نتایج جستجو برای عبارت :

من درخودم جاگیر شده ام

‍ رفتی، دلیل مختصری هم نداشتم
بیچاره من که دردسری هم، نداشتم
من را دوای عشق صدا میزدی ولی
وقتی دوا شدم، اثری هم نداشتم
آری ثمر نبود،به جز تجربه درعشق
حالا شکسته ام ، ثمری هم نداشتم
چون پادشاه بی کس و کاری که بعد مرگ
یک تخت مانده و پسری هم نداشتم
ای کاش بعد رفتن تو از کنار من
میشد که لااقل خبری هم نداشتم
حالا من و من و من و من مانده درخودم
بیچاره من که دردسری هم نداشتم
#حمید_رفایی
⛭@hamidrefaeipoem
به دنبال خدا.
کوله پشتی اش رابرداشت وراه افتاد.
رفت که دنبال خدابگرددوگفت :تاقلبم ازخداپرنشود برنخواهم گشت .
نهالی کوچک کنار راه ایستاده بودمسافرباخنده ای روبه درخت گفت :چه تلخ است کنار جاده بودن ونرفتن ودرخت زیر لب گفت:ولی تلخ تر آن است که بروی که بی ره آورد برگردی ،کاش میدانستی آنچه در جست وجوی آنی ،همین جاست .مسافرگفت :یک درخت از راه چه میداند،پاهایش در گل است ،اوهیچگاه لذت جستجورانخواهد یافت.ونشنید که درخت گفت:امامن جستجو راارخود آغاز
اگر بیکار هستید برای دریافت شغل 
و قبل از شروع به انجام کار
 و یا اگر میخواهید در  شغل فعلیتان موفق باشید میتوانید از فرشته کسب و کار کمک بگیرید
قبلا هم عرض کردم زیاد به اسم فرشته تکیه نکنید گفتن وظایف فرشته ارتعاش بسیار بالایی دارد
فرشته کسب و کار یک ﻣﺤﺎﻓﻈ ﻋﺎﻟ ﻣﺮﺗﺒﻪ ﺍﺳﺖ ﻪ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺗﺮسی که در رابطه با جذب شغل دلخواهتان دارید  ﻭ ﺍﻧﺮﻫﺎ ﻧﺎﺷ ﺍﺯ ﺁﻥ، ﻣﺤﺎﻓﻈﺖ ﻣﻨﺪ.
ﺍﻦ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺕ ﻣﻨﻔ ﻧﺮﻭ ﻣﺤﺮ ﺑﺮﺍ ﻫﺮﺍﺗﻔﺎﻕ
دلم میخواد تو این شرایط سازمان سنجش روبگیرم فقط بزنم ازاون حرکتا هس که طرف یه چرخ میزنه با پشت پاش میزنه توصورت طرف بعد طرفم پخش زمین میشه ازاونا که اسمشم نمی دونم نه واقعا احساس میکنم سازمان سنجش داره لذت میبره این جوری باروح وروان جوونای مردم بازی میکنه .من سه شب درست حسابی نخوابیدمممممم(اکنون زارزدن من را تجسم کنید)حالا شما فک کنید تواین اوضاع احوال نابسامان بنده یک عدد دخترخاله  مریض وروانی  دارم زنگ زده بود گوشیم دیده بوده جواب ن
یک بغض سردر گم نشسته در گلویم -من بودم و من با خودم من رو به رویم -در من صدای خسته ای آواز میخواند -من با کسی حرفی ندارم که بگویم -دنبال خود میگردم اما در خیالم -من با خودم باید خودم را هم بجویم -آمد کسی تنها کنار من قدم زد -من درخودم بودم که آمد او به سویم -او روح سرگردان من بود و خودم بود -من گم شدم در لابه لای آرزویم -ای کاش میشد یک نفر با من بماند -ای کاش میشد بشکند بغض گلویم -. 1397/12/28 ."" میثم ""
.
دلیل ناراحتی ام را نمیدانم دلیل اینکه چرا دراین محیط تهوع اور مینویسم را هم نمیدانم هیچ چیز نمیدانم فقط میفهمم که درحال حاضر همه چیز ناراحتم میکند اینکه چرا همان وقت این وبلاگ کوفتی را پاک نکردم؟هیچ چیز نمیدانم و نمیدانم چرا اینقدر همه چیز دارد ازارم میدهد مشکلم امسال با نرفتن به دانشگاه نیست و کمتزین اهمیتی ندارد این موضوع، اصلا حس میکنم امسال اماده پذیرش این امر نبودم ولی به درک شدن نیاز دارم یک جمله هست میگوید ببشتر از نیاز به دوست داشت
+ فیلم هایش را می دهد دستم که ببینم و برای او و دوستانش جلسه
نقدی بگذارم. قبول می کنم. به بچه های مسجد هم قول می دهم برای جشن روز دختر
محتوایی آماده کنم و ارائه بدهم. یادم می افتد ماه هاست سه پروژه نیمه روی دسکتاپم دارم که دیگر روی تحویل دادنشان را هم ندارم. کارهای
تسویه حساب هم مانده. این ها را اضافه می کنم به برنامه های متفرقه روزانه. وقت کم
ندارم و اتفاقا وقت های خالی بسیاری دارم که اغلبش با زل زدن به سقف اتاق سپری می
شود.

 به لطف فراگیر شدن
طب س
بعد از دیدن پست هری تصمیم گرفتم من هم به تقلید از هری یک پست از دستاورد های تابستونم بنویسم ؛این تابستون بعد از مدت ها اولین تابستونیه که احساس مفید بودن میکنم 
و جالب اینجاست که بیشتر دستاورد هایی که داشتم مربوط به دنیای دورنیم و روح و روانمه ( فکر کنم خودتون هم از سیر پست ها متوجه شده باشین D: درواقع خفتون کردم با این قضیه )
۱_ از اضطراب رها شدم و دیگه از استرس منفجر نمیشم و افسرده نیستم
۲_از ارامش بیشتری برخوردارم و ارامش درونیم رو بدست اوردم
‍اگر رویدادی که الان اتفاق می‌افتد و ما را ناراحت می‌کند را نبخشیم چه می‌شود؟
این خشم یا انرژی منفی نوسان می‌کند و می‌چسبد به انرژی منفی‌ای که در گذشته در ما جاگير شده، از بین نمی‌رود. بنابراین نوسان می‌کند با آن فرکانس، یا انرژی مشابه خودش را پیدا می‌کند و به آن اضافه می‌شود. بنابراین انرژی منفی شروع می‌کند به زندگی کردن در ما که به آن نقش درد یا صورت درد می‌گوییم.
ادامه مطلب
وارد دفتر شدم. به محض نشستن روی صندلی‌ام و جاگير شدن در پشت میزم، همکاری که پشتش به من است، صندلی‌اش را چرخاند سمتم و گفت:اینجا چه کار می‌کنی؟
بعد روزنامه امروز را گرفت جلویم و زد زیر خنده. عکسم روی صفحه اول روزنامه بود.
خنده‌ام گرفت. جفتمان می‌خندیدیم. از فیلتر شدن گوگل همین خیرش به من رسید که چون نمی‌توانیم عکسی مرتبط سرچ کنیم تا بچسبانیم به مطلب‌مان، باید عکس خود نویسنده را به زور بچپانیم به مطلب!
حالا می‌توانم قیافه بگیرم و بگویم بلاخ
امروز روز مادر بود.به قول یکی از اساتیدم که میگفت مادر بودن یه نقش نیست بلکه نوعی بیماری است. یک نوع بیماری مزمن که حتی وقتی بچه ات پنجاه سالش هم باشد تو باز عین دوسالگی اش نگرانش هستی مراقبش هستی به فکرش هستی، غافل از اینکه همان فرزندان بزرگ میشوند و میروند سراغ زندگیشان و البته باید این راهم پذیرفت چون هرفردی که به دنیا می اید خواسته ای از دنیا دارد و میخواهد خواسته اش را برای خودش عملی کند.بخاطر همین است که میگویم مادرشدن اشتباه است. وقتی م
حمل و نقل لباس، پتو و متکا شاید کار مشکلی نباشد اما بسیار جاگير هستند و درصد زیادی از اتومبیل شما یا ماشین باربری را اشغال می‌کنند. اما آیا راه حلی وجود دارد؟ امکان ندارد که در قرن ۲۱ ابزاری برای رفع این مشکل اختراع نشده باشد! وکیوم بگ که با نام کیسه وکیوم و […]
نوشته خرید وکیوم بگ اولین بار در سپند بار. پدیدار شد.
خرید وکیوم بگ
منبع : سپند بار
اصلا دلیل اینکه زمان اینقدر تند میگذره اینه که هی برسه به ماه رمضون بعدی!! چقد زود دوباره ماه رمضون شد! :'((
این روزا همسر همش عکسا و ایده‌های جالب رو دانلود میکنه. من همش کتابای فروش و کسب و کار میخونم. و هی دنبال تجهیزات لازم برای شروع کاریم. مغزم پر از شتاب برای شروعه، ولی چون وسایل برقی پر سر و صدا و جاگير هستن دیگه نمیشه تو خونه کار کرد. و این پروسه "پیدا کردن جا برای کارگاه" عین یه سنگ گنده‌س که نمیدونم بگم افتاده جلو پامون یا بگم افتاده وسط
بعد از یک سواری بیش از یک ساعته با مترو به محل سرویس دانشگاه رسیدم برای فرار از گرمای هوا سریع خود را به اتوبوس سرویس دانشگاه رساندم بلکم به زودی حرکت کند.زمانی که وارد اتوبوس شدم به حالت خسته خودم را به روی صندلی انداختم و وقتی خوب جاگير شدم متوجه نگاهی از کنار شدم.سرم را که برگرداندم دیدم دختری از صندلی های ردیف کناری دارد به من نگاه میکند.بعد از ادامه دارشدن این نگاه به او نگاهی کردم.کمی تعجب همراه با شعف در نگاهش دیدم.مشخص بود که کار ا
آقاجان که حالش بد شد ، مادر تندی چادر گلگلی اش را سر کرد ، پره هایش را زیر بغل زد و من را کشان کشان با خود برد . نمیدانستم چرا انقدر عجله دارد . برای مرگ آقاجان ، برای دیدن صحنه ی جان دادن یا ؟
 
اما هر دلیلی که داشت ، مطمئنا آنقدر برایش مهم بود که مرا با همان دمپایی های جلوبسته ی لنگه به لنگه و شلوار قرمزی که پاچه اش در جورابم فرو رفته بود با خودش بکشد و سکینه ، به صحبت مشغول نشود .
 
وقتی رسیدیم ، صدای شیون و آه و‌ناله دلمان را تالاپی روی
چند سال پیش بود؟شش؟هفت؟
گمونم شش سال.
شب بود.با دوتا از دوستام توی اتوبوس بودیم .با کاروان رفته بودیم مشهد.توی راه برگشت یه رستوران بین راهی نگه داشته بودن.همونموقع بهمون گفتن که شام امشب با خودتونه.غممون گرفت.وسط این بیابون جز این رستوران درب و داغون و سوپرمارکت کوچیک بغلش که چیزی نیست.پیاده شدیم نماز خوندیم و نشستیم پشت میزاى رستوران.گرسنه بودیم.تصمیم گرفتیم بندری سفارش بدیم.ساندویچ ها رو کاغذ پیچ شده تحویل گرفتیم و برگشتیم تو اتوبوس جا
چقــدر باید بگذردتا مـن در مـرور خـاطراتموقتی از کنار تــو رد میشوم،تنـــم نلــرزد…بغضــم نگیــرد…
 
 
تکثـــیر مــے ‌شـــونــد و نــمے ‌مــیرند …سلـــولـــ ‌های خـــاطـــره‌ ات در مـــن …
 
 
 
بعضی وقت ها شریک تمام خاطراتتفقط یک شماره ی خاموش است . . .
 
 
 
چه تلخ است علاقه ای که عادت شود . . .عادتی که باور شود . . .باوری که خاطره شود . . .و خاطره ای که درد شود . . .
 
 
 
 
بعضی دوستیا شوخی شوخی میان و جاگير میشن توی دلت !تبدیل به یه عشق عمیق می
آدم‌ها تنها آن لحظه‌ای نیستند که تو تازه ملاقات‌شان کرد‌ه‌ای و با اولین واکنشی که ازشان دیده‌ای، صفت‌هایی را توی ذهنت بهشان چسبانده‌ای. آدم‌ها کهکشانی از لحظه‌ها هستند، گاهی به سرعت نور از کنار هم می‌گذرند و در این گذر، تداعی‌ها و تصویرهای انتزاعی ردوبدل می‌شود. گاهی اما دو کهکشان از دو آدم، همپوشانی پیدا می‌کنند. آن وقت فرصت داری که لحظه‌های خودت را پیدا کنی. جلو می‌روی و مثل فضانوردی معلق دنبال‌ کشف تازه‌ای هستی. شاید تو در دیگ
طبق افسانه‌های قوم ژیژ مردم قبیله‌ ژوژ معتقد بودند اگر برای بار اول کسی را که هیچ شناخت و پیش‌زمینه‌ای از او‌ ندارید ببینید، اولین احساسی که در چند ثانیه‌ی اول به شما دست می‌دهد، صادقانه‌ترین حسِ ضمیر شما نسبت به ضمیر آن شخص است. مثلا بنده که تاریخ نگاری قوم ژوژ را عهده گرفته‌ام، آقایی را که یک تحلیلگر ی است نه با نام نه با هیچ نشانی نمی‌شناختم. بار اول ایشان را در برنامه‌ی جهان‌آرا دیدم و همان چند ثانیه‌ی اول مفصلا در دلم جاگير ش
اگرچه یوبوت به علت هزینه کم و سهولت در اجرا به‌طور گسترده در صنعت ساختمان استفاده شده است ، ولی استفاده آن دارای نقطه ضعف‌ها و اشکالات زیادی است که توسط مجامع علمی- صنعتی به آن پرداخته شده است.
مرجع دال‌های سبک ، دستورالعمل دولتی ایتالیا مورخ 16/2/2007 پیوست D.5.1 تصریح می‌کند: در مواردی که از قالب‌های با جنس پلی‌استایرن یا مصالح مشابه ، استفاده می‌شود ، می‌بایست دریچه‌ای مناسب برای خروج فشاراضافه ناشی از متصاعد شدن گاز تعبیه گردد.» همین‌
در این مقاله قصد داریم تا نکات حرفه ای دکوراسیون فروشگاه لوازم خانگی را برای شما بازگو کرده تا بتوانید اعتبار مغازه خود را نسبت به قبل چندین برابر کنید.
 
در طراحی دکوراسیون فروشگاه لوازم خانگی به چه موضوعاتی توجه کنیم؟
اگر قصد شما از طراحی دکوراسیون فروشگاه لوازم خانگی، صرفا ساخت یک صحنه ساده با کمی جذابیت است، نیاز به رعایت نکته خاصی ندارید. تنها نورپردازی صحیح، استفاده از دکور های رنگی متناسب با دیگر قسمت های فروشگاه و غیره می تواند
سلام
پاییز نوزده
.
صبح، از بانک که بیرون آمدم حوالی نه و نیم بود . آن سمت خیابان سوار اتوبوس شدم. خط15. اتوبوسی نو و خلوت. هنوز جاگير نشده بودم که مردی خوش صدا که او هم تازه سوارشده بود شروع کرد به دف زدن و خواندن شعری درباره غریبی و استمداد از امام رضا. بغض کردم و دلم اشک خواست (تاثیر موسیقی بود یا خالی شدن حساب بانکی! هرچه بود دلم لرزید) نصفی از هفت هشت نفر مسافر قسمت بانوان، پول بهش دادیم. او ایستگاه بعد پیاده شد ولی حال من باقی ماند تا. رسیدن گ
من را کشیدند کنار که:حاضری بری لاذقیه آموزش تی۹۰ببینی؟
از خدا خواسته پذیرفتم.دوباره تاکید کردند:قصه جدیه از الان باید کرنومتر رو صفر کنی .فکر کن امروز تازه رسیدی منطقه و شصت روز دیگه می مونی! اگر هستی بسم الله.
خاطر جمعشان کردم که شانه خالی نمیکنم. همین را با محسن در میان گذاشته بودند.او هم محکم پای قولش ایستاد.باهم راهی لاذقیه شدیم.به دلیل سابقه بیشترم من را گذاشتند فرمانده و محسن هم توپچی.
لاذقیه به بی حجابی و فساد شهره است .صبح ها که از استر
پاور بانک چیست و چرا هر کاربر باید یک پاوربانک اختصاصی برای خود داشته باشد؟ برخلاف تصور، پاوربانک یک وسیله اضافی و جاگير نیست، چرا که باید به پاور بانک به چشم یک وسیله حیاتی و بسیار ضروری نگاه کرد که همراه داشتنش نسبت به دیگر وسایل ارجحیت دارد.
پاور بانک گجتی پرتابل و قابل حمل است که از یک پک باتری بزرگ تشکیل شده و درون جعبه‌ای مخصوص قرار دارد. یک پاور بانک دارای مداری به منظور کنترل جریان الکتریکی است و این یکی از اصلی‌ترین مزایای آن به شما
با توجه به کوچک بودن خانه های امروزی و نبود فضای کافی برای  چیدمان های خاص
باید نکاتی در خصوص چیدمان داخلی و اینکه چگونه فضا را بزرگتر نشان دهیم بدانیم.
تخت خواب را به گونه ای طراحی کنید که در ارتفاع باشد ،
تا از قسمت زیرین آن بتوانید فضایی شبیه انباری یا کمد دیواری استفاده کنید.
استفاه از اپن یا قرار دادن میزهایی با ارتفاع بلند در آشپزخانه که بتوان از ان به عنوان میز نهار خوری استفاده کرد.
انتخاب مبلمان ظریف ، و حذف وسایل بی استفاده ، یا میزه
قحطی قصه ها
امسال، سال قحطی دنیای قصه هاست! آرامش درون دلم، تا خدا، خداست. مردند مردمان زمان قدیم و، ماند؛ یک مشت حرف باطل و، یک دست حرف راست دیگر برای عرض هنر، پیش یار هم؛ خاموش، مثل سنگ شدن! باز نارواست باید که طوطی از قفس خود رها شود گر هند هم نشد؛ برود هرکجا هواست! بغضی گرفته راه نفس را، چو استخوان انگار در گلو شده جاگير، تا کجاست؟! اینبار حرمت دل خود را شکسته ام تا بشکنم هوا و هوس، غیر این جفاست پایان شب، به روز مبدل نمی شود!! آغاز سال، قحطی
بسم الرحمن الرحیم-نظریات شخصی است-در طول تاریخ
تا امروز  این حس ناسیونالیست که بیشتر
جنبه مخرب دارد تا سازندگی – ومتاسفانه غرب نادان وشرق کم تجربه یا ازروی عمد
ویاازروی ناچاری  اب به اسیاب ان میریزند
بیجهت نیست که تمام پیامبران اعظام صلواته الله علیهم از پیامبر اخرامان تمجید
وتعریف کر دند وحتی خودرا درحد شاگر بودن ان عظمت هانمیدانستند وبیان میکردند که
اگر ما درانزمان باشیم تابع انان خواهیم بود ولی این مسائل بشریت به هیچ میگیرد
ومتاسف
#بگو_سیب 
#دل_نوشت_ناب
#پارت_بیست‌و‌نه
گیر ماشین و زد و سری برام ت داد.هردو از عرض خیابون گذر کردیم و نگاه پوریا موقع چرخیدن و صدا کردن یکی از بچه ها روی من نشست.عینک آفتابی شو از روی چشماش به روی موهاش سر داد و چند قدم فاصله ی بینمون و طی کرد٬ لیلی دستمو از هیجان فشرد و سر زیر گوشم کرد: یعنی کوفتت بشه٬ بگو خب.
برای این که اذیتش کنم خندیدم و جواب دادم: خب‌.
نتونست چیزی بگه ٬ چونپوریا راد بهمون رسید و با اون نگاه همیشه مغرور اما موقرش بهمون س
تحریریه تابناک جهان: خاورمیانه و نظام ی، امنیتی و اجتماعی آن تا چه اندازه تحت تاثیر ویروس کرونا قرار خواهد گرفت؟ در واقع، خاورمیانه پسا کرونا، چگونه خاورمیانه ای خواهد بود؟ این سوالی است که شاید بسیاری از کارشناسان و محققان خاورمیانه جوابی برای آن نداشته باشند و یا تمایلی به پرداختن بدان ندارند.
در همین راستا، موسسه کارنگی بدان پرداخته است. این موسسه آمریکایی در مطلبی در این رابطه نوشته است:
شرایط شیوع کرونا ویروس در خاورمیانه پیچید
سلام
پاییز نوزده
.
صبح، از بانک که بیرون آمدم حوالی نه و نیم بود . آن سمت خیابان سوار اتوبوس شدم. خط15. اتوبوسی نو و خلوت. هنوز جاگير نشده بودم که مردی خوش صدا که او هم تازه سوارشده بود شروع کرد به دف زدن و خواندن شعری درباره غریبی و استمداد از امام رضا. بغض کردم و دلم اشک خواست (تاثیر موسیقی بود یا خالی شدن حساب بانکی! هرچه بود دلم لرزید) نصفی از هفت هشت نفر مسافر قسمت بانوان، پول بهش دادیم. او ایستگاه بعد پیاده شد ولی حال من باقی ماند تا. رسیدن گ
گوشی رو که مدت طولانی نگاه کنم اذیت میشم.
مثلا اینکه دیروز هم اینجا نوشتم و هم بعد مدتها اپلیکیشن اینستا رو دانلود کردم و پست گذاشتم و دایرکتهامو جواب دادم، شب چشام باباغوری شده بود.
امروز فقط به یکیش باید بپردازم.
.
هدیه دو هفته ست که اعلام کرده در فضای مجازی نخواهد بود.
و بعد از این اعلام دیگه کارگاه نیومد.
عمیقا رنجیده م.
من آدمی م که معمولا تنها بوده م. مگر اینکه کسی بخواد بیاد پیشم.
من مایند ست م رو تنهایی ه. فضای شخصیم. غار شخصیم. خودمو و خو
 
هرگوشه ی تهران جای پای یه دوره از زندگیمه با یه سری آدما آدمام تکراری نبودن ، مدام عوض می شدن هر مرحله ،  موندنی نبودن ، یا نه . من اهل موندن نبودم . گاهی فک میکنم اگه قرار باشه برگردم و‌ یه جای تهران و با همون آدما انتخاب کنم و‌بیام جلو می رسم به این نقطه که فقط و فقط باید تموم میشدن ، تموم می شدن و می رسیدم به این جا.گاهی یه محدوده پیدا میشه که آدم و گیر میندازه، می‌مونی ، هر کاری کنی ازش در نمیایی ، آدما میرن و‌میان خودشون و به آب و آت
به دعوت خودم در جمع اینستاگرامی‌های انقلابی حضور یافتم! وقتی این جمعیت انقلابی را دیدم که از ساعات اولیه جلسه حضور به عمل رسانده بودند کنار گوشه‌ای برای خودم پیدا کردم تا غیرانقلابی بودنم زیاد عیان نشود! وقتی خوب جاگير شدم یک نگاهی به دور و بر کردم و یکی یکی رفقایم را پیدا می‌کردم! بعضی‌هایشان برای خودشان کسی هستند و فرصت هیچ جلسه‌ای مهمی را ندارند ولی برای این شرکت در این دورهمی از همه زندگی‌شان زده بودند! وقتی رصد و بازرسی رفقا
 
 
 
پیرمرد روی صندلی نشست و خوب که جاگير شد گفت: آقای راننده من صادقیه پیاده میشم.
راننده: پدر جان ما میریم متروی ارم سبز.
پیرمرد: خب منو صادقیه پیاده کن.
راننده : ما اصلا صادقیه نمیریم.
پیرمرد : پس من چیکار کنم؟
راننده در حال پیچیدن داخل ستاری : ایستگاه بعدی پیاده شو، سوار ماشینای صادقیه بشو.
پیرمرد بلند شد و رفت جلو کنار راننده ایستاد. به ایستگاه نزدیک شدند، یک اتوبوس در ایستگاه مشغول سوار و پیاده کردن مسافر بود.
راننده : پدر جان باید سوار این
گاهی اوقات باتری خود گوشی به حد کافی جوابگوی مکالمه یا پیامک های اضطراری یا فعالیت در شبکه های اجتماعی و بازی نیست و در مسافرت ها و زمانهایی که دسترسی طولانی به پریز برق ندارید مجبورید زمان استفاده از گوشی را کوتاه کنید. همچنین حمل پاور بانک های معمولی نیز دشوار و جاگير می باشد. این محصول دقیقا برای همین کار طراحی شده است. پاوربانکی که به عنوان یک گارد موبایل بسیار مقاوم و شیک طراحی شده است. کافیست گوشی خود را درون آن قرار دهید تا محافظ همیشگ
نورمحمد و خانواده شش نفره اش 40 سال پیش از دیاری خشکسالی زده  در جنوب ایران به سرزمین همیشه سبز "استرآباد" مهاجرت کرده بودند با تنها  توشه ای که از آن دیار با خود به همراه آورده بودند، لباس های بلند اهالی جنوب.
 از فردای همان روزی که به شمال آمدند همگی در مزارع پنبه و جالیز مشغول به کار شدند. نورمحمد 35 ساله به همراه خدیجه  30 ساله که بچه پنجمشان را بار دار بود و دختر کوچکش را بر پشت می بست، در مزرعه پنبه کار می کردند و 4 بچه قد و نیم قدشان به خیار چی
فردا شب دارم برمیگردم جایی که توی تمام یک سال گذشته خونه خطابش کردم. خونه ای که علیرغم همه بالا پایین ها بهش تعلق داشتم وهر سرخوردگی اینجا من رو بیشتر بهش وصل میکرد. یک ساله اینجا چیزی ننوشتم. نه که نخواستم یا حتی سرم شلوغ بوده باشه. خدا میدونه چه روزایی رو به بطالت کامل گذروندم. همیشه یه جور بود که انگار دلم نمیخواست ردی از خودم بذارم اما همزمان میل به گفتن همه چیز هم داشتم. از تعلق بین دو زبان تا در ستایش سکوت. از شرق تا غرب. از خوزستان تا اصفها
the video by : http://ahlulbayt.tv/
Watch on youtube : https://www.youtube.com/watch?v=14XWqwULZao&t=150s
download video : download


download video (Covered at the beginning ) : download
Download partitioned videos : ( for share on instagram ) :
part 1             part 2  
part 3             part 4


To download any file from Picofile, first click on :

Then click on :


دانلود ویدیو اصلی : دریافت 
دانلود ویدیو ( همراه با کاور در ثانیه اول فیلم ) : دریافت 

دانلود  ( پارت بندی شده  ) ( همراه با کاور ) ( مناسب سایز اینستاگرام ) :

پارت 1               پارت 2
پارت 3               پارت 4

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها