نتایج جستجو برای عبارت :

چشمانم خسته توان شده اند هزار یک دلیل علت بهانه توجه

دلتنگی بهانه ایست برای آغاز!خستگی بهانه ایست برای آرامش!
و آمدنت بهانه ای برای چشمانم.
اشک را دوست دارم و بهانه های کوچکش را می پرستم.
گاهی بهانه اش بودن است و گاهی نبودن
گاهی داشتن و گاهی نداشتن
گاهی شادی ست و گاهی غم
خلاصه همه بهانه است.
               و من با بهانه آغاز می کنم نوشتن را.
از این همه دروغ که به او و دیگران می‌گویم خسته می‌شوم و خودم را می‌اندازم توی این اتاقِ تاريکِ گرم و تب‌دار. پوست من سیاه‌است و جای دندان‌ معلوم نمی‌شود. من هم می‌توانم راحت‌تر دروغ بگویم. شما هم نفهمید، دندان‌تان را محکم‌تر فشار دهید. پاهای من تا زانو می‌سوزد اما شما از خودتان تا چشمانم را هم نمی‌بینید چه برسد به پاهای تاول زده‌ی پنهان شده‌ام. من مقابل شما چشمانم را هم از کاسه در بیاورم و پنج‌ بیاویزم به تن‌ام و بخراشم هم گول خنده‌
شب هایم 
سخت آهسته اند
و این کشداری شان
سخت کشنده است .
روزهایم اما
 زود تمام میشوند
صفحه ی روزگارم
روی دور تند است
.
موش موذی انتظار
ذهنم را میجود
و موریانه ی بیهودگی
روحم را
من به صدای تحلیل رفتنم خو کرده ام

بهانه ای برای زیستن
بهانه ای برای خندیدن
بهانه ای برای ادامه 
تهی ام از هر بهانه ای
.
بیا کمی حرف بزنیم
بیا بخندیم
بیا دوباره بودن را تجربه کنیم
خسته ام از این همه صرف _ مصدر_ تلخ_ نبودن
صبح
ظهر
شب 
روح وحشی
+ کاش عادت ميکردم . کاش از سرم می
کمی بمان!
کمی به من نگاه کن!
نگاهت تنها دليل آرامشم است!
در چشمانم نگاه کن
دراین چشمان اشک آلود
که همیشه درپی رفتن تو
چشم انتظار به آمدنت بود
حال که دوباره آمدی ؛
چرا این چنین مرا از خود می رانی ؟
چرا چشمانت را از من نگاه می داری؟
دیگر تاب و توان سکوت ندارم
حس فریاد در من به اوج رسیده است
فریاد دوستت دارمِ صدایم را گوش کن
درحالی که حرفی نمی زنم
به چشمانم نگاه کن
حرفهایم را از نگاهم بخوان
آیا چیزی هست که در آن ببینی؟
آیا پاسخ دردهایم را در آن می یاب
دلم هوای تو دارد نگاهت صدایت لبخندت  وجودت بخار روی شیشه ی عینکت دستانت. لبخندت سپیده‌ی روشن چشمانت بوت بوت. بوت بیا و بگذار این آخرین نوشته ای باشد که برای نبودنت می نویسم خسته ام و دلتنگ چشمانم به در است گوش هایم را تیز کرده ام پس کی پس کجا باز دوباره تو را خواهم دید؟ آیا يک بار دیگر برای من خواهی خواند؟ که من بعد از هزار سال.؟ دیگر با صدای که آرام بگیرد این قلب خسته و تنها و فسردهی من؟ دیگر چه کسی صدا کند مرا که نازنینم
سالها پیش، جایی که هنوز سرباز نبودم، موهایم کوتاه و هنوز شور و شوقِ ماجراجویی هایی خاص خودم در سرم بود، عصایی سفید خریدم و گاهی اوقات چشمانم را می بستم و عینکی دودی روی آنها و خیابان ها را قدم می زدم! دلم برای آن روز ها تنگ است! آخر می دانید؟ در آن روز ها تهران همیشه پاییز بود و آبشار داشت، همه خندان بودند! هوا پاکیزه و ترافيکی در کار نبود. می فهمیدم وقتی روی آسفالت قدم بر می دارم چه حسی دارد، یا وقتی يک برگ خشک را پا می گذاشتم. چشمانم بسته، اما
آسمان وعده رنگین کمان داد اما امروز بعدازظهر که زمان وفا به وعده رسیده، نباریدن ابرهای سیاه را بهانه می کند! پنجره چند روز پیش زمزمه کرد برایم اگر مقابلش به ایستم خواهم یافت دوست های زیادی اما چند روز از وعده اش می گذرد، با لبخند نگاه نمی کنم بهانه می کند! مدام وعده و سپس بهانه، خسته کننده است.
خسته ام از انتظار های که در پایان نرسیدن است. خسته ام از امیدهای که در آخر سقوط است. پس تصمیم را گرفتم. يک شب که خورشید در حال بلعیدن تاريکی بود. کیفی که
تا حرف میزنی، میگن ناشکری نکن خدا قهرش میگیره
تا حرف نمیزنی، میگن چه مرگته چرا هیچی نمیگی
خسته شدم دیگه
ازین وضعیت نکبتی خسته شدم
از فشار و استرس و نگرانی خسته شدم
از غر شنیدن و بازخواست شدن خسته شدم دیگه
از فضولیای آشنا و غریب خسته شدم دیگه
از زندگی کردن اینجوری خسته شدم
از زور زدن واسه ایجاد تغییر و بجاش درجا زدن، خسته شدم
از تنهایی و بی کسی خسته شدم
از انگ چسبوندن این و اون خسته شدم
از فهمیده نشدن و درک نشدن خسته شدم
از گوشیم، از لپ تاپم، از
بسم الله الرحمن الرحیم ./
خدایا ای که جز تو هیچ پناهی برای این دل تنگ و تن خسته نیست ای که مرا در آغوش ميکشی به وقت تنهایی های بی پایانم ای که میدانی سِرّ درونم را . ای بزرگی که بندگان کوچک خوار حقیر ناتوان را میبینی و به تک تکشان عشق می ورزی . خدایا جز تو هیچ ندارم و جز تو هیچ نمی جویم آنچنان ضعیفم که که خود را نمیابم و نمیفهمم . ای که ذات کبریایی ات را هرگز درک نخواهم کرد ! بیا و بر بنده ی ضعیف ناتوانت رحم کن . ای که خستگی در تو هیچ راه ندارد چگون
از خودم ،خسته ام .
از تپش های قلبم، خسته ام.
از اشک های داغی که  روی گونه هایم سرازیر می شوند خسته ام.
از زندگی کردن ، خسته ام .
از سعی در اشک نریختن، خسته ام .
از نفس کشیدن .
از بعضی از آدمای زندگیم.
از خدا .
از احساسات متفاوتم،  خسته ام .
از دیدن بعضی از آدما، خسته ام.
از نگاه سنگین بعضی ها ،خسته ام.
ازلحن های نیش دار .
از خندیدن .
از اینکه عاشق چیزی باشم .
از فکر کردن .
از دیدن .
از دلم .
از ، از ، از 
همه چی، خسته ام .
قرار نبود اینجوری
انگار يک جایش میلنگد. دقیقا نمیدانم از کی شروع کرده به لنگیدن. ولی این روزها بیشتر دارم لنگیدنش را میبینم. جلوی چشم‌هایم. میخواهد پاشد بایستد قد علم کند بگوید ببین من همان‌م. همان شیر بیشه‌ی چندوقت پیش. اما نمیتواند. سخت است. سعی ميکنم لنگیدنش را نبینم. به روی خودم نمی‌آورم. ادامه میدهم. ادامه میدهم تا فکر نکند واقعا دارد میلنگد. چشمانم را میبندم و لبخند میزنم. خسته ام. خستگی‌ام را نمیبیند. با چشمان خسته بهش لبخند میزنم. او هم لنگیدنش را ن
نمیدانم چه شد که امشب 
دلم خواست من هم جای لنز دوربین بنشیم 
و نگاهتان کنم.
کسی مرا نبیند 
اما من به شما خیره شوم 
اشک هایم امان دهند 
و چشمانم را تار و مواج نکنند 
شاید هم حق با چشمانم باشد 
وقتی دلی طوفانی شود 
در چشم سرریز می کند
آقاجان
دلم برایتان تنگ است 
کاش میشد دلتنگی را با سنجه ای ترازو کرد و گواهی اش را نگه داشت برای روز مبادا.
کاش میشد دلم را روی ترازوی دلتنگی میگذاشتم 
و گواهی اش را برایتان با قطرات بارش چشمانم مهر ميکردم و میفرست
بس‌که رازِ فاش را در پرده خواندم خسته‌ام
از نگفتن‌ها و گفتن‌های توآم خسته‌ام
از عتابت بیمناکم، از شرابت بی‌نیاز 
زهر اگر داری بیار، از شادی و غم خسته‌ام 
 نیست سیلابی که از تخریب، سیرابم کند 
از نوازش‌های این باران نم‌نم خسته‌ام  
ملحدان طعنم کنند و صوفیان سنگم زنند
از تو و خیّام و ابراهیم‌ِ اَدهم خسته‌ام
 
بین آدم‌ها غریبم، آه! غربالت کجاست؟
از سِ نحس این دنیای در هم خسته‌ام
دیگران گفتند: "آزادی" ، من افتادم به بند 
بازجو پرسید:
روزی عزرائیل به خدا گفت،پروردگارا اگر اجازه میدهی من وسعت بهشت را طی و اندازه بگیرم؟پروردگار اجازه داد،عزرائیل سی هزار سال در بهشت پرواز کرد و جایی نرسید، آمد نزد پروردگار و گفت:پروردگارا خسته شدم به من قدرتی عطا فرما بازهم اندازه بگیرم،خداوند به عزرائیل قدرتی بیشتر داد و عزرائیل سی هزار سال دیگر در بهشت پرواز کرد و خسته شد و نزد خدا آمد و گفت:خدایا بازهم خسته شدم به بال های من توان چند برابری میدی بیشتر اندازه بگیرم؟خدا به بال هایش نیرویی
 
مگو که شعله در این سینه در نمیگیرددلم گرفته از این بیشتر نمیگیردبه درد بی خبری جان خسته درگیر استکسی از آن سوی دل ها خبر نمیگیردسزاست گر شکند تیغ خود گر پرستیدندلی که آینه ها را سپر نمیگیردبسوز چنگ دلت را در این مجال جنوناگر به زخمه آهی اثر نمیگیردمگو برای گرفتن بهانه دیگر نیستدلت برای شهیدان مگر نمیگیردهزار بادیه را عشق شعله زد، امادر این دل این دل وامانده در نمیگیرددلم برای گرفتن بهانه ها داردحدیث درد من این مختصر نمیگیرد
عبدالجبار ک
کودک که بودم وقتی گریه مادرم را می دیدم تعجب می کردم! گاهی ساعت ها تلاش می کردم تا مثل مادرم گریه کنم اما نمی توانستم . این که ناگاه و بی هیچ دليل، بدون اینکه پایم به جایی خورده باشد، یا عروسکم را گم کرده باشم، گریه کردن برام بی معنی بود. توی دلم می گفتم این آدم بزرگ ها عجیب غریب هستند .
کودک که بودم بی خوابی های مادرم را که می دیدم تعجب می کردم! من عاشق شب و تاريکی و سکوتش بودم، اما هنوز نیمی از شب نگذشته بود که چشمانم سنگین می شد! همیشه هر زمان ا
کودک که بودم وقتی گریه مادرم را می دیدم تعجب می کردم! گاهی ساعت ها تلاش می کردم تا مثل مادرم گریه کنم اما نمی توانستم . این که ناگاه و بی هیچ دليل، بدون اینکه پایم به جایی خورده باشد، یا عروسکم را گم کرده باشم، گریه کردن برام بی معنی بود. توی دلم می گفتم این آدم بزرگ ها عجیب غریب هستند .
کودک که بودم بی خوابی های مادرم را که می دیدم تعجب می کردم! من عاشق شب و تاريکی و سکوتش بودم، اما هنوز نیمی از شب نگذشته بود که چشمانم سنگین می شد! همیشه هر زمان ا
همه چیز ویران، تصویرها بریده بریده هستند، دست ها روی دیوار کشیده می شوند، صدای نامفهوم، چشم باز می کنم،افسانه ها رژه می روند. همان صدا گنگ تر و بلند تر،دوباره دست هایم را به دیوار می کشم و جلو می روم، من! نزديکتر می شوم اما صدا دورتر، با خودم فکر می کنم این تصاویر جنون آمیز از کجا آمده؟ نزديکتر شدن صدا رشته افکارم را پاره کرد، نمی توانم چشمهایم را باز کنم آهسته جلو می روم، جرات دور شدن از دیوار را ندارم. چشمانم باز می شود. ویرانه ها را واضح تر م
سلام
حدود 9 سال و نیم هستش که توی این شرکت دارم کار ميکنم، شاید خیلی دیر شده باشه ولی واقعا دیگه از اینجا خسته شدم، همیشه از اینکه کارم و عوض کنم میترسیدم، میترسیدم که به اندازه کافی خوب نباشم برای کار های جدید. میترسیدم کار خوب پیدا نکنم و هزار و يک دليل و بهانه می تراشیدم برای استعفا ندادن.
ولی الان واقعا دیگه بریدم، نه کار درست و حسابی ای انجام میدم در طول روز، نه حقوق  درست و حسابی ای میگیرم، الانم که وضعیت ها داغون شده و حقوق و بزور میدن به
شب بود و ماه در آسمان ناپیدا. چراغ از دستم افتاد و در ره لیلی، مانع افتاد. دلم هزار پاره شد. ناگریز و بی‌اختیار فاش شد آنچه بین من و او بود. ناگهان برقی از منزل عشاق درخشید و هزار عاشقانه نو شد. 
غم خود بردم از یاد. روز شد؛ ماه عشاق در زمین و آسمان پیدا.
۱۰۲-بهانهرفتی و يک بهانه برای تو جور شدغوغای بی کرانه برای تو جور شدتو پشت پا زدی به همه خاطرات تايک خود زنی عاشقانه برای تو جور شدهی پشت هم  به پشت که شلاق می زنیجلاد من بیا که تازیانه برای تو جور شد(از هرچه بگذری سخن دوست خوشتر است)شعر وسماع ورقص و ترانه برای تو جور شدناظم به  کنج عزلت خود می نشین  که بازيک حس شاعرانه برای تو جور شد
خسته‌ام .
خسته‌ام از پنهان کاری، خسته‌ام از راست و دروغ‌ های در هم تنیده، خسته‌ام از این هوای مه گرفته، خسته‌ام از خود در هم شکسته.
گویند میان راست و دروغ، چهار انگشت فاصله است، آن‌چه دیده‌ای و آن‌چه شنیده‌ای؛ 
من به این هر دو، بد گمان شده‌ام .
خسته‌ام .
خسته‌ام از پنهان کاری، خسته‌ام از راست و دروغ‌ های در هم تنیده، خسته‌ام از این هوای مه گرفته، خسته‌ام از خود در هم شکسته.
گویند میان راست و دروغ، چهار انگشت فاصله است، آن‌چه دیده‌ای و آنچه شنیده‌ای؛ 
من به این هر دو، بد گمان شده‌ام .
خدمات فنی مهندسی گیل سرما
بمدیریت مهندس صفری نژاد
09111376298
سه اصل مناسب انتخاب کمپرسور
دمای اواپراتور
دمای کندانسور
نوع مبرد
اسکرال کوپلند سه فاز تایلند :کد۳۶ هزار بی تی یو (BTU)ZR 42۴۲ هزار (BTU)ZR 48۴۵ هزار(BTU)ZR 57۵۰ هزار(BTU)ZR 61۶۰ هزار(BTU)ZR 72۷۰ هزار(BTU)ZR 81۸۰ هزار(BTU)ZR 94۹۰ هزار(BTU)ZR 108۱۰۰ هزار(BTU)ZR 125۱۱۰ هزار(BTU)ZR 144۱۸۰ هزار(BTU)ZR 190توضیح : ممکن است بعضی از شرکت ها متناسب با ظرفیت کندانسور محصول خود، بعضی از کمپرسورها را بیشتر یا کمتر از ظرفیت خود به کار ببرند.
 
کم
سلام
فکر می کردم ،سرم شلوغ بشه ،ارتباط و حرف زدن با خداوند کم نمیشه ،از افکارم یه هفته نگذشته الان خیلی کم شدهدوست دارم بهانه بیارمحرف زدنم با خداوند چشم خورده.ولی بهانه بنی اسرائیل نمیشه آورد
چقدر دچار روز مرگی و بهانه تراشی شدم.
نیاز به خلوت هست
 
دیده بگشا ک ز دوری شما خسته شدم آمدم ناله کنم یار بیا خسته شدم!
سربه زیر آمده ام تا که بگویم به شما از گناهان زیادم بخدا خسته شدم!
خواستم نوکر مخلص بشوم حیف نشد دیگر از نفسم و این عجب و ریا خسته شدم!
اشتباهی که زمن سر زده را باز ببخش یاری ام کن همه عمرم همه جا خسته شدم!
ای حبیبم تو فقط از دل من باخبری وا کن امشب گره ی کار مرا خسته شدم.!
شهرما رنگ خودش را به تو کم دیده و من دیگر از شهرم و این حال و هوا خسته شدم!
تا به کی رو بزنم پیش تو من گری
دیگه از این طرز زندگی کردن خسته شدم
از زندگی پر از گناه خسته شدم
از نماز نخواندن ، از بیهوده بودن خسته شدم
از تنبلی ،بی حوصلگی
خواب ، گناه ، گناه خسته شدم
از موبایل ،تی وی ، تلگرام ،واتساپ ، بازی خسته شدم
چکار کنم که بتونم درست زندگی کنم؟
 
یادم میاد وقتی بچه بودم يک شب که پدرم از سرکار خسته و بی‌حال رسید خونه وقتی من رو دید بغلم کرد و گذاشت رو دوشِش.از يک متر رسیدم به دو متر و احساس بزرگی کردم.آرزو کردم دستم رو بتونم بزنم به سقف؛برای همین دستم و دراز کردم و تا دستم بهش برسه . نرسید پدرم خسته شد بود ولی بهم نمی‌گفت.خستگی و از کوتاه شدن قدم فمیدم.از اینکه دیگ نمی‌تونست کاملاً صاف بایسته تا من دستم رو به سقف برسونم.برای همین سرم و آوردم پاین و بهش گفتم: میشه خسته نشی!؟خندید، پدرم ق
بی تو.
گیرم که آفتاب بر آید
و از لقاح با افق
در سایه روشن سحر، صبح را بزاید
مرا چه سود!؟
بی تو همه روزهایم 
تاريک است.

باران چشمانم:
چتر چکارم می آید!؟
وقتی که باران
از چشمانم می بارد!!!

سیل:
باران که از نگاهت بارید
تمامِ خاطراتم را
سیل برد

تنهایی مترسک:
کلاغ از مزرعه رفت
و گونه های مترسک
از اشک تنهایی خیس شد

تنهایی اتاق:
چشمهایم در قاب پنجره
هر روز خیره می ماند
به انتهای کوچه
- دلم آمدنت را گواهی میدهد!
اتاق این را می گوید!!!
سعید فلاحی (زانا کور
از صبح سرپا بودم و مشغول پذیرایی.بعدظهر ولی بین موندن توی جمع و اونهمه شلوغی و سروصدا و برگشتن به خونه ی امن و آروم خودمون، دومی رو انتخاب کردم.هوا ابری و دلگیر بود واز اون موقع که برگشتیم بغض گلوم رو گرفته و رها نميکنه.و دختر کوچولویی که دم به دیقه یه بهانه پیدا ميکنه برای نق زدن و گریه و خواهری که از هیچ کوششی فروگذار نميکنه در دادن بهانه به دستش.البته جفتشون خسته ان و میخوام اگه بشه کارهاشون رو انجام بدن و ساعت هشت بخوابن که منم بتونم فیلمی
فکر می کنم تا عمر دارم دنبال جواب این چرا ها باشه؟
چرا بهانه آورد؟
چرا برایم نجنگید؟
چرا نخواستتم؟
تا به امروز خیلی دیر کرده است. آمدنش بعد این مدت چیزی رو تغییر نمیده، شاید فقط وجدان خودش آرام بگیره که من رفتم، من تلاش کردم
هزار بار داد زدم باش
هزار و يک بار التماسش کردم
و او دور و دورتر شد به بهانه درس
و 
حالا من او را ندارم
او من را
به همین سادگی گلدان رابطه را آب ندهید و نور نبیند می سوزد و ما این گیاه سفید و پاک را از دست دادیم.
 
 
نششته ام گوشه ترین گوشه ای از کلاس که میشناسم، هرازگاهی هم نیم نگاهی به چشم های استاد نعمتی یا به قول بچه ها " میثم جان" می اندازم زُل زده ام به تخته سیاه و به دستان استادی که دائماً برای فهماندن بیشتر ما، آنها را رقص کنان به بالا و پایین تکان می دهد بیچاره نمی داند که فقط چشم هایم هم سو شده است با دست هایش و آنچه باید همراهش شود جای دیگری سیر می کند هنزفری ام را از زیر روسری در گوش هایم جا داده ام؛ هرچه صدای استاد بالاتر میرود و به فریاد نزدک
بهانه بودن: دل نوشته هایی به رنگ باران
بهانه بودن ، نویسنده: محسن عباسی ولدی
بریده ای از کتاب:
آقا !
من تو را نمی خواهم که بیایی و دنیایم را آباد کنی.
من می خواهم تا تو باشی تا بهانه ای برای بودنم داشته باشم.
اگر تو نبودی، بهشت هم که پا به دنیا می گذاشت، باز هم دنیا جهنمی سوزان و سیاه یود.
من وجود تو را برای خودم اینگونه ثابت کرده ام:
چون دوست دارم زنده بمانم، پس او هست که من شوق ماندن دارم و هیچ دليلی بیش از این به دلم نمی نشیند.
دنیا مثل یه ساندویچی میمونه که دادن میگن 1 ساعت وقت داری بخوریش. خوردی که هیچی نوش جونت اما اگه تو این يک ساعته نخوریش ازت میگیریمش میندازیمش دور حالا هر بهانه ای هم میخوای داشته باشی داشته باش. این که سیری این که استرس داری این که دندونت درد می کنه به ما ربطی نداره ما فقط اون يک ساعت رو میشناسیم بعد اون ازت میگیرنش هیچ کلکی هم این وسط وجود نداره بتونی يک ساعت رو بکنی يک ساعت و يک دقیقه.
دقیقا به ما یه عمر محدود دادن و باید ازش استفاده کنیم این ک
تنها صداهای مشمعز کننده شان به گوشم میخورد و تصویری پیش چشمانم نبود اما با گوش هایم میدیدم.
فریاد های گاو بیچاره هنوز هم زنده تر از همیشه پیش چشمانم جان می گیرد.
او فریاد ميکشید.
نمیدانم از چه.
از درد یا از نفهمی ادم های اطرافش.
هرچه بود صدایش ظرفیت تمام يک گاو بود برای فریاد کشیدن و در این میان صدای خواننده مطرحی را می شنیدم که آهنگش برای شنیده نشدن ضجه های گاو پخش میشد.
او‌قربانی شد تا قدم ادم بی مایه ای مبارک باشد.
و این درد اورترین ات
شب هنگام که پنجره دیدگانم را بر روی ستم های روزانه می بندم آرزوهای محالم در فضای کوچک چشمانم شروع به رقص و نمایش می کنند گاهی آن آرزوها اشک می ریزند که چطور مسیرم برای رسیدن بهشان بی دليل کج شد
آنها هم خوب می دانند مال من هستند و در اندوه دوری زاری می کنند
شاکی می شوم
دیدگانم را به سمت نور باز می کنم، چون دیگر توان زاری دیدن و زاری کردن ندارم
آرزو ها را هم نمی خواهم
فقط می خواهم چشمانم را به سقف اتاق بدوزم و هیچ چیز بر صفحه خیالم راه نرود
ای کاش
به یادم هست، روزی مصرانه، به تو گفتم:" ما هرگز خسته نخواهیم شد. هرگز!"
اما مدتی‌ست پی فرصتی میگردم شیرینم، تا به تو بگویم: ما نیز، خسته میشویم.
و خسته شدن، حق ماست؛ اینکه خسته میشویم و از نفس می‌افتیم و در زانو‌هایمان دردی حس ميکنیم؛ مسئله‌ای نیست!
مسئله این است که بتوانیم زیر درختی، کنار جوی آبی، روی تخته سنگی، در کنار هم بنشینیم و خستگی از روح و تن بتکانیم.
خسته نشدن، خلاف طبیعت است! همچنان که خسته ماندن.
دیگر نمیگویم ما تا زنده‌ایم خست
ای قبله من خاک در خانه تو دانلود آهنگ ای قبله من خاک در خانه تو بی منت می مستم ز پیمانه تو . دانلود آهنگ هایده بهونه دانلود آهنگ بهونه از هایده دانلود اهنگ بهونه هایده با کیفیت عالی و تکست ترانه • پی ام سی . دانلود آهنگ بهانه از هایده از سایت به موزيک همراه متن آهنگ هایده بهونه دانلود آهنگ بهون. ه از هایده از سایت نکست موزيک به همراه متن آهنگ . دانلود آهنگ ای قبله من خاک در خانه تو (بهانه) جزیره مجنون نت آهنگ بهونه از هایده برای پیانو دانلود آه

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها