نتایج جستجو برای عبارت :

کسی نیست بغلتgo

من با تمام وجود، عاشق وقتایی ام که خودم رو پرت میکنم تو بغلت و نمیتونم بهت سلام کنم از بس پر از عشق و دلتنگی ام برات :) و تو که قلب منو به تسخیر درمیاری وقتی اونقدر منو بغلت نگه میداری تا خودم خسته شم و دستمو شل کنم و بپیچم بیرون از بغل پر از زندگیت *____* ^_____^
تو اون اولین کسي بودی که وقتی اون شب از سر میز بلند شدم و زدم زیر گریه و رفتم لب پنجره بیرون کافه، اومدی دنبالم و بغلم کردی و من سرم رو که فقط تا زیر گردنت می رسید، گم کردم توی بغلت و های های گریه کردم و گریه می کردی و تو کنارم موندی 
+ جدای از دوستی قشنگی من و تو و دخترک، که اون واقعا مراقب هر دومون بود و هست، تو خواستنی ترینی برای من
+ دلم برای بغلت تنگ شده جیمینای من 
هی فشار پشت فشار، گریه و درس و دوری، دلم میخواست وسط همه ی اینا تو بودی، تو بودی تا به جای این بالشو پتو سرمو بذارم رو بازوتو تو بغلت اروم بگیرم، دلم میخواست تو بودی وسط همه این شلوغیا، وسط بود و نبود ادما، تو بودی که صبح چشمام رو به تو باز شه نه دیوار زرد بی روح، دلم میخواست تو بودی و بغلم میکردی دستتو میبردی لای موهام و میذاشتی تو بغلت اروم بگیرم تو بغلت گریه کنم حتی شده بمیرمدلم میخواد باز بهم بگی دوستم داری بهم بگی خواستن تو چشماتو الکی نمی
تو چشماش نگاه میکنم_زندگی که اجباری نيست کاترین.!
کاترین میگه هست.از نظر کاترین زندگی صبح و ظهر و شب‌هاییه که مدام تکرار میشه و ماعم گیر کردیم تو این تناوب طلسم شده.کاترین میگه خوشحالی و سرمستی که از بوی قهوه سرصبح بهت دست میده،همه برحسب عادته.کاترین میگه حس خوشایند کمک به بقیه همه مال این تناوب طلسم شده‌است.!
همینطور داره حرف میزنه که یهو میگم_پس اون لحظه‌ای که بغلت میکنه و میگه دلم برات تنگ شده بود؟! هیچ کجای این چرخه‌ی مریض قرار نبو
 
امروز از شبکه بهداشت تماس گرفتن، بخاطر تستی که تو سایت وزارت بهداشت زده بودم، که ببینن در چه حالم. روند و شرایطو گفتم. گفتن احتمال داره اوایل بیماری باشه. بمون تو خونه و اگه شرایط تشدید شد با این شماره تماس بگیر و فلان جا هم مراجعه کن.
 
+ صبح پیام داده خوبی بابا؟
این چند روز بیشتر از همه درگیر شرایطم بوده. گفت بعد دو روز نیای بگی حالم بده، گزارش دقیق به من بده. دیگه هر روز بهش کامل گفتم، اونم دستورات پزشکی داده. دیروز با کلی احتیاط اجازه داد بر
شاید یه روز واقعا بوسیدمت. شایدم نه. الآن دلم برات تنگ نيست چون از 4 صبح تا 8 و نیم با من حرف زدی و صدات بود و قبل از اونم ساعت ها باهم حرف می زدیم و قبل تر از اون تو رو دیده بودم و بغلت کرده بودم و کوالا شده بودم بهت و قبل تر هم با صدای تو بیدار شده بودم :) 
عایم این لاو ویت یو! 
وقتی که خودت حالت از خودت بهم میخوره.بسکه لباسات بدن.صورتت پر موئه و کلی جوش ریختی بیرون.عرق کردی و موهات چربن.و دلت میخواد از بی خوابی مطلق بری یه گوشه مثه سنگ بیفتی.یکی ازت تعریف کنه و بغلت کنه و بگه مثه مسکنی نيست؟!
ساعت چند شب شده؟ 
بیقرارتر از من توی این شهر نيست بخدا. چطور سر کنم؟ نه سر نمیشه.نهبی تو به سر نمیشود
پیشم نيستی .تو گلوم گیر کرده نفسمو میگیره
جون داد زدن هم نيست
این شبا دلم مردن میخواد.وقتی اومدی صدام کن زنده بشم
نه
نه
طاقتم نيست
بیا بغلت کنم.  آروم بگیرم
بیاکه چشام و دلم و دنیام
تو چطوری هونم؟
یه دلبری هست که نمیدونم کیه، اما هر روز 7 صبح که میام اینجا می بینم نوشته یک نفر آنلاین :)) نمیدونم کی هستی اما خب مچکرم که باعث میشی حس خوب پیدا کنم :))
دیشب داشتم فکر میکردم جدن داره تموم میشه یعنی این دوری؟ این ندیدنا؟ اصلا همه به کنار، تو! هیونگ! من روم میشه اونقده پررو بچپم بغلت باز؟ :)) دلم میخواد کلی ولت نکنم خب تا دق دلم خالی شه! دراما بازی نه، اون بخش قشنگ که یکی بعد از کلی وقت، کسي رو که خیلی دوست داره می بینه و از بغلش جدا نمیشه :) هاه تو هیچ
دست هایم را به همدیگر میکوبم و یک "آخیش" بلند میگویم!
برای خستگی تمام آن روزهایی که منتظر تمام شدنشان بودی.انتظار برای شادی دیدن من با تو.برای خیالبافی هایت که آینده ام را رقم میزنند.
می آیم و خسته تر از همیشه بغلت میکنم و لبخندم را برایت میدهم. دستانت را به سمتم دراز میکنی و با همان تن صدای خش دارت میگویی:
"خب دیگه حالا میتونم زیاد ببینمت!"
و من میخندم.
میگویی که ای کاش میتوانستی بهتر از این ها باشی اما بیماری ات امان نمیدهد و باز هم گله و شکایت
مهم نيست که چی بنویسم. وقتی تو بهم زنگ میزنی من باز قلبم تند میزنه. وقتی از دور می بینمت نمیدونم چطور قدم هام رو تند میکنم تا برسم بهت و بغلت کنم. [و وقتی این جمله رو تموم کردم ببینمت که داری از پله ها پایین میای و میام پشت سرت و باهات راه میرم تا منو ببینی :)) ] 
دیدنت بهترین چیزیه که توی یک روز برام رخ میده. شنیدن صدات، بیشترین آرامش رو بهم میده. چطور بگم، تو برات کلمه ندارم واقعا. من میتونم تصمیم بگیرم دوستت نداشته باشم ولی نمیتونم سر این تصمیم ب
آخر همونی ک منو ب خاک سیاه نشونده میاد تو بغلت جا میگیره و منی ک نشستم ی گوشه دارم بخاطر اون جون میدم هاج و واج نگاهش میکنم
نمیتونم از خوشحالیش خوشحال بشم
فقط از بدبختیش دلم میسوزه همین
+تموم شد! 
از طرفی راحت شدم و آسوده
از اطرافی ناراحت و مضطرب
یهو دیدم دیگه مهم نيست واسم. ینی ریخته واسم. مهم نيست بقیش. قبلش بعدش. ولی امشب شبی بود که بغلت خوابیده بودم‌. شبی بود که تیشرتتو تنم کردم و گردنمو بوسیدی. امشب، این موقع‌ها دلم از استرس درد گرفته بود و بغلم کرده بودی که برم برات چای نبات درست کنم؟ چشم بسته و میون درد لبخند زده بودم که چای نبات واسه چیز دیگه‌ایه مرد حسابی. که هی گفتمت صبح قراره زود بیدار شیم، من تو جاده هم می‌خوابم ولی قراره رانندگی کنی تو، بخواب. هی گفتم بخواب و نخوابیدی و هر
فقط دوست دارم بگم من همونیم که اگه بدونم ناراحتی بغلت میکنم و هیچی نمیگم. چی میگن؟ خودش بخواد حرف میزنه؟ آره. سعی میکنم نفهمی؛ ولی اگه گریه کنی منم پا به پات اشک میریزم. غمش اینه که نيستی. نيستی.
+به علت اهمیت از گفتن بقیه موارد صرف نظر شد.
اول: می‌دونی چه حسیه؟ اون لحظه که تو چشمات نگاه می‌کنه و می‌گه ببین من به غیر از قلبم، مغزمم عاشقت شده»؟ می‌دونی چقدر عزیزه این جمله؟ این کلمات؟ که چقدر می‌شه چسبید به چندتا کلمه و تموم ذهنت پر شه از یه جمله. از یه لحنی که آشناست. یه صدایی که می‌خوای بوسش کنی و نمی‌تونی. که کاش می‌تونستم برای همیشه نگهت دارم همینجا. همینجایی که بغلت کردم و یهو برمی‌گردی پیشونیمو می‌بوسی. همینجایی که چشمات قشنگترینه. همینجا. که کاش نری و دور نشی ازم. کاش ب
دیروز یکباره سبحان 8 ساله گفت عمه اجازه میدی خیلی سفت بغلت کنم؟ گفتم برای چی؟ گفت گاهی ادم دلش یه طوری میشه که فقط اگر یکی رو بتونه بغل کنه حالش خوب میشه. بغلم کرد بعد گفت آخیش چقدر خوبه من هنوزم آدمهایی رو دارم که بغلشون کنم. ثخت بود هضم کنم این حرفها رو از سبحان
ف میگه سخت نگیر خودتو نگیر ازاد باش رها باش حساتو رها کن ولی خودش از همین حسای رهاش سه نفرو از دست داد.خواب دیدم ازدواج کردم و آخرین لحظه اومدم بغلت کردم کاری که هیچوقت نکردم، یه بغل محکم پر از درد و حس، چون هم من نمیخواستم هم تو اما هیچکدوم نمیگفتیم مثل الان

 
برام بگو 
از تک تک لحظه های زندگیت بگو تا بدونم 
بگو.
برام از خودت بگو 
مهم نيست چیا کشیدی 
من بازم کنارت میمونم 
مهم نيست فکرای توی مغزت چقدر وحشتناکن 
من درموردت هیچ قضاوتی نمیکنم 
بگو تا بتونم بهت بگم 
برات از تمام زندگیم بگم
بگم چرا گاهی یه دفه ای ساکت میشم
از زندگیم برات بگم 
مطمئن باش اونقدر بد هست که وسطش اشکم در بیاد 
میخوام بغلت کنم و برات بگم 
از تمام اون حس ها 
تمام اون خاطره های نفرت انگیزی که داشتم 
تمام اون لحظه هایی که
سلام دوستان عزیزم امیدوارم حالتون خوب باشه.
میخوام از وقتی به دنیا اومدم رو براتون تعریف کنم ، روزی که من به دنیا اومدم به خاطره یه سری مشکلات منو داخل دستگاه گذاشتن و تا دو روز مادرم من رو ندید ،مادرم فکرمیکرد من زنده نموندم یا یه مشکله بدی داشتم که منو پیشش نبردن واسه همین هرروز گریه میکرد تا منو بردن پیشش مادرم میگه اینقدر کوچولو بودی میترسیدم بغلت کنم طوری که اگه زیره چادر بغلت میکردم کسي متوجهت نمیشد ، میگفت مادربزرگم میگفت این دختر تا
حالا بگن شب آرزوها ولی شب رغبت‌ها قشنگ‌تره واقعا. فک کن تو امشب میری دم خونه خدا. بعد خدا بغلت میکنه میگه بگو فدات شم بعد تو میگی من امشب اومدم فقط یه چی بخوام اونم اینکه دلم فقط شما رو بخواد. دلم همش سمت شما باشه. شوقش برای شما.بعد خب حق داره خدا ذوق کنه از این خواستمون دیگه بعد مستجابش کنه اون وقت چقدر حال دلمون خوب میشه. یا منتهی رغبه الراغبین
اهنگ کجا بودی جیدال میگه کجا بودی کل شهرک دنبالم بود تو بغلت دختره نسخ شمارم بود و خلاصه که داره وضع قبل خودشو توصیف میکنه  
این اهنگو پارسال موقع دویدن گوش میدادم و بهم انکگیزه میداد امسال بتونم دانشگاه خوب قبول شم و . 
اما الان میخوام طی پستی شرایط الانم رو بیان کنم !
بدبختیامو که بعدا فراموشش نکنم :(
نمیدونم اسم این حسی که بهت دارم چیه. اما تو انگار معجزه گر احوال منی :) تو تمام نگرانیامو ازم میگیری و با ساده ترین کلمه ها بهم آرامش میدی. با اینکه نگرانیای مشترک داریم و تو خودت هم درگیری های زیادی داری اما نمیذاری من توی فکرای بدم غرق شم. تو نمیذاری من توی تنهایی و احساس دوست داشته نشدن غرق شم. تو حتی وقتی کلی کار داری اگه من نباشم و فکر کنم این دفعه دیگه محاله که بیای دنبالم، منو پیدا میکنی و این قشنگ ترین حس دنیاست برام. تمام توجهات تمام حس
همون شبی که داریم فیلم میبینم باهمهمونجوری که لش کردم تو بغلت
بخوام سیگار بکشم، تو نذاری
بگم فقط همین یه بار
بعد خودت سیگارو بذاری بین لبام، روشنش کنی واسم
بعد که سیگار تموم شد، فیلم هم تموم شد
که خواستیم بخوابیم
زل بزنم تو چشمات، بعد به لبات
التماس کنم همین یه بار.
این خیلی عجیب بود که دیروز یا پریروز که دیدمت، و نشسته بودم کنارت، و خیره شده بودم به تک تک اجزای چهره ت، یه لحظه به این فکر کردم ده سال بعد گوشه چشمای قشنگت خط بیفته شاید، یا بیست سی سال بعد چه شکلی میشی! بعد فکر کردم یعنی من اونموقع ها دیگه دوستت ندارم اگه باهم باشیم؟ چون پیر شدی و پیر شدم؟! یا حتی اگر من همیشه توی همین سن بمونم و پیر نشم، دیگه به نظرم قشنگ نيستی؟ و این اولین بار بود که توی زندگیم به این فکر کردم من این آدم رو حتی وقتی پیر بشه هم
یکی از انتظارات جالبی که خدای مهربان از ما بنده های نامهربان دارهدعاکردنهالبته دعا معمولا برای ما تداعی گر ادعیه عربی معصومین هستاونا که جای خود دارنولی چیزی که نباید ازش غافل بشیم مناجات های خودمونی و محاوره ای هستاین نوع مناجات چون از ته دل بلند میشهمیسوزونه.هم دل تو رو ، هم دل خدا رودعای کمیل خیلی خوبه هاولی بعدش که تموم شد یا وقتی که تو پارک و خیابون تنها شدی از مناجات خودمونی غفلت نکن+آقا ما ته دلمون هیچ چیز خودمونی با خدا نداریم که بگ
موهامو کوتاه کردم.
دلم واسه وقتایی که میخواستم بپیچم تو بغلت و موهام گیر میکرد زیر دستت تنگ میشه.
دلم واسه وقتایی که سرم ُ میذاشتم رو پات و ته موهام رو میپیچوندی دور انگشتت تنگ میشه
دلم واسه بودنِ تو بیشتر از موهام تنگ میشه
داشتیم تلفنی صحبت میکردیم،میگف امروز انقد راه رفته
واس کاراش،وانقد خستس ،بعد میگه دلم بغل میخواد
بااینکه تاحالا هیچ پسریو بغل نکردم،ولی عمیقا دلم خواس
وقتی اینجور با خستگی تموم گف دلم بغل میخواد ،بغلش 
میکردم اگر پیشم میبود
ولی بهش گفتم مواظب باش تو مشهد عربا نبرنت بغلت نکنن
انقد خندیدیم
از روزی که چتر خریدم!
دیگه بارون نیومد .
درسته من از بارون خاطره خوبی ندارم و فقط مریضی واسم آورده.
اما دلیل نمیشه دوستش نداشته باشم .و عشق نکنم با صدای دلبرونه اش!
خدایا لطفا بارون بفرست.!
قول میدم همونطوری زیر بارون خیس بشم.بدون چتر!
با آغوش باز و دستایی رو به آسمونت که میخواااد جلو همه مردم شهر .بغلت کنه.!
قول میدم .
نه شکایت میکنم.نه پرت و چرت میگم.
قول قول قول.یه قول دخترونه سفت و سخت!
بارون پلیز .
.
عاشقت میشم دوباره.
عاشق اونی
احساس وابستگی پیدا کردم. شاید برای یه مرد این چیزا خوب نيست. برام سخت میشه که یه روز صدات رو نشنوم یا نبینمت یا بغلت نکنم . برای من که فکر میکردم کانال ارتباطی ام گوش باشه الان در مورد شما همه وجودم میخواد که در ارتباط با شما باشه. از چشم و گوش و لامسه و حتی حس ششم .شاید خوب نيست این حرفا رو زدن . عاشقت شدم . یه خروار عشق پشت سد قلبم جمع شده . قبلا با ساختن جریان هایی این جریان عشق رو به سمت و سوی مختلف توی خانواده و دوست و آشنا میفرستادم تا
نهی از اعتماد بیجا حتی به نزدیک‌ترین افراد
ثقة الاسلام کلینی و ابن شعبه حرانی رضوان الله علیهما روایت کرده‌اند:
محمد بن یحیى، عن أحمد بن محمد، عن علی بن إسماعیل، عن عبد الله بن واصل، عن عبد الله بن سنان قال: قال أبو عبد الله علیه السلام: لا تثق بأخیك كل الثقة فإن صرعة الاسترسال لن تستقال.
امام صادق علیه السلام فرمودند: حتی به برادرت اعتماد كامل و تمام (بدون ملاحضه) مكن؛ زیرا زمین خوردن ناشی از اطمینان كردن، قابل جبران نيست.
الکافی، تالیف ثقة
خوش اومدی به دنیا نفس من
فرشته کوچولوی بهشتی
یه ماه زودتر زمینی شدی
و حالا دو روزِ کنارت عشق میکنیم
هنوز باورم نمیشه میتونم بغلت کنم نگاهت کنم
زندگی منی
زهراسادات قشنگم
لحظه لحظه خداروشکر میکنم که تا اینجا هوامونو حسابی داشته
دوستت دارم قد تموم دنیا
.
به تاریخ تولدت چهارشنبه.هفده.بهمن.نودوهفت.
خاطراتت همیشه در دلم زنده است.  هر سال این موقع با حرفها و با کارات یادآوری می کردی که فردا تولدته.  
عزیزترینم  تولدت مبارک . هزار بار تولدت مبارک.  هزار بار
هر وقت از همه دنیا نا امید میشم، یا وقتی از زندگی سیر میشم میآی به خوابم و دلداری می دی.  اینقدر دستم ازت کوتاه شده که دیگه نمی تونم تو رو داشته باشم.  
اینقدر ازم فاصله داری که فقط می تونم توی خواب پیدات کنم.  دلم می خواست امروز داد بزنم ،فریاد بزنم.  سنگ روی قبر را بردارم و بغلت کنم.  دل
از آیه 33 سوره ی عنکبوت: 
لاتخف و لاتحزن انا منجوک
نترس و غمگین نباش؛ ما تو را نجات خواهیم داد.
 
یونس که از شکم نهنگ نجات پیدا کرد؛ آتش که بر ابراهیم سرد شد.شده یکی بغلت کنه بعد غم و دلتنگی و خستگی و اعتراضت شسته بشه و فقط حال خوب بمونه؟ ایمان همون آغوشه. ایمان ما رو نه فقط از "جهان فاسد مردم " که از خودمون هم نجات میده.
برای خودمون آغوش بخواهیم یا بسازیم؛ آغوشی از جنس امنیت، جنس ایمان.
 
یک شب میاد که تو کنارمی. وقتی شب شده، آسمون پر ستاره‌تر از همیشه‌ست و خدا روی دنیا، پتوی سیاه کشیده و همه خوابیدن. تو دل کوهستان اما، با نورِ مهتاب روشنه. دره‌ها، صخره‌ها، رودها. وقتی همه‌ تو خوابِ نازن، کنارت دراز میکشم و زل میزنم به سبزِ خوشرنگِ چشات. صدای زوزه‌ی گرگ از دلِ دره های عمیقِ کوهستان بلند میشه. مچاله میشم تو بغلت. از همه‌چیز، موی من و چشم تو و فضا و رویا، بوی کاجِ قطع شده میاد و خواب، ما رو هم میبره.
فردا تولدمه و این نمیخوام ترین تولد منه.
 انتظار تبریکی رو دارم که حکم مرگ رو داره برام. انتظار انتظار
میگم انتظار شبیه این گیفه‌ست. که پنجره بازه و پرده و درختا ت میخورن. باده. ترسناکه.
مچاله میشی تو خودت و پالتوت رو جمع میکنی تو بغلت. سرخیابون و ته خیابون رو نگاه میکنی. نورِ تیر چراغ برق میره رو مخت و خلوتی خیابون میترسوندت. کسي نيست. نخواهد بود.
انتظار انتظار انتظار
 
تلخ‌ه. روزهایی که میگذرن تلخ‌ن. و من تو این تلخی تنها نيستم.
دارم رو
جمعه یه تونله تا چشم باز میکنی ذهنت شروع میکنه به تصویرسازی پیش خودت حساب میکنی الان چه سالی هست من چندسالمه امروز چندمه چه ماهی هست از در اتاق که بیرون میری قرار هست کیو ببینی چه صدایی بشنوی کی سفره صبحونه رو پهن کرده عطر چایی و صدای سماور قرار تو رو به چه زمانی ببره کی قراره بغلت کنه . جمعه یه تونل بدون چراغه که حسابی قراره کش بیاد
می نویسم و پاک میکنم دوباره می نویسم و پاک میکنم 
یاد کاغذ های مچاله شده ی زیادی میافتم در فیلم ها که دور و بر فردی است که نمی داند چه میخواهد بنویسد اما میداند باید بنویسد 
دقیقا من هم در همین موقعیت هستم
ساعت از نیمه شب گذشته است چراغ ها را خاموش کرده ام و لش طور و چسبان به شارژر روی تختم نشستم 
به خنده های پشت تلفنم فکر میکنم به حرف هایی که بهم زدیم به حال خوب شده ام بعد از زنگ زدن به او به اینکه چقدر خوب است که کسي را داشته ام که میدانم میتوان
ساعت دو بیست دقیقه شبه خواب عموم رو دیدم اومد به خوابم بهم گفت زهرا بیا بهم سر بزن هرچی بخوای بهت میدم مدام می گفت الان از خواب بیدار شدم میدونم عموم مرده از درد دارم درد میکشم هربار سر مزارش نرفتم چون دلم طاقت دیدن اون سنگ سیاه رو نداشت نمی خواستم یکی ازرصبورترین و عزیزترین ادمای زندگیم رو زیر اون سنگ تصور کنم یادمه وقتی فوت کرد چه بلایی سر زندگی اومد  هنوزهم وقتی فکر میکنم  هشت ماهه بهم زنگ نزده صداش رو نشنیدم حالم بد میشه منم دلتنگم عمو ان
تو میدونی؛ کسي هستی که با روح و جسم و همه وجودم میخوامت. تعارف که نداریم!
جدیدا دارم به اینکه تو کنارم نيستی عادت میکنم. به آرزو هایی که داشتمشون و نشد!
به اینکه امشب میتونستم این لاک جیگری خوشرنگ رو که جدید گرفتم بهت نشون بدم. به اینکه تو نيستی کنارم که وقتی وسط فیلم احضار که امشب دیدیم هر وقت ترسیدم بپرم تو بغلت و تو رو بو کنم. من عاشقتم.چه از نظرت خوب باشم و چه بد، من عاشقتم
 چقد دلم میخواد عین قدیما صدات کنم ماماااااان!!!درد دل کنم باهات
 قدیما  وقتی که بچه همسایه اذیتم میکرد  بهت میگفتم مامان ؟
 یکی منو زده،یکی ناراحتم کردهبهت  میگفتم و دعواش میکردی
چقد سبک میشدم ! 
چه دلگرمی و پشت گرمی عجیبی بود
الان روبرومی ولی چیزی نمیتونم بهت بگم!
مامان؟دلم میخواس دردامو بهت بگم!همشو
آخخخخخخ چقد دلم میخواد الان  بغلت بودم وعین بچه ها با صدای بلند گریه میکردم  و.!
این سومین سالیه که می تونم بهت بگم تولدت مبارک». این سومین سالیه که بهت می گم تولدت مبارک و کادویی که از چند ماه قبل با کلی وسواس آماده کردم رو می ندازم تو بغلت و توعم با همون موهای چتری و مژه های بلند نکبتیت بهم می گی عوضی من» و فقط من می فهمم و فقط من می دونم که این جمله یعنی چی. یادت می آد؟ من ازت متنفر بودم. اون اوایل. دوست هم بودیم ولی من دوستت نداشتم. من هیچی از خودم بهت نمی گفتم. من خجالت می کشیدم بهت بگم چرا گریه می کنم همیشه. من خجالت می کش
نوت بوک رو دیدم، یاد خودمون افتادم، چرا؟ نمیدونم! شاید صرفا به خاطردلتنگیه میدونی نمیدونم دیگه چند روز میگذره از اون روز ولی میدونم چهل روز رد شده اما گاهی هنوز میای تو فکرم، راستش شاید بعدا که اینو بخونم به نظرم بیاد به خاطر فشارای وحشتناکی که روم بوده این حرفو زدم اما دوست دارم پیدات کنم بغلت کنم، دوست دارم واسه تولدم بیای بازم مثل پارسال سورپرایزم کنی، چیزای بدو دوست دارم.اون اهنگه تو فیلمه میگفت من هنوزم به ماه نگاه میکنم اما تورو میبی
به مناسبت ماه رمضان، که این غزل از لطیف‌ترین‌های مولاناست، که فکر کردن به مفهومش دل آدم رو می‌لرزونه، یه چیزی شبیه اینکه خدا بغلت می‌کنه و بغض صد هزار ساله‌ات می‌شکنه.
 
نگفتمت مرو آن جا که آشنات منم
در این سراب فنا چشمه حیات منم
وگر به خشم روی صد هزار سال ز من
به عاقبت به من آیی که منتهات منم
نگفتمت که به نقش جهان مشو راضی
که نقش بند سراپرده رضات منم
نگفتمت که منم بحر و تو یکی ماهی
مرو به خشک که دریای باصفات منم
نگفتمت که چو مرغان به سوی دام
بوی نون داغ
بوی عطاری
بوی هیزم روی آتیش
بوی کاغذ
بوی چوب
بوی چمن
بوی چای ذغالی
 
+ دم دمای صب بارون ریزی اومده باشه و از بوی خاک و چمن از خواب پاشی، هوا یه نمه خیلی خنک باشهپاشی دمنوش ترکیبیاتو برداری بو کنی بریزی تو کتری؛سنگکو از تستر داغ داغ برداری یه کتاب خوبم بزنی زیر بغلت ببری تو حیاط دمه الاچیق، چن تا هیزم برداری بریزی تو اجاق جلوت، کتری دمنوشتو بذاری روش زیر نم نم بارون صبونه بخوری و بعدش زیرگرمای م هیزم کتاب بخونی.
میدانم دوستم داری اما به شیوه ی خودت.
میدانم بهترین چیزها را برایم میخواهی اما به مصلحت خودت.
وقتی یخ وجودم با گرمای نجوایت نرم میشود آنقدر دلم هوایت را میکند کاشکی میشد بغلت کرد و یک عالمه بوسیدت.
به سان کودکان بر پنچه ی پا از شادی دوید جوری سبک شد که ابرها هم سرپنجه انگشتانم را حس نکنند.
با اینهمه بزرگی خدای منی
ناگاه میبینم که از حضورت پر شده ام و قلبم لبریز میشود و چشمانم بارانیم غرق در ترنم حضورت از شوق میلرزد.
 
ارادتمندت کسي که گاه به گ
اردلان بیا. داره دیرمون میشه، سنمون داره خرج میشه. بیا میخوام تا اخرین روز عمرم بیشتر دوست داشته باشم. میخوام درد دوریتو بکشم، باهات قهر کنم، بهت تیکه بندازم، بغلت کنم، ببوسمت. اردلان میخوام همه کارای دنیا رو با تو تجربه کنم، پس زودتر بیا، که وقت کنیم حداقل یکمشون رو انجام بدیم. تو خیابون ها بدویم و داد بزنیم، بعد تاتر تا صبح پارک دانشجو بمونیم و برای ادمای هیزش زبون دربیاریم. من با تو دیگه از کنکور ارشد نمیترسم، من عاشق مردنم وقتی پیشتم.
دلم واسه اون لحظه ای تنگ شده که بهت گفتم واستا میخوام یه چیزی درگوشت بگم.سرتو آوردی پایینو بهم نگاه کردی.گفتم نه روم نمیشه.روبروتو نگاه کن.با خنده رو به رو رو نگاه کردی.همونطور که ایستاده بودیمو تو بغلت بودم سرمو آوردم بالا نزدیک گوشت.واست زمزمه کردم:
گرداب را درون خودت غرق میکنی
تو با تمام حادثه ها فرق میکنی
و تو خندیدی و گفتی اینجوری حس کردم زله م کهو منو بیشتر به خودت چسبوندی.
ای کاش تموم نمیشد اون لحظه ها‌.
 
ترک اعتیاد و روش های درمان آن
اگر چه عوارض ثانویه اعتیاد در بین گروهی از معتادین كه به دلیل فقر و تنگدستی امكان تامین هزینه زندگی خود را ندارند ،سبب می شود كه برای خرج اعتیاد خود دست به هر كاری بزنند ، نسبت به سر و وضع و بهداشت فردی بی تفاوت شوند و در یك كلام مشمول تمام صفاتی كه جامعه به معتادان نسبت می دهد باشند اما این عمومیت ندارند و اكثریت معتادان را شامل نمی شود.
 رش ، او را به وادی خلاف سوق می دهد. خوشبختانه مدتی است كه در قوانین تجدید نظ
دقت کردید چقدر لباس داریم؟لباس های رنگارنگ و متنوع ک دقیقاً هرکدوم مارو یاد خاطراتی میندازن
لباس ها پوست هایی هستن ک میخریمشون، پوست هایی ک سعی میکنیم مطابق سبک و ماهیت خودمون بخریم
لباس ها مارو یاد خاطراتی میندازن ک اون موقع و تو اون موقع خاص پوشیدیم

چندتا فیلم دیدم ک به نوع خودشون قشنگ بود
اما the shape of water نمناک تر از همشون بود
جزو فیلم های مورد علاقم نيست ولی جالب بود
سریال handmade tale هم قشنگ بود
از نیک ( max) فوق العاده خوشم اومد
واقعا ی دوست
یادم نيست آسمان آرزوهایمان از کی فرق کردیادم نيست چه شدکه دلش خواست بزرگ شودچه شد که دیگر من هم نتوانستم با شیطنت هایم رامش کنم.چه شد که حوصله اش از من سر رفت ودلش هوایی شدچه شد که حوصله ی بودن هایم سر رفت و.دلش خواست بزرگ شود.دلش خواست برای خودش کسي شود.گفت می خواهم برومدل دل کردم برای ماندن و رفتنگفت بیا.پای ماندن نداشتم و پای رفتنم لنگ می زد
گفتم بمانگفت فکرهایم را کرده ام باید برومشاید من هم باید همراهش میشدمکنارش
خواب دیدم که خیره شدی به چشمام و دستمو گرفتی و یه شیشه‌ی شکسته‌ی تیز برداشتی و کشیدی کف دستم تا خون بیرون زد. دستمو بالا گرفتی که جوشش خون رو همه ببینن و گفتی حالا دیگه تو آزادی. اگه اینجا بمونی انتخاب اشتباه خودته. نگاهت ترسناک بود. میخواستم برم ولی پاهام بسته شده بود. معنی نگاه ترسناکت رو متوجه شدم. شیشه‌ی بریده رو ازت گرفتم و سعی کردم پاهامو قطع کنم (چرا به ذهنم نرسید بندای اسارت رو جدا کنم؟) به استخون رسید و من ناتوان و خونین و ضعیف تو بغلت
اینو نوشتم؟ نمیدونم، اما جیمینای عزیز و قشنگم از آخرین باری که دیدمت داره بیشتر از یک هفته میگذره و دل من خیلی برات تنگ شده. احتیاج دارم که ببینمت. و دستات رو بگیرم. و بغلت کنم. و ببوسمت. هوا سرده کمی و من دلم میخواست تو دقیقا کنارم نشسته بودی روی همین مبل و من سرم روی شونه ت بود دقیقا مثل همون شب و دستات رو گرفته بودم و نمیدونم. حرف می زدی برام و من مثل آخرین باری که دیدمت زل میزدم به دندونای قشنگ خرگوشیت وقتی لب هات خشک میشد و لب تر می کردی! و حر
"یهویی" متنفر بودم .
یهویی میان .
یهویی عاشق میشن .
یهویی مهربون میشن .
یهویی وابسته ت میکنن .
یهویی عصبی میشن .
یهویی زنگ میزنن .
یهویی جواب نمیدن .
یهویی میان بغلت .
یهویی میرن بغلِ یکی دیگه .
یهویی هم میذارن میرن .
از این آدمها بترسید .
چون شما رو هم آلوده ی
یهویی هاشون میکنن .
#علی_قاظی_نظام
Open Commentsمشاهده مطلب در کانال
وقتی برسی به اونجاییکه
هیچی دلت نخاد
جز سکوت نیمه های شب;
اونوقته که شاید یه کم شبت قدر پیداکنه
نیمه شبت علی وار میشه
دنبال روضه خون و مداح نيستی که وصلت کنن
خودت ودلت یه گوشه
با درو دیوار وسکوتِ خونه
دارید خودتونو به آتیش میکشید.
آدم چقد خوبه خودجوش باشه
به سمت خدایی که از درونش می جوشه
چقد دلم میخاد خودم بجوشم
انقد که سربرم سربرم 
یجایی تهِ این جوشیدن که دیگه ناخالصی هام ازبین میره
بگیری منو تو بغلت و بگی
کجا بودی بنده ی بی معرفتِ من؟!
دید
معنی اعتماد رو وقتی فهمیدم که کودکی روی بخاری بود و پدر کنارش روی زمین نشسته بود. کودک با زبانی شیرین و بدون هماهنگی شروع کرد به شمارش یک دو سه و بعد هم پرش توی بغل پدر!
پدر که اصلا توقع چنین حرکتی نداشت هر جوری بود تلاش کرد جواب اعتماد کودک رو بده و اون رو در آغوش گرفت بدون این که هیچ آسیبی به کودک برسه.
به خودم گفتم اگه تو هم همینجوری خودت رو مینداختی تو بغل خدا الان خیلی حس و حال بهتری داشتی. بخاطر این که خدا رو باور داشته باشی و بهش اعتماد کن
ارزش ثبت دقیق خاطرات 
اگه قراره حالم خوب باشه باید دقیق و درست بنویسم .زمانیکه خشم دارم نسبت به مسائل فشار دادن این دکمه ها کار سختی نيستاما حالا که کمی بهترم به زور میتونم تایپ کنم
من خیلی چیزها رو ننوشتم .مثلا مرگ مح. و تاثیری که رو من وب گذاشت
یاروزهایی که بی وقفه به محی فکر میکردم 
یا هرچی
صب میدونستم که ب میاد و باز تا چشم وا کردم تو دلم شروع به ماکمه ی آدمهای مقصر در زندگیم کردم ب اومدو من لج کردنام شروع شد اما رفتیم بیرون .کیلومترها رف
میدانی نبات! امروز خودت متوجه نشدی، اما من بغلت کردم و آرام جوری که فقط خودمان متوجه بشویم، گفتم چقدر دوستت دارم، تو خندیدی، آن لحظه دلم برای چشمانت که می خندید ضعف رفت! تو چقدر دوست داشتنی هستی دختر!
برق چشمانت عجیب دلبری می کند. میدانی دلبر جان، تو هر جوری که باشی، هر کاری که کنی، بابت هر اشتباهت، من باز هم دوستت دارم، من تو را همینجوری که هستی پذیرفته ام و به تو عشق میورزم، مرسی که هستی، مرسی که حضورت در زندگیم پررنگ میشود. دوستت دارم نبات :
دانلود آهنگ جدید تهی و اندی به نام نازنین
 
دانلود آهنگ جدید تهی و اندی به نام نازنین 320
دانلود آهنگ جدید تهی و اندی به نام نازنین 128
 
متن آهنگ تهی و اندی به نام نازنین
کیه کیه منم تهیکسي نيست منم و توییمچشم تو چشم وصلِ وصلیموقتشه همو بغل کنیمچی شد دلت خواستمنم دلم خواستنازنینم، نازنینمتو دلت یه دریاسله، له، لا بیا تو بغلم فوریله، له، لا کسي نيست منمو توییمله، له، لا وای همدمم شدیله، له، لا میشه منو بغل کنیبذار گلم خودمو فدات کنمبچرخ دورم تو
حالت که خراب شد به هر دلیلی! رو بقیه خرابش نکن
بشین نویس. یه عالمه هرچی به ذهنت میرسه.  حتی بد و بیراه بعدم همه کاغذارو پاره کن بریز دور!
اگه خوب نشدی برو بیرون ترجیحا پارک راه برو راه برو راه برو
اگه بازم نشد یه جا پیدا کن و با خدا داد و بیداد کن هرچی فریاد داری بزن خدا مهربونه به دل نمیگیره ترکتم نمیکنه حتی محکمتر بغلت میکنه
گریه کن
یه جایی خلوت کن و با خدا حرف بزن یا سر سجاده یا با یه موزیک بی کلام
گفتم موزیک بی کلام وقتی حالتون خراب
چنگ می زند به سینه‌ام، این بی‌کرانه خواهش بودن. 
این روزها سبکم سبک‌تر از همیشه، مثل سالهای دور آن وقت‌ها که عشق برایم شکلی چنین نداشت و تمنا برای هیچ نبودن. 
چنگ می‌زند آن دم تماشا، آن خنده‌ی محو و آن نگاه روبرو.
چنگ می‌زند و سکوت می‌کند. دلم پرواز نه راه رفتن می‌خواهد، قدم زدن با گام‌های کوچک و تماشای جهان بی‌کرانه.
دلم، دلم، دلم، کجا گمت کرده‌ام که چنین آوره‌ای. کجا دستت را نگرفتم و پا به پایت نیامدم که اینقدر دوری، آه دلم دلم دلم
دیشب خوابتو دیدم. چشمام بسته بود و فقط صداتو می‌شنیدم که واضح و روشن بام حرف می‌زدی. گفتی هاجر ببخشید که اینجوری بی‌خدافظی رفتم. میدونی که خودمم اینو نمی‌خواستم. نتونستم ببینمت و برم. خوب باش، باشه؟ این مدتی که خوب نبودی و من نمیتونستم هیچ کاری کنم خیلی بد بود. قول بده بهم که خوب میمونی. من تو خواب لبخند زدم و گفتم قول میدم. بغلم کن خوابم ببره. گفتی چشم عزیزم تا صبح محکم بغلت می‌کنم. گفتم دلم واسه بوی گردنت تنگ شده یار. گفتی من دلم واسه خیلی چی
مردی مست به خانه آمد
آنقدر مست بودکه گلدان قیمتی که زنش به آن خیلی علاقه داشت راندیدوبه گلدان خورد و گلدان شکست
پیش خودش گفت حتما زنم فردا واسه گلدون کلی دادو بیداد میکنه همونجا خوابش برد صبح که ازخواب بیدارشد یادداشتی را روی یخچال دید: "عزیزم صبحونه موردعلاقتو روی میز چیدم الانم رفتم بیرون تا برای ناهار موردعلاقت چنتا چیز بخرم دوست دارم عشقم"
مرد با تعجب از پسرش پرسید این یادداشت چیه چرا مامانت ناراحت نشده
پسر گفت دیشب که مست بودی مامان بغ
 
عجب سرماییگاهی دلگرمی یک رفیق معجزه ای می کندکه گویی خداروی زمین کنارت لبخند میزند


•در حنجره‌ام شور صدا نيست رفیق / یک لحظه دلم ز غم جدا نيست رفیقبگذار که قصه را به پایان ببرم / آخر غم من یکی دو تا نيست رفیق


جملات زیبا در مورد رفیق
•سایه ام امشب ز تنهایی مرا همراه نيستگر در این خلوت بمیرم، هیچ کس آگاه نيستمن در این دنیا به جز سایه ندارم همدمیاین رفیق نیمه راهم گاه هست گاه نيست


جملات زیبای رفیق فابریک

امروز،
فقط بهونه اس که از تو بنویسم 
تا وقتی دورم از آغوشت 
از لا به لای این نوشته ها اسمتو دربیارم و سرمه ی چشمام بکنم
همه میدونن که من چقدر عاشقم تورو.❤
که جای خالی نبودنا رو با بغلت پر میکنی
با اینکه موهات یهو سفید شدن هم قد هیجده سالگی من میشی 
و با حوصله کل کل میکنی باهام.
بابا!
درسته که یوقتایی از بغلت میام بیرون
اما یادم نمیره وقتی پر بغض بودم و پاهامو تو شکمم جمع کرده بودم
دستتو پیچک کردی دور شونه ام،همون وقتا که من لبریز بودم از دستای
میدونید
آدم مهربونا کم پیدا میشن اینایی که حواسشون بهت باشه بفهمنت اینایی که برات کیسه آب گرم درست کنن نبات داغ بدن دستت اینایی که وقتی درد میکشی بغلت میکنن نازت میکنن اینایی که نگاهشون نگرانه وقتی نگات میکنن اما وقتی بهشون میگی دلم میخوادت با جون و دل میشینن وردستت و موهاتو ناز میکنن 
آدم مهربونا کم پیدا میشن مراقب آدم مهربونای زندگیتون باشید 
اینایی که چند ساعت نبودنتون براشون کلی ساعت میگذره اینایی که حواسشون بهتون هست دقیقا همونایی ک
عصر امروز رو کنار آدم‌های واقعی گذروندم ، اون‌هایی که وسط حرف زدنت با ذوق بغلت میکنن و میگن آخ که چقدر دلم برات تنگ شده بود ، اون‌هایی که با تمام وجود ازت فقط و فقط بخاطر اینکه ۵۰کیلومتر توی راه بودی تا کنارشون باشی تشکر میکردن و میگفتن اومدن بزرگترین سورپرایز بود . اون‌هایی که موقع خداحافظی دستت رو فشار میدن و میگن خیلی مراقب خودت باش. اینا رو واقعی میگن ، نه از روی عادت ، نه از روی تکیه کلام.
امروز عصر رو جایی بودم که همه چیز واقعی بود، خند
سی و شش روزه شده بودی که از زنجان به خانه آمدم. بغلت کردم و خندیدی. با تو حرف می‌زدم و تو خودت رو در آغوشم رها کرده بودی. همه متعجب بودند که چطور ممکن است با  کسي که انقدر کم می‌بینی‌اش راحت باشی. از آن روز تو فرزند من شدی. وقتی گریه می‌کنی تو را به من می‌سپارند و می‌روند. شب‌هایی که من باشم روی پای من به خواب می روی و جهان زیبا شده است دختر من. تو دوست منی. دوستی‌‌ای که آغازش قبل از چشم گشودن تو به جهان بوده و پایانش؟ گمانم نباید پایانی داشته ب
هر اتفاقی بیفته من بخاطر همه تلاش هایی که همه این سال ها کردی همه بالاپایینایی که تجربه کردی همه اتفاقایی که پشت سر گذاشتی محکم محکم بغلت میکنم بهارم :)فردا حواستو حسابی جمع کن 
فردا نذار هیچی جلوی موفق شدنتو بگیره 
هرچی بلدی بزن و برگرد 
تو بخاطر بهار بودنت عزیزی 
هیچوقت خودتو با هیچکس مقایسه نکن حتی گذشته خودت فقط سعی کن الان کاریو انجام بدی که فکر میکنی حال دلتو بهتر و بهتر میکنه و کیف میکنی باهاش 
برات بهترین بهترین و بهترین ارزوهارو دا
چهارشنبه21/1/98
امروز شش ماهه شدی،شش ماهگیت مبارک گل نازم
قرار بود که بابا بیاد و با هم بریم آتلیه ولی کار براش پیش اومد،چون کمر درد دارم نتونستم بغلت کنم بریم،برا همین کالسگتو راه انداختم و برا اولین بار سوار شده بودی و متعجب بودی و منم یه کم ناشی بودم و گاهی از مسیر منحرف میشدمنمیدونم چرا ایقد تند میرفتم!!! انگار دنبام کرده بودن،البته من فکر کردم هوا سرده و کابشن تنت کردم وقتی بیرون رفتیم از گرما هلاک شدم و تو اتلیه لباست رو عوض کردم،خلاصه دخت
دانلود آهنگ کیه کیه منم تهی
نازنین آهنگ جدید تهی با کیفیت بالا
Download The New Tohi kie kie manam tohi
 
متن آهنگ تهی
کیه کیه منم تهی کسي نيست منمو توییم
چش توو چش وصله وصلیم
وقتشه همو بغل کنیم
چی شد دلت خواست منم دلم خواست
نازنینم نازنینم تو دلت ی دریاست
بیا توو بغلم فوری کسي نيست منمو تویی
وای همدمم شدی میشه منو بغلم کنی
بذار گلم خودمو فدات کنم
بچرخ دورم تو شدی مال خودم
از گذشتت نمیخوام بپرسم نازنین
بینمون هر چی بشه منو تو مال همیم
بیا توو بغلم فوری کسي نيست
دوسال میگذره 
از روزی که رفتم مدرسه و همه گریه میکردن.
پاهام شل شد
رفتم جلوتر پیش بقیه
رسیدم پیش دوستام.ساعت ۷ صبح بود!
وقتی پرسیدم ، گفتن چیشده اما دیگه نفهمیدم.دنیا دور سرم می چرخید.
آخه گفتن تو پر کشیدی حدیثه.
گفتن دیگه نيستی بین ما.
الان دوسال گذشته! اما هنوز وقتی میخوام ازت بگم اشک ها جاری میشن.
آخه تو بهترین بودی.خوشگل ترین و باهوش ترین!
مثل من اسفندی بودی و قرار بود دکتر بشی!
حدیثه.اردیبهشتی که فهمیدم دیگه قرار نيست ببینمت ، شد
✏انقدر دورت گشته ام که اجزا درونم از هم گسیخته شده اند و حالا هیچ کدوم به فرمان من نيستند. شده ام یه کشور پهناور ملوک الطوایفی. منِ من با خلعت دوست داشتنت، ادعای پادشاهی تنم رو داره ، اما اجزا تنم هر کدوم به تنهایی بواسطه رد انگشتهات مدعی سلطنت اند. اصلا سر بغل کردنت همیشه تو من دعواست. چشمام سوا، گوشام سوا، صدام سوا، قلبم جدا، پوستم جدا، دست و دلم سوا. ماجرا به اینجا ختم نمیشه، سلول به سلول تنم سر تصاحبت افتادند به جون هم.دارم مثل بلوز پشت و رو
با وجود اینکه فاصله سنیمون خیلی زیاده ولی یه عالمه کار جذاب هست که میتونیم باهم انجام بدیم و کلی بهمون خوش بگذره :)مثل وقتایی که جشن می گیریم.مثل وقتایی که پارک رو متر می کنیم و کلی عکس می گیریم!مثل اون روزایی که کلی مغازه میگردیم دنبال یه مدل بستنیه خاص :)میدونی چیه!اونقدری دوستت دارم که وقتی کنارمی باز دلم برات تنگ میشه :)
من فقط منتطر اون روزیم که تو به هدف قشنگت برسی.من فقط منتظر اون روزم که بگی نبات دیدی موفق شدم!بعدش من محکم بغلت کنم بگم م
اگه امروز میدیدمت
امروز یه دیقه از آغوشت بیرون نمیومدم و سفت میفشردمت و فکر میکردم یه آدم ِ قوی تو  ِ دنیام !و بعد تو منو میفشردی میفهمیدم نه تو قوی ترینی . اینو صدای دنده هام و نفس بریده بریده م میفهمیدم .
اگه میومدم اونجا تمام اون لحظه ها دستمو دور صورتت قاب میکردم تا باورم شه دیدمت بعد چند وقت ریشاتو حس میکردم روی نرمی دستام و حتی میزاشتم خراش بده دستامو . که حس ترت کنم اگه میومدی تو امروز پیشمتو رو یه دل سیر بو میکردم . اونقدری که من سر
این بهار که بیاید آخرین بهاری است که می‌توانم در حیاط دانشگاه از دست گرده گل‌های جنگل غر بزنم. دیگر پائیزی در راه نيست که بدوبیراه گویان به هوای گرم خوزستان بروم سر کلاس و وقتی از پنجره به برگریزان جنگل دانشگاه نگاه می‌کنم بگویم یک چیزی درست نيست
دیگر قرار نيست آبان و آذر در محوطه کارگاهی زیر باران خیس شویم. دیگر قرار نيست فحش بدهیم به جد و آباد کسي که چارت درسی مهندسی پزشکی را تدوین می‌کند. دیگر امتحانی در پائیز نداریم. دیگر امتحانی در ز
سلام دخترم
خوبی؟ من قرار نبود انقدر دیر به دیر برات بنویسم قرار بود از همه چی و همه‌ کاری برات بنویسم اما ببخش که بابات همیشه تو نوشتن لنگ می‌زد. این روزهای هفت ماهگیتم تموم شده و دلبریات تمومی نداره. هر کار جدیدی که می‌کنی من و مامانت از شدت ذوق فقط بغلت می‌کنیم و می‌چلونیمت :)
این روزها شدید درگیر کارم بابا. یادم بیاد یا نیاد این روزها شدیدترین و سخت‌ترین روزای کاری تا الانمو دارم می‌گذرونم نمی‌دونم بعدها که می‌خونی اینارو عمو شانجانی
سلام دخترم
خوبی؟ من قرار نبود انقدر دیر به دیر برات بنویسم قرار بود از همه چی و همه‌ کاری برات بنویسم اما ببخش که بابات همیشه تو نوشتن لنگ می‌زد. این روزهای هفت ماهگیتم تموم شده و دلبریات تمومی نداره. هر کار جدیدی که می‌کنی من و مامانت از شدت ذوق فقط بغلت می‌کنیم و می‌چلونیمت :)
این روزها شدید درگیر کارم بابا. یادم بیاد یا نیاد این روزها شدیدترین و سخت‌ترین روزای کاری تا الانمو دارم می‌گذرونم نمی‌دونم بعدها که می‌خونی اینارو عمو شانجانی
یکهو انقدری خوابم گرفت از روی تخت تکان نخوردم. حالا که بعد چند ساعت بیدار شده ام گیج، کرخت و بی حوصله ام. حالم مرا یاد علیرضا می اندازد. وقت هایی که از خواب ظهر بیدار میشد همین بود. حالا کدام گوریست این بشر؟ نمیدانم…هنوز حدود ۳۰۰ صفحه از یکی از کتاب هایی که فردا باید ارایه بدهم مانده! اه سمی. کاش خرس قطبی بودم! الان خودم را برای خواب زمستانی اماده میکردم و جواب MRI و کنفرانس فردا به کتفم بود. بله قبول دارم! خرس فطبی هم که باسی باید غصه اب شدن یخ و ب
این روزا تو زیاد شیر نمیخوردی،و همش من رو نگران میکردی،عصر21/9/97بود تو رو گذاشتم رو ترازو خونه دیدم شدی4 کیلو و سی گرم،خیلی ناراحت شدم و نگران،سریع به بابات زنگ زدم و گفتم همین الان باید بریم پیش دکترش،اونم گفت باشه و ساعت5 عصر اومد خونه و آماده شدیم رفتیم دکتر،وقتی نوبت ما شد دکتر تو رو معاینه کرد گفت تو سوء تغذیه گرفتی و باید شیر خشک بخوری،ما خیلی ناراحت شدیم و تا حد گریه رفتیم،که چرا جگر گوشمون سوء تغذیه گرفته،خلاصه دکتر گفت باید تا ده روز د
از در میاد تو دستشو مشت کرده میگه چشماتو ببند دستتو بده بهم درست وقتی که منتظری سوسک پلاستیکی تو دستش باشه یه دستبند خوشگل میذاره کف دستت و میگه برات از جشنواره کسب و کار مدرسه خریدم، این اولین باره که تنهایی خرید کرده برام با پولی که میتونست کلی خوراکی خوشمزه بخره. کی انقدر بزرگ شدی لعنتی؟ چجوری میشه عاشقت نبود چجوری میشه با اینکه نمیذاری محکم بغلت نکرد؟ چجوری میشه برق خوشحالی تو چشماتو دید و گریه نکرد؟ چجوری میشه نمرد برات وقتی میگی دیدم
دانلود آهنگ جدید آره دیوونم از کامی یوسفی با بهترین کیفیت + پخش آنلاین
آره دیوونم حتی اگه بهم بدی هم کنی تا آخرش باهات میمونم
آره دیوونم همه اینا همیشه بهم میگن خودمم خوب میدونم
آره دیوونم بعضی وقتا میخام بذارم برم نمیرم نمیتونم
آره دیوونم فقط دلم میخاد بغلت کنم چون حرف زدن باهات بیهوده اس
Download Ahang Jadid 98 Kamy Yousefi Benam Are Divoonam
دانلود آهنگ کامی یوسفی به نام آره دیوونم با دو کیفیت ۳۲۰ و ۱۲۸
متن و ترانه آهنگ کامی یوسفی – آره دیوونم
آره دیوونم حتی
لپ تاپ رو میز ناهار خوری بود. سی دی شو داد دستم که پلی کنم و ازم خواست یه بالش بذارم رو صندلی که راحت تر بتونه کارتون شرک رو برای بار هزارم ببینه.این باعث شد ارتفاع کفی صندلی زیاد شه و بالا رفتن و نشستن رو صندلی براش سخت بشه و هی سر بخوره بیفته زمین.بهش گفتم: عمه میخوای بغلت کنم بذارمت رو صندلی؟در کمال حیرت، در جوابم گفت: عمه اجازه بده! من دارم "تلاش"مو میکنم!دلم ضعف رفت براش. خودمو کنترل کردم و گفتم باشه عمه. ادامه بده.و بعد از چند بار افتادن ب
خوابتو دیدم. لاغر بودی، از من بلندتر. موهات مشکی بود، لباسات یجوری بود انگار بهم ریخته ای. انگار عادت نداری اینجوری لباس بپوشی. ته ریشم داشتی یکم، ولی بازم انگار عادت نداری داشته باشی. تو من بودی یا من تو؟ کی بودی اصلا؟ همونی نيستی که دو بار خوابتو دیدم؟ اردلان نيستی؟ واقعی نيستی؟
چقدر گیج بودی. چقدر بهم میگفتن واقعیت چیه و چقدر من باورم نمیشد. میگفتن میخوای بخاطر من بری و دیگه نبینیم. میگفتن بهم زل میزنی. هی انکار هی انکار، وقتی اومدم بیرون ح
حسابی گریه میکنم اونقدر که وقتی خودمو توی آینه ی دستشویی نگاه میکنم نمیشناسم . با احتیاط و مردد چراغ آینه را روشن میکنم تا با خودم روبرو بشم و چی میبینم ؟!
چشم های درشت متورم .
مردمک رنگ باخته .
عنبیه کاملا عسلی .
نوک دماغ قرمز .
موهای ژولیده .
شیر آب سرد را باز میکنم و چند بار آب را به صورتم میپاشم . موهام را مرتب میکنم و به رسم کودکی هام یک وری میبافم .
زل میزنم به خودم و میگم فکر کردی الان یک فرشته از آسمون نازل میشه و میگه بیا بغلت کنم و اشک هات را
تاکید رسول خدا صلی الله علیه و آله بر خلافت امیر المومنین پس از خود (به روایت اهل سنت عمری)
ابن ابی عاصم شیبانی از علمای اهل سنت عمری روایت کرده است:
۱۱۸۸- ثنا مُحَمَّدُ بْنُ الْمُثَنَّی، حَدَّثَنَا یَحْیَی بْنُ حَمَّادٍ، عَنْ أَبِی عَوَانَةَ، عَنْ یَحْیَی بْنِ سُلَیْمٍ أَبِی بَلْجٍ، عَنْ عَمْرِو بْنِ مَیْمُونٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم لِعَلِیٍّ: " أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُ
دانلود آهنگ جدید شاد کیه کیه منم تهی کسي نيست منم و تویی تهی و اندی در سایت موزیک ایرانی
ahang kiye kiye manam tohi kasi nist manam o toeim
دانلود اهنگ کیه کیه منم تهی کسي نيست منم و توییم - موزیک ایرانی
کیه کیه منم تهی ، کسي نيست منم و توییم
چشم توو چشم وصلِ وصلیم ، وقتشه همو بغل کنیم
چی شد دلت خواست ، منم دلم خواست
نازنینم، نازنینم ، تو دلت یه دریاس
لا لا لا بیا توو بغلم فوری
لا لا لا کسي نيست منم و توییم
لا لا لا وای همدمم شدی
لا لا لا میشه منو بغل کنی
بذار گلم خودمو ف
بسم الله الرحمن الرحیم
به جای جمعه حضرت سلطان چهارشنبه که روز زیارتی اش است گدای رو سیاهش را به بارگاهش فرامیخواند.
در راه صورتم را به شیشه ماشین میچسبانم تا اشک هایم را کسي نبیند
انگشتانم دانه های تسبیح را حرکت میدهند
گریه ام از سر دلتنگی است
من چشم باز کرده ام خود را در حرم دیده ام زیبا ترین لحظات زندگی ام در حرم بوده
دلم طاقت دوری نمی آورد.
سلطان خودش میداند که کبوتر جلد حرمش هستم و از سر لطف بیکرانش دلتنگی ام را با آغوش مهربانی اش پاسخ می
بیست دقیقه روز یکشنبه  نهم تیر 98 .
قبل هرچیحرف اول حرف اخردوست دارم تا ابد
فردا میرم واسه زندگیمون تار موهات کنار کنار کنارکنار منه مث تموم تو. میرم واسه ساختن زندگیمون.میرم با همه وجودم  بجنگم واسه شنیدن صدای تند خوش قلبتواسه داشتنت.با تموم دلخوشی تو.ب امید تو.ب هوای تو.به هوای تو که همه داروندارمیواسه شنیدن " آخیش" گفتنت
فردا کنارمی .باهم میریم واسه زندگیمون با دل تنگ تنگ اما خوش خوش خوش.
دنیام
میبوسمت.ببوس منو
منو راه
یک از همه: قضیه اینجوریه که دوست دارم اینجا از همه‌یِ چیزایی که این مدت با گیانک از سر گذروندیمشون و همه‌‌یِ چیزایی که برام اتفاق افتاده و همه‌یِ شک و تردیدایی که ردشون کردم و همه‌یِ اینا بنویسم ولی نمی‌شه. یه‌جوریه انگار بخوام همه‌شون برای خودم بمونن. یه‌جوریه که انگار می‌ترسم کسي بیشتر از من دوسشون داشته باشه. خودخواهم بس که‌. سخته ولی حرف نزدن. نگفتن.
دو از همه: که چی می‌تونه برام قشنگ‌تر از بغل کردنت پشت قفسه‌های کتابفروشی باشه؟ ک
2/5/98ساعت 18 بود که به اتفاق هر دو عزیزجونا رفتیم درمانگاه امام حسن که گوشت رو سوراخ کنیم،قرار بود بابات هم بیاد چون خسته بود خوابش برد ما هم دیگه صداش نزدیم و رفتیم،عزیز گلی دم در مواظب کالسکه بود من و عزیز خاتون رفتیم داخل،تو تو بغل عزیز بودی منم آیت الکرسی واست خوندم،خیلی نگران بودم و دوست نداشتم تو درد بکشی،گوشت رو که سوراخ کردن جیغ کشیدی و مثل بارون گریه میکردی،الهی مامانت بمیره،منم همراه تو گریه میکردم،نمیدونستم چطوری آرومت کنم،فقط بغ
اعتراف ابی بکر به حرامزادگی دشمنان اهل بیت علیهم السلام
خوارزمی، عاصمی مکی و طبری از علمای اهل سنت عمری روایت کرده‌اند:
۲۹۱ـ وبهذا الاسناد عن أبی سعد السمان هذا ، أخبرنی أبو سعد أحمد بن محمد المالینی ـ بقراءتی ـ علیه حدثنا أبو بكر محمد بن حیان الدیر عاقولی حدثنا محمد بن الحسین بن حفص الاشنانی ، حدثنا محمد بن یحیى الفارسی ، عن سلیمان بن حرب ، عن یونس بن سلیمان التمیمی ، عن أبیه ، عن زید بن یثیع قال : سمعت أبا بكر الصدیق (اندیق) یقول : رأیت رسو
#سحرنوشت۳بسم الله الرحمن الرحیمچشمانم خواب‌آلودند. از تو چه پنهان دیشب خوب نخوابیده‌ام. مگر شیطان در بند نيست پس چرا شب‌بیداری‌های دیشبم روی موج موهای تو تنظیم نبود؟ اصلا این چه بساطی ست که راه انداخته‌ای؟! شیطانِ در بند دیگر چه صیغه‌ای است؟! من که می‌دانم می‌خواستی قد ناسپاسی مرا به رخم بکشی و بگویی: خب شیطان را هم برداشتم حالا ببینم دیگر گناهت را گردن که می‌اندازی!»دارم حس می‌کنم دستت را زیر چانه زده‌ای و مرا زیر نظر داری و هربار ک
#سحرنوشت۳بسم الله الرحمن الرحیمچشمانم خواب‌آلودند. از تو چه پنهان دیشب خوب نخوابیده‌ام. مگر شیطان در بند نيست پس چرا شب‌بیداری‌های دیشبم روی موج موهای تو تنظیم نبود؟ اصلا این چه بساطی ست که راه انداخته‌ای؟! شیطانِ در بند دیگر چه صیغه‌ای است؟! من که می‌دانم می‌خواستی قد ناسپاسی مرا به رخم بکشی و بگویی: خب شیطان را هم برداشتم حالا ببینم دیگر گناهت را گردن که می‌اندازی!»دارم حس می‌کنم دستت را زیر چانه زده‌ای و مرا زیر نظر داری و هربار ک
هفت برتری امیر المومنین علیه السلام در کلام حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله (به روایت اهل تسنن)
حافظ ابی نعیم محدث و عالم بزرگ اهل تسنن روایت کرده است:
حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی حُصَیْنٍ، ثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللهِ الْحَضْرَمِیُّ، ثَنَا خَلَفُ بْنُ خَالِدٍ الْعَبْدِیُّ الْبَصْرِیُّ، ثَنَا بِشْرُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ الْأَنْصَارِیُّ، عَنْ ثَوْرِ بْنِ یَزِیدَ، عَنْ خَالِدِ بْنِ مَعْدَانَ، عَنْ مُعَاذِ بْنِ
دانلود آهنگ نگو توی این شبا نمیدونی من چیه دردم از محمد علیزاده با کیفیت بالا 320 لینک مستقیم mp3 موزیک صوتی همرا با متن ترانه
Ahang nago to in shaba nemidoni man chiye dardam az Mohammad Alizadeh
دانلود آهنگ نگو توی این شبا نمیدونی من چیه دردم از محمد علیزاده عالیترین کیفیت ممکن mp3
چشاتو برنگردون از منی که اون چشارو دیدم از تو .♪
بگیر دار و ندارمو بگیر هرچی که دارمو فقط نرو .♪
نگام که میکنی حالم با آسمون فرقی نداره
دلت وقتی که میگیره میگم امشب باید بارون بباره .♪
نگو توی ا
ﻧﻨﺪ ﻨﺠﺮﻩ‌ﺍی ﺸﺖ ﺻﻠﻴﺒﻢ ﺑﺎﺷﺪ
ﻧﻨﺪ ﻣﻴﺮﻭﻓﻮنی ﺩﺍﺧﻞ ﺟﻴﺒﻢ ﺑﺎﺷﺪ
 
ﻧﻨﺪ ﺍﻳﻦ  اس ام ﺍﺱ ﺩﺭ ﺟﺎیی ﺛﺒﺖ ﺷﻮﺩ
ﻧﻨﺪ ﺮﻳﻪی ﺸﺖ ﺗﻠﻔﻦ ﺿﺒﻂ ﺷﻮﺩ
 
ﻧﻨﺪ ﺷﺎﻫﺪ ﺩﻋﻮﺍﻣﺎﻥ ﺩﺭ ﻣﺎﺷین‌اند
ﻧﻨﺪ ﺩﺍﺧﻞ ﺣﻤّﺎﻡ، ﺗﻮ ﺭﺍ میﺑﻴﻨﻨﺪ
 
ﻧﻨﺪ ﺍﺳﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺩﻫﻨﺶ ﺑﺨﺶ ﻨﺪ
ﻧﻨﺪ ﺭﺍﺯ ﻣﺮﺍ ﺗﻠﻮﻳﺰﻳﻮﻥ ﺨﺶ ﻨﺪ
 
ﻧﻨﺪ میﺩﺍﻧﺪ ﺁﻧﻪ ﻪ ﻣﻦ میﺩﺍﻧﻢ !
ﻧﻨﺪ ﺲ ﻓﺮﺩﺍ، ﺗﻴﺘﺮ ِ ﻳ ِ  ﻴﻬﺎﻧﻢ
 
ﻧﻨﺪ ﺭﺧﻨﻪ ﻨﺪ ﺩﺭ ﺩﻝ ﺍﻳﻤﺎﻧﻢ ﺷ
ﻧﻨﺪ ﻟ
امروز چهارشنبه است.
ولی ما شب را منتظر مهمان نمی‌مانیم دیگر.
تو فردا برای شکنجه شدن به بیمارستان نمی‌روی.
امشب تختم را برای خوابیدنت نو نوار نمی‌کنم.
نصفه‌شب نمی‌آیید بمانید پیشِ ما.
دیگر کپسول اکسيژنت گوشه‌ی اتاقم نيست.
دیگر شب پائین پایت نمی‌خوابم؛
صدای نفس هایت را نگران گوش نمی‌دهم،
شاهد تنگیِ نفس‌ات نيست این چهارشنبه شب دیوارِ اتاقِ من!
دیگر از درد،
 
بدن نحیفت نمی‌پیچد بِ هم،
 
روی زمین تاب نمی‌خورد، نمی‌لرزد.
دیگر نمی‌نشینی پش
مانی نازنینم 
مامان هدیه های زیادی گرفته که هر کدام با خاطره زیبا همراه هست ولی شیرین ترین هدیه ای که گرفتم مربوط میشه به روز مادراسفند 97مثل هرروز از سرکار که بر گشتم زنگ خانه مامان جون را فشاردادم تا خوشکل نازنیم بیای دروباز کنی وبا چشمهای شاد ت .خنده های بلندوآغوش کوچولوت پذیرام باشی .ولی وقتی نگاهت کردم .دستپاچه بودی .متوجه نشدم چیو داری مخفی می کنی .وقتی بغلت کردم گفتی مامان عزیزم روزت مبارک .بعد بوسه های تمام نشدنی وخوشمزه ات.
یه کاغذ ن
در زندگی همه ی ما بعضی وقت های خاصی وجود دارند که حال و احوال خاص همون لحظه و ساعت و دقیقه از زندگیمونو در بر میگیره و وقتی برای دیگران تعریف میکنیم یا ناخدآگاه ما از احوالات دیگران باخبر میشیم با خودمون میگیم. آخی بیچاره! یا میگیم عجب دیوونه ایه چقدر جدی گرفته.
 اما هیچ وقت نمیشه راجع به هیچ چیز و هیچ کسي قضاوت کرد.
شاید روزی ماهم در همون شرایط قرار بگیریم و .
یکی بود یکی نبود.
چند سال پیش داخل زندگیم یکی بود که ناز میکرد و منم نازشو خوب
دوچرخه‌ی عزیز سلام؛ تو هنوز هم همان‌طور به پهلو توی اتاقک توی زیرزمین دراز کشیده‌ای و من چند ساعتی می‌شود که تو راه تنها گذاشته‌ام. شاید از من انتظار داشتی نزدیک‌ات بیایم و روی تنت دست بکشم،‌ از تو غبار بروبم، بغلت کنم و این حرف‌ها را همان‌جا برای‌ت بگویم نه که اینجا. اما بیا رو راست‌تر باشیم،‌ من فقط چند ساعت است که یادم آمده تو اصلن وجود داری. مامانجون سبد‌ها را داد گفت دارم می‌آیم توی زیرزمین این‌ها را هم بگذارم دم اتاقک. آمدم سب
مانی نازنینم 
مامان هدیه های زیادی گرفته که هر کدام با خاطره ای زیبا همراه هست. ولی شیرین ترین هدیه ای که گرفتم مربوط میشه به روز مادراسفند 97مثل هرروز از سرکار که بر گشتم زنگ خانه مامان جون را فشاردادم تا خوشکل نازنیم بیای دروباز کنی وبا چشمهای شاد ت .خنده های بلندوآغوش کوچولوت پذیرام باشی .ولی وقتی نگاهت کردم .دستپاچه بودی .متوجه نشدم چیو داری مخفی می کنی .وقتی بغلت کردم گفتی مامان عزیزم روزت مبارک .بعد بوسه های تمام نشدنی وخوشمزه ات.
یه کاغ
یک شبی هم باید با هم بیدار بمانیم تا خود صبح. هی چشمهای تو پر از خواب شود و من ببوسمت و بگویم کمی دیگر که حرف بزنیم می خوابیم.
هی برایت تعریف کنم از بچگیهایم که چقدر دلم میخواست پرنده باشم و بروم روی ماه خورشید را ببوسم و نمی شد و من غصه می خوردم و مادربزرگم کله ام را می بوسید و میگفت طفلک دیوانه من.
هی من برایت تعریف کنم از تنهایی این چند قرن که تو نبودی و من هر شب می نشستم با رودخانه حرف میزدم درباره تو و رودخانه می خندید و می گفت نيست، نمی آید، ب
سلام خانه جان
عجب حس تعلقی ست به تو. خانه ی من. تو تمام مرا از بری
دلم یک دل سیر نوشتن میخواهد برایت
بنویسم و بنویسم و بنویسم برایت
از خواب بدی ک دیشب دیدم. که دخترک در رودخانه ای در حال غرق شدن است و با حال پریشان بیدار شدنم
از چیزهای خوبم هم بگویم . بگویم که امروز دخترک را صدا زدم و در جوابم گفت : " بله قربونت برم الان میام نازگلم" . و من حظ دنیا را بردم
ولی این هم بگویم برایت ک حس گوسفند بودن دارم خانه جانم. قدردان نباشم و ناشکری کنم و نعمت هایم را
ارغوان این چه رازیست که هر بار بهار
با عزای دل ما می آید 
ارغوان
ارغوان 
+ نشستم روی صندلی ای که همیشه تو مینشستی و بهم نگاه می کردی و شام میخوردی و باهام حرف می زدی. چقدر دلتنگتم چقدر دلم میخواد یه بار دیگه فقط بغلت کنم. روی ماهت رو ببوسم و بهت عید رو تبریک بگم. چقدر دلم برای شنیدن صدات تنگه برای صدای قشنگت صدای مثل دریات چشم های روشنت کاش از من راضی باشی عمو کاش من حداقل حالا، برات دختر خوبی باشم و تو حق و محبتی که به گردنم داری رو حلا
من الان چند ماهیه از شر یه تاپاله راحت شدم تو زندگیم.
 
آقا دختر خالم اینا سوئد زندگی میکنن. 
دخترش کوچولوعه.
عزیزم اصن فارسی نمیفهمه.
ولی میدونی وقتی براش بغل باز میکنی میاد بغلت میکنه.
انگار خونوادش یادشه.
 
کلا خاور میانه ایا خیلی با احساسن. ولی اکثرا احساسشونو خرج ات میکنن و نمیدونن باهاش چیکار کنن.
میشینن داستانای کسشر میبافن . الکی گریه میکنن.
کسخل خب این کارا چیه.
 
اینکه اکثرا فکر میکنن عشق یهو توسط قلب اتفاق میفته و نمیشه کاریش کر

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها