نتایج جستجو برای عبارت :

دارم هوای صحبت یاران رفته را سریال شهریارgo

از صبح که بیدار میشم تازمانی که خوابم ببره مدام دارم  تو ذهنم حرف میزنم لحظه هایی که صحبت کردن ذهنم تموم میشه زمان هایی که دارم با کسی حرف میزنم برای همین وقتی میام اینجا دیگه نمیدونم باید از چی بگم از حرفهای تو مغزم، از حرفهایی که به دیگران میزنم از چیزهایی که میخام از چیزهایی که میخاستم نشده از چیز هایی که نمیدونم میخام یانه از هیچی ندارم برای نوشتن.
اگر کسی مرا خواست 
بگویید رفته باران ها را تماشا کند
واگر اصرار کرد
بگویید برای دیدن طوف
  تو را که می‌بینم دلم پریشان می شود . گلویم درد می‌گیرد، سینه ام سنگین می شود تو را که می‌بینم زبانم بند
می آید تو را که می‌بینم تمام چیزهایی که از آن می‌گریختم یک‌باره به قلبم هجوم می آورند به یاد می‌آورم که با تو
همه آرزوهای شیرینم همه نقشه‌هایم برای آینده را همه وجودم را باخته ام برو یا که بگذار بر
وم که این سایبان که
این  حصیر حریر برای دونفری من و تو نه کم است و نه زیاد،، بی‌خود و بیهوده است
چند سال است که هر روز دیوانه وار تر از دیروز
  
از زندگانیم گله دارد جوانیم
شرمنده جوانی از این زندگانیم
 
دارم هواي صحبت ياران رفته را
یاری کن ای اجل که به ياران رسانیم
 
پروای پنج روز جهان کی کنم که عشق
داده نوید زندگی جاودانیم
 
چون یوسفم به چاه بیابان غم اسیر
وز دور مژده جرس کاروانیم
 
گوش زمین به ناله من نیست آشنا
من طایر شکسته پر آسمانیم
 
گیرم که آب و دانه دریغم نداشتند
چون میکنند با غم بی همزبانیم
 
ای لاله بهار جوانی که شد خزان
از داغ ماتم تو بهار جوانیم
 
گفتی که آتشم بنشانی ولی
دستام خواب رفته‌.
ذره‌ای می‌دونم چی درسته؟ نه.
ذره‌ای تلاش می‌کنم در جهت فهمیدن؟ نه.
حال دارم؟ نه.
خوش‌حالم؟ نه.
ناراحتم؟ نه.
مهمه برام چیزی؟ نه.
با خودم روراستم؟ نه.
حوصله‌ی چیزی رو دارم؟ نه.
اصلا ایده‌ای دارم چی کار دارم می‌کنم؟ نه.
اصلا کاری می‌کنم؟ نه.
این جا رو دوست دارم؟ نه.
جای دیگه‌ای رو دوست دارم؟ نه.
todo: add more useless q&a
آه. الکی سخت می‌گیرم. :)
اینجا مهمونی!
با یه لباس فوق تنگگگگگ.
که نفسمو بند آورده‌
زیر نگاه گروه ضربت.
و دارم هلاک میشم.
چرا تموم نمیشه ؟
ای خدااااا.
نصیب هیچ کس نکن!
یکی کنارم نشسته که هی واسه نامزدش ویس میفرسته:حوصلم سر رفته!
خب که چی!رفته که رفته !حوصله منم سر رفته!لوووس!
امروز کلاس زبان داشتم بازم اومده بودی از دور ماشینت رو دیدم اگر اشتباه نکنم
ناهار مهمون مادرت باباطاهر بودیم سحر هم رفته بود مشهد. اوجان حالش خوب نبود خاله رفته بود پیشش.امروز غروب اومدی ک وسایل رو ببری.خیلی پژمرده شده بودی راستش دلم ریش شد خواستم همونجا بگم چته یا ب ی بهونه ای زودتر برگردم ب توام بگم بیای باهات صحبت کنم.بگم چرا اینجوری شدی تو ک خودت منو از زندگیت انداختی بیرون دیگه چته؟ از چی ناراحتی ک این شکلی شدی؟ میدونی دلم خیلی برات تنگ
امشب بعد مدت ها با عموی خانوم.م هم صحبت شدیم.
گفته بودم که یک فامیل مشترک با هاشون داریم.
اون فامیله رفته بود کربلا و ولیمه داده بود امشب.
به محض این که اومد داخل و نشست و من رو دید، برگشت از داداشم پرسید که محمدرضا چی شد؟ سربازیش تموم شد؟
داداشم گفت آره، بعدشم سریع رفت سرکار.
عموی خانوم.م یک آهی کشید.
چند دقیقه بعد من رفتم دوباره باهاش هم صحبت شدم. اصلا انگار نه انگار که خانوم.م  هم وجود داشته.
من به قسمت اعتقاد دارم، شما چی؟!
زنگ می زنم به عین جواب میده که کار دارم کار ضروری که نداری .میگم نه 
دو قسمت از سريال نهنگ ابی را می ببنم جداب نیست برام .
لیست مخاطب ها را بالا و پایین می کنم 
پیام میدهم به الف . می نویسه رفته پیست اسکی
زنگ می زنم به نون هنوز درگیر هدیه ولنتاین است و داره میره بیرون .
زنگ میزنم میم رفته سر مرده ها .حوصله ام سر رفته از پنجره ادما را نگاه می کنم که با یه نم باروون وسایل جمع کردند به سمت ماشین
به گزینه گلستان شهدا و پیاده روی فکر می کنم .به
امیر، از اون دسته پسرهای کم سنِ به شدت جذابه - حداقل برای من -. از اون دسته پسرهایی که چخوف و هدایت می خونند با صدای دورگه و خسته، و امان از صداش، امان. تا نیمه شب، می شه باهاش درباره ی شعر و کتاب و س.کس حرف زد، بدون ذره ایی حس بد. می تونی درباره ی هر اتفاقی باهاش صحبت کنی، بدون این که قضاوتت کنه، شماتت کنه و کلاغِ یک کلاغ و چهل کلاغ بشه. دوستش دارم، موهای پریشون و حلقه حلقه ی خرماییش رو دوست دارم، از این که سایزها و سانتی مترها از من بزرگ تره و حس غر
سلام
من خیلی تلاش کردم،
صادقانه صحبت کردم،
از اعماق وجودم صحبت کردم،
غرورم را زیر پا گذاشتم،
خواهش کردم،
از نیازهای طبیعیم که خدا در درونم قرار داده صحبت کردم،
نیاز به دوست داشتن،
نیاز به دوست داشته شدن،
و.
ولی.
خصوصی ترین مساله زندگیم را گفتم،
ولی.
خب دیگه.
ولی من هنوز هم امیدوارم.
من به معجزه های خدا باور دارم.
من به غافلگیر شدن توسط خدا ایمان دارم.
من میدونم که خدا بهترین فرصت ها و بهترین راه ها را سر راهم قرار خواهد داد.
باز هم صبر میک
مغزم درحال ترکیدن است. از دیروز در ذهنم دارم با شخصی صحبت می‌کنم. هی صحبت می‌کنم، هی صحبت می‌کنم و صحبت‌هایم تمامی ندارند. دیشب خوابم نبرد، چون با او حرف می‌زدم. صبح که بیدار شدم، هر لحظه جملاتی در ذهنم ساخته می‌شد. یک مکالمه‌ی ذهنی را می‌نوشتم، حس می‌کردم، یک مکالمه را زندگی می‌کردم و دوباره از اول. دوباره با کسی در ذهنم حرف می‌زدم. حرف‌هایی که مدت‌ها بود پوسیده بودند. حرف‌هایی که حالا فقط در یک روز خاص می‌توانستم تخلیه‌شان کنم. و در
مراجع:سلام شوهرم برای کار به جای دوری رفته و من خیلی تنهام و نیاز به رابطه عاطفی و جنسی دارم و نمیدونم چیکار کنم البته زمانی هم که همسرم خونه است این رابطه عاطفی و جنسی باز ضعیف است و قوی نیست می خوام شما بگید من با این رابطه چه کنم و با چه روشی وارد بشم که همسرم متوجه بشه من بیشتر نیاز دارم رابطه عاطفی و جنسی خودش را با من قوی تر کنه

پاسخ مشاور: با سلام خدمت شما ببینید دوست عزیز شما ابتدا باید با ت ها و مهارت های این خواسته و نیاز رو به همسرت
هواي گریه دارم امشب دلم گرفته مجید عبادی
متن هواي گریه دارم امشب دلم گرفته
دانلود متن آهنگ هواي گریه دارم امشب دلم گرفته
دانلود آهنگ هواي گریه دارم امشب دلم گرفته از مجید عبادی

هواي گریه دارم امشب دلم گرفته شجریان
اهنگ پیشواز هواي گریه دارم امشب دلم گرفته
دانلوداهنگ هواي گریه دارم باصدای حمیدعسکری
حمید عسکری
 دانلود قسمت ۱۱ سريال از یادها رفته ,
دانلود قسمت یازدهم سريال از یادها رفته , دانلود قسمت 11 سريال از یادها
رفته , از یادها رفته قسمت 11 , از یادها رفته قسمت 11 یازدهم , دانلود
قسمت یازدهم 11 سريال از یادها رفته , دانلود قسمت یازدهم 11 سريال از
یادها رفته با کیفیت , دانلود قسمت 11 سريال از یادها رفته با کیفیت 1080p ,
سريال دلدار - قسمت 11 ,
دانلود قسمت 11 سريال از یادها رفته با لینک مستقیم
دانلود رایگان سريال از یادها رفته قسمت یازدهم با کیفیت عالی 720p
دان
با ایران موندن واقعا قراره چی بشه؟
یه کسخول مثل جدی بشم؟
بچه ها من ناراحتم.
من فکر میکنم نیاز دارم که برم سخنان جدی و کار ها و رفتار هاش رو ببینم؛ مسخره ش کنم و بهش بخندم. تحقیرش کنم.
نمیدونم چمه و چی شده.
من عصبانیم.
نمیدونم باید جدی رو بکشم یا خودمو

حس میکنم به یه روانشناس احتیاج دارم.
هنوز سردرگمم. خیلی سردرگمم. عصبانیت حس میکنم. ظلم و دروغ حس میکنم. حسم دیگه بهش خوب نیست. هیچوقت فکر نمیکردم فانتزیم این بشه که یه روز بیاد دنبالم و برینم بهش. اصل
از شدت ناراحتی با خودم صحبت میکنم وقتی به اوجش میرسه صدام بلند میشه بعد یادم میاد نباید بلند صحبت کنم
نفسم
میگیره وقتی کسیو ندارم درمورد چیزایی که دوست دارم صحبت کنم باهاش وقتی
کسی رو ندارم وقتی ناراحتم بهش بگم ناراحتم ینی از بچگی این شکلی بودم
مجور بودم تمام احساساتم رو مخفی کنم
زندگی کاملا عادلانس اما
مهم منم که فعلا فشار روحی رومهدوس دارم گوشیمو پرتاپ کنم به افراد
خانواده بگم متنفرم ازتون بعد بلندشم برم برای خودم زندگی جدیدی بسازم
نمیدونم حسم بهت چیه نمیدونم الان در چه حالی هستی فقط میخوام که فراموش بشیم همدیگه رو یادمون بره بیخیال هم بشیم و همیشه از هم دور باشیم 
غصه م گرفته ولی کتمانش میکنم و بی محلش میکنم که زخمام سر باز نکنن 
یه جا یه کلیپ دیدم که گفت اسم سه نفر که دوسشون داریو بگو بی اختیار اولی تو بودی در حالی که میدونم دیگه علاقه ای نیست. بی وققه دارم سعی میکنم تو ذهنم بی محلت کنم و بی خیالت شم و کم کم فراموشم شی. صداتو یادم رفته تمام رختم یادم رفته. نیم رختو یادمه و
چند روزیه که دست دستی میکنی اولش خیلی اروم دستاتو اوردی کنار هم و رفته رفته دیدی اگر محکم تر بزنی صدا میده وااااااای چه حال و هواي خوووبی دارم وقتی تو دست میزنی گاهی ایقد ذوق میکنم که دوست دارم بخوووورمت میدونی چیه دخترم!تو دنیاااااایی منی عمرمی نفسمی خلاصه مدتیه که اب میگی نم نم میگی و دل ما هم اب میکنی واقعا بچه خیلی عششششقه گاهی نمیشه حال و هواتو تو کلمات جا بدی!
این روزا دنبال ترتیب دادن جشن دندونیت هستم و دوست دارم خودم لباستو درست کنم
همره خلوت شب آمده ای باز
در دیده دارم شعر باران
ابر بهاران یاد ياران
یاد رخسار تو خورشید دلم شد
مهمان چشمم رویای تو
در باغ جانم آوای تو
از نگاه تو صبا مژده ها دهد
بر زلال آب چمن بوسه ها زند
مرغ سپیده خوش می سراید
نرم و سبک بال پر بگشاید
مثل نسیمی بر موج آ
مثل پریدن پرواز خواب
همه جا رنگ سحر چهره نموده
آبی و دریا در جان هم
ابر و سپیده پنهان هم
به تماشای تو گل سینه گشوده
در دفتر عشق طرحی دارم
رنگ زمان را شرحی دارم
همره خلوت شب آمده ای باز
در دیده دار
اقتضای اینکه می دانم نوشتنم حتی به درد خودم هم نمی خورد این است که چیزی ننویسم اما نمی دانم چرا می نویسم. واقعا هیچ دلیلی ندارم. در ذهنم مداوم در حال نوشتنم؛ از نوشتن پیام تبریک تولد تا فرارسیدن سال نو. جمله ها را مشخص کرده ام و ایموجی ها را در ذهنم گذاشته ام و بعد دکمه ی ارسال را زده ام. ذهنم جلوتر از زمان حرکت می کند. به بهار فکر می کنم؛ به شهریور که دفاع می کنم؛ به امتحان وکالت، به آزمون دکترا، به مراسم مریم، به بیست و شش سالگی، به لباسی که در
در همین لحظه که دارم با شما صحبت میکنم و از همین تریبون میخوام اهداف خودم رو براتون بگم.
من در حال حاضر کارهای زیر تو برنامه زندگیم هست.
1)من یه همسر هستم
2)دوره تولید محتوا رو دارم میگذرونم
3)به تازگی تو شرکت بازاریابی شبکه ای مشغول به کار شدم
4)ترم 5 دوره ی تربیت توحیدی رو تو موسسه ترنم
6)فعالیت های شغلی و کاری شخصی خودم مثل کارهای معماری و گرافیکی رو دارم و بهشون خیلی علاقه دارم
فعلا برم ناهار بخورم تا بعد.
خدافظظظظظ دختراااا
 
کتابی که دارم می‌خونم مثل خودمه. داستان یه خطی داره: مرده به نامزدش که دوسش داشته نامه مینویسه اما رفته رفته به خاطر محیطی که درش هست و فاصله احساسش عوض میشه و دردی که به جونش نشسته باعث میشه علاقه ای وجود نداشته باشه و نامه هاش از عاشقانه بودن در میاد و به یه متن سنگین و فلسفی در باب معنای زندگی تبدیل میشه. ولی یه جوری شاخ و برگش داده که نمیفهمم. یه داستان دیگه ی کتاب یه جوری شخضیت ها رو میپیچونه به هم که من نمیفهمم این آدمه یا اون حیوونه‌س که
دلتنگم. دلم تنگ شده برای عاشقانه نویسی. کاش کسی عاشقانه می نوشت. کاش نوشته ای مرا به وجد می آورد. کاش تپش قلب می گرفتم برای خواندن متنی. دلم عاشقی کردن می خواهد در این روزهای اسفند ماه. دلم حال خوش می خواهد. آخرین بار چه موقع گفتم دوستت دارم؟؟؟" دوستت دارم" گفتن یادم رفته است.
وقتی شهید شد، نامه ام توی جیبش بود. تاریخ نامه 60/11/3 است:
 
سلام ابراهیم؛
نامه که نمی فرستی دلگیرم، وقتی هم می فرستی تا چند روز اخلاقم سر جاش نیست. از وقتی که رفته ای حوصله هیچ کاری ندارم. نه حوصله غذا درست کردن دارم و نه حال بازار رفتن. حتی تحمل کتاب را هم ندارم. فقط دوست دارم بیایی و برویم کنار کارون و درباره خودمان حرف بزنیم. نه حال ت دارم و نه فلسفه و تاریخ و ادبیات. دوست دارم فقط درباره محسن و ستاره و خودمان حرف بزنیم. دوست دارم صبح بروم توی
یه نسیم خنکی از پنجره میاد و می‌خوره بهم و حس می‌کنم هنوز صبحه. حس می‌کنم هنوز یه عالمه زمان دارم. حس می‌کنم یه پنج‌شنبه‌ی معمولی بعد یه هفته‌ی شلوغه که وقت دارم به کارهام برسم. پشت میزم نشستم و پاهام رو بغل کردم و به سوال تمرین فکر می‌کنم. آهنگ‌هایی که قدیم‌ترها بارها و بارها گوششون می‌دادم رو گوش می‌دم. آرامش عجیبی دارم. این جوری نیست که حالم خوب یا بد باشه؛ ولی انگار حالم رو هر جوری که هست پذیرفته باشم و باهاش دوست شده باشم. انگار با
نمیدونم دلیل واقعیش چیه !
اما اینو میدونم هر چی میرم جلو تر تنهایی خودم رو بیشتر دوست دارم.
دلم میخواد بلند بلند درباره چیزایی که با هیچ احدی تا الان صحبت نکردم صحبت کنم و همینطور بلند بلند گریه کنم . ولی هیچ وقت اون شخص پیدا نمیشه .
 
 
+میدونم خدا هست :)
نمیدونم دلیل واقعیش چیه !اما اینو میدونم هر چی میرم جلو تر تنهایی خودم رو بیشتر دوست دارم.
دلم میخواد بلند بلند درباره چیزایی که با هیچ احدی تا الان صحبت نکردم صحبت کنم و همینطور بلند بلند گریه کنم . ولی هیچ وقت اون شخص پیدا نمیشه .

+میدونم خدا هست :)
شعر نو می گویم اما حرف هایم تازه نیستعزم رفتن دارم اما رد پایم تازه نیستیک دو روزی در دلی بودیم و رفتیم عاقبترفتن از یاد عزیزانم برایم تازه نیستدوستت دارم ولی دیگر چه جای ماندنم ؟میروم بی منت از جایی که جایم تازه نیستآمدم با شور و شوق از عشق گویم با دلتکهنه شد آواز من شور و نوایم تازه نیستسخت می گردد تنفس در فضای بی کسیسینه ام سنگین و هم حال و هوايم تازه نیستروزگاری گوش ياران بود و صحبت های منگرچه مدت هاست هم دیگر صدایم تازه نیست
از زندگانیم گله دارد جوانیم
شرمنده جوانی از این زندگانیم
دارم هواي صحبت ياران رفته را
یاری کن ای اجل که به ياران رسانیم
پروای پنج روز جهان کی کنم که عشق
داده نوید زندگی جاودانیم
چون یوسفم به چاه بیابان غم اسیر
وز دور مژده جرس کاروانیم
گوش زمین به ناله من نیست آشنا
من طایر شکسته پر آسمانیم
گیرم که آب و دانه دریغم نداشتند
چون میکنند با غم بی همزبانیم
ای لاله بهار جوانی که شد خزان
از داغ ماتم تو بهار جوانیم
گفتی که آتشم بنشانی ولی چه سود
برخاستی
دانلود سريال مهلا
تا یادم نرفته بگم که امسال سريال های زیادی برای تلوزیون ساخته میشن
که میشه گفت در نوع خودشون بی نظیر هستند
اینکه چه سريالی بهتره و چه سريالی بد تر هست زیاد مشخص نیست
ولی میشه گفت هر که بامش بیش برفش بیشتر
یعنی هر سريالی طرفدارانش بیشتر باشه احتمالا خودش هم بهتره
زیاد صحبت نمی کنم
چون دوس ندارم خیلی صحبت کنم
فقط به این موضوع اکتفا می کنم
که کمبود های خودتون رو
پای کمبود های دیگران نگیرید
وگرنه ضرر میکنید
سريال مهلا رو باید ا
عجیب است که نت پرسرعت و پرحجم دارم، خوب دارم، گوشی ۵.۷ اینچی دارم، وقت کافی دارم، پول به قدر وسع دارم اما صفحه‌ای برای دیدن و خواندن، حرفی برای گفتن، جایی برای رفتن، چیزی برای خریدن و کاری برای وقت گذرانی ندارم؛ جز خواب.
چند ماهی می‌شود که مدام زبانم زخم می‌شود که خب لابد تاوان زبان تلخم است. به همین خاطر از خوردن غذاهای برشته، شور و ترش عاجزم. از طرف دیگر به خطر چربی بالا و کبدی با طبع گرم، از خوردن آجیل و سرخ‌کردنی و ته‌دیگ و میوه
ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد!در دام مانده باشد ،صیاد رفته باشدآه از دمی که تنها با داغ او چو لالهدر خون نشسته باشم ، چون باد رفته باشدامشب صدای تیشه از بیستون نیامدشاید به خواب شیرین فرهاد رفته باشدخونش به تیغ حسرت یا رب حلال باداصیدی که از کمندت آزاد رفته باشداز آه دردناکی سازم خبر دلت راوقتی که کوه صبرم بر باد رفته باشدرحم است بر اسیری کز گِرد دام زلفتبا صد امیدواری ناشاد رفته باشدشادم که از رقیبان دامنکشان گذشتیگو مشت خاک ما هم بر باد
قرار بود عصبانی نشم ولی شدم قبلش کلی با خودم فکر کردم ولی بازم وقتی رفتم عصبانی شدم 
احساس بدی دارم ایکاش میتونستم آروتر صحبت کنم.
میدونم گریه کاریو حل نمیکنه ولی از اینکه نتونستم کاریکه میخوامو بکنم خیلی ناراحتممم خیلیبب
قرار بود عصبانی نشم ولی شدم قبلش کلی با خودم فکر کردم ولی بازم وقتی رفتم عصبانی شدم 
احساس بدی دارم ایکاش میتونستم آروتر صحبت کنم.
میدونم گریه کاریو حل نمیکنه ولی از اینکه نتونستم کاریکه میخوامو بکنم خیلی ناراحتممم خیلیبب
بیداد رفت لاله بر باد رفته را
یا رب خزان چه بود بهار شکفته را
هر لاله ای که از دل این خاکدان دمید
نو کرد داغ ماتم ياران رفته را
جز در صفای اشک دلم وا نمی شود
باران به دامن است هواي گرفته را
وای ای مه دو هفته چه جای محاق بود
آخر محاق نیست که ماه دو هفته را
برخیز لاله بند گلوبند خود بتاب
آورده ام به دیده گهرهای سفته را
ای کاش ناله های چو من بلبلی حزین
بیدار کردی آن گل در خاک خفته را
گر سوزد استخوان جوانان شگفت نیست
تب موم سازد آهن و پولاد تفته را
یارب
بیش از هر چیز و هر کسی دارم خودم رو میشناسمچیزی ک ناراحتم میکنه، کسی ک آزارم میده رو نادیده میگیرم و تمرکزم رو روی خودم قرار میدم
عزیزترین و مهم ترین شخص زندگی من، خودم هستم!  نه دیگران و نه خانوادم!
خیلی حرف ها و صحبت ها و آدم ها رو دارم پاک میکنم
  
مردم چشمم به خون آغشته شد، در کجا این ظلم بر انسان کنند. اون از هواي دلمون و این از هوايی که استنشاق میکنیم نه عرضه تغییر و بهبود داریم (دارم) و نه اینکه دستی فرود آید و نجات دهد. تا کی در این حال و هواي خاکستری زجرکش شدن و تا کی در تالاب حسرت دست و پا زدن، . به پا خیز! به پا خیزم؟! برای چه؟! چه چیز مانده که ارزش به پا خاستن داشته باشد؟! از حیثیت بر باد رفته حرف میزنی یا غرور خرد شده؟! از نادیده گرفتن حرف میزنی یا له‌شدگی؟ از پاکی حرف میزنی یا د
یکی از نعمت های بهشت، هم صحبت های خوبه  
چقدر این نعمت، نعمت بزرگیه
طوری که می تونه کلییییی بهره وری ما رو توی زندگی بالا ببره و راه نفس و شیطون رو به دل و فکرمون ببنده
 
بهترین دوست هم، کسیه که ارتباط با اون برای تو ذکر باشه نه وقت گذرونی  
خدایا به شدت نیازمند هدایت و راهنمایی تو هستم، نشونه ای و نوری از طرف تو لازم دارم  
به عقل جمعیت با سواد شک دارم 
به عشق،  هرچه که داد و نداد شک دارم 
به آسمان و زمینِ منِ هوايی تو 
به عمر آدمِ رفته به باد شک دارم 
به تو که داعیه ی فهم بیشتر داری 
به خود به آینه خیلی زیاد شک دارم 
به انتزاع و تخیل به پیچش ذهنی 
به کلِ فلسفه ی اعتماد شک دارم 
چقدر جای تو خالیست در تمام تنم
چقدر من به همین اعتیاد شک دارم 
 شکسته اند پر هرکه اهل پرواز است 
سکوت کن که به هر انتقاد شک دارم 
بهشت را به بهانه نمی دهند و تویی 
اگر بهانه به روز معاد شک دار
کتاب باهات راحت یه هفته حرف دارممهدی رحیم زاده

از این روزایی که دور از تو رد شداز این شبهای رفته حرف دارمیه دریا حرف ماسیده تو سینه مباهات راحت یه هفته حرف دارم
 
برای تهیه ی این کتاب می توانید به پیج اینستگرام نشر شانی مراجعه کنید:@nashreshani1
همچنین می توانید از سایت نشر شانی تهیه کنید: 
http://www.nashreshani.com
دارم فراموشش میکنم ، بعد نمیدونین چه دردسری دارم برای اینکه نرم تو پروی توییترش  :)))
هی میخوام بدم میگم گوه نخور ،بشین سر جات!://
والا بخدا ،
آهنگ بلیط یک طرفه ی سوگند به اضافه صحبت با صبا ، فیلم‌گرفتن از خودم‌ و حرف زدن با خودم و در نهایت عظم عظیمم، همه در فراموشیش موثرن:)
دارم فراموشش میکنم ، بعد نمیدونین چه دردسری دارم برای اینکه نرم تو پروی توییترش  :)))
هی میخوام بدم میگم گوه نخور ،بشین سر جات!://
والا بخدا ،
آهنگ بلیط یک طرفه ی سوگند به اضافه صحبت با صبا ، فیلم‌گرفتن از خودم‌ و حرف زدن با خودم و در نهایت عزم عظیمم، همه در فراموشیش موثرن:)
برف و دوس دارم برف بازی هم دوست دارم 
بودن زیر برفم دوست دارم ولی شماهم چارتا لودر بندازین تو خیابون دیگه بابا 
دیروز یه مجری داشت با یکی از مسئولین صحبت می‌کرد 
یهو طرف گفت مردم دیگه خیلی به مسئولین وابسته شدن 
مردم وابسته شدن
حرفش بهم برخورد :/
 
چند دیقه پیشم که زله اومد. منو چنگیز جامون امن فعلا. حالمون خوبه اما همشهری هم استانیامون الان شریط بدی دارن :/
هوا به شدت آفتابی بود، علی رغم علاقه م به هواي بارونی، متاسفانه تنها هواي ممکن و خوب واسه پیک نیک رفتنه. خب مشخصه که کل روز رو بیرون بودیم، کنار یه مزرعه گندم، کنار درخت پر از شکوفه سیب و زیر درخت بسک:/ (نمی دونم این چه اسمیه و واقعیه یا نه، برادری گفت ولی به شدت زیباست شکوفه هاش) 
یه گروه شش نفره بسیار بیمزه و نمکدون که فقط هرهر خندیدیم، برنامه ادابازی دانلود کردیم و برای هر اجرا کلی جیغ و داد زدیم، فکر می کردم تو پانتومیم هیچ استعدادی ندارم ول
بیرون خوابیدیم تو حیاط چهارتایی.اون سه تا خواب رفتن و من از شدت نور زیاد ماه که امشب همه جا رو روشن کرده نتونستم بخوابم.اومدم داخل و الان یه باد خنکی میاد و دارم تو تاریکی عزیزِ جانِ فریدون رو گوش میکنم؛ دیده بر رهت دارم، در دل شب تارم، در غم تو بیمارم، تا دوباره برگردی، بر هر کرانه رفته ای، به یک بهانه رفته ای، دلم نشانه رفته ای، بجویمت ز بی نشان ها، دوباره پیش من بیا، ببین که میشود به پا، نوای شور و نغمه ها، ز کوه و دشت و آسمان ها.
شبها چه قدر ه
-سرم درد میکنه. گیج میره. تهوع دارم. فشارم رفته بالا.
+اسهال و دلپیچه ای چیزی ندارین؟ (همزمان فشار میگیرم)
- اصلا. فقط اون روز گفتین فشارت بالاس(۱۳).الان باز رفته بالا.
+فشارتون ۱۲ هست خوبه. براتون دارو مینویسم.
- پس قرص اسهال هم بنویس‌. دیروز اسهال داشتم.
متن آهنگ خوش به حالت ایوان باند
با اینکه یک روز هم لیلا نبودیمن عاشقم مجنونِ بی چون و چرایتبرگشتن از تو یک شب امکان نداردوقتی عزیزم رفته ام تا بی نهایتمن جای خالی تورا هم دوست دارم خوش به حالتاین بی خیالی تورا هم دوست دارم خوش به حالتشهرِ شمالی تورا هم دوست دارم خوش به حالتمن روی خوبت را بدت را بدترت را دوست دارمدیوانه ام هر آدم دورو برت را دوست دارممن زیر باران ماندن پشت دردت را دوست دارم
ادامه مطلب
۱. رفتم یکم آموزش دیدم محصولاتشونو خیلی دوس دارم امیدوارم اینم خوب پیش بره [جدیدا با آدمایی دارم آشنا میشم که خیلی با انرژی و مهربون و با اخلاقن]
۲. فسنجون با مرغ + نیمرو 
۳. خدایا شکرت برا نعمت سلامتی امروزم چه روزایی گذشت که الان راحت یادم رفته چی بوده
جایی‌ که فقط ما میدونیم کجاست Somewhere Only We Know Keane https://www.youtube.com/watch?v=Oextk-If8HQ از میون یک سرزمین خالی‌ راه میرفتم راهو مثه کف دستم بلد بودم نشستم کنار یه رودخونه، و اون منو کامل کرد ای چیزای ساده! کجا رفته اید؟ دارم پیر میشم و احتیاج دارم به یه نفر اتکا کنم پس بهم بگو کی میذاری که بیام تو؟ دارم خسته میشم و باید از یه جایی‌ شروع کنم سر راهم خوردم به یه درخت که افتاده بود احساس کردم که شاخه هاش دارن به من نگاه می‌کنن آیا اینجا
من چندماهی هست با دختری آشنا شدم و خیلی دوسش دارم اما متاسفانه این دخترخانم اصلا تکلیفش با خودش مشخص نیست و اذیت میکنه مثلا عصبیه یا یروز خیلی خوبه یروز خیلی بد چندروز گوشیشو خاموش میکنه چندروز هم خیلی صمیمی چند روز بی محبته معلوم نیست چی میخواد دارم اذیت میشم الانم رفته و معلوم نیست کجا رفته و گوشیش خاموشه.
منه احمق ترین خودم رو وارد چیزی کردم که نباید.با یه برنامه آشنا شدم که میشه با آدم های دنیا چت کرد و صحبت کرد. درگیر آدمی شدم که نباید.با اینکه اعتماد به نفسم توی صحبت کردن بالا رفته و به نظرم اگه یه توریست ببینم میتونم باهاش صحبت کنم اما به هرحال نباید درگیرش میشدم.مثل بچه ای شدم که هرچی بهش میگی به این دست نزن این خطرناکه بازم میره سمتش.
میتونم از پس خودم بربیام؟ همش دلتنگشم.وقتی ازش خبری ندارم اعصابم بهم میریزه.انگار شده یه بازیچه برای دل من
بعد 4 سال سرما نخوردن دارم سرما میخورم
اونم نه سرما خوردگی از کم بودن انرژی
یا عفونت سینوس نه
ویروسی
یعنی تب و لرز
حس عجیبیه
تقریبا یادم رفته بود که
وقتی تب داری انگار داری دنیارو از پشت
یه لایه قرمز و داغ نگاه می کنی
یا می تونی توی هواي گرم از سرما بلرزی
حس یه فوتبالیست مدافع رو دارم که خیلی وقته به گل زنی می کنه . اما از اونجایی که مدافعه موقعیتش تقریبا هیچ وقت واسش پیش نمیاد . تا اینکه یه روز جلوی یه تیم خیلی مهم ، به طور شانسی یه موقعیت گنی به دست میاره .اما اونقدر تو نقش دفاعیش فرو رفته و که طبق عادت فقط توپ رو پاس میده به مهاجم تیم . مهاجم توپ رو گل می کنه یا نه ؟ اصلا مهم نیست . بعد بازی مدافع تازه متوجه میشه کهخودش می تونسته موقعیت رو گل کنه ولی اینقدر تو نقشش فرو رفته که حتی آرزوش تو مهم تر
سلام دباره دوست من 
دباره برگشتم
الان ساعت تقریبا 9 هستش
دارم سريال اقای ربات میبینم 
هووووف یه سريال هک و برنامه نویسی هست زیاد بد نیست ولی خب میشه گفت خوبه ارزش دیدن داره حدقل مغزم رو اروم نگه میداره 
دیشب تصمیم گرفتم همزمان سیگار و دوست قدیمیم رو ترک کنم
خب میشه گفت در موردش دارم عمل میکنم 
از یه پاک سیگار به 5 نخ رسوندم 
دیروز نگاه کردم تبلیغات درون برنامه ایم داره قدرت میگیره 
کلیک ها رفتن بالا 
دیروز یکی زنگ زد واسه فردا حلسه میخواد بهش
این مطلبم شبیه اون وقتا شد که سر کلاس اذیت می‌کردیم بعد معلم می‌اومد برامون سخنرانی می‌کرد و کلی نصیحتمون کرد. من با این همه عیب دارم شما رو نصیحت می‌کنم عجیبه.یه دونه کلیپ توی گروه خانوادگی دیدم بسیار حرفه‌ای و خنده‌دار.رفته بود گشته بود توی سیل سیستان‌بلوچستان یه نفر رو که بهش کمک نرسیده بود پیدا کرده بود و بلافاصله ربطش داده بود به قضیه هواپیمای اوکراینی و هزینه‌ای که برای کشور داشت. بعد رفته بود توی شبکه افق گشته بود، یک پژوهشگر زن
دوست ندارم دیگه مانتوهای رسمی بپوشم و مقنعه سر کنم 
دوست ندارم 
دوست دارم رنگی باشم دقیقا شبیه اون زنی که توی رویاهای دختربچگیم بود
دوست دارم بخندم و کاری که دوست دارم انجام بدم 
دوست دارم کار های قشنگم دیگرانو خوشحال کنه 
دوست دارم . دوست دارم 
دوست دارم قلبم زنده باشه . پیروز باشم 
دوست دارم آسمونو ببینم 
دوست دارم ستاره ها رو بشمرم 
دوست دارم دور از هیاهو بقیه عمرمو زندگی کنم .

+ البته نه اون رنگی رنگی شکل اینفلوئنسرهای خز و بی معنی ای
دوست دارم بنویسم.
از همه چیز.
انگار نوشتنه که به ذهنم نظم میده.
ولی نه برنامه ای دارم و نه برنامه ای میریزم.
تصمیم گرفتم تا 15 ماه رمضون تو کانالم حرف نزنم تا ببینم حرف نزدن چجوریاست.
شاید اصلا دلیلی شد هر شب بیام و اینجا بنویسم، ها؟!
به هر حال میخوام ببینم طعم ننوشتن و حرف نزدن های مدام توی کانال چجوریاست.
دارم کتاب خودت باش دختر رو میخونم و حس میکنم دارم ازش چیزهایی یاد میگیرم.
امروز بعد از دو ماه و چند روز دارم میرم سرکار و قراره رییسم باهام صح
خدا یک نقطه داردبهروز باغبان

شنیده ام به غزل حال تازه ای دادیبه شاعران غزل گو اجازه ای دادیرسیده ای تو به یارت اگر غلط نکنمتو رفته ای به دیارت اگر غلط نکنمتو رفته ای و به یادت همیشه می بارمبه روی دفتر شعرم که دوستت دارماصول فلسفه های تز اساطیریعزیز سر به هواي رجال کشمیریخدا مجال رسیدن نمی دهد ما رادوباره فرصت دیدن نمی دهد ما راهمیشه نام تو را با غرور می بوسمتو را همیشه من از راه دور می بوسماگر چه بی تو من از داغ عشق لبریزمدلم نیامد از این عا
سه روزه که میخوایم پتو بشوریم هوا به ترتیب ابری،بادی و الان هم بارونی شده.مامانم الان رفته توی دستشویی داره پتو میشوره(دستشوییمون بزرگه دوست داریم توش پتو بشوریم.ایتز نات یور بیزنیس!).میگم مامان من دستشویی دارم.میگه خب بیا من نگات نمیکنم که:؟من توی این خونه حریم شخصی کمتری نسبت به این گربه هایی دارم که وسط شمشادا جفت گیری میکنن.
پی نوشت:تو این روزای آخر سال وقتی دارید از پیاده رو ها رد میشید یه یالله بگید اجالتا.
فکر میکنم و فکر میکنم و فکر میکنم و وقتی در نهایت یک جمله به ذهنم میرسه که بتونم به عنوان یه چیز جالب در خور شنیدن تلقی اش کنم، با گفتنش در دم احساس پشیمونی می کنم. تا قبل از گفتنش هم به نظر اونقدر قابل توجه نمیومد اما حتی بعد از گفتنش بیشتر حس میکنم که نباید می گفتم. یک عالمه جعبه توی ذهنم شناورن که تلاش میکنم یکی شون رو به چنگ بیارم و محتویانش رو تعریف کنم اما منصرف میشم. آیا اونها واقعا میخوان بهش گوش بدن؟ این خسته کننده نیست؟ بعدش چه فکری میک
ساعت ١١:٣٠ زنگ زد بهم و یه ربع صحبت کردیم. بهش گفتم بیدارى این موقع؟ گفت آآآره گفتم آخه معمولا زود میخوابیدى صداى ماشین میومد، گفتم پشت فرمونى؟
گفت آره، آبادان بودم و دارم میرم خونه، تولد مامان بزرگ بود.
کلى صحبت کردیم، حتى از وقتى که اومده بودن تهران بیشتر!
آخرش پرسیدم چقد دیگه میرسى خونه؟ گفت رسیدم
زنگ زده بود که پشت فرمون خوابش نبره
#بابا
سلام حورا خانومی
می‌خواستم یکم تلخ صحبت کنم :)
می‌خواستم ببینم اگه وقتی اینارو می‌خونی من نباشم چی؟
احتمالا خیلی موقعیت‌هایی که می‌تونستیم با هم صحبت کنیم رو از دست دادیم ولی باید یه راهی باشه که در اونصورت هم بتونی منو بشناسی
داشتم بهش فکر می‌کردم و احتمالا مجبورم بیشتر و زیادتر برات بنویسم.
باشم یا نباشم خیلی دوستت دارم عزیز دلم.
سلام حورا خانومی
می‌خواستم یکم تلخ صحبت کنم :)
می‌خواستم ببینم اگه وقتی اینارو می‌خونی من نباشم چی؟
احتمالا خیلی موقعیت‌هایی که می‌تونستیم با هم صحبت کنیم رو از دست دادیم ولی باید یه راهی باشه که در اونصورت هم بتونی منو بشناسی
داشتم بهش فکر می‌کردم و احتمالا مجبورم بیشتر و زیادتر برات بنویسم.
باشم یا نباشم خیلی دوستت دارم عزیز دلم.
احساس رهاشدگی یا مثلا از دست دادن چیزی رو دارم و نمیدونم هم چرادلخوشی های درونیم متزل شدن
اومدم خونه و استقلال خوابگاهیم رو از دست دادم و حوصله ام سر رفته
هر چی رو در حال حاضر دارم تجربه میکنم بخاطر تغییر نقطه امن و محل زندگیه
آسون نیست
حوصله دوستامو ندارم.دغدغه هاشون برام پیش پا افتاده و بچه گانه ست.
:|
هیچی دیگه ولش کن
تورا دوست دارم شاملو

متن تورا دوست دارم
دانلود اهنگ من از عهد آدم تورا دوست دارم
من از روز ازل تو را دوست دارم

تورا دوست دارم چون نان و نمک

من از عهد آدم تورا دوست دارم علیرضا قربانی

دکلمه تو را دوست میدارم

دوستت دارم
من از عهد آدم تو را دوست دارم
من از عهد آدم، تو را دوست دارم از آغاز عالم، تو را دوست دارم
چه شب‌ها من و آسمان تا دم صبح سرودیم نم‌نم، تو را دوست دارم
نه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی من ای حس مبهم، تو را دوست دارم
سلامی صمیمی‌تر
هواي خوب توی تهران غنیمت بزرگیه. و نکته جذابش اینه که، هواي خوب تهران، از هواي خوب شهرهایی که دیدم، بهتر و دلنشین‌تره! امروز از همون غنیمتی‌هاست. هواي فوق‌العاده‌ای که هواي درس خوندن رو از سرم پروند و من رو به خیابون‌نوردی کشوند. هرچند کوتاه بود.
هفته‌های مهم و عجیبی پیش رو دارم. برام مهمه که بتونم هواي دلم رو، غنیمتی کنم؛ و این غنیمت آبی رو حفظ کنم. 
دعام کنین خلاصه :))
گمان مکن دل شبها دو چشم تر دارم/**/شبیه شمعم و در سینه ام شرر دارم
تو می‌روی و مرا هم نمی بری آری/**/پس از تو همدم چاهم خودم خبر دارم
تنت سبک شده اما غم تو سنگین است/**/چگونه اینهمه غم را به شانه بردارم
چطور داغ تو را روی سینه بگذارم/**/مگر به وسعت هفت آسمان جگر دارم
سحر نیامده از خانه ام سفر کردی/**/تو فکر میکنی اینجا دگر سحر دارم
چقدر مثل توام من خودت تماشا کن/**/اگرچه خیبری ام دست بر کمر دارم
سرما خوردمحس میکنم دارم میمیرمفردا اردو داریم و اگه حالم خیلی ناجور باشه نمیتونم برمکلی برای اردوی فردا برنامه ریخته بودماگه نرم دوستام منو زیر پزاشون له میکننحوصلم سر رفتهحس میکنم دارم میمیرمبای.
یکی از دوستام چند ماه قبل بهم گفت: دارم یه سريال تماشا می‌کنم، نقش اولش خیلی شبیه توئه.
حالا منم شروع کردم دارم The marvelous Mrs. Maisel رو تماشا می‌کنم و کلی خوشم اومده از سريال. نه فقط چون خیلی سیر خوب و جذابی داره، چون یکی هست که من رو شبیه این دختره می‌بینه. :))
پ.ن: در واقع جز رنگ پوست اصلا شباهتی نداریم.
یکی از دوستام چند ماه قبل بهم گفت: دارم یه سريال تماشا می‌کنم، نقش اولش خیلی شبیه توئه.
حالا منم شروع کردم دارم The marvelous Mrs. Maisel رو تماشا می‌کنم و کلی خوشم اومده از سريال. نه فقط چون خیلی سیر خوب و جذابی داره، چون یکی هست که من رو شبیه این دختره می‌بینه. :))
پ.ن: در واقع جز رنگ پوست اصلا شباهتی نداریم.
یه دوست جدید دارم
شدیم رفیق راه و گلستان
سعی می کن در طول روز زیاد سمتم نیاد
ولی می بینم همون اطراف می گرده
مخصوص ساعت های عصر که سرم خلوت تره
هیچی نمیگه منتظر می ایسته
میگم خب من یک ساعت زمان آزاد دارم چی کار کنیم؟میخوای چی نشونم بدی؟
اصلا یادم نمی اد بار اول چی شد سر صحبت باز شد
فکر کنم توی یه کاری گیر کرده بود کمکش کردم
که رفتار عجیبی از سمت من نبود چون  دوروبرم تقریبا به هر کسی که بتونم کمک میکنم
بعد سر حرف باز شد به کارهایی که کرده
روز اول فه
شاید بهتر باشه قبل از شروع وبلاگ نویسی کمی بامن اشنا بشید 
من شهرزاد هستم علاقه زیادی به وب گردی دارم و امروز اولین روز وبلاگ نویسی خودم امیدوارم توش موفق باشم 
قراره اینجا از هر چیزی صحبت کنیم خوراکیا حیوانات ورزش درس خوندن کارای روزمره فیلم و سريال و هرچیزی که فکرشو بکنید
به دنیای من خوش اومدید
زمان گذشته بعید(گذشته کامل):
خبری مثبت:
برای ساخت ابتدا ریشه فعل را آورده و سپس  پسوندهای زیر را بترتیب برای اول شخص مفرد، دوم شخص مفرد، سوم شخص مفرد، اول شخص جمع، دوم شخص جمع و سوم شخص جمع به ریشه فعل می‌افزاییم:miş / mış / muş / müş + ti / tı / tu / tü + mmiş / mış / muş / müş + ti / tı / tu / tü + nmiş / mış / muş / müş + ti / tı / tu / tü  miş / mış / muş / müş + ti / tı / tu / tü + kmiş / mış / muş / müş + ti / tı / tu / tü + niz / nız / nuz / nüzmiş / mış / muş / müş + ti / tı / tu / tü + ler / lar
مثال:
gitmekرفته بودمgitmiştimرفته بودیgitmiştinر
من خیلی به جشن و روز و مناسبت خاص اعتقاد ندارم. چون نمیخوام اگه اتفاق ناخوشایندی توی اون روز افتاد تا ابد یادم بمونه. میخوام به اتفاقای بد اجازه بدم هرروزی دلشون خواست بیان و برن. فقط برن. مثل امشب که شب یلداست، نودت رفته، نعنا رفته، من موندم و امتحان فردا هشت صبح. 
یه ارائه داشتیم تو یه درس عمومی. بعد من کسی رو توی اون کلاس نمیشناختم، خیلی اتفاقی با دو نفر دیگه همگروهی شدم. بعد یکیشون گفت من ارائه میدم. منم خیلی گیر ندادم و قبول کردم. من خودم خ
شب خنکی است.در لندن،در خیابان بیکر،در خانه ای با پلاک 221b،دو مرد در حال صحبت کردن با هم هستند.
را ازش محافظت نکردی پس؟؟تو قول داده بودی.قول داده بودی.قووووووول.
شرلوک سکوت می کند.سرش پایین است.
جان با خودش فکر می کند:-من که می دونم تقصیر شرلوک نیست پس چرا دارم باهاش این طوری صحبت می کنم.
اشک به جان امان نمی دهد.قطرات اشک جاری می شوند.
شرلوک سرش را بلند می کند و می گوید:
-جان به خودت مسلط باش.
-مسلط باشم.چه طور از من می خوای مسلط باشم.مری مرده.(و باز ه
انقدر ذهنم پر از چیزهای مختلفه که هیچکدوم مجالی برای بروز پیدا نمیکنندفقط همون توی ذهنم رو سروکول هم میلولند.فقط یه سوال دارم. دیمن چجوری خودشو off کرد؟ یادم رفته قبلنا بلد بودمیادم رفته چجور باید off شد پ ن: چقدر علی خوبه. چقدر یه زن شه ی بد اخلاق و کثیف رو تحمل میکنه و هیچی نمیگهقدر نمیدونم بعد بدتر سرم میاد
با بابا قهر کرده ام . با چشم های اشک بار رفته ام اسمم را از لیست مسافران خط زده ام . درس های جدید را نخوانده ام . کتاب  های غیر درسی ام را هم . دلم به نقاشی کشیدن نمی رود ‌. میزم بهم ریخته و نامرتب است .  دو روز است که دارم جزوه ی فیزیولوژی  را می‌نویسم و هنوز دوازده دقیقه ی دیگرش مانده .  همینجا و در همین دقیقه  ساعت زندگی ام خواب رفته اما روز هایم  با سرعت و بی حاصل  ، میگ میگ می کنند و از کنارم میگذرند‌‌‌‌. 
هر چی به پایان نامه نزدیکتر میشم پر تر از استرس میشم. خوشحالم که نویسنده ی محبوب زیباترین فیک ها رو دارم کنارم. واقعا دوستش دارم. واقعا! 
+ براش نوشتم که "متنفرم که چتم با تو اینقدر پایین رفته :/
دلم میخواد برگردم به وقتی که کلی حرف می زدیم. آکواردم الآن که صد باره دارم برات مینویسم و بعد لابد باز نمیفرستم برات. دلم برای قبل از پایان نامه تنگ شده." و گس وات؟ نفرستادم. و رفتم بهش اس ام اس دادم که [ بهم پی ام بده و از اون اعماق و پایین ها توی لیست چتام ب
به گزارش سایت تفریحی چفچفک برگرفته از روزیاتو : وقتی صحبت از آلودگی هوا» می شود اولین چیزهایی که به ذهن مان خطور می کند دود کارخانه ها و اگزوز ماشین ها است. با این حال، هواي فضاهای داخلی به اندازه ی هواي بیرون آلوده و واقعاً خطرناک است. بله درست متوجه شدید، هواي خانه ، محل کار و حتی باشگاه تان می تواند بسیار خطرناک تر از هواي بیرون باشد. در ادامه به علت این مسأله خواهیم پرداخت.
ادامه مطلب
حسن حواسش نیست و ویس یکی از دوستانش را پلی می‌کند که در یک گروه در مورد فوت یکی از همشهریانشان صحبت می‌کند، ابتدای فایل صوتی می‌گوید: "خوشا روزی که ما در خانه مادر داشتیم"، حسن نگاهم می‌کند و بی‌قرار هندزفری را وصل می‌کند. تا نگاهش را از من بگیرد نگاهم را از مانیتور لپ‌تاپ برنمی‌دارم و بعد از آن فرو می‌ریزم. از صبح من برای او نقش بازی کرده‌ام و او برای من. می‌گوید از صبح حواسم بود که ثانیه‌ای فرصت غمگین شدن بهت ندهم. اما فرصت نمی‌خواهد. ا
نمیدانم از کجا شروع کنم. چندساعت پیش عصبی و ناراحت بودم و الان حس خوبی دارم. زندگی را دوست دارم. خانه ام را دوست دارم و این تنها چیز خوبی است که قرنطینه کردن برایم داشت. خانه ام را با تمام جزییاتش دوست دارم. البته هیچوقت متوجه این زیبایی ها نشده بودم تا اینکه دوستم از همه ی زیبایی های خانه ام استوری گذاشت. دیوارهای خانه ام را دوست دارم. نقاشی های روی دیوار را دوست دارم. اینه ی سورریالم را دوست دارم. بخاری را دوست دارم. قوری و کتری و پوست پرتقال رو
متاسفانه هنوز چسناله می‌کنم و همچون یک کودک انتظار دارم که مورد توجه آدم‌ها باشم. ولی واقعا من چه مرگم هست؟! چه ویژگی‌های مزخرفی دارم که باعث می‌شود مثل سایر آدم‌‌ها دوست‌داشتنی نباشم؟! چرا همیشه پست‌ها و عکس‌های دیگران پر از کامنت است؟ چرا توییت‌های دیگران مورد توجه قرار می‌گیرد؟ چرا وقتی استوری می‌گذارم که کی میاد بریم پیاده‌روی؟» نهایتا یک نفر است که می‌آید؟ چرا من مثل بقیه نیستم؟ من کجای راه را اشتباه رفته‌ام؟ کدام بخش از اخ
باز هم کار دل در میان است و برای دانلود سريال دلدار باید لحظه شماری کنیدسريال ایرانی دلدار با یک رویکرد منطقی و عالی به جامعه در مورد مسائل مختلف صحبت هایش
را مطرح می کند
صحبت های جامع و بدون درد سر را میتوان در این سريال
با تمام وجود حس کرد
این که چطور میتوان با دلیل و مدرک عالی در مورد سريال ایرانی دلدار قضاوت کرد
و اینکه چطور میتوان مدرکی مستدل ارائه نمود
در حاله ای از ابهام قرار دارد
با این وجود همیشه بخت با انسان های استاد است
و انسان های
چطور جذاب صحبت کنیم ؟ اول خسته کننده صحبت نکنیم!
چطور جذاب صحبت کنیم ؟ در مقاله پیشنین یعنی چرا خسته کننده صحبت می‌کنیم؟ به این موضوع پرداختیم که دلیل این موضوع چیست و البته ممکن است که خود ما نیز جزو این دسته از افراد باشیم که خسته کننده صحبت می‌کنیم و برای این که فن بیان خوبی داشته باشیم و جذاب  صحبت کنیم باید نکاتی را رعایت کنیم که در این مقاله به آن اشاره خواهیم کرد.
ادامه مطلب
بله. یکی از اهداف سال جدیدم رو یک هفته اس دارم بهش عمل میکنم و نسبت ب نتیجه اش خوشبینم. بیش از حد خوش بین! اگه تعطیلات اجباری ادامه پیدا کنه، اراده الانم رو داشته باشم، کسی حالم رو بد نکنه و pms سختی رو تجربه نکنم، میتونم همینجوری ادامه بدم و اتفاقات خوبی برام بیفته:) ان‌شالله.
 
به تیلر سوییفت بیش از پیش علاقه‌مند شدم. درحدی ک دوباره البوم لاورش رو دان کردم و شدیدن دارم ازش لذت میبرم :)  بالاخره یه ترک از ۱۹۷۵ پیدا کردم ک دوست دارم:)) کار دست سازه
هی می گفتم، همه آدمهای شهر زیبایند و انگار من وصله ای ناجور برای این جمع هستم. 
هی می گفتم من کافرم، قرآن این چنین می گوید. بازش کردم همین را گفت.
مادروپدر صدایم کردند. ساعتی نشستیم و صحبت کردیم. متوجه شدم دیدم به دنیا پشت طلق سیاه تفکرم، تاریک شده بود.
 
عزیزم چه بد است وقتی همه آشنایان فکر می کنند که نگاه مثبتی به زندگی دارم، که حتی خودم را نیز با این خیال فریب داده ام. ولی در چنین موقعیت هایی می بینم که چه نگاه خودتخریبگری دارم. چه قدر خود ر
گرچه بر دوش دل غم زده باری دارم
دست بر باده ی انگور نگاری دارم
بوی این بادیه خود رهزن هفتاد سر است
انتظار فرج  اسب و سواری دارم
می گشایم سحر از ناله چراغی به دواشک
که در این  باغ نشانی بهاری دارم
همه کارم تویی ای روشنی صبح سحر
ورنه من با شبِ تاریک چه کاری دارم
تنگ شد سینه ام از بس که به خود پیچیدم
مثل گرداب که بامرگ قراری دارم
می درخشد نظرم در هوس منتظرم
همچو شمع که به هر دیده مزاری دارم
انتظاریست دلم را که گلم سبز شود
چون خزان سوختگان زردی و زار
دارم فکر می‌کنم که هیچ‌کس من رو نمی‌فهمه و زودتر دلم می‌خواد یکی پیدا شه که وقتی دارم باهاش حرف می‌زنم تاییدم کنه،ادامه بده و وسط صحبت‌هام حرف بی‌ربط نزنه یا نره یا خداحافظی نکنه.
+ ۴ مرداد بسیار روز عجیبی بود،کلیدواژه‌های روزی که گذشت،آتش‌نشانی،بهت‌زدگی و دیدن بچه‌ها باشه.
بچه ها
 
long story short
 
من نگران دوستمم.
 
دوستم اینجا رو میخونه و خودشم میدونه که الان دارم درباره اون صحبت میکنم.
 
من دو تا مریضی دارم و دارم باهاشون واقعنی میجنگم. یعنی حال خودمم خیلی خوش نیست.
 
ولی آدمم. و احساس دارم و عاطفه دارم و نمیخوامم اینها رو تو خودم بکشم.
 
نگران دوستمم.
 
دوستم هم لاغر شده (درسته که ریشش و سیبیلش رو زده) هم خیلیییییییی پیر شده.
 
شبیه پنجاه ساله ها شده.
 
هم رنگ و روش پریده.
 
انگار بیست تا بچه شو فرستاده دانشگاه.
اینقدر پ
خب استاد رفته اروپا و من را علاف رها کرده. به تحقیق دارم یکی از بهترین ایام زندگی‌ام را می‌گذرانم. مطالعه، تحقیق، استراحت، تفریح. حالم هم خوش است خیلی خوش و همه چیز بر وفق مراد است. بهانه‌گیری نمی‌کنم و روحم سنگین نیست و حالا دارم می‌فهمم همه‌اش از فشار درس و پایان‌نامه بوده اما واقعیت این است که من آن فشارها را چون قهوه‌ی کلمبیایی اول صبح دوست دارم و بر شکلات سوییسی ترجیح می‌دهم. البته دوست دارم بعد از دکترا همینگونه ایام بگذرانم و احتم
دوست دارم رهبرم رادلبر پیغمبر است/دوست دارم رهبرم را وارث برحیدراست/ازتباراهل بیت و آیت خوب خداست/دوست دارم رهبرم راجلوه ای ازکوثراست/اوپیام کربلا را میدهدبرمسلمین/دوست دارم رهبرم راآسمان رااختراست/میرود راه امام وهرشهیدی باهدف/دوست دارم رهبرم راشیعیان راسروراست/دشمنان دین ماراباز رسوامیکند/دوست دارم رهبرم رادشمن اوابتر است/اسوه والگوی خوبی گشته آقا درجهان/دوست دارم رهبرم رابهر عالم گوهراست/شیعه باشدجانفدای حضرت سیدعلی/دوست دارم ره
دارم سريال می‌بینم. دو روز است که شبانه روز فیلم می‌بینم. از صبح ِجمعه، بعد از امتحان فاینل ِ روز پنجشنبه تا حالا دارم سريال می‌بینم. دیشب داشتم سريال میدیدم که شیلا پیام داد. بیست دقیقه بعد پشت در بود. بیست و سه دقیقه بعد من یک ظرف پر از chocolate chip cookie داغ در بغل داشتم. فقط برای اینکه آن روزی که با هم درس میخواندیم به مامان گفته بودم دلم اینقدر چاکلت چِپ کوکی میخواهد که میخواهم به دوستم جرمی بگویم خمیرش را برایم آماده کند که بیارم خانه و بپزم. 
دوستت دارم.
به سان یک دیوانه، به سان یک سرباز 
به سان یک ستاره سینما 
دوستت دارم، به سان یک گرگ، به سان یک پادشاه 
به سان انسانی که من نیستم 
میدانی من اینگونه دوستت دارم
تو را به جای همه کسانی که نشناخته ام دوست می دارم
تو را به خاطر عطر نان گرم
برای برفی که آب می شود دوست می دارم
تو را برای دوست داشتن دوست می دارم
تو را به جای همه کسانی که دوست نداشته ام دوست می دارم
تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم
برای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریخت
لبخند
تو را به جای همه کسانی که نشناخته‌ام دوست می دارمتو را به خاطر عطر نان گرمبرای برفی که آب می‌شود دوست می‌دارمتو را به جای همه کسانی که دوست نداشته‌ام دوست می‌دارمتو را به خاطر دوست داشتن دوست می‌دارمبرای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریختلبخندی که محو شد و هیچ گاه نشکفت دوست می‌دارم
تو را به خاطر خاطره‌ها دوست می‌دارمبرای پشت کردن به آرزوهای محالبه خاطر نابودی توهم و خیال دوست می‌دارمتو را برای دوست داشتن دوست می‌دارمتو را به خاطر بوی لا
در جامعه‌ی انسانی هر چقدر مهارت‌های ارتباطی خود را تقویت کنید، به همان میزان سریع‌تر پیشرفت می‌کنید. حتی یک مکالمه‌ی ساده‌ی دو نفره می‌تواند همان چیزی باشد که زندگی شما را از این رو به آن رو می‌کند. با ما باشید تا بدانید چطور می‌توان یک گفتگوی کوتاه را به یک گپ زیرکانه تبدیل کرد و اینکه به بهترین شکل چطور سر صحبت را باز کنیم.موقعیت‌هایی را که دو یا چند نفر در کنار هم می‌ایستند تصور کنید – جشن عروسی، مصاحبه‌ی شغلی، یا دو مأمور پلیس که د
ن پایستگی صحبت کردن من :
ص واقعی ۱ + ص مجازی ۱ = ص واقعی ۲ + ص مجازی ۲
( ص = صحبت کردن )
درنتیجه به همون نسبت که از صحبت کردنم در دنیای واقعی کم میشه، به صحبت کردن در دنیای مجازی اضافه میشه :|
می‌دونم دیگه دارم زیادی چرت و پرت میگم :/ شما فقط به اون خط اول توجه کنید :/
 
اگر کره ای هستید ، این یکی از بهترین سريال هاییه که دیدم
خیلی دوسش دارم
شخصیت اصلی فیلم دختریه به اسم "کیم هه جین" که در کودکی دختری زیبا و آراسته بوده اما بعد از ورشکستگی پدرش دیگه نتونسته خیلی به خودش برسه
حالا بزرگ شده و تبدیل به دختری شده که به خاطر اعتماد به نفس پایینش به خاطر ظاهرش نمیتونه با پسری که دوست داره روبرو بشه
 
این سريال پر از احساس خوبو لحظات شاد و باحاله
 
یک کاراکتر توشه به اسم " کیم شین هیوک " که بازیگرش یکی از ستاره های گروه
اندرو لینکلن، ستاره محبوب سريال مردگان متحرک (The Walking Dead) چندی
پیش اعلام کرد که در آینده‌ای نزدیک این مجموعه را ترک می‌کند. حالا او علت
این تصمیم خود را توضیح داده است.
تقریبا در ماه می سال جاری میلادی (اردیبهشت-خرداد) بود که برای اولین بار اعلام شد، اندرو لینکلن، ستاره‌ی محبوب سريال The Walking Dead (مردگان متحرک)، در آینده‌ای نزدیک، این مجموعه تلویزیونی آخرامانی محبوب شبکه AMC را که مدت زیادی هم به روی آنتن رفته، ترک می‌کند. مدتی بعد، یعنی در ط
خوب صحبت کردن چرا مهم است؟
به اعتقاد من، در دنیای فعلی، آنقدر موضوع خوب صحبت کردن و فن بیان خوب داشتن مهم است که شاید بهتر باشد مدارس و دانشگاه به جای این که 16 سال وقت دانش آموزان را به موضوع نوشتن اختصاص دهند و حتی دقیقه‌ای به مهارت صحبت کردنن نپردازند،‌با یک تغییر نگرش کلی، فرصت بسیاری را به مهارت صحبت کردن و فن بیان قوی اخصاص دهند.
ادامه مطلب
من اخیرا متوجه شدم که عاشق خودمم. کاملا عاشق خودمم. با تموم چیزایی که هستم و تموم چیزایی که نیستم. من خیلی خودمو دوست دارم. با وجود اینکه رسانه ها میخوام تحت تاثیر قرارم بدن. با وجود همه چی ، من عاشق خودمم تمام. 
+دیشب با دوست قدیمی به اسم نسیم صحبت کردیم. خیلی خوشحالم که به دایره دوستام برگشته . خیلی خیلی. براش ارزوی موفقیت و خوشبختی دارم از صمیم قلبم. 
مامان عصر رفته مراسم ختم و شب برگشته میگه فلانی رو دیدم(همسایه ی سابق)
که تبریک گفته که مبارکه آیدا ازدواج کرده :| مامانم تعجب کردم که کِی ازدواج کرده من خبر ندارم :||
مامان پرسیده حالا به شما کی گفته؟
طرف گفته فلانی(که میشه دوست نزدیک تر مامانم و عجیبه که خودش چرا از مامان نپرسیده)
 
حالا ما نمی دونیم قضیه چیه و کی این حرف رو دهن به دهن کرده و کلا چه نفعی برای چه کسی داره که من شوهر کردم یا نه؛
اما واقعا دارم به این نتیجه میرسم که تا همیشه ی دنیا جه
چه اهمیتی داره که من تافته جدا بافته این جمع محسوب میشم و شاید سعی میکنن با فاصله از من راه برنولی میدونین نکته اینجاست که خودشون دوباره با من سر صحبت رو باز میکنن و با من هم قدم میشن و من هم صحبت میکنم چه اهمیتی داره که شاید سلیقه متفاوتی با من داشتن باشن من به علایقشون احترام میزارم حتی اگه به علایق من احترام نذارن.خوبه که حداقل به چادرم علاقه و ایمان دارم وگرنه خیلی زودتر از این ها چادرم رو باد برده بودش.
پسره اومده بهم میگه که ممکنه با هم آشنا بشیم ؟
میگم نه
میگه چرا؟
میگم چون خاستگار دارم و داریم با هم صحبت می کنیم که ببینیم تفاهم داریم یا نه . دیگه درست نیست به گزینه دیگه ای همزمان فکر کنم
میگه من که برای ازدواج نگفتم. بیا با هم آشنا بشیم . من تو رو دوس دارم!
خجالت هم خوب چیزیه . بعضی ها واقعا چی فکر می کنن ؟
دیشب با یک از دوستانم صحبت میکردم
راجب موضوع بودن نبودن ها
من قربانی خواستن اشتباهی شدم که راهی برای آن نداشتم چون در درون اون احساسات و عواطف گیر کرده بودم و راهی جز ادامه نداشتم
دچار سوگی ناشی از دست دادن قلب خود شدم و دیگر شخص را دوست دارم که خودش را دوست ندارم در واقع من رویاها خود را دوست دارم و من حال خوب گذشته خودم را دوست دارم
شخصی رو دوست دارم که دیگه او را نمیخواهم 
به این موضوع سخت شک داشتم اما حدود 2 ماه پیش بعد از بیمارستانم فهمیدم
یه مدت هست که دوتا دوست جدید پیدا کردم . یه سگ‌با توله‌ش. یه روز رفته بودم یه خورده غذا بدم سگ های ولگرد دور و بر که خوردم به این دوتا . یه سگ ماده که پاش شکسته و لنگ می زنه . خیلی هم لاغر و ضعیف شده و یه توله هم همیشه باهاشه . یه بار بهشون غذا دادم . وارد جزئیات احساساتم نمی شم چون احتمالا باید یه پست جدا بنویسم راجبش . ولی اینقدری بهش وابسته شدم‌که یکی دو روز بعدش بازم‌رفتم‌بهشون غذا بدم . وقتی منو دید از دور بدو بدو ا مد سمتم ! اینقدر دمش رو سریع

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها