نتایج جستجو برای عبارت :

منتظر یک دوست

غم اعتیادآوره. من عاشق میشم چون منتظر غمی هستم که قراره بعدش دهنمو سرویس کنه. من با خانوادم دعوا ميکنم چون منتظر حس ناخواسته بودنم، حسی که بهم غم رو تزریق ميکنه. درس نمیخونم چون منتظر غم بعد از افتادن و گند زدن هستم. من در انتظار غم نشسته‌ام. همیشه.و دوست دارم این غم رو با اطرافیانم قسمت کنم واسه همین دوست ندارم تنها باشم.
بسم الله
منتظر یعنی معترض؛واگر کسی منتظر نباشد،منتظر آینده نیست.کسی که منتظر تغییر و منتظر آمدن کسی است و منتظر يک چیز تازه ،کس تازه و حادثه تازه هست،نسبت به وضعی که در آن هست معترض است و برای همین،منتظر است.
دکتر علی شریعتی
چیزی که من فهمیده ام این است که :
این دوست خوب نیست که حال تو را خوب ميکند
در واقع حال خوب توست که دوستان و آدم های خوب را جذب ميکند !
آنقدر حال ها خراب و بد است که آن آدم خوب خوب ها هم از بدتر شدن حالشان فراری اند .
منتظر نباش کسی بیاید و اشک ها و غم هایت را پاک کند .
آدم ها دیگر حوصله ی اشک و غم خودشان را هم ندارند .
حالت را خوب کن .
مادر و پدر خودت باش .
مسئول خودت باش .
شاد باش .
آن وقت می توانی منتظر زنبورها شوی تا به دور عسل جمع شوند .
روح وحشی
+این نه گ
منتظر بودیم اسنپ بیاد. میخواست بره راه آهن. میخواست بره.برگشتم بغلش کردم.
گفت منم دلم برات تنگ میشه ولی این موقعیت واقعا عجیبه.
خندید.
خندیدم.
نفهمید چقدر منتظر اون لحظه بودم.
.
.
.
میدونم هرچی کمتر نزديکش باشم به نفع خودمه
ولی دلم که نمیدونه قلبم که نمیفهمه
تظاهر به دوست نداشتنش خیلی ضعیفم کرده
من آخر هفته ها رو دوست دارم چون تو، این روزا پیش مادرتی و خوشحالی. من تمام طول هفته برای آخر هفته لحظه شماری می کنم چون تو بی صبرانه منتظر رسیدن این روزی. بعد از آشنایی ما بهترین روز هفته در نظرم، از يکشنبه به پنجشنبه تغییر کرد چون روزی بود که تو بدون استثنا هر هفته منو دعوت می کردی خونتون. من، تو و مادرت. فقط خودمون سه تا. خونه ی مادرت تو خوشحال بودی. می خندیدی. لبخند يک لحظه هم از صورتت پاک نمی شد. تو مادرتو بی هوا بغل می کردی. هی بهش می گفتی که دل
لباس های بابایش را هرجای خانه که می بیند، با انگشت های کوچکش اشاره ميکند و میگوید : بابایی. بعد يک نگاهی به در می اندازد. میگویم بابا سرکاره.

چشم های دختران تان 4سال به در بود نه منتظر تماشای پدر نه منتظر آغوش پرمهر و امنش منتظر يک تابوت 

این روضه ها را دختردارها خوب می فهمند
امروز از جلو سفارت کشور دوست و همسایه رد شدم.
جلو درش پره اتباع خارجه(چیزی حدود 200_300 نفر) . اون طرف خیابون هم کلی پيک موتوری و کارچاغ کن حضور گرم داشتن.به مراتب بیشتر از دوستان کشور همسایه. منتظر بودن تاا يکی برای رفع نیاز به سمت شووون بیاد و اینا حمله.
یه صحنه از گیم آف ترونز برام تداعی شد،اونجا که جان اسنو و چهار پنج نفر وسط یه برکه یخ زده منتظر بودن و وایت واکرهااا اونطرف.
دیده اید گاهی انسان، بی هوا، میان زمین و آسمان، انگاری اجل معلق رسیده باشد، دلش می گیرد می رود در هم، کِز ميکند گوشه ای ؟!!
نمی دانم برایتان اتفاق افتاده است یا نه . ولی اینجور لحظه ها انگار منتظر می شویم
منتظر می شویم که کسی بیاید و از بی حوصلگی نجاتمان دهد.
 
دوست صاحب نفسی داشتم که می گفت : در عالم هستی ، انسانی هم افق تو هست، که در این لحظات، غمگین است، دلش گرفته است. برای همین هم تو می روی در هم، چون او رفته است در هم. انسان هم افق .
جستجوى نامهاى کاربران تلگرام وسیله اى براى آشنا شدن با دوستان جدید نیست. مردم معمولاً دوست ندارند پیامها را از افراد بیگانه دریافت کنند. اگر پیامهاى شما پذیرفتنى نباشند، آنها شما را ریپورت  مى کنند. اگر اعضاى گروه پشتیبانى ما ریپورت را تأیید مى کنند، اکانت شما محدود مى شود. لطفاً فقط با اشخاصى که منتظر پیامهاى شما هستند تماس بگیرید.
|Telegram|
میگن تو یه مصاحبه تلویزیونی، مجری برنامه از بیل گیتس راز موفقیتش رو می‌پرسه، بیل گیتس هم يک چک درمیاره و میگه هرچقدر دوست داری برای خودت بنویس!
 
مجری برنامه میگه منظور من این نبود، پرسیدم چطوری موفق شدین؟! بیل گیتس چک رو پاره ميکنه و میگه راز موفقیت من همینه، برخلاف شما من هیچ فرصتی رو از دست نمیدم.!
 
فرصت‎ها منتظر شما نمی‌مونند، این شما هستین که باید اونا رو به دست بیارین
منتظر یعنی که ایمان و یقینپیرو راه امیر المومنین(ع)

منتظر با فکر و اعمال و صفاتهست در راه امامت با ثبات

منتظر را هست فرمانی نکو اصبرو و صابرو و رابطوا

خویش را با حسن خلق آراستنچون که حرف از یار شد، بر خاستن

قلبی از جنس الهی داشتن اندر آن دل تخم تقوا کاشتن

منتظر یعنی که در سر یاد دوستعشق مولایش عجین با خون و پوست

منتظر هر صبح پیش از هر کلاممی فرستد بر امام خود سلام

مهرورزی با امام منتظرهست از دیگر صفات منتظر

هر که باشد لایق دیدار دوستفکر او
خیلی وقتا دوست داری تنها باشی و با هیچ آدمی در ارتباط نباشی 
حوصله هیچکسیو نداری حتی حوصله خودت 
دوست داری یه گوشه بشینی و منتظر گذشت زمان باشی 
دوست داری این روزا بگذره 
روزهای که از خیلیا رنجیدی 
روزایی که غمهات از دیگران بود 
روزایی که خیلیا دوست داشتن تو کله پا بشی ولی تو لبخند زدی و گفتی خوبم .بقیه غمهاتو ندیدن 
با سیلی صورتتو سرخ نگه داشتی 
اینجا را انتخاب کردم برای نوشتن .برای روزهای که می گذرن و من دوست دلرم ثب کنم 
شاید نوشتن بهانه ا
دیروز ظهر، دخترعمه ی نازم به دنیا اومد و من عکسش رو استوری و پروفایل واتساپم گذاشتم. 
حالا از صبح دارم با حجم پیام هایی روبرو میشم که بد برداشت کردن
شیطونِ درونم میگه سرکار بذارمشون بگم دختر خودمه
+دوست مامانم فکر کنم اشتباهی شماره ی من رو به اسم مامانم سیو کرده، صبح پیام داده تبريک میگم نوه دار شدی
من:|||
به همسرم میگم چقدر توقعات بالا رفته، دیگه منتظر بچه ی من نیستن، منتظر نوه ی منن
+بقیه هم دارن بچه دار شدنم رو تبريک میگن، خلاصه که انگار مادر
الان در حالتی ام که هیچگونه حوصله و اعصابی برام باقی نمونده، بعد از 14ماه بالاخره دلو زدم به دریا اومدم که موهامو کوتاه کنم،چهار ساعته منتظر نشستم، توی این چهار ساعت موی یازده نفرو کوتاه کرده و از این یازده نفر پنج تاشون بدون نوبت و چون دوست بودن و آشنا بودن و فلان بودن و بهمان بودن کارشون راه افتاده. :|
اعتراض های من هم هیچ نتیجه ای نداره و تنها جمله ای که میگن اینه که این زود تموم میشه صبر کن ده دقیقه دیگه تمومه، ده دقیقه ای که قرار بود منتظر ب
شابد دوست: زهرا ی قسمتی از کتاب شازده کوچولو هست که میگه : بدتر از اونی که بیای و کسی متوجه نشه ، اینه که بری و کسی متوجه نشه! . البته ما متوجه شدیم که تو رفتی.
زهرا:
شاید دوست: خب زهرا من ی رب دیگه جمع ميکنم میرم.
زهرا: باشه.
شاید دوست: دست بده!
شاید دوست: بوسم کن!
زهرا: بوسم نمیاد!:-\ 
شاید دوست: دیگه باهات حرف نمیزنم!
زهرا :خب نزن! 
شاید دوست: زهرا؟!o__0
زهرا: فک‌‌کردی برام مهمه؟!

خدایا! فکر‌ميکنن اینکه با من حرف بزنن یا نزنن برای من مهم ه!:-\ 
.
سلام
من 4 سال پیش وبلاگ بهشت من رو داشتم و با خیلیا دوست بودم، هنوز که هنوزه به اون دوران خوشم، یادم میاد ماه رمضان هم بود که قبل سحری با چندتا از دوستان چت ميکردم، وای چه دورانی بود، اگه قبل اینکه بیام اینجا و ببینم که هنوز دوستام تو دنبال کننده ها و دوستانم هستن هم یاد اون موقع ميکردم
و این که دیشب من به همه ی کسایی که وبلاگشونو دنبال ميکردم با کلی ذوق و شوق پیام دادم، حالا هم منتظرم
منتظر دوستایی که داشتم
منتظر اونایی که هنوز هم پیامای خصوصی
رنگین کمون منتظر بودمنتظر یه نشونه منتظر نشونه هایی که بهش بگن همه چیز همون طوریه که باید باشهرنگین کمون میخواست که نشونه هایی باشن که بهش بگن کیه ؛ بهش بگن که هنوز یه چیزایی هست که بشه بهش امید بست.
 
کسایی هستن که دوستت داشته باشن هنوز همه چیز اونقدرا هم رو دور تکرار نیفتاده اون هنوز منتظر نشونه ها بود و هنوز فکر می کرد برای این کار دیر نیست
 
رنگین کمون منتظرش بودمنتظرش بود تا بیادحداقل قبل بارونحداقل قبل از این که مجبور بشه بر
رنگین کمون منتظر بودمنتظر یه نشونه
منتظر نشونه هایی که بهش بگن همه چیز همون طوریه که باید باشه
رنگین کمون میخواست که نشونه هایی باشن که بهش بگن کیه ؛
بهش بگن که هنوز یه چیزایی هست که بشه بهش امید بست.
 
کسایی هستن که دوستت داشته باشن
هنوز همه چیز اونقدرا هم رو دور تکرار نیفتاده
اون هنوز منتظر نشونه ها بود و هنوز فکر می کرد برای این کار دیر نیست
 
رنگین کمون منتظرش بودمنتظرش بود تا بیاد
حداقل قبل بارون
حداقل قبل از این که مجبور بشه
به هوای این روز های ماه مبارک که چند خط بیشتر قرآن می‌خوانم.
هی هرچند آیه که می‌خوانم. بعدش يک آیه پشت بندش می آید.آی بنده هایی که گناه کردید اگه توبه کردید خدا را مهربان میابید.یعنی.بنده های جان این ماه ماه شماست.من آغوشم را برای شما باز کرده‌ام.نکند نا امید شوید.نکند این ماه تمام شود و شما جزء پاک شده ها نباشید.
نکند.
بعد . ولی خدا.نگاهش. رفتارش.قلبش.مثل خدا می‌ماند.
جلوه ای از خدا می‌داند.یعنی چه؟
یعنی ولی غریب‌ش. مهدی غر
منتظر نشوید 63 ساله شوید !
در سال 1977 يک مرد 63 ساله، عقب يک بیوک را از روی زمین بلند کرد تا دست نوه‌اش را از زیر آن بیرون آورد. قبل از آن هیچ چیزی سنگین‌تر از کیسه بیست کیلویی بلند نکرده بود !
او بعدها دچار افسردگی شد‌ ، می‌دانید چرا ؟
چون در 63 سالگی فهمیده بود چقدر توانایی داشته که باورش نداشته و عمرش را با حداقل‌ها گذرانده !
منتظر نشوید 63 ساله شوید ،توانایی انسان نامحدود است .
یه طوری میگن فردا ولنتاینه انگار کنکوره مثلا
اینقدر مهم و فراگیره این قضیه
اونا ک روابط خاص دارن منتظر کادوان اونام که ندارن اه حسرت ميکشن
منم که از هفت دولت آزاد اصلا برام مهم نبوده و نیست. اگرم اینقد بچه ها تو استخر نمیپرسیدن اصلا نمیفهمیدم!
نمیدونم چرا اینقدر بی حسو حالم انگار يکی دگمه استپ منو زده چیزی خوشحالم نميکنه جز اینکه بدونم میام خونه کاملا تنهام. اصلا به این فکر نميکنم کاش کسیو داشتم حالا چه در قالب دوستی چه ازدواج ولی فکر ميک
ده فرمان زندگی
 
: ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﺎﺵ ﺍﻣﺎ ﻣﺘﻮﻗﻒ ﻧﺒﺎﺵ،
ﺩﻭ: ﺗﺤﻤﻞ ﻦ ﺍﻣﺎ معطل ﻧﺒﺎﺵ،
ﺳﻪ: ﺳﺮ ﺳﺨﺖ ﺑﺎﺵ ﺍﻣﺎ ﻟﺞ ﺑﺎﺯ ﻧﺒﺎﺵ،
ﻬﺎﺭ: ﺻﺮﺢ ﺑﺎﺵ ﺍﻣﺎ ﺴﺘﺎﺥ ﻧﺒﺎﺵ،
ﻨﺞ: ﺑﻮ ﺁﺭﻩ ﻧﻮ ﺣﺘﻤﺎ،
ﺷﺶ: ﺑﻮ ﻧﻪ ﻧﻮ ﻫﺮﺰ،
ﻫﻔﺖ: ﺻﺒﻮﺭ ﺑﺎﺵ ﺍﻣﺎ ﺑ ﺧﺎﻝ ﻧﺒﺎﺵ،
ﻫﺸﺖ: ﺷﺘﺎﺏ ﻦ ﺍﻣﺎ ﺷﺘﺎﺏ ﺯﺩﻩ ﻋﻤﻞ ﻧﻦ،
ﻧﻪ: ﺑﻮ ﺑﺮﺍﺕ می مونم ﻧﻮ ﺑﺮﺍﺕ ﻣﻤﺮﻡ،
ﺩﻩ: ﺧﻮﺷﺒﺨﺘ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺰﻫﺎ ﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻢ ﻧﺴﺖ،
ﺑﻠﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺰﻫﺎ ﺍﺳﺖ ﻪ ﺩﺍﺭﻢ.
منتظر:
 
چهار سهل استچهل سال هم بیایددر انتظار بازگشتت، می مانمتا استخوان هایت رااز لوث ترکش های زنگ زده ی بیالایمو بذر گل های سوسن و یاس را در چشم های خشک ات بکارمو پیشانی بند سرخ یا حسین(ع)بر پیشانی اتگره زنم. سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
1-یه روز باید رفتیه روز باید همه چیتو بزاری و بری.
2-یه روز باید چشماتو ببندی و فقط بدویی با چشمان بسته انقدر که از پابیفتی ودیگه نتونی راه برگشتو پیدا کنی.
 
3- تا میتوانیم دوست بداریم زمانه درنگ و تردید و اما و اگر نیست. وقت تنگ است و فاصله بین بودن و نبودن بسیار اندک. انگار باید دیوانه وار دوست داشت و عاشقی کرد از بس همه چیز ب آنی وابسته است
 
1،2،3 ایهام.
 
4- 3 به یاد کشته شدگان پرواز تهران-اوکراین. آروزها امیدها هدف های بر خاک نشسته و چشمان منتظ
ساعت دوازده و نیم
می‌گویم دستم بند است نمیتوانم جواب تماست را بدهم. 
می‌گویی باشه، فعلا تا بعد! میپرسم بعد یعنی کی؟ می‌گویی عصر.
ساعت سه بی آنکه بدانی وعدگاه این روزهایمان شده. این روزها که شنیدن صدا هم سه روز درمیان یا خیلی بیشتر  شده مدام حواسم را به گوشی می‌دهم که نکند بیایی و نفهمم.
کارهایم را تند تند انجام دادم تا حوالی سه آزاد باشم و منتظر تماست بنشینم تا تو بیایی و مگر این قلب فشرده را کمی آرام تر کنی.
انتظار سخت است، آن هم برای تو که
ا
 • منتظر:
 چهل سال هم بگذرد (چهل سال گذشته و من هنوز منتظرم)منتظرت می مانمتا نفست رالبخندت رااستخوان هایت رااز لوث ترکش های زنگ زده ی بیالایمو در چشم هایت سوسن و یاس بکارمو پیشانی بند سرخ یا حسینت را دوباره گره بزنم.
 
 #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
من هنوز منتظر جوونه زدن درختام، منتظر سبز شدنشون،اما دریغ از یه جوونه سبز.از اول اسفند منتظرش بودم؛منتظر بهار، ولی وقتی بهار میرسه دیگه دوسش ندارم. از افسردگی بعد تعطیلاتش خیلی رنج میبرم:)). همش یاد شوق قبل تعطیلات میوفتم، افسرده میشم، فک ميکنم دیگه خوشی هام تموم شده تا چندین سال دیگه باید یه زندگی پر از استرسو بگذرونم.
بعضی وقتا، انتظار بعضی اتفاقا خیلی قشنگتر از رخ دادنشونن.
منتظر بهار بودن یه بهونه اس .
نمیدونم چرا الکی منتظرم !
منتظر چی هستم یا منتظر کی هستم نمیدونم!
قبل از خواب گوشیمو چک ميکنم دوباره به کامنت هام سر میزنم الکی گوشیمو سایلنت ميکنم یا از سایلنت درمیارم
آخه که چی؟ مکه قراره چه اتفاقی بیفته؟ چی بشه؟
تموم شدن همه ی اون روزای لذت بخش! من دیگه بزرگ شدم! 
آدمهایی که میتونن توی زندگیم باشن محدود شدن!
عاشق دوستام هستم دوستایی که شاید خیلی دیر ببینمشون. 
اما دور و برم آدمهای مذکری که بتونم دوستشون داشته باشم تقریبا دیده نمیشه!
گ
دوست ندارم دیگه مانتوهای رسمی بپوشم و مقنعه سر کنم 
دوست ندارم 
دوست دارم رنگی باشم دقیقا شبیه اون زنی که توی رویاهای دختربچگیم بود
دوست دارم بخندم و کاری که دوست دارم انجام بدم 
دوست دارم کار های قشنگم دیگرانو خوشحال کنه 
دوست دارم . دوست دارم 
دوست دارم قلبم زنده باشه . پیروز باشم 
دوست دارم آسمونو ببینم 
دوست دارم ستاره ها رو بشمرم 
دوست دارم دور از هیاهو بقیه عمرمو زندگی کنم .

+ البته نه اون رنگی رنگی شکل اینفلوئنسرهای خز و بی معنی ای
خدا می دونه چقدر بی تابم. چقدر منتظر. منتظر یه فصل از یه کتاب. فصلی که خیلی برام مهمه و قراره یه نفر برام بفرسته. مطمئنم اون یه نفر درک نمی کنه چقدر برام مهمه و چقدر منتظرم و نمی دونم چطوری تحمل کنم . چطوری صبر کنم. خدا کنه زود بفرسته. خدایا. خدایا.
اوضاع مملکت که خیلی قمر در عقربه‌ ولی من سعی می کنم بی خیال باشم. مسئله ی دیگه ای منو بی تاب کرده
دیشب شعرها رو فرستادم برای سین. امیدوارم بتونه کاری بکنه
شب را تا صبح منتظرش ماندم . منتظر تا بیدار شود از خواب غمگینش. او شبیه يک دختر بچه ی کوچک لجباز می‌خوابد. وقتی می‌خوابد ، بیشتر شبیه اسمش می شود . معصومانه و گرم. دوست دارم ، دوست داشتم همواره شادی را بهش هدیه میدادم .لبخند که بزند، انگار که من همه ی عمر خوشبخت بوده ام. منتظرش ماندم تا بیدار شود . تا بگوید بیا و دست هایش را برایم باز کند . مادر ، تو چقدر بی نهایت هستی . و من چه سنگدل نابینای کودنی هستم . من تورا میخواهم . تویی که گم کرده ام آغوشش را . ه
هزار سال منتظر یه اتفاق خوب باش ، عمرا اگه اتفاق بیفته!بعد اتفاق هایی که اصلا احتمالش رو نمیدی بیفته ، چنان طوری از اون بالا میوفته رو مَلاجِت که دیگه نمیتونی راه بری.
یه توصیه برادرانه می کنم بهتون.جزئی از جامعه منتظر نباشید.هیچ کس قرار نیست بیاد . قرار نیست يکی  بیاد و زندگی ما رو گل و بلبل کنه و با انتظار هیچ چیز درست نمیشه.در مواقع سختی ،  يکی از راه های تسکین روح ، پناه آوردن به واژه انتظار هست  ولی انتظار مثل ماده مخدر میمونه و جز توهم و تب
وضعیت فلسطین این چند روز آشفته بود. امانی المحدون، آن خانم باردار فلسطینی منتظر به دنیا آمدن فرزندش و دیدن صورت نوزادش بود که جایش آتشِ بمب‌ِ اسرائیلی را دید؛ این رمضان، پدر خانواده منتظر افطاری‌های غم انگیزی‌ خواهد نشست؛ در نبودِ همسرش و فرزندی که دیگر نیست. این مرد تنها پای سفرۀ غم می‌نشیند و روزه‌اش را با اشک باز خواهد کرد.
انتظارها خیلی فرق کرده‌اند، عوض شده‌اند، آدمی منتظر يک چیز می‌نشیند و چیز دیگری به او می‌دهند مثلا ما این جا
دیشب بالاخره بعد از مدت‌ها شبی رو تجربه کردم که از سال ۸۴ آرزوش رو داشتم. دیدار با دوست‌داشتنی ترین همایون ایران زمین. این‌قدر جو صمیمی و دوست داشتنی بود که مژگان بانو هم بدون هیچ تکلفی باهام حرف می‌زد. همه واسه خوشحالی من خوشحال بودن که آرزوم رو رسیده بودم بهش. ولی هرچی می‌گذره یه چیزی بیشتر ناراحتم می‌کنه. همایون راز بین منو تو بود فقط :) انتظار نداشتم همون شب کنسرتش ازدواج کنی. یادته سال ۹۲ چی جور همین همایون جان ما رو به هم نزديک کرد؟ ا
میدونی يکی از غم انگیزترین چیزهای دنیا چیه؟ اینه که آدم از يکی خوشش بیاد، ولی اون خوشش نیاد و اصلا به اینی که خوشش اومده، فکر هم نکنه. بعد اینی که خوشش اومده، روزی رو به شب نرسونه مگر اینکه به اونی که خوشش نیومده فکر کرده. منتظرش بوده. منتظر تلفنش. منتظر تصمیمش و منتظر خواستنش. سکانس غم انگیزش هم اینه که این فرد میدونه هیچ وقت این انتظار به وصال ختم نمیشه، ولی ته دلش، میخوادش و یه ذره امید، هر چند پوچ، داره. تو این جور مواقع من انتظار دارم خدا یه
صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست
بیار نفحه‌ای از گیسوی معنبر دوست
به جان او که به شکرانه جان برافشانم
اگر به سوی من آری پیامی از بر دوست
و گر چنان که در آن حضرتت نباشد بار
برای دیده بیاور غباری از در دوست
من گدا و تمنای وصل او هیهات
مگر به خواب ببینم خیال منظر دوست
دل صنوبریم همچو بید لرزان است
ز حسرت قد و بالای چون صنوبر دوست
اگر چه دوست به چیزی نمی‌خرد ما را
به عالمی نفروشیم مویی از سر دوست
چه باشد ار شود از بند غم دلش آزاد
چو هست حافظ مسکین غلا
لهمخوابم به علت استرس امتحان بسیار بی کیفیت شده. درس زیادی نخوندم و مجددا استرس این هم منو لهتر ميکنه
ولی خب این مغز وامونده‌ی خجالت نکش همچنان به کار خودش ادامه میده و بی وقفه کار ميکنه و مجال نفس کشیدن نمیده
دوستم پرسید چرا برای افسردگی دارودرمانی نه؟ گفتم چون منم تجربه ش کردم و مفید نبود جواب داد دوز درمانت کم بوده و قرصات کم زور. گفتم برای ایدای ۱۷ ساله نه کم بود نه کم زور ولی خب آره قرصای قوی تری هم بودن
بعد از اون بیشتر فکر کردم که چرا دا
مربیّان رنگین کمانی از محبّت و معرفتند و با سنگینی باری که بر دوش دارند، هیچ گاه بی تابی، خستگی، شِکوه و نگرانی به خود راه نمی دهند. آنان خوب می دانند که پاداش تلاش در راه خدا، در متن کار نهفته است. مربّی منتظر ستایش چشم ها نیست، بلکه برای او رضایت دوست» کافی است. مربی محرم و آشنای قلب هاست. دست هایش مملو از صمیمیتی غریب و لب هایش سرشار از حرف های شنیدنی است. لبخند او در هر صبحگاه، نخستین هدیه خداوند به نگاه منتظر دانش آموزان است.
ادامه مطلب

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها