تاب آوردنِ نبودنت از هرکسی ساخته نبود.
انگار که یک کوه سفر کرده از این دشت
انقدر که خالی شده بعد از تو جهانم
تو نمیدونی از دست دادن و دلتنگی چه طعمی داره؛ مثل قورت دادن خون میگذره. شبیه عذابی که باید ازش عبور کنی.
درد شاعرانه ترین وجه زندگی آدم هست؛ درد نبودنت ؛ آخ از نبودنت
من دردِ تو را به هیچ درمان ندهم.
خواستم بدونید هنوزم نمیتونم فاتحه بخونم اما دوستتون دارم.
نیستی،نبودنت آزاردهنده ترین درد دنیاست، کاش نبودنت درمان داشت اما دردِ بی درمانم شدی تو.
خودمو تو اتاق حبس کردم مثل قلبم که تو عشق تو حبس شده، در و دیوار اتاق هم نبودنت رو به رخم میکشه اما تنها چاره ام اشکه.اشک و اشک و اشک.اما نه.
تند تند اشکامو پاک میکنم،من نباید گریه کنم.تو عاشق مردای قوی بودی.نباید گریه کنم چون نمیخوام وقت اومدنت تار ببینمت.
آخ.گفتم اومدنت.کاش این محالِ ناممکن،ممکن می شد. اونوقت می دیدی که چجوری جونمو فرش زیر پات
نیستی اما عطرت تموم اتاق رو پر کرده.نیستی اما تصویرت تو تمام قاب های خونه است. نیستی اما صدات تو گوشم میپیچه.نیستی اما تو بغلم لمست میکنمنیستی اما.
نبودنت فراتر از نبودنه.نیستی و خلا نبودت داره خفه ام میکنه.
کاش داشتمتحتی برای یک شب.حتی برای یک رویا.
رویای دست نیافتنی منآه
زهرای بابا سلام
امروز 20 ماه می شود که از پیش ما رفته ای. برابر همه روزهایی که اینجا پیش ما بودی و به زندگمیان شادی بخشیدی. این 20 ماه عمر شیرینت برای ما زود گذشت خیلی زود اما 20 ماه نبودنت هم زود گذشت آن قدر زود که باورمان نمی شود 20 ماه است که پرکشیده ای. زود گذشت اما به تلخی. آن قدر تلخ که گاهی شیرینی بودنت را از یاد می بریم
سهم من از تو عکس هایی شده است که نبودنت را به من یادآوری می کند
سهم من از تو عکس هایی شده است که نبودنت را به من یادآوری می کن
خوبیم! شبکه خبر و استانی داره میگه آروم باشین. مامان خوراکیای قابل حمل رو گذاشته دم دست که اگر شرایط اضطراری شد؛ برداریم بریم پشت بوم! آب هنوز وارد خونهمون نشده. جات خالی داشتیم حرف میزدیم سیل بهتره یا زله. همینطور داره تجربههامون متنوعتر میشه جانم! من کلی خاطره دارم برای بچههامون تعریف کنم!
رجب هم داره نرم نرمک جاشو میده به شعبان، حواست هست؟
من روزههامو گرفتم. دعاهامو کردم. دخیل نگاهمو اما نگه داشتم برای چشمهات و.
اگر اینقدر نشد
شاید رفته باشی برای همیشه اما داغ نبودنت تا همیشه روی قلبم می مونه عمو غرورم نمیذاره پیش بقیه گریه کنم اما خودت خوب میدونی چقدر دردناکه نبودنت خودت میدونی چقدر دلتنگتم و نمیدونم چیکار باید بکنم تا عادی بشه فقط سعی میکنم دربارت حرف نزنم تا دل بقیه رو بیشتر خون نکنم اما دل خودم خون ترینه دلم برات تنگه خیلی زیاد نمیفهمم چرا تو که بی آزار ترین و پیغمبر ترین و قشنگ ترین بودی باید مریض شی و یهو بری و یکی مثل مثلا پدربزرگ که دروغگوترین و عو
این متن خیلی زیباست
اگر در دل کسی جایی نداری ، فرش زیر پایش هم نباش
جایی که بودن و نبودنت هیچ فرقی نداره، نبودنت رو انتخاب کن اینگونه به خودت احترام گذاشتی .
محبوب همه باش ، معشوق یکی
مهرت را به همه هدیه کن ، عشقت را به یکی
با هر رفتنی اشک نریز و با هر آمدنی لبخند نزن
شاید آنکه رفته بازگردد و آنکه آمده برود
آنقدر محکم و مقتدر باش که با اینمحبت ها و مهر ها زمینگیر نشوی .
لازم است گاهی در زندگی ، بعضی ادمهارو گم کنی تا خودتو پیدا کنی .
بعضی
امین گفت نمیشه. یه سری جونور ریز از ته قلبم همصدا شدن و شعارطور تکرار کردن که نمیشه، نمیشه.هر چی میشینم فکر میکنم، کنار تمام امیدها و نومیدیا، ضرب و زوربا، خندهها و گریهها، کنار همهی این قشنگی-زشتیا، کنار همهی خردهریزها و این دست و پاها، کنار همه پولداریا و بیپولیا، کنار همهی اینها، حلاوتِ نبودن، مرگ، نیست بودن(!) از هست بودن بیشتره. سیاهیای رو که خیلی وقته فکر میکردم ازم دور شده، انگار تو عمق قلبم لونه ک
چیزی نگفتم در اتاق رو باز کردم و سرم رو ازخجالت پایین انداختم.
محسن سریع در رو بست و بدون گفتن حرفی در بارهی اتاق، گفت:
-اگر آمادهای بریم؟
سرمو تکان دادنم و محسن دستم رو کشید.
خداحافظی سرسری از آقاصمد کردم و دنبال محسن کشیده شدم.
چند دقیقهای فقط نفسهای تند محسن رو می شنیدم، که روی پلهها جلوم پیچید و با چشمهای طوفانی به صورتم زل زد.
#کپیممنوع⛔
مشاهده مطلب در کانال
آمدنت به زندگیم .و در فکر و ذکرم .ارمغان های زیادی داشته .
مثلا هر وقت که بودنت به دلم می افتد .گل از گلم میشکفد .به آمدنت که فکر میکنم گونه هایم گل می اندازد .پر حرف میشوم و آسمان ریسمان میبافم .!و به هر عابر خیابان لبخند میزنم.شبیه دیوانه ها.برای بچه ها دست تکان میدهم و برایشان چشمک میزنم .
به نبودنت کنارم اما فکر که میکنم .دنیا سیاه رنگ میشود .دنیا به هیچ نمیارزد اصلااااا.ناامید که باشم از بودنت .ناشیانه زبانم از حرکت می افتد .چش
واقعا اذیت میشم وفتی از غرورم میگذرم تو کار از خودم مایه میزارم ولی بعدش پشتم حرف میزنن . بهم توهین میکنن اونم پشتم یه سری چیزها هست یه حدی داره ولی بعد از این که از حدی بگذره تبدیل میشه به سرطان . متاسفانه کار کردن منم این شکلی شده . جای که بهم توهین کنن هرگز نمی مونم . این از چند هفته باقی مانده تو اون شرکت هستش . من تو کار عصبی میشم وقتی زبونم رو نمیفهمن از مهمل کاری بدم میاد چون باعث میشه خودمم این مدلی بشم دائم فرار میکنم واسه یه حقوق بخور و نم
و قسم به کوچ پرستوها!و آن لحظه که از سوز تنهایی به گرمای آغوشت پناه آوردم!
و قسم به چشمهای منتظرم!
آن زمان که بی تو لحظهای خوابِ آرامش را ندید!
و قسم به شقایقها!
که داغ تو را تا ابد به سینه حبس کردهاند
و به قاصدکی که سالهاست قاصد نرسیدنهاست
و به تیکتاک شوم ساعتی که ثانیههای نبودنت را فریاد میکشد!
"و قسم به زمان"
به تمام لحظههای نبودنت.
به بغضهای در گلو رسوب کرده
به جیغهای در حنجره مرده
و به نگاهی که در انتظار آمدنت به کوچه
متن آهنگ روزبه بمانی بنام اسمت که میاد
اسمت که میاد حالم بد میشهیه تریلی غم از روم رد میشهمادرم میگه چته بیخودی بازاسمش اومد دیوونه شدیمیگه چیه باز این حالت شده خجالت بکش چهل سالت شدهمیگه با خودش باز شد عین روح زیر لب میگه این شب میره کوهرفيقام میگن بسه بیچاره بعد پشتم میگن طفلی حق دارهپشتم از تو تو مهمونی میگن برمیگردم از گرونی میگناسمت که میاد همه باهام بدن انگار سر صف کتکم زدنانگار نه انگار دیگه بزرگم میرم بغل مادربزرگممیرم بغلش م
کافهای، بزرگ بود. با شیشههای بلند رو به خیابان و سقف بلند. دیوارهایی به رنگ سبز مغز پستهای و صندلیهای راحت.راستی ببخشید،کافه نبود. رستورانی بود که فست فود میفروخت. فضای رنگی و پرنورش، با کندههای چوبی که دکور را کامل کرده بود، جان میداد برای نشستهای دوستانه. برای اینکه با دوستی چندین ساله بنشینی و از همه چیز حرف بزنی.
میشد حین نگاه کردن به آتش بازی که آشپز با ماهیتابه و گوشت، راه انداخته بود با دوستت از رنج و شادی که دیشب کشیده
کافهای، بزرگ بود. با شیشههای بلند رو به خیابان و سقف بلند. دیوارهایی به رنگ سبز مغز پستهای و صندلیهای راحت.راستی ببخشید،کافه نبود. رستورانی بود که فست فود میفروخت. فضای رنگی و پرنورش، با کندههای چوبی که دکور را کامل کرده بود، جان میداد برای نشستهای دوستانه. برای اینکه با دوستی چندین ساله بنشینی و از همه چیز حرف بزنی.
میشد حین نگاه کردن به آتش بازی که آشپز با ماهیتابه و گوشت، راه انداخته بود با دوستت از رنج و شادی که دیشب کشیده
ف-ح ام گم شده، کنار دریا با سیگاری نیمه سوخته و یک گیلاس شراب منتظرم که بیاید و دست در پشتم بگذارد و با آهی بنشیند و بگوید سلام، بلاخره اومدم و لبخند بزند. منم نگاهش بکنم و با یه لبخند بگم سلام و به نوشیدن ادامه بدهم و این لحظات در این نقطه تا هزاران سال متوقف شود.
برگرد و به زندگی بیابه روزهای خوب؛ به روزهای خوبی که در کنار هم می گذردبه روزهای خوبی که در کنار هم قدم میزدیم و تمام آرزویمان این بود که راهمان تمام نشودبه آن روزها که دلخوشی را از چشم همدیگر می دیدیمبرگرد؛ برگرد به آن احساس سرشار، به آن باور دوست داشتنبرگرد، تا بازهم دست در دست هم، روزهای زندگی را قدم بزنیمباهم همکلام شعرهای عاشقانه شویمدر انتظار توأمدر انتظار توأم و از آمدنت می نویسممن بدون تو زندگی نمی کنمبرگردبرگرد تنم دوباره با عشق ت
خبری از تو نیست .هیچ جای این زندگی خبری از تو نیست .
همیشه بی خبری خوش خبری نیست عزیز دلم .
.
در نبودنت .
درختان سبزند .
کوه ها برف دارند .
گل ها رنگارنگند .
طرح های قالیچه هنوز از دلم دلبری میکنند .
مادر بزرگ قصه های ناب وقت خواب دارد .و نفسم را بند میآورند گاها!
عزیزم ببخش که میگویم در نبودنت حتی میخندم .
درست مثل تو !
اما انگار همه رنگ های دنیا .بدون تو .خاکستری محضند !
خنده هایم صدای سکوت میدهند .
پیچیده ترین و زیبا ترین طرح ها و دا
چگونه باور کنم نبودنت را در کنارمآنگاه ک دلهره هایم را با قطره اشکی تسکین میبخشی و خودت را نشانم میدهیمگر میشود امشب رااحیا گرفت و یاد خطاهای تا همیشه توامان با خود نکرد
دیگر لحظه ها هم از پس مکث های طولانی خوشبختی در وجودم به این مصیبت تن داده اند
نهکمی صبر کن یا صبار.
خوشبختی را چیزهای دیگری معنا میبخشدچیزهایی از جنس تو و داشتنت.
ای بی نهایتتا منتها الیه بودنم را در کنار خودت رقم بزن.
فیلم لهله اجباری» رو میبینه و هی جیغ میکشه:))
میگم جیغ نکش آجی
میگه الان بچهه از رو چرخوفلک میفتهه!میگم نه نجاتش میدنمیگه نه ببین افتاادمیگم ببین گرفتش:))جلوی کتابُدفترم دوزانو نشستم تا پاسخنامه هام رو نگاه کنم. اومده رو پشتم نشسته؛ (به عبارتی دراز کشیده) و به دیدن ادامه فیلمش میپردازعمامان میگه بزن یه کارتونی چیزی این فیلما برا سنش خوب نیس!از رو پشتم میاد پایین کنترلو برمیداره فرار میکنه:))
پ.ن: باورم نمیشه تغییر روحیمو:))
اینکه تق
فیلم لهله اجباری» رو میبینه و هی جیغ میکشه:))میگم جیغ نکش آجی
میگه الان بچهه از رو چرخوفلک میفتهه!میگم نه نجاتش میدنمیگه نه ببین افتاادمیگم ببین گرفتش:))جلوی کتابُدفترم دوزانو نشستم تا پاسخنامه هام رو نگاه کنم. اومده رو پشتم نشسته؛ (به عبارتی دراز کشیده) و به دیدن ادامه فیلمش میپردازعمامان میگه بزن یه کارتونی چیزی این فیلما برا سنش خوب نیس!از رو پشتم میاد پایین کنترلو برمیداره فرار میکنه:))
پ.ن: باورم نمیشه تغییر روحیمو:))
اینکه تقر
حرف خاصی نیست برای زدن صرفا، اینجایم چون ک اینحایم. عادت به نشستن روی این صندلی و شنیدن صدای تق تق این دکمه ها، بی هیچ فکر قبلی و هیچ طرحی. فقط، خود را رها کردن و بیرون ریختن کلمات و آخر سر ک می خوانمشان می بینم ک تنها سمت تو را دارند. جالب است نه؟ فکر نمی کنم، نه دگر بعد این همه سال. نه دگر بعد آنکه گفتی وقتش است تمام شود این بلاگ و من هم. و شدم. وقتی وقت نبودنت شده باشد. وقتی وقتِ سکوتت باشد، تنها چشم شدن و توی تاریکی ها نشستن. همانطور ک تو بودی. تنه
حسن ایزدی ۲:
❖
اگر در دل کسی جایی نداری، فرش زیر پایش هم نباش.
جایی که بودن و نبودنت هیچ فرقی ندارد، نبودنت را انتخاب کن. اینگونه به بودنت احترام گذاشتهای.
محبوب همه باش، معشوق یکی.
مهرت را به همه هدیه کن، عشقت را به یکی.
با هر رفتنی اشک نریز و با هر آمدنی لبخند نزن؛
شاید آنکه رفته باز گردد و آنکه آمده برود.
و آنقدر محکم و مقتدر باش که با این محبتها و بیمهریها زمینگیر نشوی.
لازم است گاهی در زندگی، بعضی آدمها را گم کنی تا خودت را پی
در دادگاه عاشقی ات انقدر چرتکهستاره ها را بالا و پایین کردمتا قاضی شب با رای هیت منصفه اش حکم به بسته شدن چشمانم را داد
گذشتم .از نگاه حسرت بار ستاره هایی که سو نداشتندنوشتم.هزاربار. نامه هایی که در دالان عشق روی دیوارهای نمناک خزه زده اش رد دست های کشیده شده ات موج پریشانی احوال دل زخم خورده ات رابه رخ میکشیدرفتمپای پیاده ازکورسوی ذهن تو تا خیال ناگوار زندگیت نباشمماندمکنار همان پله های سر به فلک زده درب خانه خداتا منتظر نجوایی از آ
ممنونم اجازه دادی با تو زندگی کنم . ساعت هفت و بیست دقیقه صبح از آزمایشگاه بر میگردیم. با یک دنیا امید و نشاط مطمئنم که هستی. اصلا به نبودنت فکر نکرده ام. اصلا چگونه میتوانستم به نبودنت فکر کنم وقتی هر روز این چهارده روز را با تو حرف زده ام. خودم را نشانت دادم که چگونه در تک تک سلول هایم جا گرفته ای. منت سرم بگذار و بمان مهربانم. بگذار طعم شیرین این روزها با من بماند. بگذار کنارت بمانم. من حرف های زیادی دارم که هنوز برایت نگفته ام قص
امروز، داشتم می مُردم. اما تو نبودی.
امروز، همون طور که صدای بوق ممتد از توی سرم قطع نمی شد و آدم ها، فقط سایه های سیال و سیاهی بودند که جلوی نور رو گرفته بودند، دنبال تو می گشتم؛ می خواستم بلند شم و پیدات کنم و بهت بگم که خوبم، که نگرانم نباش، اما یادم میومد که تو نیستی، که نمی دونی افتادم روی زمین و دست هام، پاهام، سرم، کمر و شکمم ورم کرده و تک به تک، دارن خاموش می شن. تو نبودی که بخوام به خاطر تو، بلند شم. نبودی و این نبودنت فقط، دلسرد ترم کرد.
دست هایم را رو به آسمان گرفتم و گفتم: روزی تو را در آغوش خواهم گرفت!
اما با تو عهد کرده بودم که دلم را به نبودنت خوش کنم. عشق کجا، بودن کجا؟ این یک اضطرار عاشقانه است. تو بدون من، و من بدون تو. هیچکدام مثل روز اول نخواهیم شد.
ما که به خاطر پول از هم جدا شدیم، هرگز با پول کنار یکدیگر بازنخواهیم گشت. ما که از بی احساسی هم گریختیم، هرگز با دریا دریا کلمات خروشان و آتشین به سمت هم روانه نخواهیم شد. ما دیگر آن آدمهای گذشته نخواهیم بود. انگار که نفسمان، د
تا حالا شده بیخیال هرچی که هس ونیست دلت بخواد چند روز گم و گور شی ؟
یه روزی که شاید خیلی هم دیر نباشه و اصلا همین امروز باشه
دلت بخواد پاشی,حاضر شی, بدون هدف,بدون مقصد راه ییفتی تو خیابونا بین مردمی که نمیشناسنت
نه براشون مهمی .بری .انقد بری که ببینی سر از ایستگاه مترو در اوردی
یلیط بخری و توی ایستگاه , بین همه ی شلوغیایی که هول میزنن برای رسیدن به مقصد,
آروم و بی هیچ دغدغه ای خودتو به انتهای قطار برسونی و بشینی
پلک ببندی و بی توجه به هرچی که
هیچ نیمکتی پیدا نکردیم که جا شویم روی آن!من وتنهایی ام.
کسی که باورت دارد یک قدم جلوتر از کسی است که دوستت دارد. دلم از نبودنت پر است هر روز خاطراتم را الک میکنم جز دلتنگی تو، چیزی برایم نمیماند.نه تو آمدی نه فراموشی . خیالی نیست!! من کوه میشوم و پای نبودن هایت میمانم.
اما ای کاش میدانستی بی تو تمام لحظاتم رنگ پاییزند.ﺗﻮ ﻣﺎﻧﺪ ﻭ ﺣﺠﻢ ﺳﻨﻦ ﺗﻨﻬﺎﻌﻨ ﺻﺪﺍ ﻪ ﺩﺮ ﻧﺨﻮﺍﻫ ﺷﻨﺪﺑﻮﺩ ﻌﻨﺗﻤﺎﻡ ﻫﺴﺖ ﻫﺎ ﻪ ﻧﺴﺖ ﺷﺪﻌﻨ ﺟﺎ ﺧﺎﻟﺑﻮﺩ ﻌﻨ ﺩ
۱. دلم برایت تنگ شدهاین را درست وقتی فهمیدم که بین لیست نوشتن ها و برنامه چیدن ها و موزیک گوش کردن هایم، آهنگی از گروه ماینوس وان پلی شد و چشمم به کاورش افتاد و مردی شبیه به تو را دیدم.در کسری از ثانیه حس کردم قلبم جایی می تپد که دقیقا نمیدانم کجاستجایی که پیدایش نمیکنمدر کسری از ثانیه من، من» نبودمتو بودیتو بودی و نگاهت و قلبی که اگر بود هم برای تو بودبرای تو و این حجم زیادِ دلتنگی در نبودنتبرای توکه دقیقا ۲ ماه و ۲ روز است که نیستی.که
کسی که باورت دارد
یک قدم جلوتر از کسی است که دوستت دارد
دلم از نبودنت پر است
هر روز خاطراتم را الک میکنم و جز دلتنگی تو چیزی برایم نمیماند
نه تو آمدی
نه فراموشی
خیالی نیست
من کوه میشوم و پای نبودن هایت میمانم
اما ای کاش میدانستی بی تو تمام لحظاتم رنگ پاییزند
۱. دلم برایت تنگ شدهاین را درست وقتی فهمیدم که بین لیست نوشتن ها و برنامه چیدن ها و موزیک گوش کردن هایم، آهنگی از گروه ماینوس وان پلی شد و چشمم به کاورش افتاد و مردی شبیه به تو را دیدم.در کسری از ثانیه حس کردم قلبم جایی می تپد که دقیقا نمیدانم کجاستجایی که پیدایش نمیکنمدر کسری از ثانیه من، من» نبودمتو بودیتو بودی و نگاهت و قلبی که اگر بود هم برای تو بودبرای تو و این حجم زیادِ دلتنگی در نبودنتبرای توکه دقیقا ۲ ماه و ۲ روز است که نیستی.که ندا
۱. دلم برایت تنگ شدهاین را درست
وقتی فهمیدم که بین لیست نوشتن ها و برنامه چیدن ها و موزیک گوش کردن
هایم، آهنگی از گروه ماینوس وان پلی شد و چشمم به کاورش افتاد و مردی شبیه
به تو را دیدم.در کسری از ثانیه حس کردم قلبم جایی می تپد که دقیقا نمیدانم کجاستجایی که پیدایش نمیکنمدر کسری از ثانیه من، من» نبودمتو بودیتو بودی و نگاهت و قلبی که اگر بود هم برای تو بودبرای تو و این حجم زیادِ دلتنگی در نبودنت برای توکه دقیقا ۲ ماه و ۲ روز است که نیستی.که ن
دو سه گلدان که جان و دلم برایشان آب است، دیدگان نحیفم که با بغلگرفتنِ چشمهایت هزاران سال نیکوتین را محتاج میشوند. چهرهای در هم که هیچگاه به روی آوردنِ زیباییات را نتوانست. قلبی که با نبودنت آرامتر میتپد اما تنگتر میکند دنیایم را.
این تمام توانِ من برای زیباتر بهنظر رسیدن است، میتوانی بپذیری این آدم بیشکل را؟
چند وقت پیش عمه کوچیکم (از بابام بزرگتره ولی) خونمون بود
یه توپ نه چندان کوچیک ابری رو زمین بود ازونجایی کهمن هیچوقت کمر خم نمیکنم چیزیو بردارم
طبق عادت با انگشتای پام داشتمسعی میکردمبرش دارممیدونستمم برمیدارم بار اولم نبود ازون بدتراشم برداشته بودم
عمم تو کار روانشناسی اختلالاتو کودکان استثناییه بهم گفت اگه بتونی برش داری ینی خیلی خوب میتونی از پاهاتو انگشتات استفاده کنیو اصلا اختلال نداری( :-/ همه رو زیر ذره بین داره ببینه کی
متن اهنگ مهدی احمدوند به نام جنون
من به دل دیوونم یاد دادم نترسه از تنهاییمن سی سال تنها بودم منو نترسون از تنهاییتو منو دوسم نداشتی آخر یه شب منو تنهام گذاشتیتو ناز کردی من منت کشیدم برای آشتیمن که جز تو کسیو ندارم ولی چرا تورم ندارمچرا تورم ندارم چرا تورم ندارمچه کاری با من نبودنت کرد چی مونده از تو به جز یه سردردتو کردی بهم پشت ببین دلم رو زد کشتغم تو بسه برام برای هفت پشتمن وانمود کردم دردم نیومد اما درد پیرم کردبه چشماش چند روز خیرم کرد ب
باورم نمیشه که یکماه شد. یکماهه که دیگه بین ما نیستی. هنوز تو شوک رفتنتم و هرچی میگذره غم نبودنت در قلبم بزرگتر میشه :(
تصور اینکه تو دورهمیها و سفرها باهامون نباشی و صدای خنده و شوخیات بلند نباشه سخته :(
+: ۵آذر ۹۷، شب خوابید و صبح پانشد.
++: داییم فقط ۳۳سالش بود.
دلم میخواست کنار اون باشم بزرگ بشم رشد کنم قوی بشم پیشرفت کنم بهش تکیه کنم برا همه قوی باشم برای اون ضعیف ترین دلم میخواست حامیم باشه پشتم باشه دلم میخواست صبح که از خواب پا میشم برای اون صبحانه درست کنم دلم میخواست به اون غر بزنم بگم زندگی چقدر مزخرفه دلم میخواست با اون از ناتواناییام صحبت میکردم با اون از مشکلای تو زندگیم از چیزایی که ناراحتم میکنه با اون میتونستم رشد کنم با اون تغییر میکردم دلم میخواست شبا با اون شام میخوردم با اون میرفتم
نشستم تو اتوبوس. اپیزود "شالى قرمز روى سنگ فرش هاى گالاتا" ى رادیو دیو رو گوش میکنم. دارم میرم کلاسى که هفته ى پیش استادش بخاطر موهام از کلاس بیرونم کرد.تکلیفایى که گفته بود رو انجام ندادم. مسئول بوفه نشسته رو صندلى روبروم. امروز میریم بازدید از یه کارخونه اى که نمیدونم چیه. حساى خوبى دارم و امیدوارم بازم از کلاس بیرونم نکنه.
درباره این سایت