نتایج جستجو برای عبارت :

گشنمه هیچی نداریمgo

*گشنمه شام نخورم اتفاقا مرغ سوخاری بود ولی نتونستم میل نداشتم یا هر
چی وقتی به این فکر میکنم که ته اش قرار گشنمه بشم و یه چیز دیگه بخورم
دیگه برام مهم نیس لقمه ی دهنم نون پنیر باشه یا مرغ یا هر چیز دیگه حقیقتا
مات شدم نمیدونم برا چی اینجام چی درسته چی غلط وحشت دارم ز اینکه چشمامو
باز کنم و ببینم 5 سال خطا رفتم اونم در صورتی که بابام قبلا تذکر داره بود
نمیدونم چی پیش میاد ولی هر چی که هس کاش زودتر بیاد چون حسابی منو بهم
ریخته
+ کلا 3 ساعت تونستم بخوابم. اونم به زور مسکن!
 
+ خیلی گشنمه اصلا همش گشنمه. من واقعا دوست دارم غذا بخورم. اگه دم دستم بود راحت میخوردم. ولی هيچي نیست اینجا. لبام هم شده مثل کویر لوت پر از ترک. آخرم خودم این تیوب رو میکنم که بهم غذای جویدنی بدن. نه یه مشت مایعات غلیظ و رنگ دار. حتی بو هم ندارن که آدم با بوش سیر شه.
 
+ دنیا شورشو درآورده از کوچیکی! دیشب اینو فهمیدم. واقعا اینقد عجیب بوده که هنوزم تو کفشم. اونی که دیشب از طریق این وب باهاش حرف زدم از
امروزم کارام زود تموم شد. نمیدونم جریان چیه :/ هرچند که کتاب باز وقت دارم بخونم اما گشنمه و حوصله ام نمیاد. رسیدم به بخش ارسطو. احتمالا جالب تر برام باشه چون از خودش کتابی نخوندم تا حالا. نشستم رو مبل و منتظر که مامانو بابا بیان شام بخوریم از ساعت پنج گشنمه و دلم ضعف میره هی جلو خودمو گرفتم. تقریبا به هيچي فکر میکردم. یه ذره هم حوصله ام سر رفته. چند تا فیلمم زدم ببینم حوصله نداشتم. نمیدونم چرا یجوری شدم انگار شب که شد غم عالم ریخت رو دلم. اما نمیفه
امروز بالاخره کتابام رسید. هورااااا کلی ذوق کردم براش. کتابایی که دارمو باید بخونم خورد خورد پشت هم. امروز زیاد خودمو تو کار کردن دوست نداشتم. باز خسته بودم و این که ظهر بیدار شدم. خب خوب نیست دیگه کم خوندم. فردا دوباره بهتر میشم. الانم نمیتونم بخونم چون گشنمه همش دلم ضعف میره وقتیم گشنمه نمیتونم بخونم. :/ مثلا قرار بود کم بخورم ولی چیکار کنم فکر کنم به خاطر قرصاست که اشتهام زیاد شده. بیخیال. پلم میخواد کتابامو دونه دونه بازکنم ببینمشون باید تو
رفتم اتاق عمل. مامانم گفت به کمرم امپول نزنن. خب در نتیجه بی حسی موضعی بود فقط. تجربه جالبی بود. بعد از شکستگی سرم تو بچگی اتاق عمل ندیده بودم دیگه. وزن منم سوژه ای شده بود. سعی میکردن با شوخیاشون فضارو تلطیف کنن. درست گفتم؟ اصلا تلطیف یعنی چی؟ بیخیال. درسته درد داشت. یه چیزیو محکم اولش میکشید رو زخمام. اما الان خوبم. امشبم احتمالا میریم تهران. یه خورده گشنمه. یه خورده که نه. خیلی گشنمه. امروز اصلا کار نکردم از صبح داستان داشتیم. :((( بیشتر ناراحت او
گشنم شده بدجوری از صبح تا حالا بجز سه لیوان چای چیز دیگه ای نخورده ام !!!!! لعنتی باید ساعت 16:30 بشه که برم بیرون بدی اینکه باید بعد اینجا برم یاناکار نمیدونم چرا به حبیب کاف گفتم اوکی انجام میدهم ولی خب برم خونه مامان خانم روی اعصابم پیاده روی میکنه
دیشب ، داشتم میخوابیدم که یهو یه پشه اومد صاف نشست رو دماغم!!!
یه نیگا بهش انداختمو گفتم : سلام
گفت : علیک
گفتم : چیه؟
گفت: میخوام نیشت بزنم
گفتم : بیخیال . این دفه رو کوتاه بیا
گفت: تو بمیری راه نداره . گشنمه .
گفتم : الان میتونم با مشتم لهت کنم .
ادامه مطلب
انگار که مجبوری خب؟
داره سنگ میباره 
و من میترسم
امروز دوباره اون اضطرابه رو داشتم و لحظه ای که میدونستم بالا میارم خوب شدم 
میترسم میترسم میترسم میترسم
فک میکنم دیگه باید دارو درمانی کنم 
بار خوابم نمیبره
دوباره کتاب صوتی
انگار مجبوری .گشنمه
امشب میخواستم پیراشکی درست کنمهمه چیزش آماده بود، اما خمیرش وا رفت
همش چسبید به دستم
منم با همکاری مامان انداختم دور
خیلی ناراحت شدم
یک بار قبلا درست کرده بودم و اوکی بود
خیلی گشنمه
شامم نخوردم از ناراحتیم
حالا فردا قراره موادشو لازانیا کنم
:(((((((
برم بشینم یه کم سریال ببینم بشوره این غمو
ولی با گشنگی دائمیم چه کنم؟؟؟
با غم انگیز ترین حالت گیلان چه کنم؟‌:)))
فک کنم پالتوی ابی بلند قشنگم رو خراب کردم. میدونید چرا؟ چون قوانین طبیعت فقط تا وقتی درست عمل میکنن که من لازمشون نداشته باشم. 
تا دو سال دیگه پول خریدن پالتو ندارم و همینجوریشم باید دو سه ماه پول جمع کنم شاید بشه لپ تاپم رو درست کرد.‌ و فکر مریض احمقم گم کرده که چطوری شاد باشه یا بخنده، چون قرصای مریض احمقش تموم شدن و‌ خسته شده از بس نسخه چندبار مصرف شده برده و بهش فقط یه برگ دادن.‌
اصلا گشنمه! اصلا هوا سرده! هم اتاقی دارم! رو‌تختیم کثیفه! همه
وقتی دیشب، نارنجی پیشم خوابیده بود، به این فکر میکردم وقتی تو کنارم بخوابی من چقدر قلبم تند خواهد تپید و چقدر میخوامت؟ 
آلبومامون رسیدن :) کارت پستال و فتوکارت دخترک، جونگوی من بود هر دو :)))) روزی که ددی من بگه، میریم بیرون و منم خواهم دید آلبومم رو ^^ و آلبوم ددی رو :)) ذوق برانگیزه خب! 
گفته بودم بارونه هنوز؟ بارونه و نفسم رو مال خودش میکنه ^^
خونه هنوزم تمیزه و ایشالا برای ابد!
جای نارنجی خالیه خب وقتی تقریبا هر شب پیش همیم. 
دیگه اینکههه، گشنمه
حالا هرکی ندونه فکر میکنه رفتم شیش ماه تور اروپا :/ دوروزم نشد رفتماصفهان برگشتم. ولی خوش گذشت با این که چهلم عمم بود. جاش خالی بود هرچند. 
حسابی گشنمه منتظرم چایی دم بکش صبحونه رو بخورم قرصمو بزنم به رگو تخت بخوابم دوروزه علنن نخوابیدم زیاد. امشب که رانندهه چراغارو خاموش کرد کلشو همه خوبیدن منم چرت میزدم یه کله اومد تهران. 
بعدش کلی برنامه دارم که میگم. راستی امروز چندمه؟ فردا وقت دکتر دارم. 
ابوی گرامی فرمودند که چرا همش من برم نون بگیرم حال ندارم منم پیشنهاد دادم که باشه من میرم نون میگیرم امشب شما املت درست کن برگشتم شام بخوریم گفت واقعا میری نون بگیری گفتم آره به شرطی که درست کردن شام باشما گفت باشه تا بری بگیری و برگردی من املت درست کردم مامانمم گفته بود من شام نمیخورم هيچي هم درست نمیکنم من رفتم نون گرفتم رسیدم خونه دیدم  املت آمادست آقا چشمتون روز بعد نبینه اولین لقمه که خوردم اینقدر بد مزه بود نمیدونم چی چی بهش زده بود یک
نوشتهٔ آیزایا برلین ، نرجمهٔ رضا رضایی ، نشر ماهی
خب اینم از کتاب جدید که تازه میخوام شروعش کنم چون تازه بیدار شدم. دیشب ساعت پنج و شیش خوابم برد. به خاطر همین دیر پاشدم. 
الان یکی زنگ آیفونمونو زد میگفت گشنمه گرسنمه. هی تکرار میکرد. همه زنگارم زده بود :( اعصتبم خیلی خورد شد چیزی نداشتیم بهش بدیم جدا از اون ترسیدم  چون مامانو بابام خونه نیستن یه وقت چیزی نشه. چمیدونم. ولی الان اعصابم خورده کاش نون بهش داده بودیم نه؟ :((((( 
صبح که بیدار شدم نمیدونم ساعت چند بود فقط درد احساس میکردم بزور صبونه دادن بهم. پانسمان شکمم رفته بود کنار گفتم بریم بیمارستان ببینیم چیکارش کنن خب جمعه است و هیچ جراحی بیمارستان نبود. پرستار برام بستش تا فردا زنگ بزنم به دکتر شمالم مثل این که بخش نامم اومده هیچ دکتری حق نداره مریض کسی دیگه رو ویزیت کنه :/ حالا دکتر شمالم قبلا اینجا کار میکرده میشناسه ولی خب اگه قبولم نکنن چی؟ فکر کن دوباره این همه راه برم تا شمال. اونجام که دستشوییش اصلا درست
با لحن عصبانی گفتم: عمه این نشد زندگیا. ساعت زندگیت کلا بهم ریخته ست.
لباسای بیرونش تنش بود و وایساده دم در داشت از دست مامانش غذا میخورد و با چشای گرد نگام میکرد.
ادامه دادم: وقتی ما داریم شام میخوریم، تو داری بازی میکنی، حالا که ما میخوایم بخوابیم، تازه میگی گشنمه و بهم غذا بدین!. باباتم که تو ماشین جلو در منتظره. الانه که سرایدار در حیاطو ببنده و  اصلا نتونید برید خونتون!
لقمه شو قورت داد و با جدیت گفت: خب اون موقع دلم نخواست! الان "میلم کش
اینم تموم شد. خیلی سخته خوندنش برام نمیدونم شاید هنوز مغزم آماده نیست. فعلا جلد سومشو میخوام دست نگه دارم تا آماده بشم. شایدم ربطی نداره خسته شدم از کتاب سخت ولی به قول استاد کتاب خوب همین کتاب که تو بفهمی هيچي نمیدونی و کلی چیز باشه که ازش یاد بگیری هرچند که این کتابا کلهمش آموزشی بود برا من ظرفیتمو پر کرد :دی. خلاصه که همین. 
با این که فردا با بیتا قرار دارم احتمالا کلا شبو نخوابم. شایدم خوابم ببره ولی فکر نکنم چون فکر کردم تموم کردن کتابم بیش
لحظه های زندگی

 

چانیول : بک کجایی ؟ 
بک: چی شده چانی؟؟  دی او : چت شده
؟؟ + به مربی زنگ زدم یکم ازش اطلاعات بگیرم . کای: خوب !! + گفت که قراره تو یه
برنامه شرکت کنیم . شیومین: برنامه؟؟ + اره برنامه. چن : چه برنامه ایی؟؟؟
+مطمئنید می خواید بدونید چه برنامه اییه ؟؟؟ کای : بگو دیگه !!! + مسابقه ی گیم
کیس . کای : مسابقه ؟؟؟ اوففف . اعضا : گفتیم حالا چی می خواد بگه !!!  +  مربی
گفت بعدا در موردش با هامون صحبت میکنه .{ 30 دقیقه بعد}  دی او :
بچه ها غذا امادست !!! کای: اخ جو
لحظه های زندگی



 

چانیول : بک کجایی ؟ 
بک: چی شده چانی؟؟  دی او : چت شده
؟؟ + به مربی زنگ زدم یکم ازش اطلاعات بگیرم . کای: خوب !! + گفت که قراره تو یه
برنامه شرکت کنیم . شیومین: برنامه؟؟ + اره برنامه. چن : چه برنامه ایی؟؟؟
+مطمئنید می خواید بدونید چه برنامه اییه ؟؟؟ کای : بگو دیگه !!! + مسابقه ی گیم
کیس . کای : مسابقه ؟؟؟ اوففف . اعضا : گفتیم حالا چی می خواد بگه !!!  +  مربی
گفت بعدا در موردش با هامون صحبت میکنه .{ 30 دقیقه بعد}  دی او :
بچه ها غذا امادست !!! کای: اخ ج
 
+ جراحی فردا قطعیه. و به احتمال زیاد بدون بیهوشیه و با یه خواب آور قویه و بی حسی! و از همین الان گفتن هيچي نخور! :|
نه که خیلی هم غذا میدادین بهم. یه مشت مخلوط همگن رو از طریق لوله معده ام میریختین اون تو . کم هم میرختین که حالت تهوع نداشته باشم. :| 
قشنگ دو هفته است هیچ غذای جامدی به چشم ندیدم و هيچي با این دهنم حس نشده. به جز گاهی یه کم آب جوشیده و ولرم. 
دیشب از گشنگی بود فک کنم که اونقدر دردم هم شدید شد. الانم خیلی گشنمه. :((
 
+ کلا دیگه از هيچي نمیتر
امروز ساعت چهار بیدار شدم بالاخره زبانمو کار کردم تا شیش بعدش منتظر شدم کتری جوش بیاد چایی دم کنم چایی رو دم کردم گفتم برم یه ربع استراحت کنم که خوابم برد و ساعت هشت بیدار شدم. یه خورده سر نشستن سر کارم بی قرارم نمیدونم چرا همش میخوام پاشم از جام. هعی.  یاد کلاسای یکشنبه بخیر. چقدر وقتی بهش فکر میکنم دور به نظر میرسه. دلم تنگ میشه بهش فکر میکنم . حالا دوباره یکشنبه ها کلاس دارم تو همون حوالی. از جو اون منطقه خوشم میاد.   همین خیلی گشنمه. خیلی ولی ب
خب میخواستم تخم مرغ درست کنم که دیدم نون نداریم :/ روش حساب کرده بودم واقعا چون خیلی گشنمه. بابا رفته بخره. بگذریم کتاب جدید برای امشب نبوغ و جنون هست نوشتهٔ هاشم صالح ، ترجمهٔ ستار جلیل زاده نشر دوستان. خودمم نمیدونم چجوری اینو مها در واقع خرید گفتم که چندتا از کتاب جدیدا مال مهاست. عنوانش نظرمو جلب کرد. صفحات زیادیم نداره فکر کنم امشب بتونم کامل بخونمش. نمیدونم فعلا کتابخونه برم یا نه اخه تو خونه خوب کار میکنم. فکر نکنم فردا برم با این حال. دو
من همینجوری داشتم میگشتم راجع به نویسنده ی کتابی که میخونم به اینجا رسیدم. اقا وقتی گفت سوربن درس خونده همچین گریه ام گرفت که نگو اینقدر حسودی کردم باورت نمیشه. خوشبحالش تونسته بره :(((( کاش منم بتونم امسال قبول بشم من به همینم راضیم. پاریس رویا میمونه واسه من احتمالا. 
فکر کنم باید از خونه برم بیرون یه هوایی به سرم بخوره. خیلی گشنمه مهام که ازش خبری نیست. 
یه چیزی میخواستم بهت بگم هرچی فکر میکنم یادم نمیاد.
 
دلم سیب زمینی و قارچ و پنیر میخواد :(
این متن پایین مخصوص نبات و رویا نوشتم که به اضافه وزن حساسن 
 
چربی سوزی شکم و پهلو در 1 روز!راهی مناسب برای سوزاندن چربی های شکم و اطراف کمر بطوری که در کوتاهترین زمان از دست چربیهای اضافه خلاص شوید1- مقداری برگ درخت زیتون خشک شده تهیه کنید2-برگها را روی چربی‌های اطراف شکم توسط یک دستمال بزرگ بپیچید3- به اندازه یک استکان بنزین روی برگها بریزید بطوری که مرطوب شوند4- با فندک یا کبریت برگها را آتش بزنید و چند
هشت لبخند نود و هشتچه حس عجیبی بود مرور کردن یک سال گذشته.خصوصا این یک سالی که آسفالت شدیم. و پیدا کردن لبخندهاش.این لحظات برام دوست داشتنی بودن:
- روز تولدم که مامان سفر بود و من پیش عمه خانوم بودم و برای عوض شدن روحیه ش آهنگ گذاشتم و با هم دست زدیم و رقصیدیم.- جوجه برام خاطره تعریف کرد از کوچولوئیای خودشو و باباش.- مامان زنگ زد و گفت جواب پاتولوژی بابا خوب بوده.- استاد تا چشمش افتاد به کارمون با هیجان به من و هدیه گفت شما کارتون عالیه!- وقتی بع
دیروز بعد از جلسه ی دوم کارآموزی تو بخش جراحی،ماشین گرفتم و مستقیم رفتم دانشگاه برای تمرین تئاتری که 
١٥و١٦ اسفند اجراشه:)
وقتی ساعت ٧:٤٠وارد خوابگاه شدم تقریبا بعد از ١٠،،١٢ ساعت پشت هم سرپا بودن .دیگه اون دختره نبودم که کلی غر و ناله داشت که گشنمه،خستمه،میخوام برگردم.
اون دختره بود که پای تصمیماش و حرفاش و انتخاباش مردونه وایساده! 
اونی که فهمیده مردش، حامی ش،مشوقش و یاری کننده ش خودشه:)))
امروز ٢٥ بهمنِ ٩٧در آستانه ی اون روزایی که ب
از صبح تا الان به نظرم یه روز طولانی میاد. هوا اینجا اینقدر گرفته است که جای سه بعد از ظهر فکر میکنی دم غروبه. هنوز منو مها نهار نخوردیم و منتظریم سیب زمینی سرخ بشه تا خوراک مرغ بخوریم. به شدت گشنمه. صبح زود بیدار شدم همون چهار یا پنج بود. وسطش البته یه چرتم زدم و بعدش با این که خیلی خوابم میومد نشستم کار کردن اما کلی کارم مونده باید بشینم پای کتاب تا تمومش کنم زودتر دوست ندارم اینقدر طول کشیدنشو. تازه حمومم رفتم خونه رو هم جارو زدم چیه هی اینور ا
من زیر ستاره کیوان به دنیا آمده ام .
سیاره ای که دورش را دیرتر از همه به پایان می رساند؛
سیاره ی مدار انحرافی و تاخیر ها.
والتر بنیامین
 
خب من نصمیم گرفتم کتاب سنگی بر گوری جلال ال احمد رو بخونم. خیلی وقت پیش خوندم حدودهای روزای اولی که این وبو ساخته بودم فکر کنم زمستون ۹۵ بود و این که فکر کنم سانسور شده بود. مطمئن نیستم تا قبل از پیاده روی تمومش کنم. اما تا امشب میخونمش دیگه. تا چی بشه. یه ذره کارامو کردم یه خورده هم گشنمه. چی بخورم؟ هوووف از صب
توجه؛ این پست حاوی جزئیات حوصله سر بر هست.حال ندارید، نخونید!
دیدین میگن مامانا شونصد تا دست دارن و بلدن همزمان کلی کار رو به صورت موازی پیش ببرن و ساپورت کنن؟امروز یه چشمه از این ویژگی رو از خودم نشون دادم! بعد از نیم چرتکی که بعدظهر داشتیم با نوای "مامان گشنمه، مامان گشنمه" پاشدم و سیب زمینی گذاشتم سرخ بشه و همزمان لباس های تو حیاط رو جمع کردم و هرکدوم رو گذاشتم سر جاشون و غذای جوجه ها رو دادم و تخم مرغ هاشون رو برداشتم و سیب زمینی ها که حاضر ش
خب اینم از تاریخ.
با اینکه امشب هیئت داریم و عکس حاج قاسم داره بهم از روی دیوارحیاط و توی بنر لبخند میزنه اما نمیتونم در برابر خواب مقاومت کنم.
ناهارم نخوردم .از ۱۱ بلند شدم رفتم کتابخونه دانشگاه بلکه بشه اونجا درس خوند.بوی سوسیس کالباس کابین بغلی هم یه جوووری بلند شدددده بووود که واویلااااا.میخواستم برم بکوبم تو دهنش بگم تو جلو در این تابلو رو نخووندی؟که ورود با غذا و خوراکی ممنوووع!؟!
گشنمه خوابم‌میاد.و داغونم.
.‌
خدایا ا
ساعت 5 صبح : 
سوهیون : وای چقد گشنمه .
سیلور  : وای منم 
تاتا : با سرعت بلند شدن از روی رختخواب- خب پاشین بریم تو آشپزخونه
رفتن توی آشپزخونه-
-روشن کردن چراغ
سوهیون : خب الان چی بخوریم بر و بچ ؟ 
تاتا : نون و پنیر و خیار و گوجه
سیلور : فکره خوبیه 
-خوردنه همزمانه ۱۲ تا خیار و یک گوجه 
-رفتن توی رختخواب و خوابیدن 
امروز امضای آخر رو هم گرفتم و الان مهندسم دیگه، مث همه ی آدمای دیگه. مهندسا از در و دیوارِ شهر بالا میرن. 
فردا یک شنبه هست. صبح واسه پرس و جو و گرفتن مدارک مورد نیاز واسه سربازی میرم دانشگاه. البته گزینه ی مطلوب خودم و اطرافیانم امریه گرفتن هست. که ممکنه جور بشه و شایدم نشه. 
دانشگاهِ عزیزم! سالی که ما اومدیم یه برهوتِ محض بود. کم کم و کم کم بهش رسیدن و الان کلی ترگل ورگل شده، کلی فضای سبز، کلی سازه ی جدید و. . ولی به شخصه عاشقِ همون تمِ خشک و برهو
امروز ساعت چهار بیدار شدم اما نتونستم کار کنم. و خوابم برد اصلا دست خودم نبود. دوباره تا همین ظهر خوابو بیدار بودم اخرش زدم تو سرم که بیدار بشم صورتمو شستم اب یخ خوردم و الانم رفتم بیرون که هم خرید کنم هم راه برمو یه بادی به کله ام بخوره. اومدم خونه جامو جمع کردم که دوباره ولو نشم پنجره رو هم باز کردم هوا عوض بشه و خونه از اون گرمی در بیاد الانم نشستم پشت میزم تا روزمو ساعت حدود یک ظهر شروع کنم. میدونم دیره اما واقعا خوابیدنم چه دیروز و چه امروز د
واقعا من چی ام؟ یک عالم دلتنگی برای کلی آدم. خوابم نبرد. چمدونم رو برای هدف بیهوده ی پیدا کردن دوربین کامپکتم آوردم پایین و فکر کردم وقتی اول سال میومدم هیچوقت فکر میکردم این آخرین باریه که میام اینجا و عموم زنده ست؟ و یا چهار سال پیش که اومده بودم و عمو بود دلم براش تنگ شده.امروز باید برم سر خاکش نمیشه اینجوری با این دلتنگیش موندن کاش گوشیم سالم بود و میشد با اسنپ رفت و برگشت. 
در کشو رو باز کردم که شاید دوربین اونجا باشه. با اینکه میدونم نب
در حالیکه باز تا صبح بیدار موندم، تصمیم گرفتم 6 صبح برم حموم و بعد از شامپوهای جدیدم استفاده کنم و فکر کنم چرا هیچ خوراکی ای تو خونه ندارم و چقدر حال ندارم فردا برم بیرون و چقدر گشنمه اصلا. بعد یه قبای نخی سفید و رنگی رنگی پوشیدم و بادوم زمینی خوردم و بعد حوله رو پیچیدم و برگشتم در تخت و فکر میکنم کاش گوشیم زودتر برسه چون با لپ تاپ وصل شدن به اینترنت واقعا سخته و اصلا هم اینترنتم از E بیشتر نمیشه.
بهرحال
میخوابم و نه با این امید، که فقط با این آرز
خب، سلام! نماز روزه ها قبول!.خیلی رو انتخاب عنوان وقت نذاشتم چون هم گشنمه هم به نظرم آدما عوض میشن دیگه.یعنی خودم شخصا اونقدری عوض شدم که دیگه به این مرحله میرسه نیام کن فی کنم وبلاگ رو! خیلی م وسواس به خرج ندم سرش:پی
تعطیلات چرا؟ چون ممکنه یه روزی هوس کنم برگردم یه خاکی ازش بگیرم، کی؟ خدا داند! اما فعلا چیزیکه ازش مطمئنم اینه دفترش رو بستم کش دفترم انداختم!
حالا من نه نویسنده بودم نه وبلاگ نویس (به معنی وبلاگ نویسی واقعا!) اما نوشتن؟ قطعا م
حالا درسته که بیشتر از هر کسی 
هيچي اصلا
.
.   معلومه که اصلا مهم نیست و.       
بازم هيچي.
ولی 
ولی بازم هيچي.     من همون آدم بده ی خوبم!  ذاتم بد نیست.   ولی  هيچي ولشکن
بازم تاکید میکنم که انگار من هيچي 
همه چیز که نیستم. 
نه عزیزم من فعلا هيچي    شب برای همه فیروزه ای و روشن      من همون آدم بی ستاره  که حرف های ستاره داری براش نیست.   
 
پ. ن :   خیلی بیخودی نوشتم و از رو دلپریه، وگرنه در عین حال خیلی هم آدم خوبی ام
+نرفتم خونه مامان بزرگم و الان همه دور هم دارن آش سیرابی میخورن و خداروشکر منم سیرابی دوس ندارم بعد خونه هم به قدری خالیه که هی دلم میخواد به یکی التماس کنم ی ربع باهام حرف بزنه:/اصن خونه بدون خواهرکوچیکهخونه نیست کع‍♀️
+تنها درسی که تونستم برای فردا دوره کنم زبان بود آخه دفعه پیش افتضاحا گل کاشتم و یک درصد زدممثلا میخوایم جبران کنیم
+کل خونه رو گشتم دنبال ی چیز جذاب و متفاوت آخرشم لیموترش برداشتم نمک زدم خوردم.الانم حسابییی ضعف کردم و حتی
پچ‌پچ‌ شب‌ها. گشنمه‌ها. بیرنج خواستن‌های. درد پاها. قرمزی رگ‌ها. قرمزی زن‌ها. ران‌ها. ران پهنِ ران گرمِ ران نرمِ ران سفیدها‌. زن‌ها. تفاوت جنس‌ها. آسایشگاه‌ها. قبرستان‌ها. قربستان‌ها. قرمه سبزی‌ها. شوخی‌ها. سایه‌ها روی دیوارها. بیداری‌ها. در خواب بیدارها. در بیدار خواب‌ها. عصبانی‌ها. زدن‌ها. زنده به گور کردن‌ها. مهره به مهر زدن‌ها. مرده به زندگی کردن‌ها. پرده‌ها. ترس‌ها از جای نو‌ها. کهنه‌ها. مرده‌ها. زنده مرده‌ها. صداهای متناس
سلامممم بر دوستان بیانی عزیزم عاقا حضور من کمرنگ شده ببخشید مجبورم کردن درس بخونم هههههه دوروزه دارم میخونم :)اومدم یه خاطره تعریف کنم واستون عاقا سال قبل که پیش دانشگاهی بودم از مدرسه اومدم خونه خیلی گشنم بود با مامانم بحثم شد قهر کردم ناهار نخوردم بعدش یه چند ساعتی گذشت، یادم نیست دقیقا میخواستم کجا برم دیدم خیلی گشنمه همه هم خوابیدن رفتم سر قابلمه تا تونستم غذا چپوندم تو دهنم⁦ در این حین که داشتم از آشپزخونه میومدم بیرون چشمتون روز بد
امروز ساعت هشت بیدار شدم. زبان خوندم بعدشم حاضر شدم برم باشگاه. ساعت یازده کلاس داشتم دیگه داشتم بیهوش میشدم. منو مها نمیدونم چرا اینقدر عرق میکنیم تا یه ذره فعالیت میکنیم بقیه خشک خشک بودن :دی به هر حال جلسه اولش گذشت من نرسیده خونه پاهام درد گرفت. اما خوشحالم که تصمیم گرفتم برم. روحیه ادم عوض میشه.  اینقدرم الان گشنمه که نگو اما اگه قرار باشه هردفعه بلافاصله بعد باشگاه غذا بخورم اندازه فیل میشم :/ خلاصه که فعلا باید صبر کنم. برنامه هامو چیدم
هیشکی از من هيچي نمیدونه:)
نصفشم که پرسیدن که شاید هيچيشم حقیقت نداشته باشه
دیگه هيچي اهمیت نداره هيچي:)
هيچي:)
زندگی تلخ تر از دیروز و امروز.
باچیزی که شنیدم دیگه قلبم اروم و قرار نداره و زندگی من تمام خواهد شد.
یکم زجر کشیدن زوده
خدا هستی؟
کاش نفسم قطع شه.
هیشکی از من هيچي نمیدونه:)
نصفشم که پرسیدن که شاید هيچيشم حقیقت نداشته باشه
دیگه هيچي اهمیت نداره هيچي:)
هيچي:)
زندگی تلخ تر از دیروز و امروز.
باچیزی که شنیدم دیگه قلبم اروم و قرار نداره و زندگی من تمام خواهد شد.
یکم زجر کشیدن زوده
خدا هستی؟
کاش نفسم قطع شه.
اقا اینکه یه ادمی بره کافه و بیرون بگرده به ی رفیق پایه احتیاج داره
خب منم از این رفیقا ندارم
البته به نوعی من واسه کنکور اصولا تو خونم و بیرون نمیرم که رفیق پایه پیدا کنم.
امروز کلاس زبان داشتیم و کلاس کنسل بود و ما نمیدونستیم.
نتیجش این شد که برگشتنه با(s)و(g)رفتیم یکی از کافه های بالاشهر و به عبارتی لاکچری : ))
اولین بار بود رفتم کافه
و همشو(s)حساب کرد خودش چای میوه و من گلاسه شاتوت و(g)اسموتی توت فرنگی پرتغال خوردیم با دو نوع کیک : ))
خوشمزه بود و
پچ‌پچ‌ شب‌ها. گشنمه‌ها. بیرنج خواستن‌های. درد پاها. قرمزی رگ‌ها. قرمزی زن‌ها. ران‌ها. ران پهنِ ران گرمِ ران نرمِ ران سفیدها‌. زن‌ها. تفاوت جنس‌ها. آسایشگاه‌ها. قبرستان‌ها. قربستان‌ها. قرمه سبزی‌ها. شوخی‌ها. سایه‌ها روی دیوارها. بیداری‌ها. در خواب بیدارها. در بیدار خواب‌ها. عصبانی‌ها. زدن‌ها. زنده به گور کردن‌ها. مهره به مهر زدن‌ها. مرده به زندگی کردن‌ها. پرده‌ها. ترس‌ها از جای نو‌ها. کهنه‌ها. مرده‌ها. زنده مرده‌ها. صداهای متناس
اولین باری بود که با سارا میرفتم انقلاب
هیچ تصوری نداشتم از اینکه بناست چقدر بخندیم و خوش بگذرونیم 
درست مثل اولین باری که اومدم دانشگاه و با بچه ها آشنا شدم
هیچ تر از هیچ تر از هیچ
خب بر خلاف تصورم خیلی بهم خوش گذشت
واینکه هر کتابی که میخواست رو پیدا میکردیم و من ذوق میکردم 
و به این نتیجه رسیدم که مثل مهدیس کاملا نتیجه گرام ! اگر به نتیجه و هدفم نرسم روانی میشم و حس بیهودگی میکنم ولی امروز حس مفید بودن داشتم :)))
و اینکه زنگه رو دیدیم و خیلی عاد
وقتی یکی مثله من نصفه شب خوابش نبره مجبور میشه وبلاگ رو باز کنه و چرت و پرت بگه!من ساعت 8صبح کلاس زبان دارم و ساعت6:30باید از خواب بیدار بشم تا کارامو بکنم صبحانه بخورم ،نماز بخونم و برم بیرون از خونه.
فلاسکمو برداشتم شستم و میخوام فردا ابجوش بریزم توش ببرم بعدازکلاس خیلی هوا خوبه و حال میده چایی خوردن ولی خب ما چایی نمیخوریم من سه تا نسکافه برداشتم
اوووووم دیگه
وای گفته بودم چقدر اشتهام زیاد شده؟؟همش گشنمه://
اصن یه وضعیه ها.
میترسم چاق بشم
یه خورده خوندن و مطالب این کتاب سخته اما من همینجوری میخونمش همونجور که یه کتاب داستانو میخونم. حفظیاتم اصلا خوب نیست خب تکرار مداوم یک پاراگرافم برای من توفیقی نداره پس بهتره سعی کنم بفهممش. 
باورم نمیشه از صبح نخوابیدم. نه که خوابم نگرفته باشه. نه اتفاقا خوابم گرفت رفتم ظرفارو شستمو ابو گذاشتم جوش بیاد واسه نسکافه دوباره نشستم سر کار خواب از سرم پرید. مهام بیدار شد ساعت پنج اینا. نشستیم با هم به کار کردن. فقط الان گشنمه و نمیدونم چی بخورم. م
سلام.مقدمه چینی نکنم.راستی من هنوز گشنمه.نظربدید وگرنه میخورمتون
از زبان مارینت
از زبان لیدی باگ
باورم نمیشه این کارو کردم.من نمیتونم عاشق کت نوار بشم.من عاشق آدرینم.بانوی من!!کت نوار صدام زد.گفتم:چیه گربه کوچولو؟؟هنوزشیر میخوای؟؟کت نوارگفت:البته که نمی خوام!به نظر من آخر شب بریم؟ که خلوت تر باشه.نظرت چیه بانوی من؟گفتم:راست میگی!دوست ندارم نادیا دوباره دلایل عجیب غریب بیاره که مازوجیم.کت نوار:بانوی من اگه زوج بودیم.نزاشتم حرفشو تموم کنه.
+ چهل هشت ساعت از بیست و چهار ساعت دچار چشم دردم (واقعا نسبت به قبلم خیلی کم از گوشی استفاده میکنم، شبام نسبتا زود میخوابم!) و بیست و چهارساعتشم دچار سردردم. تمام کارایی که دوست دارم انجام بدمم چشمین. کتاب خوندن، فیلم دیدن، نقاشی کردن. سه تا سابجکت بزرگی که تا الانشم تابستون با اونا گذشته! تازه مزخرف تر اینکه خوابمم نمیاد! -.- مثن تو این حالت باید چیکار کرد؟ باید مرد ینی؟ ینی چشم نداشته باشم باید برم سرمو بذارم بمیرم -.- 
+ پسر. همه چیزای این یارو ه
سلاااااام سلااااااااام سلااااااااام سلااااام خوبید؟ منم خوبم! جونم براتون بگه که امروز صبح هشت بلند شدیم و صبونه خوردیم و ده با گل پسر راه افتادیم سمت تهران، رفتیم تعاونی پیمان اینا و پیمان رفت یه خرده پول جابه جا کرد و اومد برگشتیم کرج و رفتیم جلوی پاساژی که آقای میر.محسنی اونجا مغازه سکه .فروشی داره پارک کردیم و من موندم تو ماشین و پیمان رفت چندتایی سکه بخره (امروز اولین روزی بود که بعد از تعطیلات کرو.نایی میر.محسنی اینا باز کرده بودند) رف
گفتم من خیلی دلم تنگ میشه
گفت مردم دلشون تنگ میشه چیکار میکنن؟
هيچي نگفتم
گفت میدونی که منم دلم تنگ میشه؟
هيچي نگفتم
گفت میدونی؟
هيچي نگفتم
دستشو کشید رو چشمم 
گفت گریه؟
هيچي نگفتم
بغلم کرد 
سرم دقیقا روی گردنش بود
نمیتونستم بیشتر از این تو اون حالت بمونم
سرمو چرخوندم اون طرفی
بغلش رو تنگ تر کرد
گریه کردم
بیام از این ذهن آشفته بنویسم بلکه یکم اروم شه!
+این دوروزه همش دانشگاه و بعدش کار. خسته خسته ام اما سروصدای تلویزیون نمیذاره بخوابم! پروژه های هرروز دارم و انشاا. بیشتر هم خواهند شد. تست و اینا هم دارم. یه کار جدید هم نوشتن کمپین تبلیغاتی هست که بهش علاقمندم و اگر خدا بخواد میخوام که توی این کار برم. دیگه چی؟ یه پیج جدید اینستا میخوام بزنم از خودم بنویسم، از عمق ذهنم ! چیزایی که فکر کنم خیلی ننوشته ام درموردشون. دیگه ؟ به برنامه نویسی و مدیریت ی
صبح جمعه ای که فرداش امتحان داشته باشی از آب بینی بز بی ارزشتره! لحظه لحظه خوابت کوفتت میشه :/
آخه خیلی آدمای خوشگلی هستین که تا یه روز مونده به عید ما رو میکشونین بیمارستان بعد امتحانم میگیرین؟ خیلی خوش چسین لب خزینه هم میشینین؟!
خلاصه که تف و لعنت و هرچی که تو فکرشو میکنی بر اینها باد 
همسایه پایینیم اگه آهنگ مزخرف و مستهجن عالیجناب عشششششق رو نذاره اول صبی مثلا باعث میشه صبح جمعه قشنگتر باشه و خب اون نمیتونه این کارو نکنه! و من باید عذاب بکش
بعضی وقتا ب این فک میکنم ک عز خدا نزدیک۱۹سال عمر گرفدم.تا ۹سالگی عه دنیا هيچي حالیم نبود.عه ۱۰سالگی تا ب الانم زندگی هيچي حالیم نکردع ! هيچي عز زندگی کردن!
 
بقول بهزاد پکس هیشکی نمیتونه بفهمع چی میگم ، ولی انگا اون خودش میدونع چی ک چی دیدم، چی کشیدم، چی ارزو کردم 
 
 
سالگرد ازدواج
زن :عزیزم امیدوارم همیشه عاشق بمانیم وشمع زندگیمان نورانی باشد.
مرد: عزیزم کی نوبت کیک می شه؟
 
روز زن
زن : عزیزم مهم نیست هیچ هدیه ای برام نخریدی یک بوس کافیه.
مرد: خوشحالم تو رو انتخاب کردم آشپزی تو عالیه عزیزم (شام چی داریم؟)
 
روز مرد
زن: وای عزیزم اصلا قابلتو نداره کاش می تونستم هدیه بهتری بگیرم.
مرد: حالا اشکال نداره عزیزم سال دیگه جبران می کنی (چه بوی غذایی می یاد)
 
۴۰ روز بعد از تولد بچه
زن:وای مامانی٬ بازم گرسنه هستی (عزیزم ش
داشتم الان یه چیزیو تو فتوشاپ با پِن دور بری میکردم یاد مدرسه افتادم. اونوقتی که به بچه ها این چیزا رو یاد میدادم همیشه با این دور بری با پن اول قشنگ سختی میدادم بهشون بعد یادشون میدادم که میشه با چه کارهای بسیار ساده ی دیگه ای یه عکسو از زمینه اش جدا کرد. چون نمیخاستم که از اول به چیزای راحت و در پیت و غیر حرفه ای عادت کنن. چون اگه چیزای سختو بلد باشی همیشه میتونی کارتو انجام بدی ولی با چیزای راحت فقط بعضی وقتا کارت را میفته. اونوخ میای میگی نه م
تو تاکسی نشسته بودم یهو یه دختره گفت چیمنم گفتم هيچي!
دختر: چیمن: به ارواح خاک آقام هيچي!
دختر: چیمن: به حضرت عباس هيچي
دختر: چیمن: آقای راننده جون مادرت بزن بغل این دختره ول کن ما نیس.
راننده: خفه شو بتمرگ سرجات خانوم داره عطسه میکنه
پووووف 
به این گندی نمی تونست باشه. دارم مالی ح رو می کنم برگرده. که چی بشه؟ چی داره برام؟ جز رنج؟
لعنت به این زندگی گه من .
لعنت به من
لعنت به زندگی.
حالم بده و خسته‌ام از اینهمه خواستن و نداشتن و نرسیدن
چی می‌خوام؟ هيچي
می‌خوام هيچي نخوام
هيچي هيچي هيچي بیشتر از وقتیکه میبینم یکی که سنش از من کمتره و کارش خیلی خوبه حالمو بد نمیکنه
همش فکر میکنم این از فلان وقت شروع کرده ینی وقتی که من نصفه اون کارو ول کرده بودم
الان به یه جایی رسیده و من هنوز دارم درجا میزنم
چند سال دیگه خفن میشه و من تازه میرسم به اونجایی که الان هست
 
اخر عروسیش وقتی داشتیم میومدیم یهو بهم گفت مائده هيچي نبود هيچي! فکر میکردم قراره چی بشه و چقدر اتفاق بیفته و بتریم ولی هيچي نبود هيچي! همه چی معمولی!
یادمه یه سری مهدیه میگفت از چیزی و کسی انتظار نداشته باش که اتفاق های خوبی که برات میفته خوشحالت کنه !
.
امشب خوش گذشت مثل باد گذشت . قبل از اینکه بیایم حس خوبی نداشتم و یه حال استرس طور ! ولی یکم که گذشت و رسیدیم واقعا خوش گذشت واقعا! و همه چی عالی بود امیدوارم خوش بخت بشه و بهترین زندگی رو داش
قسمت اول را بخوان قسمت 90
من همیشه دوست داشتم که در مراسم های عروسی بازوی مردی را بگیرم. کوچک که بودم بازوی سینا را می گرفتم و احساس غرور به من دست می داد. آن شب هم حسابی یاد دوران کودکیم افتادم. دلم را یک جا کردم و روبه احسان نمودم. - احسان؟ میشه یه چیزی ازت بخوام و مسخرم نکنی؟ با لبخند محوی که روی لبانش جا خوش کرده بود. سرش را به نشانه ی موافقت تکان داد. بعد از کمی این پا و اون پا کردن دلم را به دریا زدم و گفتم: می خوام کنارت شانه به شانه راه بیام. گو
میتونم ؟ واقعا میتونم؟ من هيچي بارم نیست به لحاظ علمی ، هيچي !
نمیدونم که واقعا در توانم هست بدم یا نه. نمیدونم ، نمیدونم، نمیدونم.
کاش یه روزی بشه که خیلی آدم فهمیده ای باشم ، والبته کاش اون روز همینطوری بگم هنوز هيچي نمیدونم.
#انجمن 
۹۸۰۱۲۵ ، ۱۰:۲۸
+ حالم بد نیست. خوبم نیست.
 
+ جون آدمیزاد ارزونترین چیزیه ک سراغ دارم.
 
+ خیلی عصبانیم. و دل گرفته :(
 
+ رضایت شخصی دادم و الان خونه ام. :| 
 
+ هیچ وقت دوست ندارم تو بیمارستان بمیرم. فقط مرگ تو خواب! همین و بس!! :|
 
+ تو از من هيچي نمیدونی. هيچي هيچي. پس قضاوتم نکن و از نگاه خودت زندگی و حرفای منو نبین. اینا تخلیه روحی و روانی و حتی گاهی جسمی منه. 
 
+ داداشمو میخوام :((((((
نمیدونم جریان چیه که هرشب زودتر از دیشب بیدار میشم از خواب. به هر حال از دو بیدارمو دیگه خوابم نبرد. تازه میخوام روزمو شروع کنم. یه خورده ام گشنمه اما الان یه خورده خیلی زوده برای صبحونه :/ برام امیدوار باش که از پس امروزم بر بیامو از دیروزم بهتر باشم. خیلی بهتر. فعلا دارم ابی گوش میدم یه کوه ظرف هم منتظرمه :دی نه در این حد اما ظرفا باز نصیب من شد. نمیدونم چرا :/ دیگه از کجا بگمممم ؟؟ همین. دلم میخواد یه روز از اینجا برم. یه جای دور خیلی دور. امیدوارم
 
یه وقت هایی آدم به خودش دلداری میده که همه مشکلات دیر یا زود یه روزی تموم میشن. بعد میبینه همیشه یه مشکلی یا مسئله ای هست برای دغدغه فکریش! 
یه وقت هایی عصبانی میشه از تموم نشدن این بدبختی ها! با خدا، با دنیا، با خودش حتی دعوا میکنه و قهر میکنه!
یه وقت هایی دوباره دلش نرم میشه، راه میفته به همون امیدی که از اول داشت، که تموم بشن این چیزا!! 
یه وقتایی حتی تکیه میکنه به بعضی چیزا و آدما و لذت همنوع دوستی و محبت رو حس میکنه!! 
یه وقتای زیر شونه اش و
ساعت هشت خوابیدم تا ساعت ده. حالم بهتر شد. بعضی وقتا انگار باید فقط خوابید تا فراموش کنی. همیشه در مورد من خواب جواب داده :دی یجوری انگار ناراحتیت یادت بره. و وقتی بیدار میشی انگار نه انگار. شتر دیدی ندیدی :دی. تا شب زبان میخونمو کتاب ما بینشم اگه میلم کشید کارای دیگه. فکر میکنم باید یه کم با خودم راه بیام.  اما این به این معنی نیست تو کارم سخت گیر نباشم. دلم میخواد خودمو غرق کنم توی کتاب زبان عکس و. یجوری که یادم بره. اصلا مگه دنیا چند روزه. بیخیا
تنهام. مها از صبح رفته و هنوز نیومده و فکرم نکنم تا قبل کلاس زبان ببینمش. چند وقت بود اینجوری تنها نبوذم که هیچکس نباشه خودم باشمو خودم. خب یجوریه. عادت ندارم بهش. سعی میکنم سرمو با کتاب خوندن با زبان گرم کنم. نمیتونم حسشو توضیح بدم باید تجربه کنی تا بفهمی. فکر کن برای مدت زیاد تنها اینجوری بمونی. خیلی سخته. خیلی. الان فهمیدم چقدر دوست دارم ادما دورم باشن و من اون تنهایی تو خودم بودن توی جمع رو ترجیه بدم. البته فکر میکنم زیادم خوب نیست اما من بیشت
حس و حالم مثل وقتی هست که برادرم از دست دادم؛ تا اسمی، عکس یا حرف سردار میشه بغض گلومو میگیره و گریه ام میگیره.
بعد از شهید حججی این دومین بار که خبر شهادت کسی تا این اندازه منو اذیت میکنه.
خواب بودیم و سردار برامون می جنگید و بازهم خواب بودیم و ایشون سیدشهدا ملاقات کرد
حاج قاسم به ما فهموند خوابیم و جا مانده غافله.
 
+ این روزها بیشتر از قبل اسیر حرف های مشتی بزدل شدیم؛ انتقام نگیریم که امریکا اگر بخواهد چنین کند و چنان کند، بیچاره میشیم و گ
+++ قبل از ارائه ام سر یکی از کلاس ها، از شب قبلش شروع کردم به عرق ریختن. اینقدر استرسم زیاد بود که همه اش تمام لباس هام از عرق خیس میشد. یک ساعت قبل از ارائه که انگار سر و ته فرو کرده بودنم توی استخر! موقع ارائه هم باید همه اش به خودم یادآوری میکردم که دستات رو نبر بالا!!
قرار بود یک کتاب انگلیسی راجع به روش های جدید مدیریت سازمان رو بخونم و خلاصه اش رو ارائه بدم. همه اش فکر میکردم هيچي اش یادم نمونده. ولی وقتی سر کلاس به جاهایی میرسیدم که دوستشون د
امروز از دندهٔ خواب پاشدم. نمیدونم چرا اینقدر خسته ام و خوابم میاد همش خمیازه میکشمو هنوز که هنوزه شروع نکردم به کار کردن. کلی از کتابم مونده چرا این کتابو تموم نکردم؟ خیلی نثر راحتی داره و کتاب خیلی باحالیه من خیلی خوشم اومده ازش. الان اگه بشه و نخوابم میخوام دست بگیرمش قرار گذاشته بودم با خودم امشب تمومش کنم اما با این وضعی که دارم عمرا بشه. میخواستم برم کتابخونه که خواب موندم :( حوصله باقی کارامم ندارم. میدونم نباید اینجوری باشم :( ولی دست خ
از هر روزی میخوای شروع کن
 
شروععععع کنننننن 
 
برای تو خیلی وقته حل شده 
 
اصلا چیزی نبوده که حل شه 
 
هيچي‌نگووو
هيچي 
خرد کن و دست رد بزن. 
هزار بار بگو برو که همه کائنات بدونن تو نخواستی من خواستم. 
 
هيچي نگو 
 
اون پی ام اول هر روز برام خیلی مهم بود که نمیدادی بقیه رم نده
 
نده نده فقط خرد‌نکن دیگه
 
وقتی توقع نزدیکی دارم وقتی حس میکنم دوسم داری راحت قیدمو نزن. 
 
دیگه هيچي نگو 
 
چندماه دیگه عین امروزت میشم ایشالله 
 
چرا میخوای فکر کنم د
آقا ما رفته بودیم شمال، من قصد خرید نداشتم ولی اتفاقی از یه روسری خوسم اومد و خریدم. حاشیه‌ی سورمه‌ای داره، زمینه‌ش کرم رنگه و چندتا تیکه‌ی سرخابی هم توش داره. اما. مشکل من همیشه اینه که یه روسری میخرم ولی مانتوی مناسبش رو ندارم! لذا از نگاه کردن به روسریم در کمد لذت میبرم D: ( واقعاً انقد روسری دوس دارم که گاهی دلم میخواد یه روسری فروشی بزنم)
هيچي این بود و من از پارسال بهار هم مانتو نخریده بودم. گفتم امسال یکی بخرم. اینستاگرام رو هم زیر و رو
میدونی چند تا پست قبلی نوشته بودم میخوام خودمو به دیگران ثابت کنم. الان که فکر میکنم میبینم اصلا برام مهم نیست درموردم چه فکری میکنن و اینکه چرا باید خودمو به آدمایی که برام مهم نیستن ثابت کنم؟ نه واقعا دارم میگم. من برای خودم کار میکنم. شاید بخوام خودمو به خودم ثابت کنم یا این که بفهمم تواناییم توی چی هست. میخوام فقط حرف عزیزی رو گوش بدمو متمرکز بشم روی زندگیم بیخیال آدمها که بدون اونها زندگی اروم تری ادم داره هرچی خلوت تر بهتر :دی :)))))
همسای
امروز یه روز یک شنبه ایه که من خیـلی ناجورم از لحاظ جسمی!
دیشب اینجا با دوتا از بچه ها رفتم دکتر و امپول زدم 
از دیشب و علی الخصوص ٧صب امروز 
دندون درد به معنااااااای واقعی کلمه اَمونم رو برید!
جوری که اینطوری بودم که خب خدایا بسه :|اگه قراره این دندون درد همراه من باشه نمیخوام دیگه یه لحظه عم زنده باشم و چشمم رو داشتم میبستم روی همه ی ارزوهای کوچولو کوچولویی که تازگی برام پیدا شده و یه گور باباشونِ بزرگ میگفتم بهشون که .از سر قضا یه موزیک پر خ
این چه حس و حال عجیبیه که من دارم؟ خدایا تحملش برام سخته! یه چیزی تو دلم داره داد میزنه. ولی بی صدا. نمیشنومش. دلم برای یه چیزی تنگ شده که به گمونم هیچ وقت نداشتمش. به گمونم اونقدر از دو ساعت پیش تا حالا فکرای متنوع اومدن و رفتن که ذهنم خسته شده. انگار که واقعا با تک تک آدمایی که بهشون فکر کردم حرف زدم و تو تک تک جاهایی که بهش فکر کردم راه رفتم و همه اتفاقایی که بهش فکر کردم برام افتاده. تو همین دو ساعت. واقعا فکر کردن آدمو خسته میکنه. چرا فکر میکنم
خب اینجوریه که  با عین‌ام و  حالی چنین خوش حالم رو بد می‌کنه، باورم نمیشه، اضطراب، ترس از ازدست دادن و و و در نهایت ترجیح میدم نباشه تا از حواشیش به دور باشم. اینجوری دور خودم حصار می‌کشم و یادم می‌مونه تنهام و هیچ چیزی، مطلقا هیچ چیزی برای من نیست و من . هيچي ندارم سالهاست به چنین بودنی خو کردم و باید حواسم باشه گول زندگی خیالی و خوش رنگ و لعاب عین رو نخورم. اون عمیق نیست و همه چیز چون تو سطحه وجود داره. کافیه عمیق بشی و ببینی هيچي مطلقا ه
یعنی من جنازم فقط کافیه سرمو بذارم رو بالش تا خوابم ببره. از چهار صبح تا الان بیدار بودم عصری استراحت کردم خواستم بخوابم با این که خوابم میومد اصلا خوابم نبر. بگو یه ذره حتی. اما الان فقط منتظرم یه چیزی بخورم نتونستم از خیر غذا بگذرم امشب چون خیلیییی گشنمه. همین. کاش فردا هم همینجوری کار کنم همه روزای رفته رو جبران کنم. چقدر چسبید بهم امروز. فکرشم نمیکنه چقدر مزه میده این خستگی بعد یه روز پرکار. فردا بهتر از امروز میشم حتی ببین کی میگم. 
اتفاقی
عملکرد مدیران چیست؟ هيچيدقیقاً کار ایشان چیست؟ هيچي
برای طرح‎های آبکی‎شاندلیل و بحث و برهان چیست؟ هيچي
به غیر از وعده‎های خوب دادنهنرهای سخنران چیست؟ هيچي
به جز یک مشت حرف مفت دیگردر اینجا جنس ارزان چیست؟ هيچي
ژن انگل همه جا را گرفتهبه جز اینها فراوان چیست؟ هيچي
به جز فامیل بودن در اداراتبرای پست، میزان چیست؟ هيچي
نگاه برخی از این میزدارانبه میزش غیر دکّان چیست؟ هيچي
دلیلش گندکاری‎ها اگر نیستدلیل بوی تهران چیست؟ هيچي
به جز رشد گرانی و
خوب بود :) خوش گذشت :)
و اینکه احساس میکنم همه چی طبق سلیقه خودش پیش رفته بوده ، مراسما ، عکاسشون و قص علی هذا .
+ و اینکه انقدر بحث و حرف دانشگاه شد کلافه ام کرد ، اینکه میپرسیدن تو علوم اج اذیت نمیشی و من هی باید میگفتم ن اتفاقا خیلی حالم اونجا خوبه و دوستای خوبی پیدا کردم و شاید این خودش نعمتیه که باعث شده انقدر خوب و راحت با همه چی کنار بیام و اینکه مخالفام اذیتم نمیکنن و باهاشون بیشتر از موافقانم ( به ظاهر موافق ) حال میکنم . * لازم به ذکر است ف
کل روزم به فا.ک رفت
صبح به هماهنگی برای اون پروژه کوفتی گذشت که هيچي هم به من نمیماسه
بعد از ناهارم باز همش نت گردی کردم
مادام کاملیا رو شروع کردم یه کم
عصر رفتم باشگاه
باشگاه هم مث عقب ماندگان ذهنی فقط نگاه کردم
کار نکردم که
اومدم همش تو آشپزخونه بودم تا ۲ ساعت
بعد از شام هم باز به نت گردی خاک تو سرش
الان از عذاب وجدانش تو وکب دات کامم
فردا صبح قول شرف میدم که ریدینگ و لیسنینگ ۲ رو بزنم
قول قول قول
الان یکم وکب بخونم
یادم باشه یکم راجع به آتنا تا
دانلود آهنگ جدید غمگین و احساسی به نام هيچي نگو نزار از چشم هم بیفتیم اینا چی بود از هم شنفتیم با کیفیت بالا 320 لینک مستقیم mp3 موزیک صوتی همرا با متن ترانه
Ahang hichi nago nazar az cheshme ham beyoftim
دانلود آهنگ هيچي نگو نزار از چشم هم بیفتیم اینا چی بود از هم شنفتیم
چه حرفایی که تو از من شنیدی
هيچي نگو نذار از چشم هم بیفتیم …♪
هيچي نگو اینا چی بود از هم شنفتیم …♪
هيچي نگو نگو نگو عزیزم
هيچي نگو بسه هرچی چند روزه گفتی …♪
دانلود آهنگ هيچي نگو نذار از چشم هم بیفت
دانلود آهنگ غمگین و احساسی جدید به نام هيچي نگو نگو نگو عزیزم بسه هرچی چند روزه گفتی با کیفیت بالا 320 لینک مستقیم mp3 موزیک صوتی همرا با متن ترانه
ahang hichi nago nago nago azizam
دانلود آهنگ هيچي نگو نگو نگو عزیزم بسه هرچی چند روزه گفتی
چه حرفایی که تو از من شنیدی
هيچي نگو نذار از چشم هم بیفتیم ♪♪
هيچي نگو اینا چی بود از هم شنفتیم ♪♪
هيچي نگو نگو نگو عزیزم
هيچي نگو بسه هرچی چند روزه گفتی ♪♪
لینک دانلود آهنگ
سی سال وقت می گذارد و شاهنامه ای می نویسد که تاریخ به آن می بالد
ما برای هر خوب و بدی، سفید و سیاهی، زیبایی و زشتی وقت می گذاریم 
آخرش هم هيچي که هيچي
نه اثری از ما به جا مونده
نه نامی نیک
امیدوارم روزی حسرت لحظات از دست رفته ام را نخورم
ی کاج مطبق دارم یک ساله ت نخورده
نه خشک میشه نه رشد میکنه
یک سااااااااااااااالههه
قبلش خیلی بچه بهتری بود
ولی الان دیگه دلمو زده
قشنگه ها
ولی اگر من میخواستم ی گل خوشگل ثابت و ایستا داشته باشم خو گل مصنوعی می گرفتم
چه کاریه هی من میام پای جنابعالی آب و کود می ریزم و خاکتو هم میزنم و شما هيچي به هيچي:/
وقتی نه تنها به بچه ات احترام نمیذاری بلکه تمام تلاش هر روزت روی تحقیر اونه و همش میخوای بهش ثابت کنی "تو هيچي نیستی!"
اون وقت وقتی بچه ات بزرگ شه همیشه دست وپاش یخ می کنه که نکنه بفهمن "من هيچي نیستم!"
تاثیر رفتارها روی هر بچه ها توی آینده اش تاثیر داره!
دانلود آهنگ مجید خراطها هيچي نگو
اهنگ شنیدنی زیبای هيچي نگو با صدای مجید خراطها را با تکست و برترین کیفیت.
Exclusive New Music : Majid Kharatha | Hichi Nagoo With Text And And 2 Quality On Vernamusic
به زودی …

پخش آنلاین تیزر آهنگ جدید مجید خراطها به نام هيچي نگو
متاسفانه پخش آنلاین ویدیو برای این مرورگر مقدور نیست
توضیحات مجید خراطها :
قرار بود سوپرایز بشید ولی به لطف دوستان نزدیک هنگام ضبط تیزر، این قسمت لو رفت
فدای سر همه فرض میکنیم این تیزر نهاییه
این باعث میشه به تیم فشار بی
دانلود آهنگ مجید خراطها هيچي نگو
اهنگ شنیدنی زیبای هيچي نگو با صدای مجید خراطها را با تکست و برترین کیفیت.
Exclusive New Music : Majid Kharatha | Hichi Nagoo With Text And And 2 Quality On Vernamusic
به زودی …

پخش آنلاین تیزر آهنگ جدید مجید خراطها به نام هيچي نگو
متاسفانه پخش آنلاین ویدیو برای این مرورگر مقدور نیست
توضیحات مجید خراطها :
قرار بود سوپرایز بشید ولی به لطف دوستان نزدیک هنگام ضبط تیزر، این قسمت لو رفت
فدای سر همه فرض میکنیم این تیزر نهاییه
این باعث میشه به تیم فشار بی
دانلود آهنگ مجید خراطها هيچي نگو
اهنگ شنیدنی زیبای هيچي نگو با صدای مجید خراطها را با تکست و برترین کیفیت.
Exclusive New Music : Majid Kharatha | Hichi Nagoo With Text And And 2 Quality On Vernamusic
به زودی …

پخش آنلاین تیزر آهنگ جدید مجید خراطها به نام هيچي نگو
متاسفانه پخش آنلاین ویدیو برای این مرورگر مقدور نیست
توضیحات مجید خراطها :
قرار بود سوپرایز بشید ولی به لطف دوستان نزدیک هنگام ضبط تیزر، این قسمت لو رفت
فدای سر همه فرض میکنیم این تیزر نهاییه
این باعث میشه به تیم فشار بی
من هیچ آدمی رو کنار نگذاشتم هیچ‌وقت همیشه طرف رها شده من بودم. فکر می‌کردم تو شبیه منی دلم خوش شد تو آدمی نیستی که کنارم بذاری. اما تو هم رهام کردی و مثل یه چیز اضافه باهام برخورد کردی که هیچ وقت هيچي برات نبود. باشه. من برای هیشکی هيچي نبودم و برای تو هم . 
و بالاخره ح رو آنبلاک کردم. پی‌ام‌اس تموم شد و من شدم اما حال روحیم خوب نشد. نمی‌دونم دوای من س ک س هست یا محبت؟ یا هر دو؟ و جهان بخیل تر از این حرفهاست مری گوری جان.
دلم؟ کمی غم داره که نشونه‌ی خوبیه. نوشته‌ی امید، خواستن، زنده بودن. و دلم به حال میم می‌سوزه.
بگذریم، دیشب خواب آقاجون رو دیدم. از جای از حافظه و خیال ترکیبی درست شده بود، حالا دلتنگ آقاجونم. و این عجیبه، دلتنگ آقاجون؟ خیالات وزن داشته مری؟ اون که هیچ محبتی نداشت! اه همش تقص
بعد چن روز آن شدم 
خواستم درست باهام حرف بزنه 
اما دلمو شد 
میدونم ازش بدم میاد دیگه.
دقیقا مثلِ ش
هيچي مهم نیست هيچي.
فدای سرم.
باید به مامان بگم‌بره اون سیم‌رو بگیره من یه تل دیگه داشته باشم
دارم گریه میکنم.
هی.
خدایا هیشکیو ندارم، یه توروخداسررراهم قرار بده:'(
نماز مغربو نخوندم
قرار بود این تعطیلاتو آروم باشیم و همینجوری سر کنیم تا تموم شه و حضوری حرف بزنیم. درباره‌ی اینکه من نمیتونم دیگه اینجوری ادامه بدم. یا تماما مال من باشه یا هيچي. به طور مستقیم میگم یا عین دوتا آدم عادی رابطه داشته باشیم یا هيچي. دو ماه کمتر حالمون خوب باشه. چه فرقی داره؟
این برنامه نویس های شرکت برای خودشون خوراکی میاریند نمیدونم صبحونه میخورند خونه میایند اینجا صبحونه بازم میخوردند بعدش من اگه به خودم باشه هيچي نمیخورم این مسئول خدمات برای من ساعت نه یه چای میاره وگرنه هيچي میل ندارم به خوردن
ولی چقدر دردام در برابر درد بقیه بی اهمیتن
درگیری های روزمره ی من در برابر غم کارگری که به خاطر تحریم و گرونی نمیتونه داروهای زن سرطانیشو تهیه کنه و مجبوره مرگشو اروم اروم نگاه کنه هيچي نیست.واقعا هيچي نیست
از خودم خجالت میکشم
7
سخت ترین کار فرو خوردن خشمه واقعا.
دارم منفجر میشم و حس میکنم حجم تغییراتی رو که توی تنفس و ضربانم ایجاد شده و میگم اووووه قلب من خدایی خیلی قویه هنوز داره می تپه!
و همزمان متعجبم از عصبانیتم و میگم هی آروم باش نفس بکش هيچي ننویس هيچي نگو هیچ کاری نکن برو تو خلوت خودت تا آروم بگیری و بگذره.
اوه اوه یه سریال دارم میبینم اگه نبینی هيچي ندارم که بهت بگم دیگه
The Handmaid's Tale
اونقدر همذات پنداری خواهی کرد که از عصبانیت به مرز انفجار میرسی حتی قدرت گریه هم ازت سلب میشه
درموردش هم هيچي نمینویسم
فقط تنها چیزی که میتونم ازش منتقل کنم خشمه
البته هنوز اوایل سیزن 2 هستم، امیدوارم در آخر دل آدمو خنک کنه.
 
اسمش پیمانه یسال از من بزرگتره ، دانشجو دکتراس ،میگه حقوقش ۶ میلیونه و گفت احتمالا بره از ایران
و من؟
من هيچي نداشتم بگم ، هيچي نبودم ، از چی بگم بهش؟از اینکه تازه میرم سال دوم دانشگاه با تفاوت سنی یسال؟؟ از بریز بپاش پولای بابام؟ از ولخرجیام؟ از تنبلیام؟ از ادعام؟
 
دمت گرم پیمان ،دمت گرم ،عجیب به دلم نشستی ،خدا پشت و پناهت باشه پسر 
در هر لحظه تصمیم گیری فقط یه سوال وجود داره که می‌تونه منو به نتیجه برسونه و اون اینه که:
حاضری این کار را انجام بدی و به ازای اون هيچي گیرت نیاد. نه پول نه موقعیت اجتماعی نه تشویق. هيچي.
اگه جواب آره است پس دیگه تردیدی وجود نداره.
هشدار: این پست ممکن از حاوی مطالب بیهوده باشد! با احتیاط اقدام به خواندن کنید!
صدای هشدار گوشی بلند میشه. انگشت اشاره م اتوماتیک میره سمت صفحه ش و از وسط میکشدش به یه سمتی. حتی مغزم وسط خواب، خودش میدونه کدوم گوشیا زنگ خورده. میون خواب و بیداری به خودم میگم تو رو خدا! من تازه یه ربعه چشام گرم شده!
هر یه ربع،همین اتفاق میفته و من باز هشدار رو خاموش میکنم و از خودم یه مهلت کوچیک دیگه میگیرم!
دفعه ی آخری که از خواب میپرم، از هشدار گوشی نیست، این دفع
ولی فک نکنم بتونم هیچوقت باهاش کنار بیام . 
و هیچوقتم فک نکنم بتونم یادبگیرم که در برابرم ساعتها و روزها و سالهاییه که من کاملا داغونم و هيچي نمیتونه این حسو عوض کنه :/ نه دوس پسر جدید :/ نه دکتر ،نه غذا ، نه مواد ، نه .‌‌ ولی من به خدا اعتقاد دارم :/
پی نوشت: حالا مگه چه اتفاق بزرگی افتاده?:/ هيچي ، فقط از قیافه گرفتن یه بچه گربه عصبانیم بیبی ://
هيچي نیست که دوای درد بی درمون رخوت و ملال بشه. میم حق داره و صادقانه هم گفته من نیاز دارم یکی باشه جذبم بش، یکی باشه که باهاش در ارتباط باشم. واقعیت تلخ یا هرچی راه خودش رو میاره. میم ازم خسته نیست اما عادی شدم و کافی نیستم. رخوت زندگی رو نمی‌تونه با من بشوره، و من هم. خب چه باید کرد؟ به نظرم باید بپذیریم و تسلیم بشی. باید بپذیریم و کنار بیای با ماجرا. اون دیگه یک ماهیه. هرچی سفت‌تر بگیری سریع‌تر لیز می‌خوره و می‌ره. و از طرفی هم اون آدمه و یکبا
میدونی یهو بدم اومد. که چقدر مسخرم آخه. چرا اینقدر دست خالی امیدوارم من؟ چرا فکر میکنم همه چیزو میتونم درست کنم؟ اشک تو چشمام‌ جمع شد. غصم شده اصن. خیلی غصم شده. که دوباره یادم اومد نمیتونم. تلاش های بیهوده. خیلی بیهوده. مگه غار آدم چشه؟ یا به قول تو ناراحتی عنه؟
نمیخوام‌ دیگه. هيچي نمیخوام. هيچيِ هيچي.
دیروز اون همه بد شدم و بی اعصابی کردم.اما هيچي به هیچ.
استادا نمره ها رو نذاشتن.
امروز اول ترمه و هنوز دو تا نمره نیومده.
منم نرفتم دانشگاه .
نشستم خونه و خوابیدم و چرخیدم و فلان.
 اوج عصبانیت که تجربه بشه .دیگه هيچي ارزش نداره!که دلتو به خاطرش خون کنی .اصلا نمره ها ندن و صفر رد شه.مهم نیس!
گنده تر از ایناش دیگه تو این شرایط و اوضاع احوال مهم نیس .بذار دو تا استادم به این قدرت حقیر توهم گونه خودشون ببالن.
الهی شکر!
الان دیگه هيچي مهم نیس .
در این لحظه، در حالی‌که چشم‌های خودم پر از خوابه، وروجک رو روی پام خوابوندم. شکمم از بس قار و قور می‌کنه می‌ترسم بیدار بشه! گشنمه در حد سومالی! مامان و بابا و داداش وروجک رفتن جشن قرآن بره‌ی ناقلا. مدیر مهدشون گفته بچه نیارین که مثل پارسال جشن خراب میشه. ظاهرا کلی هم براش هزینه و برنامه‌ریزی کردن.
از دیشب نگم براتون که چه خنده‌بازاری بود :) من اگه مامان بشم و دخترم کاملا تابلو، دو شب جلوی چشم من بشینه کیک بپزه و تزئین کنه، میرم کمکش، میگم اگ

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها