نتایج جستجو برای عبارت :

من نمیخواهم بدوم

دلم دویدن می خواست. می خواستم آن قدر بدوم تا دیر نرسم به قطاری که می خواست راه بیفتد. آن قدر که پاهایم کم بیاورند. کفش پشت پایم را بزند. به نفس نفس بیفتم. باد بر صورتم بکوبد. دلم می خواست آن قدر بدوم که از شهر، آدم هایش، گذشته ام، تمام سایه ها و حتا کلاغ ها دور شوم.
محمد علی بهمنی»


گفتم بدوم تا تو همه فاصله ها را تا زودتر از واقعه گویم گله ها را چون آینه پیش تو نشستم که ببینی بر من اثر سخت ترین زله ها را پر نقش تر از فرش دلم بافته ای نیست بس که گره زد به گره حوصله ها را یک بار تو هم عشق من از عقل میاندیش یک بار تو هم عشق من از عقل میاندیش بگذار که دل حل کند این مسئله ها را گفتم بدوم تا تو همه فاصله ها را
من انقدر به دنیایِ خودم عادت کرده بودم که وقتی تو یه جمعی بودم همه سلول های تاریکم مثل بمب منفجر میشدن و انقدر سروصداهای مغزم زیاد میشد که فقط میخواستم فرار کنم بدوم بی مقصد فقط بدوم
گاهی وقتا انقد از دنیام و تاریکی هاش خسته میشدم که فقط میخواستم دو دستی آدمایِ دنیامو نگه دارمحس جنون بهم دست میدادمیخواستم کله مو بکنم بندازم دور
کلمه ها
خودم
دوست دارم خودمو رها کنم
رویاهامو
و متلاشی بشم
من زندگی رو نمی فهمم .
ا ی ن ح س ن ف  ر ت م
چشامو
کیهان کلهر و علی بهرامی فرد گوش میدهم.Where are you?
با هر نوازش کمانچه میگوید تو کجایی و مو به تنم راست میشود.خانه را تاریک میکنم.کسی نیست.روی کابینت مینشینم و سرم را می اندازم پایین.سرمای زمستان از پشت همین پنجره هم قشنگ است.شب میشود.بیخیال تمام دنیا شده ام.نميخواهم دیگر بدوم برای رسیدن به هر چیزی.همه چیز را نمیشود با دویدن به دست آورد.این روزها آغوشم را باز میکنم و بزرگ تر میکنم.چیز های کوچک را میگیرم و به آسمان میروم.خودم را باید سبک کنم.مثل همان
ای اهل حرم میر و علمدار نیامد.
امروز معنی این روضه رو فهمیدم، داغ دل رقیه خانوم و بقیه بچه های خیمه ها.
من میدونم امام خامنه ای، مثل حضرت اباعبدا. در روز عاشورا تنها نیست، ولی یک بغض تلخی گلوم رو گرفته که دلم می خواد مثل طفل امام حسن بدوم وسط میدون جنگ و به داد اربابم برسم.
 
 روز گذشته (سه‌شنبه) خبرهایی در رسانه‌های ایتالیایی منتشر شد مبنی بر اینکه علیرضا بیرانوند، سنگربان تیم ملی ایران به تیم فوتبال تورینو پیشنهاد داده شده است.
نشریه توتواسپورت تورین با مصاحبه‌ای که با سنگربان تیم فوتبال پرسپولیس انجام داده تمایل وی برای ورود به سری A ایتالیا را تأیید کرده است.
این نشریه که جزو منابع خبری نزدیک به تیم‌های شهر تورین محسوب می‌شود، در گوشه‌ای جلد خود، تصویر بیرانوند را در کنار جوایز فردی‌اش چاپ کرده و نوشته
به این فکر می‌کنم که چطوری می‌تونم همه‌ی این‌ها رو خالی کنم؟ اصلا ممکنه؟ شاید اگر بهم یه اتاق عایق صدا بدن تا پشت گردنم رو چنگ بندازم، با رنگ سیاه تمام بدنم رو رنگ کنم و بعد تمام وسایل توش رو بشکنم و جیغ بزنم و گریه کنم، بعد به سمت بیرون بدوم و خودم رو توی رودخونه پرت کنم، به جواب نزدیک شده باشم. 
الف.
 سلام.
  این که روزهای گذشته را بی‌هیچ تغییری تکرار کنی، نشانی از مردن می‌تواند باشد، نشانی از زنده‌گیِ حیوانیِ اجتماعی انسان‌ها! حالاست که دوست دارم ماغ بکشم،‌ با دست دو شاخ برای خود گذاشته، رمیده در خیابان‌ها بدوم!
بشنوید
خداوندا لطفا در نسخه بعدی چند ساعتی به شبانه روز بیفزا!من واقعا با کمبود وقت مواجهم. البته این‌که درست مدیریت نمی‌کنم هم بی تاثیر نیست. کار ترجمه هام رو تعلیق کردم چون چندین روز نمی‌تونستم چیزی بنویسم و بدقول شده بودم. از روند درس‌ها هم خیلی عقب افتادم و حالا حالا ها باید بدوم تا برسم. 
-
دلم برف‌وشیره می‌خواد.
یک قابلمۀ پر از برف که با شیره به رنگ قهوه‌ای در آمده باشه.
که با هر قاشق برفی که به دهان می‌گذارم، سرما بدوه تا مغز سرم.
که سرم منجمد بشه از سرما.
تیر بکشه از سرما.
بدوم.
بدوم.
بدوم.
و بعد دوباره از نو.
دلم برف‌وشیره می‌خواد.
از قیچی شده‌ها نوشت. کنیاک، با دختری خوابید، عطر موها لای انگشت‌هاش، .
پشتم تیر کشید، یادم نمی‌آید چه بود اما من هم قیچی کرده بودم، بخشی از خودم را و او را و جوانی را. پوست‌ها ریخته، کرم ضد چروک جواب نمی‌دهد. پاها سست شده، دلم می‌خواهد تا آخرِ کوچه تقوی بدوم، چادر دست و پا گیر شد، بادی که قرار بود لای موهام باشد چادرم را هوا کرد. جمع کن، آرام قدم بردار، سربه‌زیر، متین، در شأن تو نیست، .
من تب دارم. 
ای اهل حرم میر و علمدار نیامد.
امروز معنی این روضه رو فهمیدم، داغ دل رقیه خانوم و بقیه بچه های خیمه ها.
من میدونم امام خامنه ای، مثل حضرت اباعبدا. در روز عاشورا تنها نیست، ولی یک بغض تلخی گلوم رو گرفته که دلم می خواد مثل طفل امام حسن بدوم وسط میدون جنگ و به داد اربابم برسم.
من آدم برگشتن نیستم اما به تو برمیگشتم. کافی بود لب تر کنی. و گریمه. گریمه از این همه غصه دار شدنم. گریمه اینطوری به گل نشستم. گریمه از اینقدر مچاله شدن بالام. که میدونی؟ حق منی که واسه هر فاکینگ چیز کوچکی میجنگم نیست اینا. د حق من نیس اینا لامصب. پس کی دنیا یه جا به دل من راه بیاد؟ واسه هر چیزی باید بدوم و دهنم سرویس شه؟ دهنم سرویس شده و نشد که. دیدی؟ گریمه.
یه شب طولانیدر حال خواندن انگل شناسیدر حالی که نمره انگل شناسی بندپایان رو به زور و زحمت گرفتمبا بدبختی و درس خوندن تو راهروی سرد و شلوغو امشب ازون شبای طولانیه.که نه صبح میشه نه میتونی بخوابی.به قول سهراب سپهری:آنقدر بیتابم که دلم میخواهد بدوم تا ته دشت بروم تا سر کوه.نه کسی پیام میده نه زنگ میزنه.:(فضای مجازی امروز شدیدا خلوت بود و کلی حوصله ام پوکیده:(نمیشه یکم کمک کنید؟
فعلا مثل خانواده ای که نمی خواهد بپذیرد عزیزش مرگ مغزی شده، سعی می کنم همچنان فرض کنم اینجا را می توانم نجات دهم.
دوست داشتم جای جدیدی برای نوشتن پیدا کنم. حرف جدیدی بزنم. آدم جدیدی باشم.
یک سال اخیر کن فی شده ام. پاییز 96 سعی کرد به زمینم بزند. ادای ایستادن را در آوردم اما پاییز 97 ضربه ی آخر را زد. دوست دارم فرار کنم. فقط بدوم. مثل فارست گامپ از خودم. یا مثل جاگوار(در فیلم "آخرامان") از دیگران. 
فردا قراره امتحان دوی 540 متر بدم و من هم ماشالله تند :دی
 
متاسفانه فیزیک بدنم طوری هست که نمیتونم تند بدوم نه اینکه چاق باشم ولی در کل اونقدرها نمیتونم تند بدوم ، در هر حال این احتمال وجود داره که رکورد بیشترین زمان ثبت شده در تاریخ جهان و در دوی 540 متر رو از آن خود بکنم و البته جهانی بشم :دی
 
 
+انیمیشن bao رو حتما حتما نگاه کنین کلا 7 دقیقه هست :) واقعا احساسات مادر رو به  خوبی نشون میده و کارهایی که ما باهاشون میکنیم . انیمیشن silent هست ولی بهتره با
حالم خوب است، نه از اون حال خوبایی که از ته دل بخندم، کلی بدوم، بالا و پایین بپرم یا دستامو هوا کنم نه از اینا نه.
از اون حال خوبایی که دیگه به یه خط ثابت میرسی 
پاره پاره های قلبت رو به دست میگیری، گریه میکنی، بیصدا تو خلوتتتنهایی 
یهو یاد مرگ می افتم یاد لحظه ای که دیگه نیستم و هیچ کدوم از اینا اهمیت نداره 
آروم میگیرم، آخر که چی یه روزی یه جایی مرگ هم به سراغ من میاد و خط ثابت زندگی من ابدی میشه.
 
پ ن: به خودم قول ساختن دادم ساختن دل ، زندگی
وقتی با هر شلیکِ دشمن
دلت بریزد،
وقتی برای کشیدن ِ هر ماشه
دستت بلرزد،
برای جنگیدن دیر است!
باید "دوست داشتنت" را بغل بگیرم
و تمام این جنگ را یک نفس بدوم.!
حتما جایی در جهان خواهد بود،
که هیچ چیزش بوی بوسه و باروت ندهد!
مهدیه لطیفی
راجع به یه مسئله خیلی مهمی میخواستم سرچ کنم
گفتم بدوم برم دسشویی و بیام کارمو انجام بدم
در این حد که حتی لپ تاپو هم روشن کردم که تا میام اینم بالا اومده باشه
برگشتم هرچی فشار آوردم یادم نیومد راجع به چی بود :|
ولی یه سوال چند وقته واسم پیش اومده
واقعا چجوری میتونن برن دسشویی پی پی کنن و باسنشونو نشورن؟
من که تا ۶۰ لیتر آب نریزم رو خودم دلم رضا نمیشه پاشم :|
ال میگفت بچه های ایرانی یه بطری و یه ماسماسکی روش میزنن و همیشه همراهشونه.
خب آخه یه بطری آ
فردا قراره امتحان دوی 540 متر بدم و من هم ماشالله تند :دی
 
متاسفانه فیزیک بدنم طوری هست که نمیتونم تند بدوم نه اینکه چاق باشم ولی در کل اونقدرها نمیتونم تند بدوم ، در هر حال این احتمال وجود داره که رکورد بیشترین زمان ثبت شده در تاریخ جهان و در دوی 540 متر رو از آن خود بکنم و البته جهانی بشم :دی
 
 
+انیمیشن bao رو حتما حتما نگاه کنین کلا 7 دقیقه هست :) واقعا احساسات مادر رو به  خوبی نشون میده و کارهایی که ما باهاشون میکنیم . انیمیشن silent هست ولی بهتره با
مبل استیل کد 6 
 
بسیار زیبا 9 نفره رنگ طلایی  با جلو مبلی عسلی تمام چوب راش با فوم سرد کار خانه رنگ چوب و پارچه به سلیقه ی مشبتری عزیز  
 
گروه تولیدی قراگوزلو اراعه ارائهدهنده ی مبل با خرید راحت بدوم واسطه با قیمتهای عالی خرید صفر تا صد تولیدی قراگوزلو در خدمت شما عزیزان هستیم برای سفارش با شماره ی زیر تماس بگیرید
 
09197622418     09391352644  
امروز جمعه ست . در حالی که فردا میانترم دارمدلم برای خونه تنگ شده
هوا این روزها خیلی خوبه و دوست ندارم تو اتاقم بمونم اما چه میشه کرد که شلوغی برنامه و سنگینی درسها اجازه بیرون رفتن نمیدن
تا یکم به خودت بیای روز تموم شده
شب هم که میرم سر کار :d :)))
ولی کلا روزهای باحالیه
بهار قشنگیه.دوستش دارم
هرجا رو نگاه میکنی سبزه ، زرده ، صورتیه ، و رنگارنگه *_*
و حتی احساس روزهای کنکورم رو هم دارم.منتظرم ببینم این مرحله از زندگی چی برام داره .
دوست دارم یه تا
5
خسته تر از آنم که "از آیینه بپرس نام نجات دهنده ات را" به فعل برسانم!درعوض مانند کوآلایی به تخت چسبیده ام و "اعوذ بالنوم من کل احزان" را به فعل میرسانم!
 
+هفته دیگر امتحانات ترم تابستان شروع میشود و این یعنی بازگشت به خانه،نميخواهم بروم،نميخواهم شنیده های این روزها رو به چشم ببینم!
چیزی که الان میخوام اینه که برم یه جای بلند و زیر آفتاب دراز بکشم و آسمون رو نگاه کنم. موزیک جدید مورد علاقه ام رو پخش کنم و دیگه به هیچی فکر نکنم. یا شاید هم به همه چیز فکر کنم. شاید برم یه جایی یکم بدوم، یا ته یه کافه ی شلوغ و پر از دود سیگار، بشینم و هات چاکلتم رو مزه کنم و یه کتاب فانتزی از دایانا واین جونز بخونم. تا سر کوچه برم پی دی اف انگلیسی یه کتاب ترجمه نشده اش رو پرینت بگیرم، سر راه برای خودم 400 گرم پاستیل بخرم و به ویترین پر از ماگ گالری ه
وقتی با هر شلیکِ دشمن
دلت بریزد،
وقتی برای کشیدن ِ هر ماشه
دستت بلرزد،
برای جنگیدن دیر است!
باید "دوست داشتنت" را بغل بگیرم
و تمام این جنگ را یک نفس بدوم.!
حتما جایی در جهان خواهد بود،
که هیچ چیزش بوی بوسه و باروت ندهد!
مهدیه لطیفی
1. ساعت ۸ صبح پا شدم و شسته رفته و اب و گلاب زده نشستم منتظر.
الان ۹ و نیمه و بعد ازین انتظار باید بدوم که به جلسه ده و نیم برسم
تا سحر چه زاید باز.
2. ساعت 11 و نیم و من جلسه دومی رو با اولی جابجا کردم که بهتر شه. وسط جلسه دومی برای جلسه اولی بهم زنگ زدن  و من نشنیدم.حالا نشستم منتظر تا باز بلکه زنگ بزنن.پاهام سر شد از انتظار.همی حالام پیام دادن برای جلسه سومی.من میترسم این وسط اگه لازم شه برم دست به اب و باز بیام ببینم زنگ زدن چه گلی به سر بگیر
وقتی با هر شلیکِ دشمن
دلت بریزد
وقتی برای کشیدن ِ هر ماشه
دستت بلرزد
برای جنگیدن دیر است!
باید "دوست داشتنت" را بغل بگیرم
و تمام این جنگ را یک نفس بدوم!.
حتما جایی در جهان خواهد بود
که هیچ چیزش بوی بوسه و باروت ندهد!
مهدیه لطیفی
یک چیزهایی هستند که هم خوبند و هم خوب نیستند هم عقلت تاییدشان میکند هم دلت اما شب که میشود دلت هق میزند که اصلا نميخواهم منطقت هم وا میرود و میگوید حالا اینطوری اشکالی هم ندارد کنار بیا جانم و تو فریاد میزنی نميخواهم میفهمی نميخواهم و سکوت میکنی 
 
+میخواستم ننویسم میخواستم هرچیزی که به خودم مربوط میشود را پاک کنم اما اگر اینجا نباشد من کجا بنویسم ؟ و اگر ننویسم احتمالا منفجر میشوم من نميخواهم منفجر بشوم دردناک است .
 
_که درون سینه هامان ماه
می توانستم دختری عشایری باشم. زیر سیاه چادر» به دنیا بیایم. در کودکی دنبال بزها بدوم و با خاک و گِل و سنگ بازی کنم. در نوجوانی بلد بشوم نان بپزم. جاجیم و گبه ببافم و دوغ و پنیر و کره درست کنم. شاید در جوانی با پسری از قبیله ی خودمان یا قبیله ای دیگر  ازدواج کنم و کودکانی بزایم. شاید هم نه. مدت زمانی کوتاه یا دراز بزیَم و در روزی گرم یا شبی سرد، این جهان را پشت سر بگذارم. این تصویر تماما زیبایی است. این قصه، هیچ کم و کسری ندارد. چه کسی گفته است حتمی
سلام خوبید رفقا؟
ببخشید من خیلی کم پیدا شدم
خوب زندگی کردن توی پایتخت یعنی حروم شدن کلی ساعت از روزت توی ترافیک، و بدو بدو کردن سرعت زندگی به هر حال در شهرهای بزرگ بیشتره واگر توهم ندویی جا میمونی.9 ساعت کار کردن و بعد برگشتن به لونه و باز اشپزی و تلاش واسه فردا میبینی یهو شده ساعت 12 شب و از خستگی نمیفهمی کی خوابت میبره
زندگی دقیقا همینطوری میگذره تنها حسنش اینه چندروزی یکبار مخاطب رو میبینم.
شاید خیلی هاتون ندونید مخاطب کی وچیه و.
خوب ما 7 سا
 
من خیلی بدهکارم.
بخاطر همه عرق های نریخته، کارهای نکرده، زحمت های نکشیده
بخاطر همه نقص هایی که باید برطرف میکردم و نکردم
بخاطر همه وقت ها و انرژی ها و فرصت هایی که تلف کردم
بخاطر همه عادت ها و خصلت هایی که باید ایجاد میکردم و نکردم
بخاطر همه وقتهایی که ناامید شدم
بخاطر همه وقت هایی که مقاومت نکردم و تسلیم شدم
بخاطر همه بارهای روی زمین مانده ای که برنداشتم
 
بخاطر اینکه باور نکردم مهم ترین جای زمین ایستادم.
 
 
و قطعا لیاقت این شاهراهی که ب
یه همچین بنده ایم که پای حرفم نمی‌مونم هیچکه حتی بیست روز بیست روز هم زیر خواسته هام می‌زنم
پ.ن۱نوشته های سال۹۵پ.ن۲خواسته ی ۲۲ خرداد با خواسته ی ۱۲ تیر سال۹۵زمین تا آسمون با خواسته ی ۲۳ خرداد سال ۹۸ فرق داره پ.ن۳جالبه بدونید که به هر سه خواسته ها هم نرسیدمنرسیدم چون . ندویدمندویدم چون . می‌ترسیدممی‌ترسیدم چون . پ.ن۴#یک‌بیت‌شعرگفتم بدوم تا تو همه خاطره‌ها را پ.ن۵شما هم از این نوشته های زیرخاکی اگه دارید نشون ما هم بدید باش؟
 
سال پیش دانشگاهی خیلی رومون فشار بود. فراتر از تمام بچه های پیش دانشگاهی دیگه
چون ما مدرسه مونو تغییر داده بودیم و همه میگفتن شکست میخورین. دائم القا میکردن و ما مثل یه جنگجو ایستاده بودیم
حتی بعضیا از روی ترحم غرورمونو خرد میکردن و به تصمیم مون احترام نمیذاشتن. این بیشتر درد داشت.
خیلی صبوری کردم. شاید 7 ماه تحت فشار دائم. تا سنجش اصلی یعنی بعد عید، هیچکس رومون حساب نمیکرد.
اون موقع ها وضعیت سفید نشون میداد؛ نوبه اول پخشش بود.
یه شب ، ساعت 8 که
جلوی تاکسی نشسته بودم. راننده نگاهم کرد و گفت: چقدر موها رو سفید کردی» !
راست می‌گفت، بیشتر موهایم سفید شده است. گفتم: بله» . راننده پرسید: برای مردن آماده‌ای؟!»
گفتم: چی؟!» راننده گفت: میگم برای مردن آماده‌ای؟» گفتم: مگه قراره بمیرم؟» راننده گفت: آره دیگه. چشم به هم بزنی رفتی. زود. خیلی زود» !
برای مردن آماده نبودم حتی برای شنیدن این حرف هم آماده نبودم، ولی انگار راننده مطمئن بود که به زودی می‌میرم!
به راننده گفتم: من نمی‌خوام به ا
روزی هزار بار این وبلاگو چک میکنم به عشق این که یکی یچیزی گفته باشه
خیلی تنهام 
صبا هفت صبح بیدار میشم شروع میکنم به درس خوندن تا شب ساعت دوازده 
حال ابن روزای من مثه مرده ها شده 
اصلا نمیفهمم دارم چیکار میکنم اصلا نمیدونم دارم چیکار میکنم
خیلی زندگی سختی دارم 
کارم شده رویا بافی 
تفریحم شده رویا بافی 
رویای قدم زدن تو پارک
رویای شنا کردن رویای زندگی کردن 
از اولشم زندگی کردن یه رویا بود برام
تو این تنگ کوجیک و سیاهی که خونه ام شده هیچی نیست
دیروز که از اتاقم بیرون آمدم دیدم پشت در هر کس کاغذی چسبانده‌اند با نوشته‌ی کریسمس غیرمنتظره، یک شکلات هم روی آن چسبانده‌اند. کلی ذوق کردم و شکلات را توی کیفم گذاشتم. الان یادش افتادم و با خوشحالی خواستم بخورمش، ولی شک کردم نکند از آن شکلات‌های الکل‌دار باشد؟ رویش هم نوشته‌ای نداشت و دست آخر دل به دریا زدم و بازش کردم و به امید اینکه مغز فندقی بادامی چیزی داشته باشد گازش زدم. و با اولین گاز مایعی از شکلات بیرون ریخت :/ حالا من پشت مانیتورم
این روزها بدجوری فکرم پریشون شده. یه اسب لجام گسیخته شده که هر لحظه داره به سمتی میتازه  و هی هی و های های منم به هیچ جاش حساب نمیکنه. موندم بذارمش به حال خودش که تا نفس داره برای خودش بتازه که وقتی خسته شد و از نفس افتاد برم بهش یه لجام سفت و سخت بزنم یا از همین الان بدوم دنبالش و مهارش کنم که این خطر گم و گور شدن خودم رو هم در پی داره. 
البته علت این اوضاع رو هم خوب میدونم. علت این اوضاع به هم ریختگی روزمرگی هاس که باعث شده وقتی برای لحظه ای اروم
فقط یک لحظه تصور کن تصور کن فقط "تصور" که شب میلادت،با یک بغل گل تازه که البته عطرش میان عطر ِ سیب ِ مست کننده ی حرم گمشده ،به سمت ضریحت بدوم تا به بهانه دادن گل به روی مــآهت،خودم را در آغوشت رها کنم . . . تو خودت گلی ح س ی ن گل ها ذره ای زیبایی به تو اضافه نمی کنند .ما فقط گل ها را کنار تو میچینیم تا عالمیان ببینند هر گلی کنار تو چهره می بازد .صل الله علیک یا اباعبدالله .هزاران سلام و درود خدا بر تو ح س ی ن چقــــــــــــــــــــدر آ

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها