نتایج جستجو برای عبارت :

عروسه ۱۳ساله خان

میبینید تو رو خدا؟
ملت شادی عروسیشونو با همه شهر قسمت میکنن هیچ!یه سری از من بیکار تر میوفتن دنبالشون و تا این موقع تو خیابون بوق بوق بوق ‌.اهنگ بالا.بزن و بکوب !روز  عیدی خوش بخت بشید به حق علی .
فقط تو رو خدا مراعات کنین!
در ضمن:
یکی دیگه عروسه یکی دیگه داماده.
شما دنبال سرشون راه میوفتین .؟
خب که چی؟
الان چیکار کنم من؟تو چیکار کنی؟
بعد بوق پراید تو چه تاثیری تو شادی و خرمی و زندگی اینده این دو فنچ که از فردا با قسطای عروسی و ماشین و گل و شی
یه دختره هست فامیل مونه
دو سه سالی ازم کوچیکتر بود
باهام میومد کلاس زبان
حکم ننه شو داشتم
بهش می گفتم خپل
الان مامانم خبر داد آخر هفته عروسه خپله
یه خنده کردم
نمیدونم از رو بی عاری بود
تعجب بود
افسوس بود
خنده ی تلخ من از گریه غم انگیز تر است بود
خلاصه خودمم نمیدونم چی بود
هنوزم دارم میخندم
اصلا از اینجا تا تالارشون از اینا
 
 
پی نوشت1:ولی ناموسا خیلی بچه بود ها
من الان خودمم بخوام عروسی کنم خنده م میگیره
جدی رو چه حسابی بچه رو میفرستن تو دهن گ
این پاورپوینت در 15 اسلاید طراحی شده است در این پاورپوینت مطالبی از زندگی نامه،نحوه اعزام به جبهه،فعالیت در جبهه و ماجرای اعزام به جبهه هم به صورت روایت گری در فیلم هم داستانی و سایر مطالب مفید و ارزنده در مورد شهید 13ساله مرحمت بالا زاده در این پاورپوینت درج شده است که امید واریم رضایت شما مشتریان عزیز را جلب نمایید
 
 
 
جهت دانلود فایل کلیک کنید
عزت ما رو در سفر اربعین شکستید، اما ما رایت الا جمیلا!
شورای امنیت استان ایلام ابلاغ کرده که مساجد و موکب‌ها را بروی زائران ببندین!
از لب مرز تا اینجا همه برای دعا می‌کنن!
به توریست‌های خارجی هم اینطور ارز می‌دین؟
برای زله‌ی کرمانشاه چیکار کردین؟
  
حجم: ۳۱٫۴ مگابایت
 
رهبر ما آن نوجوان ۱۳ساله‌ای بود که از کتاب‌ها حذف شد‌
 رفتم که یادش از دل و سر در‌به‌در شود
رفتم که فکرِ جمعی‌مان بی‌پدر شود
رفتم ، نرفت ، آمده در خانه‌ی جدید
باید سَرَم را تَرک می کردم که سَر شود
لم داده روی مبل، آغوشی که لب‌به‌لب.
تصویرِ لکه های سیاهی که از عَصَب.
بیدار می‌کُن‍َدَم ،نَفَسی نصفه‌های شب
لای پتو که خاطره‌ای در تکامل و تب.
توی اتاق راه می‌افتند بوسه‌ها
شکلِ مونّثِ غم و ذوقِ عروسه‌ها
می‌ترسم از صدای کسی تویِ.، بیخیال
ماهیِ تُنگ ، گریه نکن پیشِ ه‌ها
بوی انار ، وای ک
 رفتم که یادش از دل و سر در‌به‌در شود
رفتم که فکرِ جمعی‌مان بی‌پدر شود
رفتم ، نرفت ، آمده در خانه‌ی جدید
باید سَرَم را تَرک می کردم که سَر شود
لم داده روی مبل، آغوشی که لب‌به‌لب.
تصویرِ لکه های سیاهی که از عَصَب.
بیدار می‌کُن‍َدَم ،نَفَسی نصفه‌های شب
لای پتو که خاطره‌ای در تکان و تب.
توی اتاق راه می‌افتند بوسه‌ها
شکلِ مونّثِ غم و ذوقِ عروسه‌ها
می‌ترسم از صدای کسی تویِ.، بیخیال
ماهیِ تُنگ ، گریه نکن پیشِ ه‌ها
بوی انار ، وای که
اقااا :))) امروز صب با زنداداشم بلند شدیم بریم آرایشگاه، بعد نوبتمون ساعت یازده بودش. بعد سر ساعت رفتیم تو گفت عهههه زود اومدین. ما عروس داریم کهههه. یه خانوم گامبوی نارنجی پوش الاغی هم بودش خیلی هم بداخلاق بود. بیترادب -_- بعدنش رفتیم دیدیم عروس داره. یه عروس زشتی هم بودش. بعد خواهرشوهر ِ عروسه پسرش ترقه زده بوده با دوچرخه اومده فرار کنه با آرنج افتاده رو ترقه دستش شکسته. بعدنش کار زنداداشم رو نصفه انجام داد ما نشسته بودیم رو مبل. بلندمون کرد گف
آقای امیرحسین بلوچ فرزند داد محمد (جز نهم)۱۳ساله
وضعیت: دارای انضباط می باشد از والدین تقاضای حمایت را داریم
آقای خالد آبزارع فرزند لعل محمد(جز هشتم)۱۵ساله
وضعیت :دارای انضباط می باشد از والدین تقاضای حمایت داریم
آقای علی بلوچ فرزند جما(جز چهارم)۱۳ساله
وضعیت:دارای استعداد متوسط می‌باشند همچنین صاحب صوتی زیبا می باشد
آقای محمد آب فرزند صادق (جز دوم)۱۵ساله
وضعیت:با توجه به استعداد پایین از والدین تقاضا می شود که او را تشویق کرده و صبر و استقا
امروز عروسی دوست ساده ی هجده سالمه با دوماد نوزده ساله. دوستم کلی مشکلات خونوادگی دارن و اینا. خیلی دختر معصوم و ماهیه. نمیدونم خوشحال باشم یا ناراحت. امیدوارم خوشبخت بشه. زیاد.
مراسم فردائه ما امشب رفتیم برا بزن و برقص و.‌
کلی رقصیدیم، خندیدم و از این حرفا. کل مهمونا ما هفت نفر بودیم :)
بقیه یعنی عمه هاش و مادربزرگش چون اون اتاق بودن مهمون حساب نمی کنم :)
دختر عمه اش (۱۶ساله) و پسر عمه اش(۱۳ساله) هم بین ما بودن.
میخوام با جنتلمن ترین مرد زندگیم (پ
دراز کشیده بودم روی مبل و فکر میکردم. چشمام بسته بود
صدای پای دخترک میامد ک داره میاد پایین
چشمامو باز نکردم
اومد بالای سرم فکر کرد خوابم
رفت پتوی خودش را آورد انداخت روم
بعد رفت بالشت خودش را آورد گذاشت زیر سرم
پتو و بالشت را صاف کرد و مطمین شد که دستامم زیر پتو باشه.
وقتی درست کرد کامل سرش را آورد نزدیک
گونه ام را بوسید
آروم دست کشید روی موهام و خوند : لالالالایی لالالالایی
چند باری خوند و گفت پیش پیش پیش
آروم دوباره رفت و آروم در را بست
دخ
رمان خانزاده دلربا یک رمان عاشقانه بسیار زیبا میباشد که هرشب در کانال تلگرام منتشر میشود. اسم نویسنده رمان خانزاده دلربا مشخص نیست. شما میتوانید جهت دانلود رمان خانزاده دلربا با لینک مستقیم و فرمت pdf رایگان بدون سانسور از مجله اینترنتی هیلتن اقدام کنید.
 
خلاصه و دانلود رمان خانزاده دلربا
خلاصه ای از رمان خانزاده دلربا منتشر نشده است.
 
بخش هایی از متن رمان خانزاده دلربا
دستامو از سقف بسته و مثل یک شیء بی ارزش ارزیابیم میکنه یه شلاق تو دستش
رمان خانزاده دلربا یک رمان عاشقانه بسیار زیبا میباشد که هرشب در کانال تلگرام منتشر میشود. اسم نویسنده رمان خانزاده دلربا مشخص نیست. شما میتوانید جهت دانلود رمان خانزاده دلربا با لینک مستقیم و فرمت pdf رایگان بدون سانسور از مجله اینترنتی هیلتن اقدام کنید.
 
خلاصه و دانلود رمان خانزاده دلربا
خلاصه ای از رمان خانزاده دلربا منتشر نشده است.
 
بخش هایی از متن رمان خانزاده دلربا
دستامو از سقف بسته و مثل یک شیء بی ارزش ارزیابیم میکنه یه شلاق تو دستش
انقلابی تا مرز فهمیدن☑
✴در هر برهه ای از زمان نسلی با باورها وافکار و عقایدخاص  ومتفاوت بروز می کند!اما آنچه که در این میان مهم است همرنگی آن باور با سعایت یا سعادت وجودی فرد وجامعه خواهد بود!باوری که در راستای آرمانهای الهی باشد یا نفسانی✔✔✔
◀برهه ی دفاع مقدس نمادی از باشکوهترین صحنه های خودباوری با تکیه بر آرمانهای الهی بود!
صحنه ای که 13ساله ها را به مرام فهمیده گی می رساند و جان دادن برای مام میهن؛ 
محصل کلاس پنجم را رهبربصیرت وشجاعت
اصلاحات تازه طرح کودک همسری/ اضافه شدن شرط فاصله سنی و تاکید روی ممنوعیت ازدواج زیر ۱۳ساله‌ها
طرح مبارزه با کودک همسری، یکی از طرح‌هایی بود که سال گذشته فراکسیون ن آن را به مجلس تقدیم کرد اما در کمیسیون حقوقی قضایی رای نیاورد. این طرح قرار بود قانون را مم کند تا از ازدواج دختران زیر ۱۳ سال و پسران زیر ۱۵ سال جلوگیری کند و طی آن اگر پدر فرزند یا حتی قاضی، فرد را مجبور به ازدواج کند محکوم شود. این طرح باوجودی که نتوانست نظر مثبت مخاطبان ر
سرباز کوچک امام: نوجوانی، اسارت با هم سنخیتی ندارد. خاطرات یک ۱۳ساله ی اسیر
سرباز کوچک امامنویسنده: فاطمه دوست کامیویراستار: فرزانه قلعه قوندانتشارات پیام آزادگان
بریده کتاب:
یک نفر از بیرون داد می زد: ((بابا، یکی بیاد رو این خاکریز پاس بده))…… وقتی دیدم کسی به حرفش محل نمی گذارد از سنگر رفتم بیرون و بهش گفتم: ((من اومدم. شما برید تو سنگر من حواسم هست)) دو سه ساعت که گذشت، تمام لباس هایم خیس آب شد. یک لحظه فکر کردم شاید صدای باران است و خیالاتی
با هر ضرب و زوری شده، بعد از چندین کیلومتر پیاده روی توی مهران به مرز رسیدیم.
دوساعتی منتظر شدیم تا همسفرامون لِک لِک کنان از راه برسن. (همینجا اولین درس زیارت اربعین رو بهتون بدم و اون اینه که هرگز و هرگز با کاروان نرید، یه گروه نهایتا پنج شش نفره، هم معطلیش کمتره، هم دلچسب تره، به همه برنامه هاتونم میرسید)
بعد از دوساعت که رسیدن به ما، تازه میگن شماها کجایید؟؟؟! انگار اونا منتظر ما بودن!
خلاصه بعد ازین که مرز حسابی شلوغ شد و آفتاب رسید فرق آس
خیلی چیزها یاد گرفتم از فیلم "اسب سفید پادشاه"
برید زن بگیرید، بعد با وجود اینکه زنتون عاشقانه عاسقتونه واسه مال و جمال بهتر ولش کنید، دوباره برید زن بگیرید، بعد آه زن اول دامنتونو بگیره و زن دوم شب عروسی تو تصادف بمیره و شمام فلج بشید، بعد برگردید، زن اول دوباره عاشقانه می‌پذیردتون.
عاشق زن دوستتون بشید، بعد هی بهش کمک کنید، هی نامردی‌های دوستتون رو (که زنش رو ول کرده و دوباره زن گرفته) جمع و جور کنید، با دوستتون بهم بزنید به خاطر این کارش،
کُزت اگه میدونست تا دخترای ایرانی دو تا استکان میشورن میگن:یک کزت هستم”
همون موقع جلوی خانواده تناردیه خودسوزی میکرد!:دی خخخخخخخخخخخخخخخخخخخ

عاغاااا
یه رفیق دارم خونشون روبروی تالاره
هر شب میره وسط مجلس میرقصه
خونواده داماد فکر میکنن فامیل عروسه
خونواده عروس فکر میکنن فامیل داماده
.
.
.
دو تا پنجاهی شاباش میگیره
شامشم میخوره میاد خونه
آماده میشه برا شب بعد
ماهی 3 ملیون درامد
هی بگید کار نیست

پیر زنی رفت داروخانه تا برای درد مفاصلش دارو
کتاب بامعرفت‌هایش را از توی قفسۀ طنز برمی‌دارم. حمد و سوره‌ای می‌خوانم و بعد به نیت فال، کتاب را باز می‌کنم:
عشق شما بسته به جونم هنوز
واسه شما دل‌نگرونم هنوز
دم به دم و روز و شب و ماه و سال
آدمه و هزار فکر و خیال
می‌گم یه‌وقت تو راه کج نیفتین
بیخودی رو دندۀ لج نیفتین
به جرم بند و بستِ پشت پرده
فنا نشین یه‌وقت خدا نکرده
نشین دچار نخوت و توهم
با چارتا بوق و سوت و دست مردم
کسی اگه محل‌تون می‌ذاره
یه وقتی یابو ورتون نداره
همیشه عجز و ندبه از و
دانلود آهنگ مادر شوهر چه کردی همه رو دیوونه کردی
دانلود اهنگ مادر شوهر خداوردی

سه برادر خداوردی مادر شوهر چه کردی
دانلود آهنگ مادر شوهر قاسم گلی


دانلود اهنگ مادر شوهر از سه برادر خداوردی
آهنگ مادر شوهر سه برادر خداوردی
آهنگ سه برادر خداوردی مادر زن

دانلود اهنگ مادر شوهر چه کردی


دانلود آهنگ جدید سه برادر خداوردی مادر شوهر
Download New Music 3Baradar Khodaverdi Madar Shohar

ترانه . آهنگ . تنظیم : سهبرادر خداوردی


آهنگ جدید سه برادر خداوردی بنام مادر شوهر چه کرد
دلهره های خیابان وحید

نقد
رمان دلهره های خیابان وحید : ۱۸۰ صفحه درباره دفاع مقدس که کلمه ای از
غیرت خدایی، خباثت صدام، کفر آمریکایی ها، انقلاب و شهدا در آن نیست
نقد رمان دلهره های خیابان وحید ، نویسنده : محمدرضا مرزوقی

داستان از زبان یک کودک با سن ۵ تا ۷ ساله نقل می شود. اما واقعیت را
نویسنده مراعات نکرده؛ از زبان یک کودک چنان بزرگانه نوشته که نوجوان
۱۳ساله یا  بالاتر حوصله ی خواندن آن را دارد.کتاب دلهره های خیاب
هوالمحبوب

کل روزهای این دو ماه و اندی، برای تعطیلی لحظه‌شماری کردم. واقعیتش دیگه لذتی از کارم نمی‌برم. دارم به این فکر می‌کنم که چرا تا پارسال فکر می‌کردم مهم‌ترین شغل دنیا رو دارم و به میز معلمی می‌گفتم تخت پادشاهی!
دارم دنیایی رو تصور می‌کنم که از پارسال صد مرتبه خراب‌تر و سیاه‌تر شده. به بچه‌هایی فکر می‌کنم که از وطن‌شون متنفرن، به کلاس ششمی‌هایی فکر می‌کنم که مطمئنم از نبودن یک هفته‌ای من بیشتر استقبال کردن تا حضورم و جدیتم برا
بازاریاب‌های شبکه‌های اجتماعی نیاز دارند که با فضای شبکه‌های اجتماعی آشنا باشند تا تصمیمات درستی برای افزایش و هدایت مخاطب بگیرند. در بازاریابی محتوایی شبکه‌های اجتماعی، منابع فراوانی برای یادگیری وجود دارد، ما در این مطلب، ۹ فیلم و ۲ سریال تلویزیونی معرفی خواهیم کرد که باعث افزایش مهارت‌های شما در زمینهٔ بازاریابی شبکه‌های اجتماعی مخصوصاً اینستاگرام خواهد شد.
۱. پایه هشتم (۲۰۱۸)
Eighth Grade
پایه هشتم (۲۰۱۸)
اگر یک دختر نوجوان بخواهد فیل
امروز رفتم کمک خالم. قرار بود لباسم رو برش بزنم و دیگه شروع کنم به دوختنش ولی خب نشد.
یه نفر چند تا صابون و حوله و سبد چوبی و تور و ربان و اینا داده بود بهش تا واسش تزیین کنه. اولش فکر کردم لابد واسه یه تازه عروسه که جهیزیه رو تزیین میکنن تا بقیه بیان ببینن. ولی تا پرسیدم واسه کیه؟
خالم گفت اینا واسه معلم پسرشه و گفته تازه خونه خریدن اینا رو واسم تزیین کن که بذارم توی سرویس و حمام !!! تعجبم از اینه که این خانم معلم تازه عروس نبود و به گفته ی خودش چو
آقای جواد بلوچ فرزند قادر بخش حافظ ۲۹جز قرآن کریم ۱۷ساله
وضعیت: از والدین محترم تقاضا میشود فرزند خود را به حضور منظم در مکتب تشویق کنند چون طالب در حال مرور جزهای قبلی می باشد لذا نیاز مبرم به حضور در کلاس ها دارد
آقای پژمان بلوچ فرزندمولابخش حافظ ۲۹جز قرآن مجید۱۶ساله
وضعیت:این طالب نیز در حال مرور جزهای قبلی خود می‌باشد از والدین محترم تقاضا می شود با تشویق او ؛انگیزه لازم را برای حفظ کامل و قوی قرآن مجید فراهم کنند
آقای آرش فرزند طارق حا
آقای جواد بلوچ فرزند قادر بخش حافظ ۲۹جز قرآن کریم ۱۷ساله
وضعیت: از والدین محترم تقاضا میشود فرزند خود را به حضور منظم در مکتب تشویق کنند چون طالب در حال مرور جزهای قبلی می باشد لذا نیاز مبرم به حضور در کلاس ها دارد
آقای پژمان بلوچ فرزندمولابخش حافظ ۲۹جز قرآن مجید۱۶ساله
وضعیت:این طالب نیز در حال مرور جزهای قبلی خود می‌باشد از والدین محترم تقاضا می شود با تشویق او ؛انگیزه لازم را برای حفظ کامل و قوی قرآن مجید فراهم کنند
آقای آرش فرزند طارق حا
 
  متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.



این سکانس از شیار 143 رو یادتونه؟
چند سال بعد از اینکه یونس از جبهه برنگشت و خبری نشد،نامزدش اومد از الفت اجازه گرفت تا ازدواج کنه. الفت اجازه داد چون میفهمید کسی همپای خودش نیست و اونم دوست دا
سرباز کوچک امام: نوجوانی، اسارت با هم سنخیتی ندارد. خاطرات یک ۱۳ساله ی اسیر
سرباز کوچک امامنویسنده: فاطمه دوست کامیویراستار: فرزانه قلعه قوندانتشارات پیام آزادگان
بریده کتاب:
یک نفر از بیرون داد می زد: ((بابا، یکی بیاد رو این خاکریز پاس بده))…… وقتی دیدم کسی به حرفش محل نمی گذارد از سنگر رفتم بیرون و بهش گفتم: ((من اومدم. شما برید تو سنگر من حواسم هست)) دو سه ساعت که گذشت، تمام لباس هایم خیس آب شد. یک لحظه فکر کردم شاید صدای باران است و خیالاتی
قسمت اول را بخوان قسمت 48
از رنگ رژ خوشم نمیاد و یکی دیگه برمی دارم، همزمان با من امیرم سرشو جلو می کشه تا جلوی آینه موهاشو مرتب کنه و محکم سرامون به هم می خوره.
نگاش می کنم و می خوام نق بزنم تا حد خودشو نگه داره ولی دهنم قفل می شه بین لباش و با دستش دو طرف صورتمو سفت می گیره تا نتونم کنارش بزنم.
بدنم سرد و گرم می شه و بالاخره رهام می کنه.
-گفتم که از این به بعد فقط عمل می کنم، حالا راحت رژ بزن.
مات موندم و در ماشین با خروجش بسته میشه ولی هنوز رد دستا
شاید اگه اینجا هم مثل بعضی کشورای خارجی تستای شخصیتی و امادگی برای رشته پزشکی میگرفتن هیچوقت به من اجازه ورود به دانشکده پزشکی داده نمیشد.شاید هم مردم این شهر کوفتی زادگاه خیلی خیلی پرخاشگرن که تقریبا هر پزشکی که اینجا کار میکنه یا کار کرده اینو تایید میکنه
من سعی میکنم با مریضام رابطه خوبی برقرار کنم یه گفتگوی کوتاه طنز امیز یه تایید زندگیشون.یه بازی به بچه هاشون.که هم اونا به من اعتماد کنن هم من بین مریضام تنوع داشته باشم ولی خب ناهنجا
کولبر به کردی (کۆڵبەر) اصطلاحی است که توسط مردم محلی مناطق کردنشین به افرادی گفته می شود که برای کسب در آمد و امرار معاش و بخاطر بی کاری و فراهم کردن مخارج زندگی خودشان مجبور به حمل اجناسی می شوند که از قبل بین دو نفر اصلی در دو طرف خط مرزی معامله شده استمردم محلی مرزنشینان کردستان برای فراهم کردن مخارج زندگی مجبور به حمل اجناسی بین دو طرف خط مرزی ایران و عراق مبادرت می کنند.در میان کولبران جوان و پیر و میانسال وجود دارد رده سنی کولبران مرزی ا
یه عدد بین 10 تا 20 انتخاب کن
اون عدد رو با 32 جمع کن
حاصل رو ضرب در 2 کن
حاصل رو منهای 1 کن
حالا چشماتو 5 ثانیه ببند.
.
.
.
همه جا تاریک شد. درسته؟
اینو خودم درس کردم
ما اینیم دیگه!
 
*****،،،،،،♥♥،،،،،،*****
 
امروز 50 متر دنبال تاکسی دویدم.بعد راننده نگه داشت.
گفت میخوای سوار بشی ؟؟
.
.
.
گفتم نه داداش فقط میخواستم بگم که سفر خوشی رو برات آرزو کنم
 
*****،،،،،،♥♥،،،،،،*****
 
کاشکی مثل این فیلما یه دختر پولدار عاشقم بشه
.
.
.
.
بعد باباش بیاد بگه 200 میلیون بهت میدم
یه عدد بین 10 تا 20 انتخاب کن
اون عدد رو با 32 جمع کن
حاصل رو ضرب در 2 کن
حاصل رو منهای 1 کن
حالا چشماتو 5 ثانیه ببند.
.
.
.
همه جا تاریک شد. درسته؟
اینو خودم درس کردم
ما اینیم دیگه!
 
*****،،،،،،♥♥،،،،،،*****
 
امروز 50 متر دنبال تاکسی دویدم.بعد راننده نگه داشت.
گفت میخوای سوار بشی ؟؟
.
.
.
گفتم نه داداش فقط میخواستم بگم که سفر خوشی رو برات آرزو کنم
 
*****،،،،،،♥♥،،،،،،*****
 
کاشکی مثل این فیلما یه دختر پولدار عاشقم بشه
.
.
.
.
بعد باباش بیاد بگه 200 میلیون بهت میدم
آدم‌های چهارباغ» از آن کتاب‌های حال‌خوب‌کن است. از آن‌‌ها که وقتی می‌خوانی‌شان حس می‌کنی زندگی هم چیز جالبی است‌ها. روایت‌هایی کوتاه از آدم‌های چهارباغ در زمانه‌ای دور. در زمانه‌ای که هتل جهان در چهارباغ عباسی رونق داشته. همان هتلی که صادق هدایت هم در سفرنامه‌ی اصفهان، نصف جهانش در آن‌جا به سر برده بود و تا سال‌ها هتل شماره یک اصفهان بود. این روزها مخروبه شده است. اما آدم‌های چهارباغ قصه‌ی آدم‌های آن سال‌هاست. اولش فضای پیرمرد
تصاویری از کولبران در سرما خشن کوهستانی و شرایط جوی نامناسب که برای امرار معاش خود و خانواده خودشان به اجبار به اینکار روی آورده اند. 
کولبر به کردی (کۆڵبەر) اصطلاحی است که توسط مردم محلی مناطق کردنشین به افرادی گفته می شود که برای کسب در آمد و امرار معاش و بخاطر بی کاری و فراهم کردن مخارج زندگی خودشان مجبور به حمل اجناسی می شوند که از قبل بین دو نفر اصلی در دو طرف خط مرزی معامله شده استمردم محلی مرزنشینان کردستان برای فراهم کردن مخارج زندگی
این مطلب رو خیلی وقت پیش باید می‌نوشتم. اگه دانش‌آموز بودید یا هستید؛ با این مسابقات آشنایی دارید. مسابقاتی که وقتی اسمش رو می‌شنوید یاد سرودهای دسته‌جمعی و تئاترهای اغلب لوس و بی‌مزه دهه فجر می‌افتید ولی واقعیت ماجرا چیز دیگه‌ایه. به دلیل درازا و پهنای این موضوع، این شرح روایت و نقد رو در قالب 3 پست منتشر خواهم کرد.
برای شروع، بهتره با توضیحی درباره ماهیت این مسابقات و اتفاقاتی که در طول مراحل مختلف میفته شروع کنم در مطلب دوم از سیر تا پ
شهر دهدشت یکی از شهرهای کهگیلویه و بویراحمد همچون تصویری که به دونیمه تقسیم شده است دو بخش بافت قدیمی و جدید دارد. بافت نوین که در دهه 40 شمسی پایه‌گذاری شده است، هم‌اکنون ساختمان‌هایی با مصالحی همچون آجر، بتن و فوم دارد و بافت قدیم که چند صد سال تاریخ را در خود جای داده، بیشتر با مصالح گچی و ساروج ساخته شده است.
چند دهه است که هر دو بافت در کنار همدیگر در این قاب نشسته‌اند، گاه بافت قدیم به حریم بافت جدید می‌کند؛ اما بیشتر، ‌ این بافت
این متن اولین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.
مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار!
اگر همه ما تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهیم همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیم های درست تر، استفاده بهتری از وقت و عمر خود داشته باشند.
همچنین گاهی هدف از نوشتن ترویج نظرات و دیدگاه های شخصی نویسنده یا ابراز احساسات و عواطف اوست. برخی هم انتشار نظرات خود را ف

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها