نتایج جستجو برای عبارت :

پادگان 258 فرماندش

 
*اتفاق جالبی که در اتوبان اصفهان رخ داده: همشهری اصفهانی ما توی اتوبان با سرعت 180 کیلو متر در ساعت می رفته که پلیس با دوربینش شکارش می کند و ماشینش رو متوقف می کند. پلیس میاد کنار ماشین و میگه گواهینامه و کارت ماشین !
اصفهانی با لهجه ی غلیظی میگه :من گواهینامه ندارم.این ماشینم مالی من نیست کارتا ایناشم پیشی من نیست
*من صاحب ماشینا کشتم ا جنازاشم انداختم تو صندوق عقب.چاقوشم صندلی عقب گذاشتم.حالاوم داشتم میرفتم از مرز فرار م که شوما منو گیری
درود
به مناسبت روز ارتش جمهوری اسلامی ایران شبکه سوم سیما یک مستند کوتاه در مورد خدمت سربازی که در پادگان 02 شهید عبدالحمید انشائی فیلم برداری شده بود در تاریخ 29 فروردین 1398 پخش کرد. در این مستند که با فرمانده محترم پادگان ، پایوران و سربازان پادگان مصاحبه های کوتاهی صورت گرفته و در مورد خدمت سربازی توضیحاتی می دهند.
با دیدن این مستند که در پادگان 02 انشایی فیلم برداری شده است مقداری با حال و هوای پادگان آشنا خواهید شد.
مدت زمان مستند 13 دقیقه اس
 
شب اول محرم و آبان 1359 بود، از پادگان ابوذر بی سیم زدند که برادر هادی برای مراسم به پادگان بیاید .مجلس خیلی باصفایی و بی ریایی شد، ابراهیم می خواند و رزمندگان مستقر در پادگان سینه می زدند، خلبان شیرودی و تعدادی از خلبانان هوانیروز مستقر در پادگان ، به همراه بسیجی ها و پاسدارها و ارتشی ها دور هم جمع شده بودند و بر مظلومیت سالار شهیدان اشک می ریختند. ساعت تقریبا دوازده شب بود که مجلس تمام شد، حال معنوی عجیبی ایجاد شده بود، آن شب خیلی خسته بود
همشهری آنلاین- ثریا روزبهانی: نام کوچه جی برگرفته از جی» که نام قدیم اصفهان است و طبق عقل نوشته تو امامزاده معصوم(ع) قدمتش به ۵۰۰ سال قبل می رسد. این محدوده به خیال درخت های سر به فلک کشیده اش که از نهر فیروزآباد سیراب می شد، اغلب گواه و باصفا بود. به همین اندیشه مردم که برای زیارت بوسیله امامزاده حسن(ع) و امام زاده امام(ع) می رفتند، سوار گاری و درشکه شده و از خیابان قزوین برای تفریح بوسیله این محدوده سرسبز و زیبا که فاصله اش کمتر از هزار متر بو
بوسیله گزارش همشهری آنلاین بوسیله نقل از باشگاه خبرنگاران جوان، اکبر بهنام جو، استاندار اردبیل در میتینگ تجسس موضوع احاله پادگان ارتش با حضور اجتماع اسلامی بازار گفت: استان اردبیل یک استان مرزی است، بود پادگان گند با تمام قوا بخاطر حفظ حریم و کنف وم دارد و همچنین استقرار این پادگان در استان به قناعت منطقه کمک می کند.   وی تصریح کرد: درون بحث پادگان یک سری اامات وجود دارد که بنا به منویات مقام معظم رهبری پادگان ها از داخل خانه دادن بوسی
مستندغریبه های دنباله دار»روایتی متفاومت از راهیان نور دانش آموزی در بهمن ماه ۱۳۹۷ قسمت اولدو روز با دو منزل:اولین منزل داراب تا پادگان شهید مسعودیاندومین منزل از پادگان تا شلمچه⏳زمان:۲۲دقیقهتدوین:حسین داربازتصویربردار:سجاد صبوری / سجاد ارجمنداز رسانه خادم الشهدا شهرستان داراب
 قبل از شهادتش خواب یکی از فرمانده‌های زمان جنگش که شهید شده رو می‌بینه می‌بینه که توو یه باغ کوچیک و توو یه ویلایی داره زندگی می‌کنه ازش می‌پرسه که اینجا چیکار می‌کنی! اونم میگه ما توو این باغ و ویلا زندگی می‌کنیم! فرماندش توو عالم رؤیا به اسدالله میگهتوو چیکار داری میکنی! کجا داری میری! اسدالله میگه: چطور مگه؟ فرماندشون میگه: تو داری خیلی بالاتر از ما میری! فکر کنم چیزی نمونده به خود خدابرسی! داری حسابی اوج می‌گیری! این خواب ر
روایت راهیان نور دانش آموزی دارابمستندغریبه های دنباله دار»روایتی متفاومت از راهیان نور دانش آموزی در بهمن ماه ۱۳۹۷ قسمت اولدو روز با دو منزل:اولین منزل داراب تا پادگان شهید مسعودیاندومین منزل از پادگان تا شلمچه⏳زمان:۲۲دقیقهکیفیت:480pتدوین:حسین داربازتصویربردار:سجاد صبوری / سجاد ارجمنداز رسانه خادم الشهدا شهرستان دارابhttps://www.aparat.com/v/EysiT
رییس سازمان وظیفه عمومی ناجا:
غربالگری سلامت و طرح فاصله‌گذاری اجتماعی به طور دقیق در مراکز آموزش و پادگان‌ها اجرا خواهد شد.
فاصله‌گذاری اجتماعی در اتوبوس‌های اعزام سربازان نیز اعمال شده و آنان یکی در میان روی صندلی‌ها حضور خواهند داشت.
این اطمینان را به خانواده‌های سربازان می‌دهم که ما نیز نگران سلامت این عزیزان هستیم و تمام تلاشمان را برای مراقبت از آنان انجام داده‌ایم.
شنبه ، ۳۰ فروردین ۹۹@IrNews_24
[عکس 640×427]
مشاهده مطلب در کانال
5شنبه 24 آبان ماه 1397
با همه سربازها سر کلاس نشستیم و مربی نداریم. مرخصی آخر هفته نمی دهند تا برویم. در عوض باید وقتمان در پادگان تلف شود. کفری شده ام از وضعیتمان و سروصدای سربازها. به بهانه دستشویی و حال بدم از کلاس پر همهمه خارج می شوم و به سمت سرویس ها می روم. به درب ورودی سرویس ها که می رسم مکث می کنم. نگاه به اطراف و دوردست ها هوایم را بهتر می کند. روی تپه های روبرو چهار درخت بزرگ، تپه ای پوشیده از علف های سبز یک دست، آسمانی آبی با چند لکه تماشایی
در یکی از شب های پادگان،به همراه آسمانی پر از ستاره و سوزگرما( نمیدونم به نسیم گرم میگن چی:|) شب را می درید در سالن غذا خوری به سر میبردیم که ناگاه جانشین فرمانده پادگان وارد شد و نعره ایــــــــــــست سالن غذا خوری سر داده شدمن نیز خیلی ریلکس بلند شده و زیر لب بدوبیراه گویان به سمت دیگ ها و سرهنگ رفتیماز وضعیت غذا چند سوال پرسید و به نظرخواهی از سربازان آموزشی پرداخت که همه با نگاه کردن به من که پشت سرهنگ ایستاده بودیم آب گلو قورت میدادند و اع
شب اول محرم و آبان 1359 بود.از پادگان ابوذر بی سیم زدند که برادر هادی برای مراسم به پادگان بیاید.
می دانستم امیر منجر که از دوستان ابراهیم است در پادگان ابوذر مسی(ء)ولیت دارد. حدس زدم به خاطر آغاز ماه محرم مراسم گرفته اند.
به ابراهیم خبر دادم.او هم یکی از ماشین های موجود در سرپل ذهاب را تحویل گرفت و آمد جلوی محل استقرار نیروهای دستمال سرخ ها و مرا صدا زد. آمدم بیرون. ابراهیم گفت:بپر بالا باهم بریم پادگان ابوذر.
گفتم:اصغر وصالی نیست.ممکنه ناراحت بش
پس از خبر ساعت 20، تصاویری از دوران اقامت امام خمینی در پاریس از شبکه سراسری تلویزیون پخش شد. هم‌زمان با پخش تصویر امام خمینی، همافران نیروی هوایی در پادگان، فریاد الله‌اکبر» سر دادند. شعار همافران در حمایت از امام خمینی باعث خشم افسران و کارکنان ضد اطلاعات نیروی هوایی شد. اخطارهای تند آنان به همافران، به درگیری و تیراندازی و ورود گارد شاهنشاهی منجر شد. با بالا گرفتن درگیری، مردم برای کمک به همافران ارتش وارد پادگان شدند اما لوله‌ی مسلسل
سلام
حال و احوال؟کیفتون کوکه؟
خب آخرین پستم قبل امروز مربوط میشد به چهارماه قبل وقتی میخواستم برم پادگان.
اون مرحله از زندگیم هم تموم شد رسما و کارت پایان خدمتمو پریروز گرفتم بالاخره :|
رفتم پادگان و کلی هم برا بچه ها شیرینی خریدم و شام املت دادم بهشون :)))
کادریا از همشون پرتوقع تر بودن جز فرماندمون که کلا قبول نکرد.
بعدم سر یه موضوعی یه کادری نگهم داشت گفت نرو.
من ی روز بخاطرش موندم ولی حل نشد و خودم زدم بیرون :| الله اعلم
بعدش هم به مدت یکی دوم
ته تغاریمان رفته سربازی. فعلا دوره آموزشی را می گذراند. متأسفانه جای دوری افتاده. البته از آنجا که حساسیتهای ما و مادر را می داند زود به زود با خانه تماس می گیرد. گوشی موبایلش را تحویل داده و تنها با معدود تلفن های پادگان می تواند با ما ارتباط بگیرد. به قول خودش باید مدتی را توی صف، منتظر بماند تا نوبتش بشود. شماره پادگان را هم به ما داده که تنها از هفت شب تا نه و نیم شب پاسخگو هستند. امشب تماس گرفتیم، گفتند رفته سر پست! مادر نگران شد. همه افکار من
بسم الله الرحمن الرحیم
یافارس الحجاز ادرکنی الساعه العجل
مظلومیت امامان شیعه را حدود پایانی نیست؟!
کتاب سیری در سیره ائمه اطهار اثرمرتضی مطهری،چاپ پانزدهم شهریور ۱۳۷۶از انتشارات صدرا
صفحه ۲۴۷ چنین می‌نویسد
(امام عسکری و امام هادی علیهماالسلام اجباراً در سامرا به سر می بردنددر محلی که محل سپاهیان ودرواقع پادگان بود،یعنی خانه ای که در آن زندگی میکردندبرایشان انتخاب شده بود که مخصوصاً در پادگان باشند و تحت نظر .ایشان در بیست و هشت سالگی ا
دیروز و امروز یه دوروز متفاوت توی خدمت داشتمما یه مدتی هست سرباز نداریم و به خاطر همین همش بیکارم و اصطلاحا چال می کنیم:|
یهو سرگرد داد زد ملوووووچک پاشو بریم تا بیرون پادگان،دونفر هم به اختیار بردار بیار
منم فک کردم حَمالی هستش، دونفر از این سربازای پر رو رو برداشتم و بیل و کلنگ و سیم خاردار و رو سوار وانت کردن و سرگرد اومد و راهی شدیم
رفتیم دم عوارضی تهران قم رو به رو حرم امام و گفت اینجا غرفه دفاع مقدسش واس پادگان ماس،اینم وسایل بگیرید د
سلام من برگشتم بعد از سه ماه و هم کلی حرف برا گفتن و کلی حرف ازینا که نباید بگم :))خب خب خب از اون روزی که رفتم شروع میکنم با اتوبوس رفتم تهرون و ازونجا هم به مقصد پادگان
با همون راننده سفر قبلی با همون اتوبوس سفر قبلی.حالب اینکه اینبار دم پادگان پیاده ام کرد.
رفتم تو کانتینر دم در لباس نظامی به تن کردم و وارد شدم.این بود آغاز ماجراجوییامون در پادگان :|
دژبانه گفت چرا مهر خروج نداری حتما از سیم خاردارا در رفتی.خندیدم گفتم نه والا.
گفت میخندی؟ب
 
اعلام ت‌ها و وظایف دولت موقت توسط مهندس مهدی بازرگان؛ درگیری شدید میان همافران و دانشجویان نیروی هوایی با افراد گارد جاویدان
پس از خبر ساعت 20، تصاویری از دوران اقامت امام خمینی در پاریس از شبکه سراسری تلویزیون پخش شد. هم‌زمان با پخش تصویر امام خمینی، همافران نیروی هوایی در پادگان، فریاد الله‌اکبر» سر دادند. شعار همافران در حمایت از امام خمینی باعث خشم افسران و کارکنان ضد اطلاعات نیروی هوایی شد. اخطارهای تند آنان به همافران، به در
روایت راهیان نور دانش آموزی دارابمستندغریبه های دنباله دار»روایتی متفاومت از راهیان نور دانش آموزی در بهمن ماه ۱۳۹۷ قسمت اومان:۲۲دقیقهکیفیت:480pتدوین:حسین داربازتصویربردار:سجاد صبوری / سجاد ارجمنداز رسانه خادم الشهدا شهرستان دارابدو روز با دو منزل:اولین منزل داراب تا پادگان شهید مسعودیاندومین منزل از پادگان تا شلمچه⏳زمان:۲۲دقیقهکیفیت:480pتدوین:حسین داربازتصویربردار:سجاد صبوری / سجاد ارجمنداز رسانه خادم الشهدا شهرستان دارابhttps://www.apa
 
پس از مدتی ماشین ایستاد و من صدای ایست» را شنیدم. فهمیدم که ما به یک پادگان نظامی رسیده ایم. یکی از ماموران همراه پیاده شد، برگه ای را به نگهبان داد، راه باز شد  و ما وارد شدیم. بعدا متوجه شدم که آنجا پادگان سلطنت آباد است.
 
جلوی مرکز نگهبانی، از ماشین پیاده شدیم. مرا بازرسی کردند، بعد افسر نگهبان مرا از ماموران همراه تحویل گرفت و آنها رفتند. مرا به اتاقی تمیز و بزرگ بردند که در آن دو تخت خواب و یک بخاری بود.
افسر از من پرسید: شام خورده ای؟ گفت
* مهندس بازرگان، نخست وزیر منصوب امام خمینی، در یک سخنرانی در دانشگاه تهران رئوس برنامه های دولت خود را روشن کرد.

* امام در پیامی به ملت ایران ﺗﺄکید کردند که سخنگو ندارند.

* در پاسخ به تبریک آقای گلپایگانی امام نامه تشکرآمیزی به ایشان ارسال کردند.

* امام در جمع نمایندگان شورای هماهنگی اعتصابات بر دوری گزینی از اختلافات و راه طولانی برای سازندگی اشاره کردند.

* گروهی از طرفداران قانون اساسی ، شاه و دولت بختیار در ورزشگاه امجدیه تهران تجمع کر
ایا تا به حال فکر این افتادی که در مدت خدمت سربازی کار کنی و درامد داشته باشی . 
1. شما می توانید یک عدد شانه قیچی و موضر را به صورت مخفی و یا به یکی از کادری های قابل اعتماد بدهید تا از دژبانی رد کنند و با گرفتن مبلغی توافقی مو های سربازان را اصلا و یا موضر را اجاره دهید .
2. شما می توانید با فروختن سیگار و. به سود بسیار بالایی دست پیدا کنید.
3. شما می توانید با شستن لباس سربازان به درامد برسید.
4. شما می توانید با وارد کردن یک اتو و اتو کردن لباس سربا
هرچند دیر، ولی بالاخره از سیزدهم ماه رمضان، سریال سرباز از شبکه 3، به صورت جدی وارد بحث سربازی شده. و با دیدن قسمت دیشب، کلی خاطره از سال 90 برای من (و صد در صد برای همۀ پسرا) از روز اعزام به پادگان آموزشی زنده شد.
دیشب، سر سکانسی که اتوبوس رسید به پادگان و راننده میگفت "آقایون محترم، داریم میرسیم وسایلتون رو جمع کنید." و بعدش سر سکانس ورود سربازهای کچل داخل پادگان با دود کردن اسفند و صلوات فرماندهان پادگان، و بعدش با آب قند درست کردن دژبانها برا
حرف است و حرف و باز حرف
اما کو توانی برای نوشتن بر سر این انگشتان
انگشتانی که در پی کلمات من دیوانه شده اند
+ تا دانشجو بودم به خوابگاه پناه میبردم
الان به پادگان
از ماه دیگه به کجا پناه ببرم؟
داره میزنه به سرم برم پی یک شغل ۲۴ ساعته که این قانون دوری و دوستی بین من و خانوادم انجام بگیره و حرمتی بینمون نشکنه:)
اموزش عبور موبایل و اشیای غیر قانونی از دژبانی .100% تضمینی .
ا. عبور موبایل لمسی : حتما باید رمز داشته باشد و روی حالت خاموش باشد .و رم ان کنده شده باشد .و باتری ان کنده شده باشد . 
روش اول : موبایل را به یک پرسنل کادر دوست مانند استوار فلانی که همیشه شمارا می رساند می دهید و از وی می خاهید تا برای شما ردش کنه .
روش دوم : به دژ بان پول داده و یا یک اتو گرفته و ردش کنید . 
روش سوم : موبایل را به یک حیوان ولگرد مانند سگ بسته و سگ را به سمت پادگان روانه می کنی
آیت‌الله ‌ای برای بازدید به پادگان ابوذر آمده بودند. اکبر علاقه خاصی به ایشان و یاران امام[سلام‌الله‌علیه] داشت و از بنی‌صدر و جبهه ملی متنفر بود. بعد از گزارش نگاهی به ساعتش کرد و گفت برویم نماز مغرب! به نمازخانه پادگان آمدیم. حضرت آقا رو به من کردند و پرسیدند امام جماعت دارید؟ گفتم امروز شما هستید اما روزهای دیگر پشت سر اکبر شیرودی نماز می‌خوانیم! فرمودند عالی است! من هم پشت سر خلبان شیرودی نماز می‌خوانم! هر چه منتظر شدیم شیرودی ن
 
 
بعضی از سربازهای اینجا (اینجا یعنی پادگان) معتادند. این جمله را جوری بخوانید که انگار دارید یکی از بدیهی‌ترین چیزهای دنیا را می‌خوانید. مثلن انگار دارید می‌خوانید آب در صد درجه به جوش می‌آید» معتاد به سیگار و مشروب نه‌ها، این‌ها که روال روزمره‌است. به چیزهای دیگر؛ بیشتر گُل. اکثرشان هم‌دیگر را می‌شناسند و در روزهای خماری خیلی خوب هم را پیدا می‌کنند و متاع»شان را با هم تقسیم می‌کنند و می‌روند فضا. تا حالا با لباسِ قهوه‌ایِ پلنگی
موضوع: دستگاه ردیاب موبایل در پادگان02 شهید انشایی پرندک
خب مثل خیلی از پسرای تیتیش مامانی دیگه که خوانواده خیلی لوسش کردن منم به همراه پدرم  رفتیم به پارک بزرگ ساری تااز انجا من به انوان سرباز تحت اموزش به پادگان اموزشی اعزام شوم. خداییش اثلا فکر نمی کردم بتونم به این راحتی با کسی دوست بشم هنوز وارد اتوبوس نشده با یک شوخی ساده با پسری که کنارم نشسته بود و خیلی هم ناراحت و نگران بود دوست شدم اسم اون پسر صابر ذکریازاده بود مههندس معماری بود و خ
نمایشگاه اتوبوس در شیراز

اسم نمایشگاه کامیون در شیراز
آدرس نمایشگاه کامیون در شیراز
شماره تماس نمایشگاه کامیون در شیراز

نمایشگاه کامیون احسان
بلوار خلیج فارس، بعد از پل کمربندی
 07137233332 | 09171117334

نمایشگاه کامیون ستاره
بلوار ولایت، نرسیده به کوچه شهید فهمیده
07137237472

نمایشگاه کامیون امیرحسین
بلوار خلیج فارس، روبروی کمربندی
09173070936 | 09172622075

نمایشگاه کامیون جمالی
بلوارخلیج فارس، دوکیلومتری جاده شیراز و فسا، روبرو رادار هواپیمایی
09364745706 | 
شش روز بعد از اولین روز، دومین روز حضور ما در پادگان بود که رسماً دوره ضرورت خدمت سربازی شروع شد. مثل دفعه قبل سپیده دمان و قبل از طلوع آفتاب قصد پادگان کردم. موبایلم رو به همسرم دادم و تا مدت نامعلومی که قرار بود اونجا باشم خداحافظی کردم و راهی پادگان شدم. به دم در پادگان که رسیدم سربازهای زیادی اونجا بودن که دسته دسته وارد پادگان میشدن. قبل از اینکه وارد بشم یه مغازه فروشنده لوازم سربازی باز بود که رفتم کلاهم رو که به سرم تنگ بود عوض کنم. از ب
مراسم تشییع پیکر مطهر شهید گمنام در مشگین شهر مراسم تشییع پیکر مطهر شهید گمنام با حضور باشکوه اهالی شهید پرور مشگین شهر برگزار شد. به گزارش روابط عمومی انجمن اسلامی همسران و فرزندان شاهد استان اردبیل/ پیکر مطهر شهید گمنام پس از تشییع در پادگان شهید بیگلری مشگین شهر خاکسپاری شد.

شهید گمنام والا مقامی که در مشگین شهر
تشییع و خاکسپاری شد 18 ساله بوده و در اثر تک دشمن در منطقه سومار در
تیرماه سال 67 به شهادت رسیده است.
جایی از برکلی خوندم: حقیقت خواست همگان اما مشغله تعداد اندکی است.» به خواسته و مشغله های خودم زیاد فکر میکنم. به اینکه در حال حاضر کجا هستم و میخوام به کجا برسم. آیا باید کتابفروشی بزنم یا مغازه داری به من نمیخوره آن هم کتابفروشی که با وضعیت مطالعه کنونی محکوم به شکست خوردن و ورشکستگی ست. روزهای اخیر در پادگان باغ خان کتاب مغازه خودکشی را خواندم. حس میکنم مرگ همین نزدیکی هاست. وقتی دیروز برای کمیسیون خدمت سربازی پیش روانشناس و بعد روانپزشک
جایی از برکلی خوندم: حقیقت خواست همگان اما مشغله تعداد اندکی است.» به خواسته و مشغله های خودم زیاد فکر میکنم. به اینکه در حال حاضر کجا هستم و میخوام به کجا برسم. آیا باید کتابفروشی بزنم یا مغازه داری به من نمیخوره آن هم کتابفروشی که با وضعیت مطالعه کنونی محکوم به شکست خوردن و ورشکستگی ست. روزهای اخیر در پادگان باغ خان کتاب مغازه خودکشی را خواندم. حس میکنم مرگ همین نزدیکی هاست. وقتی دیروز برای کمیسیون خدمت سربازی پیش روانشناس و بعد روانپزشک
شش روز بعد از اولین روز، دومین روز حضور ما در پادگان بود که رسماً دوره ضرورت خدمت سربازی شروع شد. مثل دفعه قبل سپیده دمان و قبل از طلوع آفتاب قصد پادگان کردم. موبایلم رو به همسرم دادم و تا مدت نامعلومی که قرار بود اونجا باشم خداحافظی کردم و راهی پادگان شدم. به دم در پادگان که رسیدم سربازهای زیادی اونجا بودن که دسته دسته وارد پادگان میشدن. قبل از اینکه وارد بشم یه مغازه فروشنده لوازم سربازی باز بود که رفتم کلاهم رو که به سرم تنگ بود عوض کنم. از ب
 امیر سرلشکر فرمانده کل ارتش  با حضور در پایگاه هوانیروز شهید آسیایی و مرکز تعمیرات شهید فرخی‌نیا مسجد سلیمان از بخش‌های مختلف این یکان‌ها بازدید کرد.در ادامه بازدید از یکان‌های ارتش در جنوب غرب کشور، امیر   صبح امروز با حضور در پایگاه هوانیروز شهید آسیایی مسجد سلیمان، از قسمت‌های مختلف این پایگاه بازدید و آمادگی رزمی،تاکتیکی و عملیاتی این پایگاه را مورد ارزیابی قرار داد.
بررسی شرایط اماکن درمانی، ورزشی و رفاهی منازل سازم
با سلام
درسته که خدمت سربازی عمر ادم رو تلف میکنه ولی یه مزایایی هم داره. یه مثال بزنم من بی نظم بودم قبل از خدمت ولی بعدش خیلی با نظم شدم. ولی چون حرف زور تو کتم نمیرفت یه چند ماه اضاف خوردم. چیز خاصی هم نبود فرمانده گفت باید رو برجک شیفت بدی من قبول نکردم و من دو هفته پادگان نرفتم و بعدش که رفتم به دلیل سزپیچی و غیبت اضافه خدمت خوردم. من با فرمانده سر این موضوع دعوام شد و منو یه دو روز بازداشت کردن و پست خوب قبلیم رو ازم گرفتن. و.
 
شش روز بعد از اولین روز، دومین روز حضور ما در پادگان بود که رسماً دوره ضرورت خدمت سربازی شروع شد. مثل دفعه قبل سپیده دمان و قبل از طلوع آفتاب قصد پادگان کردم. موبایلم رو به همسرم دادم و تا مدت نامعلومی که قرار بود اونجا باشم خداحافظی کردم و راهی پادگان شدم. به دم در پادگان که رسیدم سربازهای زیادی اونجا بودن که دسته دسته وارد پادگان میشدن. قبل از اینکه وارد بشم یه مغازه فروشنده لوازم سربازی باز بود که رفتم کلاهم رو که به سرم تنگ بود عوض کنم. از ب
لحظاتی وجود دارند که گمان می‌کنی زمان بی آن که تو را یادش باشد جلو رفته و دوباره به عقب یا همان عقب‌مانده‌ترین لحظه‌ی آینده یعنی همین حالا برگشته است. درها که بسته می‌شوند، تو را با دستان بسته به اتاقت هدایت می‌کنند. هنوز آن قدر از تو ناز ندیده‌اند که پابند نیاز باشد. آدم‌هایی دارند می‌خندند و مدام چشم تو را هدف می‌گیرند، دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید، قبلا هر چه قدر  این جمله برایت سطحی و عوام‌زده به نظر می‌آمد حالا تلخی‌اش روی سطح

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها