نتایج جستجو برای عبارت :

چطور تونستم

پیش خودم حس می‌کنم که خیلی آشفته‌ست. کاش می‌تونستم بغل‌ش کنم و آرومش کنم. کاش می‌تونستم آرامشش باشم. کاش بغلم این قدرت رو داشت. کاش می‌تونستم بگم درست ترین آدمِ این دور و بر هاست. کاش می‌تونستم بگم شاد بزی‌ه و درخت باشه. کاش می‌تونستم بگم خودش رو دیوونه نکنه. کاش می‌تونستم. کاش می‌دونستم حالش رو. 
 
+ از عین می‌ترسم. از خودم هم. کاش میتونستم بی‌حسی تزریق کنم بهش. هر چی برا خودم داشتم هم برا اون تزریق می‌کردم. من نمی‌تونم انقدر به
هنوز 24 ساعت از پست قبلی نگذشته که من خوان اول رو با موفقییییییت پشت سر گذاشتم و باورم نمیشه که امروز تونستم اون استرسه رو در راه مثبت مدیریت کنم *_*خود امتحان و موفقیتش به کنار ، من برای اون مدیریتم خوشحاااالم. واقعا کار سختی بود واسم و تونستم از پسش بربیام :) ذوق دارم
امیدوارم این تلاشم همچنان نتیجه بده *.*
دیروز از ظهر که فشارم افتاد واقعا حال نداشتم 
واقعا 
۸ خوابم برد 
۱۱ بیدار شدم 
و دوباره ۲ خوابیدم 
صبح دیر پاشدم برای کارخونه 
چطور ممکنه 
چطور ممکنه
چیه این زندگی؟
۷ ماه مونده تا بازنشستگیش 
یه پسر دانشجو داره 
و به دختر کوچولوعه ۸ ساله 
همیشه مودب 
خندان 
با وقار 
فرامرز 
تش دادم 
صداش کردم 
و تمام
چطور تونستم انقدر قوی باشم اون لحظه 
چطور 
چطور بغلش کردم که نیافته
چطور یادم اومد که بهم گفتی ممنونم که احترام سنمو داری 
چطور دخترت تو
چرا خوب نمیشه؟ چرا خوب نمیشم؟
چرا اومدم اینجا؟
چرا برای افسردگی نمیرم دنبال درمان
چطور تونستم این حجم منفعل بودم رو باشم؟ بخدا هنره
چرا من همیشه خستم از زندگی
هر روزی که تو این دنیا میگذره داره بدتر میشه
تداوم آرزوی مرگ برای جوان یکم زیادی نیست؟
بالاخره با مقابله با تموم انرژی منفی های دیگران و مشکلات دوری من تونستم برم دانشگاهاونم چه رشته ایادبیاتبجای ادبیات میشه گفت:فرهنگ،آرامش،ادب،عشق،عشق و عشق.من عاشقشمالان دو ماه و بیست روز میگذره و من هر روز عاشق تر میشمدرسا برام سخت نیست و چقد خوبه که دنبال علاقت بریبعد چهار سال❤
هفته بعد 4 تا امتحان دارم و هنوز به طور رسمی چیزی نخوندم ولی دلم آرومه. حس میکنم چیزایی رو که باید یاد میگرفتم، یاد گرفتم. با خیالی راحت مرور میکنم. تا الان تا حد زیادی تونستم خودمو ریکاوری کنم و واقعا این ترم برام لذت بخش بود. مثل یه فرد سالم بودم. خوب فعالیت داشتم، با بقیه ارتباط برقرار میکردم. از حرف زدن نمی ترسیدم و از همه مهم تر برای اولین بار تونستم با خانوما حرف بزنم نه اونطور که فکر میکنید بلکه تونستم بهشون سلام بکنم(به خدا پیشرفت بزرگی ب
چه جاهایی که حتی جرئت نکردم آرزو بپردازم، رویا که هیچی. کی تونستم برای اولین بار؟ امروز تو مترو. وقتی تو کوله‌م یه نوشابه خانواده بود با دو تا هاتداگ نصفه. بیشتر آدم‌ها از من انرژی می‌گیرن، تعداد محدودی بهم انرژی می‌دن. شاید تاثیر انسان انرژی‌افزاینده بود که فعل و انفعالاتی در من رخ داد و تونستم. ازاز تعد محدود آدمها منظورم دو بود. هم می‌تونه رقم خوبی باشه هم ناامیدکننده. ترس برم می‌داره که ممکنه یک شه. نشه یک یوقت. 
نشه. 
ساعت 5:24 دقیقه بیدار شدم 
با خوشحالی از اینهمه زود بیدار شدن براش نوشتم : سلااام بلاخره تونستم . صبح بخیر :) 
بعد یکم منتظر بودن که بیدار نشده دوباره خوابیدم 
بعد تر نوشته بود : خب همیشه تو صبح زود پامیشی دیگه :)))) تونستن نداره . باید ساعت هشت بگی تونستم بیدار بمونم این دفعه :D
 
#من هیچ من نگاه :)))) 
چندشبی رو نتونستم که اینجا بیام ، دلم تنگ شده بود مثل هرسال مراسم شب چهلم داشتیم و تا صبح بیداربودیم یه عالمه آرزو و درخواست لیست کرده بودم تا از خدا و امام حسین بخوام . اما نتونستم ، یعنی تونستم اما احساس میکنم از ته قلبم نبود . خالصانه و از ته دل نمی تونستم دعا کنم  
سلام
ببخشید چند وقت نبودم.
دیروز دوباره تونستم باغمو پس بگیرم. البته با 10 میلیون پول بیشتر!
امروز هم کار حیاط کناریم تموم شد. تونستم یه حیاط خوب برای پرورش مرغ درست کنم. برای امتحان 200 تا جوجه آوردم. در کنارش تونستم رابطه خوبی با 5 تا کافی نتی جور کنم و تونستم ترجمه متون از انگلیسی به فارسی و برعکس و هم چنین ترجمه عربی به فارسی رو ازشون بگیرم.
توی یه سایت با محوریت آموزش کامپیوتر هم شروع به تدریس کردم.
راستش انتظار نداشتم ولی اینجور که حساب کردم،
چکار کردند با خون شما؟ .
چجوری این همه ثروت رو بالا کشیدند به اسم شما .
چطور از عدل گفتند در وصف شما و خودشون در عمل ظلم کردند
چطور حرف بهشتی رو شنیدند و توجیه کردند
چطور اونچه مذمت شده بود رو تکریم کردند
چطور کور شدند
چطور بسته شدند
چطور هرچه باسوادتر شدند، متعصب تر شدند
چطور شما رو شناختند و عین شما نشدند.
ما هم نشدیم؟ قبول، ما هم بد کردیم. اما ما که ادعایی نداشتیم
چطور ادعای بزرگی کردند و آرمانتون رو حقیر کردند .کجایی چمران. کجایی امام موس
اینطور نیست که من خیلی خمار اینترنت باشم و استخون‌درد گرفته باشم از نبودنش. فقط نمیدونم با زندگیم چیکار کنم. نمیدونم بعد یه روز طولانی که از دانشگا برمیگردم چطور خستگیمو در کنم. چطور با مامانم اینا تماس تصویری بگیرم. چطور جزوه و ویس دانلود کنم. چطور گوگل کنم که چرا سرامیکای کف اتاقمون بلند شدن و صدا میدن. 
و به طور کلی، بیشتر نگرانم که قراره چی بشه. قراره اینطوری بمونه؟
اگر بخوام به اندازه ی تک تکِ نفسهام ازت تشکر کنم.بازم کمه.نمیدونم نمیدونم چطور باید شکرت رو بگم؟چطور بگم ازت ممنونم؟چطور بگم منو ببخش بخاطر همه ی بدی هام؟چطور بزرگیتو توی ذهنم هضم کنم؟
دلم میخواد اندازه ی همه ی عمرم اشک بریزم و اندازه ی تک تک این اشک ها بهت بگم. ازت ممنونم.
کاش لایقِ نگاهت باشمکاش.لایقم کن ای خدا .
اگه اتفاقات خیلی درشت و وحشتناک بعضی سال‌ها، مثل سال‌های ۹۵ و ۹۰ رو نادیده بگیرم، سال ۹۸ زیباترین و زیباترین و زیباترین و پراتفاق‌ترین و مهم‌ترین و ترسناک‌ترین و عجیب‌ترین و ناخوش‌ترین سال زندگی من بود! سالی که پر از اولین و پر از ترین‌های دورِ دورِ دور بود. پر از شدنِ ناشدنی‌ترین‌ها. پر از بودنِ نابودنی‌ترین‌ها. نمی‌خوام بشینم و ماه به ماه، فصل به فصل، روز به روز و اتفاق به اتفاق مرور کنم. اما امسال، من بدترین حس‌وحال رو توی روز کنک
دانلود رایگان کتاب چطور با هر جور آدمی ارتباط برقرار کنیم؟    
 
دانلود فایل
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
دانلود کتاب چطور با هر جور آدمی ارتباط برقرار کنیم؟ - لیل .www.ketabrah.ir › روانشناسی › ارتباطاتدر کتاب چطور با هر جور آدمی ارتباط برقرار کنیم؟ (How to talk to anyone)، لیل لوندز (Leil Lowndes) 92 مورد از شیوه‌هایی که افراد موفق هر روز در زندگیشان استفاده .
چطور با هر جور آدمی ارتباط برقرار کنیم - کتاب یکتامهرyektabook.com › product › چطور-با-هر-جور-آدمی-ارتباط-برقرار-کنی.چ
دانلود رایگان کتاب چطور با هرجور ادمی ارتباط برقرار کنیم
 
دانلود فایل
 
 
 
 
 
 
 
 
 
دانلود کتاب چطور با هر جور آدمی ارتباط برقرار کنیم؟ - لیل .www.ketabrah.ir › روانشناسی › ارتباطاتدر کتاب چطور با هر جور آدمی ارتباط برقرار کنیم؟ (How to talk to anyone)، لیل لوندز (Leil Lowndes) 92 مورد از شیوه‌هایی که افراد موفق هر روز در زندگیشان استفاده .
چطور با هر جور آدمی ارتباط برقرار کنیم - کتاب یکتامهرyektabook.com › product › چطور-با-هر-جور-آدمی-ارتباط-برقرار-کنی.چطور با هر جو
من دقیقا از پونزده سالگی دیگه عید و مخلفاتشو دوست نداشتم.دلیل هام زیاد بود .بعد از ازدواج شرایط فرقی نکرد بلکه بدترم شد چون در زمان تجرد می تونستم بگم فلان جا فقط میام اما بعد از تاهل واسه خاطر حفظ روابط فقط تونستم فامیل دورترشون را نرم و.
الان پنجمین عیدی هست که دیگه دور شدیم ازون همه رسم الکی و چقدر خدا را شاکرم ازین بابت
هرچند که اینجا هم زیاد از حد ایزوله بودیم و دیگه رسما تنها شدیم ولی باز از دستشون راحت شدم
 
ادامه مطلب
امشب دیدمت. خودت این قرار رو گذاشتی. می‌خواستی اولش همه چیز ناشناس باشه اما مگه چند نفر تو دنیا وجود دارن که دوس داری» رو دوسداری» می‌نویسن؟ می‌دونستم خودتی. همدیگه رو جایی دیدیم که اولین بار دیده بودیم. تو کافه ای نشستیم که اولین بار نشسته بودیم. قبل از رو به رو شدن چند دقیقه از دور نگاهت کردم. سرگردون بودی. موهات بلندتر شده بود و سبیل گذاشته بودی. اما صحنه آشنا بود. خیلی آشنا.دقیقه های اول نمی‌تونستم تو چشمات نگاه کنم. هفت ماه. هفت ماه شده
دخترکم! 
الان که این نامه رو برات می‌نویسم، حس میکنم هنوز توی مسیرم، توی راهم و یه کوچولو از شیرینی ِ"رسیدن" رو هم با چشم‌های بسته مزه‌مزه نکردم راستش. رسیدن به چی؟ به لحظه‌ای که حس کنم تونستم کسی رو دلگرم کنم، تونستم غم کوچیکی رو برطرف کنم، تونستم تاثیرگذار باشم؛ تو مسیری که بهم پیوند خورده و دارم راهشو میرم.  به خاطر همین وقتی دوستم استوری گذاشته بود:" اگه قرار باشه همین فردا بمیری، چی کار میکنی؟" اشک تو چشم‌هام جمع شد از تصور نرسیدن. از
فکر می کنم بیشتر از ۶ ماه پیش بود که یهو تصمیم گرفتم دیگه ننویسم. درواقع تصمیم گرفتم اینجا» رو ننویسم. در اون زمان کار درستی بود. باید یه اتفاقی می افتاد تا من طور دیگه ای باشم، طور دیگه ای رفتار کنم، طور دیگه ای زندگیمو ببینم. کاری ندارم که شد یا نه اما میتونم ادعا کنم که از اتفاقاتی که تو این دوره افتاد راضی ام، به استثناء یکیش. همین نوشتن. بعد از چند مدت دیگه نمی تونستم بنویسم. نمی دونستم موضوعم رو چطور باید بگم، یا اصلا باید بگم؟!
ادامه مط
چقدر دلم می‌خواد یکی بود می‌تونستم باهاش درد و دل می‌کردم
چقدر دلم می‌خواد میشد برم بغل مامانم و چند دقیقه‌ای آروم میشدم
چقدر دلم می‌خواد راحت تصمیم‌م رو بگیرم بدون عذاب وجدان بدون حس تنها گذاشتن تو اوضاع نسبتا نامناسب
چقدر دلم می‌خواد می‌تونستم واسه چند ماه هم که شده واسه خودم زندگی کنم بدون دغدغه‌ی بقیه رو داشتن.
می‌تونستم تا آخر عمر از عالم و آدم شکایت کنم. می‌تونستم صبح تا شب سرنوشتم رو لعنت کنم و بد و بی‌راه بگم که چرا نخواست، نشد و نموند. اما ترجیح دادم به این فکر کنم که تقدیر، چقدر مهربون بود که فرصت دیدنش رو بهم داد. شاید اگه نمی‌دیدمش، هیچ‌وقت نمی‌فهمیدم از زندگیم چی می‌خوام. دوست داشتن، اتفاقیه که یه بار میوفته. یـه روز یه نفر به زندگیت میاد که مثل هیچ‌کس نیست. اون روز برای بوسیدنش، فقط باید خوش‌شانس باشی| پویا جمشیدی |
دنیا بدون مامان بزرگ چطور داره میگذره،نمیدونم!من چطور دارم طی میکنم ،نه میرم سر خاکش،نه خونه اش!
قبلا که می رفتیم و زنگ درو می زدیم ،خیلی طول می کشید تا از جاش بلند بشه و در رو برامون باز کنه.اما بالاخره باز می کرد.
2 ماه پیش آخرین بار که رفتم به یاد و امید قبل،زنگ درو زدم و منتظر موندم تا درو باز کنه اما خیلی طول کشید،اما هیچ کس در رو باز نکرد.دنیا روی سرم خراب شد،از دنیا یه کشیده ی محکم دیگه خوردم.انگار همون لحظه دوباره از دستش داده بودم.نش
دارم دقیقه هارو میشمرم ساعت بشه یک و نیم که بابا زنگ بزنه تا ازش بپرسم بلیط گرفته واسه هفته دیگه یا نهکه اگه نگرفته یادش بندازم.بگم که یک دقیقه ام بیشتر از یه ماه اینجا نمی مونمحتی یه دقیقه.
از دیروز کارم فقط شده چک کردن پروازا.
دیشب دیگه نرفتم پاییندلم نمیخواست ببینمش دیگه.نه شام خوردم نه فیلم دیدم باهاشون.چون دیگه نمی تونستم عادی باشم.نمی تونستم تظاهر کنمحداقل دیشب و نمی تونستم دیگه.البته منتظر بودم مامان بیاد سراغم ولی نیومد.
واقعا چطوری تونستم همچین احساساتی داشته باشم؟
جدا یکی بیاد و کمکم کنه این حسو نابود کنم
همین دقیقا میتونه نقطه ضعف یه دختر حساب بشه 
خیال پردازی 
:|
+راستی امروز تولد مامانم بود تولدت مبارک مامان مهربونم مامانم زیادی مهربونه و میبخشه! خیلی دوس داشتنیه! 
داره بارون میاد و دل آدم میخواد زار بزنه. 
حالا من هیچی تو چطور تونستی اینکارو بکنی؟ نامرد
می دونستم همش سوء تفاهماتِ ذهن مسخره ی منه. چقد مسخره واقعا! 
پستاشو که میخوندم پی بردم اونم چق
 کتاب چطور با هر جور آدمی ارتباط برقرار کنیم
 
دانلود فایل
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
اگر امکان دارد آن را به فارسی ایمیل کنیدنتایج وب
دانلود کتاب چطور با هر جور آدمی ارتباط برقرار کنیم؟ - لیل .www.ketabrah.ir › روانشناسی › ارتباطاتدر کتاب چطور با هر جور آدمی ارتباط برقرار کنیم؟ (How to talk to anyone)، لیل لوندز (Leil Lowndes) 92 مورد از شیوه‌هایی که افراد موفق هر روز در زندگیشان استفاده .
دانلود کتاب صوتی چطور با هر جور آدمی ارتباط برقرار کنیم .www.ketabrah.ir › کتاب صوتی
سلام 
همه اش تونستم ۲۴ ساعت پاک باشم . البته ۸ ساعتش رو هم خواب بودم . ولی خب همه اش ذهنم اینستا بود . کارهایی که تونستم تو این یه روز بکنم این بود که شب زود بخوابم و از این صفحه به اون صفحه نرم . و بعد بیدار شدن هم . بعد غذا خوردن . بعد نماز خوندن و. استخاره گرفتم خوب اومد . دوباره نصبش کردم ولی باید یه فکری برا زندگیم و برنامه ها بر دارم . همین قدر سست عنصر 
امروز یه کتاب کادو گرفتم . به نظر باید جذاب باشه صحنه های تکان دهنده در تاریخ اسلام » یه نفر
فردا مجبورم کمی دروغ بهم ببافم .
امیدوارم اولین . آخرین دروغ های امسالم باشه :(
فردا رو مجبورم اگر نگم برای همیشه توبیخ میشم و یکی از نگران کننده ترین وضعیت رو دارم 
دلم به حال خودم میسوزه . 
درستش میکنم 
همه چیو درستش میکنم انقدر میزون که یه روز میام و میگم تونستم
اره منم تونستم همه چیو درست کنم . 
بالاخره تونستم .
همه چیو برمیگردونم سرجاش . همه چیو . 
به خودم همین الان و همینجا قول میدم .
خودمو میشم . اما نمیزارم خراب بشه .
درست
دانلود رایگان کتاب چطور با هر جور آدمی ارتباط برقرار کنیم
 
دانلود فایل
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
اگر امکان دارد آن را به فارسی ایمیل کنیدنتایج وب
دانلود کتاب چطور با هر جور آدمی ارتباط برقرار کنیم؟ - لیل .www.ketabrah.ir › روانشناسی › ارتباطاتدر کتاب چطور با هر جور آدمی ارتباط برقرار کنیم؟ (How to talk to anyone)، لیل لوندز (Leil Lowndes) 92 مورد از شیوه‌هایی که افراد موفق هر روز در زندگیشان استفاده .
دانلود کتاب صوتی چطور با هر جور آدمی ارتباط برقرار کنیم .www.ketabrah.i
دانلود رایگان کتاب چطور با هر جور آدمی ارتباط برقرار کنیم؟
 
دانلود فایل
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
اگر امکان دارد آن را به فارسی ایمیل کنیدنتایج وب
دانلود کتاب چطور با هر جور آدمی ارتباط برقرار کنیم؟ - لیل .www.ketabrah.ir › روانشناسی › ارتباطاتدر کتاب چطور با هر جور آدمی ارتباط برقرار کنیم؟ (How to talk to anyone)، لیل لوندز (Leil Lowndes) 92 مورد از شیوه‌هایی که افراد موفق هر روز در زندگیشان استفاده .
دانلود کتاب صوتی چطور با هر جور آدمی ارتباط برقرار کنیم .
چقد هوا خوبه.منکه فردا نوبت ارائه ی پروژه ای رو ندارم که انجام ندادم تایپش نکردم و تستش هم نکردم.شما چطور؟؟منکه اصلا معدلم وابسته به سه واحد پیشرفته ی فاکی نیست.شما چطور؟منکه نمیخوام شب زله بیاد اصلا قیامت شه تا صبح نرسه.شما چطور؟
نوشته
کلمه
جمله
نهاد
گذار
فعل
مفعول
فاعل
قید
صفت
ضمیر
یک جمله کامل
یک فعل
کاری که باید انجام شود.
دستور به انجام یک کار.
مراحل انجام کار.
دلیل انجام کار.
اسم.
thing, concept, idea
یک دو سه
چی؟
چرا؟
چطور؟
چگونه؟
کی؟
کجا؟
آیا؟
اما
بله
خیر
 
کاری که باید انجام بدیم
چگونه کار را انجام بدیم
چطور بفهمیم چه کاری باید انجام بدیم
چطور همه ی این اطلاعات رو مدیریت کنیم
چطور بدانیم چه کاری رو کی انجام بدیم؟
چطور بدانیم آیا کاری که انجام میدیم درسته یا نه؟
چطور بدانی
 توی ساختمون نیمه متروک یه کارخونه قدیمی بین یه دستگاه بزرگ و دیوار پنهان شده بودم، خیس و کثیف. پاهام درد گرفته بود و پشتم به دیوار خشن کشیده می‌شد. بند انگشت‌هام درد گرفته بود اما نمی‌تونستم از فشار روی اسلحه‌ی دستم کم کنم، نمی‌تونستم ثانیه‌ای از خودم جداش کنم. سقف کارخونه بعضی‌ جاها ریخته بود و با ایرانیت و پلاستیک سوراخ ها رو پوشونده بودن. بارون محکم روی اون‌ها می‌خورد و گاهی قطره‌های درشت آب از فاصله‌ی زیاد روی ف زنگ زده‌ی ماشی
 _عاقا یکی بیاد به من آموزش بده چطور میشه مرغ (زرشک پلو با مرغ) پخت !!://
نه اینکه نتونم بپزم ولی نمیدونم چرا بی مزه میشه همیشهههههه
_یه اکواریوم دیگه به خونه اضافه کردم(از این ماهی کوچولو  موچولوهاخریدم )اونقده خوشگلن (نمیشه عکس گرفت تصویر خودم داخل شیشه  اکواریوم می افته )
علت علاقم به ماهیا رو هم نمیدونم. روزی نیم ساعت میشینم روبروی ماهیا و نگاشون می کنم :))
_ تلفظ اسمارتیز چقد سخته :(
اسمارتیس 
ازمارتیز
اسمارتیسم 
چند روز پیش ابروم رفت،نمی تون
همیشه توی زندگی من اتفاقاتی رخ میده که اون رو به دو بخش قبل و بعد از همون اتفاق تقسیم می‌کنه. نکتهٔ مهمی که می‌خوام روش تاکید کنم این هست که این اتفاق ممکنه خیلی زود فراموش یا کمرنگ بشه و صرفا برای چند روز این تغییرِ قبل و بعدی رو احساس کنم. آخرین بار وقتی بود که به‌خاطر حساسیت دارویی نزدیک بود بمیرم، شاید حتی اگر به دادم نمی‌رسیدن هم نمی‌مردم ولی دوست دارم این‌جوری فکر کنم، که نزدیک بود بمیرم؛ چون تاحالا به این شدت برای نفس کشیدن تقلا نکر
حس بدی دارم به تک تک این روز هایی که گذشت و در حال گذشتنه و در حال اومدن هست! 
از تک تک ثانیه هام می‌ترسم و دلم می‌گیره.
این نیز بگذرد.
ی بهم گفت 
ماهور؟
بله؟
تصور کن مامانت.
؟
مامانت، فوت کنه
توی دلم گفتم خدا نکنهههه:/  ولی با آرامش گفتم خوب؟
تو می‌تونی همون آدم گذشته باشی؟
بدون فکر گفتم 
البته که نه، دست می‌کشم از زندگی کردن. بابامو دوست دارم ولی با مامانم حسابی صمیمی و رفیقم.
ولی من تونستم، منم مثل تو، تنها دوستم مامانم بود، خواهرم با بابام
خب!
تموم شد :)
یه بخش گنده‌ی دیگه هم گذشت و ازش یه سری خاطره موند فقط! یه سری چیز ناله و غر و خستگی و کلافگی و خوندنای وقت و بی‌وقت و یه روزایی نخوندن و .
حضور دوست‌های قدیمی و جدیدی که انصاف نیست اگه ازشون یاد نکنم و نگم که انرژی‌ای که از اونا گرفتم باعث شد بتونم این چند ماه ادامه بدم و کم نیارم و .
و اما خودم! دلم میخواد بگم که دمم گرم! تونستم! واستادم. پای خودم و ارزش‌هام و آرزوهام موندم. نتیجه هرچی بشه مهم نیست! واقعا وقتی همه‌ی تلاشی که
۱. عجیب درگیرم. با همه‌ی آنچه که هستم! جا دارد که به حال خود زار بگریم. دورافتاده‌ام. دور. دورِ دور. من الان باید. . می‌دانید؟ من با تمام وجودم احساس می‌کنم که وضعیت فعلی‌ام، نباید وضعیت فعلی‌ام باشد. رویایی، خیال می‌بافم؟ نه. حقیقتش نه. اما چرا. زمانه، حقیقت‌ها را می‌پوشاند. غالب می‌شود بر واقعیتی که دورانی جزئی از بدیهیات بود. بگذریم. 
۲. افتاده‌ام روی دور باطلی که خود آغازگرش بوده‌ام. امیدم را پاک باخته‌ام. اراده‌ام را پاک فراموش کر

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها