نتایج جستجو برای عبارت :

عشق های نیمه تمام

انشای بسیار زیبای یکی از دوستام، حتما بخونیدش!
مستی به وقت نيمه شب
درست در تکاپو برای یافتنی اوجی دردناک برای این سری که گرمای پرواز بر فراز نوشته را بال بزند و بعد در نقطه ای که انتظارش را ندارید با ترس سقوط آشنا کند.

ادامه مطلب
از حق و تقصیر و درست و غلط هم که بگذریم، کاش می‌شد با تو نشست و حرف زد. گفت و شنید. فقط حرف. تنها کلماتی که که بردارند این مه غلیظ چسیبده به چشمانم را؛ که گمم هنوز در بیراهه. مجاب شد. مجاب کرد. این‌گونه نصف و نيمه ماندن، شبیه به خنجری است که هر شب در قلبم، زخمی تازه‌تر از قبلی ایجاد می‌کند. که تمام. که پایان. پذیرفته و محتوم و مختوم. هر که به راه خود. کاش کار به اینجا نمی‌رسید. این‌طور نبود. تا همیشه‌ها و تمام عمر، در درونم نيمه تمام خواهی ماند. خا
پایگاه تحلیلی خبری بانک و صنعت، رییس کمیسیون عمران مجلس شورای اسلامی با بیان اینکه 600 هزار میلیاردتومان پروژه نيمه تمام عمرانی وجود دارد و دولت هم برنامه‌ای برای ساماندهی این میزان پروژه در برنامه بودجه سال آینده ارایه نکرده است، گفت: آن قدر سنگ اندازی و مانع تراشی می‌کنند تا بخش خصوصی قید ورود به پروژه‌هاي نيمه تمام عمرانی را می‌زند و جرات نمی‌کند که وارد اجرای این پروژه‌ها شود.

متن کامل خبر: 600 هزار میلیاردتومان پروژه نيمه تمام عمرا
به سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی، به دولت‌ها و به رئیس‌جمهور، از جمله‌ی توصیه‌هايی که سال‌هاست بنده دارم و الان هم توصیه می‌کنم این است که طرح‌هاي نيمهتمام را در کشور زودتر جمع‌وجور کنید. 
ما چند هزار طرح نيمهتمام داریم؛ طرح‌هايی که باید سه سال یا چهار سال تمام می‌شده، اما ده سال یا گاهی بیشتر طول کشیده. چرا؟ یک مقدار از آن مربوط به ضعف مدیریت‌هاست، بخشی از آن هم مربوط به کمبود منابع است. اگر بخواهیم طرح‌هاي نيمهتمام را تمام کنیم
دلم میخواهد دوباره به مسیر دو سال پیش برگردم
این بار اشتباهات گذشته را تکرار نخواهم کرد
خدایا مرا بازگردان به جایی که بودم
این کابوس هاي شبانه مرا رها نمی کنند من کار نيمه تمامی دارم که اگر تمام نشود بسان خوره تمام مرا خواهد خورد
خدایا نوری در قلبم هست که می گوید من به آنجا بر خواهم گشت تا کارم تمام شود
می شود که بشود
 
قبل نوشت :امشب شب آخره؟
                 گویا شاید
               ماه رمضان خدا نگهدار.
-------------------------------------------
غزلی نيمه تمام
امشب در آغوش منی فردا دوباره
تو می روی و میشوم تنها دوباره
تو می روی و میبری با خود صفا را
من مینشینم در صف غمها دوباره
نه نيمه ی شب نه سحر نه وقت افطار
در خواب غفلت می روم شبها دوباره
---------------------------------------------
پی نوشت: درود خدا بر آن عاشق عارف همانکه نيمه ی خرداد از انتظار در آمد
 
روح الله ال الخمینی »
درب نيمه اتوماتیک آسانسور اصفهان . فروشنده درب آسانسور در اصفهان . سازنده درب آسانسور . آدرس و شماره تلفن فروشگاه درب لولایی نيمه و تمام اتوماتیک آسانسور سپاهان حریری بیابانی یاران سیماتکسان سماتیک ایتالیا ترک ایران نمایندگی پخش درب تمام اتوماتیک آسانسور بیابانی حریری یاران در اصفهان 
هشت صبح با استرس از خواب بیدار شدم که به آموزشگاه برسم، تمام مسیر فکر می‌کردم هیچ آدم عاقلی نه صبح جمعه کلاس تئوری تدریس برگزار نمی‌کند.
مثلاً تمام کلاس‌ها شوفاژ دارد اما مثل یخچال بود، سرما سردردم را بیشتر کرد و تمام مدت می‌خواستم فقط بخوابم و درد کم شود.
از صبح نيمه‌جان و مست افتاده‌ام رو تخت و هیچ کاری نکرده‌ام، فقط دلم می‌خواهد بخوابم و نوشیدنی گرمی بخورم تا درد گلویم آرام شود.
حالا هم این پنیک سرو‌کله‌اش پیدا شده و قرار نیست به زود
لطفا اگر حال روضه ندارید از خوندن این غزل صرف نظر کنید .
دختری در نيمه ی شب می دود با چشم ترسوی خاکی که سه ماه پیش شد قبر پدرشکوِه دارد از تمام مردم و همسایه هااز تمام ظلم ها ، قلبش پر از داغ و شررنیستی بابا بزرگِ بی قرینم ، نيمه شبمادرم را می برند از خانه اش جای دگرهر چه پرسیدم کجا ، بابا دمادم اشک ریختیک نفر می گفت کرده مادرت عزم سفر هر چه گفتم حال او آشفته و بی طاقت استهیچ کس قانع نگشت و ماند حرفم بی ثمرنیستی یا رحمةٌ للعالمین ، بعد از شما نیست
با نيمه عاشق ها ننشین. به نيمه رفقا اعتماد نکن. نصفه نيمه زندگی نکن. نصفه نيمه نمیر. نصفه نيمه امیدوار نباش. برای کسی که نصفه نيمه گوش می دهد نخوان. نصف جواب را انتخاب نکن. روی نيمه ای از حقیقت پافشاری نکن. رویای نصفه نيمه نخواه و نصفه نيمه امیدوار نباش. تا انتهاي سکوتت ساکت باش و به حرف که آمدی تمام حرفت را بزن. سکوت نکن که حرف بزنی و حرف نزن که سکوت کنی. نصف، همان چیزی است که تو را میان آشنایانت غریب جلوه می دهد. اگر رضایت داری کاملا راضی باش و اگر
ای عطر خوش نارنج، سلام!
به عنوان آخرین پیام،
به عنوان آخرین سلام،
به عنوان آخرین کلام.
به تمام کوچه‌هاي نادیده‌ی شهرم،
به تمام پرستوهاي این آسمان،
به تمام گل‌هاي ناروییده‌ی این جهان.
به تمام عزیزانِ گوشه‌ی قلبم،
به تمام خال‌هاي کُنج لب،
به تمام اشک‌ها و چشمِ تر.
به تمام دفتر‌هاي شعر خالی‌ام،
به تمام قلم‌هاي شکسته،
به تمام درختان خشک این دیار.
به هرکجا که رسیدی،
به هرکسی که دیدی،
به هر صدایی که شنیدی،
برسان سلام مارا »
خداحافظ؛
بنگ!
و
یادم نمیاد ترکیب نيمه‌ی تاریک وجود” رو اولین بار کجا دیدم، ولی اخیرا روزها و ساعت‌هاي زیادی بهش فکر کردم. نيمه‌ی تاریک آدما چی می‌تونه باشه؟ تموم آدمایی که دوستشون داریم، عاشقشونیم یا با دیدنشون پر از حس خوب می‌شیم، نيمه‌ی تاریکشون چه شکلیه؟ مهم‌تر از اونا، نيمه‌ی تاریک خودمون چطوریه؟ جالبه و ترسناک. 
یادم نمیاد ترکیب نيمه‌ی تاریک وجود” رو اولین بار کجا دیدم، ولی اخیرا روزها و ساعت‌هاي زیادی بهش فکر کردم. نيمه‌ی تاریک آدما چی می‌تونه باشه؟ تموم آدمایی که دوستشون داریم، عاشقشونیم یا با دیدنشون پر از حس خوب می‌شیم، نيمه‌ی تاریکشون چه شکلیه؟ مهم‌تر از اونا، نيمه‌ی تاریک خودمون چطوریه؟ جالبه و ترسناک. 
گاهی برای گریه کردن باید خندید به تمام عکس هاي دو نفره به تمام قدمهاي بی شمار زیر باران به قربان صدقه هاي ناگهانی به تمام نیمکت هاي پارک به تمام مناسبت ها به تمام سادگی هايم به تمام قول هاي عاشقانه به تمام قسم هاي دروغین به تمام سادگی هاي بچگانه به تمام شعر.
گاهی برای گریه کردن باید خندید به تمام عکس هاي دو نفره به تمام قدمهاي بی شمار زیر باران به قربون صدقه هاي ناگهانی به تمام نیمکت هاي پارک به تمام مناسبت ها به تمام سادگی هايم به تمام قول هاي عاشقانه به تمام قسم هاي دروغین به تمام سادگی هاي بچگانه به تمام شعر.
شما اما اگر توانستید ببوسید تمام گونه‌هاي از گریه خیس شده را؛ به‌خصوص اگر هوا سرد و تاریک بود و برف می‌بارید. ببوسید تمام چشمان از انتظار کم‌نور شده را. تمام لب‌هاي مشکوک به بوسه را. تمام دست‌هاي پاک آلوده شده به تن یار را. تمام قلم‌هاي از معشوق نوشته را. تمام چین‌هاي افتاده از انتظار بر پیشانی‌ها را. من نتوانستم اما اگر شما توانستید ببوسید تمام زخم‌هاي عاشقان را؛ که از بوسیدنی‌تر در جهانمان وجود ندارد.
تا نيمه ی راه : خاطرات شفاهی خدیجه میرشکار اولین زن اسیر ایرانی
تا نيمه ی راه : ابوالقاسم علیزاده، نشر شمشاد
معرفی:
داستان همه عروس دامادها یه طرف، داستان حبیب و نامزدش یه طرف. عاشقانه هاي دامادی که آرام آرام مقابل عروسش جان می دهد و شکنجه هايی که عروس تنها به جان می خرد تا…
بریده کتاب(۱):
هنوز جمله تمام نشده بود که صدای شلیک گلوله به گوشم رسید. ناخودآگاه به اطراف خیره شدم…. کمی دقیق تر شدم باورم نمی شد. با وحشت واضطراب خاصی گفتم: حبیب! عراقی ها
باهم حرف میزدیم. 
معلوم بود از زندگی که داره راضی نیست. همه چیز هم داره. البته از بیرون اینطور به نظر میرسه. 
ولی خوب از حرفهاش فهمیدم که به خاطر تمام کارهايی که باید میکرده ولی نکرده ,خود ِچند سال قبلش رو دوست نداره. میگفت: من خیلی خرفت بودم.
میدونی! اون لحظه بابت تمام کارهايی که منطقا نباید انجام میدادم ولی انجام دادم خوش حال شدم. 
بابت تمام ابراز عشق هاي نصف و نيمه حتی.
گاهی اوقات عاقلانه ترین تصمیم ممکن این هست که به خودت اجازه ی تست کردن و
من امروز از این لحظه تمام کسانی که بر من حقی دارند می بخشم، من امشب تمام کسانی که من دا از خود رنجانده اند می بخشم، من از امشب تمام خاطرات بد کودکی را فراموش میکنم، من از امشب تمام کاستی هاي زندگیم رو فراموش می کنم، من از امشب دوران بد دانشجویی و مدرسه را فراموش می کنم، من از امشب تمام معلم هايم را می بخشم، من امشب تمام استادهاي دانشگاهم را می بخشم، من امشب تمام مسئولین کشورم را که به من ظلم کردن می بخشم، من امشب تمام کسانی را که باعث بی کاری من
میدانی حالا که فکر میکنم من هیچ چیز کاملی نصیبم نشد. هیچ چیز. همه چیز یک جایی نيمه رها شد. داشتم فکر میکردم باید چه طور از خودم بگویم؟ وقتی یک جایی عشق کتاب و کتابخوانی هايم را کنار گذاشتم. یک زمانی عشق موسیقی را رها کردم. یک جایی زبان انگلیسی و فرانسه را رها کردم. رفاقت هايم. هنرهايم و خیلی چیزهاي دیگر. حالا هم درست ترم آخر باید همه چیز دچار تعلیق میشد. حتی دیگر از شغل محبوبم هم ترس دارم و شاید این هم نيمه رها شود. حالا من که هستم وقتی حتی جای کامل
 
امروز وقتی از خواب بیدار شدم،به امید دیدن برفی که داره میباره و رو زمین نشسته پرده ی پنجره ی اتاقم رو کنار زدم.انتظارم برآورده شده بود.برف به سنگینی مشغول باریدن بود و شهرم یکدست سفید پوش شده بود .
 
خب حقیقتا تلاش کردم ادامه ى متن بالا رو بنویسم.ولی نوشتنم نمیاد.نمیدونم چی بگم بعد از دوماه سکوت.از اتفاقات این مدت.از رفت و امدها.از سفرها.از احساسات.از کارهاي نيمه تمام.از ارزوها و دل مشغولی ها و دلمردگی ها.از اتفاقات اجتماعی و ی که تو زند
امروز من میخواهم یک قانون را بشکنم و نيمه خالی لیوان را نگاه کنم .دیدن نيمه پر لیوان مثبت گرایی را نشان نمی دهد که نيمه خالی آن منفی کرایی باشد .من میگویم نيمه پرلیوان که پرشده از هرجیزی که در افکار دیگران می گذرد و من نيمه خالی را به چالش می کشانم هرآنچه خودم با افکارو توانایی هايم در اختیار دارم آنرا ترسیم می کنم .نيمه خالی لیوان همان افکار و عقاید و ایده هاي سازنده من است که آنرا پر می کنم و کنار میز می گذارم تاعطش لبان سوزان دوستی را گوارا ن
بیا نيمه پر این عشق را ببینیماغراق می کنم دوری تو سخت است!نه! وقتی دوری دیوانه وار به تو فکر می کنمفقط به تو فکرمی کنممگر می شود به عشق اندیشید و لذت نبرد؟بی وفایی و عتاب تو شیرین است!غم تو مرا به جان تو پیوند می زنددور باش ای عشقهر چه دورتر می شوی در قلب من نزدیک تر می آییپس اینقدر دور شو که تمام من شویتمام من شو ای عشق
ذهنم مشغول بود. نمی دانستم باید حرف هاي تجمع یافته را بگویم یا نه. اما می دانی که من اهل نگفتن نیستم. گفتم و چه خوب کاری بود گفتن شان. هنوز جمله ام تمام نشده بود که کلمات آغشته به حمایت و مهربانی ات احاطه ام کرد. گفتی و آرام شدم. گفتی و دلم گرم شد از داشتنت. گفتی و اشک صورتم را پوشاند از درک کردنت. گفتی و جوانه هاي به بار نشسته مان بیشتر ریشه دواندند در درونم. تنها چیزی که توانستم در پاسخ به صدای گرمت بگویم این بود که "امروز نيمه اردیبهشت است!"
"نيمه
مثل فرشته ها،توی نوشته هااونقدر خوبی که جات تو بهشته هامثل هوای خوب گرمی مثل جنوبحس دلتنگی آخرای غروبتو تنها نیستی هواسم بهت هستتوهرجا میری یکی تو دلت هستتمام شبارو تو چشم تو خوابمبا دنیا سر تو دیگه بی حسابمبغضم گرفته بود دریا شدی برامباعث شدی از اون حالو هوا درامتو نيمه منی من نيمه توامرسیدم بهت اما رد نمیشم ازتیه عشقو یه لبخند میتونه شوع شهبا یه حرف یه دنیا میتونه زیرورو شهدیوونه منی دیوونه توام
مثل فرشته ها،توی نوشته هااونقدر خوبی که جات تو بهشته هامثل هوای خوب گرمی مثل جنوبحس دلتنگی آخرای غروبتو تنها نیستی هواسم بهت هستتوهرجا میری یکی تو دلت هستتمام شبارو تو چشم تو خوابمبا دنیا سر تو دیگه بی حسابمبغضم گرفته بود دریا شدی برامباعث شدی از اون حالو هوا درامتو نيمه منی من نيمه توامرسیدم بهت اما رد نمیشم ازتیه عشقو یه لبخند میتونه شوع شهبا یه حرف یه دنیا میتونه زیرورو شهدیوونه منی دیوونه توام
لباسهاي شسته، تلنبار شده‌اند روی هم. ظرفها شسته شده‌اند اما هنوز توی ظرفشویی‌اند. سینک پر از ظرف است. آب کتری تمام شده. غذا نداریم. سبد، پر از لباس تیره است. میزها گردگیری می‌خواهند، انارها دانه شدن. کتابهاي نيمه تمام گوشه کتابخانه، خواننده می‌خواهند و فایل‌هاي انگیزشی مخاطب. گلدان‌ها آب می‌خواهند و برگهاي زردشان هرس. خاک نشسته روی میزها را می‌بینم و کاری نمی‌کنم. شارژ گوشی تمام می‌شود و کاری نمی‌کنم. لیست خرید روی در یخچال، کجکی ن
یکی از ویژگی هاي دیافراگم هاي صلب(Rigid)، سختی و مقاومت بی نهايت درون صفحه ای آنها می باشد،به همین دلیل با وجود دیافراگم هاي صلب،تغییر شکل بسیار جزئی تحت بار زمین لرزه در دیافراگم ایجاد می شود.در حالی که دیافراگم هاي نيمه صلب(Semi-rigid)، با وجود برخورداری از سختی و محکم بودن درون صفحه ای دیافراگم، تغییرات محسوسی تحت بار زمین لرزه در دیافراگم آنها ایجاد می شود.
استفاده کردن از دیافراگم هاي صلب در اغلب سازه هاي بتنی محکم که وجود صفحه هاي بتنی قطور در
تمام.
م تمام شد.
بی‌طاقتی نکن دلم.
تو همین رو می‌خواستی، یه غم. یه غم شیرین.
این هم غم شیرین.
مزه مزه کن مثل اسپرسوی تلخ هر روزت و صبر کن تا به جانت بنشینه.
این غم هم رفتنیه، مثل شادی، مثل درد، مثل همه‌ی داشتنی‌هاي خوب و بد.
باید که صبر کنی و بذاری ته نشین بشه.
م یا هر کس دیگه‌ای . فرقی نمی‌کنه. تمام میشه همه چی پس خوب دل بده به لحظه‌ها و عمیق درکشون کن تا تموم بشن
مثل نصفه شکاندنش، مثل باقی ماندن دو نيمه و تصمیم به کشیدنِ نيمه‌ها، مثل اولی، مثل غلیظ مثل توانستن، مثل مثل همیشه نبودن، مثل اصل غلظت تلخی، مثل نچسبیدن، ماندن، افتادن، بلند شدن، آوردن یکی دیگر، دیدن، بهتر دیدن، ماندنِ هنوز یکی دیگر، کشیدن، مثل قبل بودن‌هاي کم توان، ملو، آهنگ‌هاي نا آشنا. تمام شدن‌هاي همیشگی، ماندن در کف. رفتن سراغ کاملِ بین دو نيمه، مثل همیشه تلخ بودن، احساس تلخی متوالی، سه بار سرچ کردن پونز اشتباهی، بعد پونز، دود خورد
حقیقتا من یک نفر نیستم 
چهار نفرم در یک جسم نيمه ضعیف که تمام تلاششو میکنه با تمام ضعفاش قوی به نظر بیاد
سعی می کنهکار و علاقه و دوستان و خانواده رو همزمان پیش ببره،کسی ازش دلخور نشه.
 برای علاقه هايی که تاالان ازشون گذشتم تلاش میکنم و نه تنها خسته نمیشم حالمن از قبل بهتره.
دبیرستان میگفتن علاقه رو بیخیال طبق جامعه ات پیش برو.بعد درکتارش علاقه ام برس.
اما حالا میگم وقتی علاقه نباشه تو ی ماشینی بی هیچ حس زندگی
حس زندگی اینروزا برام قابل لمس تر
خواجه‌اى "غلامش" را میوه‌اى داد.
غلام میوه را گرفت و با "رغبت" تمام میخورد.خواجه، خوردن غلام را میدید و پیش خود گفت: کاشکى "نيمه‌اى" از آن میوه را خود می‌خوردم.
بدین رغبت و خوشى که غلام، میوه را میخورد، باید که "شیرین و مرغوب" باشد.
پس به غلام گفت: "یک نيمه" از آن به من ده که بس خوش میخورى.
غلام نيمه‌اى از آن میوه را به خواجه داد؛ اما چون خواجه قدرى از آن میوه خورد، آن را بسیار "تلخ یافت."
روى در هم کشید و غلام را "عتاب" کرد که چنین میوهاى را بدین تلخى
خانم هیوا و اقای نيمه گمشده خسته و مونده از یه جراحی ناموفق چند ساعتی بیرون میان.سکوت محض. ناراحتی و گشنگی و درد پا و گردن وجود جفتشون رو فرا گرفته. اسکراب خونی شون رو در میارن و توی سکوت نيمه شب بخش جراحی توی راهروی دراز راه می رن. دمپایی هاي پلاستیکی اتاق عملشون هم روی کاشی خیس بخش سرجری شلپ شلپ می کنه.دم آسانسور می رسن.آقای نيمه گمشده به خانم هیوا میگه پایین می بینمت. خانم هیوا میره رختکن و وقتی روی کاناپه ی وسط رختکن میشینه به عمق درد توی بدن
- دلتنگی تمام نمی‌شود:
دلتنگی در و پنجره نمی شناسد از هر رُوزنه‌ای به جانت می‌ریزدامانت را می‌بَردجان به لبت می‌کندتمام می‌شویاماتمام نمی‌شود!تا که دلیل دلتنگی‌ات را بیابی.
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)#هاشور_در_هاشور#شعر_کوتاه
چقدر راحت‌تر زندگی میکردیم اگر بجای بایدها که نمی‌دانیم خیلی‌هايشان از کجا سر در آوردند و شدند قانون؛ می‌گذاشتیم ترجیح می‌دهم. این روزها یادگرفتم بجای خیلی از بایدهاي ذهنی، ترجیح می‌دهم بگذارم. بجای باید خانه تکانی میکردم. باید کارهاي اداری قبل از سال جدید تمام میشد. باید کتابهاي نيمه تمام را تمام میکردم. باید برای روز پدر هدیه بهتری می‌گرفتم، باید عروس جدید فامیل را پاگشا میکردم و . گذاشتم ترجیح میدادم و حالا آرامترم. گاهی نشیب‌ها،
اقتصادنیوز : امروز یک‌شنبه، تقابلی تمام‌عیار در خیابان فردوسی میان خریداران و فروشندگان برقرار بود. برنده نيمه اول روز فروشندگان دلار و سکه بودند که توانستند چند کانال قیمت ها را پایین ببرند، هر چند که ضدحمله خریداران در نيمه دوم روز توانست جو کاهشی بازار را کاهش دهد.
ادامه مطلب
موقع خواندن کتاب هرس دوست داشتم زودتر کتاب تمام بشود یا اینکه نصفه و نيمه رهايش کنم؛ به نظرم خیلی کتاب قوی ای نبود .
ولی بالاخره کتاب را تمام کردم.
داستان این رمان در مورد زندگی مشترک زوج خرمشهری به نام هاي رسول و نوال است که با شروع جنگ و مرگ اولین فرزندشان هیچگاه به شکل عادی خود باز نمیگردند.
من کتابهاي خاطرات واقعی شهدا و. در مورد جنگ را بیشتر ترجیح میدم تا رمانهاي جنگ
 
اس ام اس جدید نيمه شعبان 99
پیامک هاي تبریک روز نيمه شعبان ویژه سال 99
اس ام اس زیبای تبریک نيمه شعبان و تولد حضرت مهدی (عج)
گلچینی از پیامک هاي تبریک جدید و زیبا به مناسبت فرا رسیدن میلاد حضرت مهدی (ع) و نيمه شعبان را در این بخش از 24 خبر مشاهده می نمایید.
 
ادامه مطلب
دو تا اتفاق هست که از الان دارم بهش فکر می‌کنم برای حداقل ۶-۷ ماهِ دیگه و انقدر ذهنم رو مشغول کرده که باید حتما بنویسمشون و دیگه بهشون فکر نکنم.
اولین اتفاق رو بعید می‌دونم بشه. فلذا فقط جایگزینش رو می‌نویسم. این‌که به محضِ این‌که تو بیمارستان فارغ شدم، بیام خونه و به بخش نرم. حتی یه دقیقه بیشتر هم نمی‌تونم بیمارستان رو تحمل کنم!
دومی این هست که تا ده روز و هرچه بیشتر بهتر، هیچ‌کس، یعنی هیچ‌کس. حتی مامانم و مامانش، نیان خونه‌مون. هیچ‌کس

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها