نتایج جستجو برای عبارت :

می سوزم در زندگی

حسادت را مکر ن مي‌دانند و غیرت را زینت مردان؛ اما تو هرچه دلت مي‌خواهد نامش را بگذار.
هرچه باشد، از عجایب زندگي من هم این است که از هر شب پیچیدن بوی ادکلنت در راهروی خوابگاه، آن هم در این موقع شب، ميسوزم. از دیدنت با او، از فکر بودنت با او ميسوزم. از صميميت بین‌تان ميسوزم. از این‌که هنوز هم نمي‌فهمم رابطه‌تان صرفا دوستانه است یا ماجرای خاصی بین‌تان برقرار است هم ميسوزم. حتی این‌که مطمئنم هیچ حسی نسبت به تو ندارم و تو را از روی خود
مرا کز عشق ميسوزم ز دوزخ چند ترسانی / کسی از مرگ مي‌ترسد که در دل خوف جان دارد
دیروز رکورد بازدید در روز تمام دوران وبلاگ نویسیم زده شد و این موضوع برام خیلی عجیبه. امتحان فنی افتاد بین دو امتحان مهم ترمم. فردا هم قراره کارت ورود به جلسه بگیرم. کمي پادکست ی حساب گوش دادم و بظرم حرفای خوب و به روزی توش ميزنن. باقی روز درس درس و درس بود خدا بخیر کند.
انتظارم سال و مه، تا کی تو آوایم کنی،
همچو گنج بی بها جویی و پیدایم کنی.
خاک راهم کرده ای، دارم تمنّایی ز تو،
گردبادی گردی و از خاک بالایم کنی.
 مو به مو مي سوزم و حسنت تماشا ميکنم،
من ز غم مي سوزم و بی غم تماشایم کنی.
روز خود کردم سیه در عشقت، ای نامهربان،
تا مرا چون سرمه ای در چشم خود جایم کنی.
جان به لب آمد مرا در حسرت لبهای تو،
از ترحم کی کرم بر جان شیدایم کنی؟
نیست پروایی مرا از ترس رسوایی دگر،
با همه رسوایی ام مشهور دنیایم کنی
آیا گذشتن از عشق جایز است؟! باشد من نمي توانم. مگر فرهاد گذشت که من بگذرم. مرا به قلعه قدمگاه بفرست اما اميدی از من نٓبُر. مي دانم دیروز گفتم دیگر برایت نمي نویسم، بگذار یک گناهکار باشم اما مي نویسم. سوختن یا ساختن؟ من ساختم، عشقت را در قلبم و حال از آن مي سوزم. مي سوزم که گفتی: اگر منم همين اندازه دوستت داشتم چقدر دنیا قشنگ مي‌شد. درون خود جستجو کن مرا، به هر بیتوته ای، به هر گوشه ای از دلت که تاکنون سر نزده ای، سر بزن. شاید بیابی دل مرا و عاشقش ش
بذا نگات کنم. بذا نگات کنم که یادم بمونه که هرچیَم بشه، من دارمت. که شاید مثل الآن نداشته باشمت، شاید نتونم دستامو دور گرنت حلقه کنمو زل بزنم تو چشمات ولی دارمت. یه جایی وسطِ وسطِ قلبم دارمت. یه جایی که فقط مال تو عه. [به من گفتی پای بیدِ کهن، تا هميشه من با تو خواهد بود؛نشستم من پایِ بیدِ کهن، بی تو زیر این آسمانِ کبود.به من گفتی همچو عشقِ ما، کِی شود پیدا در همه عالم؟کنون بی تو مانده‌ام تنها، سوزم و سوزم در آتشِ این غم.]
سفری بود. در زمستان و تنها مي‌توانستم به تو و سفر قبلیمان فکر کنم. تو را ميدیدم که فرز و چابک مي‌دوی و آماده مي‌شوی و از کوه بالا ميروی. و خودم را مي‌دیدم در حالی که برق شوق در چشمانم بود. یکی از آهنگ‌‌هایی که در ماشین پخش مي‌شد این بود. البته کاملش رو ندارم. سعی کردم هرچه به گوشم مي‌رسد را بنویسم:
داغ یه عشق قدیمي اومدی تازه کردی شهر دلم رو تو پر آوازه کردی
آتش این عشق کهنه دیگه خاکستری بود
دوست داشتم دوستم داشتی منو کشتی
دوباره زنده کردی
د
یا حسین
اصلا فکرش را هم نمي کردم 
دعای عرفه ات هم آنقدر جانسوز باشد
دارم مي سوزم
بیچاره ام کردی وقتی ندا سر دادی:
{. محل روییدن دندانهایم،. و بار بر مغز سرم و رسایى رگهایى طولانى گردنم، و آنچه را قفسه سینه ام در برگرفته، و بندهای پى شاهرگم، و آویخته هاى پرده دلم، و قطعات کناره هاى کبدم،. خلاصه با تمام این امور گواهى مى دهم بر اینکه اگر به حرکت مى آمدم و طول روزگاران، و زمانهاى بس دراز مى کوشیدم، بر فرض که آن همه زمان را عمر مى کردم، که شکر
به نام دوست
رفیق بغض هر شبم
دلیل گریه و تبم
ای عشق تمام حسرت هنوزم
دلیل آه سینه سوزم
ببر مرا به ناکجا عشقای درد ببین به استخوان رسیدیهمين که از دلم بریدی
ببر مرا به هر کجا عشق
خیال خنده های تو شد آرزوی هر شبم
به چشم های تو قسم که جان رسیده بر لبم
خزان شد و نیامدی عزیز لحظه های من
اگر ندیدمت تو را تو گریه کن برای من
در تمام شب چراغی نیستدر تمام روزنیست یک فریادچون شبان بی ستاره قلب من تنهاست.تا ندانند از چه مي سوزم من ، از نخوت زبان ام در دهان بسته ست.راه من پیداست.پای من خسته ست.پهلوانی خسته را مانم که مي گوید سرود کهنه ی فتحی قدیمي را .احمد شاملو
من همانم که پنهان ساختمنقشِ سیاهِ زلفِ پریشانِ تو رامن همانم که شدم شعله ی شمعکه تو کردی پرواز در سوزمبال و پر سوخته و جان به فدابنهادی در برم آغوشتکلیشه نميبافم. نفس هایت در هوایم نباشد نفسی برایم باقی نخواهد ماندروزت مبارک ای تمام من ❤مادر❤#آنی#دلساخته_های_آنی
یه ماه ميشد که دیگر بهش فکر نميکردم و تصورم این بود که حالم بهتر شده و ميتوانم به زندگي ام سر و سامانی بدهم. همه چی خوب بود تا اینکه پایم را گذاشتم در آن دانشکده لعنتی قشنگ حس کردم کل دانشکده روی من خراب شده است و دوباره همه حس ها به سراغم برگشت و این برایم خیلی سخت بود که من و تو دیگر در دانشکده باهم نیستیم. تو با من چه کردی که این همه دارم اذیت مي شوم. به پیش روانشناسم ميروم و همه این ها را برایش تعریف ميکنم او مي گوید طبیعی است باید بگذاری زمان
هیزم‌های دلم را روی هم مي‌چینی و به آنی و اراده‌ی خفیفی، شعله‌ورش مي‌کنی
آتش زبانه مي‌کشد
دلم را مي‌گیرد
سرم را
رویم را
همه‌ی وجودم را
همه‌ی عمر و هستی‌ام را
و تو تماشا مي‌کنی
خوش ميسوزم
خوش‌تر زبانه مي‌گیرم
از شوق نگاهی که داری.
پ.ن: با همين کلمات، استغاثه مي‌کنم به درگاهت. با همين کلماتی که تو مثل یک مادر مهربان نسبت به جوجه‌های کرک و پر به هم چسبیده‌ی ناتوانش، توی دهانم گذاشتی.
پ.ن دو: الهی! رضا برضاک. و تسلیما لامرک. لا معبود س
کاش باشم ناله ای، تا گل بدن گوشم کند.
کاش باشم پیرهن، از شوق آغوشم کند.
کاش گردم شمع و سوزم در سر بالین او،
بهر خواب ناز خود ناچار خاموشم کند.
کاش باشم حلق های در بند زلفان نگار،
هر زمان از زدف مشکینی سیه پوشم کند.
کاش باشم جوی آبی در زمين خاطرش،
بهر رفع تشنگی شادم، اگر نوشم کند.
کاش باشم ساقی بزم وصال آن نگار،
تا ز جام وصل خود یک عمر مدهوشم کند.
کاش باشم شعر تر، جوید مرا از دفتری
، هر گه از یاد و هشش یک دم فراموشم کند.
زیر این خورشید تاریک مي سوزم
فاصله ام با ماه ، با تو ، یک ارزن نمي ارزد 
سزای خویش را نزدیک تر از قلب به خود مي بینم
سزای انحراف من از آن رود بلند و سبز
سزای این صدای من که از فقر درون مي نالد
از فقر تو مي نالد
از فقر خدا مي نالد
و از ترحم های عشق
از نسیم لحظه ای غمگین ، مي نالد
لحظه های خوب در پی ویرانی
لحظه های درد در کنج سکوت ، مي شوند معماری
اگر بوسه ای در خواب یک لحظه درون تو شود جاری 
بدان این را که آن لحظه
بی گناهی بی گناهی بی گناهی
اکنون که سوزم از غمت خاکسترم بر باد ده
یا چون غباری بی نشان بر تربت فرهاد ده
این آب و گِل پیمانه کن، تا کس نبیند جسم من
مُلکِ دل و دینم ببر، در بحرِ بی بنیاد ده
تا کوهِ صبرم ميزند خارِ مُغیلان* بر دلم
جامي ز خون دل ببر، در آب رُکناباد ده
خون دلم چون باده کن ، در حلقه ی رندان مست 
پیمانه ای زین خون دل، بر هر دل آزاد ده
در چشم شوخت غمزه ای بس جانستان و بر دوام
تیغی که بر دل ميکشی، بر فرق این ناشاد ده 
گر در خورِ جانانه شد، این خون دل و دیده ام
زان تار م
 
نه دل مفتون دلبندی نه جان مدهوش دلخواهی
نه بر مژگان من اشکی نه بر لبهای من آهی
نه جان بی نصیبم را پیامي از دلارامي
نه شام بی فروغم را نشانی از سحرگاهی
نیابد محفلم گرمي نه از شمعی نه از جمعی
ندارد خاطرم الفت نه با مهری نه با ماهی
به دیدار اجل باشد اگر شادی کنم روزی
به بخت واژگون باشد اگر خندان شوم گاهی
کیم من ؟ آرزو گم کرده ای تنها و سرگردان
نه آرامي نه اميدی نه همدردی نه همراهی
گهی افتان و خیزان چون غباری دربیابانی
گهی خاموش و حیران چون نگاهی ب
از تو رفتم، از تو و دنیای تو،
از جهان هرزه و رؤیای تو.
صد بیابان تشنة باران و من
بوسه های حسرت لبهای تو.
ماهی طلایی دریای دل
دل زند در سینة دریای تو.
خویش را سوزم چو شمع خیر هسوز،
تا کنم روشن دل شبهای تو.
دل شکست و نشکند خمار دل
از خمار نرگس شهلای تو.
ميخورم غمها فزون و بی حساب،
تا که کم گردد کمي غمهای تو.
مي کُشد آخر مرا سودا و غم،
گر نمردم از غم و سودای تو.
 
دل تو سنگ به قدر شکستن من نیستتو پاره ی تنمي، پاره ی من آهن نیستبپرس بعد تو خاموشی غریبم رااز آن چراغ، که در خانه هست و روشن نیستدلت خوش است که من زنده زنده مي سوزمولی رها شدن از عاشقی به مردن نیستچه قدر سنگ زدند و به خود قبولاندمکه ضرب دست تو پشت سرِ فلاخن نیستچقدر حرف برای تو دارم و هر باردر آب و تاب تماشا توان گفتن نیستچه دردناک و غم آلود! این که مي دانیبه هر دری بزنی نیمه ی تو این زن نیست
شب نیز شد از آه جهان سوزم، روز
شد روشنی از روز و سیاهی ز شبم
اکنون نه شبم شب است، نه روزم روز
#باباافضل_کاشانی
#کانال_آوای_شبانه_پارسا
#اخبار_روز_ایران_و_جهان
-tumblrhttps://avayeshabane.tumblr.com
آخرین خبرها و اتفاقات روز در وب سایت:
websitehttp://aparssa.wordpress.com
منبع خبری کانال:
#BBC_News
مشاهده مطلب در کانال
در پیش بیدردان چرا فریاد بی حاصل کنم
گر شکوه ای دارم ز دل با یار صاحبدل کنم
در پرده سوزم همچو گل در سینه جوشم همچو مل
من شمع رسوا نیستم تا گریه در محفل کنم
اول کنم اندیشه ای تا برگزینم پیشه ای
آخر به یک پیمانه مي اندیشه را باطل کنم
زآن رو ستانم جام را آن مایه آرام را
تا خویشتن را لحظه ای از خویشتن غافل کنم
از گل شنیدم بوی او مستانه رفتم سوی او
تا چون غبار کوی او در کوی جان منزل کنم
روشنگری افلاکیم چون آفتاب از پاکیم
خاکی نیم تا خویش را سرگرم آب و گ
دانلود آهنگ سیامک عباسی من دیوانه نیستم
ترانه و آهنگ بسیار زیبا و شنیدنی من دیوانه نیستم با دو کیفیت اورجینال 128 و 320 و لینک مستقیم و پخش آنلاین
Download New Music By Siamak Abbasi Called Man Divane Nistam

متن اهنگ من دیوانه نیستم سیامک عباسی :
واسه این همه نا اميدی دعا کن دعا کن فقط کم نیارم عزیزمجونم جونم جونم جونم نه اونقدر که از عشق چیزی ندونمنه اونقدر که عین خیالم نباشه نه اونقدر که بی تو بخوام و بتونمای عشق ببین دلم شکسته از این شبای خسته از این همه جداییای عشق خر
بقالی زنی را دوست مي داشت. با کنیزک خاتون پیغام ها کرد که من چنینم و چنانم و عاشقم و مي سوزم و آرام ندارم و بر من ستم ها مي رود و دی چنان بودم و دوش بر من چنین گذشت. کنیزک به خدمت خاتون آمد. گفت: بقال سلام مي رساند و مي گوید که بیا تا با تو چنان کنم! گفت: به این سردی؟ گفت: او دراز گفت، اما مقصود این بود. اصل مقصود است. باقی دردسر است!
-چه بَد عیدی شد این
از صد عزا بدتر، چه بد عیدی
همانکه گفته بودم
بی تو خواهد شد، همان! دیدی؟
مبارکباد مي‌گویند و مي‌خندم به تلخواری
که باغم گشته بشقابی، بهارم سبزه‌ی عیدی
نهال ریشه سوزم را چه حاصل از بهار، آخر؟
گرفتم سبز شد در باغتان هم سروی و بیدی
گرفتم روز هم نو شد چه خواهد داد این نوروز؟
به من، یا هر زمان فرسود چون من کهنه نوميدی
به روز خویش شب مي‌گویم و بدتر که جز با تو
توافق نیست آفاق مرا با هیچ خورشیدی
با خویشتنم جنگی‌ست، جنگی نه که نیرنگی‌ستهر رنج که مي‌بینم زین خویشتن سنگی‌ست سرمازده‌ام زین باد کز معبر مرگ آیدجان گیرد و خوش باشد کز ساز خوش‌آهنگی‌ست رخصت ندهد دل را تا بار گران بنددجادوگر خصم‌آگین بر مسند و اورنگی‌ست باری نگرانم آه زان دیده‌ی سحرآلودزان صوت هلاکت‌بار کز هلهله‌ی زنگی‌ست ای عشق نجاتم ده، یک جرعه حیاتم دهکه این هیبت ناهنگام خاموش ز هر رنگی‌ست ویرانم و مي‌رانم در آتش آن چشمانميسوزم و مي‌خوانم از جان که بر آون
خبر از عالم بحر و برم نیست،
خبر از سوزش خشک و ترم نیست.
ز خاک تر بود آب و گل من،
ز غم مي سوزم و خاکسترم نیست.
 
انیس خوشگل خوشجقچقم نیست،
رقیب بدزبان احمقم نیست.
حقم را مي خوری گرچه، غمت نیست،
غمي که مي خورم، هرگز حقم نیست.
 
به غارت برده ای رزق گدا را،
به یغما مي بری از کور عصا را.
زمين مال خدا گویی و ده چند،
به یغما مي بری مال خدا را.
 
ز جام چشم جادوی تو مستم،
هم از لبهای نوشت ميپرستم.
دل سنگین تو پیمان شکن شد،
تمام عمر در بند شکستم.
 
خزان افتاده در
من ازغم عشق تو وین  حال دگردارمعشق است وفراق تو من شوربه سردارمرفتی وبه هجرتو مي سوزم ومي سازملیکن زفراق تواشکی به بصر دارميکتا گهر نازم من دل به تو مي بازميک مرحمتی جانا چون دیده تردارممن درطلبت حیران گمگشته وسرگردانرفتی وبه راه تو من دیده به در دارمازغصه هجرانت پشتم زجفا خم شدضمنا تو بیا بنگر دستان به کمردارمشش گوشه شده قلبم ازغربت هجرانتای جان توبیا بنگر شش گوشه جگردارمروزم شب تاریک است ای مه تودرآ ازابرحالا که دراین ظلمت من ميل سحردا
هر کسی را که به یاری سروکار افتاده ست
          فاش ميگوید و از گفته خود دلشاد است
                       یار دریا دل دریا نفس دریا دست
                          دوش بردند شهیدان تو را بالادست
 
 
رکاب ۱۸(آقا)
 
دور خودم مي چرخم. به خودم مي پیچم. مي سوزم. خودم را مي خورم. موهایم را چنگ مي زنم. دکمه بالای پیراهنم را باز مي کنم. کف دستم را به صورتم فشار مي دهم. دلم در هم مي پیچد. مي سوزم. همه وجودم مي سوزد. قلبم تیر مي کشد.مي دانستم با بی شرف هایی طرف هستیم که تخصص
داری از کی انتقام مي‌گیری که قربانی هزارباره‌ش کسی جز خودت نیست؟
 
پ.ن: اگر بنا باشه آسیب‌پذیری‌هامو برای خودم نگه دارم و اجازه بدم همگی تماشام کنید وقتی دارم ميسوزم و شما حتی نمي‌تونید بفهميد چرا ميسوزم، و فقط از زیبایی اون آتش بهره‌مند بشید، از رقصِ ناخوداگاهی که کسی موقعِ سوختن داره، در اون صورت دقیقا باید منتظر باشم با کدوم بخشِ من ارتباطی از خارج شکل بگیره؟ کدوم بخش من واقعی‌تر از تنفریه که از خودم دارم؟ کدوم بخشِ من واقعی‌تر ا
مي رود از شرق بر سوی جنوب
آفتاب عشق ما اندر غروب.
چون شهید بی گنه قربانشده،
عشق را در سینه کردم گور و چوب.
 
از الف تا حرف یا آموختم،
یا الفبا را خطا آموختم.
خسته گشتم از فریب آدمي،
از سگان رسم وفا آموختم.
 
رنگین کمان زیبا دیبای اطلس تو،
از من روی، رود دل یک عمر از پس تو.
رنگین شود جهانت چون رنگ اطلس تو،
قلب مرا رباید رنگ بنارس* تو.
 
تو که مي دانی مرام و مقصدم،
در سر هر یک قدم گردی سدم.
تو که بد کردی، نمي گویم بدت،
تا خدای من نپندارد، بدم.
 
تمام عمر م
من برای تو مث مترسکم
مي‌تونی مزرعه رو حراج کنی
مي‌تونی زیر قرارت بزنی
مي‌تونی بری و ازدواج کنی
ما سر خیلی چیزا حرف زدیم
که ته قصه به اینجا نرسه
مهریه نمایشی باشه ولی
تا ما زنده‌ایم به اجرا نرسه
خودم آبستن بغضم اما
واسه فارغ شدنم قابله نیست
برو این مزرعه رو حراج کن
دیگه سودی توی این معامله نیست!
آرزو به دل نمي‌مونی نترس!
مي‌تونی خوش باشی حتی بی من
من ميسوزم رو اجاق کورم
مي‌تونی بابا شی، چشمت روشن
منو از خونه کشیدی بیرون
که پیش دادگاه و قاض
لابلای نامه هایت یک فایل صوتی بود. آنقدر بالا و پایین مي کنم لابلای ایميل های پشت سر هم ریپلای شده تا بالاخره در یک کشاکش جانانه فایل صوتی صدایت را پیدا مي کنم. روی تخت دراز مي کشم و انگار مي کنم کنارمي و مي خواهی زیر گوشم شعر بخوانی. آنقدر بخوانی که خوابم ببرد. چقدر خوب است که صدایت را دارم. صدا را توی هدفن تا آخرین درجه بالا مي برم و گوش مي دهم. دوباره و دوباره و دوباره.هوا سرد و پاییزیست اما من از درون مي سوزم. لای پنجره را باز مي گذارم و خودم ر
ميسوزم و دودم ميان آب زندانی‌ست
ميسوزم و مرهم شبیه چای و قلیانی‌ست↓
که سهم غصّه از تو و خالی ِ جیبم بود
که زن شبیه سرفه‌ای بعد از دو سیبم» بود
که هر شبم را دود مي‌کردم به تنهایی
حل مي‌شدم مثل نباتی داخل چایی
که رد شیرینت نمانده در دهانی تلخ
که آشپزخانه پُر است از استکانی تلخ
که ظرف‌ها و سوسک‌ها با عشق درگیرند
که دستکش‌ها هم به یادت رعشه مي‌گیرند
این فرش‌های سوخته از درد مي‌گویند
پُک‌های بی‌جان از زغالی سرد مي‌گویند
ميسوزمت٬ ای
تا ز دردم غافلی، از درد و غم مردم،
دریغ، یک قدم رفتی ز من در هر قدم مردم، دریغ.
غم نباشد، گر بميرم از غم و سودای تو،
چون نمردم از غم تو، از الم مردم، دریغ.
 
باده را گویی حرام و با هوس نوشش کنی،
هرزه را خوانی دروغ و هر زمان گوشش کنی.
زنده های نیم عریان بی حیا در پیش چشم،
مرده را از شرم که آخر کفن پوشش کنی؟
 
زندگي پروا ندارد از بد و نابود ما،
مي کفد از غم دل و ناید به کف مقصود ما.
سبزه سان از سبزجانی زیر پا افتاده ایم،
کی توانی زیر پا دید این دل خشنود م
عرفانِ عزیزم

حالیا که این سطور را مي‌نویسم حدودِ پنج صبح است و من هنوز
نخوابیده‌ام. اشک در چشمانم حلقه زده، اما نمي‌فهمم اشک غم است یا شادی یا شوق یا
چه کوفتی. بهتر است بگویم اشکِ مرگ است. مرگی که هر لحظه در پوستِ من زندگي مي‌کند،
با من نفس مي‌کشد، صبح با من برمي‌خیزد، صبحانه مي‌خورد، سیگار مي‌کشد و ميميرد و
ميميرد و ميميرد. مي‌بینی چقدر جملاتم دراز شده‌اند؟ انگار ميل ندارم جمله‌ها
را، کلمه‌ها را تمام کنم. مثلِ نفس کشیدن مي‌مان
  همه دردم، همه داغم، همه عشقم، همه سوزم 
همه در هم گذرد هر مه و سال و شب و روزم
 وصل و هجرم شده یکسان همه از دولت عشقت
 چه بخندم، چه بگریم، چه بسازم، چه بسوزم
 گفتنی نیست که گویم ز فراقت به چه حالم
 حیف و صد حیف که دور از تو ندانی به چه روزم 
 
#روضی_الدین_آرتیمانی
اعتراف کن ، بگو ای عشق!جهنم دیگر کجاست؟ جهنم اینجاست که من در آتش تو مي سوزمجهنم اینجاست که من مي دانم آب کجاست و نمي دهندمجهنم اینجاست که هر لحظه تازیانه های فراق مي زنندمجهنم اینجاست که تو نزدیکترین منی و از همه دورتر ایستاده ایجهنم اینجاست که من همه کتابها را با صدای تو مي خوانمجهنم قلب سوخته من استاعتراف کن ، بگو ای عشق!
 
زمان رفتنت 
باران نیامد
تا که جان نیمه سوزم را خاموش کند
طوفان نیامد
تا غم کهنه ی دلم را بتکاند
حتی خورشید هم طلوع نکرد
تا در آن تاریکی،دیگر نترسم
رفته ای
و حالا با انبوهی هیزم خیس
با آتش اشک هایم
خودم را ميسوزانم‌‌‌‌‌.

#بانوی-صاد
1-show gateway(s):

route
route -n
ip route show
ip route list

Add route:

route add default gw {IP-ADDRESS(router IP)} {INTERFACE-NAME}
route add default gw 192.168.1.254 eth0                            #Route all traffic via 192.168.1.254 gateway connected via eth0 network interface:
ip route add 192.168.1.0/24 dev eth0                                        #to route all traffic via 192.168.1.254 gateway connected via eth0 network interface:
ip route add 192.168.1.0/24 via 192.168.1.254                         #to route all traffic via 192.168.1.254 gateway connected via eth0 network interface:
Delete rout
ip route del default via 192.168.122.1 dev eth0
GUI(set configuration from ui)

redhat-config-network                     

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها