نتایج جستجو برای عبارت :

موقته نمیدونم چندم3go

جدا نمیفهمم چرا بعضیا مهاجرت میکنن 
کل سال حالش بده 
دائم میگه از پسرا و دخترای این کشور حالم بهم میخوره
چرا اینا اینقدر عوضین ، چقدر بی‌خودن
الانم روزشماری میکنه برگرده
ولی میدونی اینی که من میبینم برگرده هم بازم ناراضیه

( این پست موقته )
که یادم بمونه و بنویسم یک روزی اواخر اسفند یه برررف درست حسابی اومد و حال دلمونو خوب کرد 
جان دلم 
چیکار کردی با من که روز بروز دیوونه ترت میشم؟ 
+مرسی از تبریکاتون ولی بچه ها من آدرس ندارم واسه دو نفری که سوال کرده بودین جواب بدم
آلمای عزیزم آدرستو برام بذار .راستش دوس دارم روزمرگیمو با جزییات بنویسم اما نميدونم چیه که مانعم میشه .کانال هم نمینویسم علاقه ای ندارم (این پی نوشت موقته و به زودی پاک میشه)
خب، من می‌خواستم یه پست دیگه بذارم، اما اینو تو چند تا از وبلاگای دوستان دیدم، بعد اومدم گذاشتمش. این قده همه‌گیر شده، فکر کنم هر کدومتون امروز پنج شیش تاشو دادید :دی، ولی خب این پست موقته، لطفا برید جواب بدید. :)
اگه دوست داشتید بیاید نتیجه رو تو کامنتا بگید بهم.
+ لینک سالمه؟ درسته؟ 
شاید حتی یک روز هم از وقتی که اسم دل نگاری را بالای آن دفترچه نوشتم فکرش را نمیکردم همچین اتفاقی بیفتد.
شاید هنوز نیفتاده.
و شاید انقدر کوتاه هست که ارزش نوشتن را نداشته باشد.
اما وقتی پایم به اینجا بکشد قول داده ام که بنویسم.

من دلم برایت تنگ شده!!
کم و زیاد هم ندارد این جمله.
شاید حتی یک روز هم از وقتی که اسم دل نگاری را بالای آن دفترچه نوشتم فکرش را نمیکردم همچین اتفاقی بیفتد.
شاید هنوز نیفتاده.
و شاید انقدر کوتاه هست که ارزش نوشتن را نداشته باشد.
اما وقتی پایم به اینجا بکشد قول داده ام که بنویسم.

من دلم برایت تنگ شده!!
کم و زیاد هم ندارد این جمله.
دیشب تو مسجد دیدم که یه گوشه نشسته و تو خودشهرفتم پیشش و بهش گفتم چکات برگشت خورده؟انگار دوست داشت بهم یه چیزی بگه و نمیتونستمیگفت یه مشکلی دارم ولی نمیگفت چیبهش گفتم اگه دوست داشتی رو کمک من حساب کن و ازش جدا شدم و رفتم تو صف نمازبعد از نماز اومد پیشم و گفت مشکلش چیهمشکل خودیی داره و بهم گفت هر کاری میکنه نمیتونه ترکش کنهاز دیشب ذهنم درگیر همین مسئله است و خیلی ناراحتمدوست دارم کمکش کنم ولی نميدونم چه جوری+به دلیل اینکه حتی دیدن این پست
سلام.
خواستم بگم احتمالا دوباره اومدم و شاید این دفعه بمونم.
نميدونم . شاید احساس کردم زیادی دارم پر میشم. شایدم احساس کردم زیادی خالی شدم.
به هرحال اگه شروع کرده باشم، فقط از روی احساسمه که البته همیشه راستش رو نگفته.
ببخشید اگه سرتون رو درد آوردم یا درد میارم یا درد خواهم آورد. بزارید به حساب جوونی و احساساتی بودنم.
* البته خب ما آدم ها همه چیزمون موقته. بخصوص احساساتمون.
* ساعت نزدیک یک شب و دیگر هیچ.
سلام دوستان 
چون خیلیا پرسیدن و ممکنه سوال بقیه هم باشه، گفتم توی پست براتون توضیح بدم
کنسرت آنلاین بی تی اس 18 و 19 آپریل ساعت 6 و نیم صبح تو کانال بنگتن تی وی یوتیوب قابل دیدنه و رایگانه و همون کنسرتای قبلی پسراس
همیشه باید تو ویلایو با پرداخت پول آنلاین میدیم یا اینکه پکیج هاشو سفارش می‌دادیم (البته ما با لینکای توییتر و. میپیچوندیم) اما اینبار کاملا رایگانه
و اینک اونایی ک آرمی بمب ورژن 3 دارن با کنترل از راه دور فعال میشه و جو کنسرت براشو
سلام دوستان 
چون خیلیا پرسیدن و ممکنه سوال بقیه هم باشه، گفتم توی پست براتون توضیح بدم
کنسرت آنلاین بی تی اس 18 و 19 آپریل ساعت 6 و نیم صبح تو کانال بنگتن تی وی یوتیوب قابل دیدنه و رایگانه و همون کنسرتای قبلی پسراس
همیشه باید تو ویلایو با پرداخت پول آنلاین میدیم یا اینکه پکیج هاشو سفارش می‌دادیم (البته ما با لینکای توییتر و. میپیچوندیم) اما اینبار کاملا رایگانه
و اینک اونایی ک آرمی بمب ورژن 3 دارن با کنترل از راه دور فعال میشه و جو کنسرت براشو
یه ذره دیگه زید داره میاد خونه ما و من از سمینار اومدم و یه جورایی بهترین حالتی بود که میشد واسه این روزا تصور کرد ولی عدم حضور در لحظه من رو داره میکشه. یعنی چی؟
یعنی هیچکدوم از این اتفاقا برای من نمیفته و انگار که من خواب باشم یا تو رویا که این یه اسم چسان فسان داره تو علم روانشناسی.
خیلی مزمن شده این داستان. داره مغزم خرده میشه. فکر میکردم موقته ولی میدونی چند وقته همین حالم؟
فکر میکنم یکی از علتهایی که هست اینه که یه مدت هست زندگی داره روی خو
بین همه چیزایی که روانپزشکم بهم گفته، این یکیشون نميدونم چرا خیلی خوب تو ذهنم نشسته: اکت باش نه ری اکت. 
یعنی منتظر نباش یکی باشه که باش بری تاتر، یا موقعیتش پیش بیاد یا چشمت و بگیره. ری اکت به تبلیغات و درخواست بقیه نباش. 
تصمیم بگیر که یه کاری رو انجام بدی، بقیه اگه خواستن همراهت بشن یا نه، به تو مربوط نیست. 
امروز که عطیه و فاطمه رفتن تاتری که من هفته پیش بهشون توصیه کرده بودم، لش کرده بودم، سرم درد میکرد و حس خوبی نداشتم. 
شاید حتی با حسرت به
سلام دوست جوونام.صبح بخیر.
اومدم یه اطلاعیه ی کوتاه بنویسم برای شما عزیزایی که تو پیج اینستای من نیستین که استوری هامو ببینین.
پیش خودم فکر کردم بعد از پست غمگین شنبه م نگرانم میشین.
امروزم مثل دیروز میثم خونه ست.الان دیگه میخواست بره سرکار ک حالش بد شد و کنسل شد  رفتنش و گرفت خوابید.
منم اومدم اطلاعیه رو بنویسم و یکمی بخوابم که به شدت کمبود خواب دارم.
خونه هم یه دونه پسند کردیم.احتمال 60 درصد امروز قولنامه بنویسیم.اما چون اجاره ش برای ما
دوباره داشت حالم بد می‌شد و می‌رفتم تو فکر و خیال. تو همه‌ی اون فکرایی که به شدت حالم رو بد می‌کنه و انگیزه‌ام رو برای زندگی و آینده می‌گیره ولی نمی‌خواستم تسلیم شم دیگه. تسلیم افکار بد و احوالات بد. پس آهنگ گذاشتم و شروع کردم به رقصیدن. غرق حرکات شدم. غرق زیبایی. غرق افکار خوب. و همینجوری ادامه دادم. انقدر که اصلا آخرش یادم رفت چرا حالم باید بد باشه! 
درسته که یه راه‌حل موقته ولی برای چند لحظه هم حالم خوب باشه خیلیه! 
بعدش هم یادم
عمل جایگزینی. یعنی کاری که به جای درمان اصلی انجام میدن و عملا هیچگونه روند مثبتی در حل مشکل نداره. یجور راحتی موقته. مثل مواد مخدر و هرگونه عمل لذت بخش اعتیاد آور. درمان آدم معتاد محبت نزدیکان و خانواده‌اش و دوستانشه ولی چون این محبت نیست شخص مجبور میشه برای رهایی از این حس رو بیاره به مواد مخدر. در واقع مقصر اصلی کسانی هستند که باعث جدایی این افراد از اجتماع و کانون گرم محبت شدن. اینهاهم بخاطر نکشیدن زجر مجبورن برای کمتر شدن دردهاشون مواد ب
مفاصل زانوم درد میکنه احتمالا چون مدت زیادی راه نرفتم مث اینکه زیاد خونه موندن داره تاثیرشو نشون میده دیدن نابودی تدریجی، احتمالا پیری این شکلیه هرروز بلند میشی تا ببینی چیز جدیدی رو تو خواب دیشب جا گذاشتی و یه درد جدید سوغاتی آوردی احتمالا اکثرا هم تو رویا زندگی میکنی خب با این تفاسیر منم پیرم.
این قرنطینه ارمغان های زیادی داشته از پیری و  ملال گرفته تا تنهایی و این بهترین و مهم ترینشه ما آدما که با یه عالمه کار ریختن رو سر خودمون و من با ان
سلام
-امروز بعد از سه ماه که میخواستم برم و نمیرفتم، رفتم مدرک کارشناسیم و گرفتم که البته موقته و باید برای اصلش درخواست بدم. مسخره نیست؟ دیگه اصل و فرع چه لوس بازی ای که از خودتون در میارید؟ همون بار اول اصلش رو صادر کنید دیگه.  قشنگ نشستن فکر کردن و در همه حوزه ها دارن مردم و میچاپن، مثلا همین تعویض شناسنامه، یا تعویض کارت ملی، اصلا چرا کارت ملی باید تاریخ انقضا داشته باشه؟ بعد از اون تاریخ میگنده آدم؟ یا چی؟ یه شماره هست برای تا آخر عمرت دیگ
چند روز پیش بکهیون عضو اکسو اینستاگرامش رو اپدیت کرده و عکس مرموزی همراه با کپشن مرموز تر گذاشته
توی این عکس گردنی وجود داشت که روی اون چند کلمه بود.اما نمیشد فهمید که تتو هست یا تتوی موقته.به همین دلیل تا روز ها سر این بخش بود که معنی یا اصلا مفهوم این تتو چی هستدر حالی که باید به مفهوم عکس پی میبردیم به طرف یه چیز جزیی حرکت کردیمبه هر حال بگذریم
این عکسی بود که توی پیجش اپدیت کرد
و اما کپشن اون که نوشته بودبه زودی».
خب من توی چند
میتونم ؟ واقعا میتونم؟ من هیچی بارم نیست به لحاظ علمی ، هیچی !
نميدونم که واقعا در توانم هست بدم یا نه. نميدونم ، نميدونم، نميدونم.
کاش یه روزی بشه که خیلی آدم فهمیده ای باشم ، والبته کاش اون روز همینطوری بگم هنوز هیچی نميدونم.
#انجمن 
۹۸۰۱۲۵ ، ۱۰:۲۸
توجه توجه
مهم    مهم    مهم
نکته اول: برای کار در سایت پی سی رنک حتما از مرورگر سایبر فاکس استفاده کنید تا کد کپچا برایتان رویت شود
نکته دوم:دوستانی که تمایل دارند توی دو سایت آی پی ایرانی و پی سی رنک فعالیت کنند و یا در حال حاضر مشغول فعالیت توی این دوسایت هستند یه نکته رو در مورد این دو تا سایت باید بگم که تعداد اگهی در این دو سایت کاملا متغیره و در طول روز چندین بار اگهی فعال میشه(ساعت 12 شب هم اگهی ها ریست میشوند وسعی کنید حتما استفاده کنید )
ن
میدونی، از یک ساعت پیش که با مریم حرف زدم احساس میکردم خیلی خیلی غمگینم. یعنی خب تمام مدت درمورد کنکور و تاریخش و حذفیات و همه این ها صحبت کردیم و من یک لحظه احساس کردم که واقعا دیگه نمیخوام راجع به این مسئله فکر کنم. دلم میخواست درباره هرچیز غیر درس حرف بزنم. و اینطوری بودم که "خب حالا یه کاریش می کنیم دیگه! بیخیال!".
این مدت خیلی راجع به ماهیت رنج و غم فکر کردم. فهمیدم که چجوری میشه ازش فرار کرد و چجوری میشه روبه روش ایستاد. هزینه فرار کردن چیه و
با سلام.
چن تا از وبلاگ دوستان و. رو خوندم و دیدم که از عشق گفته بودن، من که الان 29 سالمه از عشق چیزی نميدونم اصلا نميدونم چیه! ابوالفضل پور عرب گفت من گشتم نبود نگرد نیست. حالا نميدونم چی به سرم میاد. نميدونم با این فرمون چی میشه.
قسمت حقیقی فرکانس غصه هاتون منفی باشه.
یاعلی
عمه عمه عمه.مدت خیلی زیادیه از حال واقعیش بیخبرم. روزها یادم میاد و فکرم هزار جا میره.من که بچه نیستم.میدونم همه چیز سرجاش نیست.میدونم همه چیز درست پیش نمیره.نميدونم چرا همه مراعاتم رو میکنن انگاری.نمی خوان افسردگیم عود کنه. چند ماه پیش سر اون موضوع که بابام تو چشم پزشکی ولم کرد و رفت دنبال عمه با اینگه مسئله ضروری نبود و عمه با شوهر و دخترش اومد بود من خیلی داغون شدم. به این خاطر که احساس کردم خیلی تنهام .نه به خاطر عمه.از بابام عصبانی بودم .
 
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.
param name="AutoStart" value="False">


دریافت
 
من این بیراهه رو عاشقم:)
 
 
این آهنگو بگوشین قشنگه^___^
 
و اینکه. کسى هست بخواد بحرفیم؟؟؟ 
این پست موقته (پانى هم هست*_*)
 
حال عجیبی دارم، حس میکنم تمام احساساتم باهم قاطی شده؛ نميدونم تلقین داروئه یا خودم خواستم قوی باشم یا نميدونم.
احساساتم درهم یرهم شده. خیلی درهم.
نميدونم چی بگم یا چطور توصیفش کنم.
نميدونم دلم چی میخواد؛ ولی میدونم دلم میخواد دور باشم؛ از هرچیزی و هرکسی. دلم میخواد نميدونم؛ این نميدونم یعنی قادر به توصیف کردنش نیستم.
میخوام درهم برهم بنویسم. خیلی درهم.
می خوام برم جایی که کسی نشناسه منو. می خوام برم جایی که اولین چیزی که ازم می پرسن اسمم باشه. می خوام برم جایی که پر از آدمای تازه باشه و من بعد از آشنا شدن باهاشون ذوق زده شم و شبا به این فکر کنم که یه روزی شاید بتونیم بهترین ها برای همدیگه باشیم. من می خوام برم جایی که آدمایی که می شناسمشون اونجا نیستن و من دیگه لازم نیست کل شب بی خوابی بکشم و بهشون فکر کنم و فکر کنم و آخرش به این نتیجه برسم که جایی که هستم رو دوست ندارم. من می خوام برم جایی که اولی
نميدونم چرا ، چرا یهو دلم از عالم و ادم گرفت گرمم شد قلبم تند تند زد ! 
چه اشتباهی کردم من ! ولی اشتباه نکردم یه نوع اعتماد بنفسه بذار بدونه منم دارم تلاش میکنم منم میخوام اونی بشم ک میخوام .
نميدونم چرا اینجوری شدم یهو *_*
خیلی بده از ی سری ادما بدت بیاد خیلییییی خیلییی بده ! کاش اصلا اینجور نشه واقعا ! ولی عجیب از ی سریا بدم امد چراشو خودمم نميدونم 
نميدونم چرا دلم نمیخواد دیگه پر مفهوم بنویسمش!
حرفی ندارم!
در واقع جایی برای حرف زدن نذاشتی!
فقط یه چیزی بگم بهت.
دفعه ی دیگه که داری میری، بذار حداقل آدم حرفشو بزنه بهت، بعد برو.
اینو قبلا هم گفته بودم!
همین پند وقت پیش! نه خیلی دور.
بهت قول میدم دیگه دلم برات تنگ نشه! هیچ وقت.
شدنی نیست، ولی من این کار رو می کنم!
می دونی که رو دنده ی لج بیوفتم، غیرممکن ترین کار ها رو ممکن می کنم!
این که در حال حاضر و این وضع برام آسون ترین کاره!
درس خوبی بهم دادی.
مرسی ازت!
همیشه از بی خبر رفتن متنفر بودم!
نه
سلام دوستان, خوب ی مسئله ای پیش 
اومده و با نظر یکی از بچه ها تصمیم گرفتم
یک پست موقت بزارم.
راستش در مورد این که چرا درخواستی هاتون تایید نمیشه دلیلش اینه که الان وب حدود 3000 و 
خرده ای کامنت داره اگه در خواستی هاتونو تایید 
کنیم لا به لای نظرات بچه ها گم میشه 
ولی وقتی تایید نمیکنیم همه درخواستی ها
میره تو قسمت در انتظار تایید 
و اینطوری برای ماهم راحت تر و سریعتره که درخواستیا رو بزاریم. 
پس اگه دیدین مثلا ادمین انلاینه ولی در خواستتونو 
تای
نميدونم چرا چند وقتی امار بازدید وبلاگم با رتبه الکسام اومده پایین نميدونم واقعا چرا شاید مربوط به این باشه که تنظیمات اصلی قالبم رو دستکاری کردم یکم الان هم این مطلب رو گذاشتم ببین تغییری تو این مواردی که گفتم به وجود میاد یا نه ؟؟
نميدونم باید چه حسی داشته باشم ، احساس میکنم وقتی مفیدِ خودت نباشی پس عمرتو بیهوده گذروندی
با این حال دعام سلامتیه ، تنِ سلامت برای همه و خانوادم ، عزیزانم رو از دست ندم.
#۲۰سالگی نميدونم دوستت دارم یا نه یا نميدونم باید بهت بگم سلام یا خداحافظ.
۹ اسفند :)
یکی ازم پرسید چرا انقد درگیر یه خواستنی ، گفتم نميدونم یعنی واقعا نميدونم ها درگیر یه بازی ام که توش خیلی ضعیفم اما بازم دارم ادامه میدم این بازی مثل این میمونه که سوار یه گاری باشی و اون سوار بنز هرچی تلاش کنی بهش نمیرسی ، ولی باید به بازی ادامه بدم ولی نميدونم چرا! ولی میدونم همین ندونستن یعنی که خیلی خواستمو میخوام  
یکی ازم پرسید چرا انقد درگیر یه خواستنی ، گفتم نميدونم یعنی واقعا نميدونم ها درگیر یه بازی ام که توش خیلی ضعیفم اما بازم دارم ادامه میدم این بازی مثل این میمونه که سوار یه گاری باشی و اون سوار بنز هرچی تلاش کنی بهش نمیرسی ، ولی باید به بازی ادامه بدم ولی نميدونم چرا! ولی میدونم همین ندونستن یعنی که خیلی خواستمو میخوام .
سلام
میخواستم راجع به آزمون استخدامی آموزش و پرورش ازتون سوال بپرسم. من تو سایت ایران استخدامم پرسید منتها کسی جواب نمیده. اگه میشه و کسی میدونه لطفا به این سوالات جواب بده؛
1- اول اینکه فرق استادکار و هنرآموز کامپیوتر چیه؟، تفاوت فقط در حقوقشونه؟، در محل کارشون؟، تعداد واحدهایی که باید تو دوره پاس کنن؟
کدومش بهتره؟، یه توضیحی راجع بهشون بدید.
2- دوم اینکه اگه من شهری قبول بشم خارج از استان محل زندگیم باید تو همون شهر تدریس کنم؟، من دفترچه س
نميدونم چی میخام تو زندگی
یه زمان نه چندان دوری خیلی نگران بودم نگران خیلی چیزا ولی نميدونم چرا عادی شد همه چی برام
نميدونم چرا الان اون هدفا برام پوچن
.
.
.
گفتی چیزی از رفاقت سرم نمیشه
نميدونم چی بگم حتی تقریبا مطمئنم که نمیخونی این پستو اصن و یادت رفته اینجا رو رفیق!
ولی کاش میشد باهم بیشتر حرف میزدیم تا بفهمم واقعا چیزی سرم میشه یا نه.
اینجا کسی هست که نیست!
سلام*
 
من هیچوقت فکر نمیکردم تو زندگیم سردرگم شم *
اما انگار خیلی هم با خودم روراست نبودم *
دور و برم پر شده از سوال هایی که جوابشون اینه : " نميدونم "
و حتی دفترچه ای دارم که نميدونم میتونم بهش اعتماد کنم یا نه ؟
 شعرهایی مینویسم که نميدونم چه حسی دارن ؟
رازهایی در دل ، که نميدونم چرا پیش من گفته شدن ؟
پس راز های من چی ؟
من نميدونم رازهامو باید به کی بگم *
البته جواب این سوال رو شاید اونقدر خوب بدونم که بتونم ساعت ها درباره ش توضیح بدم *
و روزهای طو
بنظرشما آسمان هم عاشق میشه ؟ 
 
 
من شنیدم اشک آدم های عاشق گرمه . 
دوشب پیش بارون اومد . 
حس کردم قطره های بارون داغن .  
به خدا قسم که جدی می گم .
شاید هم بخاطر گرمای هوا بود . 
اما من دلم میخواست آسمون عاشق باشه . 
حقش نیست با این همه ستاره ای که تو دلش خونه دارن ، اشک هاش رنگ عشق نداشته باشن *
من
هنوز نميدونم عاشقی خوبه یا بد ؟  
هنوز نميدونم  چه حسی داره ؟  
من نميدونم هیچی نميدونم
فقط حس میکنم عاشقی یه تکامله . یه صعود .
"حق آسمان نیست
نميدونم نميدونم نميدونم !
+ کاش یکی باهام حرف بزنه و براش درد دل کنم و بهم راهی نشون بده و تهش نگه چقدر عوض شدی ! حالم از این جمله بهم میخوره !
چرا چپ و راست به ادم میگید چقدر عوض شدی !؟ خب ادم عوض میشه بدیهیه ! عوض نشه و تو همون حالت بمونه جای تعجب داره ! پ انقدر با یه لبخند احمقانه خشک شده رو لبتون نیاید به ادم بگید چقدر عوض شدی ! باشه ؟
+ من عصبانی نیستم :)
هشتم فروردین 98 من سی و پنج ساله شدم. این عدد مثل ناقوس کلیسا که شهری رو از خواب بیدار میکنه مدام تو سرم میکوبه. میدونی ذهنم پر از کلاف به هم پیچیدست. نميدونم  گره کدومش رو باز کنم. نميدونم با احساسات منفی که کنار همه اینها دارم چه کنم. نميدونم چه راهی رو در پیش بگیرم برای ادامه. شرایط بدیه امیدوارم بتونم بخوبی ازش بیرون بیام
همه چیز برای من از فیلم Interstellar شروع شد. توی ماه مرداد شروع کردم به دیدن فیلم و به توصیه ی یکی از اعضای فیلم بین(!) خانواده، این فیلم رو دیدم. خب باید اعتراف کنم که در اون زمان به معنای واقعی هیچی از فیلم نفهمیدم و البته این رو به حساب بد بودن فیلم گذاشتم.
گذشت و گذشت تا حدود یک ماه پیش که همون عضو خانواده ی فیلم بین از تهران اومد خونمون. دقیقا یادم نیست که چی شد که بحثمون به کوانتوم و بحث های فیزیکی کشیده شد. و ایشون گفت که یه چند وقتیه که به همراه ش

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها