نتایج جستجو برای عبارت :

می دیل دِ دیل نیه گِلِ

ته قَوِر سَر دِکاشْمه چَن رَقِم گِل سِرخ و زرد و اِسپه، خاطِرِ ته دِلشمع سو هاکِردِمه، گِل بَوینی خار ته گِلِ رو نَدیمه، لینگ بَیّه شِلترجمه فارسی بر سرمزارت چند رقم گل کاشتم برای خاطر دلت گلهایی به رنگ سرخ، زرد و سفید کاشتم  شمع را کنار گلها روشن کردم تا گلها را خوب ببینیامّا صورت نازنینت را ندیدم و از پا افتادم دوستعلی علیخانی / تیر نود و هشت
چهارمين جشنواره گل محمدی و گیاهان دارویی دودانگه
زمان:  ۱۲ الی ۱۴ تیر  ٩٨
راه دسترسی به جشنواره : 
الف) ساری‌، سه‌راه تاکام، جاده دودانگه، بخش دودانگه، شهر فریم   
ب) پل سفید، جاده پل‌سفید به دودانگه‌‌، بخش دودانگه، شهر فریم 
ساری تا دِدونگه، تِسته زَمبه پِل 
لِتکا کارِمبه، تِسته چَن رَقِم گِل 
گِلاب گِرمه، گِلِ سوری ته وِسته
وَلکه دِل ره اورگ هاکِنی مه دِل 
 ترجمه فارسی 
به خاطر تو، از ساری تا دودانگه را پل مي‌سازم 
به خاطر تو، در باغم
انگار دیگه منو نمي‌بینی. انگار دیگه صدام رو نمي‌شنوی. انگار با خورده‌شیشه‌های رابطه‌مون تنهام گذاشتی تا بميرم. من هنوز دارم با دستای زخمي جمعشون مي‌کنم و تو دیگه نیستی که نشونت بدم. باد مياد. سردمه. تو لباسم جمع ميشم و لبم رو‌ گاز مي‌گیرم و مي‌جوم. به پشت مي‌افتم رو زمين و به تصویر مات ستاره‌ها خیره مي‌شم. سایه کارهایی که برای دانشگاه باید مي‌کردم رو افکارم افتاده و سنگینشون کرده ولی تمرکز کافی برای رسیدگی بهشون رو ندارم. گیجم و‌ نمي
ابن‌بطوطه بخارا را چنین توصیف مي‌کند : "به دست چنگیز تاتاری ملعون . ویران گردید . اینک مساجد و بازارهای آن جز قسمت کوچکی مخروبه است و مردمِ آن در نهایت ذلت و خواری به‌سر مي‌برند چنانکه گواهی بخاراییان در خوارزم و دیگر جاها مقبول نیست زیرا مردم این شهر در تعصب ، دعوی باطل و انکارِ حق اشتهار دارند و اکنون در بخارا کسی که چیزی از علم بداند یا عنایتی به دانش و هنر داشته باشد پیدا نمي‌شود ." بخارای پرشکوه که زمانی به‌خاطر علم و هنر خود در سراسر آ
بسم الله قاصم الجبارین
 
نمي دانم از کجا شروع شد،
شاید از همان لحظه ای که خداوند گِلِ وجود ذرات را تدبیر مي کرد،
شاید از همان لحظه ای که حضرت پدر رخ حضرت مادر را در روز الست دید و عاشقش شد
شاید هم قبل تر از این قضایا و به وجود آمدن آدميان.کسی چه مي داند؟
شاید قبل تر از آفرینش همه ی جهان و هرآنچه در آن هست
کسی چه مي داند؟
فقط این را مي دانم که اگر درخت ممنوعه ای نبود، چگونه مي توانستیم حسینِ فاطمه(س) را بجوییم؟چگونه دیوانه وار بر گردش جمع ميشدیم؟چ
اِووِه
خاکت  بی 
گِلِ  جون   و  تَنم       


وه  خیالم  
دِه  هَوات   پر  مِی زِنم

زی   دَریچَه  
پَر  زِنم   وا  یادِ    تُه       


تا   حَریمت  
مينوئَه   سَر   مِی زِنم

شمعِ    درگاهِ     
دِلی     پَروانَه تِم       

 دورِ  شمعِت
 روز و شُو پر  مِی زِنم

غَم  اگر  جا
خُوش  کُنَه  دُو تَه دِلِم       

 زَمزَمت  چی  مِی  وِه ساغَرمِی زِنم

دُور  مُوئَه 
 غم  تا  ميام
وِه خاک تُه       

سازِ  شُودیتِه  
وِه   هر  در  مِی زِنم
لسک (حون)

لیسِ تن دارنه اُ تیم جارِ کِفا دارنه لِسِک 

سِرنماشون بِنه سَر، اِشکمِ را دارنه لسک

با تنی سرسری
(لیز)  کشتگاه را پشت سرش دارد حون /غروبگاه بر روی زمين کشتگاه شکمش را
در راه دارد حون


 

اَتّه کش نازکِ تن وَرنه گوزنگوی پَلی

اَتّه تُوره گُلِ خنده تکِ لا دارنده لِسِک

یک
بار تن نحیف را ميبرد سمت سوسک سرگین غلتان/یک کوله پشتی خنده لای لبش دارد حون


 

شُونه لَسْ لَس گِلِ سر تا گُلِ سَر، شِلْ پِئی
مِجْ

خَسته تن دارنه اُ اَرمونِ
 
 
به نظر مي‌رسد که ناراحت و غمگین بودن برای بسیاری از ما، پذیرفته‌تر و قابل‌درک‌تر از شاد و شادمان بودن است.
در حدی که اگر کسی را در تاکسی یا اتوبوس ببینیم که ساکت ایستاده و غمگینانه در خود فرو رفته، او را درک مي‌کنیم؛ اما اگر فردی دائماً لبخند روی لبش باشد یا قهقهه بزند، او را دیوانه مي‌پنداریم.
آیا تا به حال شده کسی را که با صدای بلند در یک محیط باز گریه مي‌کند، دیوانه فرض کنید؟
همين مثال‌های ساده – که همه‌ی ما کمابیش در زندگی روزمره
■ اسراری در مورد محبت اهل بیت علیهم السلام ■
 
با نام و یاد حضرت حق ، و با عرض ادب و احترام محضر مبارک مخاطبان گرامي خودم مطلب زیر را که حاصل تفکر و اندیشه ی شخصی حقیر مي باشد ، در طبق اخلاص تقدیم ميدارم .
لازم به ذکر است که این نبشته تراوشات ذهنی اینجانب بوده و قابل دفاع از ناحیه ی بنده مي باشد :
در روایت نبوی شریف آمده است که : 《 اول ما خلق الله نوری 》. یعنی اولین چیزی که خداوند متعال آفرید نور من است .
در روایت دیگری از امام صادق علیه السلام که د
جایگاه شعردر تفکر ایرانی
مصطفی همت آبادی
شعر و زبان
شعر[1]، به طور طبیعی به زبان وابسته است و خواننده[2] ی شعر، آن یگانگی و همدلی را که با اشعار زبان ملی خویش دارد با اشعار زبان های دیگر ندارد[3]. از اینرو نمي توان تئوری ها و نقد و نظریه پردازی های مدرن ادبی[4] را که در دامنه ی واژگانی و خاستگاه ادبی غرب روییده اند، جهان شمول انگاشت و یکسره درباره ادبیات کلاسیک و حتی ادبیات معاصر پارسی بدون ملاحظه و تبصره ای بکار بست.
زبان شعر
زبان شعر» از زبان گفت

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها