٭ از درس از همه مهربانتر هفت کلمه جدید انتخاب شود و با هر کدام یک جمله بنویسند.٭ جهت آمادگی برای آزمون های دی ماه فصل های ۵ و ۶ علوم مطالعه شود .٭ درس های ۸ و ۹ هدیه مطالعه شود.٭ یک صفحه املای خوش خط از درس از همه مهربانتر بنویسند.
٭ برای آزمون روخوانی قرآن در روز شنبه آماده باشند.
(( اولیای محترم موفقیت در امتحانات منوط بر تکرار و تمرین است ،لطفٲ توجه نمایید تکالیف با دقت انجام شود.))
دانلود طرح درس هدیه آسمانی پایه دوم ابتدایی مهربانتر از مادر
فرمت فایل : ورد و قابل ویرایش
تعداد صفحات فایل : 4 صفحه
مختصری از شرح
عنوان: هدیه آسمانیموضوع تدریس: مهربانتر از مادرمدت تدریس: 45 دقیقهپایه : دوممحل تدریس: کلاس درس
اهداف کلی
آشنایی با مهربانی خداوند
هدفهای جزئی
ازفراگیران انتظارمیرود درپایان تدریس:1-آشنایی با مفهوم مهربانی2- آگاهی از فداکاری های یک مادر3- آشنایی با مهربانی خداوند نسبت به موجودات مخصوصا انسان ها
لینک دانلود فایل
بسم الله الرحمن الرحیم
از دست صیاد روزگار ، آهو صفت می دوم و خود را به آغوشی می اندازم مهربانتر از آغوش مادر و از آنجا بوی خدا می آید،بوی علی ،بوی زهرا،حسن و بوی سیب،بوی حبیبم حسین .
امضا:کسی که با همه ی ریزنقشی اش
در بیکران چشم شما جا نمیشود
دانستهام که مرگ میتواند مهربان باشد، حتی مهربانتر از زندگی . مرگ، با قدمهای استوار اما آهسته آمده است.من روی خاکهای دشت دراز کشیده ام.چون جنینی جمع شدهام و سرم روی تکه سنگی ارمیده است. چشم فروبسته ام، اما مرگ در باد به کرانههای دور چشم دوخته است . دو دستانم را بالشی کردهام زیر سرم و مثل یک درویش توی شعرهای قدیم، با یک لبخند در آستا ن رفتنم و دل کندن از این جهان، آری سخت نیست، بلکه شیرین است؛ وقتی چشم فروبستهام و خواب تو را
خداوندا ای آرامش محض برای این دل پر خروش من، این بنده ات چندین سال است که عهدو پیمانی با تو بسته است.بارالها این عهد همچنان پابرجاست. نگذار در تصمیم و اراده ام لرزشی بوجود آید. ای امید وهمه کس من تمنا میکنم قبل از پایان عمرم و به پایان رسیدن نفس هایم آن آرزوئی که در دلم پریشانی میکند برآورده فرماای مهربانتر از همه کس دوستت دارم.
بسم الله الرحمن الرحیم
سوم دبستان را برای سومین سال پیاپی رفوزه شدم.خودم سرشکسته بودم، اما "پدر" سرش بالا بود.سینه سپر کرد و جلوی پوزخندها و تلخندهای همه اطرافیان، از دختر ته تغاریش دفاع کرد.چندمین بار بود که شرمنده ی پدر شده بودماما او هر بار مهربانتر از دفعه ی پیش در آغوش گرفت این دختِر کوچک و ضعیف و پر از خطا و مردودی اش را.
این بار هم "پرونده" ام را گرفت و
ادامه مطلب
امام صادق ع فرمود فاطمه بنت اسد مادر امیرلمومنین نخسنتین زنی بود که پیادهاز مکه بمدینه بسوی پبغمبرص مهاجرت و از همه مرد،م نسبت. بپغمبرص مهربانتر بود. ازپیغمبرشنبد که مبفرمود مردم روز قیامت مادر زاد. محشو ر شوند پس گفتوای از ابن ریوایی پیغمبر ص باو فرمودمن از خدا مبخاهمکه ترابا لباس محشو ر کند و نیراز انحضرت شنیدکه فشارقب رایاد اود می شدفاطمه. گعت. وای. از ناتوانی پیغمبر ص باو فرمود من از خدا می خواهم که تورادر انجا. اسوده دار
عشق من، محدثهمحدثه، عشق مندوست دارم، با اینکه این جمله توان ابراز احساساتم را ندارد. من خواندم که انسان ها هر چه می گذرند عشقشان کمرنگ تر می شود! من تعجب می کنم یا من انسان نیستم یا نویسنده کاربرد کلمه عشق را نمی دانست.همیشه چیزها را توصیف می کنم اما برای تو چیزی نیست که بتواند حداقل اندازه تو باشد. تو از خورشید روشناتر، از آب زلالتر، از کوه فروتنانه تر و از خداوند مهربانتر هستی.
امروز برایم روز متفاوتی بود، روزی بود که با این فاصله ولی تو همی
طی یک عملیات انتحاری، موبایل امیرعباس از وی گرفته شد و به درون کمد قفل دار منتقل شد. از بس که شورش را درآورده بود. از ساعاتی پیش ایشان مهربانتر شده اند. ظرفهای شام را جمع کرده اند. مدام قربان صدقه ی من میروند و مرا میبوسند. چای برایمان ریخته اند و در حرکتی بسیار نادر برای خواهرش کتاب داستان می خوانند. خانه بسیار امن و آرام است و از جیغهای متوالی و صداهای عجیب غریب که حین بازی موبایلی از امیرعباس شنیده می شود خبری نیست. چقدر زندگی شیرین است
+ نا
به من بگووقتی بهار می رسدکدام شیشه ی عطر باز می شود؟آیا مزارع نیشکرزنی را دیده اند که اینطور شیرین اند؟و دشتزیباییِ وسیعش را مدیون کیست؟به من بگووقتی کسی را دوست داریم" شادی" چطور ما را به دام می اندازدو " انتظار "چگونه با "فروتنی" کنار می آید ؟!با من حرف بزنو بیشتر بگو !ابرها وقتی به هم می رسندبرای چه می گریند ؟جنگلِ خیسچگونه منظره ای را غمگین تر می کند؟
و شعرها در کتابچرا بوی درخت نمی دهند !؟
به من بگووقتی کسی را دوست داریمچرا " غم "مهربانتر می
این من هستم در راه بازگشت به خانه بعد از شرکت در آزمون بازیگری در فیلم کینگ کنگ» که به من گفته شد برای بازی در این فیلم بیش از اندازه زشت» هستم.
این یک لحظهی سرنوشت ساز برای من بود. این نظر بیرحمانه میتوانست رویاهایم برای بازیگر شدن را نابود کند و یا اینکه من را وادار کند که خودم را بالا بکشم و به خودم ایمان داشته باشم،
من نفس عمیقی کشیدم و در جواب گفتم متاسفم که شما من را برای بازی در فیلمتان زشت میدانید، اما شما تنها یک نظر هستید
چقدر راحتتر زندگی میکردیم اگر بجای بایدها که نمیدانیم خیلیهایشان از کجا سر در آوردند و شدند قانون؛ میگذاشتیم ترجیح میدهم. این روزها یادگرفتم بجای خیلی از بایدهای ذهنی، ترجیح میدهم بگذارم. بجای باید خانه تکانی میکردم. باید کارهای اداری قبل از سال جدید تمام میشد. باید کتابهای نیمه تمام را تمام میکردم. باید برای روز پدر هدیه بهتری میگرفتم، باید عروس جدید فامیل را پاگشا میکردم و . گذاشتم ترجیح میدادم و حالا آرامترم. گاهی نشیبها،
واقعیت این است
که اگر در زندگیتان اشتباه نمی کنید مطمئن باشید که جز مردگانید در غیر اینصورت
شما زنده اید و اشتباه هم میکنید مهم اشتباه کردن یا نکردن شما نیست مهم رفتار ما
بعد از یک اشتباه است اول از همه عبرت و درس مربوط به آن اشتباه رو بگیریم و با
خودمان مهربانتر باشیم و خودمان را ببخشیم و در آخر در کمال پر رویی اشتباه را
فراموش کنید گویی که اصلا آن را انجام نداده اید و بدانیم که اشتباهات هیچ چیز از
ارزش هایمان را کم نمی کند و ما همچنان خودمان
التماس ماموران دولتی به مردم، داستان سوکی است که نشان می دهد: دایه مهربانتر از مادر هم وجود دارد. اما دلایل این امر به شرح زیر است: اول مردم ما از مرگ نمی ترسند، و این اعتقادعمیق آنها را به مشیت الهی می رساند. ممکن است خیلی ها آن را مسخره کنند، ولی این یک واقعیت است. و همین نترسیدن، سیستم دفاعی انها را قوی کرده، لذا در انقلاب و جنگ پیروز شدند. تاب آوری مردم در این زمینه، آنقدر بالا است که بدترین تحریم ها را از سر گذراندند.
ادامه مطلب
من، من نوعی، همه ما غم و غصههایی داریم، مشکلات و گرفتاری و خلاهایی داریم که هرروز به تنهایی یا حداقل در فضای کوچکتر مثلا خانواده با آن دست و پنجه نرم میکنیم. انسانیم چدن که نیستیم، این همه مشکلات و فشارهای اقتصادی و ناامیدی و ترس و تردید در عنفوان جوانی داریم تحمّل میکنیم، خدا نکند بیماری یا فقدان عزیزی هم رخ دهد. انسانیم، برای خودمان هم درد مستقیم نباشد میبینیم، حرص میخوریم، درد دیگری را بر روی دردهای خودمان احساس میکنیم. حالا شما نگاه
همیشه از یک حدی که بگذرد قضیه برعکس میشود. از یک حد که مهربانتر شوی سو استفاده ها از تو زیاد میشود ، نقد و انتقاد و حسادت ها زیاد میشود از یک حدی که بیخیال تر شوی همه چیز روال تر میشود. لکن این حد بسیار مهم است . که باید از آن با بی رحمی تمام بگذری . مثلا زمانی که پشت فرمان ماشینم نشسته ام و با سرعت به سمت مدرسه یا منزل درجاده در حرکت هستم تمام چیزهایی که اطراف جاده هستند به سرعت عبور میکنند؛ اما وقتی خیلی سریع تر رانندگی میکنم ینی از حد
این روزها احساس تَرَک خورده و تب دارم، مثل کودکی بهانه گیر، بی تابی می کند.
دلم کبوتر کبوتر ، بی قرارِ رسیدن است.
وتو
مهربانتر از نسیم صبحگاهان، دست خداییت را بر سرم می کشی و سیرابم می کنی که
نیازِ تشنه به آب، باور رضایی توست.
محمد رحیمی
مولوی د ر مثنوی به سوال جواب داده:
در دل نهدل ، حسدها سَر کُند (در دلی که واقعا دل نیست حسدها ظاهر شود)
نیست را هست این چنین مُضْطَر (درمانده) کند
این نی کز همه مُشفِقترند
از حسد دو ضَرّه خود را میخورند
تا که مردانی که خود سنگیندل اند
از حسد تا در کدامین منزل اند؟
می گوید این ن که از همه مهربانتر و طبعا عاطفی و نازک دل اند ، اما وقتی هوو ( ضره) یکدیگر می شوند از حسادت می خواهند همدیگر را از بین ببرند. تا چه رسد به مردانی که ذاتا سنگدل
کاش همیشه همینجوری دور هم جمعمان کنی. کاش همیشه همینجوری ما را دور یک سفره، کنار هم بنشانی و مثل وقتهایی که قرار است توی یک قاب جمع شویم، مجبورمان کنی کمی مهربانتر بنشینیم تا توی عکس جا بشویم. کاش این عکس گرفتن تا قیامت طول بکشد و کسی فلاش نزند و 3 را نگوید تا ما همیشه لبخند بزنیم و دستمان دور گردن هم بماند. حالا که یک خط در میان، پیامهای مجالس آخر ماه می رسد، میترسم بعد از پیراهن مشکی ها و کتیبهها، بعد از جمع شدن موکبها و باندهایی که "هلابی
اینکه من بیشتر از ربع قرن اجازه حضور در این دنیا را دارم برایم هیجانانگیز است. هر روز که میگذرد پختهتر میشوم هر آن ممکن است ته بگیرم و جزغاله شوم! با هر چیزی گریه نمیکنم و با هر حرفی نمیرنجم. هنوز تهمایهای از لجبازیهای کودکیام در من مانده و گاهی هم برای چیزهای کوچک دلم میشکند.به ناکامیهای دنیویم که فکر میکنم یاد پایان دنیا دلم را آرام میکند یاد یک جا به اندازه قدم که حتی نمیتوانم پهلو به پهلو شوم! یاد تاریکی و تنهایی اول
گاهی خدا برایت همه پنجره ها را میبنددوهمه درها را قفل میکندزیباست اگر فکر کنی آن بیرون هوا طوفانی استو خدا درحال مراقبت از توستْ وَ عَسىٰ أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اَللّٰهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لاٰ تَعْلَمُونَ (٢١٦)بقرهو بسا چیزی را دوست دارید و آن برای شما بدتر است ، و خدا می داند و شما نمی دانید
بهشون گفتم من کارت اهدای عضو پر کردم، گفت میدونی بعضی مراجع اجازه نمیدن . گفتم دلایلی که تا حالا برا مخالفتشون گفتن قانع کننده نبوده برام. احکام دین نیست که تقلیدی باشه. گفت تو دین و ایمان نداری. گفتم دارم.
برام یه عکس فرستاده از سوال و جواب از فلان مرجع که آیا اهدای عضو جایز است یا خیر و آقای مرجع هم جواب داده اند خیر. حالا بپرسی چرا؟ میگن تو باید تقلید کنی. البته نمیدونم اهدای عضو از چه زمان شده احکام دین که تقلیدی باشه. دوباره گفت تو دین و ایما
دلنوشته درباره امام رضا علیه السلام
وقتی به حرمت میروم، از دست صیاد روزگار آهو صفت میدوم و خود را به آغوشی میاندازم، مهربانتر از آغوش مادر و از آنجا بوی خدا میآید، بوی علی، بوی زهرا، بوی حسن و بوی سیب و بوی حبیبم حسین؛ که آنجا فرشته صفتی به جسم خالیم روحی تازه بخشد؛ که کوله بار دردهایم را لحظهای بر زمین بگذارم و نفسی تازه کنم.
*****دلنوشته درمورد امام رضا (ع) *****
رضا جان از بچگی با کرمت آشنایم.آن زمانیکه پدر مرا بلند می کرد و روی شان
حالم خیلی بدِ خدایاچه باید کرد؟همه ش با سرنشینان اون هواپیما هم ذات پنداری میکنماولش حتما هواپیما ت خورده و صدای مهیبی شنیدن و همه جیغ زدن و ترسیدنبعدم خلبان چیزهایی گفتههمه ش و داد و گریه و ترس قلبشون اومده تو دهنشوونتا بخواد بشینه رو زمین و نهایت منفجر بشه چه بر اونها گذشتهبجای تک تک اون بچه های کوچیک .بجای مادرها و اون زن حامله.
بجای همه مردهای سرزمینم.
و امیدها و ارزوها
اندوه خوردم و رنج بردم و ترسیدم و جا خوردمو گریه کردم و سکوتخ
چى میشه اگه من یکى از رویاهامو آزادانه بگم؟
اینکه اونایى که از هم جدا شدیم پیغام بدن و بگن یه روز میاى با هم حرف بزنیم؟
به نظرم این زیباترین صحنه ى انسانى ایه که میشه بین آدمها رخ بده.
قطعاً منظورم حرف زدن به معناى حرفهاى بیخود یا دعواها نیست. منظورم حرف زدن درباره رنج ها و بخشش ها و زخم ها و قلب ها و کشف راه ها براى مهربانتر بودن و دوست تر بودنه.
به نظرم این صحنه ها میتونه نوید به وجود اومدن اون دنیایى باشه که دوسش داشتیم.
حیف که تا به حال دوست
I want to talk about a person whose name is different
Same herself
A father who was alone in his family
A man whose husband hated him
A sad sad boy who just stood up
A frightened little boy that his kids did not want
One who, with his heart, felt all this and, in his own words, underpassed Siberian
I want to talk about this guy
The man who called his name behind him
, , that ,,
Yes it was his name
It is not an indication here
It's the name here
This man's name was
that
There was a man who was touching
Was aggressive
No one dared to speak to her
عقل درست حسابی نداشت
کثیف بود
سیگار می کشید
سرفه می کرد
ولی پدر این خانواد
کتاب مناجات: بنده است و کوله باری از گناه… و اما خدایی که عجیب رحیم است و کریم
کتاب مناجاتنویسنده: سیدمهدی شجاعیانتشارات نیستان
معرفی:
خداوندا! در این برهوت عاطفه، هرکه را تتمه دلی برای مهرورزیدن هست، گرامی بدار و سرش را به سنگ جفا آشنا مکن
بریده کتاب:
خداوندا دلهای سنگ آسا را بشکن تا مگر در شکستگی ها نشانی از تو بیابند که خود فرموده ای: انا عند القلوب المنکسره.ص ۷
بریده کتاب(۲):
به ما آنچنان ایمانی عطا کن که خود را اسلام نشمریم و دین معنا نکن
بسم الله الرحمن الرحیم
دعا اسلحه ی مؤمن!
دعا حالت انس و الفت روح و دل، با ذات خدا اقدس الهی است که نتیجه آن، آرامش و س برای نفس می باشد. پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ فرموده اند: دعا اسلحه مؤمن و ستون دین و نور آسمانها و زمین است»۱ و در جایی دیگر، کم شدن دعا را موجب افزایش بلا دانستهاند و میفرمایند: إذا قَلَّ الدَّعاءُ نَزَلَ البَلاءُ؛ هرگاه دعا کردن کاستی گیرد، بلا فرود میآید.
فقدان دعا و نیایش در میان ملتی برابر با
بسم الله الرحمن الرحیم
دعا اسلحه ی مؤمن!
دعا حالت انس و الفت روح و دل، با ذات خدا اقدس الهی است که نتیجه آن، آرامش و س برای نفس می باشد. پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ فرموده اند: دعا اسلحه مؤمن و ستون دین و نور آسمانها و زمین است»۱ و در جایی دیگر، کم شدن دعا را موجب افزایش بلا دانستهاند و میفرمایند: إذا قَلَّ الدَّعاءُ نَزَلَ البَلاءُ؛ هرگاه دعا کردن کاستی گیرد، بلا فرود میآید.
فقدان دعا و نیایش در میان ملتی برابر با سقوط
1.
یه دختر تین ایجر امریکایی تو اینستاگرام بود از مدل میکاپ هایی که میکرد خوشم میومد یه مدت کوتاهی فالوش کرده بودم خیلی mess بود پدرش معلوم نبود کجاست، مامانش هم نمیخواستش، و پیش مادر بزرگش زندگی میکرد، ماریجوانا میکشید و شاید چیزهای دیگه که نمیدونم من اسمشونو. یه روز لایو گذاشته بود و میگفت مادربزرگم هم از خونه بیرونم کرده و الان هوم لِس ام و در ماشین می زی ام، و همزمان هم داشت ماریجوانا میکشید، براش کامنت گذاشتم واقعا بیوتیفولی تو، با
بسم الله الرحمن الرحیم
داشتم با خودم فکر میکردم که قبلا چقدر از رفتن زن دم نانوایی متنفر بودم. حاضر بودم روزها و روزها بدون نان بمانیم، ولی نروم در نانوایی. به نظرم اهانت بزرگی بود به شخصیت و کرامت زن!
حالا اما اگر لازم باشد، حاضرم ماشین را در نانوایی پارک کنم و از نانهای چیده شده روی میز بخرم و بیرون بیایم. حتی اگر بچهها میلشان نان سنگک کشیده باشد، حاضرم توی صف هم بایستم.
داشتم با خودم فکر میکردم چقدر تغییر کردهام. به خودم گفتم: فلا
#شعله حاج قاسم
قطعا دنیای جدیدی شروع شده است.
نه تنها در درون من! که شبها با یاد این مصلح بیابانگرد، این چمران نستوه می خوابم
که در بیرون هم اوضاع دیگر گونه است. نمی دانستیم چه شده! کم کم حالیمان شده که اگر نه اول شخص ، دوم شخص مملکتمان را زده اند! رسما
آتشش زده اند. آن طوری که دلاوری می کنند و می گویند زدیم و خوب کردیم زدیم باید خیلی جنس پلاستیکی ای داشته باشیم که از شعله هایی که بابایمان را جلوی چشممان تکه پاره کرد و بلعید، چیزی به سینه هایما
نمی دانم ازکجا شروع کنم ولی ای کاش زبانم گویای حرف دلم و ای کاش قلمم گویای هدفم بود ، ای قلم ، بر طب پاک این صفحه ی سفید بنویس که نماز چیست ؟
نماز واژه ای است به رسم عشق و محبت به خداوند . نماز خلاصه عشق است و سرود معنویت. هنگامیکه صدای ملکوتی اذان از کوچه پس کوچه های شهر خالی وجودمان می گذرد و وارد پنجره های نیمه باز دلمان می شود و با دستان نوازشگر خود روح سرکش ما را نوازش می کند، نا خودآگاه از تاثیر آن برمی خیزیم و آماده می شویم، آماده برای رازو
.تیرانداز نرماندیقسمت پنجم.کاری که مادران فرانسه با کودکان نازپرورده خود در وان حمام میکنند، ژانت با لوله تنفگش در کارتر گازوئیل میکرد. قنداق چوبی اش را چنان با نوازش، روغن میکشید و چرب میکرد که من دست و پای ترک خورده و آماسیده از سرمای لیلی را. چنان مغازله میکرد انگار نه انگار با آن آدم میکشد.حالا چه شده اینکار را به من سپرده؟اسلحه اش، خود را چون نجیب زاده ای خانه خراب و شوی مرده، که حالا بالاجبار به مهمانخانه ای در جنوب پاریس برای روسپی گ
قلم را که روی کاغذ لغزاندم، واژهها سرازیر شدند و هر یکی از پس دیگری حامل پیامی، پیامی در نهان و پیامی در آشکار.اولین نامه را یکباره نوشتم. هیچ کاغذی مچاله نشد، هیچ عبارت و واژهای زیر قلمخوردگیها پنهان نشد. و حتی هیچ دودلی و تردیدی در نگارش جملهها دخیل نبود. شاید این نامه را در آن مدت که دل باخته بودم، بارها و بارها در ذهن و ضمیرم نگاشته و واژههایش را انباشته بودم. و حالا فقط یک تلنگر کافی بود تا به روی کاغذ انتقال یابند.
"سلامروزه
قلم را که روی کاغذ لغزاندم، واژهها سرازیر شدند و هر یکی از پس دیگری حامل پیامی، پیامی در نهان و پیامی در آشکار.اولین نامه را یکباره نوشتم. هیچ کاغذی مچاله نشد، هیچ عبارت و واژهای زیر قلمخوردگیها پنهان نشد. و حتی هیچ دودلی و تردیدی در نگارش جملهها دخیل نبود. شاید این نامه را در آن مدت که دل باخته بودم، بارها و بارها در ذهن و ضمیرم نگاشته و واژههایش را انباشته بودم. و حالا فقط یک تلنگر کافی بود تا به روی کاغذ انتقال یابند.
"سلامروزه
راه عبادت: ربنا واجعلنا مسلمین لک وارنا مناسکنا وتب علینا انک انت التواب الرحیم((98 ))
بسم الله الرّحمن الرّحیماِلهى لَیْسَ لى وَسیلَةٌ اِلَیْکَ اِلاّ عَواطِفُ رَاْفَتِکَ وَلا لى ذَریعَةٌاِلَیْکَ اِلاّ عَوارِفُ رَحْمَتِکَ وَشَفاعَةُ نَبِیِّکَ نَبِىِّ الرَّحْمَةِ وَمُنْقِذِ الاُْمَّةِ
مِنَ الْغُمَّةِ فَاجْعَلْهُما لى سَبَباً اِلى نَیْلِ غُفْرانِکَ وَصَیِّرْهُما لى وُصْلَةً
اِلىَ الْفَوْزِ بِرِضْوانِکَ وَقَدْ
درباره این سایت