نتایج جستجو برای عبارت :

کسی نیست بغلت

من با تمام وجود، عاشق وقتایی ام که خودم رو پرت میکنم تو بغلت و نمیتونم بهت سلام کنم از بس پر از عشق و دلتنگی ام برات :) و تو که قلب منو به تسخیر درمیاری وقتی اونقدر منو بغلت نگه میداری تا خودم خسته شم و دستمو شل کنم و بپیچم بیرون از بغل پر از زندگیت *____* ^_____^
تو اون اولین کسي بودی که وقتی اون شب از سر میز بلند شدم و زدم زیر گریه و رفتم لب پنجره بیرون کافه، اومدی دنبالم و بغلم کردی و من سرم رو که فقط تا زیر گردنت می رسید، گم کردم توی بغلت و های های گریه کردم و گریه می کردی و تو کنارم موندی 
+ جدای از دوستی قشنگی من و تو و دخترک، که اون واقعا مراقب هر دومون بود و هست، تو خواستنی ترینی برای من
+ دلم برای بغلت تنگ شده جیمینای من 
هی فشار پشت فشار، گریه و درس و دوری، دلم میخواست وسط همه ی اینا تو بودی، تو بودی تا به جای این بالشو پتو سرمو بذارم رو بازوتو تو بغلت اروم بگیرم، دلم میخواست تو بودی وسط همه این شلوغیا، وسط بود و نبود ادما، تو بودی که صبح چشمام رو به تو باز شه نه دیوار زرد بی روح، دلم میخواست تو بودی و بغلم میکردی دستتو میبردی لای موهام و میذاشتی تو بغلت اروم بگیرم تو بغلت گریه کنم حتی شده بمیرمدلم میخواد باز بهم بگی دوستم داری بهم بگی خواستن تو چشماتو الکی نمی
تو چشماش نگاه میکنم_زندگی که اجباری نيست کاترین.!
کاترین میگه هست.از نظر کاترین زندگی صبح و ظهر و شب‌هاییه که مدام تکرار میشه و ماعم گیر کردیم تو این تناوب طلسم شده.کاترین میگه خوشحالی و سرمستی که از بوی قهوه سرصبح بهت دست میده،همه برحسب عادته.کاترین میگه حس خوشایند کمک به بقیه همه مال این تناوب طلسم شده‌است.!
همینطور داره حرف میزنه که یهو میگم_پس اون لحظه‌ای که بغلت میکنه و میگه دلم برات تنگ شده بود؟! هیچ کجای این چرخه‌ی مریض قرار نبو
 
امروز از شبکه بهداشت تماس گرفتن، بخاطر تستی که تو سایت وزارت بهداشت زده بودم، که ببینن در چه حالم. روند و شرایطو گفتم. گفتن احتمال داره اوایل بیماری باشه. بمون تو خونه و اگه شرایط تشدید شد با این شماره تماس بگیر و فلان جا هم مراجعه کن.
 
+ صبح پیام داده خوبی بابا؟
این چند روز بیشتر از همه درگیر شرایطم بوده. گفت بعد دو روز نیای بگی حالم بده، گزارش دقیق به من بده. دیگه هر روز بهش کامل گفتم، اونم دستورات پزشکی داده. دیروز با کلی احتیاط اجازه داد بر
یه دلبری هست که نمیدونم کیه، اما هر روز 7 صبح که میام اینجا می بینم نوشته یک نفر آنلاین :)) نمیدونم کی هستی اما خب مچکرم که باعث میشی حس خوب پیدا کنم :))
دیشب داشتم فکر میکردم جدن داره تموم میشه یعنی این دوری؟ این ندیدنا؟ اصلا همه به کنار، تو! هیونگ! من روم میشه اونقده پررو بچپم بغلت باز؟ :)) دلم میخواد کلی ولت نکنم خب تا دق دلم خالی شه! دراما بازی نه، اون بخش قشنگ که یکی بعد از کلی وقت، کسي رو که خیلی دوست داره می بینه و از بغلش جدا نمیشه :) هاه تو هیچ
شاید یه روز واقعا بوسیدمت. شایدم نه. الآن دلم برات تنگ نيست چون از 4 صبح تا 8 و نیم با من حرف زدی و صدات بود و قبل از اونم ساعت ها باهم حرف می زدیم و قبل تر از اون تو رو دیده بودم و بغلت کرده بودم و کوالا شده بودم بهت و قبل تر هم با صدای تو بیدار شده بودم :) 
عایم این لاو ویت یو! 
وقتی که خودت حالت از خودت بهم میخوره.بسکه لباسات بدن.صورتت پر موئه و کلی جوش ریختی بیرون.عرق کردی و موهات چربن.و دلت میخواد از بی خوابی مطلق بری یه گوشه مثه سنگ بیفتی.یکی ازت تعریف کنه و بغلت کنه و بگه مثه مسکنی نيست؟!
آخر همونی ک منو ب خاک سیاه نشونده میاد تو بغلت جا میگیره و منی ک نشستم ی گوشه دارم بخاطر اون جون میدم هاج و واج نگاهش میکنم
نمیتونم از خوشحالیش خوشحال بشم
فقط از بدبختیش دلم میسوزه همین
+تموم شد! 
از طرفی راحت شدم و آسوده
از اطرافی ناراحت و مضطرب
فقط دوست دارم بگم من همونیم که اگه بدونم ناراحتی بغلت میکنم و هیچی نمیگم. چی میگن؟ خودش بخواد حرف میزنه؟ آره. سعی میکنم نفهمی؛ ولی اگه گریه کنی منم پا به پات اشک میریزم. غمش اینه که نيستی. نيستی.
+به علت اهمیت از گفتن بقیه موارد صرف نظر شد.
اول: می‌دونی چه حسیه؟ اون لحظه که تو چشمات نگاه می‌کنه و می‌گه ببین من به غیر از قلبم، مغزمم عاشقت شده»؟ می‌دونی چقدر عزیزه این جمله؟ این کلمات؟ که چقدر می‌شه چسبید به چندتا کلمه و تموم ذهنت پر شه از یه جمله. از یه لحنی که آشناست. یه صدایی که می‌خوای بوسش کنی و نمی‌تونی. که کاش می‌تونستم برای همیشه نگهت دارم همینجا. همینجایی که بغلت کردم و یهو برمی‌گردی پیشونیمو می‌بوسی. همینجایی که چشمات قشنگترینه. همینجا. که کاش نری و دور نشی ازم. کاش ب
ف میگه سخت نگیر خودتو نگیر ازاد باش رها باش حساتو رها کن ولی خودش از همین حسای رهاش سه نفرو از دست داد.خواب دیدم ازدواج کردم و آخرین لحظه اومدم بغلت کردم کاری که هیچوقت نکردم، یه بغل محکم پر از درد و حس، چون هم من نمیخواستم هم تو اما هیچکدوم نمیگفتیم مثل الان
دیروز یکباره سبحان 8 ساله گفت عمه اجازه میدی خیلی سفت بغلت کنم؟ گفتم برای چی؟ گفت گاهی ادم دلش یه طوری میشه که فقط اگر یکی رو بتونه بغل کنه حالش خوب میشه. بغلم کرد بعد گفت آخیش چقدر خوبه من هنوزم آدمهایی رو دارم که بغلشون کنم. ثخت بود هضم کنم این حرفها رو از سبحان
مهم نيست که چی بنویسم. وقتی تو بهم زنگ میزنی من باز قلبم تند میزنه. وقتی از دور می بینمت نمیدونم چطور قدم هام رو تند میکنم تا برسم بهت و بغلت کنم. [و وقتی این جمله رو تموم کردم ببینمت که داری از پله ها پایین میای و میام پشت سرت و باهات راه میرم تا منو ببینی :)) ] 
دیدنت بهترین چیزیه که توی یک روز برام رخ میده. شنیدن صدات، بیشترین آرامش رو بهم میده. چطور بگم، تو برات کلمه ندارم واقعا. من میتونم تصمیم بگیرم دوستت نداشته باشم ولی نمیتونم سر این تصمیم ب
ساعت چند شب شده؟ 
بیقرارتر از من توی این شهر نيست بخدا. چطور سر کنم؟ نه سر نمیشه.نهبی تو به سر نمیشود
پیشم نيستی .تو گلوم گیر کرده نفسمو میگیره
جون داد زدن هم نيست
این شبا دلم مردن میخواد.وقتی اومدی صدام کن زنده بشم
نه
نه
طاقتم نيست
بیا بغلت کنم.  آروم بگیرم
بیاکه چشام و دلم و دنیام
تو چطوری هونم؟
سلام دوستان عزیزم امیدوارم حالتون خوب باشه.
میخوام از وقتی به دنیا اومدم رو براتون تعریف کنم ، روزی که من به دنیا اومدم به خاطره یه سری مشکلات منو داخل دستگاه گذاشتن و تا دو روز مادرم من رو ندید ،مادرم فکرمیکرد من زنده نموندم یا یه مشکله بدی داشتم که منو پیشش نبردن واسه همین هرروز گریه میکرد تا منو بردن پیشش مادرم میگه اینقدر کوچولو بودی میترسیدم بغلت کنم طوری که اگه زیره چادر بغلت میکردم کسي متوجهت نمیشد ، میگفت مادربزرگم میگفت این دختر تا
حالا بگن شب آرزوها ولی شب رغبت‌ها قشنگ‌تره واقعا. فک کن تو امشب میری دم خونه خدا. بعد خدا بغلت میکنه میگه بگو فدات شم بعد تو میگی من امشب اومدم فقط یه چی بخوام اونم اینکه دلم فقط شما رو بخواد. دلم همش سمت شما باشه. شوقش برای شما.بعد خب حق داره خدا ذوق کنه از این خواستمون دیگه بعد مستجابش کنه اون وقت چقدر حال دلمون خوب میشه. یا منتهی رغبه الراغبین
یهو دیدم دیگه مهم نيست واسم. ینی ریخته واسم. مهم نيست بقیش. قبلش بعدش. ولی امشب شبی بود که بغلت خوابیده بودم‌. شبی بود که تیشرتتو تنم کردم و گردنمو بوسیدی. امشب، این موقع‌ها دلم از استرس درد گرفته بود و بغلم کرده بودی که برم برات چای نبات درست کنم؟ چشم بسته و میون درد لبخند زده بودم که چای نبات واسه چیز دیگه‌ایه مرد حسابی. که هی گفتمت صبح قراره زود بیدار شیم، من تو جاده هم می‌خوابم ولی قراره رانندگی کنی تو، بخواب. هی گفتم بخواب و نخوابیدی و هر
اهنگ کجا بودی جیدال میگه کجا بودی کل شهرک دنبالم بود تو بغلت دختره نسخ شمارم بود و خلاصه که داره وضع قبل خودشو توصیف میکنه  
این اهنگو پارسال موقع دویدن گوش میدادم و بهم انکگیزه میداد امسال بتونم دانشگاه خوب قبول شم و . 
اما الان میخوام طی پستی شرایط الانم رو بیان کنم !
بدبختیامو که بعدا فراموشش نکنم :(
همون شبی که داریم فیلم میبینم باهمهمونجوری که لش کردم تو بغلت
بخوام سیگار بکشم، تو نذاری
بگم فقط همین یه بار
بعد خودت سیگارو بذاری بین لبام، روشنش کنی واسم
بعد که سیگار تموم شد، فیلم هم تموم شد
که خواستیم بخوابیم
زل بزنم تو چشمات، بعد به لبات
التماس کنم همین یه بار.
یکی از انتظارات جالبی که خدای مهربان از ما بنده های نامهربان دارهدعاکردنهالبته دعا معمولا برای ما تداعی گر ادعیه عربی معصومین هستاونا که جای خود دارنولی چیزی که نباید ازش غافل بشیم مناجات های خودمونی و محاوره ای هستاین نوع مناجات چون از ته دل بلند میشهمیسوزونه.هم دل تو رو ، هم دل خدا رودعای کمیل خیلی خوبه هاولی بعدش که تموم شد یا وقتی که تو پارک و خیابون تنها شدی از مناجات خودمونی غفلت نکن+آقا ما ته دلمون هیچ چیز خودمونی با خدا نداریم که بگ
موهامو کوتاه کردم.
دلم واسه وقتایی که میخواستم بپیچم تو بغلت و موهام گیر میکرد زیر دستت تنگ میشه.
دلم واسه وقتایی که سرم ُ میذاشتم رو پات و ته موهام رو میپیچوندی دور انگشتت تنگ میشه
دلم واسه بودنِ تو بیشتر از موهام تنگ میشه
داشتیم تلفنی صحبت میکردیم،میگف امروز انقد راه رفته
واس کاراش،وانقد خستس ،بعد میگه دلم بغل میخواد
بااینکه تاحالا هیچ پسریو بغل نکردم،ولی عمیقا دلم خواس
وقتی اینجور با خستگی تموم گف دلم بغل میخواد ،بغلش 
میکردم اگر پیشم میبود
ولی بهش گفتم مواظب باش تو مشهد عربا نبرنت بغلت نکنن
انقد خندیدیم
خوش اومدی به دنیا نفس من
فرشته کوچولوی بهشتی
یه ماه زودتر زمینی شدی
و حالا دو روزِ کنارت عشق میکنیم
هنوز باورم نمیشه میتونم بغلت کنم نگاهت کنم
زندگی منی
زهراسادات قشنگم
لحظه لحظه خداروشکر میکنم که تا اینجا هوامونو حسابی داشته
دوستت دارم قد تموم دنیا
.
به تاریخ تولدت چهارشنبه.هفده.بهمن.نودوهفت.
نمیدونم اسم این حسی که بهت دارم چیه. اما تو انگار معجزه گر احوال منی :) تو تمام نگرانیامو ازم میگیری و با ساده ترین کلمه ها بهم آرامش میدی. با اینکه نگرانیای مشترک داریم و تو خودت هم درگیری های زیادی داری اما نمیذاری من توی فکرای بدم غرق شم. تو نمیذاری من توی تنهایی و احساس دوست داشته نشدن غرق شم. تو حتی وقتی کلی کار داری اگه من نباشم و فکر کنم این دفعه دیگه محاله که بیای دنبالم، منو پیدا میکنی و این قشنگ ترین حس دنیاست برام. تمام توجهات تمام حس
از آیه 33 سوره ی عنکبوت: 
لاتخف و لاتحزن انا منجوک
نترس و غمگین نباش؛ ما تو را نجات خواهیم داد.
 
یونس که از شکم نهنگ نجات پیدا کرد؛ آتش که بر ابراهیم سرد شد.شده یکی بغلت کنه بعد غم و دلتنگی و خستگی و اعتراضت شسته بشه و فقط حال خوب بمونه؟ ایمان همون آغوشه. ایمان ما رو نه فقط از "جهان فاسد مردم " که از خودمون هم نجات میده.
برای خودمون آغوش بخواهیم یا بسازیم؛ آغوشی از جنس امنیت، جنس ایمان.
 
یک شب میاد که تو کنارمی. وقتی شب شده، آسمون پر ستاره‌تر از همیشه‌ست و خدا روی دنیا، پتوی سیاه کشیده و همه خوابیدن. تو دل کوهستان اما، با نورِ مهتاب روشنه. دره‌ها، صخره‌ها، رودها. وقتی همه‌ تو خوابِ نازن، کنارت دراز میکشم و زل میزنم به سبزِ خوشرنگِ چشات. صدای زوزه‌ی گرگ از دلِ دره های عمیقِ کوهستان بلند میشه. مچاله میشم تو بغلت. از همه‌چیز، موی من و چشم تو و فضا و رویا، بوی کاجِ قطع شده میاد و خواب، ما رو هم میبره.
این خیلی عجیب بود که دیروز یا پریروز که دیدمت، و نشسته بودم کنارت، و خیره شده بودم به تک تک اجزای چهره ت، یه لحظه به این فکر کردم ده سال بعد گوشه چشمای قشنگت خط بیفته شاید، یا بیست سی سال بعد چه شکلی میشی! بعد فکر کردم یعنی من اونموقع ها دیگه دوستت ندارم اگه باهم باشیم؟ چون پیر شدی و پیر شدم؟! یا حتی اگر من همیشه توی همین سن بمونم و پیر نشم، دیگه به نظرم قشنگ نيستی؟ و این اولین بار بود که توی زندگیم به این فکر کردم من این آدم رو حتی وقتی پیر بشه هم
جمعه یه تونله تا چشم باز میکنی ذهنت شروع میکنه به تصویرسازی پیش خودت حساب میکنی الان چه سالی هست من چندسالمه امروز چندمه چه ماهی هست از در اتاق که بیرون میری قرار هست کیو ببینی چه صدایی بشنوی کی سفره صبحونه رو پهن کرده عطر چایی و صدای سماور قرار تو رو به چه زمانی ببره کی قراره بغلت کنه . جمعه یه تونل بدون چراغه که حسابی قراره کش بیاد

 
برام بگو 
از تک تک لحظه های زندگیت بگو تا بدونم 
بگو.
برام از خودت بگو 
مهم نيست چیا کشیدی 
من بازم کنارت میمونم 
مهم نيست فکرای توی مغزت چقدر وحشتناکن 
من درموردت هیچ قضاوتی نمیکنم 
بگو تا بتونم بهت بگم 
برات از تمام زندگیم بگم
بگم چرا گاهی یه دفه ای ساکت میشم
از زندگیم برات بگم 
مطمئن باش اونقدر بد هست که وسطش اشکم در بیاد 
میخوام بغلت کنم و برات بگم 
از تمام اون حس ها 
تمام اون خاطره های نفرت انگیزی که داشتم 
تمام اون لحظه هایی که
تو میدونی؛ کسي هستی که با روح و جسم و همه وجودم میخوامت. تعارف که نداریم!
جدیدا دارم به اینکه تو کنارم نيستی عادت میکنم. به آرزو هایی که داشتمشون و نشد!
به اینکه امشب میتونستم این لاک جیگری خوشرنگ رو که جدید گرفتم بهت نشون بدم. به اینکه تو نيستی کنارم که وقتی وسط فیلم احضار که امشب دیدیم هر وقت ترسیدم بپرم تو بغلت و تو رو بو کنم. من عاشقتم.چه از نظرت خوب باشم و چه بد، من عاشقتم
از روزی که چتر خریدم!
دیگه بارون نیومد .
درسته من از بارون خاطره خوبی ندارم و فقط مریضی واسم آورده.
اما دلیل نمیشه دوستش نداشته باشم .و عشق نکنم با صدای دلبرونه اش!
خدایا لطفا بارون بفرست.!
قول میدم همونطوری زیر بارون خیس بشم.بدون چتر!
با آغوش باز و دستایی رو به آسمونت که میخواااد جلو همه مردم شهر .بغلت کنه.!
قول میدم .
نه شکایت میکنم.نه پرت و چرت میگم.
قول قول قول.یه قول دخترونه سفت و سخت!
بارون پلیز .
.
عاشقت میشم دوباره.
عاشق اونی
این سومین سالیه که می تونم بهت بگم تولدت مبارک». این سومین سالیه که بهت می گم تولدت مبارک و کادویی که از چند ماه قبل با کلی وسواس آماده کردم رو می ندازم تو بغلت و توعم با همون موهای چتری و مژه های بلند نکبتیت بهم می گی عوضی من» و فقط من می فهمم و فقط من می دونم که این جمله یعنی چی. یادت می آد؟ من ازت متنفر بودم. اون اوایل. دوست هم بودیم ولی من دوستت نداشتم. من هیچی از خودم بهت نمی گفتم. من خجالت می کشیدم بهت بگم چرا گریه می کنم همیشه. من خجالت می کش
خاطراتت همیشه در دلم زنده است.  هر سال این موقع با حرفها و با کارات یادآوری می کردی که فردا تولدته.  
عزیزترینم  تولدت مبارک . هزار بار تولدت مبارک.  هزار بار
هر وقت از همه دنیا نا امید میشم، یا وقتی از زندگی سیر میشم میآی به خوابم و دلداری می دی.  اینقدر دستم ازت کوتاه شده که دیگه نمی تونم تو رو داشته باشم.  
اینقدر ازم فاصله داری که فقط می تونم توی خواب پیدات کنم.  دلم می خواست امروز داد بزنم ،فریاد بزنم.  سنگ روی قبر را بردارم و بغلت کنم.  دل
می نویسم و پاک میکنم دوباره می نویسم و پاک میکنم 
یاد کاغذ های مچاله شده ی زیادی میافتم در فیلم ها که دور و بر فردی است که نمی داند چه میخواهد بنویسد اما میداند باید بنویسد 
دقیقا من هم در همین موقعیت هستم
ساعت از نیمه شب گذشته است چراغ ها را خاموش کرده ام و لش طور و چسبان به شارژر روی تختم نشستم 
به خنده های پشت تلفنم فکر میکنم به حرف هایی که بهم زدیم به حال خوب شده ام بعد از زنگ زدن به او به اینکه چقدر خوب است که کسي را داشته ام که میدانم میتوان
نوت بوک رو دیدم، یاد خودمون افتادم، چرا؟ نمیدونم! شاید صرفا به خاطردلتنگیه میدونی نمیدونم دیگه چند روز میگذره از اون روز ولی میدونم چهل روز رد شده اما گاهی هنوز میای تو فکرم، راستش شاید بعدا که اینو بخونم به نظرم بیاد به خاطر فشارای وحشتناکی که روم بوده این حرفو زدم اما دوست دارم پیدات کنم بغلت کنم، دوست دارم واسه تولدم بیای بازم مثل پارسال سورپرایزم کنی، چیزای بدو دوست دارم.اون اهنگه تو فیلمه میگفت من هنوزم به ماه نگاه میکنم اما تورو میبی
به مناسبت ماه رمضان، که این غزل از لطیف‌ترین‌های مولاناست، که فکر کردن به مفهومش دل آدم رو می‌لرزونه، یه چیزی شبیه اینکه خدا بغلت می‌کنه و بغض صد هزار ساله‌ات می‌شکنه.
 
نگفتمت مرو آن جا که آشنات منم
در این سراب فنا چشمه حیات منم
وگر به خشم روی صد هزار سال ز من
به عاقبت به من آیی که منتهات منم
نگفتمت که به نقش جهان مشو راضی
که نقش بند سراپرده رضات منم
نگفتمت که منم بحر و تو یکی ماهی
مرو به خشک که دریای باصفات منم
نگفتمت که چو مرغان به سوی دام
این متن اولین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.
مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار!
اگر همه ما تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهیم همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیم های درست تر، استفاده بهتری از وقت و عمر خود داشته باشند.
همچنین گاهی هدف از نوشتن ترویج نظرات و دیدگاه های شخصی نویسنده یا ابراز احساسات و عواطف اوست. برخی هم انتشار نظرات خود را ف

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها