نتایج جستجو برای عبارت :

من رل پسر میخواهم

ميخواهم بنویسم. ميخواهم بگویم نذر کرده‌ام. ميخواهم بگویم خوابت را دیده‌ام. ميخواهم بگویم از مردهای میانسال با ریش دراز می‌ترسم. ميخواهم بگویم وقت خداحافظی بهم میگه مواظب سلامتیت باش». میخوام بگم بی‌خوابی باعث ترس میشه. میخوام بگم هیچ کنترلی روی خودم ندارم. ميخواهم بگویم انگار از دور دارم خودم را نگاه می‌کنم. ميخواهم بگویم cosmology به فارسی میشه "کیهان‌شناسی"! میخوام بگم که . ولی از دیروز صبح تا حالا بیدارم. دیشب تا صبح داشتم به پروگرام‌ها
سلام انار عزیزم! محبوبم جانانم! کار خوبی کردی که نیامدی! نه اینکه مشتاق دیدنت نباشم! نه! برعکس تو که باشی من همه چشم میشوم غرق میشوم از من چیزی نمیماند من همه تو میشوم و تو این را دوست نداری خوب میدانم! خبرم را داری؟ که انصراف داده ام؟ ميخواهم دکتر بشوم ميخواهم اگر حالت بد شد کاری باشد که از دستم بربیاید ميخواهم برایت آن دوربینی که میخواهی را بگیرم ميخواهم . بماند! بقیه اش بین خودم و خدای خودم است تو فقط خوب باش مرا بس است :)
میدانی چیه ناتانائیل؟ ميخواهم دور باشم. از کسی که دوستم نداشته و ندارد و توانایی دوست داشتنم را ندارد و کسی که بسیار دوستم دارد ولی ناخواسته همیشه باعث می شود غمگین باشم. ميخواهم دور باشم، آن قدر دور که دیگر به اجبار دوست نداشته باشم و بتوانم خودم باشم بدون مودیفیکیشن. من دیگر مسئولیتی ندارم، ميخواهم تنها باشم، ميخواهم یک انسان مجزا باشم که خودش تصمیم میگیرد چه احساسی داشته باشد و یا چه کار کند. از این تحمیل* متنفرم. 
سلام مادر.قصد داشتم نوشته های مشهدم را اینجا بگذارمحیفم آمد اسمش را عوض کنم.ميخواهم بنویسم مادرميخواهم بی پروا باشمميخواهم از قید و بندهای شیطانی رها باشمو تنها قیدی که مرا تادیب می کند،از عشق به تو و خاندان و پیروان راستینت سرچشمه بگیرد.مادرجانممی دانم که صادقانهیاری ام می کنیمن باید تکیه کنم به توو باور کنمکه هستی.مادرِ عزیزتر از جانم.
این مدت شاهد یک عدد نباتِ نامهربان بودم، یک نبات سخت گیر و بهانه گیر! نباتی که مدام غر میزند. هر چند که این نبات راهم دوست دارم، بالاخره آدم که از خودش جدا نمیشود، ولی این نبات چندان دوست داشتنی نیست، ميخواهم بکوبمش و همانطور که دلم میخواهد از نو بسازمش، ميخواهم فردا نباتی متفاوت باشم، نباتی قوی تر، صبور تر، مهربان تر.
میدانم نبات، میدانم که این مدت خیلی به تو سخت گرفته ام، ميخواهم بیشتر از قبل تو را دوست بدارم، ميخواهم بیشتر از قبل به تو تو
.
بسم رب الفاطمه اهرا
سیاهپوش کرده ام هم ظاهرم را هم دلم را
راهی حرم رفیقم .
ميخواهم امشب تا صبح کنار سلطانم سراپا خاک شوم
ميخواهم امشب تا صبح دستان خالی ام را کنار ضامن آهو به پیشگاهتان بلند کنم مگر نبینید تهی بودنش را
ميخواهم امشب تا صبح  کنار امام رئوفم برای باباعلی جانم ، برای شما ضجه بزنم
ميخواهم امشب تا صبح پا به پای صاحب عزایتان بیدار بمانم و اشک بریزم
ميخواهم امشب تا صبح برای قلب مولای غریبم دعا بخوانم تا کمتر قلب مبارکش بسوزد
چندیس
هی میام بنویسم، مرکز مدیریت باز میکنم، دستم به نوشتن نمیره ، باز میبندمش
ای اعصابم به هم میریزه
همش بحثه این و اونه
نمیتونم تمرکز کنم
 خونمون هم که هیچی، قربون کاروانسرا
البته اینکه ما تو خونه خودمون زندگی نمیکنیم هم بی تاثیر نیست!
قبلا هم عرض کرده بودم، کلاااااااا درگیر آرامشم!
من هنوز هم گاه گاهی به ازدواج فکر میکنم. اما نه فی نفسه فعل ازدواج؛ بلکه به تقابل آن با زندگی در خارج بیشتر فکر میکنم. معمای عجیبی است. نمیدانم چطور میشود آن را حل
جانانم! 
 
تو کدامین حسی؟ فیک و بدلی هستی یا میتوان در تو حیات و روحی را هنوز فارغ از مال و منال و پول جستجو کرد؟ من بوی گَزِْ روح تورا ميخواهم جانانِ جهانم. ميخواهم گذشته را نادیده بگیرم و به آینده خودمون چشم بدوزم.
 
 نه به درک میروم، نه گم میشم» سعی میکنم برای تو و خودم بمانم
جانانم! 
تو کدامین حسی؟ فیک و بدلی هستی یا میتوان در تو حیات و روحی را هنوز فارغ از مال و منال و پول جستجو کرد؟  من بوی گَزِْ روح تورا ميخواهم جانانِ جهانم. ميخواهم گذشته را نادیده بگیرم و به آینده خودمون چشم بدوزم.
 نه به درک میروم، نه گم میشم» سعی میکنم برای تو و خودم بمانم. 
شانه های دلربای یار ميخواهم فقط
تکیه گاهی مثل یک دیوارميخواهم فقط
مانده ام من بر سر یک اشتباه لعنتی
فندکی با چند نخ سیگار ميخواهم فقط
در هوای سرد پاییز و به یادش نیمه شب
شاملو را با نوای تار می خواهم فقط
شک و تردیدی که افتاده به جانم اینچنین
جسم و روح یار را بسیار می خواهم فقط
سید امشب را به یاد یار نجوا می کند
باز هم یک کاغذ و خودکار می خواهم فقط
من ڪه ایمان داشتم #اعجاز ميخواهم چڪار؟
تا صدایت گوش هایم را نوازش میڪند،
تار و سنتور و نے و آواز ميخواهم چڪار؟
#شهریار
#کانال_آوای_شبانه_پارسا
#اخبار_روز_ایران_و_جهان
-tumblrhttps://avayeshabane.tumblr.com
آخرین خبرها و اتفاقات روز در وب سایت:
websitehttp://aparssa.wordpress.com
منبع خبری کانال:
#BBC_News
مشاهده مطلب در کانال
بسم الله الرحمن الرحیم
تا کی زمان دارم ؟
چرا هیچ کاری نمیکنم؟
تا کی شعار ؟
تا کی تنبلی؟
تا کی رکود؟
تو را ميخواهم توراميخواهم تورا ميخواهم
بیا حدیث را در آغوش بگیر
بیا دلم را با نور بی منتهایت روشن کن
من ضعیفم
نمیتوانم خودم کاری برای خودم کنم
بیا و تو مرا به سوی خودت بکشان.
یا من بیدهه ناصیتی.
شخصی نزد حکیمی رفت و گفت: من ميخواهم به خوشبختی برسم حکیم پاسخ داد ابتدا من را حذف کن که نشانه منیّت و غرور است و سپس ميخواهم برسم را حذف کن که نشانه زندگی در آینده و از دست دادن اکنون است حال تو خوشبختی و این یعنی یعنی زندگی صحیح در حال
خدا خر را آفرید و گفت: تو بار خواهی برد از زمانی که آفتاب بدمد تا شب و 50 سال عمر خواهی کرد.
خر گفت: ميخواهم خر باشم اما فقط بیست سال عمرکنم. خدا پذیرفت.
خدا سگ را آفرید و گفت: تو نگهبان خانه ی انسان خواهی شد و هرچه دادند خواهی خورد و سی سال عمر میکنی.
سگ گفت: ميخواهم سگ باشم اما 15سال برایم کافیست. خدا پذیرفت.
ادامه مطلب
در همین لحظه همزمان به سه موضوع از سه وجه زندگی ام فکر میکنم. 
انقلاب و متعلقاتش ، او و علاقه اش به من و پاسخم به او ، فوتبال ،چیزی که فکر میکنم ميخواهم ادامه زندگی ام را با او بگذرانم یا به قول انگلیسی ها ‌به چشم career ام به آن نگاه میکنم ‌. 
شاید برایتان عجیب باشد. برای خودم هم عجیب است ،ميخواهم برای هرکدامشان مثل همیشه بولشیت نوشته هایی سرهم کنم و بچسبانم به دیوار این فلک زده ‌‌.
چقدر این سبک نوشتن به خط خطی کنی مثل من نمیاد !
ای عشق ♥♥♥♥♥♥♥♥♥
از میان تمام چیز هایی که دیده ام 
تنها تویی که ميخواهم به دیدنش ادامه دهم.
از میان تمام  چیز هایی که نفس کشیده ام 
  تنها تویی که ميخواهم به نفس کشیدنش ادامه دهم .
خنده نارنج طعم ات را دوست دارم 
چه باید کنم ای عشق ؟؟؟
هیچ خبرم نیست که رسم عاشقی چگونه بوده است 
   هیچ نمی دانم عشق ها ی دیگر چه سان اند 
 اما  این را بدان من با نگاه کردن به تو ، 
  با عشق ورزیدن به تو 
زنده ام و نفس میکشم 
اصلا میدانی چیست ؟؟؟
عاشق تو بودن ذات
یک وقت هایی میشود که عمیقا ميخواهم ناخن هایم را در گوشت بدنش فرو کنم و جوری خط بیندازم که رگه های خون روی پوستش دلبری کند و خورده پوست های کنده شده خون الودش که زیر ناخن هایم مانده عذاب وجدانم را ده برابر کند.ميخواهم جوری در گوشش داد بکشم که موهایش سیخ شود و چشمهایش اشک بزند.ميخواهم مثل سگ هار دهان کف کرده جوری گازش بگیرم که گوشتش کنده شود و درد کل بدنش را بی حس کند .میدانید او مرا حرصی میکندنمیتوانم ببینم اعصابش خراب است نميخواهم اینطوری
خسته شده‌ام از آکبند ماندن ذهنم
دیگر ميخواهم بخوانم و بنویسم
قبلاًها خواندن‌هایی داشتم اما
ميخواهم منظم و همیشه بخوانم
و البته درموردشان بنویسم
تا برایم انگیزه‌ای باشد
 
برنامه‌ام این است که فعلا فقط رمان‌هایی که همیشه آرزوی خواندشان را داشتم بخوانم
یک لیست از آنها تهیه میکنم
در اکسل هم یک جدول از آمار مطالعه‌ام خواهم داشت
 
به امید خدا و خودم :)
 
مغز عزیز کوفتی ام ،تو خعلی زبان نفهم و احمق هستی و من ميخواهم از تو جدا شوم .از ته قلبم عاشقت هستم مغز عزیز و کوفتی ام.ولی من باید از تو جدا شوم . تو مرا به فاک داده ای مغز عزیز و کوفتی ام  . تو با من آن کاری را کردی فرهاد با شیرین نکرد:/کاش میشد دهانت را ببندی. من دیگر تحمل شنیدن وراجی هایت را ندارم . تو هر بار اشک مرا در می آوری، مغز عزیز و کوفتی ام. من دیگر نمی‌خواهم با تو ادامه دهم و اصلا میدانم که از اول دعوایمان سر این بود که تو همش حرف خودت را می
سلام 
تمام شد . البته ميخواهم که تمام شود، باید قدرت نداشته ام را جمع کنم، لاشه ی ضعیفی را که هرروز با خودم به دوش میکشم را جمع کنم، افکار و آرزوها و عقایدم را سامان دهم، به جای مهمل بافتن در مجاز و سیاه کردن کاغذ کمی جامه ی عمل بپوشم و در نهایت خدا را خدا را خدا را ‌.
خدا را برگردانم . 
به دنبالت نمی آیم، چون ميخواهم به دنبال او بروم .
ميخواهم از تو هجرت کنم، خودت میگفتی انسان برای پیشرفت هجرت میخواهد، پیامبر (ص) هم هجرت کرد تا رسالتش را تکمیل ک
سلام 
تمام شد . البته ميخواهم که تمام شود، باید قدرت نداشته ام را جمع کنم، لاشه ی ضعیفی را که هرروز با خودم به دوش میکشم را جمع کنم، افکار و آرزوها و عقایدم را سامان دهم، به جای مهمل بافتن در مجاز و سیاه کردن کاغذ کمی جامه ی عمل بپوشم و در نهایت خدا را خدا را خدا را ‌.
خدا را برگردانم . 
به دنبالت نمی آیم، چون ميخواهم به دنبال او بروم .
ميخواهم از تو هجرت کنم، خودت میگفتی انسان برای پیشرفت هجرت میخواهد، پیامبر (ص) هم هجرت کرد تا رسالتش را تکمیل ک
برای همه ی شما که در این فضا مینویسید و برای شما که هم رگ و ریشه اید:ميخواهم بگویم چقدر خوشحال و خوشوقتم که شمارا میشناسم ،روزمرگی هایتان میخوانم و میتوانم چیزهای زیادی ازشما یادبگیرم 
شما به معمولی ترین شکل ممکن فوق العاده اید و به فوق العاده ترین شکل ممکن معمولی هستید شما خودتانید و بر خلاف خیلیها سعی نمیکنید یه کپی تهوع آور باشید 
دوستتان دارم و برایتان بهترین ها را ميخواهم 
دوستدار شما : ستوده 
+شبیه پست خداحافظی به نظر میرسد؟ ولی قرار
سلام به جنون دوباره ی شبانه ام
بلای حیات چه بود که دچار ما شد
چه بود که طناب دارش را از روز اغاز به گردن ما انداختند و محکم کردند
کاش مادرم ان روز مرا به این کره ی خاکی نیاورده بود
کاش مرا به این بلا مبتلا نکرده بود
این جنون تمام شدنی نیست 
هرچقدر هم دست و پا بزنم تا طبیعی زندگی کنم سر اخر در تاریک ترین لحظه ی شب خیره به دیوار مقابلم این جنون لعنتی برمیخیزد و گلوی بی جان مرا می فشارد
ای جنون شبانه 
دیگر نميخواهمت 
ارامش ميخواهم
به جای سرمای جان
در این لحظه، که قلبم از شوق لبریز از عشق شده است، ميخواهم سوگند بخورم، به یگانگی تمام نام های زیبایت، که من هرگز، جز برای تو خودم را تسلیم نمی کنم و تا همیشه دوستت خواهم داشت و برای همه چیز سپاسگزار مهربانیت خواهم بود. 
خدای من، تو را امشب، تمامِ تمامت را برای خودم ميخواهم، برای خودم که از شوق بودنت لبریز از عشق شده ام، عشقی بی مثال، عشقی یگانه. 
میدانم که تو در هر لحظه در قلب من می تپی و رهایم نمیکنی، خوب میدانم که تو از احوال من آگاهی، تو را
این روزها بیشتر و بیشتر نگرانم و دچار استرس.
کدامشان تویی!کدامشااان تویی که بگویم بله!خدایا اگر نبود خواستگاری راحت میگذشتم و روزهایم سپری میشد،اما
امروز که خانم مدیر گرام مرا کشید کنار و از من خواستگاری کرد مانده بودم! به نه گفتنم مطمئن بودم اما با خودم می‌گفتم این همان مدیریست که از همان اول به دلت نشست همان که گفتی خیلی دوسش داری،حالا اگر کسی باشد شبیه به همین مدیر با همین جذبه و مهربانی و وقار و شخصیت، باز هم میگویی نه؟!
باز هم گفتم ن
شاید باید دوباره شروع به نوشتن کنم. مغزم پیچ در پیچ راهی شده که من را در خود می کشد. حتی قکر کرده ام به روانشناس و روان پزشک ولی در اخر. مگر از حقیقت کم میشود؟
امروز صبح ذوق شعریم برگشته بود. در نطفه خفه اش‌ کردم. من ادم منطقی هستم اما سیاهی های در ان بلعیده شده ام باعث تفکرات عجیب و وسواس های غیر معمولم می شوند. تمام قبلی ها ذوق شعر بود و او نبود. این بار‌ميخواهم برعکس باشد.
نمیتوانم خودم را پیدا کنم. یک من عجیبی در وجودم ریشه دوانده که به شدت با
ميخواهم طلاق بگیرم و جدا بشم
سلام
لطفا افرادی که تجربه ی طلاق داشتند ، اینجا بنویسند تا از نظرات دوستان استفاده کنیم.
اصلا طلاق گرفتن خوبه یا بده ؟
چجوری باید طلاق بگیریم ؟
مراحل جدا شدن از شوهر چیه و چجوریه ؟
اینکه میگن طلاق ، منفورترین حلال خداست درسته یا نه؟؟(یعنی نباید طلاق بگیریم ؟!؟ )
چرا خانواده ها میگن تحمل کن و طلاق نگیر ؟!؟
کلا نظرتون راجع به طلاق چیه ؟
همه کامنت بزارن لطفا
برای چه باید یکی وبلاگ اضافه می زدم؟
راستش.نمی دانم. شاید چون از فضایش خوشم می آید. از صقحه انتشار و دکمه سبز و خوشرنگ ذخیره خوشم می آید. از نظراتی که برایم می آیند خوشم می آید. از آدم هایش خوش می آید.
شاید چون از پنل کاربریم کمتر از فولدر پیشنویس دوم اورسینه می ترسم. 
شاید چون.ميخواهم بهتر و مرتب تر و سامان یافته تر بنویسم. 
شاید ميخواهم احساس مفید بودن.نه تحصحیح میکنم. کمتر مضر بودن داشته باشم.
پس من.از امروز. از روز بیستم اردیبهشت سال 1399،
حرفِ خودم این است که دوست ندارم بزرگ شوم، یا حداقل چندسالی زندگی متوقف شود و بعد بزرگ‌ شوم. چرا که همه آگاه‌اند به این حرف که با بزرگ‌شدنِ انسان، دردها هم همراهِ تو بزرگ‌ میشوند. گاهی حتی از تو پیشی میگیرند و در زمانی که فکرش را نمیکنی، در یکی از کوچه‌ پس‌ کوچه‌های دل، مچت را میگیرند و حرفشان را میکوبند بر سرت.این دردها ولی ااما همیشه تلخ نیستند؛ گاهی شیرین‌اند، آنقدر شیرین که گویا تو خودت دوست داری که زمانی طلب‌کارِ تو باشند، از تو حس
 
ميخواهم دعا کنم؛ برای آبادانیِ کشورم، برای شادیِ دل‌های بی‌قرار، و برای سامان گرفتنِ روزگارِ مردمی که به امیدِ فرداهایی بهتر، سختیِ این‌روزهایشان را به جان خریده اند.ميخواهم دعا کنم؛ برای آنهایی که رفتند و ندیدند و برق چشمانشان بی فروغ شدبرای سرنشینان هواپیمایی که پرکشیدند برای 179 نفری که کشته شدند و 80میلیون زخمی ای که از خود به جای گذاشتند. و برای آنهایی که قد میکشند و فرداها را چشم به راهند.
من روزهای خوب و شادی بی انتها را، من
بسم الله الرحمن الرحیمخودم را دوست دارم!همه جا همراهم بوده؛ همه جا☺️یکبار نگفت حاضر نیستم با تو بیایمآمد و هیچ نگفتحرف نزدگفتم و او شنیدرنجش دادم و تحمل کرد.خودم را سخت دوست دارم!خودم را آنقدر دوست دارم که ميخواهم برای حال خوبش تلاش کنم.خودم را آنقدر دوست دارم که ميخواهم فقط برای او زندگی کنم.هرچندهراز گاهی دلم را میشکند اما باز هم دوستش دارم و میبخشمش تا بایستد و اشتباهش را جبران کند☺️خودم را آتقدر دوست دارم که هرروز در آغوشش میگیرمش
تو را می‌خواهم 
برای همیشه 
تا پنجاه سالگی
شصت سالگی
هفتاد سالگی .
تو را می‌خواهم برای چای عصرانه
تلفن‌هایی که می‌زنند و جواب نمیدهیم
تو را می‌خواهم برای تنهایی
تو را می‌خواهم وقتی باران است
برای راه رفتن‌های آهسته‌ی دوتایی
نیمکت های سراسر پارک‌های شهر
برای پنجره‌ی بسته
برای وقتی که سرما بیداد می‌کند
تو را می‌خواهم
برای پرسه زدن های شب عید
نشان کردن یک جفت ماهی قرمز
تو را ميخواهم
برای صبح،
برای ظهر،
برای شب،
برای همه‌ی عمر .

M&H#
انی لا املک فی الدنیا
الا عینک.
و احزانی
که من در دنیا چیزی ندارم
جز چشمهایت.
و غم هایم
(نزار قبانی)

من امروز از دیروز دلتنگ تر هستم. قلبم تیر میکشد، نفسم بالا نمی آید. ميخواهم خودم را دور بیندازم، اما دلم، ذره ذره وجودم به خواستن تو آغشته است. میترسم در حق خودم اجحاف کرده باشم. 
راه میروم، مینشینم، خسته میشوم، تنها میشوم اما فقط تو را ميخواهم. کم میشوم، تکه تکه میشوم،آب میشوم، اما دست از خواستنت برنمیدارم. که من جز چشم هایت، و غم هایم چیزی ند
شارژ دارد اما خاموش می شود،
شارژر را وصل میکنم، حجم باتری را یک درصد می زند
روشن می شود، بالای 30 درصد شارژ داشته 
موبایلم را میگویم،
حالش نامعلوم است،
هم خراب شده هم نشده
هم حالش خوب است هم نیست
درست مثل صاحبش!
کتری را گذاشته ام روی گاز 
منتظریم آب جوش بیاید برای مهمانها چای درست کنیم،
مهمانمان به مادرم میگوید: دخترت دل گنده اس، دلش هیچ جوش ندارد.»
ميخواهم باشم، در عین نبودن
نميخواهم نباشم، هستی به جبر یا اختیار، خواسته ام است.
ميخواهم بروم،
دوم مرداد سالروز میلاد سردار شهید حاج احمد کاظمی گرامی باد.
فرازی از وصیت نامه شهید: 
خداوندا فقط ميخواهم شهید شوم شهید در راه تو، خدایا مرا بپذیر و در جمع شهدا قرار بده.خداوندا روزی شهادت ميخواهم که از همه چیز خبری هست الا شهادت، ولی خداوندا تو صاحب همه چیز و همه کس هستی و قادر و توانایی.
 
خب ميخواهم اموزش گرفتن اکانت رایگان کلش را اموزش بدم .
1-باید بروید در جیمیل
2-گذینه نوشتن پیام را میزنید
3-ایمیل سوپرسل را میزنیم(soperselcelas@gmail.com)
4-موضوع را مینویسی(درخواست اکانت کلش)
5-پیام را مینویسیم(سلام بر سوپرسل عزیز من ميخواهم اکانت کلشم را عوض کنم من جیمیل و رمز اکانتم را میدم تا یک اکانت قوی به من بدهی
با تشکر از سوپرسل(مثال)
رمز:hgyhgy1234
جیمیل:hgyhgy@gmail.com) میتوانید نوشته را از وبلاک کپی کنید و در جیمیل بزنید
6-بعد از یک یا دو ساعت جیمیل و رمز اکا
 
حس من به زندگی‌ام ، به زندگی خودم و همه‌ی آدم‌های مثل من ، این است که گیر کرده‌ایم توی یک کوچه‌ی بن بست، راه برگشتمان را نابود کرده‌اند . دارم غرق میشوم توی یک اقیانوس از ناامیدی و بی‌فردایی ، دست و پا میزنم که فرو نروم. آدم‌هایی که شاهد دست و پا زدن‌های منند ، لبخند میزنند و میگویند : دلت خوشه. میگویند : بعدش چی؟؟ من اما فقط ميخواهم که فرو نروم . می‌دانی ، ما راستی راستی داریم میمیریم . هیچ چیز روشنی شاید منتظر ما نباشد، من در اوایل دهه‌ی
دفن میکنم اکنون پوست انداخته شده سال بیست و دو را و هرآنچه قبلش بوده. قد کشیده و ذهن کوتاه مانده در چارپاره ی در قدم ننهاده به دنیای بیست و سه سالگی رغبت برگشت ب عقب ماندن در گذشته ی همین دیروز که بسان بادی سرد و سنگین که تکثیر شد بر پیکره ی اوهام و اوصاف حال دنیای جدیدم. آماده نیستم ميخواهم جلوی زمین را بگیرم که هی دور خورشید نچرخد یا اصلا ميخواهم بروم فضا شنیده ام آنجا عمر دیر به دیر میگذرد. مرا هوس کثیفی فراگرفته که خیال پخته دیروز و دنیای خا

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها