نتایج جستجو برای عبارت :

ماه نیگون شبهایم

پند بس کن که نمیگیرم پند در امید عبثی دل بستن تو بگو تا به کی آخر تا چند از تنم جامه برآر و بنوش شهد سوزنده لبهایم را تا یکی در عطشی دردآلود بسر آرم همه شبهايم را خوب دانم که مرا برده زیاد من هم از دل بکنم بنیادش باده ای ‚ ای که ز من بی خبری باده ای تا ببرم از یادش شاید از روزنه چشمی شوخ برق عشقی به دلش تافته است من اگر تازه و زیبا بودم او ز من تازه تری یافته است شاید از کام زنی نوشیده است گرمی و عطر نفسهای مرا دل به او داده و برده است زیاد عشق عصیان
#نقددلم به سمفونی عاشقی گرفتارستبه ساز دلقک زشتی که باز بیدارستدوباره عقربه چرخید و بد کلافه شدمو من به ساعت صفر غمت اضافه شدمهمیشه آخر شبها به حرف می آیم در اخرین شریان های نبض شبهايمهنوز میشکفد حرفهای نایابم میان دفتری از واژه های بیتابم من عاشقانه ی دردم در این خرابه ی دورمن از سلاله ی ماندن ، تو از تبار عبوربه تلخی گل صبرم ؛؛تویی عصاره ی ناب تو بی کرانه ی آبی ؛؛من ابتدای سرابقسم به لحظه ی احساس جاودانگی اتفدا کنم دل و جان را در عاشقانگ
شبهای من
اندیشه ی رسا و روشن به طلب حقیقت برمیخیزد . از بسکه مصیبت نامه در
زندگیم رقم خورده و شبهايم پراز آشوب و قصه ی جانسوز گشته است . از آغاز شب تا
طلوع صبح صادق بصورت تواتر به جویای اسرار آفرینش مشغول میشود . در مسیر سیر عرش و
فرش ، آسمانها ،آب و خاک ، باد و آتش ، جماد و نبات و جانداران اهلی و وحشی قرار
می گیرد و در پی خدمت اسرافیل  ، میکائیل ،
جبرائیل و عزرائیل بر می آید شاید از این زندگی ناهمگون نجاتی حاصل آید . گذر روز
برای انسانها مکررّا عاد
نیمکت عشق:
تقدیر صنوبرها
مرگ نیست
نیمکتی است 
که عشق می‌فهمد.

پنجره:
افسردگی مزمن گرفته است
پنجره!
سال هاست
تنها خاطره اش
غروب آفتاب است.

انتظار کشنده:
کشنده تر از گلوله 
نبودن تو است 
وقتی 
تمام روزهای سال را 
به انتظار نشستم و نیامدی!

کابوس نیامدنت:
دوستت دارم هایت
کهنه شده اند
رد پایت روی سینه ام 
سنگینی می کند 
و کابوس نیامدنت سالهاست  
بی خواب کرده،
شبهايم را.

زمستان رفتنت:
- با قلبی مالامال از درد، تقدیم به شهید ناصر دورویی.
حتی شکوف
الان دیگه طوری شده که میتونم بگم بدون دیدن، زندگی ارج و قرب پایین تری پیدا میکنه. از دیدن پدیده های طبیعی که بعد بارها تجربه شدن اما یکهو چیزی نو در مقابلم میگذاره تا دیدن آدم ها و ذهنیت پیچیده ی شان. 
در کنار اینها، از کدامین چشم انداز دیدن هم مهم تر از قبل ترها شده. گاهی جایگاه فیزیکی است و این یعنی تحرک، تجربه و داوری برای خشنود شدن بیشتر از دیدن ها و یا نه، چرخیدن در پس کله و طور دیگر دیدن رویدادها. مثلا منظره ی روبروی روزها و شبهايم عمدتا بد
این روزها چقدر از امیدواری می ترسم ،می ترسم
زندگی رودست بزند،بایستد دلش را بگیرد و با صدای بلند به دلخوشی هایم بخندد.می
ترسم دلم را گره بزنم به شادابی شکوفه های از راه نرسیده باغچه خانه مان.می ترسم
از درخت نارنج خانه همسایه بگویم که شاخه های دلبرش را خم کرده به این سوی دیوار
که دست هایمان به دست هایش برسد.حیف شد که عشق لیلی واری در جوار اینها  نیست که دلم را گرم کنم و چراغی را برایش در
کلماتم روشن نگه دارم. یاد بابا می افتم آن وقت ها که دست و دلم
202-  وَ مِنْ کَلَامٍ لَهُ (علیه السلام)> رُوِیَ عَنْهُ أَنَّهُ قَالَهُ عِنْدَ دَفْنِ سَیِّدَةِ النِّسَاءِ فَاطِمَةَ (علیها السلام) کَالْمُنَاجِی بِهِ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) عِنْدَ قَبْرِهِ <السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ عَنِّی وَ عَنِ ابْنَتِکَ النَّازِلَةِ فِی جِوَارِکَ وَ السَّرِیعَةِ اللَّحَاقِ بِکَ قَلَّ یَا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِیَّتِکَ صَبْرِی وَ رَقَّ عَنْهَا تَجَلُّدِی إِلَّا أَنَّ فِی التَّ
بله بنده حقیر هم به چالش کرونا دعوت شدماینگونه بگویم که ما معمولی ها همیشه شرایطی بر زندگیمان حاکم است که نه به خودمان و نه به هیچکس دیگر نمیتوانیم قول دهیمچرا که همیشه هرجور که شده بالاخره یک شرایطی بر زندگی‌مان حاکم است که به همه از جمله خودمان باید بگویمم اگر مقدور بود.پس من برایتان آنچه مقدور بود را مینویسم و نه آنجه بر پرده ی افکار خویش در نظر داشتم.سیل کرونا که آغاز شد ما خودجوش و بی اجازه خوابگاه را ترک گفته و به آشیانه های خویش باز
همین دو ماه پیش بود که با علیرضا - دوست صمیمی دوران دانشجویی - سری به کویر لوت زدیم و با یک ماشین پر از خرت و پرت ، دو شب در دل این برهوت بی انتها به سر بردیم و به اکثر سوراخ سنبه هایش، با چاشنی ماجراجویی و کمی هم کله شقی، سرک کشیدیم. این خاطره حالا حالا ها یادم خواهد ماند.
وقتی با تمسخر تمامی قوانین ورود به کویر،  با یک پراید سفید وطنی - از نوع هاچ بکش !! - به دل لوت زدیم و تا گندم بریان رفتیم ، آنقدر انرژی گرفتیم که کمی بعد ، در کنار عظمت وهم ناک کلوت
همین دو ماه پیش بود که با علیرضا - دوست صمیمی دوران دانشجویی - سری به کویر لوت زدیم و با یک ماشین پر از خرت و پرت ، دو شب در دل این برهوت بی انتها به سر بردیم و به اکثر سوراخ سنبه هایش، با چاشنی ماجراجویی و کمی هم کله شقی، سرک کشیدیم. این خاطره حالا حالا ها یادم خواهد ماند.
وقتی با تمسخر تمامی قوانین ورود به کویر،  با یک پراید سفید وطنی - از نوع هاچ بکش !! - به دل لوت زدیم و تا گندم بریان رفتیم ، آنقدر انرژی گرفتیم که کمی بعد ، در کنار عظمت وهم ناک کلوت
این روزها پنجره ی اتاقم مأمن روزهای سخت و تاریکم شده است. هروقت دلم می گیرد و دلم میخواهد رنج هایم را برای آسمان بازگو کنم می نشینم روبرویش و برایش حرف می زنم. لیوان چایم را هورت می کشم همان طور که اشک هایم روی گونه هایم می غلتد گرمای اشکهایم مرا یاد روزهای سخت سالهای گذشته ام می اندازد. همان روزها که فریادم را هیچ کسی نمی شنید. خروارها غصه را در اعماق قلبم دفن کردم تا کسی نفهمد آنچه بر من گذشت چه بود و چگونه بود. این را مطمئنم هیچ کسی تاب تحمل ای
50 عکس نوشته شب بخیر عاشقانه + متن شب بخیر عاشقانه دلتنگی
در این طلب از سری مطالب بخش گالری عکس پرتال جامع دلبرانه قصد داریم جدید ترین و خاص ترین عکس نوشته های شب بخیر عاشقانه را برای شما عزیزان درج کنیم.
عکس نوشته شب بخیر
ضمنا درادامه متن شب بخیر گفتن عاشقانه و خاص هم قرار دارد که میتوانید از آنها استفاده کنید.
در ادامه با مطالعه ی این پست با ما همراه باشید
عکس نوشته شب بخیر غمگین
پروردگارا در این شب زیبا
ایمان غبار گرفته ما را در باران رحمت

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها