نتایج جستجو برای عبارت :

آیا توانسته ای تجربه ای جدید به خودت اضافه کنی ؟ پرسش های من کماکان دراوج هستند .رفتارهایم مرا به این لحظه کشانده اند. این لحظه چه انعکاساتی را باخود دارد؟ همین انعکاسات به سمت من می آیند

در شب کوچک من افسوس باد با برگ درختان ميعادی دارد در شب کوچک من دلهره ویرانیست گوش کن وزش ظلمت را ميشنوی؟ من غریبانه به اين خوشبختی مي نگرم من به نوميدی خود معتادم گوش کن وزش ظلمت را ميشنوی ؟ در شب اکنون چیزی مي گذرد ماه سرخست و مشوش  و بر اين بام که هر لحظه در او بیم فرو ریختن است  ابرها همچون انبوه عزاداران لحظه باریدن را گویی منتظرند لحظه اي و پس از آن هیچ . پشت اين پنجره شب دارد مي لرزد و زمين دارد باز ميماند از چرخش پشت اين پنجره یک نا معلوم
گفت: بهشت و جهنم . اعتقادی داری ؟ 
گفتم: من فقط به یک لحظه معتقدم ، بهشت و جهنم من همون لحظه هست.
گفت: کدوم لحظه ؟
گفتم: به لحظه اي بینهايت کوتاه ، اپسیلونی پیش از آنکه بميرم . به لحظه اي که ميفهمم دیگه داره کتاب قصه ام بسته ميشه  . اون لحظه تنها لحظه اي هست که فقط خودم هستم و خودم ، تنهاي تنها ، اون لحظه بايد به خودم جواب پس بدم . من نميخوام اون لحظه پیش خودم شرمنده باشم.
گفت: از کجا ميدونی همچین لحظه اي وجود داره؟
گفتم: شبیهشو تجربه کردم.
گفت: خب اون ل
☺️۱ لحظه تحویل سال!☺️
 
۲ لحظه عاشق شدن!
 
☺️۳ لحظه اي تماس از کسی که دلتون براش تنگ شده…!☺️
 
۴ لحظه دادن آخرین امتحان!
 
☺️۵ لحظه اي که به شخصی که دوسش دارین,
نگاه کنين و ببینین اونم داشته به شما نگاه ميکرده…!☺️
 
6 لحظه اي که دوستايه قدیمي و خوبت رو ببینی و بفهمي
هیچی بینتون تغییرنکرده…!!
 
☺️۷ لحظه ی لمس انگشتان نوزاد متولدشده!!☺️
 
۸ لحظه اي از خواب بیدار شی و ببینی که هنوز وقت اضافه
براي خوابیدن داری!!
 
☺️۹ یه شبه قشنگ,,تو خیاب
.
"کاش دست هايت نزدیک تر بودند"
 
+یک حالتی هست، فارغ از شادی و غمگینی و احساساتی که نامشان را ميدانیم.یک حالتی هست که تنها نامي که برايش به ذهنم ميرسد "سنگینی"ست.آن لحظه ی "ضیق ِ صَدر" ، آن لحظه اي که نفست بند مي آید و قلبت اين اندازه اي( . ) ميشود.آن لحظه وراي شادی و غمگینی ست.آن لحظه همين لحظه است، و البته خیلی لحظه هاي دیگر .
و چقدر دلم براي نیمه شب ميشداغ تنگ است 
و چقدر دلم براي تو تنگ است 
و چقدر دلم حال خوبت را خریدار است
.
.
.
رفیق 
معلوم است که دست پر برميگردی
معلوم است که با حال خوب برميگردی
معلوم است که همه چیز از اينی که هست بهتر ميشود
هرچه باشد بايد فرقی ميان تو که در هواي انجا نفس ميکشی با منی که در ميان دود ماشین ها دست و پا ميزنم و هر روز غرق و غرق تر ميشوم باشد .
و تو هنوز دو روز برايت باقی ست 
لحظه لحظه اش را نفس بکش 
و در لحظه لحظه اش رندگی کن 
و ثانیه به ثا
دیوانه و دلبسته ی اقبال خودت باش!
سرگرم خودت عاشق احوال خودت باش!
یک لحظه نخور حسرت آن را که نداری
راضی به همين چند قلم مال خودت باش!
دنبال کسی باش که دنبال تو باشد!  
اينگونه اگر نیست به دنبال خودت باش!
پرواز قشنگ است ولی بی غم ومنّت
منّت نکش از غیر و پر و بال خودت باش!
صدسال اگر زنده بمانی گذرانی
پس شاکر هر لحظه و هر سال خودت باش!
در یونان باستان سقراط به دلیل خرد و درايت فراوانش مورد ستايش بود.
روزی فیلسوفی که از آشنايان سقراط بود،با هیجان نزد او آمد و گفت: سقراط ميدانی درباره ی یکی از شاگردانت چه شنیده ام؟
سقراط پاسخ داد: لحظه اي صبر کن! پیش از اينکه به من چیزی بگویی از تو مي خواهم آزمون کوچکی را که نامش " سه پرسش " است پاسخ دهی.
مرد پرسید: سه پرسش؟
سقراط گفت: بله درست است. پیش از اينکه درباره ی شاگردم با من صحبت کني، لحظه اي آنچه را که قصد گفتنش را داری آزمايش مي کنيم.
نخست
دیوانه و دلبسته ی اقبال خودت باش
سرگرم خودت عاشق احوال خودت باش
یک لحظه نخور حسرت آن را که نداری
راضی به همين چند قلم مال خودت باش
دنبال کسی باش که دنبال تو باشد
اينگونه اگر نیست به دنبال خودت باش
پرواز قشنگ است ولی بی غم و منت
منت نکش از غیر و پروبال خودت باش
صد سال اگر زنده بمانی گذرانی
پس شاکر هر لحظه و هر سال خودت باش
محمد اقبال لاهوری
متولد 1256
مرگ 1317 در سن 60 سالگی
شاعر، فیلسوف، ت مدار و متفکر
مسلمان اهل پاکستان
در یونان باستان سقراط به دلیل خرد و درايت فراوانش مورد ستايش بود.
روزی فیلسوفی که از آشنايان سقراط بود،با هیجان نزد او آمد و گفت: سقراط ميدانی درباره ی یکی از شاگردانت چه شنیده ام؟
سقراط پاسخ داد: لحظه اي صبر کن! پیش از اينکه به من چیزی بگویی از تو مي خواهم آزمون کوچکی را که نامش " سه پرسش " است پاسخ دهی.
مرد پرسید: سه پرسش؟
سقراط گفت: بله درست است. پیش از اينکه درباره ی شاگردم با من صحبت کني، لحظه اي آنچه را که قصد گفتنش را داری آزمايش مي کنيم.
 
 
ا
کماکان دی ماه. 
فردا ميریم که پس‌فردا بریم بوشهر.
کماکان در انتظارِ برجِ 12.
کماکان کمي مبهم.
یه سرمايِ نه چندان قوی هم خوردم.
کماکان در حال گذرانِ فصل هاي بی خود.
طراحی سايتم تموم شد، دارم برنامه ریزی هاشو انجام ميدم.
کماکان شب زنده دار.
حیف از پايیزی که بی خود گذشت.
حیف از زمستانی که بی خود خواهد گذشت.
بسم الله الرحمن الرحیم شايد یک روز بفهمي که عاقبت ، اين تویی که براي خودت مي مانی و آدم ها هرچقدر هم عزیز و هر چقدر هم نزدیک ؛ دنبالِ زندگی و آرزوهاي خودشان مي روند . و فرصت تو تمام ميشه روزی به خودت مي آیی ، تارهاي سفید موهايت در نبرد تن به تن با تارهاي سیاه ، پیروز شده اند ، و تو مانده اي و حسرتِ کارهايی که نکرده اي ، لذتی که نبرده اي وقت براي خودت نگذاشته اي ! تو مانده اي و آرزوهايی که براي رسیدنشان دیر است . شروع کن اول خودت بهتر بشو عالم ترا ال
دیوانه و دلبسته ی اقبال خودت باش
سرگرم خودت عاشق احوال خودت باش
یک لحظه نخور حسرت آن را که نداری
راضی به همين چند قلم مال خودت باش
دنبال کسی باش که دنبال تو باشد
اينگونه اگر نیست به دنبال خودت باش
پرواز قشنگ است ولی بی غم و منت
منت نکش از غیر و پروبال خودت باش
صد سال اگر زنده بمانی گذرانی
پس شاکر هر لحظه و هر سال خودت باش

محمد اقبال لاهوری
متولد 1256
مرگ 1317 در سن 60 سالگی
شاعر، فیلسوف، ت مدار و متفکر
مسلمان اهل پاکستان
ميگفت فکر کن بیان بگن همين ۱۱ تا امام رو داشتیم. امام غائبی در کار نیست. چه تغییری تو زندگیمون پیش مياد؟ 
.
 بخوام صادق باشم بايد بگم هیچی. بجز اون لحظه‌هايی که ظلم زمانه نفسگیر ميشه و فقط ميشه زیر لب گفت اللهم انا نشکوا الیک غیبه ولینا. دیگه تو بقیه لحظه‌هام اتفاقی نميفته.
.
بايد تو خط به خط زندگیمون. تو لحظه به لحظه‌اش بذاریم جاری باشه امام زمان.
یه پايه اصلی زندگی باشه. 
خودمو ميگما. فاصلم با اين سبک زندگی، زمين تا آسمونه. 
.
ما رو ب
کاش در اين لحظه صاحب لذت زودبازدهی بودم. کاش در اين لحظه تسکینی مي‌یافتم. کاش فقط براي لحظهاي به فرد خوش‌خیالی تحویل مي‌شدم که از چیزهاي ساده‌اي لذت مي‌برد. کاش کسی بود که امشب در مصاحبتش مي‌گذشت، که بخواهم در مصاحبتش بگذرد. 
نمي‌دانم. کاش فقط کسی بود لحظهاي دستی روی سرم مي‌کشید و آرامشی مي‌داد، که تنها تا دو-سه‌لحظه، براي چشیدن، مي‌پايیدند.
 
دقت کردی همين حالا ، همين لحظه پیرترین سِنی هستی که تا حالا بودی و جوانترین سنی هستی که تا اَبد خواهی بودپس از لحظاتت بی نهايت لذت ببر ، شاد باش ، غمگین مباش ، خلاق باش ، جسارت کن ، بیشتر بخواه ، جلو برو و از خودت مطمئن باش و هر لحظه یادت باشه هم‌ اکنون جوانترین سِن رو داری و هر لحظه بابت اين موهبت الهی شکرگذار باشلحظاتتون پُر از باورهاي مثبت
مي‌فرمود، هر چقدر فقر وجودی خودت را درک کني، الطاف خداوند نسبت به خودت را بیشتر متوجّه مي‌شوی و درک ميکني. بچه پولدارها را دیدی؟ ماشین ميلیونی هم برايشان بخری قدرش را نمي‌دانند و به حساب نمي‌آورند. اما به یک آدم فقیر، یک ميلیون بده، چه مي‌کند؟ چه حسی دارد؟ فقر خودت را که بفهمي، فقیرِ درگاهش که باشی، هر لحظه از شدت توجه و عنايت خداوند به خودت، گریه ميکني و هر لحظه توجّه داری به اين عنايات.
حاشیه:
انسان‌هاي شادتری باشیم؛ در عین نیاز.
تکرار شد!
چندین بارهم تکرار شد
براي من ، از اونايیش که یادم مياد 10 -20 بار.
براي شما نمي دونم چقد؟
یه مرور ساده.
سالهاي قبل لحظه تحویل سال کجا بودید؟
منزل کنار خانواده؟
مسجد و مشغول دعا؟
زیارت؟
خونه و مشغول خواب و استراحت؟
پاي تلویزیون مشغول شنیدن صحبت مهمان برنامه ها؟
.
کدوم یکی براتون شیرین تر بود؟
کدوم یکی از قبل برنامه ریزی شده بود؟
.
اين لحظه، ميتونه فقط یک لحظه شیرین باشه کنار بقیه لحظه هاي شیرینی که در یک سال اتفاق مي افته. براي بعضی ها
خوشبختى یک احساس درونیه 
مهم نیست کجايى و چیکار ميکنى 
مهم اينه که تو همين لحظه حالت خوب باشه 
خوشبختى یعنى استمرار لحظه هاى خوب 
لحظه هايى که خود ما تصميم ميگیریم چگونه سپریشون کنيم 
وقتى احساس خوب خواهى داشت که :
خودت رو با خط کش آدمها اندازه نگیرى 
فارغ از هر تتیجه اى تلاش کنى 
از ترس هات رد بشى ، یعنى از ترس هات نترسى 
با همين پولى که توى جیبت دارى خوشحال باشى 
 
 
 
ادامه مطلب
بعد از سالها قسمت شد با هواپیما سفری داشته باشیم و البته از لحظه لحظه سفر عکس هاي هنری هم گرفتم و آلبومي هم ساختم. در عکاسی سفر دو دیدگاه مطرحه یکی اين که آدم بايد در لحظه زندگی کنه و به جاي عکاسی اون لحظه رو لمس کنه و لذت ببره. دیدگاه دوم اينه که آدم بايد از تلاش هاي امروز براي لذت بردن در فردا استفاده کنه مثل دیدن عکس هاي ثبت شده در سفر. متاسفانه دیدگاه دوم با اين که طرفدار کمتری دارد مورد تايیدم است.
در ادامه گر عمری بود حاشیه نامه از سفری راه
همين لحظه ها , گر چه دلگیر ولی زنده ام داشته اند همين لحظه هايی که یادت به جانم بیفتد من از هیچ مطلق به پا خواسته ام و تو از نهايت که ما رو به رو ايم ,, ولی فاصله بین مان مثل یک ثانیه قبل و حالاست در اوج تفاوت , در اوج تقابل #الهام_ملک_محمدی
دور خودت دايره اي بکشدايره اي به وسعتِ بیخیال بودن .دايره اي که قضاوتهاي بی منطقِ دیگران را ، از افکارت تميز دهد .باور کن هیچ چیز در اين جهان برقرار نمي ماند !اتفاقات براي افتادنند .زبان براي حرف زدن .و لحظه ها براي گذشتن .به همين سادگی !!همه چیز ، مهیاست تا فقط زندگی کني .قضاوت هايشان را بیخیال .اگر زبانی بیهوده چرخیده ؛دلیلی ندارد فکری هم بیهوده مشغولِ چرايی اش باشد .شاد باش و خوبی کن !فرصت زیادی نمانده .لحظه ها دارند تمام مي شوند .
خاطراتی که ماندنی شده استشده چون قصّه ، خواندنی شده استسوژه هائی پر از تناقض هاجاده هائی که راندنی شده استسر به راهی که نیست پايانشميوه ی یأس چیدنی شده استاي خدا جان خودت بخیرش کنغُصّه هائی که خوردنی شده استلحظه ها لحظه هاي غمبار استمثل فیلمهاي دیدنی شده است.
لحظه‌هايی هستند ، که هستیم .چه تنها چه در جمع اما ، با خودمان نیستیم.انگار روحمان ميرود همانجا که ميخواهدبی صدا ، بی هیاهوهمان لحظه‌هايی که شنیدیم و نفهميدیمخواندیم و نفهميدیمدیدیم و نفهميدیمهوا روشن شد ، تاریک شدچاي سرد شد .یک لحظه سکوت ، براي لحظه‌هايی که با خودمان نیستیم.
- پابلو نرودا
آدم‌ها تنها آن لحظهاي نیستند که تو تازه ملاقات‌شان کرد‌ه‌اي و با اولین واکنشی که ازشان دیده‌اي، صفت‌هايی را توی ذهنت بهشان چسبانده‌اي. آدم‌ها کهکشانی از لحظه‌ها هستند، گاهی به سرعت نور از کنار هم مي‌گذرند و در اين گذر، تداعی‌ها و تصویرهاي انتزاعی ردوبدل مي‌شود. گاهی اما دو کهکشان از دو آدم، همپوشانی پیدا مي‌کنند. آن وقت فرصت داری که لحظه‌هاي خودت را پیدا کني. جلو مي‌روی و مثل فضانوردی معلق دنبال‌ کشف تازه‌اي هستی. شايد تو در دیگ
دیوانه و دلبسته ی اقبال خودت باش
سرگرم خودت عاشق احوال خودت باش
یک لحظه نخور حسرت آن را که نداری
راضی به همين چند قلم مال خودت باش
 
دنبال کسی باش که دنبال تو باشد
اينگونه اگر نیست به دنبال خودت باش
پرواز قشنگ است ولی بی غم و منت
منت نکش از غیر و پر و بال خودت باش
 
صد سال اگر زنده بمانی گذرانی
پس شاکر هر لحظه وهر سال خودت باش
اقبال لاهوری(Iqbal Lahori)
دلتنگی هايم را ندید که با یاد جدايی از او در قلبم لحظه به لحظه بیشتر و بیشتر ميشدند دلتنگی هايی که مرا تا مرزجنون پیش ميبرد دلتنگی هايی که نفس کشیدن را برايم دشوار ميساخت دلتنگی هايی که تنها با یاد جدايی مرا به اين حس ها دچار کرده بود حال پس از جدايی چه بر سرم آوردهسخت ترین وتلخ ترین  لحظه برايم لحظه جدايی بود لحظه اي که خود جدايی روح از تن را به چشم دیدم،لحظه اي که پس از آن تمام من خلاصه شد در لبخند هاي تلخی که خود از تلخی آنها خسته ام .من بی
دلتنگی هايم را ندید که با یاد جدايی از او در قلبم لحظه به لحظه بیشتر و بیشتر ميشدند دلتنگی هايی که مرا تا مرزجنون پیش ميبرد دلتنگی هايی که نفس کشیدن را برايم دشوار ميساخت دلتنگی هايی که تنها با یاد جدايی مرا به اين حس ها دچار کرده بود حال پس از جدايی چه بر سرم آوردهسخت ترین وتلخ ترین  لحظه برايم لحظه جدايی بود لحظه اي که خود جدايی روح از تن را به چشم دیدم،لحظه اي که پس از آن تمام من خلاصه شد در لبخند هاي تلخی که خود از تلخی آنها خسته ام .من بی
بسم الله الرحمن الرحیم
یافارس الحجاز ادرکني الساعه العجل
دوستان بیايید شعار را کنار بگذاریم و باور کنيم
همين لحظه ميتواند،آخرین لحظه عمر و زندگی ما باشد،و هم ميتواند لحظه تولد دوباره باشد.
بدون شک و یقین
اگر باور کنيم که اين لحظه ميتواند لحظه مرگ ماباشد
کینه و تکبر و غرور را در دل راه نمي‌دهیم نداشتن یا نداشتن را دلیل برتری نمي‌دانیم
واگرباورکنيم
اين لحظه ميتواند لحظه تولد دوباره باشد
به هیچ وجه مأیوس وافسرده و نااميد نمي‌شویم
(تو خود ح
یه مرضی هم هست که ميری سراغ خاطره هاي قدیمي، بدترین ها رو انتخاب ميکني و لحظه به لحظه اش رو با خودت مرور ميکني. عکس ها رو مي‌بینی یا حرفاي رد و بدل شده رو مرور ميکني. انقدر توی خاطرات فرو ميری که نمي‌فهمي چند دقیقه است داری گریه ميکني
یه وقتايی دلم مي‌خواست فقط یه لحظه، فقط یه لحظه ناچیز بتونم ذهن آدما رو بخونم. اون وقت دیگه اون لحظه ناچیز نبود برام. باور کن، باور کن همون یه لحظه براي بقیه زندگیم کافی بود. اهميتی نمي‌دم که چی مي‌فهميدم، فقط لازم بود که یه لحظه بتونم ذهنا رو بخونم. فوقش مي‌فهميدم که توهم زدم. تهش اين بود دیگه! از بلاتکلیفی که بهتر بود. 
برام یه قفس بساز؛بدون پنجره،بدون در،منو بنداز اون تو و خودت بیرون در وايساتو کِ اون بیرون باشی ميتونم فقط بِ نشستن تو پشت دیوارِ سرد فکر کنمتو کِ منو محصور کني فقط ذهنم درگیر تویی ميشه کِ منو بِ خاطر نجاتِ خودم بِ زنجیر کردیتو منو حبس ميکني ولی خودت هم با من داخل قفسِ بی نور نفس مي کشی!کنار منی و نميذاری لحظه اي ذهنم بِ خطا بره،نميذاری لحظه اي بِ جهنمي ک توش بودم برگردم!تو باش؛پشت دیوار باش.لمس نشدنی باش.باش کِ بودنت اجزاي متلاشی منو کنار ه
سریال لحظه گرگ و ميش چند قسمت است | لحظه گرگ و ميش کی تموم ميشه
تعداد قسمت هاي سریال لحظه گرگ ميش، اخرین قسمت سریال گرگ و ميش کی هست، سریال لحظه گروگ و ميش چند قسمت دارد
سریال لحظه گرگ و ميش چند قسمت است
سریال عاشقانه لحظه گروگ و ميش به نویسندگی مونا انوری زاده، در ۵۰ قسمت براي شبکه سه سیما تولید شده است.
ادامه مطلب
زیر اين خورشید تاریک مي سوزم
فاصله ام با ماه ، با تو ، یک ارزن نمي ارزد 
سزاي خویش را نزدیک تر از قلب به خود مي بینم
سزاي انحراف من از آن رود بلند و سبز
سزاي اين صداي من که از فقر درون مي نالد
از فقر تو مي نالد
از فقر خدا مي نالد
و از ترحم هاي عشق
از نسیم لحظه اي غمگین ، مي نالد
لحظه هاي خوب در پی ویرانی
لحظه هاي درد در کنج سکوت ، مي شوند معماری
اگر بوسه اي در خواب یک لحظه درون تو شود جاری 
بدان اين را که آن لحظه
بی گناهی بی گناهی بی گناهی
خیره شو 
اتفاقات بزرگ آرام رخ مي دهد 
مصل عشق هاي عميق 
سریع نیستند 
شايد فکر کني همه چیز ساکن است 
اما بايد خیره شوی 
تا لحظه لحظه حرکتش را ببینی و کیفش را کني 
آرام باش 
دوست داشتن صبوری مي خواهد 
تمرین اهتسگی مي خواهد 
 
 
 
 
 
مثل یک طلوع 
مثل یک غروب 
مثل یک سال نو شدن که از فروردین تا فروردین هر روز هروز ارام ارام اتفاق مي افتد و در یک لحظه نتیجه حاصل مي شود 
در یک لحظه روز مي شود و دیگر شب نیست 
در یک لحظه ماه پشت اببر ها مي رود و کم کم پنه
دانلود آهنگ جديد آفو به نام خودت باش
Текст песни Khodat Bash Afo
دیوانه و دلبسته ی اقبال خودت باشБудь сумасшедшим и люби сою удачу
سرگرم خودت عاشق احوال خودت باشВеселитесь с окружением
یک لحظه نخور حسرت عمرو که نداری

ادامه مطلب
توی زندگی اکثرمون یه لحظه هايی هست که از اون به بعد همه چیز عوض شده؛ یا چیزی درونمون متوقف شده یا اين که جرقه اي بوده براي شروع (دارم شبیه ادمايی که سیگار رو ترک کردن و یا با یه حرف و کنايه تبدیل شدن به صاحب بزرگ ترین شرکت حرف ميزنم :دی). من عاشق اين مدل لحظه هاي زندگیمم. تنها فرصتیه که ميتونی به خودت ثابت کني چقدر توانايی. شايد گرون تموم بشه اون لحظه ها و  شبیه به آدمي بشی که از رینگ مسابقه زخمي و خسته بیرون مياد، زخمي و خسته و پیروز! اما ارزشش رو
دلم واسه اون لحظه اي تنگ شده که بهت گفتم واستا ميخوام یه چیزی درگوشت بگم.سرتو آوردی پايینو بهم نگاه کردی.گفتم نه روم نميشه.روبروتو نگاه کن.با خنده رو به رو رو نگاه کردی.همونطور که ايستاده بودیمو تو بغلت بودم سرمو آوردم بالا نزدیک گوشت.واست زمزمه کردم:
گرداب را درون خودت غرق ميکني
تو با تمام حادثه ها فرق ميکني
و تو خندیدی و گفتی اينجوری حس کردم زله م کهو منو بیشتر به خودت چسبوندی.
اي کاش تموم نميشد اون لحظه ها‌.
سریال لحظه گرگ و ميش قسمت سی هفت  – سی و هفت سریال
لحظه گرگ و ميش لحظه گرگ و ميش با نام اولیه سوگند یک مجموعه تلویزیونی
.


سریال لحظه گرگ و ميش قسمت 37– سی وهفت

ادامه مطلب
تو یادت مي‌آد؟که اولین روزی که من رو دیدی چه شکلی بودم؟ چی تنم بود؟ چطور نگاهت مي‌کردم؟‌ چطور حرف مي‌زدم؟
نمي‌دونم.
اما مي‌دونم که من یادمه. من یادمه که اولین روزی که دیدمت چه شکلی بودی. چی تنت بود. چطور نگاهم مي‌کردی. چطور حرف مي‌زدی. کلمه به کلمهٔ حرف‌هات و یادمه. هر پلکی که مي‌زدی، هر نگاهی که کردی، هر سری که ت دادی، هرجا که جدی بودی، هرجا که شوخی کردی، من لحظه به لحظه به لحظه به لحظه‌ات و یادمه. نه فقط اولین روز، که از اولین روز تا ه

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها