نتایج جستجو برای عبارت :

انشامندوس دارم چه روزی تو زندگیم تکرار شه

هر روز منتظرم که شاید در جایی ببینمت 
هر زمان منتظرم که شاید تلفنم زنگ بزند و تو منتظر جواب من باشی 
این ماجرا هر روز تکرار میشود 
مانند تکرار تنهایی ام  ، تکرار درد هایم ، تکرار هجوم افکار ناراحت کننده و.
اما آرامش من در همان افکاری است که تو در آن ها هستی
گاهی وقت ها فکر میکنم که در کنار تو هستم و آرامشی خاص تمام وجودم را میگیرد اما زمانی که به خودم میایم و میبینم که در کنارم نیستی انگار کوه درد بر سرم آوار میشود
به امید روزي که ببینمت و اطمی
هی تکرار کنم.هی تکرار کنم.هی تکرار کنم.هی تکرار کنم.هی تکرار کنم.هی تکرار کنم.هی تکرار کنم.هی تکرار کنم.هی تکرار کنم.هی تکرار کنم.هی تکرار کنم.هی تکرار کنم.هی تکرار کنم.هی تکرار کنم.هی تکرار کنم.هی تکرار کنم.هی تکرار کنم.هی تکرار کنم.هی تکرار کنم.هی تکرار کنم.هی تکرار کنم.هی تکرار کنم.هی تکرار کنم.هی تکرار کنم.هی تکرار کنم.هی تکرار کنم.هی تکرار کنم.هی تکرار کنم.هی تکرار کنم.هی تکرار کنم.هی تکرار کنم.هی تکرار کنم.هی تکرار کنم.هی تکرار کنم.هی تکرار ک
هویت پارت سومهرطایفه ای زمن گمانی دارد
من زان خودم چنان که هستم هستم
خیام
مائیم که از باده ی بی جام خوشیم
هرصبح منوریم وهرشام خوشیم
گویند سرانجام ندارید شما
مائیم که بی هیچ سرانجام خوشیم
مولانا
چند روزه فقط دارم باهمین دوبیت زندگی میکنم، مدام تکرار میکنم تکرار تکرار تکرار
بعضى از آدماى قدیمى زندگيم یجورى برام بى اهمیت شدن كه پشمام! :))) آدمایى كه شاید دو سال سه سال قبل فكر میكردم زندگى بدون اونا محاله و نمیتونم با نبودنشون كنار بیام!!!!! خیلى از آدما از زندگيم رفتن بیرون و الان بنظرم خیلى چیزا بهتره با اینكه فكر میكردم شاید خیلى سخت تر از این حرفا باشه!
+ رفته بودیم کلیدر کتاب بخریم . نامه های غلامحسین ساعدی رو دیدم اما جرئت نکردم بخرمش ترسیدم
دارم دوباره سمفونی مردگان می خونم . نمیدونم چرا
+ نباید ادامه ش بدم . نه تو رو نه اون رو . نفیسه راست می گفت ادم یکهو به خودش میاد و میبینه زندگیش شبیه مامان و خاله و عمه ش شده و با سر میره تو دیوار که چرا یه اشتباهو این همه مدت تکرار کردم؟ همونی میشی که دلت نمیخواد ، همونی که از همه راحت تره .
می دونم بعضی چیزا تکرار نمیشن ولی ترجیح میدم جایگزینی نباش
درست وسط مکالمه ای که با دوستم داشتم 
و می گفتم که من برای پیاده روی  دوست دارم یکسره برم و همون مسیر رو برگردم
نه اینکه تو پارک هی چند دور بزنم یه مسیری رو. اصلا به خاطر همینه که چند وقتی
بی بهانه و با بهانه دوست دارم برم جاده سلامتی توچال، ذهنم من رو نگه داشت رو 
حرفی که زدم.
ترس از تکرار در من من رو از همه ی پارک های اطراف خونه تا جاده سلامتی وامی رهاند.
تکرارگریزی انرژی بیشتر از اونی که باید، ازم نگیره؟!!!
 
اولین بارى که وید زدم با امید بودم. حالم بد شد و گریه کردم. دومین بارى که وید زدم اخرین بارم شد. حالم بد شد. تکرار شدم و تکرار شدم و تکرار شدم. مشکلاتمو فراموش کردم و وارد یه دنیاى دیگه شدم. دنیایى که توش من پرومته بودم و عذابم این بود که همش تکرار بشم. پوچ. سرم درد میکنه وقتى به اون حجم پوچى فکر میکنم. خونمو کثیف کردم. رو فرش بالا اوردم. انقد خودمو زدم که همه جاى بدنم کبود شد. میخواستم خودمو بکشم ولى میترسیدم خودمو بکشمو بازم هیچى تغییر نکنه. میترس
در مقابل عزیزترین های زندگيم بدجور کم آوردم
بدجور 
بدجور 
حتی روم نمیشه اینجا بنویسم 
خدایا ببخش ولی بازم گله دارم 
این روزهای روزهای آسونی نیس.تلخه.خشکهتهاجمیه و بدون عشق و پر از خودخواهیو پر از تکرار حس تنهایی 
این روزهای شده تکرار هر روز .چه خبر شده تو این شهر؟.چرا همه یهو یادشون افتاده یه خانم دکتر تمام وقتی هست که میتونه کیس خوبی برای ازدواج باشه؟.رسم سردرد و تهوع بعد از هر درخواست دیگه داره برام عادی میشه.هر بار باید قبل یا بعدش بالا بیارم.مسخره است.دارم از سردرد میمیرم.قرار بود یه تابستون اروم و پر از شیطونی و جوونی رو بگذرونم تا شروع کلاسا و حالا دقیقا برعکس شده.هر روز یه استرس جدید و سر درد های بدتر.و من هنوز هم هیچ دلیلی برای ازدواج ن
اینکه من یه اشتباهو چندبار در شیوه های مختلف تکرار میکنم فقط میتونه نشون دهنده ی حماقتم باشه و بس:////// خدایا خسته نشدی از اینکه فقط منو از این راه امتحان میکنی؟من خسته شدم:/به جان خودم :/ حالم داره بهم میخوره از خودم اول از خودم دوم و از همه :/خدایا خاهشا پیمنتی:(من الان در موقعیتیم ک دارم یه اشتباهو تکرار میکنم و بدون فهمیدن اینکه چرا و من میدونم ک قبلا اینکارو کردم ولی باز دارم تکرارش میکنم خیلییی حس بدیه:(
هرچه که بیشتر از عمرش کاسته می‌شود او بیشتر به شباهت متضادها پی می‌برد و دلایل تلاش‌هایش محوتر و مسخره‌تر می‌شود. کم‌کم دیگر برگمان و بلاتار و لینچ و تقوایی و بیضایی و کیمیایی برایش فرق چندانی ندارند. دیگر تفاوتی بین استقلال و پرسپولیس و رئال و بارسا و یووه و اینتر و دورتموند و بایرن و چلسی و منچستر و لیورپول و سیتی قائل نیست. سفر به انتهای شب و جز از کل و اتحادیه ابلهان و عقاید یک دلقک و پیرمرد و دریا و برق نقره‌ای و تام سایر و شازده کوچول
تکراری بودن با تکرار فرق میکند  ما هر روز ببخشید هر بیست و چهار ساعت یک روز و یک شب را میبینیم ولی آیا برای همه یکسان است پس زندگی خودش یک تکرار است مثل تکرار فصل ها پاییز زمستان بهار تابستان اینها همه تکرار اند اما تکراری بودنشان به شرایط بستگی دارد و به شما پس بیاییم هر روز برای یک دقیقه تکراری نباشیم مثل واژه هایی که تکراری اند اما هر بار باتوجه به آدم و اون شرایطی که واژ ها درون آن شناور اند احساس ما به آنها فرق میکند.
میخواستم برایت بنویسم دوستت دارم!بنویسم نبودنت دارد نابودم میکنددارد مثل موریانه میخوردمدارد تمامم میکند!میخواستم برایت بنویسم این روزها بی تو نمی‌ گذرد،بی‌تو اصلا هیچ چیز نمی گذرد،برمیگردد به عقب و جایی میان بودن هایت مکث می کند.بعد می رود روی دور تکرار و هر روز تکرار میشودو تکرار می شودو تکرار می شود!آنقدر که فکر‌ میکنم هستیبا تو میخندم،با تو میرقصم،با تو خاطره میسازم.میخواستم برایت بنویسمرفتنت رفتن تو نبودتو مرا هم با خودت بردی”م
من فراموش شده‌ام ، باید که کسی شماره‌ی من را میگرفت ، من گوشی را برمیداشتم ، و او برایم تکرار میکرد که دوستم دارد،آنقدر که من مطمئن شوم بهار ، تکرار زردیِ پاییزهای مدامم نخواهد بود ، من فراموش شده‌ام ، آدمی که هیچوقت هیچکس شماره‌اش را برای گفتن دوستت دارم نگرفته‌ است . و این چیزِ ساده‌ی غم‌انگیزیست .
 
بعضی چیزها هیچ وقت دوباره تکرار نمیشوند .بعضی اتفاقا ، بعضی مزه ها ، بعضی بوها ، بعضی حس ها ، بعضی آدمها و . .اصلا شاید شیرینیشان به همین تکرار نشدن باشد .  بعضی ها را فقط باید از کنارشان به آرامی رد شد ، بعضی ها را به راحتی  میتوان به بهای ناچیزی خرید ، بعضی ها را باید فراموش کرد ، بعضی ها را باید کلا ندید ، بعضی ها را باید فقط اندکی شناخت و هر چه کمتر بهتر و فقط از دور زیبا هستند، بعضی ها را صد بار ببینی در ذهن نمی مانند ولی بعضی ها را یک بار بب
فرقی نداره چقد حرف داشته باشی وقتی می دونی گوشی نیست که بخواد بشنوه.ولی مهسایی.ممنونم.که بهم جرات دادی راز شبامو بگم بهت.نمیدونی حرفای نگفتنی چقد.دردناکن.چون تکرار میشن و تکرار میشن.و هربار این گرداب پایین تر میره.تیتر پست.فقط جمله ایه که تو آهنگی که گوش میدم دوست دارم.غیرتی نشو محدثه خانومم^^
باز می خواهم از تو بگویم و این تکرار کلمات نیست، عطش عشق هست که می تراود و از درونم می جوشد. نمی دانم، نشمرده ام، نخواهم شمرد. چند بار گفته ام؟ چند بار خواهم گفت؟ که دوستت دارم. بگذار حتی بچه گانه باشد اما بگویم: دوستت دارم. بگذار عادی باشد نه شاعرانه اما بگویم: دوستت دارم. جز خدا چه کسی می داند، بعد از مرگم نگویم؟ دوستت دارم.باران می باربد و من در انتظارم تا اذان بگویند. آنگاه جا نمازم را بر می دارم و به حیاط پشتی می روم و در زیر درخت نارنج با گنجش
چند روز پیش یکی از دانش‌آموزان کلاس چهارمم تکلیفش رو انجام نداده بود. بعد از اینکه دلیل این موضوع رو پرسیدم، بهش گفتم: اسمت رو توی دفترم یادداشت کردم، اگر بی‌نظمی رو تکرار کنی، دفعهٔ بعد در روزنگارت می‌نویسم و باید والدینت ببینن و پاسخ بِدن.»گفت: دیگه تکرار نمی‌کنم.» ظهر که مدرسه تعطیل شد، اومد و گفت: خانوم! بی‌نظمی امروزم توی کارنامه‌ام تأثیر داره؟»گفتم: تو ماه منی! من مطمئنم که شما دیگه بی‌نظمی نمی‌کنی. اگه تکرار نشه نادیده می‌گی
احتیاج دارم از این وضعیت درآم. 
ولی حوصله هم ندارم
دوست دارم یکی دو نفر محدود باهام حرف بزنن. اوناییکه خودم دلم میخوادشون نه هر کسی. 
دوست دارم بدونم پایان نامه رو باید چیکار کنم؟ چیکار کنم زشت نشن؟ به تایید بقیه نیاز دارم. یا که بگن دقیقا باید چیکار کنم. خیلی زشته این موضوع.
نباید باز اینقدر غذا بخورم. اگه بخوام باز بشنوم که لاغر شدی و خوب شدی، نباید اینقدر غذا بخورم. 
استرس دارم. مشخصه؟ استرس آینده نامعلومم و پایان نامه و ادامه زندگيم 
چرا
یکی دیگر از خصیصه‌های بزرگسالی من که کم کم دارم به آن دچار می‌شوم؛ علاقه به تکرار است. من هرگز کتابی را دوبار نخواندم، فیلمی را دوبار ندیدم، و همه چیز خیلی زود در نظرم رنگ می‌باخت. اما هرچه بزرگتر می‌شوم؛ انگار به دنبال نقطه‌ی امنی باشم، یا شیرجه در عمق، بیشتر به تکرار علاقه مند شده‌ام. شاید هم جلوه‌ای از ترس باشد، ترس از دیدن و خواندن و شنیدن و تجربه کردن آنچه ممکن است آزارمان بدهد. 
هربار جلوه‌ای تازه می‌بینم. دلم میخواهد همه چیز را به
✍️نماز تکرار نیست!بعضی ها فکر میکنند نماز تکراری است!!نماز تکراری نیست؛ کسی که چاه میکند ،در نگاه اول کندن او وکلنگ زدنش تکراری به نظر می‌آید،ولی این کار حقیقتا تکرار نیست.چون با این تکرار هربار یک مقدارعمق چاه بیشتر میشود.کسی هم که از نردبان بالا میرود،هرقدم  که بر میدارد،بالاتر میرود؛این قدم ها هیچگاه تکرار نیست.نمازهم تکرار نیستاگر در نماز توجه داشته باشیم ،نماز هجدهم ما غیر از نماز هفدهم خواهد بود و یک پله بالا خواهیم رفت.✅نماز م
بیاید ی اعترافی بکنیم؛
از اینکه،تمام قبلاهارو مرور کنم و از تمام گناهام و  کارای بدی که انجام دادم شرمگین بشم و خجالت زده،متنفرم
این یک اعترافه،گشتن تو گذشته ای که دیگه وجود نداره برای آزار دادن روح و روانم،یک کار روتین و معمولی شده که کم کم تمام وجود و تخیل منو میجَوهِ.
بخام،بشینم و به اشتباهاتم فکر کنم کار سختیه جوری که وقتی میگم من خودمو اصلاح میکنم دیگه فلان کارو انجام نمیدم،دروِغ میگم و ممکنه باز اون اشتباهو تکرار کنم‌.اعتراف به تکرا
بیاید ی اعترافی بکنیم؛
از اینکه،تمام قبلاهارو مرور کنم و از تمام گناهام و  کارای بدی که انجام دادم شرمگین بشم و خجالت زده،متنفرم
این یک اعترافه،گشتن تو گذشته ای که دیگه وجود نداره برای آزار دادن روح و روانم،یک کار روتین و معمولی شده که کم کم تمام وجود و تخیل منو میجَوهِ.
بخام،بشینم و به اشتباهاتم فکر کنم کار سختیه جوری که وقتی میگم من خودمو اصلاح میکنم دیگه فلان کارو انجام نمیدم،دروِغ میگم و ممکنه باز اون اشتباهو تکرار کنم‌.اعتراف به تکرا
تا چند ماه پیش فکر میکردم باید بمیرم و نمی تونم این زندگی رو ادامه بدم اما امروز از هر روزي دیگه ای که تو زندگيم بوده امیدوارم ترم به اینده!
دلم میخواد سال های طولانی زندگی کنم هیچ چیز برام بی معنی نیست شاید ظاهرم شاد نباشه ولی از درون خوشحالم
کلی برنامه ریختم برای زندگيم که انجامشون میدم 
فراموش نکردم که چقدر بی رحمی و ظلم شد در حقم ولی ازشون گذشتم از هیچ کس و هیچ چیز نفرت ندارم همه چی پاک شده 
با مریضی که دارم کنار اومدم حالم بهتر شده و تازه ی
میترسم… خیلی هم میترسم…
از این غبارآلودِ رو به روم میترسم… 
از نرسیدن و داغِ پشتِ داغ میترسم…
از حسرت میترسم…
از گذشته و حال و آینده میترسم…
از آخرین باری که از ته دل خندیدم و ماضی خیلی بعید بوده میترسم…
از این جنون و گرداب هایل میترسم…
از این حیرونی و ویرونی و خودِ ترس میترسم…
از این بغض بی سرانجام و دو پای ناتوان میترسم…
از سنگینی نگاه و پچ پچ عوام میترسم…
از این ابرهای تیره و تار… از سیل میترسم…
از تکرار پشت تکرارتکرارتکرار… و
گفته بودم بی تو میمیرم ولی اینبار نه
گفته بودی عاشقم هستی ولی انگار نه
هرچه گویی دوستت دارم بجز تکرار نیست
خو نمیگیرم به این تکرار طوطی وار نه
تا که پابندت شوم از خویش میرانی مرا
دوست دارم همدمت باشم ولی سربار نه
قصد رفتن کرده ای تا باز هم گویم بمان
بار دیگر میکنم خواهش ولی اصرار نه
گه مرا پس میزنی گه باز پیشم میکشی
آنچه دستت داده ام نامش دل است افسار نه
میروی اما خودت هم خوب میدانی عزیز
میکنی گاهی فراموشم ولی انکار نه
سخت میگیری به من با این ه
تکرار، عبارتی است که برای شمارش تعداد هر تمرین در بدنسازی از آن استفاده می‌شود.
به انجام کامل یک حرکت تمرینی، یک تکرار می‌گویند. مثلا در حرکت جلو بازو، هنگامی که وزنه را بالا کشیدید، سپس دوباره دستانتان را باز کردید و به حالت اول تمرین برگشتید، یک تکرار کامل را انجام داده‌اید.
مجموعه‌ای از تکرارها، یک ست را تشکیل می‌دهند. بعنوان مثال، هر ۱۰ تکرار می‌تواند یک ست تلقی شود. شما می‌توانید بگویید من ۲ ست پرس سینه رفتم، و در هر ست، ۱۰ تکرار».
بعد از اولین جلسه ای که با استاد کاف داشتیم،حس پرواز روی ابرها را داشتم که چنین استاد باسواد و خفن نصیبمان شده!
اما این احساس شعف در جلسات بعد تبدیل به حس سرخوردگی شد!همچنان خوشحالم که  در این ترم دو درس با استاد کاف دارم اما تاب سرزنش های هرجلسه اش را ندارم.جلسه ی اول حرف هایش را گذاشتم به حسابِ استادی دلسوز که بچه هایش را نصیحت میکند و در پی ایجاد انگیزه در بچه های سرخوش است اما با تکرار حرف ها در قالب دیگر در جلسات بعدی حس یک دانشجوی خنگ و با
مثل تکرار یک لبخند در آیینه.مثل تکرار موج های دریا.مثل تکرار طلوع هر روزه ی خورشید.
تو در تکراری.تو در چرخشی.تو جاری در لحظه هایی.
آرام و همیشگی.مهم و لازم.زیبا و دل انگیز.
تو.ای آفتاب پشت آفتاب.ای ماه پشت ماه.ای دورِ نزدیک.ای نزدیکِ دور.
اینجا کسی دلش تنگِ نگاهت است.
الان چند ماهه گذشته از پست قبلی تو این بلاگم و باید بگم که آره، اون آینده روشن رو دارم کمی تا قسمتی زندگی میکنم.
همه چی به طرز سریعی پیش رفت و داره میره. انگار که یکی دستشو گذاشته باشه رو دور تند زندگيم.
حداقل چند ماه نیاز دارم تا هضم کنم همه چیزو. که باور کنم عزیزترینم شده یار همیشگی زندگيم. که داریم میریم زندگيمونو تو جایی که همیشه آرزوشو داشتیم شروع کنیم. هر چند سخت. هر چند دور از خانواده هامون. بات یو نو . وی ار نو عه فمیلی :)
روزي که فکر کردی یکی رو از ته دل دوست داری ولش نکن. ممکنه دوباره تکرار نشه. آدم وقتی تو سن‌ و سال توئه فکر می‌کنه همیشه براش پیش می‌یاد. باید ده پونزده‌ سال بگذره که بفهمی همون یه بار بوده. که حالِت با چیز دیگه‌ای خوب نمی‌شه. عشــــق یعنی حالِت خــــوب باشه.
میخوام بذارم همه روزای خوب و خاطره های خوب، همونطوری که هستن بمونن. 
مثلا دیگه نمیخوام برگردم به اون جایی که یه روزي خیلی بهم خوش گذشته، یا نمیخوام سعی کنم که بازم با همون آدما، همونجا، همون شکلی دوباره خوشحال باشم.
بنظرم اگه سعی کنی دوباره اون حس و حال و تکرار کنی، دیگه هیچوقت خاص نمی‌مونه واست.
میخوام همه روزا و حس و حالا و حتی آدما خاص بمونن. نمیخوام تکرار کنم. میذارم همون شکلی بمونه و رد میشم ازش.
احساس شادی و خوشحالی دارم. احساس تشکز از جان لایتناهی:) من از زندگيم و از همین الانم راضی ام. بی نهایت خودم رو دوست دارم و به اطرافیانم عشق میورزم.زندگی رو دوست دارم و بی نهایت بهش عشق میورزم.
تمرکز خوبی دارم و راحت از پس درسام بر میام.
در کل همه چی خوبه و من راضی ام.
_هربار که کسی وارد زندگيم می شد ،خلوتم رو ازم می گرفت و می خواست من رو به طور کامل تصاحب .
+می فهمم تو می خوای تا همیشه تنها بمونی .
_نه اینطور نیست ،تا همیشه تنها بودن خیلی ترسناکه ،دوست دارم کسی وارد زندگيم بشه که با وجودش خلوت هم داشته باشم ،جوری که انگار دارم با خودم زندگيم می کنم و اون طرف فقط جنسیتش فرق می کنه
 
مریم کریمی 
اسفند 1398
میدانی؟ از من چیزی نمانده. مگر یک نفر‌چند بار می تواند بشکند و خرده هایش را به هم بچسباند و دوباره بشکند؟ من خسته هستم. خسته تر از‌ این که دوباره جمع کنم خرده هایم را. ضربه ی سختی بود. عمیق بود و محکم! تا مغز استخوان دلم را شکافت. 
راستش را بخواهی، فکر نمی کنم من دوباره تکرار شود. حداقل منی که انقدر عاشق میشدم. فکر نمیکنم احساسم تکرار شود. تو اما قطعا تکرار خواهی شد. دنیا پر است از ادم های مثل هم. اما احساس من به تو قطعا تکرار نشدنی بود.هست؟ نمیدا
دوست دارم که برگردم به اون دورانی که چالش صد روز خوشحالی رو انجام می‌دادم، صبح که بیدار میشم فقط به این فکر کنم که چی خوشحالم میکنه! نه که الان غمگین و افسرده باشم و بخوام فاز سنگین بردارما! نه. ولی حس میکنم این چیزیه که بهش نیاز دارم.شایدم کسی که الان هستم خیلی بهتر از اون موقع باشه. به نظر خودم که دارم به خودم، زندگيم، شغلم، رشتم و کلی چیزای دیگه تو زندگيم کم لطفی میکنم. من چیز هایی دارم که هر لحظه میتونه خوشحالم کنه، درسته ترس هایی هست.
شاد ب
از یه طرف توی زندگيم داره اتفاقات خوبی میفته و از یه طرف به دلیل وجود مدرسه سرتا پا stressful شدم .
از نظر خودم دارم پشت هم موفقیت کسب میکنم توی زندگيم ولی مدرسه خرابکاری داره میکنه توی زندگيم .
امیدوارم یه روز بیای تا در مورد همشون صحبت کنیم .
روح م درد می کندهر چه می بینم و می شنوم می شوم دردزخم می شود بر روح م.زخمی عمیقهر چه نزدیک تر می شوم به آخر.انگار این قصه تکرار همان قصه ی قبلی بودتکرار و تکرار و تکرار
قبل تر ها فکر می کردم اگر ختم صلوات م برسد به هزارمینش اجابت می شود دعایمخداهه این با تو بوداااااا
دلم پیش مهربانی های خانوم جان ماندهانگار دیگر آرام گرفته و دلتنگ پسر کوچکش نیست.
I miss you
Uoyssimi
دلم برایت تنگ شده است. دیگر چیزی برایم نمانده است. جز خواری. خوار گشته‌ام و گذشته زیبا دیگر تکرار نخواهد شد
ساعت ۱۲:۲۱ است
و دلتنگی.
 
متن بالا ترکیبی از دو متن است. بخش انگلیسی در روزي نوشته شد که سعی کردم به صورت رمز برایت پیام را بفرستم. و باقی آن هم مربوط به چندین روز پیش است. امیدوارم خدا کمکم کند که که چی؟

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها