از موادی  ساخته شده که هيچ انسانی نمی تواند وارد شود . شما می توانید با اين مواد قلعه دلتان را محکم محکم نموده تا هيچ نیرویی نتواند وارد قلعه شود . 
وان مواد چیزی جز
خشم ،نفرت گله و شکايت ،غرور و کبر، تعصب ، بدبینی و. نیست 
فقط مواظب باشید در ان احساس خفگی نکنید . 
 
 
 
روی تو خوش می‌نمايد آینه ما
کآینه پاکیزه است و روی تو زیبا
چون می روشن در آبگينه صافی
خوی جمیل از جمال روی تو پیدا
هر که دمی با تو بود یا قدمی رفت
از تو نباشد به هيچ روی شکیبا
صید بیابان سر از کمند بپیچد
ما همه پیچیده در کمند تو عمدا
طاير مسکین که مهر بست به جايی
گر بکشندش نمی‌رود به دگر جا
غیرتم آید شکايت از تو به هر کس
درد احبا نمی‌برم به اطبا
برخی جانت شوم که شمع افق را
پیش بمیرد چراغدان ثریا
گر تو شکرخنده آستین نفشانی
هر مگسی طوطیی شوند شکرخ

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها