نتایج جستجو برای عبارت :

پادگان 258 فرماندشgo

درود
به مناسبت روز ارتش جمهوری اسلامی ایران شبکه سوم سیما یک مستند کوتاه در مورد خدمت سربازی که در پادگان 02 شهید عبدالحمید انشائی فیلم برداری شده بود در تاریخ 29 فروردین 1398 پخش کرد. در این مستند که با فرمانده محترم پادگان ، پایوران و سربازان پادگان مصاحبه های کوتاهی صورت گرفته و در مورد خدمت سربازی توضیحاتی می دهند.
با دیدن این مستند که در پادگان 02 انشایی فیلم برداری شده است مقداری با حال و هوای پادگان آشنا خواهید شد.
مدت زمان مستند 13 دقیقه اس
 
شب اول محرم و آبان 1359 بود، از پادگان ابوذر بی سیم زدند که برادر هادی برای مراسم به پادگان بیاید .مجلس خیلی باصفایی و بی ریایی شد، ابراهیم می خواند و رزمندگان مستقر در پادگان سینه می زدند، خلبان شیرودی و تعدادی از خلبانان هوانیروز مستقر در پادگان ، به همراه بسیجی ها و پاسدارها و ارتشی ها دور هم جمع شده بودند و بر مظلومیت سالار شهیدان اشک می ریختند. ساعت تقریبا دوازده شب بود که مجلس تمام شد، حال معنوی عجیبی ایجاد شده بود، آن شب خیلی خسته بود
همشهری آنلاین- ثریا روزبهانی: نام کوچه جی برگرفته از جی» که نام قدیم اصفهان است و طبق عقل نوشته تو امامزاده معصوم(ع) قدمتش به ۵۰۰ سال قبل می رسد. این محدوده به خیال درخت های سر به فلک کشیده اش که از نهر فیروزآباد سیراب می شد، اغلب گواه و باصفا بود. به همین اندیشه مردم که برای زیارت بوسیله امامزاده حسن(ع) و امام زاده امام(ع) می رفتند، سوار گاری و درشکه شده و از خیابان قزوین برای تفریح بوسیله این محدوده سرسبز و زیبا که فاصله اش کمتر از هزار متر بو
بوسیله گزارش همشهری آنلاین بوسیله نقل از باشگاه خبرنگاران جوان، اکبر بهنام جو، استاندار اردبیل در میتینگ تجسس موضوع احاله پادگان ارتش با حضور اجتماع اسلامی بازار گفت: استان اردبیل یک استان مرزی است، بود پادگان گند با تمام قوا بخاطر حفظ حریم و کنف وم دارد و همچنین استقرار این پادگان در استان به قناعت منطقه کمک می کند.   وی تصریح کرد: درون بحث پادگان یک سری اامات وجود دارد که بنا به منویات مقام معظم رهبری پادگان ها از داخل خانه دادن بوسی
پارسال پاییز توی پادگان می‌گذشت | توی یه محیط بی‌روح، دستوری، با نظمی آزاردهند | همراهِ شانه‌هایی با اسلحه‌های گرمی که البته بسیار سرد بودند | اما یک چیز را کاملا خاطرم هست که همیشه آزارم میداد؛ | دائم صدای قارقار کلاغ میومد | فکر کنم تابه‌حال اینجا نگفتم؛ | صدای کلاغ خیلی بهم استرس میده و ذهنم رو بهم می‌ریزه | کلاغ، پرنده‌ی شومی نیست | اما قارقارش، نمیدونم با دلم چیکار میکنه!
مستندغریبه های دنباله دار»روایتی متفاومت از راهیان نور دانش آموزی در بهمن ماه ۱۳۹۷ قسمت اولدو روز با دو منزل:اولین منزل داراب تا پادگان شهید مسعودیاندومین منزل از پادگان تا شلمچه⏳زمان:۲۲دقیقهتدوین:حسین داربازتصویربردار:سجاد صبوری / سجاد ارجمنداز رسانه خادم الشهدا شهرستان داراب
روایت راهیان نور دانش آموزی دارابمستندغریبه های دنباله دار»روایتی متفاومت از راهیان نور دانش آموزی در بهمن ماه ۱۳۹۷ قسمت اولدو روز با دو منزل:اولین منزل داراب تا پادگان شهید مسعودیاندومین منزل از پادگان تا شلمچه⏳زمان:۲۲دقیقهکیفیت:480pتدوین:حسین داربازتصویربردار:سجاد صبوری / سجاد ارجمنداز رسانه خادم الشهدا شهرستان دارابhttps://www.aparat.com/v/EysiT
رییس سازمان وظیفه عمومی ناجا:
غربالگری سلامت و طرح فاصله‌گذاری اجتماعی به طور دقیق در مراکز آموزش و پادگان‌ها اجرا خواهد شد.
فاصله‌گذاری اجتماعی در اتوبوس‌های اعزام سربازان نیز اعمال شده و آنان یکی در میان روی صندلی‌ها حضور خواهند داشت.
این اطمینان را به خانواده‌های سربازان می‌دهم که ما نیز نگران سلامت این عزیزان هستیم و تمام تلاشمان را برای مراقبت از آنان انجام داده‌ایم.
شنبه ، ۳۰ فروردین ۹۹@IrNews_24
[عکس 640×427]
مشاهده مطلب در کانال
5شنبه 24 آبان ماه 1397
با همه سربازها سر کلاس نشستیم و مربی نداریم. مرخصی آخر هفته نمی دهند تا برویم. در عوض باید وقتمان در پادگان تلف شود. کفری شده ام از وضعیتمان و سروصدای سربازها. به بهانه دستشویی و حال بدم از کلاس پر همهمه خارج می شوم و به سمت سرویس ها می روم. به درب ورودی سرویس ها که می رسم مکث می کنم. نگاه به اطراف و دوردست ها هوایم را بهتر می کند. روی تپه های روبرو چهار درخت بزرگ، تپه ای پوشیده از علف های سبز یک دست، آسمانی آبی با چند لکه تماشایی
در یکی از شب های پادگان،به همراه آسمانی پر از ستاره و سوزگرما( نمیدونم به نسیم گرم میگن چی:|) شب را می درید در سالن غذا خوری به سر میبردیم که ناگاه جانشین فرمانده پادگان وارد شد و نعره ایــــــــــــست سالن غذا خوری سر داده شدمن نیز خیلی ریلکس بلند شده و زیر لب بدوبیراه گویان به سمت دیگ ها و سرهنگ رفتیماز وضعیت غذا چند سوال پرسید و به نظرخواهی از سربازان آموزشی پرداخت که همه با نگاه کردن به من که پشت سرهنگ ایستاده بودیم آب گلو قورت میدادند و اع
شب اول محرم و آبان 1359 بود.از پادگان ابوذر بی سیم زدند که برادر هادی برای مراسم به پادگان بیاید.
می دانستم امیر منجر که از دوستان ابراهیم است در پادگان ابوذر مسی(ء)ولیت دارد. حدس زدم به خاطر آغاز ماه محرم مراسم گرفته اند.
به ابراهیم خبر دادم.او هم یکی از ماشین های موجود در سرپل ذهاب را تحویل گرفت و آمد جلوی محل استقرار نیروهای دستمال سرخ ها و مرا صدا زد. آمدم بیرون. ابراهیم گفت:بپر بالا باهم بریم پادگان ابوذر.
گفتم:اصغر وصالی نیست.ممکنه ناراحت بش
پس از خبر ساعت 20، تصاویری از دوران اقامت امام خمینی در پاریس از شبکه سراسری تلویزیون پخش شد. هم‌زمان با پخش تصویر امام خمینی، همافران نیروی هوایی در پادگان، فریاد الله‌اکبر» سر دادند. شعار همافران در حمایت از امام خمینی باعث خشم افسران و کارکنان ضد اطلاعات نیروی هوایی شد. اخطارهای تند آنان به همافران، به درگیری و تیراندازی و ورود گارد شاهنشاهی منجر شد. با بالا گرفتن درگیری، مردم برای کمک به همافران ارتش وارد پادگان شدند اما لوله‌ی مسلسل
سلام
حال و احوال؟کیفتون کوکه؟
خب آخرین پستم قبل امروز مربوط میشد به چهارماه قبل وقتی میخواستم برم پادگان.
اون مرحله از زندگیم هم تموم شد رسما و کارت پایان خدمتمو پریروز گرفتم بالاخره :|
رفتم پادگان و کلی هم برا بچه ها شیرینی خریدم و شام املت دادم بهشون :)))
کادریا از همشون پرتوقع تر بودن جز فرماندمون که کلا قبول نکرد.
بعدم سر یه موضوعی یه کادری نگهم داشت گفت نرو.
من ی روز بخاطرش موندم ولی حل نشد و خودم زدم بیرون :| الله اعلم
بعدش هم به مدت یکی دوم
ته تغاریمان رفته سربازی. فعلا دوره آموزشی را می گذراند. متأسفانه جای دوری افتاده. البته از آنجا که حساسیتهای ما و مادر را می داند زود به زود با خانه تماس می گیرد. گوشی موبایلش را تحویل داده و تنها با معدود تلفن های پادگان می تواند با ما ارتباط بگیرد. به قول خودش باید مدتی را توی صف، منتظر بماند تا نوبتش بشود. شماره پادگان را هم به ما داده که تنها از هفت شب تا نه و نیم شب پاسخگو هستند. امشب تماس گرفتیم، گفتند رفته سر پست! مادر نگران شد. همه افکار من
بسم الله الرحمن الرحیم
یافارس الحجاز ادرکنی الساعه العجل
مظلومیت امامان شیعه را حدود پایانی نیست؟!
کتاب سیری در سیره ائمه اطهار اثرمرتضی مطهری،چاپ پانزدهم شهریور ۱۳۷۶از انتشارات صدرا
صفحه ۲۴۷ چنین می‌نویسد
(امام عسکری و امام هادی علیهماالسلام اجباراً در سامرا به سر می بردنددر محلی که محل سپاهیان ودرواقع پادگان بود،یعنی خانه ای که در آن زندگی میکردندبرایشان انتخاب شده بود که مخصوصاً در پادگان باشند و تحت نظر .ایشان در بیست و هشت سالگی ا
دیروز و امروز یه دوروز متفاوت توی خدمت داشتمما یه مدتی هست سرباز نداریم و به خاطر همین همش بیکارم و اصطلاحا چال می کنیم:|
یهو سرگرد داد زد ملوووووچک پاشو بریم تا بیرون پادگان،دونفر هم به اختیار بردار بیار
منم فک کردم حَمالی هستش، دونفر از این سربازای پر رو رو برداشتم و بیل و کلنگ و سیم خاردار و رو سوار وانت کردن و سرگرد اومد و راهی شدیم
رفتیم دم عوارضی تهران قم رو به رو حرم امام و گفت اینجا غرفه دفاع مقدسش واس پادگان ماس،اینم وسایل بگیرید د
سلام من برگشتم بعد از سه ماه و هم کلی حرف برا گفتن و کلی حرف ازینا که نباید بگم :))خب خب خب از اون روزی که رفتم شروع میکنم با اتوبوس رفتم تهرون و ازونجا هم به مقصد پادگان
با همون راننده سفر قبلی با همون اتوبوس سفر قبلی.حالب اینکه اینبار دم پادگان پیاده ام کرد.
رفتم تو کانتینر دم در لباس نظامی به تن کردم و وارد شدم.این بود آغاز ماجراجوییامون در پادگان :|
دژبانه گفت چرا مهر خروج نداری حتما از سیم خاردارا در رفتی.خندیدم گفتم نه والا.
گفت میخندی؟ب
 
اعلام ت‌ها و وظایف دولت موقت توسط مهندس مهدی بازرگان؛ درگیری شدید میان همافران و دانشجویان نیروی هوایی با افراد گارد جاویدان
پس از خبر ساعت 20، تصاویری از دوران اقامت امام خمینی در پاریس از شبکه سراسری تلویزیون پخش شد. هم‌زمان با پخش تصویر امام خمینی، همافران نیروی هوایی در پادگان، فریاد الله‌اکبر» سر دادند. شعار همافران در حمایت از امام خمینی باعث خشم افسران و کارکنان ضد اطلاعات نیروی هوایی شد. اخطارهای تند آنان به همافران، به در
روایت راهیان نور دانش آموزی دارابمستندغریبه های دنباله دار»روایتی متفاومت از راهیان نور دانش آموزی در بهمن ماه ۱۳۹۷ قسمت اومان:۲۲دقیقهکیفیت:480pتدوین:حسین داربازتصویربردار:سجاد صبوری / سجاد ارجمنداز رسانه خادم الشهدا شهرستان دارابدو روز با دو منزل:اولین منزل داراب تا پادگان شهید مسعودیاندومین منزل از پادگان تا شلمچه⏳زمان:۲۲دقیقهکیفیت:480pتدوین:حسین داربازتصویربردار:سجاد صبوری / سجاد ارجمنداز رسانه خادم الشهدا شهرستان دارابhttps://www.apa
 
پس از مدتی ماشین ایستاد و من صدای ایست» را شنیدم. فهمیدم که ما به یک پادگان نظامی رسیده ایم. یکی از ماموران همراه پیاده شد، برگه ای را به نگهبان داد، راه باز شد  و ما وارد شدیم. بعدا متوجه شدم که آنجا پادگان سلطنت آباد است.
 
جلوی مرکز نگهبانی، از ماشین پیاده شدیم. مرا بازرسی کردند، بعد افسر نگهبان مرا از ماموران همراه تحویل گرفت و آنها رفتند. مرا به اتاقی تمیز و بزرگ بردند که در آن دو تخت خواب و یک بخاری بود.
افسر از من پرسید: شام خورده ای؟ گفت
* مهندس بازرگان، نخست وزیر منصوب امام خمینی، در یک سخنرانی در دانشگاه تهران رئوس برنامه های دولت خود را روشن کرد.

* امام در پیامی به ملت ایران ﺗﺄکید کردند که سخنگو ندارند.

* در پاسخ به تبریک آقای گلپایگانی امام نامه تشکرآمیزی به ایشان ارسال کردند.

* امام در جمع نمایندگان شورای هماهنگی اعتصابات بر دوری گزینی از اختلافات و راه طولانی برای سازندگی اشاره کردند.

* گروهی از طرفداران قانون اساسی ، شاه و دولت بختیار در ورزشگاه امجدیه تهران تجمع کر
ایا تا به حال فکر این افتادی که در مدت خدمت سربازی کار کنی و درامد داشته باشی . 
1. شما می توانید یک عدد شانه قیچی و موضر را به صورت مخفی و یا به یکی از کادری های قابل اعتماد بدهید تا از دژبانی رد کنند و با گرفتن مبلغی توافقی مو های سربازان را اصلا و یا موضر را اجاره دهید .
2. شما می توانید با فروختن سیگار و. به سود بسیار بالایی دست پیدا کنید.
3. شما می توانید با شستن لباس سربازان به درامد برسید.
4. شما می توانید با وارد کردن یک اتو و اتو کردن لباس سربا
هرچند دیر، ولی بالاخره از سیزدهم ماه رمضان، سریال سرباز از شبکه 3، به صورت جدی وارد بحث سربازی شده. و با دیدن قسمت دیشب، کلی خاطره از سال 90 برای من (و صد در صد برای همۀ پسرا) از روز اعزام به پادگان آموزشی زنده شد.
دیشب، سر سکانسی که اتوبوس رسید به پادگان و راننده میگفت "آقایون محترم، داریم میرسیم وسایلتون رو جمع کنید." و بعدش سر سکانس ورود سربازهای کچل داخل پادگان با دود کردن اسفند و صلوات فرماندهان پادگان، و بعدش با آب قند درست کردن دژبانها برا
حرف است و حرف و باز حرف
اما کو توانی برای نوشتن بر سر این انگشتان
انگشتانی که در پی کلمات من دیوانه شده اند
+ تا دانشجو بودم به خوابگاه پناه میبردم
الان به پادگان
از ماه دیگه به کجا پناه ببرم؟
داره میزنه به سرم برم پی یک شغل ۲۴ ساعته که این قانون دوری و دوستی بین من و خانوادم انجام بگیره و حرمتی بینمون نشکنه:)
اموزش عبور موبایل و اشیای غیر قانونی از دژبانی .100% تضمینی .
ا. عبور موبایل لمسی : حتما باید رمز داشته باشد و روی حالت خاموش باشد .و رم ان کنده شده باشد .و باتری ان کنده شده باشد . 
روش اول : موبایل را به یک پرسنل کادر دوست مانند استوار فلانی که همیشه شمارا می رساند می دهید و از وی می خاهید تا برای شما ردش کنه .
روش دوم : به دژ بان پول داده و یا یک اتو گرفته و ردش کنید . 
روش سوم : موبایل را به یک حیوان ولگرد مانند سگ بسته و سگ را به سمت پادگان روانه می کنی
آیت‌الله ‌ای برای بازدید به پادگان ابوذر آمده بودند. اکبر علاقه خاصی به ایشان و یاران امام[سلام‌الله‌علیه] داشت و از بنی‌صدر و جبهه ملی متنفر بود. بعد از گزارش نگاهی به ساعتش کرد و گفت برویم نماز مغرب! به نمازخانه پادگان آمدیم. حضرت آقا رو به من کردند و پرسیدند امام جماعت دارید؟ گفتم امروز شما هستید اما روزهای دیگر پشت سر اکبر شیرودی نماز می‌خوانیم! فرمودند عالی است! من هم پشت سر خلبان شیرودی نماز می‌خوانم! هر چه منتظر شدیم شیرودی ن
 
 
بعضی از سربازهای اینجا (اینجا یعنی پادگان) معتادند. این جمله را جوری بخوانید که انگار دارید یکی از بدیهی‌ترین چیزهای دنیا را می‌خوانید. مثلن انگار دارید می‌خوانید آب در صد درجه به جوش می‌آید» معتاد به سیگار و مشروب نه‌ها، این‌ها که روال روزمره‌است. به چیزهای دیگر؛ بیشتر گُل. اکثرشان هم‌دیگر را می‌شناسند و در روزهای خماری خیلی خوب هم را پیدا می‌کنند و متاع»شان را با هم تقسیم می‌کنند و می‌روند فضا. تا حالا با لباسِ قهوه‌ایِ پلنگی
موضوع: دستگاه ردیاب موبایل در پادگان02 شهید انشایی پرندک
خب مثل خیلی از پسرای تیتیش مامانی دیگه که خوانواده خیلی لوسش کردن منم به همراه پدرم  رفتیم به پارک بزرگ ساری تااز انجا من به انوان سرباز تحت اموزش به پادگان اموزشی اعزام شوم. خداییش اثلا فکر نمی کردم بتونم به این راحتی با کسی دوست بشم هنوز وارد اتوبوس نشده با یک شوخی ساده با پسری که کنارم نشسته بود و خیلی هم ناراحت و نگران بود دوست شدم اسم اون پسر صابر ذکریازاده بود مههندس معماری بود و خ
نمایشگاه اتوبوس در شیراز

اسم نمایشگاه کامیون در شیراز
آدرس نمایشگاه کامیون در شیراز
شماره تماس نمایشگاه کامیون در شیراز

نمایشگاه کامیون احسان
بلوار خلیج فارس، بعد از پل کمربندی
 07137233332 | 09171117334

نمایشگاه کامیون ستاره
بلوار ولایت، نرسیده به کوچه شهید فهمیده
07137237472

نمایشگاه کامیون امیرحسین
بلوار خلیج فارس، روبروی کمربندی
09173070936 | 09172622075

نمایشگاه کامیون جمالی
بلوارخلیج فارس، دوکیلومتری جاده شیراز و فسا، روبرو رادار هواپیمایی
09364745706 | 
شش روز بعد از اولین روز، دومین روز حضور ما در پادگان بود که رسماً دوره ضرورت خدمت سربازی شروع شد. مثل دفعه قبل سپیده دمان و قبل از طلوع آفتاب قصد پادگان کردم. موبایلم رو به همسرم دادم و تا مدت نامعلومی که قرار بود اونجا باشم خداحافظی کردم و راهی پادگان شدم. به دم در پادگان که رسیدم سربازهای زیادی اونجا بودن که دسته دسته وارد پادگان میشدن. قبل از اینکه وارد بشم یه مغازه فروشنده لوازم سربازی باز بود که رفتم کلاهم رو که به سرم تنگ بود عوض کنم. از ب
مراسم تشییع پیکر مطهر شهید گمنام در مشگین شهر مراسم تشییع پیکر مطهر شهید گمنام با حضور باشکوه اهالی شهید پرور مشگین شهر برگزار شد. به گزارش روابط عمومی انجمن اسلامی همسران و فرزندان شاهد استان اردبیل/ پیکر مطهر شهید گمنام پس از تشییع در پادگان شهید بیگلری مشگین شهر خاکسپاری شد.

شهید گمنام والا مقامی که در مشگین شهر
تشییع و خاکسپاری شد 18 ساله بوده و در اثر تک دشمن در منطقه سومار در
تیرماه سال 67 به شهادت رسیده است.
جایی از برکلی خوندم: حقیقت خواست همگان اما مشغله تعداد اندکی است.» به خواسته و مشغله های خودم زیاد فکر میکنم. به اینکه در حال حاضر کجا هستم و میخوام به کجا برسم. آیا باید کتابفروشی بزنم یا مغازه داری به من نمیخوره آن هم کتابفروشی که با وضعیت مطالعه کنونی محکوم به شکست خوردن و ورشکستگی ست. روزهای اخیر در پادگان باغ خان کتاب مغازه خودکشی را خواندم. حس میکنم مرگ همین نزدیکی هاست. وقتی دیروز برای کمیسیون خدمت سربازی پیش روانشناس و بعد روانپزشک
جایی از برکلی خوندم: حقیقت خواست همگان اما مشغله تعداد اندکی است.» به خواسته و مشغله های خودم زیاد فکر میکنم. به اینکه در حال حاضر کجا هستم و میخوام به کجا برسم. آیا باید کتابفروشی بزنم یا مغازه داری به من نمیخوره آن هم کتابفروشی که با وضعیت مطالعه کنونی محکوم به شکست خوردن و ورشکستگی ست. روزهای اخیر در پادگان باغ خان کتاب مغازه خودکشی را خواندم. حس میکنم مرگ همین نزدیکی هاست. وقتی دیروز برای کمیسیون خدمت سربازی پیش روانشناس و بعد روانپزشک
شش روز بعد از اولین روز، دومین روز حضور ما در پادگان بود که رسماً دوره ضرورت خدمت سربازی شروع شد. مثل دفعه قبل سپیده دمان و قبل از طلوع آفتاب قصد پادگان کردم. موبایلم رو به همسرم دادم و تا مدت نامعلومی که قرار بود اونجا باشم خداحافظی کردم و راهی پادگان شدم. به دم در پادگان که رسیدم سربازهای زیادی اونجا بودن که دسته دسته وارد پادگان میشدن. قبل از اینکه وارد بشم یه مغازه فروشنده لوازم سربازی باز بود که رفتم کلاهم رو که به سرم تنگ بود عوض کنم. از ب
 امیر سرلشکر فرمانده کل ارتش  با حضور در پایگاه هوانیروز شهید آسیایی و مرکز تعمیرات شهید فرخی‌نیا مسجد سلیمان از بخش‌های مختلف این یکان‌ها بازدید کرد.در ادامه بازدید از یکان‌های ارتش در جنوب غرب کشور، امیر   صبح امروز با حضور در پایگاه هوانیروز شهید آسیایی مسجد سلیمان، از قسمت‌های مختلف این پایگاه بازدید و آمادگی رزمی،تاکتیکی و عملیاتی این پایگاه را مورد ارزیابی قرار داد.
بررسی شرایط اماکن درمانی، ورزشی و رفاهی منازل سازم
با سلام
درسته که خدمت سربازی عمر ادم رو تلف میکنه ولی یه مزایایی هم داره. یه مثال بزنم من بی نظم بودم قبل از خدمت ولی بعدش خیلی با نظم شدم. ولی چون حرف زور تو کتم نمیرفت یه چند ماه اضاف خوردم. چیز خاصی هم نبود فرمانده گفت باید رو برجک شیفت بدی من قبول نکردم و من دو هفته پادگان نرفتم و بعدش که رفتم به دلیل سزپیچی و غیبت اضافه خدمت خوردم. من با فرمانده سر این موضوع دعوام شد و منو یه دو روز بازداشت کردن و پست خوب قبلیم رو ازم گرفتن. و.
 
شش روز بعد از اولین روز، دومین روز حضور ما در پادگان بود که رسماً دوره ضرورت خدمت سربازی شروع شد. مثل دفعه قبل سپیده دمان و قبل از طلوع آفتاب قصد پادگان کردم. موبایلم رو به همسرم دادم و تا مدت نامعلومی که قرار بود اونجا باشم خداحافظی کردم و راهی پادگان شدم. به دم در پادگان که رسیدم سربازهای زیادی اونجا بودن که دسته دسته وارد پادگان میشدن. قبل از اینکه وارد بشم یه مغازه فروشنده لوازم سربازی باز بود که رفتم کلاهم رو که به سرم تنگ بود عوض کنم. از ب
لحظاتی وجود دارند که گمان می‌کنی زمان بی آن که تو را یادش باشد جلو رفته و دوباره به عقب یا همان عقب‌مانده‌ترین لحظه‌ی آینده یعنی همین حالا برگشته است. درها که بسته می‌شوند، تو را با دستان بسته به اتاقت هدایت می‌کنند. هنوز آن قدر از تو ناز ندیده‌اند که پابند نیاز باشد. آدم‌هایی دارند می‌خندند و مدام چشم تو را هدف می‌گیرند، دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید، قبلا هر چه قدر  این جمله برایت سطحی و عوام‌زده به نظر می‌آمد حالا تلخی‌اش روی سطح
خاطرات ویژه سردار شهید علیرضا موحد دانش(9)؛ بلوارسنندج  دو روزی می شد که از کاخ ریاست جمهوری به پادگان ولی عصر (عج) آمده بودیم. توی پادگان بودم که علی سراغم آمد و گفت: هر طور شده بچه ها رو پیدا کن ، سنندج داره سقوط می کنه.
دو روزی می شد که از کاخ ریاست جمهوری به پادگان ولی عصر (عج) آمده بودیم. توی پادگان بودم که علی سراغم آمد و گفت:

ادامه مطلب
دیشب یه شبه‌جوک‌هایی تو گروه‌ها پخش شده بود به این مضمون که "بچه‌ها ایران سه صفر از ژاپن باخته، فردا کارت‌هاتون همراهتون باشه."
امروز جوک به واقعیت پیوسته و اومدن محل کار آقای و پسران!، پسر کوچک آقای که تازه هجده سالش شده رو با دو تا دستبند پلاستیکی (از این‌ها) به میله‌های ون بستن تا آقای کارتش رو برسونن؛ اونقدر محکم که خودش گفته دستتو ت بدی داغونش می‌کنه! لابد احساسشون این بوده که جنایت‌کار گرفتن!
مامانم که حسابی نفرینشون کردن. من که
اون چیه که همه ی سربازا چالش میی کنند؟ .جواب :ک س موشاون چیه که فرمانده رو خیلی ناراحت می کنه ؟.جواب هرچی که سرباز و خیلی خوش حال کنه
به سربازی که سر پست خوابیده چی میگن؟ چیزی نمیگن چون نمیشنوه اسلحشو یواش برمیدارن تا تنبیه بشه 
به سربازی که خودشو خیس کرده چی میگن؟ 
از وقتی بنزین سه‌برابر شد، گندش دراومد! گندِ چی؟ الان میگم. ما توی بهداریِ پادگان دو مدل آمبولانس داریم. یه‌مدل یه لندکروزر اتاق پلیسیِ مدل ۲۰۰۱ که با کمی تغییر توی اتاقش و زدن چسب و گذاشتن آژیر و چراغ‌گردون سعی کردن تبدیلش کنن به آمبولانس و یدونه آمبولانسِ واقعی. ینی لندکروزر هایس. اون لندکروزرِ اتاق پلیسی دست سربازه. ینی دست من و یکی دوتا از سربازهای دیگه. و هایس دستِ کادری‌ها‌مون. طبق مصوبه‌ی این دولتِ ناعادل، ماهی ۵۰۰ لیتر بنزین تعلق
بسم الله الرحمن الرحیم
شهید طهرانی مقدم مسئول هوا فضای سپاه پاسدران، ملقب به پدر موشکی ایران و مسئول سازمان جهاد خودکفایی 7 سال پیش بر اثر انفجار در یکی از پادگان‌های نزدیک تهران خود و جمعی از همکارانش به شهادت رسیدند
ادامه مطلب
ماجرای توجه شهید سلیمانی به آهو‌ها چه بود؟
 
در مطلب زیر خاطره جالبی از توجه حاج قاسم به وضعیت آهو‌های نزدیک پادگان مقر سپاه را می‌خوانید.
به گزار جهان نیوز، علاءالدین بروجردی، عضو کمیسیون امنیت ملی مجلس، با اشاره به ماجرای هولناک زنده به گور کردن هزاران جوجه یک روزه به بهانه تنظیم تولید، در یادداشتی نوشت:روزی یکی از همرزمان نزدیک شهید بزرگوار سرلشکر حاج قاسم سلیمانی می‌گفت در یکی از سفر‌های سردار سلیمانی در بحران داعش در عراق که در فص
۵۶ روز جایی زندگی کردیم که زیاد بهمون خوش نگذشت. و حالا باید ۱۶ - ۱۷ ماه جایی باشیم که نمی‌دونیم قراره بهمون خوش بگذره یا نه. ینی اصلن هیچ تصویرِ ذهنی‌عی ازش نداریم. مثل اون ۵۶ روز. فرقشون البته زیاده. این ۱۶ - ۱۷ ماهه ولی اون نهایتا ۲ ماه بود. توی اون ۵۶ روز ۲ تا چیز از خدا خواستیم که عمیقا دوست داشتیم بشه. یکی‌ش خیلی زود نتیجه‌ش اومد و فهمیدیم نمیشه. خیلی غصه‌مون شد. اعصابمون خرد شد. بدتر بود از سینه‌خیز رفتن‌های روی گل و لایِ تپه‌ی پادگان. ب
بسم الله الرحمن الرحیمشهید طهرانی مقدم مسئول هوا فضای سپاه پاسدران، ملقب به پدر موشکی ایران و مسئول سازمان جهاد خودکفایی 7 سال پیش بر اثر انفجار در یکی از پادگان‌های نزدیک تهران خود و جمعی از همکارانش به شهادت رسیدند
ادامه مطلب
بسم الله الرحمن الرحیم
با صیاد در نهضت خاطره گویی(18)
صیاد شیرازی برای برنامه ای پادگان ۲۸ کردستان توی سنندج دعوت بود برنامه به این صورت تنظیم شده بود که ایشان صبح زود با پرواز از تهران حرکت می کند و تا قبل از ظهر وارد پادگان میشود قبل از ظهر
ادامه مطلب
نگوید که اسماعیل که دیگر نیست نیست، هستم در همین نزدیکا در همین کوچه های یخ زده شهر، عرق می ریزم، سگ دو میزنم، اکنون در همان یک بار سعی و تلاش سرسختانه برای دست و پا کردن یک زندگی آرام و پایدارم. نگوید که اسماعیل بی وفاست، که دیگر خیلی دیر به دیر سر می زند که انگار دیگر نیست. اسماعیل جای دیگری پست می دهد، میان دشتی سرد میان اندک ساختمانهای پادگان تیپ چهل. اسماعیل دلش تنگ است. تنگ یک دل سیر نوشتن یک دل سیر خواندن شما. . 
امریه‌م تو سایت ثبت شده ولی مکانش هنوز مشخص نبود.
واسه پیگیریِ همین امروز زنگ زدم و طرف گفت مگه مدارکتو به واتساپ فلانی نفرستادی؟ گفتم من اصلا واتساپ ندارم و چیزی هم نگفته بودین. گفت پس اگه نفرستادین که کنسل شده! و یهو گفت 20 دقیقه دیگه تماس میگیری؟
و الان درون اون 20 دقیقه ام. چه 20 دقیقه ی ناخوشایندی.
ممکنه همه ی رشته ها به طرفه العینی پنبه شن و اون همه امید و برنامه برن رو هوا.
ای بابا.
واسه 4 اسفند هم به آموزشی اعزامم. آموزشی در یک پادگان مختص
معاون ستاد کل نیروهای مسلح از تعویق دو ماهه در اعزام مشمولان به خدمت سربازی خبر داد. 
سردار حسن عراقی‌زاده، معاون بهداشت و درمان ستاد کل نیرو‌های مسلح و سخنگوی قرارگاه مبارزه با کرونا نیرو‌های مسلح گفت: اعزام مشمولان سربازی تا دو ماه به تعویق افتاده و ابلاغ شده است تا تمام دوره‌های آموزشی سربازان به مدت حداقل دو ماه متوقف شود؛ یعنی مشمولان خدمت سربازی که قرار بود در روز‌های آینده برای گذراندن دوره‌های آموزشی به پادگان‌های مربوطه اعزا
بسم ربِّ الحسین(ع)
امروز نخستین روز از فصل تابستان است و نخستین روز از فصلی نو از زندگی‌ام که از ابتدا آمیخته‌ای از جبر و اختیار بود.
نخستین روز از فصلی که برایم لبالب از امید و زندگانی است، فصلی که "اجباری" اش می‌خوانند و من با اشتیاق به این جبر تن داده‌ام. مگر من در این اختیار چه اندوخته‌ام که از جبر گریزان باشم.
احساسم بیش‌تر شبیه است به اردو رفتن های روزگار کودکی و ایام دبستان. آمیخته‌ای از اشتیاق و ابهام. شاید هم کمی دلشوره. و البته امی
 آشنایی با آقای یزدان درویشی

"درویش الشعرا"
آقای یزدان درویشی  متولد ششم فروردین ماه ۱۳۵۲در شهر نهاوند  اما ساکن در بروجرد می باشدوی
در سال ۱۳۶۹ در پادگان مهندسی بروجرد به استخدام نیروی زمینی ارتش جمهوری
اسلامی ایران درامد و پس ازطی دوره های نظامی به منطقه عملیاتی سومار اعزام
و پس از ۱۲۰ماه حضور در میادین مین نفت شهر و سومار در اواسط سال۱۳۸۰به
پادگان برگشت اما حضور آقای یزدان درویشی در طول این سال ها مصادف
بود با آشنایی با شاعر اهل بی
خب باشه قبول، سر قرارم نبودم.گفتم دیگه روزنوشت نمینویسم و سرتونو درد نمیارم ولی حرفه ام همینه آخه چیکار کنم؟! :/
دیشب ساعت حدود یک نیمه شب تو خونه مث این پادگان نظامی ها شد ساعت خاموشی. و باید میخوابیدیم. ولی من که اصلا قانون و اینا حالیم نمیشه بیدار موندم که.
ادامه مطلب
در مسیر گیلانغرب نرسیده به اردوگاه صداهای انفجار پی‌درپی بلند شد. آسمان را نگاه کردم چند فروند هواپیما به سمت عراق برمی‌گشتند. آن روز ۱۶ اسفند ماه سال ۱۳۶۳ بود.
   پشت فرمان تویوتا بودم. گاز ماشین را گرفتم اما ده دقیقه بعد، انفجارها با شدت و حجم بیشتری شنیده ‌شد. مسیر صدا از سمت اردوگاه ما و پادگان ابوذر سرپل‌ذهاب به گوش می‌رسید. 
   به جایی رسیدیم که از یک بلندی به پادگان ابوذر مشرف بودم. از تمام محوطه پادگان توده‌های عظیم سیاه دود ناشی ا
یکی از کارهای روتین شما بعنوان یک سرباز انجام نگهبانی هست . 
برخلاف تصور ، نگهبانی ربطی به مدرک نداره و شما با هر مدرکی در آموزشی باید نگهبانی بدین . نگهبانی بستگی به تعداد پست های نگهبانی شما و تعداد سربازان داره. برای ما تقریبا هر 3-4 روز یک بار نگهبانی ثبت میشد. نگهبانی به این صورته که شما 8 ساعت از روز رو به نگهبانی می گذرونید یعنی 2 ساعت نگهبانی و 4 ساعت استراحت (این بخش استراحت برای ساعت خاموشی صادق هست و در سایر ساعات باید به کارهای عادی آمو
خوشبختانه دوکیونگسوی عزیز اموزش های نظامی خودش رو به پایان رسونده و قراره توی پخش اشپزخونه پادگان کار خونه!
پ.ن:کیونگگگگگ انتظار داشتی با چشمات به امریکا لیزر پرت کنی پس چی شدددددد!!!!والا مردم میرن سربازی که مرد بشن اونوقت تو رفتی چی بشی هاااا؟؟؟جونگین که فقط مرغ سوخاری دوست داره چیز دیگه ایی هم نمی خوره پس چی؟؟؟؟!!!!
فرمانده نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران گفت: برای روزآمدسازی تجهیزات و سلاح‌های ارتش جهت مقابله با هر تهدیدی تلاش می‌کنیم.امیر سرتیپ کیومرث حیدری در بازدید از بخش‌های مختلف تیپ ٢٦٤ پیاده سلماس و در جمع ارتشیان پادگان ٢٦٤ شهید عبدی این شهرستان، گفت: آمادگی تیپ ٢٦٤ سلماس و دستاوردهایی که این تیپ در دوران دفاع مقدس داشته است، جای تقدیر و تشکر داردو کارکنان تیپ ٢٦٤ اعم از پایور و وظیفه در بازدیدی که داشتیم، نشان دادند که در برابر هرگون
امروز بهم زنگ زدی گفتی که چه روزی مرخص میشین و تموم میشه. و من خوشحال ترین و عاشق ترین دختر روی زمین بودم و کمی مونده بود تا بال در بیارم و تو اسمون ها پرواز کنم. بهم گفتی بلیت هاتو چه ساعتی بگیرم. و من بعد قطع شدن تلفن زودد پریدم که سایتو چک کنم.حالا بلیت هاتو گرفتم و منتظرم فردا زنگ بزنی که بهت بگم. خیلی خوشحالم از اینکه زودتر از اون روزی که انتظار داشتم مرخص میشین. گفتی از در پادگان با لباس خدمت خارج میشین، اینجوری میتونی برام عکس بگیری و بفرست
 
*اتفاق جالبی که در اتوبان اصفهان رخ داده: همشهری اصفهانی ما توی اتوبان با سرعت 180 کیلو متر در ساعت می رفته که پلیس با دوربینش شکارش می کند و ماشینش رو متوقف می کند. پلیس میاد کنار ماشین و میگه گواهینامه و کارت ماشین !
اصفهانی با لهجه ی غلیظی میگه :من گواهینامه ندارم.این ماشینم مالی من نیست کارتا ایناشم پیشی من نیست
*من صاحب ماشینا کشتم ا جنازاشم انداختم تو صندوق عقب.چاقوشم صندلی عقب گذاشتم.حالاوم داشتم میرفتم از مرز فرار م که شوما منو گیری
دورۀ دوماهۀ آموزشی بالاخره تمام شد. این دو ماه پر از روزها و لحظات تلخ و شیرین بود که خاطرات و تجربیات فراوانی برایم به‌جا گذاشت. حال که این دورۀ سرد و سخت به‌پایان رسیده، خوب و نیت که آن‌چه در این دو ماه آموختم و به‌چشم دیدم را به رشتۀ تحریر دربیاورم تا به‌سان چراغی مسیر پیش‌رویم را در ادامۀ روزهای زندگی روشن کند.
1. نظم‌پذیری و قاعده‌مندی: در این دو ماه یاد گرفتم که انسان اگر بخواهد می‌تواند شب‌ها زود بخوابد و صبح‌ها نیز زود بیدار ش
من نمُرده ام . زنده و در کانون گرم خانواده نشسته کنار لپ تاپ و مشغول خواندن و حرف زدن با دوستان و عزیزان از راه دور می باشم . این روز ها در مهد کانون پرورش تکثیر کرونا زندگی می کنم و بعدش دوباره عازم شهر مازندران هستم(هتل ادیبی). شهر خالی از حجم و هیاهو مردم هستش انگار تو این شهر صدسالی هستش که از عید خبر نیس . تاثیر رسانه به قدر بالا هستش که مردم بیچاره تو خونشون مخفی شدن که یه وقت کرونا پیداشون نکنه  چه تراژدی ترسناکی و غمگینی به مردم چیره شده .
پ
دورۀ دوماهۀ آموزشی بالاخره تمام شد. این دو ماه پر از روزها و لحظات تلخ و شیرین بود که خاطرات و تجربیات فراوانی برایم به‌جا گذاشت. حال که این دورۀ سرد و سخت به‌پایان رسیده، خوب و نیت که آن‌چه در این دو ماه آموختم و به‌چشم دیدم را به رشتۀ تحریر دربیاورم تا به‌سان چراغی مسیر پیش‌رویم را در ادامۀ روزهای زندگی روشن کند.
1. نظم‌پذیری و قاعده‌مندی: در این دو ماه یاد گرفتم که انسان اگر بخواهد می‌تواند شب‌ها زود بخوابد و صبح‌ها نیز زود بیدار ش
راستش اصلا ناراحت نیستم که بگم نهج البلاغه رو اون هم فقط خطبه توحیدی (خطبه اول) رو حدود هفت سال پیش خوندم. راستش میخواستم خطب بعدی رو هم بخونم اما اونقدر این خطبه برام سکر آور بود که دوست داشتم برای سالها غرق این خطبه بشم تا.
شاید ظرفم خیلی کوچیک بود (باید گفت ظرف ما در مقابل ظرف حضرت امیر عدم است در برابر وجود) اما هفت ساله در حیرت این خطبه حضرت امیر علیه سلام هستم. تمام عرفای ما با اون وسعت نظرشون در توحید باید بیان اینجا خیمه بزنن. و البت
دوستان من می خوام صادقانه نظر خودمو درباره ی سرباز های استان های مختلف که در پادگان من بودن رو بگم و به جون خودتون اگه توهین کنید وبلاگو اتیش می زنمو
1. سرباز های مازندرانی. والا به نظر من بهترین سرباز هایی که باهاشون روبه رو  شدم مازنران بوده شخصیتی بسیار شوخ پهلوونی کشتیگیری باج نده 
پرچم بالا بر  و با محبت و دوسداشتنی و فراموش نشدنی اند .هشدار فکر دعوا رو با این سربازا از ذهنتون بیرون کنید در ضمن بسیار رو هم استانیاشون و  استانشون حساسن و خ
الحمدلله علی کل حال.الحمدلله علی نعماعه اجمعین.خدایا لطف تو اگر نبود از هلاک شدگان بودم.عین خواب و خیال همه اش از منظر چشمم داره رد میشه.وقتی پیامک نظام وظیفه اومد که مشکین شهر خودتو معرفی کن چطور به فاصله یک هفته تا کنکور دنیا سرم خراب شد.چطور با چشم گریون و بدنی خسته مینشستم پای کتاب و مجبور بودم بخونمشون.چطور دو ماهی که مرخصی گرفته بودم برای کنکور بخونم،ی پام نظام وظیفه بود ی پام دانشگاه قبلی برای توجیه غیبت .آخر سر هم درب و داغون میرسیدم خ
واسه ما سربازا 19 هر ماه آغاز ماه هستش،چرا؟چون شروع خدمتمون از این روز بوده و این ماه جدید من به شدت واسم بد شروع شد
اون از هفته پیش که با اون وضعیتی که از خونه زدم بیرون و بعد پادگان و درگیر شدن با دوتا سرباز وظیفه دیگه به صورت فجیعی واسه اولین بار توی عمرم اینجوری کسایی رو میزدم:)
اینم از سربازای جدیدم که به شدت مشکل دار هستن،برگه بیوگرافیشون رو که دوشنبه خوندم دیدم اکثرا مشکل دار هستن،روز چهارشنبه که برگشتن سر ظهر یکیشون خود زنی کرد به صورت
بعد از کلی سختی توی یگان خدمتی تونستم 17 اسفند تا 27 ام رو مرخصی عیدانه بگیرم
فردا باید برم پادگان
حال خیلی بدی دارم چون اصلا دوست ندارم اونجا بودن رو تجربه کنم
برام دعا کنید تا بتونم از اونجا سالم بیام
کلی فشار روحی رومه که هیچکی جز دوتا از رفیقام درکم نمیکنن
اوووووووووووووووووووووففففف
داره میتترکه مخمممممممممم 
 
 
توکل میکنم به خودت ای خدا 
ساعت 2بامداد
لاتحزن ان الله معنا
 
اینم یه اهنگ با حال و هوای خودم بچه ها : 
 
 
پریروز باخبر شدم رضا بابایی، نویسنده و دین پژوه، چند روز پیش در اثر سرطان درگذشت. شاید او را با کتاب بهتر بنویسیم» بشناسید. او از وبلاگ‌نویسان قدیمی هم بود، در سفینه قلم می‌زد. من در نوجوانی‌ام می‌خواندمش ولی برای سال‌ها از یادم رفته بود. تا جایی که یادم است در حوزه قم طلبه شده بود و دغدغه زدودن ربا را از سیستم بانکی داشت و بعد بیشتر به دنبال عدالت بود.
بعد از شنیدن خبر درگذشتش از خودم شرم‌گین شدم که فراموشش کرده بودم چون یکی از پست‌هایش
سربازی اگه معافیت خاصی نداشته باشید 21 ماه طول کشه، بنابراین چندان غیرمنتظره نیست که در یک انتخابات سطح کشور، شما نیز وظیفه حراست از صندوق رو پیدا کنید.
در طول دوران آموزشی ما (اعزام اردیبهشت 96) بسیار مسئله انتخابات رو به ما گوشزد می کردند و حتی بارها ما رو بخاطر این قضیه می ترسوندند. حقیقتا خودمون هیچ ایده ای نداشتیم که نقش ما در انتخابات چه خواهد بود. آشنایانی که سابقه داشتند احتمال می دادند که ما رو به یک روستا بفرستن و حسابی چیزمیز بخوریم.
سلام
دو روز پیش بود که با امیر کاوسی صحبت کردم که باقی مانده خدمتم را دیگر پادگان نروم و او هم موافقت کرد. خدا هرچه خیر و برکت و روزی در دنیا و اخرت هست را نثار خودش و عزیزانش کند
کماکان مسئله مهم زندگی ام را پیدا کردن شغل و کار پر کرده است. هرکه را می بینم سفارش میکنم که به فکر یک کار ابرومند برایم باشد
وضعیتم در خانه به هیچ وجه خوب نیست دیگر نمی توانم با خانواده ارتباط برقرار کنم و در یک حالت همزیستی بدی با هم قرار داریم. من صرفا برای خوراک و
نام کتاب : فرزندان ایرانیمنویسنده : داوود امیریانانتشارات : سوره مهرتوضیحات :این کتاب دارای ۱۸۵» صفحه از خاطرات داوود امیریان وهم رزمانش در پادگان حمزه میباشد که در قالب طنر است و مناسب گروه سنی ( ج و د ) میباشدقطعه ای از کتاب :حالا شلوغی و سرو صدا را ول کن و دادو هوار بلندگو را بچسب انگار کویتی کویتی و آهنگران با هم مسابقه ی رو کم کنی گذاشته بودند از یک بلندگو صدای کویتی پور با آن لحجه ی جنوبی اش و از بلندگوی دیگر آهنگران ، انگار
روز دوم من در مشکین شهر شروع شد. روز اول پادگان خیلی سخت بود چون هنوز ساعت خواب ما تغییر نکرده بود. هنوز گرسنه بودم چون دیشب یک تخم مرغ پخته و یکم نان برای شام اولین شب داده بودند (تا این حد اشرافی ! ) 
ساعت 4 صبح یک صدای ناهنجار گفت آقا بلند شین ! یکی از سربازان پادگان برای بیدار کردن ما اومده بود. ما همینجوری به خوابیدن ادامه دادیم که ناگهان یکی از کادری ها اومد و با لهجه ترکی غلیظ داد زد: مگه اینجا خونه خاله اس گرفتید خوابیدین؟ پاشین یالا !!!!
در ا
بر اساس بررسی های انجام شده نخستین جایگاه ست در ابهر قلعه تپه بوده که این منطقه را می توان جزو اولین زیستگاه های استان و منطقه به شمار آورد که قدمت آن به هزاره های پیش از میلاد می رسد . کشفیات موجود ثابت کرده است که قدمت " قلعه تپه" یا "تل دارا" به دوره کیانیان می رسدؤ همچنین ثابت شده کاخ داراب شاه " پادشاه کیانی در این منطقه قرار داشته و احتمالا در ان دوران این قلعه به عنوان پادگان سربازان استفاده می شده است".منطقه ابهر از نخستین زیستگاه های ا
تو روستامون داریم خونه میسازیمیه قسمتیش رو بابام خودش گفت انجام میدمبماند سه روزه که به خاطر باران اینور اونورش میکنهامروز اومدیم سر خونه،بیل به دستملات درست کردم،بلوک و اجر دادم دست پدرمیگم بسم الله شروع کنرفته بالا دیوار یک ساعت دوتا بلوک کار گذاشته میگم گفتین یه ساعت کار داره هاااااخرش راضیش کرذم بنا بیارهعااااقا کار را به کاردانش بسپارید
خدا این بارش نمیشد تابستون می بود که زمین جون بگیره نه سیل ببره
تعطیلات ما هم تموم شد و فردا به س
2527 - اسدا. علم» از نزدیکان شاه، در خاطراتش می‌نویسد: "صبح شرفیاب شدم . شاهنشاه فرمودند در این دانشگاه‌ها چه خبر است؟ خیلی باید اقدامات شدید کرد . به تمام روسای دانشگاه‌ها ابلاغ کن که مسامحه و سهل‌انگاری را نخواهیم بخشید. بعد هم گفته‌ام چک لیست برای درجه فعالیت استادان تهیه شود که مثل نظامی‌ها نمره بگیرند. به محمد باهری» (وزیر دادگستری) بگو به . وزارت علوم برود و با سرلشکر ناصر فیروزمند» (معاون ستاد ارتش) ترتیب کارها را بدهد"منبع: خا
اول اردیبهشت 96 من برای خدمت نامقدس سربازی به پادگان شهید بیگلری در شهر مشکین شهر اعزام شدم. روز قبل از رفتن سرم رو با ماشین 4 تراشیدم (مدرک لیسانس داشتم ! ) ولی بعدا پشیمون شدم و با ماشین صفر تراشیدم .
روزی که خواستیم سوار اتوبوس بشیم تا به سمت شهر مذکور رهسپار بشیم ، متوجه شدم که خیلی ها حتی سرشون رو نتراشیدن. نمیدونم شاید امیدوار بودن اونجا ازشون بگذرن که ممکن نبود اینطور بشه !
اتوبوس بسیار اتوبوس داغونی بود ولی نکته مثبتش این بود که من دو صندل
جانشین فرمانده نیروی زمینی ارتش گفت: تمامی پادگان های نیروی زمینی ارتش در مناطق سیل زده آماده باش هستند و درصورت بحران احتمالی ناشی از بلایای طبیعی و نیاز به امداد رسانی، بلافاصله وارد عمل می شوند.به نقل از روابط عمومی ارتش، امیر سرتیپ نوذر نعمتی» روز- پنج شنبه - با بیان اینکه تجهیزات مورد نیاز برای کمک رسانی به سیل زدگان را آماده کرده ایم،به اقدامات امداد رسانی صورت گرفته در استان خوزستان اشاره کرد و افزود: با توجه به شرایط مساعد خوزستان
درباره جایگاه ن در جامعه در دهه‌های اخیر بحث‌های مفصلی مطرح شده است. در روزهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی، این بحث‌ها از سوی گروه‌های اسلام‌گرا و چپ‌گرا و لیبرال بارها به بحث گذاشته شده و نقدهایی به تفکرات موجود در عرصه‌های مختلف مطرح شده است.
روشن است که در میانه این بحث‌ها، مردم راه خود را برگزیده و شیوه‌ای به عنوان راه و روش غالب به پیروزی رسیده است که این، بی‌تردید راهی ناگزیر برای حکمرانی در میانه اختلافات فکری و ایدئولوژیک ب
شهید گرانقدر ستوانیکم احمد تنه کار از هم قطاران ما در گروه 411 پادگان مهندسی بروجرد بودند . حدود دو ماه من با ایشان در یک یگان خدمتی (گروهان دوم گردان 436 مهندس رزمی بروجرد  ) مشغول انجام وظیفه بودم . در این مدت  درس های زیادی از این شهید بزرگوار برایم به یادگار باقی ماند . 
ایشان افسری  متدین ، لایق ، عاشق ولایت و دشمن سرسخت ضد انقلاب بود . همیشه صحبت از درگیری های ایشان با گروهک منافقین و خانه های تیمی ضد انقلاب در بروجرد بر سر زبانها بود .

احمد ا
شرکت فنی و مهندسی حافظان حریم سپاهان،بزرگترین تولید کننده انواع سیستم های راهبند اتوماتیک خودرویی و انواع سیستم های راهبند اتوماتیک بازویی پارکینگی و انواع سیستم های راهبند اتوماتیک در کشور ، تولید بیش از 9 مدل راهبند بازویی الکترومکانیک و الکتروهیدرولیک جهت کاربری های متفاوت و خاص از قبیل مجتمع های اداری و تجاری،سازمان ها و ارگان های دولتی و خصوصی،مناطق نظامی و پادگان ها،شهرک های تفریحی و ویلایی،مجتمع های مسی،پارکینگ های عمومی و خ
 
اعلام بی‌طرفی ارتش؛ سقوط حکومت 2500 ساله شاهنشاهی و پیروزی انقلاب اسلامی ایران
 
تهران و اغلب شهرستان ها همچنان صحنه جنگ خونین مردم و نیروهای مسلح بود. از غروب روز بیستم، کسی خیابان‌ها را ترک نکرده بود. درحالیکه حملات مردم مسلح به تمام مراکز قدرت رژیم شدیدتر می شد خبر رسید که ستاد ژاندارمری واقع در میدان بیست وچهار اسفند (انقلاب) به دست افراد نیروی هوایی، دریایی و مردم افتاده است. پس از ساعتها زد و خورد، پادگان عشرت آباد به تصرف مردم در آمد
در مرکز پادگان، مدت ده هفته تعلیمات نظامی دیدیم. چه ده هفته‌ای که بیش از ده سال مدرسه رفتن روی ما اثر گذاشت. کم‌کم متوجه شدیم که یک دگمه‌ی براق نظامی، اهمیتش از چهار کتاب فلسفه‌ی شوپنهاور بیشتر است. اول حیرت کردیم، بعد خونمان به جوش آمد و بالاخره خونسرد و لاقید شدیم؛ فهمیدیم که دور، دورِ واکس پوتین است، نه تفکر و اندیشه. دورِ نظم و دیسیپلین است، نه هوش و ابتکار؛ و دورِ تمرین و مشق است، نه دورِ آزادی. ما با شور و شوق فروان سرباز شده بودیم اما
صبح روز چهارم یعنی سه شنبه ساعت 4:00 با بیدارباش از خواب بیدار شدیم، اما من مثل شب های قبل هنوز نتونسته بودم یه خواب راحت داشته باشم، استرس خونه، اینکه راه های ارتباطی انقدر ضعیفه که نمیشه از حال و روز همسرم خبردار بشم، فکر و خیال تنهایی مادر، همه و همه ذهن منو پر کرده بود و اون روزها روی آرامش به خودم نمی دیدم، و صبح خسته تر از روز قبل بیدار میشدم و به جهنمی که انتظار ما رو می کشید سلام میگفتم. بعد از نماز و صبحانه، مثل روزهای قبل مراسم صبحگاه بر
پادگان آموزشی
 
بلاخره سال 65 ، سال سرنوشت فرا رسید.
هرجوری بود رضایت مسوولین اعزام را جلب کردیم.
اولین اعزام  اول مرداد ماه سال شصت و پنج ، همراه بهترین و دوست داشتنی ترین  دوست دوران تحصیل و هم محله ای.
مهربان ،خوش اخلاق ، با معرفت  و شوخ طبع و متبسم.
نمی دونم چرا اینقدر تو دل برو بود
و او کسی نبود جز سید علی هاشمی
می دونی !! بعضی وقتها که یادش می‌افتم بی اختیار اشکام جاری میشه .
الان هم  که دارم این خاطرات و می‌نویسم  تو صحرا و تنهایم
 گریه اما
یکی از غفلت‌های مهمی که همه ما در آن شریک هستیم، عدم ثبت و ضبط خاطرات شفاهی مهم نزدیکانمان است. پیش از این بخش‌هایی از خاطرات پدرم (بابامحمد باقری) از "کردستان" و "وضعیت فرهنگی پیش از انقلاب" را منتشر کرده بودم و به لطف خدا متن زیر قسمت سوم از خاطرات شفاهی پدرم در مورد "نقش نیروهای گارد بنی‌صدر در حوادث ۱۴ اسفند ۵۹" است:
✅ در مرکز تهران، نبش میدان حر، پادگان بزرگی هست که نام فعلی آن پادگان حر است و قبلا به نام لاهوتی شناخته می‌شد.
در زمان انقلا
جیش الغضب الإلهی، یکی از  شاخه های مهم جریان احمدالحسن است که مدتی پس از درگیری پادگان ارگه در سال 2008؛ که با معرفی عبدالرزاق الجابری» به عنوان نماینده احمدالحسن، اعلام استقلال کرده و مکتب نجف و رایات سود و احلاس» را به عنوان سه جریان انحرافی معرفی نمود.
▪️این گروه جایگاه خود در فرقه احمدالحسن را با عنوان الهیئة العُلیا لإدارة مشروع الإصلاح المهدوی» تعریف کرده  و با تدوین و انتشار قانون اساسی خود در تاریخ 1397/9/22 که متشکل از 102 ماده، به
معاون هماهنگ کننده ارتش از اختصاص سه بیمارستان بعثت، گلستان و هاجر در تهران برای مقابله با ویروس کرونا خبر داد.
دریادار حبیب الله سیاری معاون هماهنگ کننده ارتش در حاشیه بازدید از مرکز آموزش ۰۱ نیروی زمینی در خصوص اقدامات انجام شده توسط ارتش جمهوری اسلامی ایران برای پیشگیری از گسترش ویروس کرونا، گفت: نیروهای مسلح از جمله ارتش جمهوری اسلامی ایران در بحث جلوگیری و مقابله با کرونا و شعار کرونا را شکست می دهیم، خط مقدم هستند.وی ادامه داد: امرو
این انصاف نیست.
دیروز شیراز بودم. کلۀ صبح با پری رفتیم باغ عفیف آباد. شیرکاکائو دااااغ آورده بود ^_^ چون یه بار بهش گفته بودم من عاشق شیرکاکائو هستم. نشستیم رو صندلیهای جلوی باغ و شیرکاکائو رو با بیسکوئیتهایی که من از هواپیما آورده بودم خوردیم تا 8 و نیم باغ باز بشه و بلیط بخریم بریم داخل. باغ عفیف آباد در اختیار ارتشه. یه موزه هم داخلش هست مربوط به ارتش. از بلیط فروش سراغ سرویس بهداشتی که گرفتم، گفت از دژبان بپرس. دژبان یک سرباز فوق العاده خوش بر
صبح روز چهارم یعنی سه شنبه ساعت 4:00 با بیدارباش از خواب بیدار شدیم، اما من مثل شب های قبل هنوز نتونسته بودم یه خواب راحت داشته باشم، استرس خونه، اینکه راه های ارتباطی انقدر ضعیفه که نمیشه از حال و روز همسرم خبردار بشم، فکر و خیال تنهایی مادر، همه و همه ذهن منو پر کرده بود و اون روزها روی آرامش به خودم نمی دیدم، و صبح خسته تر از روز قبل بیدار میشدم و به جهنمی که انتظار ما رو می کشید سلام میگفتم. بعد از نماز و صبحانه، مثل روزهای قبل مراسم صبحگاه بر
خب اولش میخواستم کلا چیزی نگم از این سه ماهه.ولی دیدم فقط دوستامو ناراحت کردم پس مینویسم.
از مرخصی که برگشتم اونجا تمرینات رژه هم شروع شده بود.صبح ظهر شب :))
هربار هم فرمانده پادگان ازینکه رژمون خوب نیست گلایه میکرد(همین الانشم گلایه میکنه ) 
ولی رسید روز موعود رژه و ما با تیرباری بر دوش خوب انجامش دادیم هم تشویق شدیم و هم کلی تو شهر خوش گذشت.
البته خبر اهواز اون روزو برامون تلخ کرد و کما زدیم :(
روزها با نگهبانی و کلاس و تومخی میگذشت و کلی وسیل
رژه یکی از بیخودترین بخش های سربازی محسوب میشه. حتما رژه نیروهای مسلح رو در تلویزیون دیدین. هفته اول آموزشی بودیم که جناب سروان فلانی (اسم نمیارم ، از اسرار پادگانه) ما رو برای رژه برد. نحوه کار چنین بود که باید به جلو می رفتیم و با فرمان گردان حرکات مختلف رژه رو انجام می دادیم که بیشتر به بالا آوردن پای چپ مربوط می شد. قبل از اینکه بیشتر بحث رو ادامه بدم یه نصیحت دارم. جوگیر نشید و پاهای خودتون رو به زمین نکوبید و گرنه مشکلات زیادی از جمله کمر د
متن وصیت نامه شهید حمید رضا اسدالهی:

صحبتی با امام مهدی (ع)
در ابتدا صحبتی با سید و مولایم امام زمان (ع) دارم، ای سید و مولایم!
آقاجان! از تو ممنوم به خاطر تمام محبت‌هایی که در دوران دنیا به من ارزانی
داشتی و شرمنده ام که شاکر این همه نعمت نبودم، اما امید به رحمت و کرم
این خانواده دارم و با این امید زنده ام.
گرچه برای تربیت شدن و سرباز تو شدن تلاشی نکرده ام، اما به آن امید جان
می‌دهم که در آن روز موعود که ندا می‌دهند از قبرهایتان بیرون آیید و ب
 
گفتیم تابستون میشه و مدارس تعطیله شبای که نتونستیم خوب استراحت کنیم صبحش یه چرت میتونیم بزنیم حالا !
ولی زهی خیال باطل درسته مدارس تعطیله ولی پادگان ها که تعطیل نیست ! 
رژه مکان های نظامی و انتظامی و پادگان ها هست که نشه با صدای اَجلو به نظام شون اون
کوچولو چُرت صبحگاهی هم به لطف خودشون ازت بگیرن :|:)) 
 
بابا خب منظم باشین عجبا !! مگه بچه مدرسه ای هستین خو ؟! :| این فرمانده چقدر تو بلندگو داد بزنه !!؟
به فرمانده  تون رحم نمیکنین تو رو خدا به من وا
گالریِ موبایل چیزِ خیلی مزخرفی‌ست. بعضی وقت‌ها (به خصوص حالا که نت نداریم و توی پادگان سر می‌کنیم) آنقدر حوصله‌مان سر می‌رود که مجبور می‌شویم خاطراتمان را از طریقش مرور کنیم. و امان از خاطرات. امان از روزهای خوبی که رفتند و نماندند و فقط یک فایل جی‌پی‌جی برایمان گذاشتند با کمتر از ۱۰۰مگابایت حجم! اما همین فایل ریز دمار از روزگار آدم درمی‌آورد. جوری که مطمئن می‌شوی هرچه بشود من یادِ تو می‌افتم»
+ یادگاری از کاپیتانِ تیم.
‌‌
دقیقه ی ۹۰ بود، بین داور و کمک داور اختلاف افتاد چقدر وقت اضافه بهمون بدن، یه‌هو گفتن تمومه و اصلا همین ۹۰ دقیقه کافی بوده! باختیم، آبرومون رفت و دست از پا درازتر رفتیم توی رختکن. همه رفقا تی شرت هاشون رو درآوردن و انداختن کف زمین، اما من دفترچه ام رو برداشتم تا ببینم مشکلاتم چی بوده و یادداشت شون کنم.‌ از اون سال ها خیلی می گذره، اون موقع ۲۱ ساله بودم الان ۳۷ ساله. هنوز هم غیرمجاز می خونم و جایی توی وطنم ندارم، اما می خونم! من روز به روز پیشرفت
تهران و اغلب
شهرستان ها همچنان صحنه جنگ خونین مردم و نیروهای مسلح بود. از غروب روز
بیستم، کسی خیابان‌ها را ترک نکرده بود. درحالیکه حملات مردم مسلح به تمام
مراکز قدرت رژیم شدیدتر می شد خبر رسید که ستاد ژاندارمری واقع در میدان
بیست وچهار اسفند (انقلاب) به دست افراد نیروی هوایی، دریایی و مردم افتاده
است. پس از ساعتها زد و خورد، پادگان عشرت آباد به تصرف مردم در آمد و بر
اثر حملات مردم به تسلیحات ارتش،کارخانه‌ها و انبارهای اسلحه به دست مردم
ا
یه سیبو بندازی هوا تا بیاد پایین هزار تا چرخ میخوره. اینو دیشب به نامزد میگفتم. میگفتم درسته امریه‌م واسه شیراز اوکی شده و نتونستم بیام بوشهر و موقعیت های شغلیِ خوبِ بوشهر رو از دست دادم، ولی کی چی میدونه که آینده چی میشه. 
دیشب فکر میکردم که قراره دو سالِ آینده رو به عنوانِ سرباز امریه داخل شیراز کار کنم. چون 99% کاراش صورت گرفته و فقط باید اسکنِ یه مدرکی رو بفرستم که رسمی شه.
ولی امرور صبح از یه جای دیگه باهام تماس گرفتن واسه امریه ی بوشهر. با
چند صباحی بمان، یا حسن عسکریبار مبند ای جوان، یا حسن عسکریلحظه ی دردسرت، آمده بالاسرتمهدیِ صاحب زمان، یا حسن عسکریشکرِ خدا در گذر، حضرت نرجس ندیددست تو در ریسمان، یا حسن عسکریتشنه لب سامرا، ماه ربیعت چراگشته شبیه خزان؟! یا حسن عسکریدر دل زهرایی ات، خاطره ی محسنشریخته داغی گران یا حسن عسکریداغِ دلت این شده، از غم محسن شده.فاطمه، قامت کمان، یا حسن عسکریرنگِ رخت را عجیب، زهر بهم ریختهتشنه لبی بی گمان، یا حسن عسکریخورد اگر ظرف آب، بر لب و دند
یادش بخیر
اون همه چالش و دردسر چه زود گذشت و تموم شد
بی خوابی
هوای آشغال شرجی حزیره
سر و کله زدن با سربازایی که حرف راستشون اسم و فامیلشون بود
سر و کله زدن با دیکتاتوری های فرماندهان نظامی
فکر و خیال کار و بار بعد از سربازی
زیرآبی رفتن و پیراهن در آوردن یواشکی سر پست
ترک پست ها
پست دادن تو شب و روز های بارونی
منظره های زیبای رعد و برق روی خلیج فارس که میخ کوبت میکرد
کاملا آبکش شدن فقط برای ۱۰ دقیقه پیاده رفتن
خیس عرق شدن برای یه دست شویی ناقابل ر
شرکت حافظان حریم سپاهان بزرگترین تولید کننده و عامل نصب انواع راهبند امنیتی ،راهبند ضد انتحاری و ضد تروریستی با بالاترین درجه حفاظتی .
این شرکت راهبند های امنیتی خود را در نوع های مختلف متناسب با مکان های امنیتی مختلف طراحی و تولید نموده است.
این راهبند ها بسته به درجه حفاظتی،میزان حفاری مجاز مکان شما و آیتم های دیگر برای شما انتخاب میشود.
انواع راهبند امنیتی متناسب برای فرودگاه ها،نیروگاه ها،پادگان ها و مکان هایی از لحاظ امنیتی نیاز به د
 قبل از شهادتش خواب یکی از فرمانده‌های زمان جنگش که شهید شده رو می‌بینه می‌بینه که توو یه باغ کوچیک و توو یه ویلایی داره زندگی می‌کنه ازش می‌پرسه که اینجا چیکار می‌کنی! اونم میگه ما توو این باغ و ویلا زندگی می‌کنیم! فرماندش توو عالم رؤیا به اسدالله میگهتوو چیکار داری میکنی! کجا داری میری! اسدالله میگه: چطور مگه؟ فرماندشون میگه: تو داری خیلی بالاتر از ما میری! فکر کنم چیزی نمونده به خود خدابرسی! داری حسابی اوج می‌گیری! این خواب ر
سلام امیدوارم تو سال جدید حالتون خیلی بهتر از سال قبل باشه بهمراه کلی آرزوهای خوووووووب.
خب من سال تحویل رو تو پادگان و کنار بچه ها بودم و خوش هم گذشت :) جاتون خالی
تو این سه ماهه که نبودم ماه اول و دومش به مرخصی های شهری برای دندونپزشکی با قیمت های گزاف و سخت گیری های الکی تو یگانمون گذشت.
ماه اسفند هم با همه تلخیاش بالاخره تموم شد.از گوشی ی و بازدید ساکا گرفته تا دلتنگی و برف.تو این سه ماهه نزدیک 15بار برفو دیدیم و پارو کردیم :)) مطمئنم بهار
قدم اول. فرد به سن قانونی 19 سال تمام رسیده و از هیچ نظر تاکید می کنم از هیچ نظر جسمی روحی عشقی مالی و. مشکلی ندارد و قاطع می خواهد زیر پرچم خدمت کند 1. به پلیس +10 رفته و درخواست دهید . 2.پلیس +10 شمارا به اداره پست فرا خوانده و شما باید دفترچه ی خدمت خریده  و به مرکز معاینات نظام رفته و معاینه سلامت دهید و بعدش باید حتما حتما حتما واکسن زده و کارت بگیرید با مدارک دوباره به +10 رفته و مدارک را داده و کاربر به شما ورقه ای می دهد که می گوید در فلان تاریخ بر
* قرار بود امروز صبح به دستور بختیار،محدوده اسلحه سازی(شرق تهران در
حوالی پایگاه نیروی هوایی فرح آباد) توسط نیروی هوایی بمباران شود.این
عملیات در حدود ساعت 6 روز 22 بهمن به مراحل نهایی رسیده بود.اما به دنبال
بحث های متعدد میان رهبران دولت و سران ارتش، حدود ساعت 9 این عملیات لغو
گردید.

* محل اسلحه سازی که دیشب مورد حمله قرار گرفته بود، امروز حدود ساعت 8 صبح سقوط کرد.

* در اثر حمله به تسلیحات ارتش،کارخانه جات و مخازن اسلحه به دست مردم افتاد.

* در
* قرار بود امروز صبح به دستور بختیار،محدوده اسلحه سازی(شرق تهران در
حوالی پایگاه نیروی هوایی فرح آباد) توسط نیروی هوایی بمباران شود.این
عملیات در حدود ساعت 6 روز 22 بهمن به مراحل نهایی رسیده بود.اما به دنبال
بحث های متعدد میان رهبران دولت و سران ارتش، حدود ساعت 9 این عملیات لغو
گردید.

* محل اسلحه سازی که دیشب مورد حمله قرار گرفته بود، امروز حدود ساعت 8 صبح سقوط کرد.

* در اثر حمله به تسلیحات ارتش،کارخانه جات و مخازن اسلحه به دست مردم افتاد.

* در

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها