نتایج جستجو برای عبارت :

بااینکه میدانم

قلم ها مویه سر میدهند.
من ميدانم احوال دلها پریشان است
من ميدانم بنزین گران است
من ميدانم نان های خشک را خیس میکنند و میل میفرمایند
من ميدانم گوجه کیلویی ۱۹ هزارتومان به فروش میرسد
من ميدانم از لرزه ی سرما و ضعف به رعشه می افتند
من ميدانم ناامنی جنسی و جسمی و روحی بیداد میکند
من ميدانم به ظاهر روشنفکران سیر شدن شکم های تهی را منحصر کردن انسان به بعد مادی میدانند و نه شکم سیری خود را
من ميدانم خویش ها بیش از پیش از خویش تنفر دارند
من ميدانم کین
متن آهنگ جاده شب علی زند وکیلی
رفتی از دنیای خاموشم صدایت را گرفتم غصه های کهنه برگشتن و جایت را گرفتنددر کجای جاده شب راه تو از من جدا شد در کجای قصه از من دست هایت را گرفتندگرچه شاید روز دیدار تو در تقویم من نیست با نگاهت تا شب جان دادنم همراه من باشمن که برگی در شب پایان پاییزم غریبم لااقل تا لحظه افتادنم همراه من باشبی تو ميدانم بی تو ميدانم که من میمانم و این جاده های بی رسیدنبی تو ميدانم بی تو ميدانم بی تو من میمانم و یک کهکشان تنهایی منبی
 می دانم مثل کودکان نوپا 
 بادندان هایم تنت را خراش دادم 
 ميدانم که مدتیست موهایت را نبافته ام 
 و خط چشم های قشنگت را نکشیده ام 
  ميدانم که آن لباس دامن دار گل گلی را برایت نخریده ام 
 و  آن عروسک موطلایی که موهایش مثل موهای من فرفری است 
 بله بله ميدانم 
  گفته بودی میخواهی موهایش موهای من را به یادت بیاورد  
من همه چیز را می دانم اما 
    اما ایا تو میدانی لب های صفحه های دفترم سفید مانده اند؟ 
 و جویبارهای وجودم خشکیده اند  ؟
 و سرما اس
بغضم به غرورم میچربید امشب.
همه راه ها را نیمه تمام گذاشتم و رسیدم به تو.
دستم بی اختیار شماره ات را میگرفت و دهانم بی اختیار چرخید به "میخوام باهات حرف بزنم!فقط حرف!میشه؟".و سکوت تو.
اتو تقصیری نداری.حق داری دنیایی داشته باشی که من تویش جایی ندارم‌‌.
سجاده پهن میکنم وسط اتاق .تربت حسین ع توی مشتم میگیرم و بو میکنم.بو میکنم و اشک میریزم و ميدانم .ميدانم تمام داراییم همین است.
ميدانم سکوتت یعنی قطع کن.ميدانم یعنی حوصله ام را نداری .م
میخواهم از خیلی قبل تر ها شروع کنم از یک وبلاگِ دیگر و شروعی که ناتمام مانده اینجا را برای خودم مینویسم و میخوانم . برای تمامِ گذارهای ناشنیده ی تاریخ و عبور از تمامِ چیزهایی که برای من است . ميدانم که دیگر رهایش نمیکنم ميدانم که در وجودم قد و بالا گرفته است و ميدانم که مرا در آغوش میگیزد که کلمه نه به ادایش که به لحن و نفوذش مقدس است .
 
اینقدر داری زود می‌گذری که حساب همه چیز را گم کرده ام. این روزها نه شب و روز دارم ، نه هیچ چیز دیگر. پرنده ی آسایش هم که دیری است پر زده  و رفته .نه ميدانم ساعت چند است ، نه ميدانم چه روزی است ، نه ميدانم کی وقت غذاست  ،نه کی وقت خواب است کی بیداری؛حتی اینکه چه ماهی از سال کوفتی ست را نميدانم. اگر لطف باد و باران و تغییر آب و هوا نبود، فصل را هم گم میکردم . 
این روز ها قاطی ام. از هر نظر که بخواهی قاطی ام.حتی حضور هم ندارم .چپیده در گوشه ی اتاقی تاریک،
عشق مسافت نمیشناسد  
عشق میانه ندارد
 عشق با تک تک سلول ها معنا می شود . 
عشق حرارت دارد حرارتی در قلب که به همه اعضا نیرو میدهد در خدمت معشوق 
وقتی حاضر باشی خار در چشمت برود ولی اخم چشم معشوق را با آزردنش نخواهی 
وقتی چادر شرم و حیای یک فرشته در هوای داغ گناه را باور نمیکنی . 
وقتی پایین بودن سر یک پسر سربلند، همیشه برایت تعجب است . 
من که ميدانم
 من که ميدانم همه وجودشان عشق است و احساس . 
من که ميدانم اگر شیرینی بندگی را چشیدی دی
من ميدانم
روزی به تو خواهم رسید
برای همیشه
برای خاطر زندگی
برای هرآنچه آرزویش داشتم و دارم و خواهم داشت
یک سال که هیچ، ده سال هم که باشد
من تو را میجویم
یک سال که هیچ، ده سال هم که باشد
من تو را میخوانم
و عشق را از چشمان زیبایت میگیرم
من تا ابد با تو خواهم ماند.
من ده سال است که از یک چیز می‌ترسم. ده سال است که به من میگن در لحظه زندگی کن» و ده سال است که موفق نشده‌ام. من هیچوقت با آدم‌های خوب زندگیم بیشتر از چندسال هم‌مسیر نبودم. از جمعه تا حالا با خودم فکر می‌کنم که چقدر خوب میشد اگر من در زندگی ایستون، جک، اندرو، کایل، کریستینا، جرمی و جو میماندم. چقدر خوب میشد. ميدانم که دلم ممکن است برایشان تنگ نشود. ميدانم که دلشان ممکن است برایم تنگ شود. ميدانم که شده‌ام چسپ این گروه و تمام دورهمی‌ها معلوم نی
علی زندوکیلی -جاده شب

دانلود آهنگ جدید علی زند وکیلی به نام جاده شب همراه با کیفیت اصلی+پخش آنلاین
Ali Zand Vakili‰ Jadeh Shab
 
 
♥متن آهنگ علی زندوکیلی به نام جاده شب ♣
♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣
رفتی از دنیای خاموشم صدایت را گرفتم غصه های کهنه برگشتن و جایت را گرفتنددر کجای جاده شب راه تو از من جدا شد در کجای قصه از من دست هایت را گرفتندگرچه شا
به او بگویید که ميدانم دنیا و رویایش خاکستری شده.ميدانم روزهایش غمگین اندبه او بگویید ميدانم همه چیز را تمام کرده و می خواهد ازاین دنیا برود ولی او نمیداند.او نمیداند مرا باحرف هایش می کشدنمی داند راهی سخت راانتخاب کرده ام برای داشتنش.شایدراهی سخت راانتخاب کرده ام.شاید میتوانم با کسی دیگر زندگی راحتتری داشته باشم.ولی بگذارید من فریاد بزنم که من سختی زندگیو بااون می خوام از اون بهتر هزارتاخوشتیپ تر وجذاب تر و پولدارتر خیلی هست.ولی چشم ه
از فشار زندگی نمیترسم چون ميدانم که فشار توده زغال سنگ را به الماس تبدیل میکند
ميدانم خدای دیروز و امروز خدای فردا هم هست
ما اولین بار است که بندگی میکنیم ولی او قرنهاست که خدایی میکند
پس به او اعتماد دارم
برای داشتن اینچنین خدایی همیشه شادم.
 نميدانم در آن ثانیه های عجیب که حس بوسیده شدن مرا به حالت نیمه هوشیار دراورده بود باید چیزی میگفتم یا نه. به قول سیاوش خودم را پشت منطق قایم میکنم و میگویم که نمیدانستم باید چه بگویم ولی خودم هم ميدانم که این زنِ مدیرِ درونم را خفه کرده بودم تا هرچه که هست اتفاق بیوفتد. حالا او نمیداند که من ميدانم. خودش هم نمیداند چکار کرده است و این نميدانم ها رشته های بلندی از ارتباط را شکل داده اند. 
میدانی خدای نبات :)
تو از حالِ معشوقه ات آگاهی. 
میدانی که به چه سختی تلاش میکنم زندگی کنم، امیدوار بمانم، شاد باشم و برای ادامه دادن انگیزه داشته باشم،
ميدانم که از حالم آگاهی. ميدانم مرا میبینی :)
تو آرامش منی. در روزهایی که تب مشکلات بالا میرود :)
خدای من، خدای نبات، خدای قطرات باران، دوستت دارم، با تمام وجود :) 
عزیزم یک روز دوباره بی تو در آن کوچه ی تنگ و باریکی قدم خواهم گذاشت ، که سنگه قلبم را کف دستت نهادم ‌ . نميدانم آن روز ميدانم کجایی یا نه؟! نميدانم آن روز در خانه منتظر من نشسته ای یا فرد دیگری ، نميدانم حتی فرد دیگری منتظر من در خانه ای دیگر هست یا نه . اما یک چیز را خوب ميدانم .
وقتی تنها از آنجا بگذرم زیر لب این شعر را میخوانم و در حسرت نگرفتن دست هایت ذوب میشوم .
ادامه مطلب
نگارِ مامان ! 
امروز از صبح داشتم توی دلم باهات حرف میزدم.آره تو دلم قربون صدقه ت میرم،به فکرتم با اینکه هنوز توی بغلم نیستی.با فکرت لبخند میزنم.حتی امروز نتونستم با دیدن اون عروسکِ دلبرِ پشت ویترین،مقاومت کنم.عروسک با چشمای خوشگل و لپ های قرمزش به من خیره شد و گفت من برای نگارم !
لبخند زدم.رفتم داخل فروشگاه و خریدمش.برای تو

نگارم گاهی مثلِ حالا ،،که با همه ی وجودم آرزوی داشتنت را دارم؛از بی رحمی دنیا میترسم و دلم برای معصومیت تو میگیرد
 
بنام خدا 
این دشمن که تنها برای کشتن تو نیامده است ، آمده است تا هر لحظه هزار بار جگر فرزندان پیامبر را بسوزاند .
ميدانم که خسته ای !
ميدانم که بی برادری و این همه تنهایی دلت را شکسته است .
ميدانم که در یک روز، نه نصف روز هفتاد بار شهادت یعنی چه ؟
ميدانم که شهادت شبیه ترین خلق خدا به پیامبر( علی اکبر) یعنی چه ؟
ميدانم که راهی میدان کردن فرزندان برادر و خواهر ، کندن تکه تکه های جگر با جان تو چه کرده است ؟ ميدانم که پرپر زدن کوچک ترین فرزند بر روی دس
ميدانم دوستم داری اما به شیوه ی خودت.
ميدانم بهترین چیزها را برایم میخواهی اما به مصلحت خودت.
وقتی یخ وجودم با گرمای نجوایت نرم میشود آنقدر دلم هوایت را میکند کاشکی میشد بغلت کرد و یک عالمه بوسیدت.
به سان کودکان بر پنچه ی پا از شادی دوید جوری سبک شد که ابرها هم سرپنجه انگشتانم را حس نکنند.
با اینهمه بزرگی خدای منی
ناگاه میبینم که از حضورت پر شده ام و قلبم لبریز میشود و چشمانم بارانیم غرق در ترنم حضورت از شوق میلرزد.
 
ارادتمندت کسی که گاه به گ
زمان هایی که کلاس خیاطی میرم بااينکه نرگس خودش هم میره اما سر کی اومدن و همش کل کل داریم
نمیدونم واقعاچه کنم.
خودش وقتی از کلاس میاد هی تعریف میکنه ازهمه چیز و میخنده و.
ولی من هیچی رو نمیتونم بهش بگم چراکه قهرمیکنه و زود سردرد و عصبی میشه
امروز بهش گفتم هی نگو من بهم برمیخوره اما باز ادامه داد و تهش گفت ناراحت میشی؟؟
واقعا نمیدونم چه کنم
نمیدونم چی بگمولشش
فقط اینو بدون یه کاری نکن که بی تفاوت ترازچیزی بشم که توو مغزتم نگنجه.
یه بار تو
تو بخند عزیزِجان.
بخند و دنیا را جایی برای زنده ماندن کن.
دنیا با چشمهای غمگینت .به لعنت خدا هم نمیارزد .
زندگی کردنی که روزهایش با اشک های پنهانی تو آغاز شود.
و شب هایش با سجده های طولانی تو.که صدای ذکر نمیدهد.صدای هق هق میدهد .
مردن تدریجی است.نه زندگی!
ميدانم.
این روزها اشک مهمان همیشگی چشمهایمان است.
ميدانم تو حالت از همه ما بدتر است.
اما این را ميدانم که امید .
اخرین چیزی است که همیشه توی صندوق دل اهل این خانه باقی میماند.
امید
در این لحظه، که قلبم از شوق لبریز از عشق شده است، میخواهم سوگند بخورم، به یگانگی تمام نام های زیبایت، که من هرگز، جز برای تو خودم را تسلیم نمی کنم و تا همیشه دوستت خواهم داشت و برای همه چیز سپاسگزار مهربانیت خواهم بود. 
خدای من، تو را امشب، تمامِ تمامت را برای خودم میخواهم، برای خودم که از شوق بودنت لبریز از عشق شده ام، عشقی بی مثال، عشقی یگانه. 
ميدانم که تو در هر لحظه در قلب من می تپی و رهایم نمیکنی، خوب ميدانم که تو از احوال من آگاهی، تو را
بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوسترقصی چنین میانه ميدانم آرزوست

31 خرداد سالروز شهادت شهید چمران
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.
دانلود کتاب رقصی چنین میانه ميدانم آرزوست
ادامه مطلب
پس از کاشت نهال در آستانه روز درختکاری: همچنانکه قبلاً از پزشکان، پرستاران و مجموعه های درمانی صمیمانه تشکر کردم، لازم ميدانم بار دیگر از این عزیزان که با کار بسیار با ارزش خود در حال جهاد در راه خدا هستند، تشکر کنم. همچنین لازم ميدانم از خانواده پزشکان، پرستاران و همه عوامل درمانی که با صبر و تحمل خود در کنار تلاش شبانه روزی عزیزانشان هستند، سپاسگزاری کنم/ برای عافیت بیماران دعا میکنم و همچنین برای درگذشتگان از این بیماری طلب رحمت و مغفرت
 
میخواهم دعا کنم؛ برای آبادانیِ کشورم، برای شادیِ دل‌های بی‌قرار، و برای سامان گرفتنِ روزگارِ مردمی که به امیدِ فرداهایی بهتر، سختیِ این‌روزهایشان را به جان خریده اند.میخواهم دعا کنم؛ برای آنهایی که رفتند و ندیدند و برق چشمانشان بی فروغ شدبرای سرنشینان هواپیمایی که پرکشیدند برای 179 نفری که کشته شدند و 80میلیون زخمی ای که از خود به جای گذاشتند. و برای آنهایی که قد میکشند و فرداها را چشم به راهند.
من روزهای خوب و شادی بی انتها را، من
لازم ميدانم مجدد حرف مقام معظم رهبری را گوشزد نمایم . آتش به اختیار ، یعنی اقدامات لازم ، با همبستگی را آغاز نمایید . یعنی عمل . یعنی اقداماتی در چهارچوب قانون . یعنی تشکیل هسته هایی در سرار کشور جهت اقدامات قانونی در جهت کوتاه کردن دست خائنین داخلی از بیت المال و مناصب حساس در هر شهر . یعنی هر کدام یک سردار سلیمانی باشید بیدار شوید از خواب خرگوشی رها کنید توجیه ها را
ادامه مطلب
بارها برایش نامه نوشتم که اگر نباشی همه چیز سیاه وخراب میشود،بارهاقربان صدقه ش رفتم وبارها برایش نامه های تکراری نوشتم اماهیچکدام را برایش ارسال نکردم،اخر او همین جاست کنار من،ازمن به من نزدیکتراست،من مینویسم و اومیخواند،من مینویسم مینویسم مینویسم تا ردی از حضور او در نامه هایم بیابم،هرلحظه که فکر کنی به فکرش هستم،من این روزهازیادبااو حرف میزنم،نامه مینویسم و.من ميدانم او باز معجزه میکند ولبخند و ارامش عسلی برایم هدیه می اورد،من مید
یک وقت هایی میشود که عمیقا میخواهم ناخن هایم را در گوشت بدنش فرو کنم و جوری خط بیندازم که رگه های خون روی پوستش دلبری کند و خورده پوست های کنده شده خون الودش که زیر ناخن هایم مانده عذاب وجدانم را ده برابر کند.میخواهم جوری در گوشش داد بکشم که موهایش سیخ شود و چشمهایش اشک بزند.میخواهم مثل سگ هار دهان کف کرده جوری گازش بگیرم که گوشتش کنده شود و درد کل بدنش را بی حس کند .میدانید او مرا حرصی میکندنمیتوانم ببینم اعصابش خراب است نمیخواهم اینطوری
امتحانام چندروزیه تموم شده.خداروشکر،عالی گذشت‌.بااينکه حجم مباحث خیلی زیادبود و اونقدری سرم شلوغ بود که وقت نفس کشیدن نداشتم،اما ب خوبی وخوشی گدشت.هم نمراتم خوب شد هم درسی رونیفتادم!'برای درس تغذیه حدود۴۰نفرافتادن(نمره قبولیش دوازدهه) !امامن۱۶شدم یا تشخیص۱۸ونیم،آسیب عملی ب اون سختی۱۹
هیچ چیزی نمیتونم بگم جزاینکه کارولطف خدابوده.واقعا فکرنمیکردم اینقدرخوب بتونم ازپسش بربیام.حتی احتمال میدادم بیفتم!
چیزی که اخیرا متوجهش شدم، بودن یک چ
دختر_روانشناس_و_پسر_حقوقدان
پسر جوانی در کتابخانه از دختری پرسید: مزاحم نیستم کنار دست شما بنشینم؟
دختر جوان با صدای بلند گفت:
نمی خواهم یک شب را با شما بگذرانم»
تمام دانشجویان در کتابخانه به پسر که بسیار خجالت زده شده بود نگاه کردند.
پس از چند دقیقه دختر به سمت آن پسررفت و در کنار میزش به او گفت:
من روانشناسی پژوهش می کنم و ميدانم مرد ها به چه چیزی فکر میکنند،گمان کنم شمارا خجالت زده کردم درست است؟»
پسر با صدای خیلی بلند گفت:
200 دلار برای یک
دختر_روانشناس_و_پسر_حقوقدان
پسر جوانی در کتابخانه از دختری پرسید: مزاحم نیستم کنار دست شما بنشینم؟
دختر جوان با صدای بلند گفت:
نمی خواهم یک شب را با شما بگذرانم»
تمام دانشجویان در کتابخانه به پسر که بسیار خجالت زده شده بود نگاه کردند.
پس از چند دقیقه دختر به سمت آن پسررفت و در کنار میزش به او گفت:
من روانشناسی پژوهش می کنم و ميدانم مرد ها به چه چیزی فکر میکنند،گمان کنم شمارا خجالت زده کردم درست است؟»
پسر با صدای خیلی بلند گفت:
200 دلار برای یک
خیلی وقتها ما آدمها وقتی تنها میشیم احساس میکنیم حالمون خوب نیست
چندوقتیه که وقتی تنها هستم حالم خوبه خیلی خوب
میدونی چرا؟
چون یک رفیقی پیدا کردم که مدام این حرفش را برای خودم تکرار میکنم:
همانا مادررعایت حال شما کوتاهی نمی کنیم ویادشماراازخاطرنمی بریم
اسم رفیقم مهدی است رفیقی که به سمت خوبیها هدایت میکنه رفیقی که خیلی باخدا رفیقه رفیقی که واقعا رفیقه
پیشنهاد میکنم اگه دنبال حال خوب هستی باهاش رفیق بشی
این رفیق همیشه خواسش بهت هست برای
اولین قدم این بود که بپذیری، شاید اگر من هم میپذیرفتم قدمهای بعدی را محکم تر برمیداشتم ولی سعی کردم از قدم اول فرار کنم داخل اولین قدم لنگ زدم. خودم را کنار گذاشتم و دویدم به کجایش مهم نبود فقط نمیخواستم بپذیرم. روزهایم را ندیدی لرزش دستانم را پشت پرده از اشک پنهان میکردم و نمیپذیرفتم. خیال میکردم رنجش هم شیرین است خیال میکردم روز به روز بهتر میشوم میتوانم مانند تمام قصه ها باخیالهایم زندگی کنم و حقیقت را نپذیرم. ماه ها فرار کردم به زیرتخت به
بیا میخواهم رازی را بگویم.
پسر ها عروسک ندارند.!
درد دل کردن و حرف زدن بلد نیستند
نگاه کن.فقط بلدند اسباب بازی هایشان را پرت کنند!!
پسر ها اشک هم ندارند 
می‌ترسند مردیشان زیر سوال برود
می‌شنوی؟
ته صدایش گریه ای بی صداست
با یک آغوش ساده قلب هر مردی را میشود به دست آورد.
نگاهش کن
وقتی خستستوقتی مریض استوقتی دلسوزی برایش نیست.پدرت وقتی مادرت نیست چقدر پیر است.؟
ميدانم از پسر ها ناراحتیميدانم جرزنی میکنندبی معرفتندبازی بلد نیستند
دانلود آهنگ غمگین و احساسی از سالار عقیلی به نام تنها میمانم ميدانم می آیی برای تیتراژ فیلم سریال برادر جان
Ahang Tanha Momanam Midanam Miaei az Salar Aghili : seryale baradar jan
دانلود آهنگ تنها میمانم ميدانم می آیی (تیتراژ سریال برادر جان)
تنها میمانم ميدانم می آیی با تو آرامم بی ترس از تنهایی
تنها میمانم عاشق تر زخمی تر آرام چون آتش در زیر خاکستر
♪♪♪ ♪♪♪
برگرد و بیا دلتنگ دیدارم بغض شب تارم من هر چه دارم از تو دارم
برگرد و بیا آشفته مگذارم دوری و بی تو بی قرارم
تویی ت
این روزها نه تنها داره منو میسنجه قدرت اختیار و انتخابم‌چجوریاست
داره منو به چالش میکشونه 
و من حتی نمیتونم از چند نفر راهنمایی بگیرم چون مثل همیشه‌اگه بد بشه یا نشه میترسم.
میترسم یکی درست راهنمایی کنه و حرفشو گوش ندم.
امروز بااينکه‌دوساعت حرف زدیم اما هیچکدوم به نتیجه نرسیدیم.
اتاق کاملا سفید
با رنگ رگ هایم ست
روزها به این فکر میکنم که چرا اتاق پرده ندارد
و یادم میرود
و شب به این را میفهمم که چون اتاق من پنجره ندارد
و یادم میرود
و صبح دوباره
در میان تمام سفیدی ها
یک لیوان پر از فراموشی های تاریکی خود نمایی میکند
اسمش این نیست ولی من اسمش را گذاشته ام : فراموش های تاریک!
این صد و یکمین لیوانی است که باید سر بکشم
چون دکتر ها میگویند این تو را از ذهن من دور میکند
من که باور ندارم
اما سر میکشم
تمامش را
یک جا و یک نفس
باز
امروز که برگشتم خانه با حال خوش. بنوش از بابا گفت که ساعتهای متمادی میخواسته چیزی رو بگه و نتونسته و بنوش و فرشته هم متوجه نشدن اخرش رفته رو یه مبل با بغض نشسته و با همون بغض خوابیده. 
عصبانی شدم از دست خودم که خانه نبودم تا بغلش کنم. چه ميدانم حواسش را دورترها پرتاب کنم. در یک لحظه حس تنفر از او آمد به سراغم ميدانم ارتباط مستقیمی به جریان نداره اما متنفر شدم از او که با برنامه ریزی دقیقش خیلی چیزها را بهم ریخت. با نبودنش.
 من آرزو پدر بودم. پرستو
شدیییییییییییییدا خنده داره بروبچ
توصیه میکنم دستمال کاغذی بذارین پیشتون نه برای گریه بلکه برای اشک های سرازیر شده
از شدت خنده.منکه مردم و ترکیدم ینی.بااينکه یکم قدیمیه ولی خدایی خیلی فانهارزش دیدن داره
نماشا.کلیک بنما^^

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها