نتایج جستجو برای عبارت :

منو چقدر دوست داری؟

یک سال جدید دیگه رو با هم شروع کردیم و من هنوزم دارم بیشتر عاشقت میشم ♥️ آخه تو چی داری هان؟!
وقتی به همه لحظات و اتفاقات گذشتمون فکر میکنم میبینم چقدر دوست دارم و چقدر دوسم داری و همین دوباره عاشق‌ترم میکنه.
از خدا می‌خوام کمکمون کنه تا همیشه کنار هم خوشبخت و آروم باشیم ♥️♥️
چقدر من مامانم رو دوست دارم و چقدر استعدادها و پتانسیلشا بخاطر یه ازدواج بد، هدر رفت. چقدر اگاهه و چقدر باهوشه و چقدر قابل ستایشه و چقدر همه این رو نمیدونن.
میخوام یار همیشگی مامانم‌ باشم. همیشه و همه جا. اولویت با قشنگترین موجود  دنیا
دوستش دارم. و کنترل کردن احساساتم خیلی برام سخت شده. چقدر بوسیدنی ای چقدر چقدر خواستنی ای برام چقدر دلم برات مرده بود چقدر میخوامت چقدر چقدر با اون چشم های قشنگت با اون موهای قشنگ ترت که میتونم تا آخر عمرم فقط نازشون کنم دوست دارم فقط پر از تو باشم یه کاری بکن برام پیش من باش همش فقط پیش من باش دلم برای عطرت لک زده بود. چقدر دلم میخواد ببوسمت سرم رو فرو میکنم تو گردنت و بزرگترین جهاد رو میکنم که فقط بوت میکنم! تا لب هات تا گونه هات
چقدر کتاب قشنگی بود. چقدر آرامش داشت. چقدر مرتب بود همه چی. و چه پایان خیره کننده‌ای! چقدر رئال! آرامش کتاب منو یاد کتابای هسه مینداخت. حتماً دلم میخواد بازم از فرد اولمن کتاب بخونم. ترجمه هم عالی بود.
داستان در مورد پسر نوجوان آلمانی ایه که زندگی ساده‌ی خودش رو در مواجهه با جنگ بیان میکنه. بر خلاف کتابها و فیلمهای جنگ جهانی دوم که به اردوگاه های نازی تکیه دارند، و در آخر هم به سرزمین موعود اسراییل میرسن، در این کتاب با یهودی‌ای مواجهیم که فقط
چقدر دوست داشتم حوصله ای دست می داد تا درباره وهم و عقل بنویسم و بگم که این مسئله می تونه مهم ترین مسئله  زمان ما باشه. اینکه چقدر مسائل و درگیری های ما به غلبه  وهم بر عقل مربوطه. اینکه مجاورت و نزدیکی انسان به حقیقت (که فقط با عقل ممکنه)‌ چقدر برای شیطان سخته و البته به همین اندازه طی کردن  راهش هم برای ما مشکل و پر از دام های مختلفه.
چقدر هم البته، دوست داشتم تا خودم بتونم وهم خودم رو اونطور که باید، تربیت کنم. و عقل رو در اون مقامی که باید، قر
همه ی اینا بخاطر کم خوابیدن و غذا نخوردن و ندیدن جیمیناست. امروز قشنگ بود و هنوز هست. امروز پایان نامه مسعود بود و من دوست داشتم کاراشو و فضاشو و خودش رو و همه این چهار سال رو و کمک هاشو و مهربونیاشو و همه خوبیا و شیطونیا و دوست داشتنی بودناش :) حقیقتن اگه دیگه نبینمش دلم براش خیلی زیاد تنگ میشه. امروز فرزان هم بود. چریکی نیز همین طور. و دخترک خیلی قشنگ شده با موهای مشکی بادمجونی و قشنگش :) بیتز رو هم بعد از مدت ها دیدم. ماهی نیز از شهرشون برگشت
جیمینای من 
هیچ ایده ای درباره اینکه چقدر قلبم پره از ندیدنت، داري؟ 
هیچ میدونی چقدر از دوریت اشک توی چشام میشینه؟
چقدر محتاج شنیدن صداتم حداقل؟
چقدر دارم میمیرم برای بغل گرفتنت؟ دستاتو گرفتن؟ زل زدن بهت؟ 
توروخدا برگرد و بیا ببینمت زودتر 
تنها توی خیابان ناشناخته‌ای گم شده بودم
هوا ابری بود و پر از غبار
شارژ موبایلم صفر بود
محض رضای خدا هیچ آدمی نبود
بودم 
و سرم پر از صدای فریادهای او
و قطع شدن نفس.
 
پ.ن: چقدر این روزها احتیاج دارم صحبت کنم با کسی و قضاوت نشوم.
پ.ن: بریدن از آدم‌هایی که دوست‌شان داری اما نه می‌گویند و از آن می‌ترسند، چقدر سخت و دردناک است
نمیدونم محدودیت ارسال پست در یک روز برای اینجا چند تاست! ولی فکر کنم من نزدیک به مرز باشم. 
+ این پست فقط برای این نوشته میشه که یادم بمونه چقدر حقیرم. چقدر حال بهم زنم. چقدر ضعیفم. چقدر گه ام. چقدر پست و خوار و خفیفم. چقدر تهی و بی چیزم. چقدر
وووووااااااااااییییییییی :(((((((((((
خداااااااااااااااااااااااااااا :(((((((((((
 
چی میشه اگه زندگی یه فیلم باشه کارگردانش یه کات بده بگه بد بود از اول میگیریم ؟ 
چقدر خوب میشد 
چقدر دلم اینو میخواد 
چقدر دوست دارم برم از اول .برم ببینم چی درست نبوده ،
قول میدم دیگه تکرار نکنم بلکه این سکانس خوب از آب دربیاد .
 
توی کارش موفق بود عروس که شد، قید کار کردن را زد. چهار گوشه ی کار را بوسید به کل خانه نشین شد. گفت:" شوهرش دوست ندارد کار کند." گفت:" خیلی کیف دارد به خاطر کسی که دوستش داری، خانه نشین شوی، حتی اگر عاشق کارت باشی، حتی اگر توی خانه ماندن را دوست نداشته باشی." لبش می خندید چشمهایش اما نه. غم چشمهایش را نمی توانست قایم کند. این آخرها هر وقت می دیدمش توی خودش بود. دلم می خواست ازش بپرسم برای آدم ِ دیگری عوض شدن، چطور است، مزه دارد؟ بعد دیدم بهتر است آدمها
امروز صبح زبان داشتم چون درصد زبان تو کنکور زیر ۷۰ بود باید زبان پیش برمیداشتم و این واحد پاس بکنم
کلاس فوق العاده بود .چقدر استادش هم  دوست داشتنی بود من که عاشقش شد.
ساعت ۴ تا ۶ کامپیوتر داشتیم . بسی خسته کننده بود .
پ.ن :  دانشگاه چقدر عشق
دوست ندارم دوران دانشجویی تموم بشه
همیشه دم از برابری زن و مرد زدم. از قوی بودن زن از توانایی هاشولی سر بزنگاه میشم یه آدم لال ک قلبم تند تند میزنه و جربزه هیچ دفاعی از خودم رو ندارم و دوست دارم ی مرد پیشم باشه. فکر میکنم به لیلا همسایه کناریم که چقدر تنهاست و کاملا مستقل. و چقدر از من قوی تره. و چقدر زن بودن رو خوب بلده
اینکه تو به من زنگ بزنی و با من حرف بزنی وقتی تنهایی یا حوصلت سر رفته یا هر چیزی، برام شیرینه :) یاد تمام امسال که میومدی پیشم و چقدر دوست دارمت عزیزدلم :)
نارنجی دلبندم که تمام رفاه خودت رو ول میکنی و میای پیش من! من متوجهم که این یعنی چقدر دوستم داری!
کهکشان دلم خیلی میگیره وقتی یه عکس دوتایی قدیمیمون رو می بینم دلم خیلی میگیره برای قشنگیمون 
و تو ددی که ازت سیر نمیشم و میخوام پیشم باشی لازمه بگم چقدر دوستت دارم؟ 
چقدر چقدر به خودم سخت میگیرم سر موضوعات الکی
چقدر نظرات آدما و رفتارشون برام مهمه
چقدر از اونایی که دوستشون دارم توقع دارم
چقدر منتظر آدمام
چقدر به خودم سخت میگیرم
چقدر گریه میکنم
چقدر دل بابا و مامان مهربون و نگرانم رو خون میکنم الکی
چقدر تو این زندگی اذیتم
چقدر یادم رفته لذت بردن رو
 
چقدر خوب بلدم خودم رو ناراحت کنم،الکی،الکی!
بچه ها چقدر خودتون رو میشناسید؟ چقدر میدونید که چ چیزایی دوست دارید و از چه چیزهایی متنفرید؟تاحالا ب این فکر کردید ک به جای اینکه با یکی ک میشناسید قرار ملاقات بزارید و برای اون بهترین لباساتون رو بپوشید و تو رستوارن ازش بپرسید چی دوست داره اینکارارو واسه خودتون انجام بدید؟ بزارید واضح تر بگم چندبار بهترین لباس های خودتون رو پوشیدید و به خودتون رسیدید بعد رفتید بهترین رستوران و غذایی ک دوست داشتید رو خوردید؟ شده از خودتون بپرسید چی دوست د
 من چقدر تو را دوست دارم       
گاهی انرژی تمام روزم را از خنده ی تو میگیرم 
گاهی با غم توی چشمات  ، ساعت ها درد میگیرم 
وقتی ازت خبری ندارم نگرانت میشم 
یا اینکه در هوای بارانی  ، چقدر بی قرارت میشم 
من چقدر تو را دوست دارم 
 میان هزاران نفر من فقط تورا میبینم 
یا مثلا همیشه از تو چقدر بهانه میگیرم  
من چقدر تو را دوست دارم   
من چقدر تورا دوست دارم  
این پسره کاوه مدنی چزو آدمهایی هست،
که تو وقتی نگاش میکنی
و حرفاشو گوش میکنی
باور میکنی که کچلی، قیافه، نژاد، ابروهای به هم چسبیده، نمیدونم هرچی هرچی، این ها نمایان گر شخصیت نیست.
چقدر این بچه دوست داشتنیه. چقدر خاکیه. چقدر باسواده. چقدر من راه دارم تا به این پسر برسم!!! خدایا! من اندازه نوک انگشتشم نیستم.
دیروز روزی بود که بعد از دو سه سال احساس کردم از خودم خوشم می آید، با خودم فکر کردم که میتوانم به خودم تکیه کنم چون دوست دارم خودم اذیت و ناراحت نشود ، دیروز آدم گستاخی بودم.انگار به این چیزها عادت نداشتم . یادم رفته همه چیز میدانی .ظرفیتم کم شده. امروز اما از خودم متنفرم . جزو شدیدترین حالاتی که از خودم بدم می آید . من اغلب خودم را دوست ندارم و لایق خیلی چیزها نمیدانم ولی این یکی دقیقا تنفر است، از آنها که دوست داری یک درد جسمی ای سراغت بیاید تا د
 چقدر دوست داشتن تو خوب است. دوست داشتن تو  ماهی قرمز هیچ سفره هفت سینی نیست. دوست داشتن تو عین ساعت تحویل سال است. ــ همیشه منتظرش مانده ایم. ــ دوست داشتن تو  عیدی اول فروردین است. کاش همیشه عید بود. کاش همیشه تو را عیدی می گرفتم. تو را دوست دارم زمین از چرخیدن می ماند. و خورشید فراموش می کند که باید غروب کند. تو را دوست دارم. سیب ها  همه ی فصل ها به شکوفه می نشینند. چلچله ها کوچ نمی کنند. وقتی تو را دوست دارم دختر کوچک آسمانم هنوز.
اولین پست ۹۸مون
 چقدر دوست داشتن تو خوب است. دوست داشتن تو  ماهی قرمز هیچ سفره هفت سینی نیست. دوست داشتن تو عین ساعت تحویل سال است. ــ همیشه منتظرش مانده ایم. ــ دوست داشتن تو  عیدی اول فروردین است. کاش همیشه عید بود. کاش همیشه تو را عیدی می گرفتم. تو را دوست دارم زمین از چرخیدن می ماند. و خورشید فراموش می کند که باید غروب کند. تو را دوست دارم. سیب ها  همه ی فصل ها به شکوفه می نشینند. چلچله ها کوچ نمی کنند. وقتی تو را دوست دارم دختر کوچک آسمانم هنوز.
اولین پست ۹۸مون
چقدر دوست دارم یکی الآن بهم پیام بده بگه بیا بریم شبی که ماه کامل میشود رو ببینیم این هفته.
چقدر دوست دارم یه نفر خاص بهم پیشنهادش بده ! 
+مشکوکم جد و آبادتونه ! :))) 
+من اونقدر خسته ام نای جواب دادن نظرها رو ندارم ! قول میدم تا ۴شنبه ۱۲ شب همهه رو جواب بدم . 
از آن دست سریالهای شبکه ی نمایش خانگی که داستان جذابش نمیگذارد منتظر قسمت بعدی اش نباشی. قسمت اولش را همان اول دیدم و بعد متوقف شدم. دیشب پنج قسمت رو پشت سر هم دیدم. چقدر دوست داشتنی اند شخصیتهای داستان‌. چقدر کاظی رو دوست دارم با آن به قول خودش زر زر هایش. چقدر نوید برایم مبهم است. چقدر دانیال جنتلمن است و چقدر گیسو مهربان است با همه. خنده های رها هم دلبر است. چشمهایش مخصوصا. دیشب یاد سریال لاست افتادم. کرگدن هم مانند آن سریال در پی اتفاقی که در
گاهی شبیه مستند ها خودم رو تصور میکنم. از جایی که هستم هی میرم بالاتر و بالاتر. زمین چقدر کوچیکه شبیه توپ شیطونک های رنگی و ما چقدر کوچیک تر. چقدر کوچیک بدون ریزترین تاثیری توی این دنیا. اما زندگیمون و کارامون چقدر برامون بزرگن. چقدر خودمونو جدی میگیریم. چقدر زندگیمون رو محکم میچسبیم. چقدر تنها داراییمون( زندگی منظورمه) توی این دنیا کوچیکه. 
چقد دوست داریم تنها داراییمون رو خوب و مهم نشون بدیم. همه مون همینیم همگی .
 
پ.ن: باز عنوان برگرفته ا
نگفتم که بغضا هم تموم میشن. نگفتم که انقد دلم تنگ شده که دیگه چیزی برام قشنگ نیست. نگفتم که دوست دارم بیام. دوست دارم بگم ما تواناتر از آنیم که می‌پندارند، بگم خوش درخشیدیم، مستعجلم نبودیم. که چقدر به امید زنده ام. که چقدر کاش واقعی شدن امیدامو ببینم
کاش که وصال دولت بیدار رو بدن
خدایا 
چقدر خوبی
چقدر لطیفی
چقدر عشقی
چقدر پاکی
چقدر خالصی
چقدر نابی
چقدر مثل
گلبرگ گل محمدی
نرمی
چقدر مثل قطرات باران 
زلالی
چقدر مثل چشم کودکی
درخشانی
اصلا تو خود عشقی.
تو خدای عشقی
تو خود عشقی.
خدا جونم دوستت دارم.
خدا جونم عاشقتم.
خدا جونم میبوسمت.
خدا جونم دوستت دارم.
خدای من. 
امروز آسمانت عجیب دلبری میکرد، وقتی که دستانم را به سوی مهر و محبتت دراز کردم و تو با آغوش باز نوازشم کردی، چقدر زیبا میشوی وقتی که اینگونه عاشقانه هوایم را داری، چقدر من دوستت دارم و چقدر این روزها، حالِ من خوب است و چقدر عجیب در لحظه هایم حضور داری!
به راستی که تو زیبایی :)
دوستت دارم خدای آسمان پشت نرده های سبز رنگ، خدای من. 
زندگی چقدر پوچ و بی هیجان میشه وقتی از چیزهایی که دوست داری محروم میشی یا نداریشون در اون لحظهکلا انگار زندگیم یک سری تلاشهای بی پایان برای رسیدن به موفقیت هاست به اضافه ی چاشنی هایی که اضافه میشن تا شیرینش کنن
مثلا اگه کسی رو نداشته باشی که موفقیت هات رو باهاش شریک شی ، یا کسی که وقتی موفق میشی بهت افتخار کنه ، یه روزی بالاخره دست از تلاش کردن میکشی
یا اگه توی پیله ی تنهایی خودت باشی و حال کسی رو خوب نکنی بالاخره یه روز حال خودت هم به حد نرمال
چقدر بزرگن .
چقدر کوچیک ، من !
چقدر لطیفن .
چقدر سنگی ، من !
چقدر از من دور .
چقدر نزدیکن !
چقدر بی پروا .
چقدر ترسو ، من !
جلو پاتو نگاه کن تو ماه رمضون . حداقل به خودت که راست بگو . به اون چیزی که باور داری که عمل کن د لامصب !
چه خوبه ماه رمضون . یه حس دیگه دارم توش . خاطره زنده میکنه . اینکه یه عده ی زیادی هم توش یه کار یکسان مثل روزه گرفتن میکنن هم تو این حس خوب بی تاثیر نیس . مثل رنگ کردن یه خونه ی قدیمی ، اونم دست جمعی . فارغ از هر حس و حال و اعتقادی ن
به تو می اندیشم و به صبر و درایت تو
نمی‌دانم شاید هم صبر نیست، بلکه بی علاقگی توست به قلب من
اما هر چه هست، گویا تو خوب هوای قلبت را داری که درگیر آدمی چون من نشود. 
حق هم داری شاید، آدم هایی چون من ساده هستند و صادق،  برق علاقه در چشمانمان داد می‌زند و نمی‌توانیم تپش قلب مان را پنهان کنیم و ساده عبور کنیم. ما همیشه پر حرفیم و پر از شیطنت،  به جایگاه شما نمی‌خوریم. خوبان و پاکان و اهل سکوت با شما بیش از ما رفت و آمد دارند. 
میدانی بیش از آنکه از
همه چیز دقیقا اونطوری شد که مامانم می‌گفت‌. می‌گفت فلان کارو نکنیا آخرش فلان طور میشه. می‌گفت اعتماد نکن. می‌گفت تو اصلا چقدر می‌شناسی. چقدر اعتماد داری. چقدر مطمینی که فلان طوره و فلان فکر رو داره. چقدر بهش دروغ گفتم. چقدر فهمید که دروغ میگم و چیزی نگفت. همیشه با اطمینان جلوش وایمیستادم. که من مطمینم. چه اطمینان بیهوده‌ای. زهی خیال باطل.
چقدر برای خود وقت میگذارید؟چقدر از حضور عزیزانت لذت میبرید؟چقدر در روز به آسمان نگاه می‌کنید و از حضور طبیعت مسرور می‌شویدچقدر نعمتهای تان را مرور میکنید؟چقدر اخلاق شکر گزارانه خود را تقویت میکنید؟چقدر  موسیقی و فیلم ها و کتابهای عالی گوش کرده اید و دیده اید و خوانده اید؟چقدر توکل کرده اید و رها بودید؟چقدر علایق و ایده هایتان را دنبال کرده اید؟در چه کاری مهارت داری و چه کاری را عالی انجام میدهی؟در لحظه همان را انجام بده که خوشحالت میکند
در واقع رابطه دو نفر ربطی نداره که چقدر اون دو نفر شاخ باشن.
به این ربط داره که چقدر برای همدیگه مناسبن و با این حسی که از هم میگیرن هر کدوم چقدر میتونن پیشرفت شخصی داشته باشن.
مثلا دوستم مسگفت فلان خواننده رو دوست دخترش ول کرده رفته. مگه کسی فلانی رو هم میتونه ول کن کنه؟
گفتم اره :/ خیلی هم راحت
 
 
همونطور که اکس من دکتر بود و پولدار و جنتلمن فکر میکردم هست و همه براش سر و دست میشکستن. ولی دید بدردم نمیخوره.
 
میگه 
شاید بعد ها همدیگرو ملاقات کرد
 عبارتها و جمله ها در انگلیسی پرکاربرد \
11 dollarsیازده دلار52 centsپنجاه و دو سنتA fewیک کمی(قابل شمارش)A littleیک کمی (غیر قابل شمارش)Call the policeپلیس خبر کنید/ زنگ بزنید به پلیسDid your wife like California?آیا همسر شما کالیفرنیا را دوست دارد؟Do you have any coffee?آیا (هیچ) قهوه(ایی) دارید؟Do you have anything cheaper?آیا چیزی ارزان تر دارید؟Do you take credit cards?آیا شما کارت های اعتباری می پذیرید؟How are you paying?شما چگونه پرداخت می کنید؟How many people are there in New York?چقدر مردم در نیویورک هستند/ جمعیتش چقدر است
چقدر منتظر بودم تا چهارراه استانبول بیاد کلوپ تا ببینمش. با چه هیجانی رفتم و نسخه اصل رو خریدم چون فکر می کردم فیلم خوبی باشه اما مزخرف در مزخرف بود! آقای کیایی داری چیکار می کنی داداش؟ چقدر این بازیگرها رو تو نقش تکراری خودشون تکرار می کنی چقدر؟ آخه چقدر؟! وا بده بابا!!! 
بعضی آدم‌ها را دوست داری،چون بهشان احتیاج داری و به بعضی دیگر احتیاج داری چون دوستشان داری، و امیدوارم که آدم‌های زندگیتان همه از دسته دوم باشند که اگر کسی را به خاطر خودش بخواهی آن‌وقت وابستگیت، دوست داشتنت و عشقت به خاطر احتیاجت به آن ها نیست. به گمانم مهم‎‌تر از این نیست در عشق به آدم‌ها، که مستقل از نیازت باشد تمام آن دوست داشتنی که نثارشان میکنی.
 
 
دردی که نهایتا آدم را وقت و بی وقت به جایی میکشد که دوست ندارد؛ پیش کسانی که دوست ندارد؛ به کاری وادار میکند که دوست ندارد! 
و چقدر این درد قدرتمند است! 
و چقدر من قدرتمند تر که هنوز از پا در نیامده ام.
به ساز رقصیدن به معنای از پا در آمدن نیست. به معنای مدارا کردن است. به معنای صبر کردن در جایی که کاری به جز این از دست آدم بر نمی آید. البته یک کاری هست. تسلیم شدن ! ولی هنوز وقتش نیست . 
وقتی گریه می کنن پس زمینه و متن غالب آوای گریه هاشون ماما ماما هست، بچه های ریزه رو میگم. نمی دونم منی که سالهاست از شیر گرفته شدم و از مادرم دور شدم که مثلا بزرگ شده باشم، متن غالب و آوای پس زمینه ی کشش های دلم چیه، خدا خدا!.
 بچه ها مظهر توحید و سلامت روح و جان هستند، خدا کنه ما خرابشون نکنیم و بتونیم ازشون مشق خلوص و پاکی و توحید و اطمینان کنیم.

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها