نتایج جستجو برای عبارت :

هیچوقت دیر نیست

خیلی ساده و یهویی، انگار که کسی غبار رو از تنم میته، رها شدی از من، رهاشدم از تو و پخش شدی توی هوا. هضمش و حتا فکرش هم عجیبه که دیگه این وویسها و این صداها واین طرز بیان کلمه ها چقدر نا آشنان برام.انگار هيچوقت نمیشناختمت.
دارم فکرمیکنم که چی شد! هیچی یادم نيست.تو شیفت دیلیت شدی انگار.هیچی ازت یادم نيستبدون هیچ حرفی و هیچ حسی ترکت میکنمدلم شکسته و حتی یادم نيست که چرا!
اما یادم هست که تو هيچوقت منو جدی نگرفتی، درست مثل مرگ که هيچوقت زندگی ر
امروز متولد شدم
روزی خاصی نيست. ولی مثل روزهای قبل نيست!
شش روز دسترسی به اینترنت نداشتم. کی میدونه شاید هيچوقت متولد نمیشدم!
ولی بعد این شش روز هيچوقت مثل قبل نشدم حس کردم خیلی نانوشته دارم!
درسته شش روز خیلی نيست ولی بعضی ها میگن دنیا تو شش روز ساخته شده!!!
هيچوقت سر برد و باخت تیم ورزشی مورد علاقم کل کل نکردم.هيچوقت برنامه هایی که برای انتخابات و اون حرفا و سوالاس رو نگاه نکردم.من هيچوقت کلکسیون فیلم های بازیگر مورد علاقمو جمع نکردم.هيچوقت معتاد بازی کامپوتری ونشدم. من هيچوقت خیابونای این شهرو زیر بارون،قدم نزدم.من هيچوقت از حقیقت اتفاقایی که توی خانواده میفتاد باخبر نشدم(مگر وقتیکه دیگه دونستن و ندونستنش فرقی نداش) من هيچوقت با پولای خودم برای خودم چیزی جز کتاب و ساعت نخریدممن جو
هيچوقت نتوانستم راضی ات کنم، هيچوقت نتوانستم خوشحالت کنم . اندوه بزرگی است برایم .
همه ی سالها را مرور کردم . هيچوقت راضی نبودی، هيچوقت با شگفتی نگاهم نکردی . 
با همه ی تمنایی که در دل دارم دیگر نمی خواهم ببینمت . می ترسم با دارایی هایم بسنجی همه ی اشتیاقم را . 
من فقیرم ، فقیرم و جز عشق تو در دل هیچ چیز دیگری ندارم.
امروز زیر آسمان خوابیدم . به حرکت ابرها نگاه کردم ، بی خیال و رها . 
روح بشر به یک صفحه ی خط خطی شده می ماند. زشتی این نقشها در کمبود زیبایی و معنا نيست،نه! این نقشها زشتند چون هيچوقت نمی فهمی طرح زیرشان کریه بود یا زیبا؟ یا شاید هم هیچ نبود؟ هيچوقت نمی فهمی سیاه بود یا سفید؟ فقط می دانی خط خطی شده ای و راه برگشتی نيست.
خیلی خرممممممممم خیلیییییییییییییییییییییییی
هيچوقت نمیتونم مثه ادم حرف بزنممممممممممم
هيچوقت نمیتونم مثه ادم رفتار کنمممممممممممم
هيچوقت نمیتونم مثه ادم درک کنمممممممممممم
انگار باید حتما یکیو ناراحت کنمممممممممم
امروز متوجه شدم
که زخمها روی دل ما میمونن ها! قلب رو خراش میدن.
مثل آینه میمونن
که وقتی میشکنه 
هر قدر بخوای تیکه هاشو به هم بچسبونی
نمیتونی مثل روز اولش کنی.
نمیتونی
جای شکستگیا میمونه رو اینه.
هيچوقت فکر نمیکردم ادمی اینطوری باشه.
هيچوقت!
هيچوقت فکر نمیکردم تو تحت هیچ شرایطی نتونی یه سری زخم ها رو از بین ببری از دلت!
آدمی خیلی موجود ناشناخته ای هست!
دل کسی رو نشکنین بچه ها. برای درست کردنش زمان زیادی نیاز خواهید داشت. شاید هيچوقت درست نشه و به
آدما هيچوقت از تو توضیح نمیخوان! پس در هر شرایط و موقعیتی درست ترین کار رو انجام بده و طوری پرفکت (در حد خودت) عمل کن که جایی برای نگرانی در مورد  نظر دیگران نمونه. هيچوقت و هيچوقت به بهانه اینکه بعدا توضیح میدم! یا اگه پرسیدن توضیح میدم، ناقص عمل نکن و یا از ارزش‌های خودت دور نشو. تو هیچ زمینه‌ای.
یکجاهایی اگر ضایع بشوی، هيچوقت نخواهی توانست که جبران کنی؛ هيچوقت هم باور نخواهی کرد.  درست مثل آن است که چیزی که شکست شکست‌. این شکستن به دیدن نيست به لمس کردن است یعنی برای دیدن نيست از جنس لمس کردن است. یکجاهایی اگر گاردت را باز کردی و ضربه‌ای خوردی این ضربه دیگر ناغافل نيست گر چه برای تو ناغافلانه است پس اگر بر روی زمین افتادی و شمارش آغاز شد، شکست را بپذیر، بپذیر یعنی باور کن که شکست خورده‌ای حال این شکست یعنی مرده‌ای؟ آری، میشود ای
-بعضی وقتا حقیقت جوری مثل پتک تو سرت میخوره که ممکنه دلت بشکنه.ولی مهم نيست.همین که حقیقت رو فهمیدی یعنی بردی.هرچند که حقیقتش به تلخی زهرمار باشه و هيچوقت مزه ش از یادت نره! هيچوقت !

-لعنت به همه ی شرطی های دنیا که با دیدنشون . دلت میخواد انقدر فریاد بزنی تاهمه ی دنیا بفهمن تو دلت چی میگذره
که بگم حواسم هست. 
یه حال عجیبیه دنیا. هيچوقت فکرشم نمیکردیم اینطوری باشه این روزامون. هيچوقت فکر نمیکردیم این چیزا رو ببینیم. با این حال یه خوشحالی عمیق هست تو روزام که از شدتش نمیتونم بروزش بدم. فقط می تونم بی صدا راه برم راه برم راه برم و پادکست گوش کنم.
از اینکه تو رو وارد زندگیم کردم و اجازه دادم انقدر روح منو زخمی کنی از دست خودم خیلی عصبانی ام. اگه برمی گشتم عقب، تمام سکانس های زندگیمو که تو رو توشون دیدم پاک می کردم، که هيچوقت نشناسمت، هيچوقت بهت نگم دوست دارم، که هيچوقت خودم رو توی این فاجعه نندارم. تو دل منو میشکنی و بعد طلبکار جلوم وایمیستی و کسی که همیشه گریه می کنه منم. کسی که می‌شکنه ولی باز برمیگرده منم. تو کاری کردی که من دیگه احساس دوست داشتنی ندارم. کاری کردی که چشمام همیشه غمگین
دراز کشیده بود رو تخت، زانوهاش رو جمع کرده بود.
نشسته بودم کنارش دستم رو حلقه کرده بودم دورِ پاش، حرف میزدیم.
حرفم تموم شد، سرم رو گذاشتم رو زانوش همینطوری نگاش میکردم
خندید
دستاش رو از هم باز کرد.
رفتم بغلش
اولین بار بود خواب نبودم و بغلم کرد.
یادم نمیره هيچوقت
تکراری نمیشه هيچوقت
.
.
گفته بودم بمونه برا روزای دلتنگی،
فکر نمیکردم انقدر طولانی بشه
سفید هيچوقت رنگ من نبوده. طوسی و قهوه‌ای هم همینطور. هيچوقت در کنار این رنگ‌ها خودم را حس نکردم. هيچوقت از این رنگ‌ها لذت نبردم. هیچ‌وقت مرا شاد نکردند. دیوار سفید نه تنها برایم هیچ لذتی ندارد بلکه آزار دهنده است. دیوار سفید یعنی یک دنیا تنهایی! یعنی رنگ‌ها و طرح‌هایی که نادیده گرفته شدند. سفید یعنی یک چیزی این وسط کم است! ترکیب طوسی روشن با رنگ‌های شاد زیباست اما مرا نمی‌کند. زیباست اما مرا متقاعد نمی‌کند که او را بخواهم. این رنگ‌ها
امروز با اینکه تعطیل بود ولی روز باحالی بود.
صبح که خانوم استاد مورد علاقه مو دیدم
بعدم رفتم حموم بعدم خابیدم.
به همین سادگی
بعدم رفتم مث خر فکر کردم و مث خر تو گل موندم.
بچه ها هيچوقت زیاد فکر نکنید که به روز من بیفتید.
هيچوقت
لعنت به
آدمای مختلف رو میبینی و باهاشون حرف میزنی، بینتون یچیزی هست که از قبل وجود داشته . برای غریبه ها اشک میریزی چون به خاطر میاری که قانون ثابت دنیا از دست دادنه. یادت میوفته که باید خدافظی کنی یه روز و دیگه هيچوقت نمی‌بینیش . دیگه نمیتونه صدات کنه . دیگه هيچوقت صداشو نمیشنوی. هيچوقت ازش خبری نداری. نمیدونم این همه خشونت برای چیه وقتی توی یه لحظه همه چی میتونه تموم بشه. بدون اینکه آمادگیشو داشته باشی . 
نمیدونم این غرور بشر برای چیه وقتی یه لحظه هس
هر بارررررررر که بابک میگه
تو هم که کلا یه دونه دوست داشتی توی کانادا
اون هم هر بار باهات یه دعوا راه انداخت قبل دیدنت و هيچوقت توی اون دو سال و نیم ندیدیش
و زیر همه قولهاش هم زد
هررررر بار که این رو میگه
من از خجالت آب میشم
و میخوام زمین دهن باز کنه و برم توش
کاش هيچوقت همچین دوستی نداشتم که بدقول و دروغگو باشه و من بابتش اینقدر خجالت بکشم.
راستش رو بخوای فکر میکردم هيچوقت به عکساش نگاه نمیکنم چون من آدم نگاه کردن به عکسا نيستم و هيچوقت هم جز نگاه گذرا به عکسایی که قبلا ازش داشتم بهشون نگاه نمیکردم.ولی حالا که خیلی شده روزی چند بار و هر بار چند دقیقه بهشون نگاه میکنم یه هععییی میگم؛)
اولین.!
 
هيچوقت اولین‌هارو دست‌کم نگیرید.!
اولین ها همیشه موندگار می‌مونن،شاید تو زندگی‌تون نباشن اما هيچوقت از ذهنت پاک نمی‌شند.
مثل ، اولین دوست ، اولین عشق ، اولین خاطره‌ی دو نفره ، اولین غذایی که می‌پزی و اولین کتکی که میخوری.!!.
ادامه مطلب
یه گل. به آب نیاز دارهوقتى که به گل آب ندى گل پژمرده میشه، خشک میشه و میمیرهتو میتونى جسد خشکیده ى گلو داشته باشى ولى اون گل هيچوقت زنده نمیشهاون گل "هيچوقت" مثل "قبلش" نمیشهحتى اگه بهش آب بدى آدما هم. همینطورنبه محبت نیاز دارن. غذاى روح انسان محبتهوقتى محبتى نباشه روح انسان کم کم از بین میرهروح میمیرهجسم زنده میمونه .تو میتونى ببینى نفس میکشه. ولى روحش هيچوقت زنده نمیشهاون آدم "هيچوقت" مثل "قبلش"نمیشه.حتى اگه بهش محبت کنى:)آدم ها همی
اوضاع هيچوقت بهتر نمیشه. فقط از یه مشکل و مسئله ، به بعدی می‌رسیم و همینطور ادامه داره. من دیگه به بهبود امیدی ندارم، فقط سعی میکنم و امیدوارم قدرتم بیشتر بشه که بتونم راحت تر تحمل کنم. هفته قبل یه کار خیلی اشتباه کردم و حس می‌کنم همه چیزایی که با زحمت زیاد ساخته شده بود رو خراب کردم. اون روز هيچوقت از ذهن ما پاک نمیشه.
آخ دلم میخواد ببینمت
هرچی تو دلم قایم کردم، همه دردایی که قایم کردم، 
همه ی زخم هایی که بهم زدی، همه ی حرفایی که من نبودمو بهم زدی.
همه ی همه رو توی صورتت خالی کنم و بگم خوشحالم که هیچی نشدخوشحالم که صبوری کردم و تحملچون الان خیلی خوشبختم خیلیبه کوری چشم حسودا
هيچوقت هيچوقت نمیخونی اینجارو اما بگم که هیچ وقت نمی بخشمت.هيچوقت
  "همیشه از غم کسانی حرف میزنند که میمانند و میسازند.اما       هيچوقت به غم آنهایی که میگذارند و میروند فکر کرده ای?"
~آناگاوالدا
*به عقب که نگاه میکنم میبینم من هيچوقت آدم ماندن و حرف زدن و پرسیدن دلیل و توضیح دادن و شنفتن نبوده ام.من هرکجا بدی آدمها قلبم را فشرد گذاشتم و رفتم.من آدم رفتن و متهم شدن و رنج دادن خودم بوده ام.آدمی که هیچکس از دل ذره ذره خورد شده اش خبر نداشت.
نمیتونم بگم کلا بد بود. ولى میتونم بگم کلا خوب بود. تاحالا هيچوقت تو زندگیم انقدر خواسته نشده بودم. و هيچوقت انقدر بهم محبت نشده بود. ولى من یه ترسوعم. از اینکه منم انقدر دوستش داشته باشم و بعد مجبور شم از دستش بدم منو میترسوند. دنبال بهانه بودم. و بهترین بهانه رو هم گیر اوردم. دلم براش تنگ شده و دلشوره دارم. ادم بدى هستم و خودم اینو خوب میدونم. سیگار ندارم و تپش قلب و اضطراب هرلحظه بیشتر بهم فشار وارد میکنن. حالم خوب نيست و تنهام. من دیگه نمیتونس
دلم گرفته 
و مث همیشه اومدم ی جا بنویسم 
شاید خالی شدم 
دل ادما معمولا ب خاطر تنهاییشون میگیره 
دل منم همینطوره 
از تنهایی 
این واژه مسخره ک سال هاست همراه منه و منو تنها نمیزاره 
چ جالب 
تنهایی منو تنها نمیزاره 
نمیدونم چرا هيچوقت نشد ک من ی دوس دختر داشته باشم 
هيچوقت نشد ک کسی ک میخواستمش منو بفهمه و منو بخواد 
خیلی بده 
ی جای کار میلنگه 
راستش هر جوریم فک میکنم شاید حق داشتن ک منو نخوان 
از طرفیم حق نداشتن
انگار تو این دنیا همه حق دارن 
ا
هيچوقت درک نکردم چرا انقد از فضای مجازی بدم میاد،
هيچوقت نفهمیدم چرا انقد تنهایی رو دوست دارم،
به قبل و بعدش فک میکنم؟
به حواشی؟
ولی من دلم میخواد برسم به همه ی اون چیزایی که تو سرمه،
دیگه بیشتر از این نباید وقتو از دست بدم،
نباید
تو لحظه زندگی کن ماری،
همین الان،
همین نقطه،
نه یک ثانیه قبل،
و نه یک ثانیه بعد،
لطفا
شهریور ۹۵ پسری که عاشقم بود و منم خیلی دوستش داشتم کتاب من پیش از تو»رو بهم هدیه داد.گوشه صفحه اولش نوشته بود تو را من چشم در راهم.تو اون دو سالی که با هم در ارتباط بودیم به همدیگه کتاب های مورد علاقه مونو معرفی میکردیم و میخوندیم.بعد از ازدواجم دلم نیومد اون کتاب رو با خودم نیارم به خونه جدید.آوردم و گذاشتم توی کتابخونه و برام خیلی با ارزشه.این تنها یادگار از اولین عشق زندگیمه و تا آخر عمرم نگهش میدارم و مواظبش خواهم بود.
من پیش از تو عشق رو
 
ما حالمون هیچ وقت خوب نمیشه، من اینروزها ، هربار که میخندم ، بعدش خنده تیر میشه میره تو قلبم . ما حالمون هيچوقت خوب نمیشه و جای زخم‌های ما چرک میکنه و از عفونت و گندش میمیریم . بغض ما اخر یه روز راه نفسو میبنده، فریادی که هربار خفه‌ش کردن و خفه‌ش مردیم تومور میشه و ما رو از پا درمیاره . چرا حال ما هيچوقت خوب نمیشه؟
باید تو مغزم فرو کنم که : اون صالح نیایی که میشناختی دیگه وجود نداره :)) با یه آدمی دوست شدی خوش گذروندید همو بشدت دوست داشتید دیگه اون شخص وجود نداره این صالح نیایی که میبینی یکی دیگس و هيچوقت اون نمیشه :)) هيچوقت نمیشه عاندرستند ذیس هانی  
نگاه
تنها چیزی که بعد از مدتها خواستم بهش نشون بدم غم بود در نگاه 
سعی کردم تمامم در چشمام باشه
چشمام خود من بود با هر پلک جمله ها تمام میشد با هر چرخش مردمک فراز و فرود اتفاق می افتاد 
چند ثانیه 
و بعد چرخید 
پشت کرد به تمام من و رفت.
پ ن: هيچوقت هيچوقت و لطفا هيچوقت از من نخواه با آدمای اطرافم ارتباط برقرار کنم
من از اون لعنتیای دو پای عقده ای متنفرم
نمیدونی چقدر میتونن درد به من تحمیل کنن 
میخوام برم از اینجا
اینجا که میگم منظورم این شهر و کش
گوشیمو تو خیابون ازم نیدن؛ نصف شب اومدن از بالای در تو حیاط و از بالای سرم از شارژ کندنش و بعد برداشتن و بردن.
هيچوقت فراموش نمیکنم وقتی از مدرسه برگشتم و دیدم دوچرخه م تو حیاط نيست چقدر خورد تو ذوقم. هيچوقت دوچرخه م رو نبخشیدم؛ و البته نخواهم بخشید.
الان هم سر گوشیم همینجوری ام. همونقدر احساس بدبختی میکنم. اینها رو هم نخواهم بخشید.
حالا باید حداقل دو سه ماه کار کنم و هیچی خرج نکنم تا بتونم یه گوشی بخرم. خدایا خودت دست یارو رو قطع کن که اگ
برای من چیزی به اسم عشق نمیتونه وجود داشته باشه چون همش توهم و توهم چیزیه که واقعی نيست و نمیشه بهش اعتماد کرد. چیزی به اسم عشق وجود نداره بین زن و مرد فقط یسری قرار داد های فکری رفتاری که انجام میدن در قبال خودشون و طرف مقابلشون. من هيچوقت ازدواج نمیکنم شاید توهم عاشق شدن بهم دست بده اما ازدواج نه نمیتونم همزمان هم تنفر داشته باشم هم عشق هم قراردادهارو انجام بدم. دیوونه تر از این پایبندی های مسخره ام. یه اشتباهو دوبار انجام نمیدن. من حماقتمو ه
برای من چیزی به اسم عشق نمیتونه وجود داشته باشه چون همش توهم و توهم چیزیه که واقعی نيست و نمیشه بهش اعتماد کرد. چیزی به اسم عشق وجود نداره بین زن و مرد فقط یسری قرار داد های فکری رفتاری که انجام میدن در قبال خودشون و طرف مقابلشون. من هيچوقت ازدواج نمیکنم شاید توهم عاشق شدن بهم دست بده اما ازدواج نه نمیتونم همزمان هم تنفر داشته باشم هم عشق هم قراردادهارو انجام بدم. دیوونه تر از این پایبندی های مسخره ام. یه اشتباهو دوبار انجام نمیدن. من حماقتمو ه
تو که از اول هم هیچ نبودی و هیچ کجا نبودی ریز ریز رفتی، ریز ریز هم نیومده بودی، اصلا هيچوقت نیومده بودی و فقط من می دونم رفتن کسی که هيچوقت نیومده یعنی چی. سرابی بودی که هيچوقت نجوشیدی و تو که اصلا نبودی از اولین راهابی که گیر آوردی سرازیر شدی و ریختی تو اون گذشته پر از لجن. می فهمیدم داری می ری، بعد یکسال دوباره موهامو اتو می کردم، خط چشم نمی کشیدم ماسک نمی ذاشتم، میفهمیدم تو که هيچوقت نبودی داری می ری و دیگه کسی مشت نمی زد توی دلم، می ترسیدم
یه چیز بیمارستان هيچوقت برام عادی نشد
مرگ آدما شاید به مرور قابل درک و پذیرش بشه ولی سوگواری نزدیکانشون بعد از مرگشون هيچوقت عادی نمیشه
اون آدمای عاجز و ناباوری که گریه میکنن اسمی رو فریاد میزنن و از خدا یا هرکسی که نزدیکشونه میپرسن:
حالا من چیکار کنم؟!
تو بیمارستان هر بار صدای فریاد کسی رو میشنوم صدای گریه و هق هق از خودم میپرسم حالا چی میشه؟! حالا واقعا میخوان چیکار کنن؟!
من وقتی خبر مرگ باباجون رو بهم دادن حالم جوری بد شد که فکر میکنم هیچو
الان دقیقا یه ساعته که میخوام بخوابم،همون کاری گه بزرگترا میگن بکن خوابت میبره،همه برقارو خاموش کردم،چشامو بستم،ولی تو اون چشمای بستم تو رو دیدم،با اون لباس سفید مزخرفت،میومدی باهام حرف میزدی،دقیقا تو همون باغ که همیشه بهت میگفتم،مثه توو قصه ها بود،مثه افسانه ها،کاش هيچوقت چشامو باز نمیکردم،ولی داشتم زجر میکشیدم،هيچوقت نتونستم بخوابم.مامان اون قرصا که دکتر جدیده داده رو بیار. |اطاق خودکشی|
موجیم که آسودگی ما عدم ماست.
نه من شاید هيچوقت موج نبودم؛ هيچوقت با تمایل قلبی خروش نمی‌کردم و سر به سنگ نمیزدم. من شاید یه جلبک دریایی باشم که بنابر یک سری اتفاقاتِ اتفاقی کنار یه ساحل ناارام و پر از موج و‌خروش قرار گرفتم. من تمام عمر با موج ها خروشیدم و سر به سنگ زدم. حالا اما خبری از هیچ موجی نيست، من موندم و من. اوایل همه چی ایده‌آل بود. قهوه ، موزیک ،مطالعه ، فیلم. نه خبری از امتحان بود و نه تکلیف و نه ددلاین و نه هیچ چیز دیگه ای. این اولین با
حتی از قبل از موقعی که مهران مديری توی دورهمی از مهموناش بپرسه:"آیا عمیقا احساس خوشبختی میکنید؟" این سوال ذهن من رو به خودش مشغول کرده و هنوز که هنوزه هم جواب درستی براش ندارم حتی نمیتونم تصمیم بگیرم که خودم رو جز خوشبخت ها قلمداد کنم یا نه؟ در این که خوشبختی یه کانسپت کاملا نسبیه هیچ شکی نيست اما مثلاً ممکنه کارهایی که من میکنم یا اتفاقاتی که باید برام بیفته تا بگم من خیلی خوشبختم از نظر یکی دیگه خیلی مسخره باشه یا حتی پیش اومده که من دوست دا

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها