نتایج جستجو برای عبارت :

اگه ریشه درخت در ابرها بود

هواشناسی می‌گوید امروز باران می‌بارد ولی اگر به ابرها گوش کنی متوجه می‌شوی که آن‌ها هیچ دلیلی برای دادن غم‌هایشان به آدم‌های اینچنین غمگینی که ما هستیم ندارند. برای همین موقع ابری شدن هوا باید بخندی. ابرها زود گول می‌خورند.
شهرداری مجوز نمیداد درخت را قطع کنیم. رسیده بودیم به راه حل نفت ریختن پای درخت. مامان گفت این کار با سقط جنین فرقی ندارد وقتی درخت زنده است و نفس میکشد.
حالا من شده ام همان درخت و نفت ریختند پای ريشه هام.
با هر باران فکر میکنم ريشه هام که از جنس گوشت و پوست و استخوان است بیشتر و عمیق تر می پوسد. احساسم حتی به باران هم عوض شده.
  روزی پسر غمگین نزد درختی خوشحال رفت و گفت: من پول لازم دارم!درخت گفت: من پول ندارم ولی سیب دارم. اگر می خواهی می توانی تمام سیب های درخت را چیده و به بازار ببری و بفروشی تا پول بدست آوری.آن وقت پسر تمام سیب های درخت را چید و برای فروش برد.هنگامی که پسر بزرگ شد، تمام پولهایش را خرج کرد و به نزد درخت بازگشت و گفت می خواهم یک خانه بسازم ولی پول کافی ندارم که چوب تهیه کنم.درخت گفت: شاخه های درخت را قطع کن. آنها را ببر و خانه ای بساز.و آن پسر تمام شاخه ه
در هرجای حاشیه ایستاده باشم یا هرجای متن، فرقی نمی کند. فصل ها عوض می شوند.این را سایه روشن عبور ابرها برشیشه های نورگیر می گوید. برگ های گل های  گلدان های پنجره ها. این همه واژه، این همه اگرها و اما ها، واژه هایی از اعماق سال ها و قرن ها، واژه هایی کهن که تو عاشقشان هستی و من سرگردانشان. بی بضاعتی من، سکوت من، بهانه های من، بیهودگی های روز، هراس های شب، به قاعدگی های آدم ها، بی قاعدگی های من، روزگار پریشان خاطری ها، این همه ها! چه فرقی می کند. فص
 
مقدمه:
دنیای خیال آنقدر وسیع و شگفت انگیز است که تنها با یک چشم بستن می توانی ساعت ها در آن غرق شوی و از دنیای آن طرف لذت ببری.
تنه انشا: دنیای خیال دنیایی است که می توان به راحتی هر چیزی را که از ذهنت گذر می کند تصور کنی و به آن شاخ و برگ دهی و چیزهای عجیب و غریب اما جدید و شگفت انگیز بسازی که حتی از تصور آن هم گویی که آن را از نزدیک می بینی و لمس می کنی. حال چشمانت را ببند و دنیایی را تصور کن که همه چیز در آن واژگون است اما چیزی که بیشتر جلب توجه م
روزی پسر غمگین نزد درختی خوشحال رفت و گفت: من پول لازم دارم! درخت گفت: من پول ندارم ولی سیب دارم. اگر می خواهی می توانی تمام سیب های درخت را چیده و به بازار ببری و بفروشی تا پول بدست آوری. آن وقت پسر تمام سیب های درخت را چید و برای فروش برد. هنگامی که پسر بزرگ شد، تمام پولهایش را خرج کرد و به نزد درخت بازگشت و گفت می خواهم یک خانه بسازم ولی پول کافی ندارم که چوب تهیه کنم. درخت گفت: شاخه های درخت را قطع کن. آنها را ببر و خانه ای بساز. و آن پسر تمام شاخه
لبخند می زنند 

ابرها را دوست دارم 
چندی پیش 
 قدم ن سنگ فرش های خیابان را زیر چتر ابرها ، شانه زدی 
و ابرها به تماشای تو نشستند
همه چیز را دَر گوشم گفتند
وَزش باد را دوست دارم 
بوی تن ات را می
و من همه اش را یکجا 
زیر همان ابرها 
در آغوش می کشم
یکهو ( یک باره )
باران بارید
نمی دانستم ، 
خداوند هم اشک می ریزد 
و ابر 
و باد 
و باران به من و تو لبخند می زنند !

" محمد نبهان ، 3 یانیر 2019 " 
#همسفر_ابرها
خودت را رهابگذار بدود میان گیسوانت نسیمدره هافریاد اسم زیبای تو  میان مخمل صخره هایندای جدا مانده از سالهای سبزه و گلخودت را رهافانوسی باش در رهگذار بیدریغ اردیبهشتپای بگذار بر این شهر خموشبگذر از بن بست تنهاییبخند و باز هم بخندکه از آستین تو باید خورشید را دید!
 
بی خیال هر آنچه می آید و می رودبازونت را بسپار به خیال یک درخت توتذهنت را پر از یاس های زرد شادشالت را بسپار به کبوتران قصهکنار یک صخره دمی آرام بگیربا خودت بردار،طعم
به چشمان خشکم نگاه نکن!
اینها،
اشکشان را
به ابرها سپرده‌اند؛
بغض آسمان
قبل باران را دیده‌ای؟!
دیده‌ای چگونه جار میزند
عاشق است؟!
آن،
بغض من است!
یا که برگ خزان را،
هنگامی که میشکند،
در زیر پایت؟!
و گریه‌اش
که برایت گوش نواز است،
آن،
ناله‌های من است!
شب چه بیرحمانه
در بی‌همدمی عاشقان،
همدمشان است!
ای‌کاش که شب را نمیشناختم!
ماه می خواند، آسمان می داند و ابر می بارد. در میان ستارگان همهمه است. فریادی از ماه که سکوت را شکسته، سکوت آسمان که سنگین است و زجه ابرها که بی پایان کشیده می شوند. ماه انتظار تنهایی را می خواند، آسمان انتظار تنهایی را می کشد و ابرها انتظار رفته را می گریند.
کیستی؟
ماه در انحنای سکوت شب کوچه؟
آسمانی نشسته بر لب پنجره پرده کشیده؟
یا ابری در تاریکی اتاق چمبره زده؟
و اما پایان نمی دهم بدون تو، زمین. تو در انتظار چیستی؟ نمی دانی؟ ترسم از همین است. پر
تو قامتِ بلندِ تمنّایی ای درخت
همواره خفته است در آغوشت آسمان، 
بالایی ای درخت!
دستت پُر از ستاره و جانت پُر از بهار، 
زیبایی ای درخت
وقتی که بادها
در برگهای درهمِ تو لانه می‌کنند 
وقتی که بادها 
گیسوی سبزفامِ تو را شانه می‌کنند 
غوغایی ای درخت
وقتی که چنگ ِوحشیِ باران گشوده است
در بزمِ سرد ِاو 
خُنیاگرِ غمینِ خوشآوایی ای درخت!
در زیرِ پای تو 
اینجا شب است و شب زدگانی که چشمشان 
صبحی ندیده است
تو 
روز را کجا!؟ 
خورشید را کجا!؟ 
در دشتِ
از صبح تا به حال هوا صد مرتبه عوض شده. از پنجره آفیس بیرون را نگاه می‌کنم و ابرها را که با سرعت حرکت می‌کنند. همزمان موسیقی بی‌کلام توی هدفونم می‌شود آهنگ زمینه‌ی رقص ابرها. پرواز پرنده‌ها. تکان خوردن شاخه‌های درختان مقابل پنجره و تک و توک برگ خشکیده‌ی باقی‌مانده روی آن‌ها. آسمان آبی می‌شود. ابرها سفید. نور آفتاب می‌تابد روی ساختمان‌های سفید آن‌طرف پارک. لحظه‌ای بعد رگبار می‌شود. شیشه‌های پنجره‌ها خیس می‌شوند. بعد قطع می‌شود. ابر
روزی پسر غمگین نزد درختی خوشحال رفت و گفت: من پول لازم دارم! درخت گفت: من پول ندارم ولی سیب دارم. اگر می خواهی می توانی تمام سیب های درخت را چیده و به بازار ببری و بفروشی تا پول بدست آوری. آن وقت پسر تمام سیب های درخت را چید و برای فروش برد. هنگامی که پسر بزرگ شد، تمام پولهایش را خرج کرد و به نزد درخت بازگشت و گفت می خواهم یک خانه بسازم ولی پول کافی ندارم که چوب تهیه کنم. درخت گفت: شاخه های درخت را قطع کن. آنها را ببر و خانه ای بساز. و آن پسر تمام شاخه
ريشه های آفت زده را با تبر می زنند که درخت جان بگیرد. که شاخه های جوان تنومند شوند.  به باروری برسند و رشد کنند . خرافات آفت شاخه هاست، اگر به ريشه رسد،ريشه های درخت را می خشکاند.  جهل هم آفت است.  آفت درخت هزار ساله را می خشکاند. عمر انسا. که چیزی نیست.  
چه چیز دنیای تاریک را روشن می کند،  روشنی  بخش. دل چیست؟  بدون عشق زندگی رنگ می بازد.  و معنای زندگی در فاصله نیست.  فاصله از عمق و عمر عشق می کاهد.  عشقی که عمر آن  چند روزی باشد، بلاشک هوس می شود.
میوه انجیر از خانواده توت ها و از نوع فی ها می‌باشد. این گیاه به جهت این که بومی مدیترانه بوده است، با منطق گرمسیر منطبق است ولی در نواحی شمالی نیز رشد مناسبی دارد. اصولا درخت انجیر ريشه‌ی زیادی ندارد ولی دیده شده که برخی از این درختان ريشه های بسیار عمیقی داشته‌اند. این درخت در بیشتر خاک ها (از خاک شنی تا رسی سفت) رشد می‌کند.
نکاتی در خصوص آبیاری درخت انجیرانجیر می‌تواند خشکی را تحمل کند و به همین دلیل می‌توان آن را در نواحی خشک نیز کاشت
 سالهاست در معنی انتظار مانده ام . نمیدانم شما منتظر هستید یا من ! 
من ابرها را خیره به جایی دیدم که روزی آخرین قطره‌ی باران از آنجا عبور کرده بود و باران را ؛ هنگامی که با پای در جست و جوی ابرها آسمان را می گشت.
من ماه را وقتی دیدم که در انتظار شب ، بر پنهای صورت اشک می ریخت و شب ، هر روز نشانی ماه را از پرندگان می خواست
ادامه مطلب
بالاخره انیمیشن How to train your dragon3 رو دیدم، 
چقدر خوشگل بود، 
هم سناریو تر و تمیز، هم گرافیک انیمیشن درست و جذاب،
چطور انقدر بلدن عالی از آب درآرن، 
قشنگ مبهوتِ ریش و سبیلایِ پرپشتِ وایکینگ‌ها، زشتیِ هر چه تمام‌ترِ اژدهاها، 
چشم‌نوازیِ مناظرِ زیبای درخت‌ها، ابرها، دریاها، زمین و آسمان‌ها شدم.
و این اژدها کوچولوی هیکاپ، خشمِ شب، هم مثل سری ۱ و ۲ بسی از ما دل برد. 
و
این که چه فکر و تخیل‌پردازی و استعدادی پشت این انیمیشن بوده، مثل همیشه منو ش
تو درخت سبز تناوریکه شاخه‌هایت در هر بهارگنجشک های شهر را بی منت، به مهمانی می‌خواندو منپیرمردی خسته را می‌مانمکه شخم زدهتمام خاک سرزمین اش رااز غرب تا شرقو اکنون زیر سایه ی آن درختخستگی یک روز سخت را از تن بیرون می‌‌کند.
 #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
ای تاریکی به دادم برس با نوش
ستارگان در آغوش اسمان بی هوش
تاریکی درون بیرونم سرخوش
ابرها لفافی بروی اسمان
خندهای بی حدم سرپوش
ماه دورن ناکجا اباد
دلم بیرون از هر خوش
ازار صدای مردم در سرای شباهنگام
کر کننده ی سکوت در قلب ناخوش
بوی عطر نفس های درخت سماق
مشام غم احساسم نگشت پوچ
سربه بالا رو به پایین است ولی
بازی گیجانه ی دنیا شد پوچ
ّبغض بی سر حدات دنیایم ولی
پیر دلی در اوج جوانی مهارتی شد پوچ
یاوگویان درد بی پایانیم ولی
تو بگو به من زندگی نشد
بدوووو برو از سر بلوار تا برجک شماره چهار درخت ها رو بشمار
تنبیه جدید من شده این که تا الان هیشکی نتونسته تعداد دقیق درخت ها رو بگه و باز از نو میدم
بین خودمون بمونه ۱۳۴۲ عدد درخت موجود داره که یک روز خودمان شمرده کردیم
تنبیه جالبیه، یکیشون خودش رفت برگ بازداشتگاه آوردن کرده که راهی بازداشتگاه بشه به صورت داوطلب ولی مجدد نره درخت بشماره
+ احساس پوچی شدیدی سراسر وجودم رو فرا گرفته:)
به چشمان خشکم نگاه نکن!
اینها،
اشکشان را
به ابرها سپرده‌اند؛
بغض آسمان
قبل باران را دیده‌ای؟!
دیده‌ای چگونه جار میزند
عاشق است؟!
آن،
بغض من است!
یا که برگ خزان را،
هنگامی که میشکند،
در زیر پایت؟!
و گریه‌اش
که برایت گوش نواز است،
آن،
ناله‌های من است!
شب چه بیرحمانه
در بی‌همدمی عاشقان،
همدمشان است!
ای‌کاش که شب را نمیشناختم!
شاعر: سینا جوادی
عکس از Ehud Neuhaus
اخیراً یک سخنرانی خوب از آقای دکتر حسن عباسی گوش می‌کردم که درباره چگونگی شکل‌گیری و رشد درخت فلسفه بود. درختی که رنه دکارت می‌گوید ريشه‌اش متافیزیک، تنه‌اش فیزیک و شاخه‌های آن را دانش‌ها تشکیل داده‌اند و هایدگر اعتقاد دارد این درخت در زمینی به اسم وجود ريشه دارد.
زمانی تعمق دانشمندان روی ريشه‌های این درخت بود و کم‌کم به تنه‌ی آن معطوف شد، پس از آن هر کدام از اندیشمندان زیر یکی از شاخه‌های این درخت ایستادند. هنرمندان نیز به برگهای
روزی باد خسته از جهانگردی در گوشه‌ای از دشت زیر سنگی پنهان شد تا دیگر ابرها ، خورشید ، باران و خدا او را نبینند با خودش حس کرد که دیگر دلش طاقت آوارگی و حیرانی و سرگردانی را ندارد اما نخواست حس غمگین اش را با کسی در میان بگذارد پس از آن ابرها حرکت نکردند درخت برقص درنیامد بال شاپرک نوازش نشد و دنیا پر شد از یک آرامش تکراری،،، همه به دنبال باد می‌کشتند و باد به دنبال خودش به دنبال خانه‌ای برای آرام بودن احساس پیری می کرد  روزها گذشت کم‌کم زیر
وقتی 21سالم بود برای اولین بارتنها سفرکردم.
یک سفردوروزه با دوتا دوست صمیمیم به مازندران.
به روستای فیلبند رفتیم.
واین نقطه عطف یکی از تصمیمات مهم وخوب زندگیم شد.
ابرها ومه وطبیعت برام جذاب بود.
اون بالا که رسیدیم به وجد اومده بودم.
هنوز با یاد اوریش ضربان قلبم بالا میره.
ابرها زیر پام بود و اسمان بالای سرم
حس فوق العاده  ای داشتم.زبونم بند اومده بود.
خالص ترین هوای عمرمو نفس کشیدم.
ادامه مطلب
خواهرزادم دیشب ازم پرسید ابرها چجوری درست میشن؟ اومدم براش توضیح بدم که خودش گفت نه! نه! خودم یادم اومد. آب دریاها بخار میشه. میره بالا. هوا اگر سرد باشه دوباره بخارها قطره‌های ریز میشن و ابر میشه. بعد ابرها هم که به هم می‌خورن؛ رعد و برق درست میشه.» تایید و تشویقش کردم.
بعد پرسید: خاله، آب چجوری درست شده؟» می‌دانستم پاسخم دور دارد اما چیز دیگری در ذهنم نبود. ابرها که می‌بارن، آب درست میشه». دور را فهمیده بود و به‌ش برخورده بود که یعنی این
تجربه شخصی از درس های زندگی من
(leave a comment and tell me your opinion)

سال‌ها پیش پسر کوچولویی بازیگوش عاشق بازی کردن در اطراف درخت سیب بزرگی
بود. او هر روز از درخت بالا می‌رفت و سیب‌هایش را می‌خورد و استراحتی
کوتاه در زیر سایه‌اش می‌کرد. او درخت را دوست می‌داشت و درخت هم عاشق او
بود. زمان به آرامی گذشت و پسر کوچولو بزرگ شد و دیگر هر روز برای بازی به
سراغ درخت نمی‌آمد.یک روز، پسر بعد از مدت‌ها برگشت، اما این بار مثل همیشه خوشحال نبود.درخت به پسر گفت: ب
درخت نخل درخت عجیبی است! گویی این درخت اصلا نبات نیست! چیزی شبیه به آدمیزاد است.وقتی می خواهند نخلی را قطع کنند، می گویند بِکُشش! بی جهت نیست که واحد شمارش نخل هم چون آدمیان، نفر»است.
نخل تنها درختی است که اگر سَرش را قطع کنی می میرد! بر خلاف همه ی درختان که اگر سرشان را بزنی، بار و بَرگشان بیشتر هم می شود. اما نخل نه! سَرش را که قطع کردی می میرد. مهم نیست ريشه اش در خاک سالم باشد، نخلِ بی سر می میرد!
آب هم اگر از سَر نخل بگذرد و به زیر آب فرو رود،
بی‌ برگ ایستاده‌ای در پاییز، آه، ‌ای درخت بی‌ فریاد ! ای درخت که میکاهی از خویش، به لرزش این، یا آن باد در رگ شاخه‌هات جاریست سرود زایش هاو مرگ ها ببخش مرا که چون تو توان ایستادن نیست در فصل تاراج برگ ها دست شسته‌ای از خویش تا ببینیم دوردست را از پیله خویش به در می‌‌آئیم با یک درنگ پاییزی، دیدن با چشم‌های خیس … هر چه نیست و هست را آه‌ای درخت بی‌ فریاد ! سپرده باد را شب به ابرهای سیاه که برنمیتابد رقص عریانت را به زیر نور ماه ! آبان ۹۹
زنى را دیدم با پیراهنِ حریرِ رها شده در دستان باد و گیسوان بافته شده به درازاى یک عمر، که سیب هاى سرخ درخت آرزو را یکى یکى از شاخه هاى جوانى اش با غرور مى چید، تا از میانشان سیب جاودانگى را بیابد. هر سیبى که کم مى شد خوشه اى از گیسوانش سفید و قامتش اندکى کوتاه مى شد، به سیب آخر که رسید آن را بر بلندترین شاخه ى درخت یافت نه دیگر دستش به آن مى رسید، نه توانى برایش باقى مانده بود و  نه حتى عابرى به آن پیرزنِ موى سفید قامت خمیده نگاهى مى کرد، بى اختیا
۱۲:۴۶ پنجشنبه ۲۸ شهریور ۹۸
(به کسی که به من گفت می‌خواهم در تنهایی خود آدم‌تر باشم همان‌طور که درخت در تنهایی خود درخت‌تر است) 
دیروز افتاده بودم به قدم زدن و تا آن دیوار رفتم تنهایی. تا آن دیوارِ سفید که از حاشیه‌هاش سرخ بیرون زده. و تصویر آن دو بار را مقابل آن دیوار و توی آن کوچه نگاه کردم. نگاه‌مان کردم.رفته بودم پیش روانشناس و کار بیهوده‌ای بود. دور بود از من. و گمان کردم هرگز نخواهد فهمید که چرا مقابل آن دیوار می‌ایستم. 
و تنها قدم می‌ز
 از شیب جاده های ییلاق نفس نفس ن عبور می کنم.از کنار خانه ها و رنگ ها. زن ها لا به لای خاطرات من چادر شب می بافند. تیرک های چوبی را در میدان برپا کرده اند و رنگ ها و نخ ها و پشم ها می روند و می آیند، در آمد و شد کودکان و گاوها و مه و تماشاگرانی که ما هستیم از پنجره های بلندترین ساختمان میدان. درخت ها در مه .مردانی که هزار بار می روند و می آیند و حرف می زنند.رد آنان را می گیریم و از هم نامشان را می پرسیم. از صبح بوی دود است و نان و انتظار آفتاب.شب سوسو
آخرین انتقال از وبلاگ پسرچوپان در بلاگفا به وبلاگ پسرچوپان در بیان




درخت گردو از پست لینکدین مهر 97

درخت مثمر در شهر را دوست دارم. موقعی که مرحوم همسرم عضو شورای شهر بود
طرحی به او دادم اما متخصص ها قبول نکردند. خودم جلوی خانه ام درخت گردو
کاشتم. یکی گفت ريشه اش پی ساختمان را خراب می کند. یکی گفت ريشه در راه
فاضلاب نفوذ و مسدود می کند. دیگری گفت از شاخه اش به پشت بام می رود.
وهمه گفتند بچه ها برای انداختن گردو سنگ پرت می کنند و شیشه پن
در حیرتم از خلقت آب، اگر با درخت همنشین شود، آنرا شکوفا می‌کند . اگر با آتش تماس بگیرد، آنرا خاموش می‌کند .اگر با ناپاکی ها برخورد کند، آنرا تمیز می‌کند .اگر با آرد هم آغوش شود، آنرا آماده طبخ می‌کند .اگر با خورشید متفق شود، رنگین کمان ایجاد می‌شود .ولی اگر تنها بماند، رفته رفته گنداب می‌گردد .دل ما نیز بسان آب است، وقتی با خدا است زنده و تأثیر پذیر است، و در تنهایی مرده وگرفته است
بگذار سرنوشت هر راهی که میخواهد برود. ما راهمان جداست. ما
تنوع زیستی درخت کاری در ایران بسیار است. این تنوع درخت کاری به وسیله آب و هوای آن منطقه صورت می گیرد و در هر منطقه از ایران بر حسب آب و هوای آن منطقه یک یا چند نوع درخت یا گیاه رشد خوبی دارد و افراد آن منطقه نیز بر اساس این دلیل یا علت به کاشتن آن درخت یا گیاه تاکید می کنند و از کاشت آن صود یا بهره می کنند.

ادامه مطلب
همسایه کوچولو
در کنار یک جنگل زیبا و قشنگ درخت بزرگی زندگی می کرد که شاخه های بلندش را به زیبایی پخش کرده بود. مردمی که به جنگل می آمدند برای فرار از گرمای بسیار شدید خورشید به سایه خنک این درخت پناه می بردند. حتی تعداد بسیار زیادی از پرندگان و موجودات کوچک هم در شاخه های آن زندگی می کردند.
در پای درخت گیاه کوچکی در آمده بود. این گیاه بسیار ظریف و باریک بود و با ملایم ترین نسیم بر روی زمین می افتاد.
روزی این دو همسایه کمی با هم صحبت کردند.
درخت تن
اگر به من بگویی زشت، زیباتر نخواهی شد.
اگر مرا چاق و بدهیکل  بخوانی، لاغر و خوش اندام خوانده نمی شوی.
اگر مرا احمق صدا بزنی، زیرک و باهوش خطاب نمی شوی.
اگر به من بگویی بی سواد، مدرک تحصیلی ات بالا نمی رود.
به رابطه ی انتسابی برگ و درخت و شاخه نگاه کن.
هر برگی که از درختی بیفتد، دیگر متعلّق به آن نیست.
حتّی اگر شاخه باشی و ريشه و آوندت با آن یکی باشد،
وقتی از آن درخت جدا شدی دیگر به آن متصل نیستی. اگر می خواهی از ريشه ات محارست کنی؛
ظرفی نباش که هر م
اگر به من بگویی زشت، زیباتر نخواهی شد. اگر مرا چاق و بدهیکل  بخوانی، لاغر و خوش اندام خوانده نمی شوی. اگر مرا احمق صدا بزنی، زیرک و باهوش خطاب نمی شوی. اگر به من بگویی بی سواد، مدرک تحصیلی ات بالا نمی رود. به رابطه ی انتسابی برگ و درخت و شاخه نگاه کن. هر برگی که از درختی بیفتد، دیگر متعلّق به آن نیست. حتّی اگر شاخه باشی و ريشه و آوندت با آن یکی باشد، وقتی از آن درخت جدا شدی دیگر به آن متصل نیستی. اگر می خواهی از ريشه ات محارست کنی؛ ظرفی نباش که هر م
دانلود آهنگ مازیار فلاحی به نام تو فقط باش17 آذر 1397 | 0 نظر+51

مازیار فلاحی تو فقط باش
دانلود آهنگ جدید مازیار فلاحی به نام تو فقط باش
Mazyar Fallahi - To Faghat Bash
+ متن ترانه تو فقط باش از مازیار فلاحی
تو فقط باش تموم کم و کسرش با من / با تموم دوری و طاقت و صبرش با من
تو فقط تب کن از این عشق بلاتکلیفم / مردن و سوختن و باقی زجرش با من

 متن ترانه مازیار فلاحی به نام تو فقط باش
تو فقط باش تموم کم و کسرش با منبا تموم دوری و طاقت و صبرش با منتو فقط تب کن از این عش

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها