نتایج جستجو برای عبارت :

میخوام بیام

من کار ميخوام :(
من کار ميخوام من کار ميخوام من کار ميخوام :( 
من کار ميخوام چون هم پول ميخوام هم اینکه از این خونه برم! 
من کار ميخوام خدااااایاااااااا من کار ميخوام!
دیگم نمیترسم از اینکه نکنه کارم خوب نباشه چون اینو فهمیدم که یه کار 70 درصدی از یه کار 100 درصدی بهتره و هیچکس فرق کار 70 درصدی با 100درصدی رو نمیفهمه! 
من کار میخواااااااااااااااااااااااام.
سلام.من اینجا رو برا این ساختم
 که هر وقت به سرم تو اینترنت بيام. اینجا بيام و فقط بنویسم و حرف بزنم با امام زمانم. الان روی قلبم قرآن گذاشتم چون ميخوام بفهمم که این قرآن چیزیه که منو حفظ می کنه من به قرآن پناه میبرم درگاه و ملجا من قرآنهخدایا خودت کمکم کن.عاشقتم.
بعضى از آدماى قدیمى زندگیم یجورى برام بى اهمیت شدن كه پشمام! :))) آدمایى كه شاید دو سال سه سال قبل فكر میكردم زندگى بدون اونا محاله و نمیتونم با نبودنشون كنار بيام!!!!! خیلى از آدما از زندگیم رفتن بیرون و الان بنظرم خیلى چیزا بهتره با اینكه فكر میكردم شاید خیلى سخت تر از این حرفا باشه!
نمیدونم چمه 
نمیدونم چه مرگمه 
انگار دنیاارو ازم گرفتن 
انگار حبسم تو یه مکعب شیشه ای که میتونم همه چیو ببینم و نمیتونم هیچ کاری کنم 
دلم میخولد تلاش کنم واسه خودم واسه آینده
ولی فکرم همراه نیست با کاری که انجام میدم 
به خودم میام میبینم هشت ساعت گذشته و هنوز یه دارم یه صفحه رو نگاه میکنم 
نمیدونم چم شده 
دلم میخواد خوب باشم
دلم میخواد با هر شماره ناشناس از اینکه سر و کلش پیدا شه نترسم 
دلم میخواد یکم آدم باشم بشینم درسمو بخونم ولی نمیدونم چ
چند روز گذشته؟ 
دو روز؟؟
دلم تنگه.
ميخوام بيام مدرسه
ميخوام دوباره همه‌تون رو ببینم و بخندم.
ميخوام دوباره احساس خوشبختی کنم.
دارم با خودم فکر میکنم.
چی میشد یکم بیشتر بهشون نگاه میکردم،بیشتر دست‌هاشون رو میگرفتم و بیشتر کنارشون میخندیدم.
چی میشد بیشتر بهشون توجه میکردم ، موقع رفتن محکم تر بغلشون میکردم.
شاید اون‌موقع اینطور دلم براتون تنگ نمیشد. شاید اینطور یهویی احساس تنهایی نمیکردم
ميخوام دم درآرم. ميخوام لج کنم اصلا. ميخوام خر شم گاو شم. هر چی بقیه میگن اصلا. ميخوام به این زودی کم بیارم. ميخوام ول کنم هر چی مربوط به دکتر و درمانه! هر چی بادا باد! میدونم بعد از 6 ماه تازه سر جای اولمم، اونم با جسم تحلیل رفته یا در شرایط عالی ورم کرده :)) 
+ هر چی اسمش باشه مهم نیس. مزایاش بیشتر از معایبشه! 
داری میری از خونه ی آرزو جدا میشم از تو چه آواره و کنارت نمیزارم از زندگیم
برو زندگی کن بزارم کنار پی آرزو های بعد از منی منم غصه هامو به دوش میکشم
بتونم از عشقت بمیرم ولی نمیتونم عشق یکی دیگه شم
واست بهترین هارو ميخوام چون واسه اولین بار فهمیدمت
واسه آخرین بار عاشق شدم واسه اولین بار بخشیدمت
به امید رویای بوسیدنت به عشق تو چشمامو خواب میکنم
اگه صد دفعه باز به دنیا بيام میدونم تو رو انتخاب میکنم
اگه بعضی وقتا دلت تنگ شد یه گوشه مثل من فقط گریه
داری میری از خونه ی آرزو جدا میشم از تو چه آواره و کنارت نمیزارم از زندگیم
برو زندگی کن بزارم کنار پی آرزو های بعد از منی منم غصه هامو به دوش میکشم
بتونم از عشقت بمیرم ولی نمیتونم عشق یکی دیگه شم
واست بهترین هارو ميخوام چون واسه اولین بار فهمیدمت
واسه آخرین بار عاشق شدم واسه اولین بار بخشیدمت
به امید رویای بوسیدنت به عشق تو چشمامو خواب میکنم
اگه صد دفعه باز به دنیا بيام میدونم تو رو انتخاب میکنم
اگه بعضی وقتا دلت تنگ شد یه گوشه مثل من فقط گریه
کوچ؟ملک شاهی؟
داداش مهدی هم هست؟
به سمانه متوسل شم؟
به مهدی؟
به مامانت؟
به علی و دل آرا؟
جار بزنم که من تو زندگیش یه غریبه شدم و بس؟
دلت اومد اینطوری تا کنی با من آخه؟
بگردم ببینم کجا می تونم پیدات کنم واسه یه فی قرار مشاوره ی آخر هفته که به خاطرش ميخوام بيام تهران؟
دانلود آهنگ کوروس به نام چایی چایی
Download Music Kouros Chai Chai
دانلود آهنگ کوروس چای چای – دانلود اهنگ چایی چایی کوروس
دانلود آهنگ چایی چایی با بوسه جون میده از آلبوم افسانه
تکست و متن آهنگ چایی چایی کوروس
تو سرنوشتم همیشه عشقتو موندگار ميخوام ، واسه روزای بارونی خندتو یادگار ميخوام
دل شده بیمار تو من واسه دل دوا ميخوام ، برای زنده بودنم من از خدا تورو ميخوام
چایی چایی با بوسه جون میده ، قنده لب تو به من امون میده
عطر چایی از این بیشتر نکن ، چایی رقیبو
پیش خودم میگفتم خب!
با چی شروع کنم خوبه؟
خلاصه این ترکیب باعث شد بيام بگم که سلام ای آدمها
این ترکیب منو یاد خیلی چیزا میندازهعمل سینماه رمضونگرماااااااامتحانای دی:/ شب بیداری بقال سر کوچه:)))

یه حرفی هی ميخوام بيام این چند روز بزنم ولی نمیتونمانگار مخم قفل شه بگ نگو نگو نگو.
یه ترس عجیب
یه دوراهی بین عقل و دل
حتی نمیتونم برم صاف و محترم وایسم جلو خانواده بگم
اینجانب در ترم 6
و نزدیکای 22 سالگی
به این نتیجه رسیدم تمام راهی که اومدم اشت
سلام سیدالان که دارم اینو مینویسم تصورم اینه که در محضرتم و سرم پائینه / شرمندتم و شرمنده مادرت! / خیلی وقته بهت سر نزدم / قرار بود هفته ای یکبار بيام پیشت / نشد که بشه شرم حضور داشتم / ولی اگر فرض بگیریم امروز آخرین روز ساله من ۱۰ روزه که دارم بهتر و با گناه کمتر زندگی میکنم / از خدا ميخوام، توهم کمکم کن و از بقیه برام کمک بگیر / کمکم کن بتونم مثل تو ( نه به اندازۀ تو ولی مثل تو) کار و تلاش کنم۱ / دلتنگتم / راستی جدیدا دارم به هنرم علاقه مند میشم (^_^) / ا
سلام سیدالان که دارم اینو مینویسم تصورم اینه که در محضرتم و سرم پائینه / شرمندتم و شرمنده مادرت! / خیلی وقته بهت سر نزدم / قرار بود هفته ای یکبار بيام پیشت / نشد که بشه شرم حضور داشتم / ولی اگر فرض بگیریم امروز آخرین روز ساله من ۱۰ روزه که دارم بهتر و با گناه کمتر زندگی میکنم / از خدا ميخوام، توهم کمکم کن و از بقیه برام کمک بگیر / کمکم کن بتونم مثل تو ( نه به اندازۀ تو ولی مثل تو) کار و تلاش کنم۱ / دلتنگتم / راستی جدیدا دارم به هنرم علاقه مند میشم (^_^) / ا
چند روزیه دلم پر می‌کشه بيام پیشت رو صورت سنگی سردت دست بکشم و خاک رو از چهرت بشورم ولی نمی‌دونم چرا یه حسی عین کمربند منو بسته به این شهر و نمی‌ذاره بيام اونجا ببینمت. کاش امشب تو بیای. من پاهام تو این صخره‌ها، سفت بسته شده.
هوای حسین و هوای حرم .
همه ی زندگیمو برات میدم حسین  ،فقط بگو من به اونچه ک ميخوام میرسونی اقاجاااان
بخدا منتظرم اقا،
خیییلی وقته،
صبرم کمه،
بارها و بارها منو بخواه اقا
بيام بازم به خاکت بیوفتم
بازم به زیباترین گنبدت خیره شم
بازم به دوراهی  بین الحرمینت خیره شم،که اول بيام  پیش سقا یا بيام پیش تو
بزار بازم بيام بگم:
        ایوان نجف ،عجب صفاااااااایی دارد!
اخه حسین جااااان
گشتم همه  جا بر درو دیوار حریمت،جایی ننوشته ست گنه کار نیاید. اربا
انگشتام، انگشتامو حس میکنم که دارم میشمارمشون.میشمارم روزا رو شبارو تا بيام پیشت
من گم شدم یا پیدا شدم؟
من یه قسمتایی از وجودمو از دست دادم اما قسمتی رو به دست آوردم
باید اول از همه یاد بگیرم حقیقتو بگم حقیقت حقیقت رو من چی ميخوام؟
میدونی چیه یه چیزایی رو میدونم که نميخوام اما باید انجام شه
من در تلاشم همچنان
از اینکه چقد فرفره وار اسباب کشی تموم شد و من پرت شدم این نقطه از جهان.از تمام روزایی که نبودم و ننوشتم تا مبادا انرژی منفی منتقل کنم،از همه ی ماجراها و ناراحتی ها ومیپرم و ميخوام امروزم و قشنگ کنم.صبح زودتر از خواب پاشدم و صبحانه کره و مربای البالوی مامان پز خوردم و ميخوام به باغچم برسم و علف هرزای دور درختا و گل و گیاهامو با دست زخمیم بکنم و برم دوش بگیرم ماندلا بکشم و تابلوهای اتاقم و نصب کنم و بعدش با یه لیوان شیر نسکافه اخرشب بيام و یه
یهو فکرم رفت سمت نشدن هرچی که ميخوام. کلی گریه کردم براش. برای سهمیه یا پولی که ندارم. منمو منمو کتابها و ترسی که از نشدنش تو بدنم افتاده. نمیدونم هیچ راهی جز سخت خوندن ندارم. میترسم نشه کم بیارم خیلی میترسم از پسش بر نیام. یعنی میشه بشه؟ یعنی میشه من بتونم؟؟ چقدر زمان کم دارم. باید هرجوری شده خودمو از شر این ترس رها کنم. میدونم اگه بخوام با این ترس پیش برم به هیچکدوم از اهدافم نمیرسم. یعنی همه این ترس هارو تجربه میکنن؟ یا منم که مثل بدبخت ها میمو
سلام
 
دیروز اومدم ترمینالی که سر جاده هست تا بيام خونه.
هرچی فکر کردم دیدم اگر 4 شنبه و 5 شنبه و جمعه رو بمونم خوابگاه ، باید هر وعده رو فلافل بخورم و تازه منتظر باشم که هیچ خرج دیگه ای هم به من نخوره.
خلاصه تصمیم گرفتم بيام خونه.
تقریبا یه نیم ساعتی معطل اتوبوس شدم زیر بارون. یاد ایامی افتادم که ماشین زیر پام بود و تو این شرایط از کنار مسافرا رد شده بودم و شاید فقط  تو دلم گفته بودم بنده خداها را ببین و رفته بودم.
ولی خب هر جور بود به خیر گذشت.
آره
* از خودم خواسته بودم یه مدتی ( که نمیدونم کوتاهه یا طولانی) غرق بشم تو خودم!
ميخوام خودم جوابِ سوال خودمو پیدا کنم
ميخوام ببینم با غرق شدن میشه شنا یاد گرفت؟
* از طرفی می‌ترسم نکنه تو این مدت یهو به خودم بيام و ببینم زمان رو از دست دادم!
* میبینی یا نه؟ که همه‌ی زندگیم، همه‌ی حالات و رفتار و احساساتم، همه و همه شده وابسته به تو! ازم خواسته بودی یه وب بزنم و از تو بنویسم. این وب رو زدم که از تو بنویسم ولی همش داره میشه از منِ وابسته به تو
* انقد ک
سلام.
تو این مدتی که اینترت ها رو قطع کردن فکر کردم کلا نمی تونم بيام وبلاگم رو چک کنم پیام ها رو جواب بدم چون همیشه عادا کرده بودم اول تو گوگل بیان ورود رو تو گوگل سرچ کنم بعد بيام وبلاگم.
الان یادم اومد خب چه کاریه www.bayan.ir  رو سرچ کنم بعدش می تونم بيام وبلاگم.
این شد که در اولین فرصت گفتم یه پیام بزارم و بگم که من حالم خوبه
امیدوارم شماها هم حالتون خوب باشه.وبلاگمو که چک کردم دیدم به به تعداد دنبال کننده هامم زیادتر شده
یهویی اومدمااااا!!!!
خودم از خودم توقع نداشتم ک الان بيام!!
قرار بود بعد از کنکور بيام اینجا و کللللییییی کار انجام بدم و کلی حرف بزنیم و کلی بنویسیم و کلی.
کلا برامون چیز دیگه ای درنظر گرفته شده بوده انگار!!!
بخاطر یه سری مشکلات فنی ک قولشو دادن ب زودی حلش کنن برام، نتونستم بيام تالا. الآنم دیگه با یه دستگاه دیگه ک مال من نیست اومدم تا بازگشت شکوهمندانه ی خودم رو اعلام کنم و بگم دلم حسابی واسه اینجا و خصوصن فضای تیرماهیش تنگ شده. دلم واسه همه
تانیا زنگ زده میگه منو بوس نکنیا همه میگن کروناس! بعذم میگه ميخوام بيام خونتون ولی الان نمیشه بایذ برم کارامو بکنم زشته همه نگام میکنن! یا اینکه عمو حمید برو مسافرت. بابام بهش گفت واست کیک میگیرم گفت نه من با ماشین خودم میام تو با ماشین خودت بیا! گفتم مگه رانندگی بادی گفت اره گفتم خب ببرم دَ دَ اول گفت باشه بعد گفت نه :))) خودت برو
اخه عشق منههههه :****امروز کلی کار کردم و امتحان گرافیک و. و تازه بعدشم عکس واسه محتوای سایت درست کردم که خوب شد اما او
آبجی هلاکمون کرده ،هر دفعه که دعوا می‌کنن میاد میگه ميخوام به هم بزنم هفته ای دو سه بار تقریبا 
هر بار ما به مامان میگیم زود دست به کار شو .مامان طرف پسره رو می‌گیره و هممون کلافه و عصبی با داد و بیداد قهر میکنیم همه با هم قهر .جو سنگین 
دیروز آبجی بزرگه گفت هر دفعه دعوا میکنید میای اینجا و اعصاب همه رو خورد میکنی وقتی خوبید با هم چرا نمیای بگی این اخلاقش خوبه این کارا رو میکنه 
خوشیت تنها تنها غمت تو دلِ ما، چقد قشنگ گفت 
دیشب پسره نصف شب زن
ميخوام اعتراف کنم به این که چن تا از دوستام معماری میخونن حسودیم میشه.
ميخوام اعتراف کنم به این که یکی میتونه ساز جدید بخره حسودیم میشه.
ميخوام اعتراف کنم به این که یکی میتونه هر لباسی میخواد بخره و واسه همین بدتیپ نیست حسودیم میشه. 
ميخوام اعتراف کنم به این که یکی میتونه ماشین آفرود داشته باشه حسودیم میشه.
ميخوام اعتراف کنم به این که یکی میتونه تو سن من باشه ولی تنهایی بره هیچهایک کنه حسودیم میشه.
ميخوام اعتراف کنم که حسودیم میشه ولی حتی تو
آدم باید فقط خودشو بسپره به کار. و بیخیال همه چی بشه. انگار که از دنیا جدا بشه. انگار که تو دنیا فقط خودش باشه. تنها. تنهای تنها. برای چیزی که ميخوام هنوز باید خودمو تعییر بدم. هنوز خیلی بدم.باید کاریو کنم که انجام ندادم تا حالا. خودمو از همه چیز جدا کنم. هنوز به اون حد از معرفت نرسیدم :دی ولی از امروز تصمیمم این شده انجامش بدم. نمیشه همه چیزو با هم داشت. واقعا باید دل بکنم از یسری چیزا که اگه نشه یا بهانه بیارم خب باختم. نمیترسم از باختن که اگه اتفا
این فاطمه امشبی رو اصلا نمیشناسم.!
چم شده نمیدونم!
هر چی هس.وقت دیوونگیمه انگار!
خب من یه سری هدف تو زندگیم ترسیم کردم.مثلا داستان نویسی. معلم زبان شدن و یه حقوق دان خوب شدن.همشون در حد ساده و متعادل نه خیلی شاخ.نه خیلی دون!
امروز وقتی تو کتابخونه دانشگاه داشتم کتاب"حرکت در مه "رو میخوندم و یه سری چیزا واسه داستان جدیدم جدا میکردم از ویژگی های شخصیتی رو که تو این کتاب کاملا بررسی شده .یهو یکی گفت منم ميخوام بيام کلاس داستانت.
یه جوری شدم.
ميخوام اعتراف کنم به این که چن تا از دوستام معماری میخونن حسودیم میشه.
ميخوام اعتراف کنم به این که این دختره یا هرکی، میتونه ساز جدید بخره حسودیم میشه.
ميخوام اعتراف کنم به این که یکی میتونه هر لباسی میخواد بخره و واسه همین بدتیپ نیست حسودیم میشه. 
ميخوام اعتراف کنم به این که یکی میتونه ماشین آفرود داشته باشه حسودیم میشه.
ميخوام اعتراف کنم به این که یکی میتونه تو سن من باشه ولی تنهایی بره هیچهایک کنه حسودیم میشه. (هرروز استوری نذاره حداقل) 
م
مدت هاست که وقت نکردم بيام اینجا.توی این دو سه ماهه اخیر مشکلات زندگیم زیاد شدن که دیگه حتی نمیتونم به یه آینده روشن فکر کنم.صبح تا شب گرفتارم و هر وقت هم بیکارم هزار تا فکر و خیال میکنم.
وضعیت مالیم ، وضعیت خانوادگیم ، وضعیت درآمدم ، وضعیت روابطم و . خیلی وخیم شده و راستش دیگه نمیکشم.ميخوام از خیلی هاشون فرار کنم و دوباره برگردم عسلویه و به یه کاری شبیه به کار قبلیم ادامه بدم.قرار نیست من همه مشکلات رو حل کنم و خیلی هاش از عهده من هم بر نمیاد.ح
خب من آماده شدم برم زنیکه منو ببینه اما خودش تا حالا نیومده. دیگه عوض کردم لباسامو و ميخوام برم حموم
برای امروز کافیه
دیگه روزمو خرابتر نکنم
برم که لذت ببرم از عروسی دوست جان
خوب شد صب تا جایی که جا داشتم خوابیدم و بخاطر اون زنک از خوابم نزدم زودتر پاشم
به هر حال یه مقدار آرایش کردم که الان میرم بشورم
ضد آفتابم حروم شد
ولی فدا سرم 
همه چی
برم بيام این ترجمه رو ادیت کنم
اونقدر کمبود خواب داشتم که تا الان من فقط ۲ ساعت بیدار بودم. :)) 
الان ميخوام پاشم خونه رو جمع کنم یه گردگیری جارویی بکنم. 
بعد برم برای خودم یه کم خوراکی جات بخرممم. 
بيام خونه بشینم سه تار تمرین کنم ، فیلم ببینم. 
موهام رو روغن بزنم ، رو صورتم ماسک بذارم. 
آخ که جمعه های بی کشیک و تعطیل چه حااالی میده. 
آدم باید فقط خودشو بسپره به کار. و بیخیال همه چی بشه. انگار که از دنیا جدا بشه. انگار که تو دنیا فقط خودش باشه. تنها. تنهای تنها. برای چیزی که ميخوام هنوز باید خودمو تعییر بدم. هنوز خیلی بدم.باید کاریو کنم که انجام ندادم تا حالا. خودمو از همه چیز جدا کنم. هنوز به اون حد از معرفت نرسیدم :دی ولی از امروز تصمیمم این شده انجامش بدم. نمیشه همه چیزو با هم داشت. واقعا باید دل بکنم از یسری چیزا که اگه نشه یا بهانه بیارم خب باختم. نمیترسم از باختن که اگه اتف
روز مهندس رو تبریک میگم به همونا که محکوم شدن به مهندس یه چایی میریزی» ها :)) 
+ دارم اون اهنگه رو گوش میدم که میگه ميخوام برسونمت سونمت سونمت سونمت :)))))) 
#اسکل
+ آقا دعا کنید داداشم با شیرینی برگرده خونه :))) 
+ یکی از فانتریام اینه که بيام زیر پستاتون بنویسم مطالب جالبی داری، موفق باشید».
دیشب تو خواب داشتم بهت فکر میکردم / یکدفعه یادم افتاد که تو ملاقات هایی که باهم داشتیم من چقدر بی حیا بودم / خیلی بهت نزدیک میشدم.
الان راه درست رو یاد گرفتم؛ میام از دور نگاهت میکنم / توام صدامو میشنوی مطمئنم، مطمئن مطمئن.
مثل قدیما، مثل اون شب بيام بشینم از دور نگاهت کنم، فقط گریه کنم، فقط.
فقط یبار دیگه ميخوام ببینمت.
شب هایی که میترسم امشب کنار خواهرم بودم حالش بد شد من دیوانه شدم زنگ زدم به مادرم اومدن خونه بدنشون میلرزید بعد گفتن حالش که خیلی بد نیست یکم که گذشت به خودم اومدم من ترسیدم چون همه چیز رو دوباره دارم از دست میدم خواهرم دوباره حالش داره بد میشه از ایمان دورم و احساس خیلی بدی به این فاصله دارم خواهر کوچکترم داره به سن بلوغ میرسه و نمی دونم باید باهاش چکار کنم پدر و مادرم هر روز دارن شکسته تر میشن و من نمی دونم چطور باید با همه چیز کنار بيام احسا
   
   
رفته بودم مسجد نماز بخونم، رفتم توو فکر که باید یه پولی جور کنم برم یه کاپشن بخرم، کاپشنی که میپوشم واقعا دیگه رنگ و رو رفته اس.
به خدا گفتم خدایا ردیف کن یه جوری پولشو!   
نماز خوندم و اومدم بيام بیرون ، کفشامو که از جا کفشی در آووردم، دیدم چندین ماهِ ميخوام یه جفت کفش بخرم :|   
با خودم گفتم پول کاپشن رو جور کنم، کفشارو چی کار کنم ؟؟؟
   
    
#سالهای_صبوری
   
نوشته‌هاتو ازم گرفتی. حالا من چجوری دووم بیارم؟ به چی چنگ بزنم که نگهم داره؟ با چی خودمو گول بزنم که حس نکنم از دست دادمت؟ با چی دلتنگیامو پس بزنم؟ تا کی بيام اینجا بنویسم و کات کنم؟ تا کی بنویسم دلم برای کوچیک ترین چیز‌ها هم تنگ شده و کات کنم؟ دلم برات تنگ شده. دلم برای حرف زدن باهات تنگ شده. دلم تنگ شده. یزدانی تو گوشم میخونه  تو با دلم چه کردی که در زمان ندیدم. حالا که میدونم نباید بهت پیام بدم دیگه دلم خیلی تنگ میشه. غرور و این کسشرام برام مه
مصیبت
پارسایی بر کنار دریا بود زخم پلنگ داشت  به هیچ دارو به نمی شد و مدت ها در در ان رنجور بود دم به دم  شکر خدای  تعالی همی کرد علت را پرسیدند گفت الحمد الله که به میبتی گرفتارم نه معیصتی .
                             اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل و فرجهم

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها