نتایج جستجو برای عبارت :

دارم هوای صحبت یاران رفته را سریال شهریار

  
از زندگانیم گله دارد جوانیم
شرمنده جوانی از این زندگانیم
 
دارم هواي صحبت ياران رفته را
یاری کن ای اجل که به ياران رسانیم
 
پروای پنج روز جهان کی کنم که عشق
داده نوید زندگی جاودانیم
 
چون یوسفم به چاه بیابان غم اسیر
وز دور مژده جرس کاروانیم
 
گوش زمین به ناله من نیست آشنا
من طایر شکسته پر آسمانیم
 
گیرم که آب و دانه دریغم نداشتند
چون میکنند با غم بی همزبانیم
 
ای لاله بهار جوانی که شد خزان
از داغ ماتم تو بهار جوانیم
 
گفتی که آتشم بنشانی ولی
  تو را که می‌بینم دلم پریشان می شود . گلویم درد می‌گیرد، سینه ام سنگین می شود تو را که می‌بینم زبانم بند
می آید تو را که می‌بینم تمام چیزهایی که از آن می‌گریختم یک‌باره به قلبم هجوم می آورند به یاد می‌آورم که با تو
همه آرزوهای شیرینم همه نقشه‌هایم برای آینده را همه وجودم را باخته ام برو یا که بگذار بر
وم که این سایبان که
این  حصیر حریر برای دونفری من و تو نه کم است و نه زیاد،، بی‌خود و بیهوده است
چند سال است که هر روز دیوانه وار تر از دیروز
بیداد رفت لاله بر باد رفته را
یا رب خزان چه بود بهار شکفته را
هر لاله ای که از دل این خاکدان دمید
نو کرد داغ ماتم ياران رفته را
جز در صفای اشک دلم وا نمی شود
باران به دامن است هواي گرفته را
وای ای مه دو هفته چه جای محاق بود
آخر محاق نیست که ماه دو هفته را
برخیز لاله بند گلوبند خود بتاب
آورده ام به دیده گهرهای سفته را
ای کاش ناله های چو من بلبلی حزین
بیدار کردی آن گل در خاک خفته را
گر سوزد استخوان جوانان شگفت نیست
تب موم سازد آهن و پولاد تفته را
یارب
از صبح که بیدار میشم تازمانی که خوابم ببره مدام دارم  تو ذهنم حرف میزنم لحظه هایی که صحبت کردن ذهنم تموم میشه زمان هایی که دارم با کسی حرف میزنم برای همین وقتی میام اینجا دیگه نمیدونم باید از چی بگم از حرفهای تو مغزم، از حرفهایی که به دیگران میزنم از چیزهایی که میخام از چیزهایی که میخاستم نشده از چیز هایی که نمیدونم میخام یانه از هیچی ندارم برای نوشتن.
اگر کسی مرا خواست 
بگویید رفته باران ها را تماشا کند
واگر اصرار کرد
بگویید برای دیدن طوف
از زندگانیم گله دارد جوانیم
شرمنده جوانی از این زندگانیم
دارم هواي صحبت ياران رفته را
یاری کن ای اجل که به ياران رسانیم
پروای پنج روز جهان کی کنم که عشق
داده نوید زندگی جاودانیم
چون یوسفم به چاه بیابان غم اسیر
وز دور مژده جرس کاروانیم
گوش زمین به ناله من نیست آشنا
من طایر شکسته پر آسمانیم
گیرم که آب و دانه دریغم نداشتند
چون میکنند با غم بی همزبانیم
ای لاله بهار جوانی که شد خزان
از داغ ماتم تو بهار جوانیم
گفتی که آتشم بنشانی ولی چه سود
برخاستی
دستام خواب رفته‌.
ذره‌ای می‌دونم چی درسته؟ نه.
ذره‌ای تلاش می‌کنم در جهت فهمیدن؟ نه.
حال دارم؟ نه.
خوش‌حالم؟ نه.
ناراحتم؟ نه.
مهمه برام چیزی؟ نه.
با خودم روراستم؟ نه.
حوصله‌ی چیزی رو دارم؟ نه.
اصلا ایده‌ای دارم چی کار دارم می‌کنم؟ نه.
اصلا کاری می‌کنم؟ نه.
این جا رو دوست دارم؟ نه.
جای دیگه‌ای رو دوست دارم؟ نه.
todo: add more useless q&a
آه. الکی سخت می‌گیرم. :)
اینجا مهمونی!
با یه لباس فوق تنگگگگگ.
که نفسمو بند آورده‌
زیر نگاه گروه ضربت.
و دارم هلاک میشم.
چرا تموم نمیشه ؟
ای خدااااا.
نصیب هیچ کس نکن!
یکی کنارم نشسته که هی واسه نامزدش ویس میفرسته:حوصلم سر رفته!
خب که چی!رفته که رفته !حوصله منم سر رفته!لوووس!
امروز کلاس زبان داشتم بازم اومده بودی از دور ماشینت رو دیدم اگر اشتباه نکنم
ناهار مهمون مادرت باباطاهر بودیم سحر هم رفته بود مشهد. اوجان حالش خوب نبود خاله رفته بود پیشش.امروز غروب اومدی ک وسایل رو ببری.خیلی پژمرده شده بودی راستش دلم ریش شد خواستم همونجا بگم چته یا ب ی بهونه ای زودتر برگردم ب توام بگم بیای باهات صحبت کنم.بگم چرا اینجوری شدی تو ک خودت منو از زندگیت انداختی بیرون دیگه چته؟ از چی ناراحتی ک این شکلی شدی؟ میدونی دلم خیلی برات تنگ
امشب بعد مدت ها با عموی خانوم.م هم صحبت شدیم.
گفته بودم که یک فامیل مشترک با هاشون داریم.
اون فامیله رفته بود کربلا و ولیمه داده بود امشب.
به محض این که اومد داخل و نشست و من رو دید، برگشت از داداشم پرسید که محمدرضا چی شد؟ سربازیش تموم شد؟
داداشم گفت آره، بعدشم سریع رفت سرکار.
عموی خانوم.م یک آهی کشید.
چند دقیقه بعد من رفتم دوباره باهاش هم صحبت شدم. اصلا انگار نه انگار که خانوم.م  هم وجود داشته.
من به قسمت اعتقاد دارم، شما چی؟!
زنگ می زنم به عین جواب میده که کار دارم کار ضروری که نداری .میگم نه 
دو قسمت از سريال نهنگ ابی را می ببنم جداب نیست برام .
لیست مخاطب ها را بالا و پایین می کنم 
پیام میدهم به الف . می نویسه رفته پیست اسکی
زنگ می زنم به نون هنوز درگیر هدیه ولنتاین است و داره میره بیرون .
زنگ میزنم میم رفته سر مرده ها .حوصله ام سر رفته از پنجره ادما را نگاه می کنم که با یه نم باروون وسایل جمع کردند به سمت ماشین
به گزینه گلستان شهدا و پیاده روی فکر می کنم .به
امیر، از اون دسته پسرهای کم سنِ به شدت جذابه - حداقل برای من -. از اون دسته پسرهایی که چخوف و هدایت می خونند با صدای دورگه و خسته، و امان از صداش، امان. تا نیمه شب، می شه باهاش درباره ی شعر و کتاب و س.کس حرف زد، بدون ذره ایی حس بد. می تونی درباره ی هر اتفاقی باهاش صحبت کنی، بدون این که قضاوتت کنه، شماتت کنه و کلاغِ یک کلاغ و چهل کلاغ بشه. دوستش دارم، موهای پریشون و حلقه حلقه ی خرماییش رو دوست دارم، از این که سایزها و سانتی مترها از من بزرگ تره و حس غر
سلام
من خیلی تلاش کردم،
صادقانه صحبت کردم،
از اعماق وجودم صحبت کردم،
غرورم را زیر پا گذاشتم،
خواهش کردم،
از نیازهای طبیعیم که خدا در درونم قرار داده صحبت کردم،
نیاز به دوست داشتن،
نیاز به دوست داشته شدن،
و.
ولی.
خصوصی ترین مساله زندگیم را گفتم،
ولی.
خب دیگه.
ولی من هنوز هم امیدوارم.
من به معجزه های خدا باور دارم.
من به غافلگیر شدن توسط خدا ایمان دارم.
من میدونم که خدا بهترین فرصت ها و بهترین راه ها را سر راهم قرار خواهد داد.
باز هم صبر میک
مغزم درحال ترکیدن است. از دیروز در ذهنم دارم با شخصی صحبت می‌کنم. هی صحبت می‌کنم، هی صحبت می‌کنم و صحبت‌هایم تمامی ندارند. دیشب خوابم نبرد، چون با او حرف می‌زدم. صبح که بیدار شدم، هر لحظه جملاتی در ذهنم ساخته می‌شد. یک مکالمه‌ی ذهنی را می‌نوشتم، حس می‌کردم، یک مکالمه را زندگی می‌کردم و دوباره از اول. دوباره با کسی در ذهنم حرف می‌زدم. حرف‌هایی که مدت‌ها بود پوسیده بودند. حرف‌هایی که حالا فقط در یک روز خاص می‌توانستم تخلیه‌شان کنم. و در
مراجع:سلام شوهرم برای کار به جای دوری رفته و من خیلی تنهام و نیاز به رابطه عاطفی و جنسی دارم و نمیدونم چیکار کنم البته زمانی هم که همسرم خونه است این رابطه عاطفی و جنسی باز ضعیف است و قوی نیست می خوام شما بگید من با این رابطه چه کنم و با چه روشی وارد بشم که همسرم متوجه بشه من بیشتر نیاز دارم رابطه عاطفی و جنسی خودش را با من قوی تر کنه

پاسخ مشاور: با سلام خدمت شما ببینید دوست عزیز شما ابتدا باید با ت ها و مهارت های این خواسته و نیاز رو به همسرت
هواي گریه دارم امشب دلم گرفته مجید عبادی
متن هواي گریه دارم امشب دلم گرفته
دانلود متن آهنگ هواي گریه دارم امشب دلم گرفته
دانلود آهنگ هواي گریه دارم امشب دلم گرفته از مجید عبادی

هواي گریه دارم امشب دلم گرفته شجریان
اهنگ پیشواز هواي گریه دارم امشب دلم گرفته
دانلوداهنگ هواي گریه دارم باصدای حمیدعسکری
حمید عسکری
 دانلود قسمت ۱۱ سريال از یادها رفته ,
دانلود قسمت یازدهم سريال از یادها رفته , دانلود قسمت 11 سريال از یادها
رفته , از یادها رفته قسمت 11 , از یادها رفته قسمت 11 یازدهم , دانلود
قسمت یازدهم 11 سريال از یادها رفته , دانلود قسمت یازدهم 11 سريال از
یادها رفته با کیفیت , دانلود قسمت 11 سريال از یادها رفته با کیفیت 1080p ,
سريال دلدار - قسمت 11 ,
دانلود قسمت 11 سريال از یادها رفته با لینک مستقیم
دانلود رایگان سريال از یادها رفته قسمت یازدهم با کیفیت عالی 720p
دان
با ایران موندن واقعا قراره چی بشه؟
یه کسخول مثل جدی بشم؟
بچه ها من ناراحتم.
من فکر میکنم نیاز دارم که برم سخنان جدی و کار ها و رفتار هاش رو ببینم؛ مسخره ش کنم و بهش بخندم. تحقیرش کنم.
نمیدونم چمه و چی شده.
من عصبانیم.
نمیدونم باید جدی رو بکشم یا خودمو

حس میکنم به یه روانشناس احتیاج دارم.
هنوز سردرگمم. خیلی سردرگمم. عصبانیت حس میکنم. ظلم و دروغ حس میکنم. حسم دیگه بهش خوب نیست. هیچوقت فکر نمیکردم فانتزیم این بشه که یه روز بیاد دنبالم و برینم بهش. اصل
از شدت ناراحتی با خودم صحبت میکنم وقتی به اوجش میرسه صدام بلند میشه بعد یادم میاد نباید بلند صحبت کنم
نفسم
میگیره وقتی کسیو ندارم درمورد چیزایی که دوست دارم صحبت کنم باهاش وقتی
کسی رو ندارم وقتی ناراحتم بهش بگم ناراحتم ینی از بچگی این شکلی بودم
مجور بودم تمام احساساتم رو مخفی کنم
زندگی کاملا عادلانس اما
مهم منم که فعلا فشار روحی رومهدوس دارم گوشیمو پرتاپ کنم به افراد
خانواده بگم متنفرم ازتون بعد بلندشم برم برای خودم زندگی جدیدی بسازم
" یه روز یه غریبه ای اومد به خونه ی شهريار. گفت آقای شهريار جای شما خالی خونه ی گلچین معانی بودیم، جمع شعرای شبه هندی بودن. مثل امیری و فلان و فلان، بعد شروع کرد بد و بیراه هایی که اونا به شهريار گفتن رو نقل کرد. شهريار هم سرشو پایین انداخته بود و گوشه ی لبش می لرزید. وقتی ناراحت می شد گوشه ی لبش می لرزید. من هم هی یه نگاهی به آقا می کردم که یک لحظه به من نگاه بکنه که بهش اشاره کنم که چرا جلوی پیرمرد این حرفها رو می زنی؟ . این فحشها و بد و بیراه ها را
زمانی‌که شهريار برای خواندن درس پزشکی به تهران آمد، همراه ش در خیابان ناصرخسرو کوچه مروی یک اتاق اجاره می‌کند. آنجا عاشق دختر صاحب خانه می‌شود. صحبتی بین مادران آن‌ها مطرح می‌شود و یک حالت نامزدی بوجود می‌آید. قرار می‌شود که شهريار بعد از ‌اینکه دوره انترنی را گذراند و دکترای پزشکی را گرفت با دختر عروسی کند. 
شهريار رفته بود خارج از تهران تا دوره را بگذراند و وقتی برگشت متوجه شد، پدر دختر او را به یک سرهنگ داده است و آنها با هم از
نمیدونم حسم بهت چیه نمیدونم الان در چه حالی هستی فقط میخوام که فراموش بشیم همدیگه رو یادمون بره بیخیال هم بشیم و همیشه از هم دور باشیم 
غصه م گرفته ولی کتمانش میکنم و بی محلش میکنم که زخمام سر باز نکنن 
یه جا یه کلیپ دیدم که گفت اسم سه نفر که دوسشون داریو بگو بی اختیار اولی تو بودی در حالی که میدونم دیگه علاقه ای نیست. بی وققه دارم سعی میکنم تو ذهنم بی محلت کنم و بی خیالت شم و کم کم فراموشم شی. صداتو یادم رفته تمام رختم یادم رفته. نیم رختو یادمه و
چند روزیه که دست دستی میکنی اولش خیلی اروم دستاتو اوردی کنار هم و رفته رفته دیدی اگر محکم تر بزنی صدا میده وااااااای چه حال و هواي خوووبی دارم وقتی تو دست میزنی گاهی ایقد ذوق میکنم که دوست دارم بخوووورمت میدونی چیه دخترم!تو دنیاااااایی منی عمرمی نفسمی خلاصه مدتیه که اب میگی نم نم میگی و دل ما هم اب میکنی واقعا بچه خیلی عششششقه گاهی نمیشه حال و هواتو تو کلمات جا بدی!
این روزا دنبال ترتیب دادن جشن دندونیت هستم و دوست دارم خودم لباستو درست کنم
همره خلوت شب آمده ای باز
در دیده دارم شعر باران
ابر بهاران یاد ياران
یاد رخسار تو خورشید دلم شد
مهمان چشمم رویای تو
در باغ جانم آوای تو
از نگاه تو صبا مژده ها دهد
بر زلال آب چمن بوسه ها زند
مرغ سپیده خوش می سراید
نرم و سبک بال پر بگشاید
مثل نسیمی بر موج آ
مثل پریدن پرواز خواب
همه جا رنگ سحر چهره نموده
آبی و دریا در جان هم
ابر و سپیده پنهان هم
به تماشای تو گل سینه گشوده
در دفتر عشق طرحی دارم
رنگ زمان را شرحی دارم
همره خلوت شب آمده ای باز
در دیده دار
اقتضای اینکه می دانم نوشتنم حتی به درد خودم هم نمی خورد این است که چیزی ننویسم اما نمی دانم چرا می نویسم. واقعا هیچ دلیلی ندارم. در ذهنم مداوم در حال نوشتنم؛ از نوشتن پیام تبریک تولد تا فرارسیدن سال نو. جمله ها را مشخص کرده ام و ایموجی ها را در ذهنم گذاشته ام و بعد دکمه ی ارسال را زده ام. ذهنم جلوتر از زمان حرکت می کند. به بهار فکر می کنم؛ به شهریور که دفاع می کنم؛ به امتحان وکالت، به آزمون دکترا، به مراسم مریم، به بیست و شش سالگی، به لباسی که در
در همین لحظه که دارم با شما صحبت میکنم و از همین تریبون میخوام اهداف خودم رو براتون بگم.
من در حال حاضر کارهای زیر تو برنامه زندگیم هست.
1)من یه همسر هستم
2)دوره تولید محتوا رو دارم میگذرونم
3)به تازگی تو شرکت بازاریابی شبکه ای مشغول به کار شدم
4)ترم 5 دوره ی تربیت توحیدی رو تو موسسه ترنم
6)فعالیت های شغلی و کاری شخصی خودم مثل کارهای معماری و گرافیکی رو دارم و بهشون خیلی علاقه دارم
فعلا برم ناهار بخورم تا بعد.
خدافظظظظظ دختراااا
 
کتابی که دارم می‌خونم مثل خودمه. داستان یه خطی داره: مرده به نامزدش که دوسش داشته نامه مینویسه اما رفته رفته به خاطر محیطی که درش هست و فاصله احساسش عوض میشه و دردی که به جونش نشسته باعث میشه علاقه ای وجود نداشته باشه و نامه هاش از عاشقانه بودن در میاد و به یه متن سنگین و فلسفی در باب معنای زندگی تبدیل میشه. ولی یه جوری شاخ و برگش داده که نمیفهمم. یه داستان دیگه ی کتاب یه جوری شخضیت ها رو میپیچونه به هم که من نمیفهمم این آدمه یا اون حیوونه‌س که
دلتنگم. دلم تنگ شده برای عاشقانه نویسی. کاش کسی عاشقانه می نوشت. کاش نوشته ای مرا به وجد می آورد. کاش تپش قلب می گرفتم برای خواندن متنی. دلم عاشقی کردن می خواهد در این روزهای اسفند ماه. دلم حال خوش می خواهد. آخرین بار چه موقع گفتم دوستت دارم؟؟؟" دوستت دارم" گفتن یادم رفته است.
وقتی شهید شد، نامه ام توی جیبش بود. تاریخ نامه 60/11/3 است:
 
سلام ابراهیم؛
نامه که نمی فرستی دلگیرم، وقتی هم می فرستی تا چند روز اخلاقم سر جاش نیست. از وقتی که رفته ای حوصله هیچ کاری ندارم. نه حوصله غذا درست کردن دارم و نه حال بازار رفتن. حتی تحمل کتاب را هم ندارم. فقط دوست دارم بیایی و برویم کنار کارون و درباره خودمان حرف بزنیم. نه حال ت دارم و نه فلسفه و تاریخ و ادبیات. دوست دارم فقط درباره محسن و ستاره و خودمان حرف بزنیم. دوست دارم صبح بروم توی
نه شوق داشتنِ برگ و بار دارم من
نه هیچ سنخیتی با بهار دارم من
بهار و فصلِ نو ارزانی خودت ای عشق!
درون سینه غمی ماندگار دارم من
 
غمی شبیه غم مولویِ بعد از شمس
دلی به غصه‌ی عالم دچار دارم من
به جبر زندگی‌ام داده، آنکه فرموده-
برای زندگی‌ام اختیار دارم من
چقدر عمرِ نکرده به خود بدهکارم
چه خنده‌ها طلب از روزگار دارم من
میان بستر اندوه، عالمی کوچک
به لطف منزوی و شهريار دارم من
همین که شعر بگویم برای من کافی‌ست
به کار مردم دنیا چه کار دارم من
محم
کی به خاطر آورم لیل و نهارِ خویش را
کاروان اغلب نمی‌بیند غبارِ خویش را 
عشق آن اسبی که آخر می‌کشد روی زمین 
درحصارِ لشکرِ دشمن، سوارِ خویش را
کنجِ تنهایی نشستم روبروی آینه
تا ببینم دیده‌ی چشم‌انتظارِ خویش را
چون به من شیرینیِ خوابِ عدم بخشیده است
دوست دارم بالشِ سنگِ مزارِ خویش را 
آسمان را دیدم و ناگاه با صد اضطراب
لمس کردم شانه‌های زیرِ بارِ خویش را 
لعل و یاقوتِ سرشکم را نخواهد دید کس
با کسی قسمت نخواهم کرد انارِ خویش را 
رفته‌ است ام
یه نسیم خنکی از پنجره میاد و می‌خوره بهم و حس می‌کنم هنوز صبحه. حس می‌کنم هنوز یه عالمه زمان دارم. حس می‌کنم یه پنج‌شنبه‌ی معمولی بعد یه هفته‌ی شلوغه که وقت دارم به کارهام برسم. پشت میزم نشستم و پاهام رو بغل کردم و به سوال تمرین فکر می‌کنم. آهنگ‌هایی که قدیم‌ترها بارها و بارها گوششون می‌دادم رو گوش می‌دم. آرامش عجیبی دارم. این جوری نیست که حالم خوب یا بد باشه؛ ولی انگار حالم رو هر جوری که هست پذیرفته باشم و باهاش دوست شده باشم. انگار با
نمیدونم دلیل واقعیش چیه !اما اینو میدونم هر چی میرم جلو تر تنهایی خودم رو بیشتر دوست دارم.
دلم میخواد بلند بلند درباره چیزایی که با هیچ احدی تا الان صحبت نکردم صحبت کنم و همینطور بلند بلند گریه کنم . ولی هیچ وقت اون شخص پیدا نمیشه .

+میدونم خدا هست :)
نمیدونم دلیل واقعیش چیه !
اما اینو میدونم هر چی میرم جلو تر تنهایی خودم رو بیشتر دوست دارم.
دلم میخواد بلند بلند درباره چیزایی که با هیچ احدی تا الان صحبت نکردم صحبت کنم و همینطور بلند بلند گریه کنم . ولی هیچ وقت اون شخص پیدا نمیشه .
 
 
+میدونم خدا هست :)
شعر نو می گویم اما حرف هایم تازه نیستعزم رفتن دارم اما رد پایم تازه نیستیک دو روزی در دلی بودیم و رفتیم عاقبترفتن از یاد عزیزانم برایم تازه نیستدوستت دارم ولی دیگر چه جای ماندنم ؟میروم بی منت از جایی که جایم تازه نیستآمدم با شور و شوق از عشق گویم با دلتکهنه شد آواز من شور و نوایم تازه نیستسخت می گردد تنفس در فضای بی کسیسینه ام سنگین و هم حال و هوايم تازه نیستروزگاری گوش ياران بود و صحبت های منگرچه مدت هاست هم دیگر صدایم تازه نیست
دانلود سريال مهلا
تا یادم نرفته بگم که امسال سريال های زیادی برای تلوزیون ساخته میشن
که میشه گفت در نوع خودشون بی نظیر هستند
اینکه چه سريالی بهتره و چه سريالی بد تر هست زیاد مشخص نیست
ولی میشه گفت هر که بامش بیش برفش بیشتر
یعنی هر سريالی طرفدارانش بیشتر باشه احتمالا خودش هم بهتره
زیاد صحبت نمی کنم
چون دوس ندارم خیلی صحبت کنم
فقط به این موضوع اکتفا می کنم
که کمبود های خودتون رو
پای کمبود های دیگران نگیرید
وگرنه ضرر میکنید
سريال مهلا رو باید ا
عجیب است که نت پرسرعت و پرحجم دارم، خوب دارم، گوشی ۵.۷ اینچی دارم، وقت کافی دارم، پول به قدر وسع دارم اما صفحه‌ای برای دیدن و خواندن، حرفی برای گفتن، جایی برای رفتن، چیزی برای خریدن و کاری برای وقت گذرانی ندارم؛ جز خواب.
چند ماهی می‌شود که مدام زبانم زخم می‌شود که خب لابد تاوان زبان تلخم است. به همین خاطر از خوردن غذاهای برشته، شور و ترش عاجزم. از طرف دیگر به خطر چربی بالا و کبدی با طبع گرم، از خوردن آجیل و سرخ‌کردنی و ته‌دیگ و میوه
تقویم شیعه
چهارم جمادی الثانی
ﻣﺮ ﻫﺎﺭﻭﻥ ﺍﻟﺮﺷﻴﺪ 
ﺩﺭ ﺷﺐ ﻬﺎﺭﻡ ﺳﺎﻝ ۱۹۳ هجری قمری ﺷﻘﻰ ﻠﻴﺪ ﻫﺎﺭﻭﻥ ﺍﻟﺮﺷﻴﺪ ﺩﺭ ﺳﻦ ۴۵ ﺳﺎﻟﻰ ﺑﻪ ﺩﺭک ﻭﺍﺻﻞ ﺷﺪ. قول دیگر اول جمادی الثانی است. ﺍﻭ ۲۳ ﺳﺎﻝ [غصب] ﺧﻠﺎﻓﺖ ﻛﺮﺩ ﻭ ﻗﺒﺮﺵ ﺸﺖ ﺳﺮ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺭﺩ، ﻭ ﺟﺎ ﺩﺍﺭﺩ ﺯﺍﺋﺮﻳﻦ ﻫﺎﺭﻭﻥ ﺭﺍ ﻟﻌﻨﺖ ﻛﻨﻨﺪ.
تقویم شیعه، نوشته استاد حجت الاسلام عبد الحسین بندانی، صفحه ۱۶۹

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها