نتایج جستجو برای عبارت :

کی بیاد کی بشه همسفرم

تو که نیستی از خودم بی‌خبرم
کي بياد و کي بشه همسفرم
دل من از تو جدا نیست
این هوا بی تو هوا نیست
چی بگم از کي بگم وای
دیگه غم یکي دوتا نیست
**
تو که نیستی از خودم بی‌خبرم
کي بياد و کي بشه همسفرم
دستم از دست تو دور
این شروع ماجراست
روز و شب، هفته و ماه
قصه های غصه هاست
بودن اینجا که منم
مرگ بی چون و چراست
همه چی از بد و خوب 
قصه رنگ و ریاست
**
تو که نیستی از خودم بی‌خبرم
کي بياد و کي بشه همسفرم
عشق و مستی پیش تو
پشت دیوار
غم غربت نداره
اونجا که خونه
تیر خلاص امروز را انجایی خوردم که تورلیدر گفت:من فکرررر کردم شما نمیاید و صندلی هاتون رو فروختم. 
من درک میکنم که سفر است و شاید حتی ده بار هم کنسل شود ولی همسفرم اصلا میلی به فهمیدن شرایط ندارد. 
تمام روز را استرس داشتم چون اگر سفرمان کنسل میشد همسفرم مرا میکشت! همین قدر بی منطق!
دلم حتی اپسیلونی نمیخواهد فردا ببینمش و پس فردا هم برویم کویر! پشت دستم را داغ اگر مسافرت های بعدی ام را با کسی شریک شویم! دست خودت را بگیر برو دنیا را بگرد فرزندم! اد
تیر خلاص امروز را انجایی خوردم که تورلیدر گفت:من فکرررر کردم شما نمیاید و صندلی هاتون رو فروختم. 
من درک میکنم که سفر است و شاید حتی ده بار هم کنسل شود ولی همسفرم اصلا میلی به فهمیدن شرایط ندارد. 
تمام روز را استرس داشتم چون اگر سفرمان کنسل میشد همسفرم مرا میکشت! همین قدر بی منطق!
دلم حتی اپسیلونی نمیخواهد فردا ببینمش و پس فردا هم برویم کویر! پشت دستم را داغ اگر مسافرت های بعدی ام را با کسی شریک شویم! دست خودت را بگیر برو دنیا را بگرد فرزندم! اد
چه برایم به جا گذاشته‌ای؟ که درونش هنوز غوطه ورم
این تمام غنیمتم از توست: نامه‌هایت، امید مختصرم
همه را از برم، قلم به قلم، واژه‌های تو آسمان من است
گفته‌ای از گذشته‌ها بگذر من ولی با تو باز همسفرم
می‌کشم بر تنی که می‌لرزد، یک به یک این حروف روشن را
چه حقیرند پیش این خورشید، همه ابرهای روی سرم
واژه هایت مرا بغل شده‌ و در دلم لحظه لحظه حل شده‌ و
قطره قطره مرا عسل شده‌اند، در گلوگاه بغض‌های ترم
این که تکثیر می‌شود در من، سرطان طلایی کلمات
ساعت ۱۲ شب به نجف رسیدیم. حدود سایت ۱ بامداد به جرم امیرالمومنین رسیدیم. بسیار شلوغ بود و هر چه به اذان صبح نزدیک تر می شد ازدحام جمعیت بیشتر بود.حدود ساعت ۳ بامداد بود که تصمیم گرفتیم به سمت مسیر کربلا حرکت کنیم. راستش رو بخواهید یک کم از شلوغی و ازدحام جمعیت ترسیدیم.امسال دومین سالی هست که برای زیارت اربعین مشرف می شون و همسرم همسفرم شده است. او اولین بار است که به زیارت عتبات می آید و گم شدن در شلوغی های این ایام دردسر بزرگی است.از میان وادی
غروب روز قبل اربعین پارسال، تو یه موکب نزدیکای عمود ۱۲۰۰ خوابیدیم.
صبح بعد نماز صبح به پیاده رویمون ادامه دادیم تا حدودای ه‍شت صبح رسیدیم کربلا.
شهر آنقدر شلوغ بود که حرکتمون خیلی کند شده بود و بالاخره ساعت ده ۱۱ رسیدیم بین الحرمین.
دیدم اون وسط طناب کشیدن و یک مسیری درست شده که مردم دارن هروله کنان می دوند، کفشامو دادم به همسفرم، خودمو رسوندم اون وسط، از طناب رد شدم و منم هروله کنان قاطی موج دریا شدم.
خدمتتون عارضم ک ی سه روز رفتم دریا ن ک مسافرت خ خوبی بوده باشه ها همسفرم همچین خوب نبود اندوخته های مالیم الکي الکي خ جاها تموم شد ولی همین دور بودنه دیدنه دریا رها بودنه خیلی چسبید 
میتونس بهتر باشه خیلی ام بهتر باشه ولی خوب من ب همینم راضی ام
هوا عالی دریا تنهایی بی دغدغه 
 
+ آقا از خوبیآی تو ی رابطه نبودن همین بس ک الان اون دو سه نفر در مورد دوست پسرای فعلی و قبلی و خیانتاشون میگن منم نشستم سریال The witcher و میبینم.
ولی بخدا ک س
گناهان که بمانند، عباداتمم یه عبادتی نیستن
یعنی در یه جمله دستم خالی خالیه
دلمو اما خوش کردم به دو چیز:
١. روایت داریم که دونفر بر زمین نخواهند بود، مگر اینکه یکيشون حجت خداست (زمین خالی از حجت نیست)
پس خواه ناخواه من در (یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه) با ولی خدا همسفرم!
از آداب سفر هم یکيش اینه که طرف چیزی داره به کناریشم بده
و اولیاء الهی اولی برای رعایت این آدابند!
منتظرم امروز وفردایی سفره شون رو باز کنن و بی نصیب نذارندمون
٢.
وقتی وارد کوپه شدم با اولین همسفرم آشنا شدم. اپتومتری می‌خواند یا به زمان ما بینایی سنجی. به نظرم جالب است چرا که تنها رشته پزشکي می‌باشد که هیچ تماس و تاچی با مریض وجود ندارد. کمی هم صحبت شدیم که همسفر بعدی از هم از راه رسید. فارغ التحصیل رشته فنی از دانشگاه صنعتی شیراز که الان کارهای پروژه‌ای انجام می‌دهد.
کم‌حرف تر شده بودم و بیشتر صحبت بین دو همسفر برقرار بود که نفر چهارم هم وارد شد. دانشجوی پزشکي که آرزوهای دور و درازی برای خود داشت. خب
بسم الله الرحمن الرحیم
خیلی وقت پش می خواستم قسمت 2 رو بنویسم اما مصادف شد با شهادت سردار و بقیه ی ماجراها در نتیجه عقب افتاد. و خب یه ماجرای جدید پیش اومد که مجبور شدم اول یه ویرایش 1.5 بدم بیرون بعد 2 رو بگم! ( احتمالا یه 2.5 هم داشته باشیم)
این قسمت: من و هدایت الله !
قصه از اونجایی شروع میشه که به اون دوست بنگلادشی - که اسمش هدایت الله هست - گفته بودم اگه دوست داری یه چند روزی بیا اصفهان. و خب نشده بود که بياد. اما فرجه ی بین دو ترم فرصت خیلی خوبی بود.
بسم الله الرحمن الرحیم
خیلی وقت پش می خواستم قسمت 2 رو بنویسم اما مصادف شد با شهادت سردار و بقیه ی ماجراها در نتیجه عقب افتاد. و خب یه ماجرای جدید پیش اومد که مجبور شدم اول یه ویرایش 1.5 بدم بیرون بعد 2 رو بگم! ( احتمالا یه 2.5 هم داشته باشیم)
این قسمت: من و هدایت الله !
قصه از اونجایی شروع میشه که به اون دوست بنگلادشی - که اسمش هدایت الله هست - گفته بودم اگه دوست داری یه چند روزی بیا اصفهان. و خب نشده بود که بياد. اما فرجه ی بین دو ترم فرصت خیلی خوبی بود.
همه که شبیه هم نیستن. عکس های قدیمی را نگاه می کنم. خنده ها، شادی ها. کتاب هایم دور و برم. در قطار آدم های فراوانی هستند. آدم هایی که احساس می کنم حوصله شان را ندارم. زن و شوهری که تند و تند تخمه می خورند و پسر ده دوازده ساله شان چند صندلی جلوتر نشسته است و گاه می آید و با صبوری به آن ها نگاه می کند و من نگاهشان می کنم. زن هراز گاهی بر می گردد و نگاهم می کند. شهر قدس یا کرج سوار شده اند اما وقتی مامور قطار برای گرفتن پول می آید به روی خودشان نمی آورند.ش
فصل اول: دیدار
همسرم فواد با کلی دلتنگی مرا به ترمینال جنوب رساند تا برای رفتن به دانشگاه راهی قم شوم. همین که وارد ترمینال شدم مرا به روزهایی برد که تنهایی، تنها همسفرم بود در این جاده غربت. لحظه ای را به یاد آوردم که تا خود قم به فواد پیامک می دادم و اشک می ریختم. 
فواد مرا تا پای اتوبوس رساند و سوار که شدم از پشت شیشه با چشمهایش مرا بدرقه کرد و رفت تا غصه چشم هایم بی تابش نکند. اتوبوس هنوز چند صندلی خالی داشت، راننده بدصدا هم با صدای بلند مسافر
اسفند 97. دم دمای عید. بدون شور. کم انرژی. زودرنج. غالبا بی حوصله و ایستاده در لحظه ی بحرانی.اسفند 95. دم دمای عید. پر شور. سودای تجربیات نو. در تکاپو برای شروع اولین سفر مستقلم. سفر به ترکمن صحرا. رویارویی با ناشناخته ها، چالش ها، خطرات و چشم به راه آموزه های جدید.
سفری که با یک شعار شروع شد: "سفر به دیگر سو، درک تفاوت ها" ! جمله ای که یک انتظار در پس خود داشت. انتظار از جاده، طبیعت و مردمان: دیدن تفاوت ها و دمخور شدن با آنها تا درک کردنشان. اما غافلگیری
همه کسم تو هر هوسم تو هم نفسم تو
بال و پرم تو همسفرم تو بیش و بسم تو
گرمی خانه شور ترانه متن غزل تو
شعر و سرودم بود و نبودم قند و عسل تو
 
نغمه ی سازم محرم رازم از روز ازل تو
 
بی تو خموشم با که بجوشم جفت تنم تو
خسته و عریان پیش غریبان پیرهنم تو
گرمی خانه شور ترانه متن غزل تو
شعر و سرودم بود و نبودم قند و عسل تو
 
نغمه ی سازم محرم رازم از روز ازل تو
 
خسته و عریان پیش غریبان پیرهنم تو
گرمی خانه شور ترانه متن غزل تو
شعر و سرودم بود و نبودم قند و عسل تو
ن
در حد تماس و پیام کوتاه میرم سراغش!
اقا اینجوری بگم برات که سه روزه شارژ نکردمش و شصت درصد شارژ داره !
انقدر دوری و دوستی ایم . نه ببخشید دوری و قهری!
.
.
.
کاش یکي بياد و این حرفای تو ذهنم رو تایپ کنه :)
کاش یکي بياد و این حرفای تو ذهنم رو تایپ کنه :)
کاش یکي بياد و این حرفای تو ذهنم رو تایپ کنه :)
کاش یکي بياد و این حرفای تو ذهنم رو تایپ کنه :)
کاش یکي بياد و این حرفای تو ذهنم رو تایپ کنه :)
کاش یکي بياد و این حرفای تو ذهنم رو تایپ کنه :)
کاش یکي بياد و این ح
با توام ;
تو که مهری ، تو که عشقی ، 
تو که همراز شبهای هجری 
تو که همسفرم در کوره راه زندگانی
مثال نغمه ی پرشور شعری 
همه سازی ، 
همه سوزی ،
 
به گرمی مثل گرمای تموزی 
در رخ مــــــــاهرخان خال سیه
به درخشش چون آفتاب نیمروزی
 
تو صمیمی ، تو نیازی 
به نیاز همچو نمازی 
 
تو عزبزم تو خیالی ، در مهر سرحدکمالی 
 
چه بگویم که به تعریف ، نتوان وصف تورا گفت ;
 
زلقایت نه بِدَر شد، نبیاشقت
 
من از آن پــــــــــاک الـــــه تمنای وصل تو دارم .
 
من ازآن دول
 
بنام خالق هستی
 
جایگاه و ارزش نیت
نیت کن نیکي ببرما هنوز جایگاه و ارزش نیت را در سرای آخرت را درک نکرده ایمنیت از اصولی ترین معارف دینی ما است و درواقع عملی بدون نیت فایده ای ندارددر روایات معصومین نیت به روح عمل تعبیر شده استبرای روشن شدن مطلب به داستان زیر که در نهج البلاغه شریف است توجه نماییدو من کلام له علیه السلام لما أظفره الله بأصحاب الجملوَ قَدْ قَالَ لَهُ بَعْضُ أَصْحَابِهِ وَدِدْتُ أَنَّ أَخِی فُلَاناً کَانَ شَاهِدَنَا لِیَر
بنام خالق هستی
جایگاه و ارزش نیت
نیت کن نیکي ببرما هنوز جایگاه و ارزش نیت را در سرای آخرت را درک نکرده ایمنیت از اصولی ترین معارف دینی ما است و درواقع عملی بدون نیت فایده ای ندارددر روایات معصومین نیت به روح عمل تعبیر شده استبرای روشن شدن مطلب به داستان زیر که در نهج البلاغه شریف است توجه نماییدو من کلام له علیه السلام لما أظفره الله بأصحاب الجملوَ قَدْ قَالَ لَهُ بَعْضُ أَصْحَابِهِ وَدِدْتُ أَنَّ أَخِی فُلَاناً کَانَ شَاهِدَنَا لِیَرَى م
اهنگ خدا بهش بگو بياد از ارشاد
دانلود اهنگ خدا بهش بگو بياد ارشاد
دانلود اهنگ ارشاد بنام خدا بهش بگو بياد
دانلود اهنگ ارشاد به نام خدا بهش بگو بياد

آهنگ جدید ارشاد خدا بهش بگو بياد
دانلود اهنگ ارشاد خدا بهش بگو بياد بگو دلم اونو میخواد

خدا بهش بگو بياد دلم اونو میخواد
اهنگ ارشاد خدا بهش بگو بياد بگو دلم اونو میخواد بگو هر چی ک دارمو میریزم زیر پاهات بیا
بعضی وقتا مث الان به این فک میکنم که چرا یکي نیست الکي بياد پی ویمون شاد شیم؟
/* آره دچار کمبود شادیم و خسته شدم. شادی، کجایی؟! */
دقت کنی، زندگیمون خیلی تکراری و مسخرست و فقط بعضی وقتا به چشممون میاد.
پی وی نمیخوام، فضای مجازی نه، یکي زنگ بزنه بگه الن و بلن همین الان بیا بریم بیرون! 
مسافرت یهویی!
یا حتی بياد در خونمون بياد تو! و باعث شه بخندیم فقط!
ERROR 404 NOT FOUND.
.
.
.
کاش یکي بياد وحرفای تو ذهنم رو تایپ کنه :)
کاش یکي بياد وحرفای تو ذهنم رو تایپ کنه :)
کاش یکي بياد وحرفای تو ذهنم رو تایپ کنه :)
کاش یکي بياد وحرفای تو ذهنم رو تایپ کنه :)
کاش یکي بياد وحرفای تو ذهنم رو تایپ کنه :)
کاش یکي بياد وحرفای تو ذهنم رو تایپ کنه :)
کاش یکي بياد وحرفای تو ذهنم رو تایپ کنه :)
کاش یکي بياد وحرفای تو ذهنم رو تایپ کنه :)
کاش یکي بياد وحرفای تو ذهنم رو تایپ کنه :)
کاش یکي بياد وحرفای تو ذهنم رو تایپ کنه :)
کاش یکي بياد وحرفای تو ذهنم رو
با تموم احساسم داد میزنم ."برو ولی همه در ها رو پنجره ها رو وا میذارم تا که بیای .خورشید و ماه رو حتی خدا رو قسم میدم خیلی زیاد تا که بیای ‌‌‌.ینی میشه بیای ؟؟؟"و اتاق مرتب میکنم واسه پذیرایی از کسی که قراره بياد ولی تو نیست .که مامان در رو باز میکنه میگه:" اونی که قراره بياد گربه اس؟که از پنجره بياد تو؟در میزنه .باز میکنیم .میاد عین آقاها میشینه تو خونه دیگه .!این شعرا چیه میخونی؟؟؟در ضمن خدا رو قسم میدی بده .خورشید و ماه چه صیغه ایه؟"
بغض
یعنی با زبون نیش دار با بد اخلاقیهـای یه نفر میتونم کنار بیام ! الا اینکه از یه چیزی و یا یه کسی به شدت بدم بياد و اون بياد رو اعصابَ م رژه بره !
من واقعا نمیدونم باید چیکار کنم ! بلاک کردن یه جور توهین محسوب میشه ! اینجوریَ م رو اعصابمـه ! 
.h_iframe-aparat_embed_frame{position:relative;}.h_iframe-aparat_embed_frame .ratio{display:block;width:100%;height:auto;}.h_iframe-aparat_embed_frame iframe{position:absolute;top:0;left:0;width:100%;height:100%;}


تا دوم راهنمایی شیراز زندگی می‌کردیم و وقتی مهمان می‌آمد یکي از جاهایی که برای گشت و گذار می‌رفتیم حافظیه بود.بعدها مثل همه نامی از حافظ شنیده بودم و چندین بار هم تلاش کرده بودم که بخوانم، اما سخت بود و نمی‌توانستم.اولین بار که تحریک شدم دیوان حافظ را بخرم و با هر بدبختی که هست بخوانم، سوم راهنمایی بود. پشت جلد یکي از شما
چند_دقیقه_دلت_را_آرام_کن
قسمت پنجم بالاخره رسیدیم به جایی که اتوبوس ها بودن و بچه ها مشغول غذا خوردن.آقا سید بهم گفت پشت سرش برم ورسیدیم دم غذا خوری خانم هاآقا سید همونطور که سرش پایین بود صدا زد _زهرا خانم؟! یه دیقه لطف میکنید؟! .یه خانم چادری که روسریش هم باچفیه بود جلو اومدو آقا سید بهش گفت:_براتون مسافر جدید آوردم_بله بلههمون خانمی که جامونده بود.بفرمایین خانمم☺.نمیدونم چرا ولی از همین نگاه اول اززهرا بدم اومده بود.شاید به خاطر این بو
این روز ها آدم های اطراف من خیلی به خود مطمئن تر شده اند. مغرور تر و خود شیفته تر. سنگ دل تر و سخت تر.
و من روز به روز اطمینانم را به خودم بیشتر از دست می دهم!
از خودم نا امید تر میشوم و از آن ها متعجب تر!!
مشکل مطمئنا از من است ولی آن ها هم دور از عجب نیستند.
_________________________________
+ گند بزنن به این زندگی که نمیشه یک کلام حرف زد با خانواده بدون اعصاب خردی !!
+
سعی میکنم از حال جسمی و روز مرگی و درس اینجا کمتر و کمتر بنویسم.
ببینم میشه یا نه! هر چند چیز دی
دانلود اهنگ جدید حمید صفت برای امیر علی اکبری mp3 همراه با متن کيفیت خوب دانلود اهنگ حمید صفت برای امیر علی اکبری دانلود اهنگ جدید حمید صفت برای علی اکبری
متن اهنگ
میگه باهام مشکل داره بگو بياد بگو بياد
مشکل داره بگو بياد بگو بياد
هر کي مشکل داره منم کف رینگ جون خوشگلا با دسکش دم سینک 
میگه باهام مشکل داره بگو بياد بگو بياد
مشکل داره بگو بياد بگو بياد
هر کي مشکل داره منم کف رینگ جون خوشگلا با دسکش دم سینک   
ادامه مطلب
ولی بیشتر از هر چیزی خسته م، بیشتر از اینکه علاقه داشته باشم به کار کردن و لذت بردن از کاری که انجام میدم، خسته م. این دویدنها در جهت رنج زندگی و شکنجه ی بیشتر خودت، یه جور خودآزاری بی معنی و روانی بازیه! کاش یه بادی بياد و ما رو با خودش ببره،کاش یه بمب اتم بياد و یک راست بخوره تو سر من تا نجات پیدا کنم.
یک عدد داداچ مشنگ به فروش میرسد ^^
فقط یکي بياد بگیرتش پول نوموخوام XD
آپشن هاش :
۱_ یه نمه خوشگله .فقط یه نمههه هااا
۲_ تو دانشگاه نسبتا خوبی درس میخونه ^^
دیگه آپشنی به ذهنم نمیرسه متاسفااانه XD
فقط یکي بياد بگیرتش ممنااان XD
ادامه مطلب
من تنگه دلم اما میدونم که تو نهفراموشت می کنم این دفعه قول دادم به خودمفراموش می کنم اگه ازم بربياداگه عکسای تو به حرف بياداگه وسط تابستون برف بياددنبالت دنیا رو من گشتمرفته ی بی برگشتمنشونتو از کي بگیرمخودت بگو رفتی کجا از پیش مندورترین نزدیک مننذار تو رو از من بگیرن.:)حالا که قراره حذف شه.می نویسم و می نویسم.با باد و بارون و رعد می رقصم.جام خون سر می کشم و پایکوبی می کنم.هرا!قربانی رو بپذیر!
امروز فهمیدم یکي از همکارا میخوادآخر اردیبهشت کلاسشو جا بجا کنه یا صب بياد یا بعداز ظهر 
اگه بعدازظهر باشه  من تنها میشم و از طرفی بازم همه چی بلاتکلیف و بهم ریخته میشه.
بلاتکلیفی برام آزار دهندس تغییر پشت سر هم کلافه ام‌میکنه و سر این کلاف از دستم در میره قلبمو غصه پر میکنه و عدم اطمینان از وضعیت روحم و غمگین.
دعا کنید صبحا بياد
درستش این بود که بیایم و از سفر اخرم بنویسم. از لحظه ای که میثاق از میان بچه ها رد شد و زد روی شانه ام:کجایین شما؟ دندان های سفید و منظمش توی نور اتش برق میزد و نگاه مشکي مهربانش شاد بود. 
یا لحظه ای که گفتم از روی شن ها بلند شدم و گفتم من سردمه بچه ها. میرم کنار اتیش. محمد کاپشنشن را در اورد و گرفت سمتم. 
سفر خوبی بود. درستش این است که از سفر خوبم بنویسم و ادمها و اتفاقات. همین کار را هم خواهم کرد. 
قبلش، دلم برای محسن تنگ شده. برای ایمان هم. گروه مو
بسم الله الرحمن الرحیمسلام
به داریوش گفتم:
+ اینا رو کي بهت گفت؟
- اون مرده. زنه هم تا حدودی همین چیزا رو میگفت. بعد بهم گفتند که میخوای یک جا، دویست میلیون پول گیرت بياد؟
+ تو چی گفتی؟
- بهشون گفتم کي هست بدش بياد.
+ چی میخواستند ازت؟
ادامه مطلب
تو این مست بیاید بهم بگید از کي و کدوم پست خواننده ی من شدید و یا بیشتر طرفدار چه سبکي از پستای من هستید
 
و سوال دوم اینکه از اهداف و ارزوهاتون واسه سال جدید بگید که انگیزه بگیریم،بگید لطفاااااا حتمااا،هرکي نگه ایشالا شبانه سوسک بياد تو شلوارش و از اون ناحیه رد شه بياد بالا رو دماغتون بعد چش تو چش شید باهاش،پس بگید دعاهای من میگیره چون،از ما گفتن بووود
 
گوشی های سامسونگ هر کودوم ۷۰۰ _۸۰۰ تومن کشیده بالا. دلار  شده ۷۰۰۰ تومن، بازار خوابیده، مردم قدرت خرید ندارن. دیگه به جای غمگین شدن خنده های هیستریک میکنیم. 
یکي بياد دو خط توضیح بده این وضعیت تا کجا میخواد ادامه پیدا کنه؟حداقل یکي بياد مسولیت این وضعیت رو بر عهده بگیره.تباه شدیم خدایا.
دلم شبیه  آسمونِ ظهرِ تابستون شده. بدون ابر و زشت. منتظر پاییزم که بياد و یه ذره رنگ بپاشه تو این خراب‌شده. شرشر بارون بباره و گرد و غبارش رو پاک کنه و همه چی پررنگ شه. زرد و نارنجیاش بریزه کف دلم و صدای خش خش بياد. شاید دوای این آشفتگی بوی نارنگی باشه. شاید دوباره باید از حیاط مدرسه برگ جمع کنم تا دلم خوشحال بشه. نمی‌دونم. فقط اینو می‌دونم که دیگه از دست من  کاری ساخته نیست. من همه چیو سپردم دست تو و پاییز.
چرا بعضی خانم ها یا دخترا با اینکه میدونن طرف زن داره باز با اون شخص ازدواج میکنن؟برای من واقعا سواله؟آیا احساس اون زن رو درک نمیکنن؟اصلا فکر نمیکنن یه روزی هم همین بلا سر خودشون بياد؟احساس و عاطفش کجا رفته؟آیا به بچه های و همسر اون فرد فکر میکنه که ممکنه چه به روزش بياد؟

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها