نتایج جستجو برای عبارت :

قهقهه در وایکیکی

در حالی که رئیس جمهور ، با لبی خندان و حتی قهقهه، با رئیس جمهور فرانسه و نخست وزیر انگلیس حرف می زد  همزمان بیانیه ای توسط همین کشورها و البته آلمان ،علیه ایران  صادر شده است . 
هر کسی که معنی این قهقهه ها را می فهمد لطفا برای دیگر دوستان و ایرانیانی که از دیدن این قهقهه ها، اشکشان در آمد، توضیح دهند.
 
سلااااممن میخوام درمورد سریالی که عاشقشششششم بهتون بگم.────♡────نام : خنده در وايکيکي یا قهقهه در وايکيکيژانر : کمدیتعداد قسمت ها : 20‍♀بازیگران:Kim_Jung_hyun Lee_Yi_Kyung ⚡️Son_Seung_Won ✨────♡────نظرم: کمدی و طنز موقعیت این سریال انقدر قویه که هر موقع دلم گرفته کافیه فقط یه قسمت از این سریالو ببینم!❤️خنده در وايکيکي در عین حال که فوق العاده خنده داره میشه گفت قصه فراز و نشیب آدم هایی که ما هر روز تو دور و برمون می بینیم یا دست کم خودمون یکی از
دخترک بیچاره، تنهاکه شدی، اخرشب که شد، هیس، یواشکی، هیچکس نفهمد، جلوی اینه بنشین، دستت را روی تصویرت بکش، روی گونه ات، ارام لپ خودت را بکش و ریز بخند. همان کوفتی ها را بردار و صورتت را نقاشی کن. شاد. خیلی خیلی شاد. مثل دلقکها. بعدلبخند بزن. زورکی. زیاد. ارام ارام بلندتر و بلندتر. قهقهه بزن. مثل دیوانه ها. بعد گریه کن.میان همان خنده ها یکهویی بزن زیر گریه. به چشمهای خیست در اینه نگاه کن! زیباترشده اند، تیرگی زیرچشمهایت هم شاعرانه بنظرمیرسد نه؟ بع
گوشیش کنارم بود._میدونی اسمت چیه؟
_نه!
_زنگ بزن
زنگ زدم، اسمم افتاد، قلبم مچاله شد!
شش‌ سالم بود، تازه اومده بود، تازه داشتم حروف الفبا یاد می‌گرفتم، گفت بنویس "ق" ، سرِ گردِ ق رو نوشتم و پایینش رو مثل "خ" دور دادم! گفت "این چیه؟ ق پیچه؟" و قهقهه زد!
اسمم افتاده بود روی صفحه "ق پیچ " ؛ قهقهه‌هاش توی گوشم پیچید .
+ نمیدونم حالا اسمم چیه، دنیاست دیگه، حتی شاید نوشته باشه "خانم ع"!
++ می‌کَنَم الفبا را ، روی لوحه‌ی سنگی ‌‌‌. واو مثل ویرانی، دال مثل د
اینسری دلم میخواد جای خودم باشم :)
امروز داشتیم با دو تا از بچه هامون میومدیم و خب طبق معمول
راه میرفتیم قهقهه میزدیم راه میرفتیم :)
همینجوری یه سر رفتیم بین راه ساندویچ گرفتیم با نوشابه (این نوشابه مهمه)
دلتون نخواد هی میخوردیم هی میخندیدیم انگار نه انگار یه محل عمومیه (همینقدر بیشعور)
دیگه کم کم به جایی رسیده بودیم بقیه هم با خنده های ما خنده شون میگرفت
طبق عادت ته نوشابه م رو با خودم آوردم بیرون یه ذره بعد تر خوردم (اون حس بعد از خوردن نوشابه
بسم الله
چی میتونه بگه ادم ؟ 
جز عرق شرم که میشینه به همه وجود یه ایرانی چه کاری میشه کرد
چقدر تحمل این رفتار خارج از دیپلماسی و کودک مآبانه زجر آوره .
چقدر درد داره این روزا
ایران به خودش نمیدید این همه خاری و خفت رو در جوامع بین المللی 
باور کن جناب رییس جمهور نه تنها افکار و اعتقاداتت بلکه حتی صدای خنده ها و این قهقهه مستانه ات رو هم گرو نگه میداریم برای روز حساب ،یادمون نمیره که برای ما  فقط ابرو در هم کشیدی و به درک و به جهنم خرجمون کردی
امروز خیلی خوش گذشت.همین که امتحان کنسل شد.همین که اردو بودیم.همین که کلی زدیم و رقصیدیم.همینکه پشیمونم از نرقصیدن :| همینکه کلی تاب بازی کردیم تازه از این بپربپرا هم داشت خخخخ خیلی خوش گذشت.گاهی وقتا دلم میخواد بی نهایت قهقهه بزنم و بگم مرسی خداااجونم که هستن.که هنوز هستن آدمایی که کنارشون مسخره بازی در بیاریم و من بتونم ثانیه های فراوانی رو بخندم.شکرت!

یعنی باورم شه که امروز خواب نبوده؟!که از این روزا بازم هست تو زندگیم؟از این روزایی که
دلم برای خودم تنگ شده.
من این نیستم.من پر از شور زندگی ام و رقص و رنگ و صدای قهقهه.من پر از شیطنتم و موسیقی شاد.من حال خوب کن خودم بودم زمانی .اما.اما به قول گل محمد کلیدر"روزگار.روزگار."
 
*کاش اورولوژی امروز تمام میشد.از فردا شروع دوره ی سخت بیست و چند روزه ی داخلی.خدایا به امید خودت.
بیچاره چیز خاصی نگفت
ولی بعضی حرفا تو دل آدمو خالی میکنن
هرچند میدونی الکی گفته
هرچند میدونی شوخیه
وقتی سعی میکنی با چسب بودن فرصتای یکی رو نسوزونی دل خودت میسوزه اما
حالم گرفته شد بدم گرفته شد
نه به اون قهقهه هایی که با فرندز میزدم
نه به چند دقیقه بعدش:/
دانلود سریال خنده در وايکيکي قسمت 20 با حجم کم  با زیرنویس چسبیده کیفیت خوب 
مشخصات سریال نام: خنده در وايکيکي ژانر: کمدی، درام مدت زمان: 60 دقیقه تعداد قسمت ها: 20 روزهای پخش: دوشنبه، سه شنبه سال انتشار: 2018 شبکه .
معرفی سریال | خنده در وايکيکي (به انگلیسی: Laughter in Waikiki) همچنین شناخته شده با عنوان Eulachacha Waikiki نام یک سریال کره ای محصول .
Apr 17, 2018 - (15اسفند96): تعداد قسمت های سریال خنده در وايکيکي از 16 به 20 قسمت افزایش یافت. هفته آینده (21 و 22 اسفند) نیز به جای
که هوس می‌کنی آواهای نامجو را، به محض برگشتنت به دنیا، به همان اتاق قبلی، به شاملو‌های توی قفسه و پوست پرتقال‌های لبه‌ی کمد. که نامجو را که می‌گذاری تازه می‌بینی از نصف شب گذرانده‌ای. و توی دنیا نبوده‌ای. مزه‌ی گیلاس را فهمیده و دوبار شنیده‌ای و کفت بریده‌ای. که هی بی‌اخیتار گفته‌ای لعنتی، لعنتی لعنتی. که مزه‌ی سیگار را پرسیده‌ای. که باید خودت بکشی، که آرام شده‌ای از صدای آرامش. 
می‌بینی نصف شب است و نامجو هنوز نخوانده و چراغ می‌رق
درجه ابهام:2 از 4
مردی سیاه پوست در بالاترین نقطۀ کوه ایستاده و به آدم های پایین نگاه میکند. آدم های پایین او را با انگشت نشان میدهند، مرد به خود میبالد که مورد توجه همه است و انگشت های اشاره به سمت  او نشانه رفته اند.
غرور با موهای ژولیده و قدی کوتاه از پشت به او نزدیک میشود و دستش را پشت کمر مرد میکوبد.
 مرد از بالای کوه در بین زمین و هوا معلق میشود.
همین طور فریاد میکشد و به زمین نزدیک میشود.
در پایین کوه روی زمین ورق های کاغذی سفیدی را پهن کر
برای من از داشته هایت نگو،
و از نداشته هایت!
 
از خنده هایی که زیر هزار متر خاکِ تحمیلی
دچار شلیک گلوله های فرهنگ شده اند،
با من، از قهقه هایت بگو!
از صمیمیتت با دستفروش ها،
با ملوان های سیاه سوخته ی بندر،
با سگ های بی پناه خیابان های اهواز بگو.
 
با من از فکرهایی بگو
که زندانیِ سیاه چاله های صد قرنِ پیش اند و
اما هنوز زنده اند.
 
با من دیوانه ی بی زنجیر،
شبیه حس و حال این روزها،
شاعرانه تر، آرام تر، دو نفره تر باش.
 
/.///-/
وقتی فکرتون مشغوله، وقتی حالتون بهر دلیل خوب نیست،
با کسی که دوستش دارید خوب باشید! قرار نیست قهقهه بزنید! فقط خوب باشید!
بد نباشید!
وگرنه توی سرخوشی و خوشحالی و احساس نیاز جسمی داشتن، خوب بودن به درد . میخوره!
ادامه مطلب
میپرسد؛هنوز از مریضی میترسی؟
میگویم:
دیگر فقط از خدا و آه میترسم.!
میخندد .میگوید دیوانه شده ام!حرفهای عمیق میزنم.
میگوید لابد مادر چیز خورم کرده.
میگویم.غذاهای مادر نگو.بگو مائده بهشتی.!
دست میجنباند در هوا و نچ نچ میکندوبعد قهقهه میزند.
و من به حکمت نامم فکر میکنم.
به بریدن .
‌‌
و من غریبه ام!
با خودم.
با تو.
گم شده ام.
مرا پیدا کن.
فردا یه روز جذاب و خاصه. خیلی خیلی خاصه! مخصوصا برای آرینی که ۱۸ سال پیش توی همچین روزی به دنیا اومده =)) 
داداچ مقدم شما را به کره‌ی زمین تبریک میگم D= ایشالا امسال به هرچی که میخوای برسی و بیشتر از هر وقت دیگه از ته دلت قهقهه بزنی ^_^ 
پ.ن: نمیدونی با چه مشقتی فهمیدم چندمه تولدت :/ و البته با فداکاری شیدا که اومد بهت تبریک گفت :دی 
دیگه خیلی بی حوصله شدم، زخمای زیادی برداشتم، دردای زیادی هم کشیدم، بو می کشم و ذره ذره ی لحظاتو با تمام وجودم استشمام می کنم و جشن میگیرم ! مهم نیست چون من میگم نیست؛ خودم دنبالروی خودمم ، اشتباه می کنم چون دلم می خواد و هر کاری منو به جهان نشون می ده انقدر قهقهه می زنم تا صدام به کل دنیا برسه . آره خیلی چیزا دیگه مهم نیستن ؛ من روانی لذت های مختص به خودمم و هرروزم خوشبختیو سر می کشم:)
شنبه که زنگ زد ، گفتببین بچه ، کاری که میگم و انجام ندی خط کش میخوریا ؟ کمربند حتی!
اصا وایسا ببینم ، تو چرا انقد شیطون شدی؟؟!
خندیدم و گفتم خیالم راحته این طرفا نمیاین .
دیشب آخر شب که گزارش‌کارمو فرستادم ، بلافاصله seen کرد و نوشت
یادته دیشب گفتی : شما اینورا نمیاین      آخر هفته اونجام.
من قهقهه میزدم
از ذوقی که داشت برای گفتنش . از اینکه دوباره داره میاد . از این لحنِ پیروزمندانه ی آخر هفته اونجام
که هوس می‌کنی آواهای نامجو را، به محض برگشتنت به دنیا، به همان اتاق قبلی، به شاملو‌های توی قفسه و پوست پرتقال‌های لبه‌ی کمد. که نامجو را که می‌گذاری تازه می‌بینی از نصف شب گذرانده‌ای. و توی دنیا نبوده‌ای. مزه‌ی گیلاس را فهمیده و دوبار شنیده‌ای و کفت بریده‌ای. که هی بی‌اخیتار گفته‌ای لعنتی، لعنتی لعنتی. که مزه‌ی سیگار را پرسیده‌ای. که باید خودت بکشی، که آرام شده‌ای از صدای آرامش. 
می‌بینی نصف شب است و نامجو هنوز نخوانده و چراغ می‌رق
_تو بگو، دلم به چی خوش باشه؟ به اومدنت، به رفتنت؟ به درس خوندنت؟ به خوابیدنت، به بیدار شدنت؟ "به زندگی کردنت؟" بگو به چی امیدوار باشم؟ کدومشون به درد می‌خورن؟
می‌دونی شنیدنش چه حسی داشت؟ مثل سیلی خوردن. یه سیلی محکم که باعث می‌شه بیفتی رو زمین و گوشت زنگ بزنه. اما نمی‌دونم چرا توی دلم داشتم قهقهه می‌زدم. یه خنده وحشتناک هیستیریک. و همه تلاشمو کردم، هرچی داشتم رو گذاشتم وسط که نگم: "به مردنم. می‌تونی به مردنم امیدوار باشی، حداقل تو اون یه مور
امروزه با فردی مواجه می شویم که مثل آدم های ماشینی رفتار میکند؛ کسی که خود را نمی شناسد و نمی فهمد، تنها کسی که می شناسد شخصی است که تصور می کند باید باشد، گپ زدن های بی معنایش جای گفتاری از دل برآمده را گرفته، لبخند تصنعی اش جای قهقهه خنده را، یأس ملال انگیزش جای درد راستین را، درباره این فرد دو چیز می توان گفت:
یکی اینکه از فقدان خودانگیختگی و فردیتی رنج می‌کشد که شاید علاج ناپذیر بنماید. دیگر اینکه اساساً با ما میلیون ها نفری که در این سیار
فکرشو بکن! سال دیگه این موقع، همه خانواده دور هم باشن.
 
صداهای جدیدی به خونواده اضافه شده باشه.
 
مجردا به عشقشون رسیده باشن.
 
متاهلا هم که منتظر بچه بودن، بچه دار شده باشن.
 
اون لبخندایی که از خونواده ها، ماه ها، شاید سال ها دور شده بود، بازم به لباشون برگشته باشه
 
بعد همین جور که صدای قهقهه میاد، به آرزوهایی که امسال کردیم
 
فکر کنیم و با خودمون بگیم:دیدی همه چی درست شد؟ دیدی الکی اینقدر حرص خوردی؟
 
امیدوارم همه در سال جدید پیش رو به آ
ترکیب عطر تلخ و گس مردانه و بوی دود سیگارش
مرا به یاد حرفهای فیلسوف مآبانه اش می اندازد.
وقتی از سقراط و افلاطون حرف می زد،
محو افکار و گفتارش می شدم.
می گفت؛ به سمت زندگی اپیکوری قدم برداشته.
می گفت؛ قهقهه ی زیاد آدم را به بلاهت می رساند.از اینکه عاشق این مرد فیلسوف مآب شده ام لذت می برم.
لذتی که دوامی نداشت.
اندوه و اضطراب آمدند و مثل گله های اسب های سیاه و وحشی
که در دشت می تازند، قلبم را زیر سم هایشان لگدکوب کردند‌.
اگر او بود به این نقطه از پا
خب خب خب
اینجوری شروع کنم که دیشب من با همون دوستم که خدمتتون عرض کردم بعد از مدتها رفتیم بیرون،از اتفاقات جالبش میتونم از اون پسری بگم که با یه خرس اندازه خودش داشت وسط چهارباغ راه میرفت و من قهقهه میزدم از خنده.
ما رفتیم بیرون شب قبلش هم کلی راجب مساعلمون حرف زدیم
دیشبم که رفتیم بیرون و حرف زدیم 
کلا به این نتیجه رسیدم که ببخشم و فراموش کنم هرچی بوده رو،چون من واقعا خودش و این رفاقت رو دوست دارم،هنوزم قابل اعتماد ترین فرد زندگیمه ونمیتونم ک
صد و نه روز از تولدم گذشته!
میدونم سن فقط یه عددِ،اما شناسنامه دیروز و فردایِ منِ،هجده بیست یا شایدم سی،فرق چندانی نمیکنه،زیاد مهم نیست ولی اینکه کجا و وکی زمین خوردم و چطوری پاشدم مهمِ،اینکه چی رو کی آویزه گوشم کردم مهمِ اینکه کی وقت شکستم کنارم بود مهمِ،اینکه کدوم سال های زندگیم با بغض و ترس بزرگترین تصمیم هامو گرفتم مهمِ،مثلا شاید یه روز حوالی سیزده سالگی فهمیدم اسمِ دیگه فریاد سکوتِ!
یا وقتی شب های تکرار نشدنی هجده سالگیمو سپری میکردم
این چند روز اخیر یه جمع4 نفره باحال داشتیم من و غزل و کیمیا و خواهرم هرکدوم مشکلات مختص خودمونو داشتیم اما یاد گرفته بودیم ک با وجود رنج ها بخندیم لذت ببریم برقصیم و سرخوش باشیم صب تا شب شب تا صب صدای قهقهه هامون خونه رو پر کرده بود قسمت سختش وداع مونه امشب کیمیا رف کرمانشاه فرداظهر زهرا میره همدان و چندروز دیگه غزل میره تهران و من میمونم و حوضم سعی میکنیم موقع وداع جلوی هم اشک نریزیم ک سخت تر نشه بهم قول دادیم باز همو ببینیم خدایم! خدای آرام! م
به طور کلی به عنوان فاز اول اردوی خیلی خوبی بود
از بیدار موندنای یواشکی شبا و قهقهه زدن
تا درس خوندنا و حتی اون کفتری که اونور دیوار سالن مطالعه م لونه کرده هی هی بغبغبغوووووو
از سرمای شبش و گرمای ظهرش
تا دوش آب جوش و آب یخش
از آزمون های صبح گاهیش
تا غر غر ها و جیغ جیغ های شبگاهیش
فک کنم جزو معدود زمانایی بود که میدونم میدونم بعد از کنکور حسرتش رو خواهم خورد ):)
از ساعت ۱۱ که خاموشی بود تا ساعت ۱۲ یا حتی بعضا تا ۱ بیدار بودیم
همه ش هم میخندیدیما
به
صد و نه روز از تولدم گذشته!
میدونم سن فقط یه عددِ،اما شناسنامه دیروز و فردایِ منِ،هجده بیست یا شایدم سی،فرق چندانی نمیکنه،زیاد مهم نیست ولی اینکه کجا و وکی زمین خوردم و چطوری پاشدم مهمِ،اینکه چی رو کی آویزه گوشم کردم مهمِ اینکه کی وقت شکستم کنارم بود مهمِ،اینکه کدوم سال های زندگیم با بغض و ترس بزرگترین تصمیم هامو گرفتم مهمِ،مثلا شاید یه روز حوالی سیزده سالگی فهمیدم اسمِ دیگه فریاد سکوتِ!
یا وقتی شب های تکرار نشدنی هجده سالگیمو سپری میکردم
سپاه وحشتشب با طلوع ستاره سرخی از غروب , دامنش رابر صحرا گستردانده بود. لشکر خسته, بعد از چند ساعت حرکت از کربلا , اطراق کرده بود. عمر سعد , شمر ابن ذلجوشن , حجّار ابن ابحر , حصین ابن نمیر و عمر ابن حجاج گرد آتشی نشسته  وبه پشتی های زربفت  تکیه داده بودند در حالی که طبقی از سیب و انگور روبرویشن نهاده شده بود.حجّار به نگهبان گفت:های سرباز!پس کو بریان شتر؟ مگر نمیدانی شکم جنگجویان تاب گرسنگی ندارد؟ابن نمیر گفت:شکم تو با یک شتر سالم هم پر نمی شود.(قهق
رئیس جمهوری برای برخی فصول!
 
ابراز لحیه توام با قهقهه مبنی بر منم مثل شما صبح جمعه فهمیدم بنزین گرون شده»! قبل از ادخال سرور اسباب نفرت و کراهت را نزد ملتی فراهم کرد که تصور می‌کردند ریس جمهورشان قرار است مسئولانه برای ایشان مُلکداری کند! آقای اگر نمی‌توانید دردی از دردهای مردم را تسکین دهید لااقل دیگر روی اعصاب‌شان راه نروید
ادامه مطلب
چگونه افسر اخمو را به قهقهه بیندازیم ؟ 
هنگام پارک استاندارد به جای میزان کردن سر شیشه پاک کن با جدول،  سر مبارک  افسر را با جدول میزان کرده و ماشین آموزشگاه را در جوب بیندازید بدین صورت  افسر  چهل و پنج سانتی متر از صندلی به طرف بالا پرتاب خواهد شد  و تمام  سر نشینان به اتفاق هم یک موج مکزیکی خواهند رفت :)) 
البته من همچین کاری نکردم نگران نباشین یکی دیگه از بچه ها ماشینو انداخت تو جوی:)) 
بالاخره قبول شدم ⁦خدایا شکرت :) 
تولید پروردگار نتفلیکس، با نقش آفرینی آدام سندلر و جنیفر آنیستون .
قهقهه نمیزنید ولی حوصله‌تونم سر نمیره . خلاصه مطلب اینکه سعی کردن از کنار این دو اسم پولی به جیب بزنن و فحش هم نخورن 
.
فیلم pet cemetery که اقتباسی از رمانی به همین نام و نوشته حضرت استیون کینگ هست .
ندیدمش هنوز ولی قول میدم فیلم های اقتباسی از داستان های کینگ ارزش یک بار دیدن و دارن .
.
اگه خاطرتون باشه درباره ونوم یه صحبتی کرده بودم . رو همین حساب عازم یک سفر زیارتی و سیاحتی به ایا
یه جاهایی هست که شده پاتوق پیرمردهای غیور، بعضی از پاتوق ها چند نفرس و بعضی هم یه نفره! وقتی چند نفر از پیران عزیز رو می بینی که دارن با هم می گن و می خندن با وجود این که دلت می گیره امّا صدای قهقهه شون دلگرمت می کنه که سرگرم هستن و وقتشون بهتر می گذره. امّا بعضی جاها نه می بینی یه پیرمرد تک و تنها نشسته روی صندلی و در سکوت کامل، تک تک افراد و ماشین هایی که از جلوش عبور می کنن رو زیر و بالا می کنه تا اوقاتش بگذره و روزش شب بشه. دو جا می شناسم که هر وق
به چراغ‌های رنگی شهر
و به دلتنگی میان همهمه‌ی خیابان!
به عطرت که روی سنگفرش‌های پیاده‌رو جا مانده
و صدای قهقهه‌ای که در گوش‌هایم پیچیده !
 گر چه دوری اما 
همیشه در حوالی خیالم پرسه می‌زنی!
.
 تمام خیابان‌های این شهر گواهند به شب‌های نبودنت .
پسرم هشتاد و سه روزه شده است. کلی کارهای جدید یاد گرفته است. در هفتاد و هشت روزگی، هنگامی که در آغوش آقای پدرش بود به تبلیغات کودکانه تلویزیون خیره شد. قهقهه که خوراک هر روزش است. کمی بیشتر از قبل گردن می گیرد. با "هم" گفتن من دهانش را باز می کند تا به او قطره دهم. قطره کولیکش را هم بعضی وقت ها تف می کند. در جهت گوشی می چرخد و لبخند می زند تا از او فیلم بگیرم. با او حرف بزنی با تو حرف می زند. روی شکم که بگذارمش کلی سعی می کند که سینه خیز برود ولی تنها کم
#سر:
سر به هوایم کردی
به خیالت بگو
گاهی در تب و تاب رویا
سری به خواب من بزند

#چشم:
مژگان چشمانت
عشق را ماهرانه
بر ایوان مداین دل
و آب و آیینه چشمم دوخته است

#سکوت:
به دیوار ترک خورده سکوت
تکیه داده ام
واژه های دلتنگی
همراهی میکنند
با آواز پر هیاهو غصه
قصه سکوت ام را

#دلتنگی:
طوفان دلتنگی
شاخه های صبرم را
به پنجره خاطرات میکوبد
و تو فراموش کرده ای
در قهقهه ی خوشیهایت
هق هق دلتنگی ام را

#خدا:
آغوش خدا همیشه باز است
اگر بنشینی 
عاشق وار پشت درب
با
داشت می‌خندید. همه داشتند می‌خندیدند. 
سعی می‌کرد صدای دختر عقبی را در سرش خاموش کند که جیغ می‌کشید: هستییی!! رو لباست موی دختره؟ می‌کشمت!
داشت می‌خندید که بلند شد. کسی اهمیتی نداد، همه بدجور فاز شوخی گرفته بودند. آهسته و خنده‌خنده به سمت دیوار رفت. 
با همان قهقهه شروع کرد به کوبیدن سرش به دیوار. هیچ کس واکنشی نشان نداد. همه داشتند می‌خندیدند و فکر می‌کردند دارد شوخی می‌کند. کسی نفهمید چرا آرام‌آرام زمین و دیوار خونی شد.
یک نفر دست از خند
از جان ما چه میخواهی دنیا؟ نمیبینی از تمام عائله در دنیا همین یک سر را داریم؟ از جان ما چه میخواهی دنیا؟! دست های پنجه افتابش را قرق کردی و ان ته مانده خون نخشکیده در رگ هایش را مکیدی. من جواب تمام سوالات ارسطو را میدهم. از شب تا سحر پای حرف های ارشمیدس مینشینم و انقدر برای مولانا سماع میرقصم که از شمس و شموس بی نیاز شود. همه کاری میکنم و قسم که همه چیزا را هم اگر بفهمم باز نتوانم فهمید تو از جان نحیف نگارم چه میخواهی؟ مگر پاهایت چه قدر توان دارند

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها