نتایج جستجو برای عبارت :

کلیپ نوشته مثل در سرم نیست دگر غیر تو رویایی من هرگز نشدم.

همیشه پیش خودم گفته ام که حسی هستاگر چه روی لبت من خطاب هم نشدم
نشد که باشی و باشم نشد ببینمت وبرای  فرصت عشق انتخاب هم نشدم
میان دفتر دل حاضری همیشه  و منزن غیابی یک عکس و قاب هم نشدم
درون شهر شدم کوچه گرد شعر فروشولی  به نرخ زمانه حباب هم نشدم
ببین که واژه ناکام شکل حال من استکه از لب تو لبالب به خواب هم نشدم
زمانه گفت عوض شو به قالبی تازهشنید گوش ولی من مجاب هم نشدم
تو هی عوض شدی و من ولی شبیه خودمبه قلب مثل کویرت سراب هم نشدم
مسیر ناشر مهرت ور
روند بزرگ شدنم حتی تو نوشته های وبم هم معلومه تو بعضی پستای پارسال یا حتی چند وقت پیش ، دیگه منی که اونا رو نوشته نيستم . و هی به این باور میرسم که نوشتن رو بعد این همه مدت بلد نشدم . مگه نوشتن اصن بلدنیه ؟ چمیدونم هر کی یه هدف داره از نوشتن . منم هدفم نوشتنه نوشتن . 
فقط بغلم کن مثل اون روز،بدون هیچ حرفی،میخام تو این جهنم زنده بمونم،میخام ادامه بدم،مهم نيست که دیده نشدم مهم نيست که پذیرفته نشدم،مهم نيست که تحقیر شدم،ولی مهمه که تو الان کنارمی، لطفا دستامو محکم تربگیر،توی این جهنم جلوی همه محکم بغلم بکن.:)
درد این است که نه فقط چیز هایی که دوست داشتی و چیز هایی که داشتی
بلکه چیز هایی که دوست نداشتی و انزجار بی پروایت وقتی از آن ها حرف می زدی
و حتا چیز هایی که هرگز خاطره ی مشترکی برایم تداعی نمی کنند
و حتا چیز هایی که هرگز نداشتی و هرگز ندیده هایت هم
 همه به شکل بی رحمانه ای مرا به یاد تو می اندازند!
همه چیز مطلقن همه چیز مرا به یاد تو می اندازد. هیچ چیزی خارج از تو و بدون تو برایم وجود ندارد. درد این است.
این نوت رو ۲۸ جون ۲۰۱۸ نوشته م
من هیچ وقت سراغ نواختن سازی نرفته بودم و حس‌های جمله نشدم رو با نواختن جبران نکرده بودم. مثل بعضی که می‌نوازن و از صداش حظ می‌برن من بلد نبودم سازی بنوازم. حالا اما دست‌هاش رو می‌گیرم و نگران حس‌های جمله نشدم نيستم. حالا می‌نوازم. کلاویه‌های دست‌هاش رو از بَرَم  
بگذارید این وطن دوباره وطن شود.بگذارید دوباره همان رويايي شود که بود.بگذارید پیشاهنگ دشت شودو در آن‌جا که آزاد است منزلگاهی بجوید.
(این وطن هرگز برای من وطن نبود.)
بگذارید این وطن رويايي باشد که رویاپروران در رویای خویش‌داشته‌اند.ــ
بگذارید سرزمین بزرگ و پرتوان عشق شودسرزمینی که در آن، نه شاهان بتوانند بی‌اعتنایی نشان دهندنه ستمگران اسبابچینی کنندتا هر انسانی را، آن که برتر از اوست از پا درآورد.
(این وطن هرگز برای من وطن نبود.)
آه، بگذاری
آن کجاومن کجا.
به خدا گفته بودم نشوم مثل همه
من کجاواوکجاوآن کجا
 
چه شده روزگارنمی آیدبه کام ما
چرخش زمین مع میچردبرای ما
 
نشدم مثل همه خودم ماندم
چه عذابی شد،چون همرنگ جماعت نشدم
 
بازتوبگوآن کجا وتو کجا
 توکه شاهی سکوت می کنی چرا؟
 
درجواب بگویم پشت من حرف هاست
نعمتی ست فهم که نداردهرآدم نادان!
 
اسم میگذارند داناست!
اوج میگیردنادان!
 
حال توبگوآن کجاومن کجا؟
✍اسی بخشی زاد
کتاب رنج های ورتر جواب رو خوندم. خیلی خیلی چیزای جالب داخلش نوشته بود. اما یه چیزو درست متوجه نشدم، مثل اینکه کتاب ۱۷۸ صفحه بود و بعد از تموم شدنش ناشر نظر خودش رو نوشته بود و درباره کتاب و گوته حرف‌هایی زده بود، بعدش هم مترجم. این نظرها هم تقریبا مفصل بودند و البته که من رو یاد این جمله نه چندان مودبانه اما به‌حق انداختند: کی نظر شما رو خواست؟!
حالا به هرحال کتاب به اندازه کافی خوب بود که به این نکنه توجهی نکنم الان، اما اولش خیلی عصبانی شدم!
در هیچ»٬ چیزی دیده بودم،و از لیوانی خالی آب نوشیده بودم،و در خیابانی که وجود نداشت راه رفته بودم،و زیر بارانی که هرگز نبارید خیس شده بودم،و برای موسیقی‌ای که وجود نداشت ترانه‌ای گفته بودم،و آن روزها قهرمان داستانی بودم که هرگز نوشته نشده بود،و بعد چشم‌هایی را دیدم که هرگز نگاهم نکرد،و عاشق چشم‌هایی شدم، بی‌آنکه بدانم حتی وجود نداشته اند،و در آغوشی گریستم که هرگز برایم باز نشد،و دل به قولی سپردم که هرگز ندادی‌اش،و در گوشم زمزمه‌ی حر
به یادم هست، روزی مصرانه، به تو گفتم:" ما هرگز خسته نخواهیم شد. هرگز!"
اما مدتی‌ست پی فرصتی میگردم شیرینم، تا به تو بگویم: ما نیز، خسته میشویم.
و خسته شدن، حق ماست؛ اینکه خسته میشویم و از نفس می‌افتیم و در زانو‌هایمان دردی حس میکنیم؛ مسئله‌ای نيست!
مسئله این است که بتوانیم زیر درختی، کنار جوی آبی، روی تخته سنگی، در کنار هم بنشینیم و خستگی از روح و تن بتکانیم.
خسته نشدن، خلاف طبیعت است! همچنان که خسته ماندن.
دیگر نمیگویم ما تا زنده‌ایم خست
من که هرگز نشدم این همه شیدایی کسی
آنچنان در همه ✨جای✨ دل من جا شده ای
که به غير از تو نباشد دل من ✨جای✨ کسی
#کانال_آوای_شبانه_پارسا
#اخبار_روز_ایران_و_جهان
-tumblrhttps://avayeshabane.tumblr.com
آخرین خبرها و اتفاقات روز در وب سایت:
websitehttp://aparssa.wordpress.com
منبع خبری کانال:
#BBC_News
مشاهده مطلب در کانال
ساعت ۱۲ است. و من هنوز از جام بلند نشدم. حتی بلند نشدم گوشیم که سه درصد بیشتر شارژ نداره بزنم به شارژ. حوصله کار کردنم نمیاد نمیدونم چرا. یعنی بقیه هم اینجوری میشن؟ دلم میخواد کار کنم اما اصلا دستم نمیره. خوابم میاد هیشکیم خونه نيست کسی به من کار نداره. هرچند صبح مامان قبل رفتن بیدارم کرد اما دوباره خوابیدم. دلم یه اتفاق خوب میخواد. ولی تا خودمو تغییر ندم نمیفته. حرفی ندارم که بزنم فقط بی اندازه ناراحتم از خودم از این وضعیت. یعنی میتونم دوباره س
بهار قلب من 
تمام شد.تمامِ تمام.یک سال دیگر هم تمام شد.چه قدر زود!چشمم را روی هم گذاشته بودمکه سال نو آغاز شدو چشم که باز کردم و دیدم تمام شد.به همین زودی.
آقا!در سالی که گذشت، از دست من راضی بودی؟من دوست خوبی برای تو بودم؟به دوستی‌ام چه نمره‌ای می‌دهی؟چند بار دلت را شکستم؟حساب، دستت هست؟چند بار لبخند به لبت نشاندم؟جایی نوشته‌ای؟خانۀ محبّتت در دلم آبادتر شده یا ویران‌تر؟
دلم نمی‌آید این سؤال را بپرسمولی آزارم می‌دهد.نپرسم، آرام نمی‌گیر
دیشب یکی اومده بود پیام ناشناس داده بود که
ایا تا حالا عاشق شدی ؟ و اگر اره بهش گفتی؟
من عصبی شدم و جوابشو دادم که چرا برات مهمه و اینا . و این یه مسئله ی شخصیه .
برگشت گفت همینجوری میخواستم دور هم باشیم:/
خلاصه بهش گفتم من واقعا تابحال عاشق نشدم چون احساس میکنم معنای عشق خیلی متعالی تر از این حرفاست که الان رایج شده.شده تا بحال از کسی خوشم بیاد  ولی عاشق نشدم..!
اره واقعا. خیلی وقتا هم خودم رو توبیخ می کنم که چرا از فلانی خوشت میاد حتی. دیگه چ
_آری ، خدا هست ؛ زیرا بدون او ، چاله ی حیات ،عمیق و عمیق تر میشود و انسان وامانده در آن گودال ، هرگز راهی به سویی نخواهد گشود ، و هرگز آرامشی نجیب برای انسان پدید نخواهد آمد و هرگز انسان ، از ته قلب ، بی دغدغه نخواهد خندید ، و هرگز دست مهربانی آدمیان به جانب فکر و بیان ، به گشادگی نخواهد رفت . من ، میپذیرم ؛ درد انسان ، هر چه هست ، محصول شک در بود و نبود خداوند نيست . فقط به دلیل بی تکیه گاهی ست .
سه دیدار ( جلد دوم ) _ نادر ابراهیمی 
ساعت یک بعد از ظهر بود و من از چُرت مختصرم بیدار میشدم،کورمال کورمال دست بُردم و هوهوی کولر بالاسرم را که شده دقّ دل مادرم قطع کردم.شُششش.شُررگوش دادم.باران بود.
دویدم بیرون.نگاه کردم،سیر نشدم،بیشتر نگاه کردم،بازهم سیر نشدم،بیشتر و بیشتر.نه فایده ای نداشت.و یک ساعت بعدش من دختری بودم که کف راهروی رو به در باز خونه و شُرشُر بارون درس میخوندم.امروز خدا نعمتش را در حقم تمام کرد.
*آزمون اول،جامعه ی آماری صد و شصت نفر،نفر اول.آزمون دو
کتاب صوتی درآمد رويايي 
 
دانلود فایل
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
دانلود کتاب درآمد رويايي - برایان تریسی - کتابراهwww.ketabrah.ir › روانشناسی › موفقیتکتاب درآمد رويايي اثر برایان تریسی ، برای کارمندانی نوشته شده است که لایق درآمدی بسیار بیشتر از میزان کنونی هستند و می‌خواهند رشد و پیشرفت داشته باشند.
خلاصه کتاب درآمد رويايي از برایان تریسی - دانلود کتاب .panteashop.ir › کتاب-درآمد-رويايي-برایان-تریسی۵ اسفند ۱۳۹۶ - کتاب درآمد رويايي برایان تریسی برای کارم
و الان داشتم فکر می کردم کی آذر تموم شد پس کی آبان شده بود و به معنای واقعی متوجه گذر زمان نبودم
یعنی اینقدر سرگرم بودم حتی از رو تاریخ آزمون هماهنگامم متوجه این قضیه نشدم
و امروز استادم بهم گفت صد و بیست روز دیگه زمان داری
خشکم زد،کی فرصت من شد صد و بیست روز ،من وقتی این قضیه رو شروع کردم هنوز ده ماه وقت بود و همیشه پس ذهنم این تصور و داشتم که کو حالا تا این ده ماه تموم شه و فقط صد و بیست روز مونده
نمیدونم متوجه حس من میشید یا نه ولی سر تا سر وجو
کتاب صوتی درآمد رويايي اثر برایان تریسی
 
دانلود فایل
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
دانلود کتاب درآمد رويايي - برایان تریسی - کتابراهwww.ketabrah.ir › روانشناسی › موفقیتکتاب درآمد رويايي اثر برایان تریسی ، برای کارمندانی نوشته شده است که لایق درآمدی بسیار بیشتر از میزان کنونی هستند و می‌خواهند رشد و پیشرفت داشته باشند.
خلاصه کتاب درآمد رويايي از برایان تریسی - دانلود کتاب .panteashop.ir › کتاب-درآمد-رويايي-برایان-تریسی۵ اسفند ۱۳۹۶ - کتاب درآمد رويايي برایان
کتاب صوتی درآمد رويايي اثر برایان تریسی
 
دانلود فایل
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
دانلود کتاب درآمد رويايي - برایان تریسی - کتابراهwww.ketabrah.ir › روانشناسی › موفقیتکتاب درآمد رويايي اثر برایان تریسی ، برای کارمندانی نوشته شده است که لایق درآمدی بسیار بیشتر از میزان کنونی هستند و می‌خواهند رشد و پیشرفت داشته باشند.
خلاصه کتاب درآمد رويايي از برایان تریسی - دانلود کتاب .panteashop.ir › کتاب-درآمد-رويايي-برایان-تریسی۵ اسفند ۱۳۹۶ - کتاب درآمد رويايي برایان
کتاب صوتی درآمد رويايي اثر برایان تریسی
 
دانلود فایل
 
 
 
 
 
 
 
 
 
دانلود کتاب درآمد رويايي - برایان تریسی - کتابراهwww.ketabrah.ir › روانشناسی › موفقیتکتاب درآمد رويايي اثر برایان تریسی ، برای کارمندانی نوشته شده است که لایق درآمدی بسیار بیشتر از میزان کنونی هستند و می‌خواهند رشد و پیشرفت داشته باشند.
خلاصه کتاب درآمد رويايي از برایان تریسی - دانلود کتاب .panteashop.ir › کتاب-درآمد-رويايي-برایان-تریسی۵ اسفند ۱۳۹۶ - کتاب درآمد رويايي برایان تریسی
دانلود کتاب صوتی درآمد رويايي اثر برایان تریسی
 
دانلود فایل
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
دانلود کتاب درآمد رويايي - برایان تریسی - کتابراهwww.ketabrah.ir › روانشناسی › موفقیتکتاب درآمد رويايي اثر برایان تریسی ، برای کارمندانی نوشته شده است که لایق درآمدی بسیار بیشتر از میزان کنونی هستند و می‌خواهند رشد و پیشرفت داشته باشند.
خلاصه کتاب درآمد رويايي از برایان تریسی - دانلود کتاب .panteashop.ir › کتاب-درآمد-رويايي-برایان-تریسی۵ اسفند ۱۳۹۶ - کتاب درآمد رويايي
دانلود کتاب صوتی درآمد رويايي اثر برایان تریسی
 
دانلود فایل
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
دانلود کتاب درآمد رويايي - برایان تریسی - کتابراهwww.ketabrah.ir › روانشناسی › موفقیتکتاب درآمد رويايي اثر برایان تریسی ، برای کارمندانی نوشته شده است که لایق درآمدی بسیار بیشتر از میزان کنونی هستند و می‌خواهند رشد و پیشرفت داشته باشند.
خلاصه کتاب درآمد رويايي از برایان تریسی - دانلود کتاب .panteashop.ir › کتاب-درآمد-رويايي-برایان-تریسی۵ اسفند ۱۳۹۶ - کتاب درآمد رویا
دانلود رایگان کتاب صوتی درآمد رويايي 
دانلود فایل
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
دانلود کتاب درآمد رويايي - برایان تریسی - کتابراهwww.ketabrah.ir › روانشناسی › موفقیتکتاب درآمد رويايي اثر برایان تریسی ، برای کارمندانی نوشته شده است که لایق درآمدی بسیار بیشتر از میزان کنونی هستند و می‌خواهند رشد و پیشرفت داشته باشند.
خلاصه کتاب درآمد رويايي از برایان تریسی - دانلود کتاب .panteashop.ir › کتاب-درآمد-رويايي-برایان-تریسی۵ اسفند ۱۳۹۶ - کتاب درآمد رويايي برایان ت
دانلود رایگان کتاب صوتی درآمد رويايي اثر برایان تریسی
 
دانلود فایل
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
دانلود کتاب درآمد رويايي - برایان تریسی - کتابراهwww.ketabrah.ir › روانشناسی › موفقیتکتاب درآمد رويايي اثر برایان تریسی ، برای کارمندانی نوشته شده است که لایق درآمدی بسیار بیشتر از میزان کنونی هستند و می‌خواهند رشد و پیشرفت داشته باشند.
خلاصه کتاب درآمد رويايي از برایان تریسی - دانلود کتاب .panteashop.ir › کتاب-درآمد-رويايي-برایان-تریسی۵ اسفند ۱۳۹۶ - کتاب درآمد ر
دانلود رایگان کتاب صوتی درآمد رويايي اثر برایان تریسی
 
دانلود فایل
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
دانلود کتاب درآمد رويايي - برایان تریسی - کتابراهwww.ketabrah.ir › روانشناسی › موفقیتکتاب درآمد رويايي اثر برایان تریسی ، برای کارمندانی نوشته شده است که لایق درآمدی بسیار بیشتر از میزان کنونی هستند و می‌خواهند رشد و پیشرفت داشته باشند.
خلاصه کتاب درآمد رويايي از برایان تریسی - دانلود کتاب .panteashop.ir › کتاب-درآمد-رويايي-برایان-تریسی۵ اسفند ۱۳۹۶ - کتاب در
دانلود رایگان کتاب صوتی درآمد رويايي اثر برایان تریسی
 
دانلود فایل
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
دانلود کتاب درآمد رويايي - برایان تریسی - کتابراهwww.ketabrah.ir › روانشناسی › موفقیتکتاب درآمد رويايي اثر برایان تریسی ، برای کارمندانی نوشته شده است که لایق درآمدی بسیار بیشتر از میزان کنونی هستند و می‌خواهند رشد و پیشرفت داشته باشند.
خلاصه کتاب درآمد رويايي از برایان تریسی - دانلود کتاب .panteashop.ir › کتاب-درآمد-رويايي-برایان-تریسی۵ اسفند ۱۳۹۶ - کتاب درآمد
چند ماه پیش به دلیل افسردگی شدید که رفتیم دکتر قرص هایی که داد فقط رو افسردگی اثر کرد؛ اما نمیدونم دکتر از کجا فهمیده که دوباره قرص ها رو تجویز کرده و متوجه شدم بخاطر عصبانیت شدید و خشم کنترل نشدنی که دارم تجویز کرده، تا الان دو موقعیت پیش اومده که عصبانی نشدم و نمی تونم بگم که کنترل کردم ولی عصبانی نشدم:داشتم تو کوچه میرفتم که یه دختربچه اومد از این کاغذهای تیبلیغاتی گرفت جلوم، منم گفتم ناراحت نشه و برگه رو ازش گرفتم، چند متر جلو یه پسره بود
دیدن جلد کتابی که رویش نوشته خاطرات فرمانده‌ی گردان حضرت ابالفضل علیه‌السلام»، آن هم با عنوان آب هرگز نمی‌میرد»، به‌خودی خود آنقدر جذاب هست که آدم را ترغیب کند به خواندن آن. شاید برای همین است که سراسر کتاب، بوی آن حضرت را به خود گرفته و راوی داستان هم، در دست‌نوشته‌ای که در ابتدای کتاب، خودنمایی می‌کند، چنین نوشته است:از روزی که در ۶ سالگی روضه‌ی مشک و سقا را از پدرم شنیدم تا زمانی که دستم به داس و خوشه‌های گندم گره خورد، رد این بوی
شاید رها شدن و تنها موندن ترسناک ترین حس دنیا باشهاما بیتفاوتی نسبت به رفتن آدم ها،یه حس پر از قدرته!وقتی رهام کردی و رفتیفکر کردم جایی که وایسادم ته دنیاستفکر میکردم دیگه نفسم در نمیادانگار یکی وایساده روی گلوم و میخواد خفم کنهفکر میکردم تموم شدماخر کارمهدیگه عاشق نمیشمدیگه کسی نمیتونه مثل تو منو به وجد بیارهدیگه هیچ کسی نمیتونه قدر تو توی قلبم جا بشهولی رفتنت ته دنیا نبوداکسیژن کم نیومدخفه نشدمتموم نشدممن بعد تو قوی ترین آدم روی زمین ش
    در لحظه های بد و غم انگیز ، فقط به یاد داشته باشید که من تو را دوست دارم.شما اولین فکر من در صبح و آخرین فکر قبل از خواب. تو عشق من در زندگی و بعد از زندگی هستی.عشق من هرگز محو یا تغییر نمی کند ، حتی اگر وعده ها را فراموش کنی. هر وقت به عقب نگاه کنید ، من برای شما آنجا خواهم بود.
 
شاید رها شدن و تنها موندن ترسناک ترین حس دنیا باشهاما بیتفاوتی نسبت به رفتن آدم ها،یه حس پر از قدرته!وقتی رهام کردی و رفتیفکر کردم جایی که وایسادم ته دنیاستفکر میکردم دیگه نفسم در نمیادانگار یکی وایساده روی گلوم و میخواد خفم کنهفکر میکردم تموم شدماخر کارمهدیگه عاشق نمیشمدیگه کسی نمیتونه مثل تو منو به وجد بیارهدیگه هیچ کسی نمیتونه قدر تو توی قلبم جا بشهولی رفتنت ته دنیا نبوداکسیژن کم نیومدخفه نشدمتموم نشدممن بعد تو قوی ترین آدم روی زمین ش
کتاب صوتی درآمد رويايي اثر برایان تریسی
 
دانلود فایل
 
 
 
 
 
 
 
 
 
کتاب صوتی درآمد رويايي اثر برایان تریسی :: دانلود کتابdownload-book-ketab2.blog.ir › کتاب-صوتی-درآمد-رويايي-اثر-برای.کتاب صوتی درآمد رويايي اثر برایان تریسی دانلود فایل دانلود کتاب درآمد رويايي - برایان تریسی - کتابراهwww.ketabrah.ir › .
کتاب صوتی درآمد رويايي :: دانلود کتابdownload-book-ketab2.blog.ir › tag › کتاب صوتی درآمد روياييکتاب صوتی درآمد رويايي اثر برایان تریسی. دانلود فایل. دانلود کتاب درآمد
نفر سوم از سمت راست، مرحوم #حامد_هاکان
 
امروز به #حامد_هاکان فکر می کردم. به این که فوت کرد و فراموش شد!هیچکس آیا #هاکان گوش می دهد؟! من طرفدار محسن چاوشی ام ولی به #هاکان خیانت کرده ام! همیشه وقتی که آهنگ هایی که با محسن چاوشی خوانده را گوش می کردم، منتظر بودم خوانِشِ #هاکان تمام شود تا چاوشی بخوانداگر من در زندگی ام چاوشی نشوم و بشوم #هاکان، آیا فراموش می شوم؟! این ترس چنان خوره به جانم چسبیدهمگر ما آدم های معمولی چه گناهی کرده ایم که در زمان
دانلود کتاب صوتی درآمد رويايي اثر برایان تریسی
 
دانلود فایل
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
کتاب صوتی درآمد رويايي اثر برایان تریسی :: دانلود کتابdownload-book-ketab2.blog.ir › کتاب-صوتی-درآمد-رويايي-اثر-برای.کتاب صوتی درآمد رويايي اثر برایان تریسی دانلود فایل دانلود کتاب درآمد رويايي - برایان تریسی - کتابراهwww.ketabrah.ir › .
کتاب صوتی درآمد رويايي :: دانلود کتابdownload-book-ketab2.blog.ir › tag › کتاب صوتی درآمد روياييکتاب صوتی درآمد رويايي اثر برایان تریسی. دانلود فایل. دا
دانلود رایگان کتاب صوتی درآمد رويايي اثر برایان تریسی
 
دانلود فایل
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
کتاب صوتی درآمد رويايي اثر برایان تریسی :: دانلود کتابdownload-book-ketab2.blog.ir › کتاب-صوتی-درآمد-رويايي-اثر-برای.کتاب صوتی درآمد رويايي اثر برایان تریسی دانلود فایل دانلود کتاب درآمد رويايي - برایان تریسی - کتابراهwww.ketabrah.ir › .
کتاب صوتی درآمد رويايي :: دانلود کتابdownload-book-ketab2.blog.ir › tag › کتاب صوتی درآمد روياييکتاب صوتی درآمد رويايي اثر برایان تریسی. دانل
دانلود رایگان کتاب صوتی درآمد رويايي اثر برایان تریسی
 
دانلود فایل
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
کتاب صوتی درآمد رويايي اثر برایان تریسی :: دانلود کتابdownload-book-ketab2.blog.ir › کتاب-صوتی-درآمد-رويايي-اثر-برای.کتاب صوتی درآمد رويايي اثر برایان تریسی دانلود فایل دانلود کتاب درآمد رويايي - برایان تریسی - کتابراهwww.ketabrah.ir › .
کتاب صوتی درآمد رويايي :: دانلود کتابdownload-book-ketab2.blog.ir › tag › کتاب صوتی درآمد روياييکتاب صوتی درآمد رويايي اثر برایان تریسی. دانلود ف
نفر سوم از سمت راست، مرحوم #حامد_هاکان
 
امروز به #حامد_هاکان فکر می کردم. به این که فوت کرد و فراموش شد!هیچکس آیا #هاکان گوش می دهد؟! من طرفدار محسن چاوشی ام ولی به #هاکان خیانت کرده ام! همیشه وقتی که آهنگ هایی که با محسن چاوشی خوانده را گوش می کردم، منتظر بودم خوانِشِ #هاکان تمام شود تا چاوشی بخوانداگر من در زندگی ام چاوشی نشوم و بشوم #هاکان، آیا فراموش می شوم؟! این ترس چنان خوره به جانم چسبیدهمگر ما آدم های معمولی چه گناهی کرده ایم که در زمان
وقت هایی که حالم خوب نيست، مادرم یک تخم مرغ را داخل کیسه فریزر می گذارد، آن را هم بین پارچه ای و شروع می کند به فشار دادن سر و تَهِ تخم مرغ، با هر فشار یک اسم می گوید، کسی که اسمش برده می شود و سپس تخم مرغ می شکند من را "چشم" زده است! و مادرم معتقد است که باید بعد از این قضیه من حالم بهتر شود!
چند شب پیش همین اتفاقات افتاد، مادرم یک اسمِ قریب را صدا زد و تخم مرغ شکست! جفتمان با تعجب به هم نگاه کردیم و بعد مادرم رفت. بهتر نشدم، بدتر هم نشدم! حال آشنایی ن
مرد ثروتمند بدون فرزندی بود که به پایان زندگی‌اش رسیده بود، کاغذ و قلمی برداشت تا وصیتنامه خود را بنویسد: تمام اموالم را برای خواهرم می‌گذارم نه برای برادر زاده‌ام هرگز به خیاط هیچ برای فقیران»
 
اما اجل به او فرصت نداد تا نوشته اش را کامل کند و آنرا نقطه گذاری کند.پس تکلیف آن همه ثروت چه می‌شد؟؟؟
 
برادر زاده او تصمیم گرفتآن را اینگونه تغییر دهد: تمام اموالم را برای خواهرم می‌گذارم؟ نه! برای برادر زاده‌ام. هرگز به خیاط. هیچ برای فقیرا
خوشبختانه یا بدبختانه قبول نشدم :(
از اونجایی میگم خوشبختانه چون هیچوقت به حکمت خدا شک نداشتم و ندارم  . برای همین ناراحت نشدم .
من زحمت کشیدم نشد،  حالا نه به اون شدتی که تو ذهن شما ممکنه شکل گرفته باشه
از اول که جوابمو دیدم فقط خندیدم چون برام غير قابل باور بود قبول نشدنم .
ولی احساس میکنم دعای بابام گرفت خلاصه پنج میلیون پرید از این بیشتر اعصابم خرد شده:/ (این پنج میلیون بعداز اعلام نتایج اولیه حرفش پیش اومد ،ولی نشد دیگه )
یکی دیگه از
ای که هرگز در تو زاده نشدم،اما بارها به شوقت زنده و با غمت جان دادم،ای وطن!ای شوق شاعرانه های من،ای خاص ترین مخاطب که انگار تا به حال چنین معشوقی مرا مبود؛ای که ذاتت آزاد،اما به ظاهر در بند؛ای که آزادی تو سبب آزادی جهان؛ای ویرانگر همه ی زد و بندها و اسلحه ها و سیاهی‌ها و ی بازها،ای عشق؛ای شفا بخش و کار ساز ترین سلاح برای آزادی!قسم به لالایی گلوله ها برای فرزندانت،مقصد ما آنجاست؛برادرمان آنجاست؛احمد آنجاست،احمد هست؛تا مادامی که اسرائیل
امشب که شب بیست و سومه یاد اون روزی افتادم که ساکت نشستم، بلند نشدم بگم چرا داری سخت‌ترین لحظه‌های زندگی یک زن رو مسخره می‌کنی،چرا تویی که با این پوشش و اعتقاداتی داری این‌کار رو می‌کنی.بلند نشدم بگم اون شهیدی که مسخره‌ش می‌کنی هرچقدر با اعتقادات تو نخونه بالاخره همسر و امید یک زن بوده، یکی هم‌جنس خودت، چطور به خودت اجازه می‌دی این‌طور باشکوه‌ترین لحظات و در عین حال سخت‌ترین لحظه‌هاش رو مسخره کنی.
حرف نزدم سکوت کردم.نمی‌گم رفتم نشس
گلستان سعدی را باز میکنم: منت خدای را عزوجل
شاهنامه
مثنوی
فیه ما فیه
منطق الطیر
اما وقتی خودم نوشته ای مینویسم هرگز جرات نمیکنم حمد و ثنای خدا را بگویم. هرگز خودم را در مقام تحمیدیه نوشتن نمی دیده ام.
از اول هم این حرف ها از سر من زیاد بود.
خدایا؛ ای خدایی که میدانی ما قراضه ایم، اما به چشم خریدار نگاهمان میکنی.
ای خدایی که دوری ات دلم را بریان کرده است! خدایی که مرا در آغوش خودت خواهی گرفت و دل بریان شده را خنک خواهی کرد.
ای خدای خوبی ها، خدای گ
عبارت های که افراد باهوش هرگز در مکالمه‌ها به‌کار نمی‌برند
دیگران حرف‌های ما را بسیار متفاوت‌تر از آنچه منظور ماست،‌ تفسیر می‌کنند. وقتی شما بدون ملاحظه چیزی می‌گویید، حرف‌های‌تان منجر به ایجاد احساسی بد در سایرین می‌شود.
این اشتباهات زمانی اتفاق می‌افتد که ما در مورد چیزی که اطلاعی از آن نداریم اظهار نظر می‌‌کنیم. درک پیامدهای حرف‌ها نیاز به آگاهیِ اجتماعی دارد که به معنای توانایی درک احساسات و موقعیت سایر افراد است. در این نوش
عشقت مرا اسیر بیابان نوشته استمجنون ترین صحابی دوران نوشته است
این هم ز مشکلات و مکافات عاشقی استدست مرا برای گریبان نوشته است
از دست اختیار تو راه فرار نيستاین جبر را خدات به پامان نوشته است
(مگه دست خودت بوده اینجا اومدی، آوردت مولا دور هم جمعمون کرد)
مانند تو.مانند تو امیر فقط یک نفر ولیمانند من اسیر فراوان نوشته است
شکر خدا که نام مرا اعتبار توسلمان نوشته است، مسلمان نوشته است
نام تو را به آب طلا دستِ کردگار
ادامه مطلب
 
 

    قلب من خالی نيست؛ این بار سنگینی از عشق شما را تحمل می کند. و من می خواهم این بار را تا آخرین لحظه زندگی تحمل کنم.عشق به تو ، در روح من است ، در چشمان من ، درون قلب من. من فقط می خواهم که آن را کشف کنید.تو هرگز به من اهمیت ندادی ، حتی برای قلب من. اما می خواهم به شما بگویم قلبی دارم که نه تنها به شما اهمیت می دهد بلکه واقعاً برای شما ضرب می شود. دوستت دارم.
 
به خاطر داشته باش که: وقتی قلبت رنج می کشد، به معنی این است که در حال ورود به لایه های عمیق تر وجودت هستی. قلب هرگز دروغ نمی گوید. ذهن در دروغ زندگی می کند. ذهن از دروغ تغذیه می کند و در تمامی نادرستی ها غرق می شود اما قلب همیشه امین و راستگوست. قلب، ساده و صادق است. هرگز زرنگی به خرج نمی دهد. کلک بازی بلد نيست. بی نهایت با هوش است اما به اندازەی سر سوزنی حیله گر نيست. دقیقا همان چیزی که هست را منعکس می کند. زیبایی و اصالت او هم از همینجا ناشی م
میون این همه روزای تاریکی که با سرعت از بیخ گوشم میگذرن ، صدای هیچ بادی شنیده نمیشه
به قیمت گذروندن ثانیه هایی که از نور سریعترن درحالی که نفس های اخر این زندگی رو میکشیم
لای این همه دروغ که مثل دود اطرافمون رو پر کرده
خنده هایی محو از جنس نقابی که روش با یه فونت درشت نوشته "Made in your heart" !
و دلتنگ بوی نفس هاش
آخ که وقتی زل میزنم به شعله‌ی وحشی فندک موقع روشن کردن سیگار ، جای سیگارم فقط خودمم که میسوزم
میسوزم و بی صدا آب میشم میون شعله های این اتیش
گنج در درون ماست و ما از آن بی خبریم. بخشی از وجود ماست. و ما همه جا آنرا جستجو می کنیم مگر در درونمان. از اینروست که بدبخت و بیچاره و ناکام و ناامیدیم.
 
 به درون خود بنگر! به وجود خود بنگر تا پادشاهی خداوند از آن تو شود. تو هرگز این گنج را گم نکرده ای، حتی برای یک لحظه. 
 
در حقیقت، حتی اگر بخواهی آنرا گم کنی نمی توانی. گنج، خود وجود توست. اما تصمیمهایی که گرفته ای، حماقتهایی که به خرج داده ای تو را گدا ساخته است.
 
 فراموش کرده ای که چگونه زبان نوش
یکی از بچه های فجازی چند روز پیش نوشته بود: پاییز داره میاد و من از همین حالا زردمه!
من واقعا هرسال اول پاییز زردمه. آخرم پاییز 97 جوری زمینم زد که هنوز بلند نشدم. کسایی که از قدیم وبلاگ منو میخونن میدونن که حجم زنجموره ای که من توی این چند وقته کردم از مجموع همه این سال ها بیشتر بوده. اما دیگه کافیه. خالی که نمیشیم. فقط تثبیتش می کنیم. حال چارتا رفیقمونم بد میشه. دیگه میخوام دست بکشم از این اوضاع.
شاید عوض این که حرفامون برگرفته از حالمون باشه، ای
توی هیچ انتخاباتی، در هوای هیچ مراسم، عکس هیچ آدمی را پشت شیشه‌ی ماشین نمی‌زنم. حکایتش هم خود منم! از وقتی به فکر کردن عادت کردم به خودم گفتم هر حرفی را قبول می‌کنی بکن، هر کسی را قبول داری داشته باش، هر آدمی را دوست داری داشته باش، اما توی دنیایی که پر از آدم غير معصوم است، مرید هیچ‌کس نباش. این شد که مرید هیچ‌کس نبودم و نشدم. عکس‌های پشت ماشین هم بوی مرید و مرادی می‌داد!
 
امروز اما رفتم عکس تازهْ شهیدمان را خریدم». نه که هدیه‌اش را نشود
باورم نمیشه قبول کردن! داریم برمیگردییییم^_^
من و این همه خوشحالی محاله:/ :)
اونقدر  توی طول روز خسته میشم که متاسفانه هیچوقت به نماز صبح نمیرسم-_-  امروزم پا نشدم، مامان جان هم به هوای اینکه x بیدارم میکنه، نمازشو خونده و خوابیده-_- 
دیشب تمممام نوشته هامو برای x خوندم، یه سری ها روهم سانسور میکردم، یهو گفت، توکه داری میخونی، چرا سانسور میکنی؟
گفتم درسته، ولی بازززم نمیتونم یه سری چیزا رو که بگم. 
خندید:) 
اون عادت داره تمام راز هاشو بهم بگه، ا
تو کل ٢٥ سال زندگیم هرگز انقدر تنها نبودم و هرگز نخواستم که انقدر تنها باشم.
و هرگز انقدر از تنهایی سال های رو به رو وحشت نکردم.
حالا ابنجا نشستم دارم تماشا میکنم.
زندگی رو با همه ی بالا و پاییناش و سعی میکنم به اغوش بکشمش.
و میدونم که له میشم.
امروز متولد شدم
روزی خاصی نيست. ولی مثل روزهای قبل نيست!
شش روز دسترسی به اینترنت نداشتم. کی میدونه شاید هیچوقت متولد نمیشدم!
ولی بعد این شش روز هیچوقت مثل قبل نشدم حس کردم خیلی نانوشته دارم!
درسته شش روز خیلی نيست ولی بعضی ها میگن دنیا تو شش روز ساخته شده!!!
✨هیچ وقت هیچ کس را انسان 
بـه اندازه تـوای مادر دوست نخواهند داشت 
تـو تنها کسى هستى کـه
تنها چیزى کـه برایمان گذاشتی 
دوست داشتن بودکه یادمان دادی 
در دنیایى کـه همه درد بـه دلت
مى ریزند تـو معجزه هستى♥️
ودرد را به دل میخری وهرگز درد را به کسی نمیدهی هرگز غصه هاتو نصف نکردی هرگز مادر هرگز
 تقدیم به همه مادرهای خوب دنیا دوستتان دارم
سلام
من دختری ۱۹ ساله هستم، تو سن ۴ سالگی دیگه از محبت مادری محروم شدم و وضع خونه مون از لحاظ عاطفی با زن پدرم افتضاح بود، این ها رو گفتم تا سندی باشه بر یک ضعف بزرگ به اسم کمبود محبت.
تا ۲ سال پیش هم وضع مالی مون افتضاح بود و حالا بهتره، من بخاطر پول رفتم رشته تجربی و کنکور دادم پارسال، اما رشته ی خوبی قبول نشدم. خرداد ماه با یه پسری آشنا شدم که خیلی شبیه من بود از لحاظ روحی.
کتاب خون بود، دانشجو بود و روحیه درونگراش جذبم کرده بود، پسر خیلی خوبی ب
یک. " آخ که چه خوب می نویسی و من چه قدر از این حیث ( و از هر حیث ) از تو عقب ترم. چه قلمی داری . بی خود نيست که تو آن قدر ضعیف و نحیف می شوی؛ این هنر لامصب نمی گذارد تو جان بگیری. به قول سهروردی مثل عشقه به تو می پیچد و نیرویت را می گیرد. تو خودت را در هنرت غرق می کنی. همه چیز را می دهی و خود را می کاهی . مثل گلادیاتورهای قدیم. این تشبیه را هرگز فراموش نمی کنم. این تشبیه را گویا اسکاروایلد کرده است. هنرمند واقعی مثل گلادیاتوریست های قدیم خودش را به مخاطر
گفت توی نظر من تو یه دختر با حیا و محجوب.صادق و معصومی.تو خیلی عالی هستی
اما اگه با من زندگی کنی باید همه برنامه هات رو عوض کنی.
منم گفتم من نمیتونم برنامه هامو عوض کنم و خداحافظ
و سلامی نو به تنهایی بی انتهای الهام بانو
 
 
پی نوشت: جناب دشمن دیروز.مهربون امروز.دیگه هرگز هرگز هرگز برای من کامنتی نذارید و پیامی ندیدتو رو به خدا بذارید تو حال خودم باشم
درخواست اسنپ مرا که برای کلاس نادری قبول کرد هنوز به لوکیشن مبدا نرسیده بودم و به این خاطر زنگ زدم تا ببینم چقدر زمان می برد تا به مبدا انتخابی من برسد. حرف زدنش غيرمعمول بود. چندان متوجه ی حرفهایش نشدم. چندین بار تکرار کرد و در بین حرفهایش مدام میگفت پیام میدم. گوشی رو که قطع کردم پیامکش رسید نوشته بود راننده ی ناشنوا هستم و تا لحظاتی دیگر به لوکیشن شما میرسم. وقتی دیدمش لبخندی زد. لبخندش دلنشین و نگاهش مهربان بود. همیشه که نباید کلام حرف اول ر
   
 
در لحظه های بد و غم انگیز ، فقط به یاد داشته باشید که من تو را دوست دارم.شما اولین فکر من در صبح و آخرین فکر قبل از خواب. تو عشق من در زندگی و بعد از زندگی هستی.عشق من هرگز محو یا تغییر نمی کند ، حتی اگر وعده ها را فراموش کنی. هر وقت به عقب نگاه کنید ، من برای شما آنجا خواهم بود.
هرکس گوشه ذهنش یک چیزی دارد که بعضی وقت‌ها به آن سر می‌زند‌. آن گوشه ذهن که کلیدش فقط دست خود آدم است، هرچند وقت یک‌بار باز می‌شود.‌ آن گوشه، خیلی تنگ است.‌ هرچیزی جایش آن‌جا نيست. فقط چیزهای خاص در آن می‌رود. 
آن گوشه محرمانه است. هرکسی نمی‌تواند از آن مطلع شود. شاید اصلا آن گوشه را فقط خودِ خود آدم تا آخر عمرش بداند. شاید حتی یک نفر هم پیدا نشود تا آن گوشه را ببیند و محرم باشد. آن گوشه با همه کوچکی‌اش می‌تواند قد یک دنیای بی کران، در خودش
من بالاخره سحر خیز شدم. هرچند که هنوز از تخت جدا نشدم اما خب الان بلند میشم باید چایی رو بذارم گشنم باشه هیچ کار نمیتونم کنم :// خب بعدش میشینم نوشته ی سونتاگ رو که در مورد بنیامین نوشته تموم میکنم دیشب یه مقدارشو خوندم بعد خوابم برد. بعدشم که زبان باید جای یه درس دو درس بخونم استرس گرفتم دیروز تموم نکردم درس یک رو. کتابم که جای خود. اینقدر خوشحالم زود تونستم بیدار بشم ادم وقتی دیر بیدار میشه انگار زمان نداره دست ادم به کار نمیره. هواهنوز اونجور
در اواسط سال 2010 ، وین مکانی برای پخش کليپ های کوتاه آنلاین بود. YouTube کليپ های طولانی خوب (و هنوز هم دارد) خدمت می کند ، اما هرگز بر روی کليپ های کوچکتر که کمتر از ده ثانیه تمرکز ندارند تمرکز نمی کند. وین به مدت شش ثانیه نام خود را به عنوان مخزن …The post راهنمای نهایی برای بازاریابی در بایت appeared first on باشگاه مشتریان خبری اینفوجاب.
via باشگاه مشتریان خبری اینفوجاب https://ift.tt/3cTv9PG
مشاهده مطلب در کانال
باسمه تعالی
باری تعالی
غزل (۲)
گر عشق  لقا باشد، سهل است مصیبت ها   
      چون در ره یزدانی، شهد است ملامت ها
گر مهر و صفا باشد، سخت است جدا یی ها    
 دل را سوى حق بر دن ، کافی است سعادت ها
بی نور خدا تار است، طى کردن این دنیا        
   بی هادی و پیغمبر، دور است مسافت ها
در محضر حق ما دام، دور ی ز گناهان کن       
   گر لذت آن بینی، زیباست عبادت ها
ای عاشق دلداده، طى کن ره جانان را        
    هرگز نبود دشوار، این طى طریقتها
بی اذن خدا هرگز،
خونه ی خواهرم بودم که داشت می گفت راضیه شروع کرده به تهذیب نفس و غیبت کردن رو کنار گذاشته و.
گفتم چی شده که تصمیم گرفته خودش رو تغییر بده ،.
گفت کتاب زینب کمایی رو خونده و تصمیم گرفته خودسازی کنه
اومدم خونه .نت وصل شد و شروع کردم به سرچ در مورد زینب.
و بعد میخکوب شدم روی شخصیت این دختر
از بین نوشته ها رسیدم به لینک مستندش.
و بعد مستند رو دیدم و اشک ریختم و اشششک ریختم که خدایا این دختر چهارده ساله چطور به این همه معرفت رسیده؟.از خودم که تو
عنقریب از اوصاف نیک بعضی مردگان! این چنین یاد خواهد شد:

1. خدا بیامرز همیشه online بود.
2. در طول عمرش هرگز کسی را block نکرد
3. هرگز کسی را با هیچ comment ی نرنجاند
4. هرگز در like کردن کوتاهی نمی‌کرد
5. ثروت مندان را share و فقرا را tag می‌نمود
6. هیچ وقت هیچ postی را از کسی نیده
7. در حالی جان را به جان آفرین سپرد که messenger اش همچنان باز بود
8. کسی نيست که خدا بیامرز درخواست دوستی اش را رد کرده باشه
9.هرگز کسی را delete نکرد
10. مگر چنین friend ی مستحق این نيست که روح پر فتوح ا
وقتی بیکاری قدر فرصتی که داری رو نمیدونی و وقتی میری سر کار حسرت یک ساعت بیکاری رو میخوری.
الان به خودم میگم که اگه وقت داشتم واقعا می‌تونستم بخونم و یه آزمون رو قبول بشم.ایشالله یکی دو سال دیگه که این پروژه که تموم شد و پتروشیمی ساخته شد ، میرم سفت میچسبم هم ارشدمو میگیرم و هم به صورت بسیار جدی واسه آزمون های استخدامی میخونم.
آزمون های استخدامی زیادی شرکت کردم ولی خوب جز یه مورد ، هیچ کدوم به مصاحبه دعوت نشدم.آخرین آزمونی که شرکت کردم نیروگ
دانلود آهنگ بس که تو آزردی مرا هرگز نمیبخشم تو را 
Download Music Davood Maghami – Behesho Jahanam
دانلود آهنگ قدیمی داود مقامی به نام بهشت و جهنم با لینک مستقیم و کیفیت ۳۲۰ و ۱۲۸ از تهران دانلود 
متن آهنگ بهشت و جهنم داود مقامی 
تو هر چه قدر که خواهی دل منو بسوزون
برو هر اسبی داری برای من بتازون
آخه قیامتی هم توی کاره
خدا پرده ز کارت بر میداره
 
♥♥♥
یه روز در محضر عدل الهی
بهت ثابت میشه که رو سیاهی
بس که تو آزردی مرا
هرگز نمی بخشم تو را
اگه مقصر من باشم میرم جه
می خواستم بگویم
چـه اندازه دوستت دارم
اما برای بیانش
واژه‌های مناسبی پیدا نمی کنم
متن عاشقانه 1398 برای همسرم با عکس
 
مـن بین خودم و تـو
صمیمیت بسیار زیادی احساس میکنم
درست از همان دیدار اول
این یعنی مـا باهم در زندگی
زوج موفقی را نیز تشکیل خواهیم داد
 
**********
 
امروز مـن بسیار از تـو دورم
ولی قلبم و شور و اشتیاقم
باتو و در کنار توست، امروز و برای همیشه
تولدت مبارک، عشقم
 
**********
 
مـن هرگز بـه تـو آسیب نخواهم زد
چون تـو قلب مـن هستی
اگر بـه تـو
هرگز توی زندگی اینقدر بی خیال، بیتفاوت، و. نبودم.
هرگز پیش نیومده بود که کوچکترین تلاشی برای قانع کردن افراد کمتر مهم زندگی نکنم.
جوری شدم که کل زندگی دیگه به هیچیم نيست.
 
این حس رو خیلی دوست دارم!
یه حس بی تفاوتی محض، بی خیالی مطلق، آرامش مطلق.
.
س. یکهو پیام داده بعد از هفته‌ها. بی‌هیچ سلام یا حرف اضافه‌ای نوشته؛ سختەبرافراشته‌موندن، ولی تو بمون. 
س. من را بلد است. می‌داند خشمِ فروخورده، اضطراب و پنیک می‌شود و می‌داند که دردِ اجتماعی را کشیدن که هرگز تو و فردیت و تفاوت‌هات را نپذیرفت، خانمان‌برانداز است.
س. دور است و مراقب. به خاطرش برافراشته می‌مانم.
یک سال پیش دعوت شده بودم به یه مهمونی. یه ویلا بود طرفای جواهرده رامسر. یادم میاد فرداش امتحان هماتولوژی داشتم. برنامه م این بود که تا ساعت یازده دوازده بمونم و بعدش بپیچونم بیام شهسوار که یکم درس بخونم. تو مهمونی وقتی همه قر تو کمرشون فراوون بود و نمی دونستن کجا بریزن چشمم خورد به یه آشنا. یه آشنا که قرار بود دیگه غریبه باشه. یکی که بهم گفته بودن اون شب اونجا نيست ولی بود.صاحب مهمونی هم بود. تنها نبود. با یه نفر نبود. با همه بود و با هیچ کس نبو
 
متن آهنگ رضا یزدانی بنام سایه نشو هرگز
 
سایه نشو هرگز شب تار و تاریکهمیبینمت از دور کابوس نزدیکهسایه نشو هرگز کوچه دلش خونهرد میشم از دیوار این خونه زندونهسایه شدن هر شب تعبیر خوابم شدلبخندتو بُردی عشقت عذابم شدبار سفر بستن رسم رفاقت نيستشک میکنم بی تو تردید عادت نيستدل میکنی آسون مهتاب و مینعاشق شدن درده توو لحظه ی رفتناز پنجره میری چشمامو میبندمتقصیر بارون نيست با گریه میخندم♪♫♪ ♪♫♪ ♪♫♪ ♪♫♪دانلود آهنگ جدید رضا یزدانی به نا
نمی دونم واقعا چرا جدید ا عاشق نوشتن شدم . نوشتن در مورد هر چیزی خودم و روزگار ، کنکور و سر نوشت ، آرزو ها و عقیده ها ، دل شکستگی هام و ناراحتی هام ، داستان نویسی و حتی در مورد علایق قدیمی ( منظور همون نوشتن نقد و معرفی  کره ای) و
نمی دونم واقعا چرا ؟ اصلا نمی دونم این کار درستی هست یا نه؟  
انگار نیمه گمشده ام را پیدا کرده ام و اون نیمه نوشتن بود :) .
من شاید مثل  خیلی از بیانی ها قدرت نوشتن نداشته باشم دیکته دوران  ابتدایی و راهنمایی و دبیرستان
هرگز هرگز هرگز! با آدمایی که حاضر جوابن زود قال میکنن و بزرگ و کوچیک و غریبه و اشنا براشون فرقی نداره نه دوست بشین نه حتی نزدیک!
کسایی که دقیقا ادعا میکنن هیچ حرفی براشون مهم نيست و خودشونم هیچ حرفی رو تو دلشون نگهنمیدارن و سریع جواب میدن
اینا نمیدونن احترام و حرمت ینی چی! چون اعتماد به نفس بالاییم دارن و زیاد اظهار نظر میکنن اونم با قطعیت و اوایل شاید خیلی هارو دور خودشون جذب کنن اما به مرور میفهمین ادنای خودخواهی هستن که از ادب بهره خیلی کم
خودم این شعر رو خیلی دوس دارم
کوتاه اما یه دنیا مفهوم داره
اولین چیزی که برداشت کردید از 
این شعر چی بوده ؟ :))
پ ن : جووونااای بیانی مون روزتون مبارک :)

روز جوونایی که نفهمیدن جوونی چی بودع مبارک
روز جوونایی ک جوونی خوبی داشتن مبارک انشالله که همیشه شاد و سلامت باشید :))
من خودم هنوز جوون نشدم نوجوونم هنوز ۱۸
هم نشدم کنکور هم بدم بازم ۱۸ نيستم
این اولین باره که دارم سنمو میگما
پ ن : خبر داری که خوبتر از خوبتر از خوبتری
پس لبخـــــنــ:))ــــد فرامو
خودم این شعر رو خیلی دوس دارم
کوتاه اما یه دنیا مفهوم داره
اولین چیزی که برداشت کردید از 
این شعر چی بوده ؟ :))
پ ن : جووونااای بیانی مون روزتون مبارک :)
روز جوونایی که نفهمیدن جوونی چی بودع مبارک
روز جوونایی ک جوونی خوبی داشتن مبارک
انشالله که همیشه شاد و سلامت باشید :))
من خودم هنوز جوون نشدم نوجوونم هنوز ۱۸
هم نشدم کنکور هم بدم بازم ۱۸ نيستم
این اولین باره که دارم سنمو میگما
پ ن : خبر داری که خوبتر از خوبتر از خوبتری
پس لبخـــــنــ:))ــــد فرامو
بسیاری از افراد، خصوصا آنان که مشغله کاری زیادی دارند، در زمینه آشپزی به وسیله‌ای مانند زودپز علاقه‌مند هستند. با توجه به امکانات و قابلیت‌های این وسیله، به نظر می‌رسد که می‌توان هر غذایی را در زودپز آماده کرد، اما در واقعیت چنین چیزی امکان‌پذیر نيست. درواقع، بعضی از غذاها را هرگز نباید در زودپز آماده کنید، چون اقدام به چنین کاری به دو حالت احتمالی منجر می‌شود: تلف کردن وقت و همچنین مواد غذایی اولیه، و به خطر انداختن سلامتی خودتان.

ادا
امروز بالاخره به برنامم رسیدم. فقط این چند ساعت باقی مانده رو کتابمو باید بخونم همچنان که الان گفتم یکم استراحت کنم. مخمم نمیکشید دیگه. باورم نمیشه چند ساعت بیدارم؟ اصلا متوجهش نشدم که زمان گذشت و ساعت شیش عصر شد. کاش همیشه اینجوری باشم خیلی بهم میچسبه. به خصوص خستگی بعدش که الان شروع شده یه ذره. از این که نمیفهمم زمان چجوری میگذره ولی همه کارامو انجام میدم خوشم میاد. الان به فکرم رسید برم عکسایی که چند وقت گرفتم سروسامون بدم و خب برای عکاسی ر
 
 

    قلبم را با عشق ورزیدن به قلبم می اندازم. من می توانم شعله و درد را حس کنم. ای کاش شما هم چنین احساسی داشته باشید.برخی از کلمات بسیار جادویی هستند. آنها قدرت بهبودی ، امید و خوشبختی در زندگی را دارند. من می خواهم آنها را به شما بگویم زیرا من تو را دوست دارم.قبلاً هرگز چنین احساسی را حس نکرده بودم. خوشبختی ، شادی ، احساس خاص آن لحظه فراموش نشدنی است. این لحظه ای بود که احساس کردم واقعاً زنده ام. این لحظه ای است که شما را اول دیدم
 
 
همیشه وقتی به گذشته فکر میکنم یکی از لذت بخش ترین خاطراتم مربوط هست به سالی که برای شروع تحصیل تو دانشگاه از خانواده ام جدا شدم در حالی که فقط هجده سال داشتم و قبل از اون هرگز تجربه دور شدن از خانواده ام رو نداشتم. واقعیت این بود که دانشگاه رفتن برام فقط ابزاری بود برای جدا شدن از خانواده و رشته تحصیلی ام چندان اهمیتی برام نداشت، که این حقیقت شاید غم انگیزترین حقیقت زندگی من باشد. چون رشته تحصیلی همه اینده من رو تعیین کرده است و اگر اون زمان
از کادو دادن خبری نيست 
نه این که نخواهم نه این که سلیقه ات را ندانم  
نه این که به این جور چیزها اعتقاد نداشته باشم  نه
-می دانی دنبال بهانه ای بودم برای هدیه دادن-
همه چیز جور جور است
اما من کسی نيستم که تو دلت می خواست 
من کسی نشدم که تو دلت می خواست.
 
 
 
ادامه مطلب
یه دعوای کوچیک تو گروهمون شد (تلگرام) و یه نفر گروهو ترک کرد. البته من حقو به اونی میدم که گروهو ترک کرد، چون به نظرم خیلی بهش توهین شد و من اگه جاش بودم حتی زودتر از این ترک میکردم گروهو. حالا امروز برگشت و بچه‌ها اظهار خوشحالی کردن که گروه به حالت قبل برگشته. ولی من واقعاً نمیتونم خوشحال باشم و بیخودی اظهار خوشحالی کنم! بعد از اینکه هرچی دلشون خواسته به هم گفته‌ن و تو روی هم وایستاده‌ن واقعاً دوباره میتونن به هم سلام کنن؟ با اینکه من توی اون
خوشگل نشدم؟
کتاب خوشگل نشدم؟ داستان دو خواهر به نام‌های سدی و ایوا است. سدی موهای تیره و صاف و کوتاه دارد اما ایوا خواهر کوچکش موهای فرفری بلندی دارد. به نظر سدی موهای ایوا زیادی بلند و دست و پاگیرست.
بنابراین یک روز تصمیم می‌گیرد که موهای خواهرش را کوتاه کند. اما نتیجه‌ی کار چندان رضایت‌بخش نيست. پس از این که سدی قول می‌دهد دیگر این کار را تکرار نکند، ایوا را به آرایشگاه می‌برند تا خودش تصمیم بگیرد موهایش را چه مدلی کوتاه کند. سدی می‌فهمد
گاهی اوقات تو زندگی طوفان شن در میگیره اینقدر طوفان عمیقه،عظیمه و وسیعه ک شما حتی نمیتونید ببینید ک خارج از حیطه ی طوفان چیزی وجود داره چشمتون جلو رو نمیبینه نمیتونید درست نفس بکشید ولی تنها چاره تون اینه ک توی گوش تون یه چیزی بزارید و جلوی دهنتون رو بگیرید ولی آهسته آهسته آهسته حرکت کنید طوفان بالاخره فرو میشینه طوفان ک فرو نشست؛ تو هرگز اون آدم قبلی نيستی هرگز هرگز گمان نبر ک همون آدم قبلی چیز دیگه ای شدی.
عمرِ مفید ما روزهایی است که عشق ورزیده ایم ؛ دوست داشتیم و دوست داشته شدیم . لحظه هایی که به پشتوانه ی عشق از تمامِ ناملایمت های زندگی عبور کرده ایم ؛
عشق ، بزرگ ترین نعمتی است که قسمتِ هر قلبی نمی شود ؛ چه بسیارند کسانی که از کنارتان عبور می کنند ، زنده اند ، گاهی زندگی هم می کنند اما هرگز ، عشق ، معجزه اش را به آنها نشان نداده است .
مهم نيست فقیر باشی یا غنی ، درک داشته باشی یا مدرک ؛ عشق ، تو را در هر سنّی که باشی تازه می کند و به تو قدرتی می دهد ک
به نام "او"
 
هر لحظه مرا به شکلی به خودت میخوانی، که التماست کنم. که زاری کنم.
 
و من هر بار سر باز میزنم که ناپاکی خودم را نشان بدهم.
 
به قول آهنگ ستار:
 
مرا دیوانه میخواهی، ز خود بیگانه میخواهی
مرا دلباخته چون مجنون ز من افسانه میخواهی.
 
و من آن نيستم که باید.
 
من هنوز نشده ام هر آنچه که میخواستی.
 
سلام ای عباس قدیمی. بکش دل را شهامت کن. مرا از غصه راحت کن.
 
شدم انگشت نمای خلق مرا تو درس عبرت کن.
 
یادم می آید که دوست داشتم آن باشم که
من دختری 29 ساله ام، نه کار دارم نه ازدواج کردم، دو سال پشت کنکور موندم، آخرش هم رشته ای که دلم میخواست قبول نشدم، بعد لیسانس هم یه سال دیگه برای کنکور سراسری خوندم، بازم قبول نشدم، دو سال و نیم رفتم سر کار و الان یک و سال نیمه بیکارم.
میخوام گذشته م رو بریزم دور و از نو شروع کنم میشه؟، کمکم میکنید. خیلی سرخورده شدم و اعتماد به نفسم رو از دست دادم. از من کوچیکترها کار دارند، زندگی دارند، موفق شدند، همه ش خودم رو با اون ها مقایسه میکنم و گریه میکن
 
همیشه وقتی به گذشته فکر میکنم یکی از لذت بخش ترین خاطراتم مربوط هست به سالی که برای شروع تحصیل تو دانشگاه از خانواده ام جدا شدم در حالی که فقط هجده سال داشتم و قبل از اون هرگز تجربه دور شدن از خانواده ام رو نداشتم. واقعیت این بود که دانشگاه رفتن برام فقط ابزاری بود برای جدا شدن از خانواده و رشته تحصیلی ام چندان اهمیتی برام نداشت، که این حقیقت شاید غم انگیزترین حقیقت زندگی من باشد. چون رشته تحصیلی همه اینده من رو تعیین کرده است و اگر اون زمان
مثل اول نکنی خوش دل آزرده رانکنی زنده به آبش گل پژمرده رارک بگویم که دل آزرده دل آزار شودنخورند آب ز لیوان ترک خورده راطعنه ای گفت جوان دست عصایت به چه کار ?بی خبر بار غمش حلقه کند گرده راخوبی ات خیر تو را آورد اندیشه ی زشتبه غلامی ببرد خلق سیه چرده رایک شبه عمر گذشت و متوجه نشدمغاصبش باز نداد آنچه ز من برده را .لب من خنده بلد نيست زند عیب مکنکه غمش شاد نخواهد من افسرده را#الهام_ملک_محمدی
یه چیزی نوشتم و خواستم پستش کنم. قبل از پست کردنش رفتم سراغ آرشیو نوشته‌هام و هنوز شروع به گشتن نکرده بودم که چشمم خورد به یه نوشته از چند ماه پیش. تردیدم هزار برابر شد. دو تا نوشته از دو زاویه‌ی مختلف که آدم می‌تونه یکی‌شو به نفع خودش برداره و باهاش دیگری رو سرزنش کنه، هر دو هم درستن. من با یکی‌شون پیروز و حق به جانبم و انگشت اتهام اون یکی متن به سمتمه.من با نوشته‌ی خودم تیر خوردم.
دیشب نیمه اول لیورپول-بارسا را دیدم. یک عدد گل زدند. خوابم برد. تصور نمی‌کردم بتوانند سه گل دیگر بزنند؛ چیزی شبیه محال بود. چرا که،
- بارسا مسی را داشت،
- لیورپول صلاح را نداشت،
- در این سطح از فوتبال، جبران سه گل واقعاً یک معجزه است،
- و
صبح که برای سحری بیداری شدم، دوستی پیامک زده بود: لیورپول زد! باز هم باورم نشد. می‌گفتم مگر می‌شود؟ مگر شدنی است؟ بعد به این فکر کردم شاید منظورش این بوده که لیورپول با همان یک گل پیروز شده، ولی لابد در پایان
برمیگردم عقب.نظاره گر اون همه روز از دست رفته میشم.تمام زندگیم رو یه پرده نمایش از جلوم رد میشن اما هیچ کاری نمیتونم برای تمام اشتباهاتم،تمام حماقت هام،تمام خنده های الکی و بی موردم،تمام کارایی که باید انجام میدادم اما ندادم،کارایی که نباید انجام میدادم اما انجام دادم و و و.
خیلی وقتا با خودم میگم خب فاطمه دیگه بسه،این زندگی ارزششو نداشت، ارزش دویدن و خستگی ها رو نداشت.تو چیزی بدست نیاوردی.با خودم میگم همه چیو تموم کن.بزار پایانتو خودت ان
من چقدر در بی اینترنتی این پست را در مغزم مرور کردم!+
نیامدم مثل پارسال از روزهایم گزارش بدهم.آمده ام از خودم بگویم.از نقطه ی صفر.از بحران زندگی بعد هجده سالگی.
منی که دیگر قطره های باران را،درز آجر ها را،نمیشمرم.منی که خیره به چشم هاش نشدم،گریه نکردم،با کمیل نمردم و با عهد زنده نشدم.منی که بوی گند رخوت گرفته ام.
هرروز رفیقم را ندیدم،به جای نمازخانه ی مدرسه و خواب خوش در آن،از پله های دانشکده بالا دویدم و به جای دویدن به کتابخانه و قاپیدن هشت
هرچند که هرگز نرسیدم به وصالتعمری که حرامِ تو شد ای عشق، حلالت!طاووسی و حُسنت قفسِ پرزدن توستای مرغِ گرفتار، چه سود از پَروبالت؟!زیباییِ امروزِ تو گنجی ابدی نيستبیچاره تو و دل‌خوشیِ روبه‌زوالت!مانندِ اناری که سرِ شاخه بخشکدافسوس که هرگز نرسیدی به کمالت!پرسیدی‌ام از عشق و جوابی نشنیدیبشنو که سزاوارِ سکوت است سؤالت!یک‌بار به اصرارِ تو عاشق شدم ای دل!این‌بار اگر اصرار کنی، وای به حالت!
هرگز آن روز را که مادرم مجبورم کرد به جشن تولد دوستم بروم، فراموش نمی کنم. من کلاس سومی بودم و آن روز دعوتنامه ی فقیرانه ای را که با دست نوشته شده بود، به خانه بردم و گفتم:"من به این جشن تولد نمی روم. این بچه هه تازه به مدرسه ما آمده است. اسمش روت است. برنیس و پت هم نمی روند. ولی او تمام بچه های کلاس را دعوت کرده است"!


ادامه مطلب
کتاب خدا هرگز نمی میرد : علت و ریشه مرگ دیگر موجودات جهان و اثبات پایندگی خداوند
 
کتاب خدا هرگز نمی میردنویسنده: غلامرضا حیدری ابهرینشر جمال
معرفی:
قرآن کریم، انسان ها را از همانند دانستن خدا با آفریده های او منع کرده و برای همین، تولد و مرگ و جسم داشتن را از خدا نفی می کند.اگر خدا شبیه آفریده هایش باشد، دیگر آن خدایی نخواهد بود که شایسته ی پرستش باشدکتاب (خدا هرگز نمی میرد علت و ریشه مرگ را در دیگر موجودات جهان بررسی می کند و با تکیه بر دیگر ص
حرف خاصی نيست.
فقط میخواهم بگویم آنچه را که شاید باید میگفتم.
گفته هایم را مینویسم تا بخوانید. نوشته برای خوانده شدن است و نویسنده عاشق خوانندگانش، ولی بعضی نوشته ها را باید از دید خوانندگان پنهان داشت تا شکار نشوند.
گاهی نوشتن بهتر از خواندن تو را راهنمایی میکند و گاهی نوشتن بیشتر از گریه کردن خالی ات میکند.
نوشته ها حرف هایی اند که زده نشده اند، برخی حرف های زده شده را مینویسند اما من نوشته را صدایی میدانم که به گوش کسی نرسیده است.
× سی و یک سالگی خیلی عجیب و غریب و پیچیده نيست، اتفاقا دوست داشتنیه، اتفاقا آرومه و اتفاقا سبک و یه جور حس خوب. من امروز سی و یکمین چرخشم رو دور خورشید شروع کردم و برعکس تمام سالهایی که گذشت و روز تولدم یه جور حس ناراحتی برام به همراه داشت امسال خوشحالم. 
×× نمیشه خیلی بنویسم، راستش هنوز انگاری گرم نشدم :))
پسربچه ده دوازده ساله گوشه پیراهنم را گرفته و رها نمیکند. با التماس میگوید:عمو،عمو، تو رو خدا کمک کن، گرسنه ام.
من از زیر کتاب و دفترها کمی نان و کلوچه و شکلات پیدا کردم و به پسربچه تعارف کردم. با خیره سری از دستم گرفت و زیر پا له کرد. با تحکم گفت: عمو، پول بده، خودم هرچی بخوام بخرم. پول بده. عمو، عمو.
من واقعا موجود خویشتنداری ام. وگرنه میخواستم بگویم: عمو ننته! هفت جد و آبائته!
+هیچ کاری به گرونی و نفت و دلار و طلا و فلان فلان فلانمون ندارم. اون ب
دو سه شب پیش بود که بهش گفتم نمیتونم باهات باشم. 
واقعیتش هم همینه.
آدمی مثل من با این همه بدبختی و مشکلات خانوادگی، دیگه نمیتونه تو زندگیش کسی رو راه بده.
و میبایست هرچه زودتر از زندگی اون برم بیرون تا به من وابسته نشده.
هرچند ناراحت شد ولی خوب از همدیگه سپاسگزاری کردیم.
برای لحظه ها و ساعت هایی که برای هم ساختیم.
تو طالع من تنهایی نوشته شده. با کسی باشم به اونم صدمیه میزنم.
درضمن بودنِ با کسی اونطور که من میخوام، هرگز در این کشور شدنی نيست.
پس ه
فاطمه نقاش است. حرفه‌ای نيست اما تا حدودی کارش خوب است. زمستان، بی هوا و بی مناسبت، تابلویی به من هدیه داد. دوستش داشتم. کوباندمش به دیوار اتاقم. اما هر بار که نگاهم به آن افتاد، پیش از دیدنِ طرح روی بوم، آن نوشته ای که پشت ِ بوم برایم نوشته بود در ذهنم نقش می‌بست. برایم کوتاه نوشته بود :
بیرق گلگون بهار، تو برافراشته باش.
 
 
 
حالا. بهار است. ولی .از بهاران خبرم نيست
 
 
 
 
پی‌نوشت : 
دوست داشتم یک تکه از شعر ابتهاج را، یک روز، از زبان تو
آسمون دنیامونبی ستاره موندهماجرای عشقیموننمیه کاره موندهرفتی و هنوز اینو باورم نمیشه این سکوت سنگین باورم نمیشهدارم به این فکر میکنم تو فکر تو چی میگذره که خسته شدی
پ.ن:
سلام دوستای خوبم
عیدتون با کلی تاخیر مبارک:)))
عاشق نشدم و ماجرایی هم در کار نيست:|
این عکس را امشب، در اولین روز آغاز تبلیغات مجلس در میدان اطلسی #یزد گرفتم. تصویری از ضجه‌ی مردمی زجر دیده. از آن خط کج و معوج مشخص است نویسنده از کدام طبقه اجتماعی است. کسی که این ضجه را با جانش نوشته. حس نوشته‌ای را میدهد که یک زندانی با خون خویش بر دیوار زندان نوشته باشد. جای چنگ زدن‌های این جسم نیمه‌جان کنار نوشته خویش بر این دیوار زندان پیداست. چقدر همین عبارت حرف دارد. او از همه بریده. برایش هیچ کس مهم نيست. هیچ آرمانی نمیخواهد. او میگوید:

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها