نتایج جستجو برای عبارت :

ان چیست ک تشنه از گشنه بیشتر دارد

تو اگه به سمجات رسیده بود، امروز نمیومدی
اره راست میگی. 
 
اره راست میگه اسن امید بود که من رو اورد. من تشنه ام تشنه‌ی حرف زدن تشنه‌ی خواسته شدن. 
دلم می‌خواد یکی بیاد بگه هرچی بشه کنارتم. 
نذاره برم از خونش. 
یکی باشه بگه عب نداره درستش میکنم.
 
سلام
+ به جز CBC، ساعت 10 شروع بد بختی امروز من بود. اول که اسکن گرفتن. سونوگرافی یک عدد نیز! بعد عصرش هم گشنه و تشنه رفتم برا IT مجدد و بیوپسی توامان! نابود شدم رفت. :( 
+ تا شب هم یه کله رو کمر دراز کشیده بودم و کمرم خشک شد دیگه. حالا درد بعد از رفتن اثر بی حسی هم به کنار! 
+ حالم از رزیدنت های مغروری که رفتارشون اینقد متکبرانه است بهم میخوره! خو لامذهب تو داری رو من باد میگیری. اقلا مثه آدم حرف بزن. نه اینکه جواب سوالم رو جوری بدی که انگار من مثه خودت خر
خب دوران سرخوشی به پایان آمد و من تشنه‌ام دوباره، اما راستش نه تشنه‌ی عشق و دوست داشتن و دوست داشته شدن که تشنه‌ی لاس زدن و دلم از تنهایی گرفته. 
چاره چيست؟ به یقین صبر و صبر و کمی مدارا با دل.
می‌خونه: دیگه عاشق شدن، ناز کشیدن فایده‌ نداره. به گیسوی پریشون میرسی خودتو نگه‌دار.
باید از خودم مراقبت کنم در مقابل این تشنگی و تلخی تنهایی، این نیز بگذرد.
دوباره قفل شدم.
دوبار هیچ غلطی نمی تونم بکنم.
دوباره کم غذا شدم.
دوباره اشتهایم کور شد.
عین سال پیش
چند کیلو لاغر کردم.
لعنتی.
بهم پیام بده.
بهت نیاز دارم.
خیلی زیاد.
حس می کنم ضعیفم.
بهت احتیاج دارم. احتیاج.
عین تشنه ای که از بی آبی له له می زنه ام.
عین گشنه ای که از بی غذایی چشمام بی رمقه ام.
لعنتی. بهم پیام بده.
بهت نیاز دارم.
تو الان آرامش منی.
فقط تو آرامش منی.
لعنتی بهم پیام بده.
بودن با آن دسته از انسان‌هایی که هرچقدر بیش‌تر همراه‌شان می‌شوی و هم‌کلام‌شان، بیش‌تر به هیچ بودن خودت پی می‌بری. آدم‌هایی که به عمق رسیده‌اند بی آنکه خیس شده باشند. کسانی که با هر کلمه خود به تو می‌فهمانند که فقط در سطح آب مشغول بازی با حباب‌های کوچک بوده‌ای. تنها یک چیز برای توصیف آن‌ها کافی‌ست. "با پای خود تا لب چشمه می‌روی و تشنه‌تر برمی‌گردی. تشنه‌تر، هر بار. تشنه‌تر از هر بار. چرا؟ نمی‌دانم. نمی‌دانم".
سلام این ماه رمضون که گذشت  به شدت کسل کننده بود یک امتحانم توش بود. امتحاناش توش بود. خلاصه تشنه گشنه بودیم. و غیره و ذالک
از یه جایی خوب بود پیش خانوادم بودم. پارسال که با برو بچ زده بودیم ددر. ولی امسال ور دل مادر. خوب این خوبه ولی بدیش اینه اونی که باید باشه نیست. 
نمیگم کی فضول نشید. 
یه چیزایی خیلی رو مخ بود. از بستنی خودن بعضیا تو خیابون. از روزه خوری بعضیا از دندون درد لعنتی تا گرما و دوری و این کتابای کثافط. 
خوب چرا کصافط چون جا ندارم نگه
ای که می پرسی نشان عشق چيست ؟
عشق چیزی جز ظهور مهر نیست.
عشق یعنی مشکلی اسان کنی
دردی از در مانده ای درمان کنی.
 
در میان این همه غوغا و شر
عشق یعنی کاهش رنج بشر
عشق یعنی گل به جای خار باش
پل به جای این همه دیوار باش
 
عشق یعنی تشنه ای خود نیز اگر
واگذاری اب را ، بر تشنه تر 
عشق یعنی دشت گل کاری شده
در کویری چشمه ای جاری شده
 
عشق یعنی ترش را شیرین کنی
عشق یعنی نیش را نوشین کنی
هر کجا عشق اید و ساکن شود
هر چه نا ممکن بود ، ممکن شود
یار بی پروا، مکن در عشق خود شیدا مرا،
نیست پروایی دگر از یار بی یپروا مرا.
سر به سودایت زنم، رسوا در این سودا شوم،
پس در این سودا مکن رسواتر از رسوا مرا.
مرهم درد دل تنهای من تنها تویی،
با غمم تنها نمان، تنها نمان، تنها مرا.
تشنه تر گردم، ببوسم از لبان تشنه ات،
تشنه لب غرقم مکن در دامن دریا مرا.
می کند افسون مرا افسانة چشمان تو،
می بری بر عالم افسانه و رؤیا مرا.
خوشتر از یاد خوش و روی خوش و حرف خوشت
خوش نمی آید همه این خوبی دنیا مرا.
فقط وقتی میبینم بنده های خوبت رو بهت حق میدم که من رو حج ننویسی تا این وقت روزگار.
که کربلا تبریز تا این وقت
تشنگی
تشنگی رازش باید باشه.
من اگر با این جگر خون کباب نیستم و تشنه نشدم.
پس تشنه ام کن بلاعقوبت.
تا بجوشد ابم از بالا و پست.
 
 
 
نشنه‌ام، تشنه‌ی عشق. از آخرین باری که عاشقی کردم چند وقت می‌گذرد؟ از آخرین نگاه عاشقانه به من، آخرین خواسته شدن. تف به این زندگی که دارم همش با شیرینی پرش می‌کنم. نیاز به یک تصمیم جدی دارم. یک کار جدی، اتفاق جدی، حرکت جدی.
این عطش جز به علم فرو نخواهد نشست، میدانم.
 
ای که می پرسی نشان عشق چيستعشق چیزی جز ظهور مهر نیست.عشق یعنی مشکلی اسان کنیدردی از در مانده ای درمان کنی.در میان این همه غوغا و شرعشق یعنی کاهش رنج بشرعشق یعنی گل به جای خار باشپل به جای این همه دیوار باشعشق یعنی تشنه ای خود نیز اگرواگذاری اب را ، بر تشنه ترعشق یعنی دشت گل کاری شدهدر کویری چشمه ای جاری شدهعشق یعنی ترش را شیرین کنیعشق یعنی نیش را نوشین کنیهر کجا عشق اید و ساکن شودهر چه نا ممکن بود ، ممکن شود
 
مولانا
 
بِاسْمِکَ یا خَیْرَ الْفاتِحینَ
‌ها و عمه‌ها بازی کرد، شعر خوند، به اسباب‌بازی‌هاش مشغول شد، این طرف و اون طرف دوید، گشنه و تشنه که شد به مامان‌جون و آقاجون گفت. اما آخرش، وقتی از همه‌ی این مسائل فارغ شد، مادرش را صدا زد و رفت توی بغلش.
خدایا سرگرم شدم، حتی اگر مشغولیت‌هام حلال باشند؛ نزار هیچ وقت یادم بره که هر چه دارم از توست و بازگشتم به سوی تو.
با عسل در ماه رمضان کمتر تشنه شوید
همه ما در فصل های مختلف سال روزه گرفتیم و در همه فصل تشنه بوده اییم و عطش ما در روز های کاری بيشتر می شود برای کم کردن این عطش می توانید با عسل در ماه رمضان کمتر تشنه شوید و با قدرت بهتری به فعالیت روزانه خود ادامه بدید. ادامه مطلب با عسل در ماه رمضان کمتر تشنه شوید ادامه مطلب .
خاطرات جنگ چون گنجینه میماند ، از آن
میشود سینه به سینه نقل در متن زمان
کربلای یک به تیر شصت و‌ پنج ،رزمندگان
کرده اند آزاد مهران را بخون پاکشان
انتخاب رمز جنگی چون ابوالفضل بوده است
آب های قمقمه خالی شد از شیراوژنان
تشنه لب با عشق عبّاسِ علمدارِ حسین (ع)
بسته پیمان تا ننوشند آب قبل از فتحشان
باورش سخت است،آنها تشنه لب جنگیده اند
خط شکست و فتحِ مهران یادگار کارشان.
(برگرفته از #خاطرات_رزمنده_دوران_دفاع_مقدس_حاج_اکبر_کلیچ 
#احمد_یزدانی
اینجا وسط بیابان به خواسته هایمان متصل میشویم .
وسط یه بیابون که شدت گرما بالاس ، خستگی طاقت فرسا ، فقط یه چیز میتونه حالت خوب کنه  "آب" هیچ چیز جز آب توی این لحظه نمیتونه تو رو سیراب کنه حتی اگه تو اون لحظه بگن بیا به جای آب بهت یه چیز با ارزش دیگه بدیم ولی نه تو میگی گور بابای چیزه با ارزش به من فقط آب بدید.[Pause] حکایت ما هم یه همچین چیزی هست این که میخوای به یه چیز برسی توی (رشته مورد علاقت ، تو کارت ، تو زندگیت ، تو هر چیزی که تو رو بتونه به تشنه ب
سلام
ماه رمضون اومده و تقریبا فضای درونی وبیرونی آدم ها یکم با قبل متفاوت شده
 امروز رسما روز اول ماه رمضونه و تقریبا 29 روز دیگه عین برق و باد میگذره شعر بالارو شب آخر برامون میخونن.
همیشه حس حسرتمندی داشتم، خیلی ناجور و فوری تموم میشه میره، تقریبا هیچ وقت گشنه م یا تشنه م نشده، فقط بی حالی عارض بهم میشه و خواب زیاد .
رستوران محل کار من سر ساعت 2 و نیم جمع میکنن میرن، یعنی یک دقیقه هم بعد از دو و نیم غذا سرو نمیکنن نمیدونم چه حکمتی داره دقیقا م
من گلی بودم در رگ هر برگ لرزانم خزیده عطر بس افسون در شبی تاریک روییدم تشنه لب بر ساحل کارون برتنم تنها شراب شبنم خورشید می لغزید یا لب سوزنده مردی که با چشمان خاموشش سرزنش می کرد دستی را که از هر شاخه سر سبز غنچه نشکفته ای می چید پیکرم فریاد زیبایی در سکوتم نغمه خوان لبهای تنهایی دیدگانم خیره در رویای شمو سرزمینی دور و رویایی که نسیم رهگذر در گوش من میگفت آفتابش رنگ شادی دیگری دارد عاقبت من بی خبر از ساحل کارون رخت بر چیدم در ره خود بس گل پژمر
مثل زهرابادل وجان برولایت یارباش/تشنه انوارایزد زمزم دیدارباش/این جهان برمحوراوگشته برپاتاابد/جان به کف اندررکابش تشنه ایثارباش/پشت دربهرولایت رفته زهرای جوان/جاودان شوتاقیامت میثم وعمارباش/عاشقان برخمینی دررکاب رهبرند/چون سلیمانی برایش برترین سردارباش/انقلاب ماگرفته درسهاازکربلا/مانعی بهرنفوذ دشمن واغیارباش/فاطمیه درس دارد شومهیای ظهور/ازبرای جانفشانی دائما بیدارباش/
پارسال، یکی از روزای رمضان که واقعا تشنه بودم، رفتم یه گوشه دراز کشیدم.یه سری خواب عجیب دیدم. وقتی بیدار شدم، خوشحال از خوابی که دیده بودم، حس کردم دیگه تشنه نیستم.با خودم فک کردم که واو عجب آدم خوبیم که تو خواب حضرت ابوالفضل سیرابم کرده و .یهو داداشم گفت: چرا وسط خواب رفتی یه پارچ آب ریختی تو دهنت؟گفتم: چی؟ من؟گفت: آره. اتفافا هرچی خواستم جلوتو بگیرم بهم گفتی که حضرت ابوالفضل گفته اشکال نداره!
دیده حسن روی تو دیده منور  میشود،
عالم از بوی خوش مویت معطر می شود.
گرد دامان تو گردم، دامن افشانی ز من،
سر به سودایت زنم، درد سرم سر می شود.
دیده چشمان ترت چشمان من تر می شود،
بوسه از لبهای تر گیرم، دلم تر می شود. 
آبرویم ریزی و از تو نشویم دست هیچ،
آبرو با آب جو گرچه برابر می شود. 
تشنه تر گردم، ببوسم از لبان تشنه ات، 
بوسه خوش باشد برایم، مرگ خوشتر می شود.
کاش با چشم دلت بینی جهان عشق را، 
پیش چشمانت جهان از عشق دیگر می شود.
 
پارسال، یکی از روزای رمضان که واقعا تشنه بودم، رفتم یه گوشه دراز کشیدم.یه سری خواب عجیب دیدم. وقتی بیدار شدم، خوشحال از خوابی که دیده بودم، حس کردم دیگه تشنه نیستم.با خودم فک کردم که واو عجب آدم خوبیم که تو خواب حضرت ابوالفضل سیرابم کرده و .یهو داداشم گفت: چرا وسط خواب رفتی یه پارچ آب ریختی تو دهنت؟گفتم: چی؟ من؟گفت: آره. اتفافا هرچی خواستم جلوتو بگیرم بهم گفتی که حضرت ابوالفضل گفته اشکال نداره!
ای که روزت را به روزه شب کنی # ذکر و وردت را تو هی بر لب کنی
سفره را رنگین به افطاری کنی # از فشار خوردنت هم تب کنی
در نمازت سجده را طولش دهی # زین عمل هی باد در غبغب کنی
اندکی هم از ریاکاری بکاه # چهره ات را خود چرا ثعلب کنی
گشنه ای را گر توانی نان ده # بهتر از سعیی که بر واجب کنی
هر یتیمی را تو گر رحمی کنی # برتر از هر گپ که بهر رب کنی
با خدا باش و یتیمان را نواز # گرجی هم باید که هم مشرب کنی
فاطمه آموخته برماعلی رایارباش/چون شهیدکربلایی تشنه ایثارباش/هرکسی هستی مقامت درولایت محوری است/بهرحفظ آرمانت دائما بیدارباش/گریه کن درنیمه شبهابرعلی وفاطمه/حافظ اسلام وقرآن ازبرش سردارباش/در کاب رهبرخود ازولایت کن دفاع/خارچشم دشمنان ومالک وعمارباش/فاطمیه درس خوب باولایت بودن است/تاظهورمهدی او تشنه دیدارباش/
فکر می‌کنی امشب، توی سرای حاتم‌خانی، اون جایی که دوستش دارم، اون‌جایی که هر بار می‌رم یه جای خالی برام هست، همون کنج مرمری با سقف پر از کاشی‌های رنگی اسلیمی، درست رو به روی تو، جایی برام هست؟ که بشینم حرف بزنم بات؟or I  should be even disappointed of this?+
یکم بهم یاد بده گله کنم. آدما زیاد گله می‌کنن نه؟ با من چیکار کردی که بتونم آروم باشم همه‌ش؟ نباید گریه کنم؟ بزار گریه کنم. چرا نمیزاری؟ چرا حتی این رو هم ازم دریغ می‌کنی؟لااقل بزار یکم از پریا یاد بگیر
در آینده و توی زندگی مستقلی خودم،هیچ وقت گشنه نمی مونم.ولی آخر سر بر اثر یک بیماری که سر و تهش به معده بر میگردد خواهم مُرد-_-
پی نوشت:درسته از آشپزی متنفرم ولی دیگه قاطی کردن چهارتا چیز که آخرش خیلی بدمزه میشه ولی از گشنگی داری میمیری و مجبوری بخوریش که کاری نداره‍♀️
چند صباحی بمان، یا حسن عسکریبار مبند ای جوان، یا حسن عسکریلحظه ی دردسرت، آمده بالاسرتمهدیِ صاحب زمان، یا حسن عسکریشکرِ خدا در گذر، حضرت نرجس ندیددست تو در ریسمان، یا حسن عسکریتشنه لب سامرا، ماه ربیعت چراگشته شبیه خزان؟! یا حسن عسکریدر دل زهرایی ات، خاطره ی محسنشریخته داغی گران یا حسن عسکریداغِ دلت این شده، از غم محسن شده.فاطمه، قامت کمان، یا حسن عسکریرنگِ رخت را عجیب، زهر بهم ریختهتشنه لبی بی گمان، یا حسن عسکریخورد اگر ظرف آب، بر لب و دند
 و خدا فریاد تشنه ی زمین را شنید                                 مهری کیانوش راد، اهواز          
سال ها رمین از بی آبی رنج می برد ، رودها خشکیدند، ریزگردها در فضای برهوت خوزستان به جولان در آمدند و زمین 
فراموش کرد؛ طعم آب را و مردم یادشان رفت؛ مسیر آب را  .
 کسانی که باید به فکر زمین و مردم باشند ؛ هر دو را فراموش کردند.
خوزستانی را که در رگ های خود ، با طلای سیاه خود؛ حیات را به ایران هدیه می کرد؛ فراموش کردند.
در بستر آب خانه ساختند و به شادی خشکی ز
+گم شده‌ام. در برهوتی سرگردانم. نمی‌دانم از کدام راه آمده‌ام و حالا کدام راه را پیش بگیرم. در این کویر، بی‌لیدرِ ماهر چگونه قدم بردارم؟ یک فرد محلی که منطقه را بشناسد که از جهت ستاره‌ها، با شناخت منطقه بتواند کمکم کند، نیست. پیدا نمی‌کنم. انگار همه‌ی این‌ها بیگانه‌اند.تشنه‌ام. پاهایم بین نمک‌ها فرو می‌روداز ترس اینکه بیش‌تر از این فرو نروم؛ این‌ پا و آن‌ پا می‌کنم.   با این پا و آن پا کردن‌هایم،  بیش‌تر فرو می‌روم و ساکن‌تر
دانلود آهنگ سالار عقیلی من تشنه و پژمرده تو باران بهاری
Download New Music Salar Aghili – Baran Bahari
دانلود آهنگ جدید سالار عقیلی به نام باران بهاری با لینک مستقیم و کیفیت ۳۲۰ و ۱۲۸ از تهران دانلود
آهنگ و تنظیم : شاهرخ پناهی فرد   شاعر :ابراهیم  اسماعیلی اراضی
متن اهنگ باران بهاری سالار عقیلی 
من تشنه و پژمرده تو باران بهاری
گل کن که در این ثانیه ها عشق بکاریم
تو که در هر چه در دله تنگ نشاطی
یک لحظه مرا باش
یک لحظه مرا باش از در یاری
 
♥♥♥
من مانده ام و یاد ش
بلقیس در پهندشت خشک بیابان اول به نان می‌اندیشید . نان ، و چه بهتر که بریان باشد . پس آسمان در چشم بلقیس آن‌هنگام خوش بود که ببارد ، ستاره از پیِ بارشی پُربار خوش بود . ابر ، تَرَش خوش بود ، نه بازی‌هایش بر رُخ ماه . سحر آنگاه خوش بود که آدمی چشم به سبزه بگشاید ؛ امیدِ سیر شدن گلّه . زیبایی آب نه در زلالی‌اش که در سرشاری‌‌اش بود . بسیار ، بگذار رود دیوانه فرزندی از من بگیرد ، اما تشنگی خاک فرو بنشاند . این آب و خاک فرزندان بسیار ستانده ، اما این ز
واقعا عقم می گیره که همچین پستی رو بنویسم 
واقعا بدم میاد 
اما هرچی فکر می کنم انصاف نیست که برای افطار آدم یه غذایی رو درست کنه که جدید باشه و شوهرش هم مقداری بد غذا باشه و بعد غذای دیگرش آش کشک باشه که می دونه شوهرش اونو هم دوست نداره و آش ساده ی ساده دوست داره (اونم خیلی زیاد) و تهش هم که آدم هیچی نخوره میره نون پنیر میخوره ایشون به خاطر حساسیت به پنیر و احتمال عود میگرن تقریبا ۲۰ سال باشه که پنیر هم نخورده باشه 
و بعد که بابا میگه دو تا تخم مر
مامانم وقتی گشنه می مونم، رو کاناپه می خوابم، از زور میگرن چنگ می زنم به رویه ی بالشت و خیلی وقت های دیگه بهم میگه :" رود بی دا"*
تو کتابخونه ی دانشگاه دو تا صندلی رو چفت کردم کنار هم، خوابیدم. مامانم اومد بالای سرم گفت:" رود"
از خواب پریدم و به اندازه نه ماه کامل و ششصد کیلومتر دلگیری ام رو ریختم لابه لای کتاب شعر قرن بیست آمریکا!
 
*فرزند بی مادر
پ.ن: هیچی :)
مامانم وقتی گشنه می مونم، رو کاناپه می خوابم، از زور میگرن چنگ می زنم به رویه ی بالشت و خیلی وقت های دیگه بهم میگه :" رود بی دا"*
تو کتابخونه ی دانشگاه دو تا صندلی رو چفت کردم کنار هم، خوابیدم. مامانم اومد بالای سرم گفت:" رود"
از خواب پریدم و به اندازه نه ماه کامل و ششصد کیلومتر دلگیری ام رو ریختم لابه لای کتاب شعر قرن بیست آمریکا!
 
*فرزند بی مادر
پ.ن: هیچی :)
راستش را بخواهید شاید اصلا از این مطلب خوشتان نیاید چرا که این مطالب تمرینی برای نویسندگی هستند که امیدوارم بتوانم به نویسنده بهتری تبدیل شوم.
حال من خواهان آنم که جمله ای ساده را به حالت های زیباتری در بیاورم و این کار تمرینی برای نوشتن داستان هایم خواهند شد.
1- من به مهمانی رفتم.
2-من با پدرم به مهمانی رفتم.
3-من دست در دست پدر به مهمانی رفتم.
4-من با خوشحالی، دست در دست پدر به مهمانی رفتم.
5- من همچون گلی با ادب، دست در دست پدر به مهمانی رفتم.
6-با
 و خدا فریاد تشنه ی زمین را شنید                                 مهری کیانوش راد، اهواز  98        
سال ها رمین از بی آبی رنج می برد ، رودها خشکیدند، ریزگردها در فضای برهوت خوزستان به جولان در آمدند و زمین 
فراموش کرد؛ طعم آب را و مردم یادشان رفت؛ مسیر آب را  .
 کسانی که باید به فکر زمین و مردم باشند ؛ هر دو را فراموش کردند.
خوزستان فراموش شد.
خوزستانی که زخم جنگ را بر پیکر خود داشت و بالاتر از قهرمانی که کریمانه از خود گذشت تا ایران حفظ شود ؛فراموش شد.
گل فروش سر کوچه می گفت: ما بچه بودیم .بابام یخ فروش بود گاهی درآمد داشت گاهی هم نداشت .گاهی نونمون خشک بود گاهی چرب شاید ماهی یکبار هم غذای آنچنانی نمیخوردیم.نون و پنیر و سبزی گاهی نون خالی.اما چشممون گشنه نبود.یه دایی داشتم اون زمان کارمند دولت بود .
ادامه مطلب
دیروز تا ساعت ۱۱ و نیم بيشتر کلاس نداشتم ، 
اما تا ساعت ۶ موندیم دانشکده و فقط حرف زدیم ، از در و دیوار گفتیم و داد زدیم و بازی کردیم ، 
چقدر خوبه ،چقدر.
من تا الان به ۵ نفر رابطه و شکست عشقی قبلی م رو گفتم ،
الان احساس میکنم دیگه نیازی نبود اصلا بر پنهان کردنش!
اتفاقا به آدمها تجربیاتم رو منتقل میکنم. و شاید باور کردنش سخت باشه، دیگه برام پشیزی نمی ارزه اون آدم. پشیزی!
دیروز بيشتر از همیشه تشنه و گشنه بودم:) تشنگی زیاااد
بابا چند وقته که خیلی به ه
دحتر مانتو چهارخانه ای آبی با کفش های آل استار قرمز آن هم توی کتاب فروشی، آن هم چهره بدون آرایش و برخوردی که با هم داشتیم، پنج شیش سال پیش یک سوژه درجه دو برای نوشتن پست وبلاگ می شد و استعداد این را داشت که استقبال متوسط رو به بالایی داشته باشد. ولی جهان امروز فرق می کند. کسی دیگر برای این جزئیات اهمیتی قائل نیست. پس فقط همین را می گویم که وقتی از دختر به خاطر اینکه اول من کتاب هایم را حساب کردم کلی معذرت خواستم، او صدایش آرام بود و با چشم های پای

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها