نتایج جستجو برای عبارت :

فسقلی خانزادهه

Rugrats Snow White,انیمیشن Rugrats Snow White با دوبله فارسی,دانلود انیمیشن هفت فسقلي با دوبله فارسی گلوری,دانلود انیمیشن هفت فسقلي با دوبله گلوری,دانلود دوبله گلوری کارتون هفت فسقلي Rugrats Snow White 2005,دانلود رایگان,دانلود فیلم جدید,دانلود کارتون Rugrats Snow White 720p,دانلود مستقیم Rugrats Snow White,کیفیت DVDRip,گلوری,لینک مستقیم,هفت فسقلي,
ادامه مطلب
⭐⭐⭐⭐⭐
ویژگی های محصول:
قطع: خشتی
نوع جلد: شومیز
خرید با تخفیف ویژه کتاب مجموعه فسقلي ها 3 اثر تونی گراس
دسته بندی محصول :
#کتاب_لوازم_تحریر_و_هنر
برای خرید با تخفیف ویژه کتاب مجموعه فسقلي ها 3 اثر تونی گراس یا دیدن جزئیات بیشتر بر روی لینک زیر یا بر روی عنوان محصول کلیک کنید.کتاب مجموعه فسقلي ها 3 اثر تونی گراس
[عکس 320×320]
دیدن توضیحات و خرید با تخفیف ویژهمشاهده مطلب در کانال
دو سه روز مونده به امتحان و بخاطر تست زدن یکی از مسرا میرن خونه مامانم که خونه خلوت باشه وقتی هر دو با همند صدای بازیشون بلنده و نمیشه تمرکز کرد. امروز فسقلي جانم داوطلب شد بره مامانم خونه برادرم مهمون بودن و فسقلي هم خوش خوشانش شد و رفت اونجا. دوبار بهش زنگ زدم حرف زدم و الان که نه شب هست واقعا دیگه دلتنگیم اذیت میکنه انقدر دلتنگشم که ابدا نمیتونم تمرکز کنم. زنگ زدم که بچموو بیارین با دایی جونش رفته ددر. شازده هم بدتر از من هی میگه نمیخوام تنها
+خاله دست زهرا چی شده؟چرا اینجوری شده؟
× مریض شد اینجوری شد! زردی نوزادی میدونی چیه؟
+اره
×خب بعضی از بچه ها به چشمشون میزنه بعضی به  مغزشون و یا دست و پاشون مثل زهرا.
+خاله!!
×جانم ؟!
+ حالا که زهرا میره تیراندازی نزنه یک جای دیگه اش رو هم ناکار کنه ؟!؟!
#غش میکنیم از خنده من و مامان و خودش!!  :))) 
فسقلي بچه چقدر دقیق فکر میکنه و نگران میشه
راست میگه خدایی چقدر اسیب دیدگی داره و چقدر زخم و زیلی شد دستام بخاطر سلاح و صندلی تیراندازی و ناخونام شکست ب
BluRay,Rugrats in Paris: The Movie 2000,WEB-DL,x265 HEVC,بلوری,دانلود Rugrats in Paris: The Movie 2000 720p,دانلود انیمیشن Rugrats in Paris The Movie 1080p,دانلود انیمیشن Rugrats in Paris: The Movie 2000,دانلود انیمیشن جدید,دانلود رایگان,دانلود زیرنویس فارسی Rugrats in Paris: The Movie 2000,دانلود فیلم Rugrats in Paris: The Movie 2000,دوبله فارسی,فسقلي‌ها در پاریس,
ادامه مطلب
بچه کوچولو ها چقد عشقن.
مخصوصا اگه فامیل نزدیک باشن.
آقا پسر داییم اینقد نازه که نگو.
خیلی وقته بچه ای رو اینقد زیاد دوست نداشتم.
فسقلي راه میره 
پدسگ یه رکابی سفید پوشیده که شیکمش ازش زده بیرون.
ای جوووونم.
موقع حرف زدن میخنده.
ای جان
یا رب نظر تو برنگرددالان توی رم دقیقا یک ماه و چهار روزه ام. مثل یه فسقلي که داره راه می‌ره و با تحیر به دنیای دورش نگاه می‌کنه. به فرهنگ و عادت مردم. به اتمسفر اینجا.این یک ماه چه طور بوده؟ نمی‌دونم!بگم گیج؟ بگم دنبال کشف؟ بگم سر در گریبان و مشغول خود؟ یا همش با هم؟
ادامه مطلب
هوالرئوف الرحیم
انقدررررر خسته م که خدا می دونه.
اون از دیشب و اونهمه پیاده روی برج میلاد. این از امشب و اینهمه پیاده روی + در به در دنبال سونوگرافیست خانم گشتن و تو بیمارستان هم بدو بدو برای کارهای چکاپ.
دلم رو خوش کرده بودم امشب تموم میشه ولی نشد. فردا هم صبح زود زنگ بزنم ببینم سونوگرافی پیدا میشه یا نه، که رضا قبل رفتن به سرکار ببرتم.
ولی دکتر الکی گیر می ده. رضوان هم فسقلي بود. خیلی هم خوش وزن بدنیا اومد.
بعدم هیچ کدوم این شکم گنده هایی که امش
هوالرئوف الرحیم
تو سرچ اینستا که نوزادهای نمکی می بینم شست می خورن یا عکسهای بامزه دارن دلم ضعف میره و خداروشکر می کنم یه دونه شو تو خونه دارم.
وای من عاشق فسقليام. 
بهش می گم:
"بزرگ نشو که بزرگ بشی یکی دیگه میارم."


خونه بدون بچه کوچیک خونه نیست.

پی نوشت:
واقعیت اینه که رضوان به فسقلي حسادت نمیکنه و دوستش داره. ولی طلب محبتش بیشتر شده. که به نظرم طبیعیه و اصلا بد نیست. قبلا همه توجهات و محبتها مال خودش بود. ولی حالا که نصف شده به شکلهای مختلف ابرا
میدونی چیه؟ کاش اونقدر وضع مالی خودم خوب بود که میتونستم با درآمد خودم برای شروع یه خونه فسقلي بگیرم با وسایل ضروری آشپزخونه؛ همین! 
خوشم نمیاد بهم بگن ایشالا برات فلان چیز رو میخرم! 
خوشم نمیاد از اینکه واسه تحقق آرزو های کوچیکم وابسته به کسی باشم.
من این شهر و این خونه (با همه رفاهی که نداره و توهمی بیش نیست) و آدم هاش رو دوست ندارم.
از وقتی فهمیدیم وارد زندگی مون شدی و یه خانواده ی سه نفره شدیم، اونقدر برکت با خودت آوردی که هرقدر هم دوتایی تلاش میکردیم، به این سرعت، اتفاقات خوب نمی افتاد
تو باعث شدی ما دوتا بزرگ بشیم، رشد کنیم بریم جلو
و ما این پیشرفت رو مدیون وجود تو هستیم دخترک فسقلي
تو اومدی تا خوشبختی مون رو کامل کنی
بی نهایت دوستت داریم و برای به آغوش کشیدنت لحظه شماری میکنیم
شروع هشت ماهگی شروعی برای شیطنت های جدید
صبح زودتر از ما بیدار میشه و شروع میکنه به بازیگوشی
به حدی که شیشه‌ی عینک پدرگرامیشون رو از جا دراورده بود :)))
فک کنم باید بندمش به خودم فسقلي رو 
همشم دنبالشم که وقتی با کمک پشتی و در و دیوار سرپا وایساده نخوره زمین
با این همه مراقبت کمِ کم روزی پنج بار رو زمین میخوره 
حس میکنم دارم سخت ترین مرحله بچه‌داری رو میگذرونم 
شایدم اینا یه مقدمه باشه :|
روزگاری آدم‌ها روح‌های بزرگ و بلندی داشتند چنان که جهانی را در آن می‌گنجاندند و به این سادگی‌ها هم دست از آن نمی‌کشیدند. شیطان تشنه چنین ارواحی بود و حاضر بود در ازای آن هرچه بخواهند به آنها بدهد، از شیر مرغ گرفته تا جان آدمیزاد. ولی دریغ از کسی که مایل به فروش باشد. برخلاف امروز که همه صف کشیده‌اند روح تنگ و محقرشان را به هر قیمتی که شد بفروشند. فقط می‌خواهند از دستش خلاص شوند. دیگر قیمتش اهمیتی ندارد. اما حالا دیگر شیطان طالب این ارواحِ ه
صبح است ساقیا قدحی پر شراب کن
دور فلک درنگ ندارد شتاب کن
زان پیشتر که عالم فانی شود خراب
ما را به جام باده ی گلگون خراب کن
شب بیست و سوم و شب قدر
فقط اونجاش که ساعت دو و نیم چراغای مسجد روشن باشه ببینی چند تا فسقلي(بخونین مهندسای آینده)نشستن و دارن جز سی قرآن رو میخونن
تو هم چند صفحه ی آخرش همراهیشون کنی و افتخار کنی همچین شاگردایی خدا بهت داده.
امشب همشون افطار دعوتن اگه خدا قبول کنه و البته ان شالله .
سوال : یعنی میشه وقتی عزراییل بیاد بتونی بگی
شازده دوره ب موسیقی رو که تموم کرد یه جشن گرفتن و قرار بود با بقیه بچه ها که تو سازهای مختلف از همون اموزشگاه فارغ میشدن کنسرت داشته باشن. چند جلسه تمرین گروهی داشتن که شازده ما حالش بد بود بابت آنفولانزا ولی تمرینا رو شرکت کرد. سه تا آهنگ گروهی زدن و یه تک نوازی داشت و آخر سر هم یه لوح تقدیر گرفت که اولین لوحش بود. خب الان که نوشتم یادم اومد که چهارمین بود. شازده و فسقلي کلاس های لگو رو هم میرن و الان ترم چهارم هستن و برای سه ترم قبلی سه تا لوح
این حجم از پسر دوست بودن در من بیداد میکنه، علتش اینه مامانم از بس عاشق پسردایی و پسرعمه و پسرعمو و. همچیه منه ! 
 انگار ژنتیکیه ! عزیز جون هم عاشقِ پسر بود مامانم ِ منم.
چون طرف بابا اینا همه دختر دوستن، مادرشوهر مامانم عاشق دخترش بود:/
یک عدد فسقل 7 ماهرو کشتم من ،اونقدر لپ کشیدم ،اونقدر بوسش کردم ، اونقد بازی کردیم که جفتمون زودی خوابمون گرفت ،
بهش میگم : پسری قند عسلی جیگری قندی نباتی آبنباتی 
از ذوق موهامو میکشید
صورتمم چنگ انداخت فسقلي!
این حجم از پسر دوست بودن در من بیداد میکنه، علتش اینه مامانم از بس عاشق پسردایی و پسرعمه و پسرعمو و. همچیه منه ! 
 انگار ژنتیکیه ! عزیز جون هم عاشقِ پسر بود مامانم ِ منم.
چون طرف بابا اینا همه دختر دوستن، مادرشوهر مامانم عاشق دخترش بود:/
یک عدد فسقل 7 ماهرو کشتم من ،اونقدر لپ کشیدم ،اونقدر بوسش کردم ، اونقد بازی کردیم که جفتمون زودی خوابمون گرفت ،
بهش میگم : پسری قند عسلی جیگری قندی نباتی آبنباتی 
از ذوق موهامو میکشید
صورتمم چنگ انداخت فسقلي!
پسرا هر دو آنفولانزا گرفتن و با اینکه سخت بود بالاخره گذشت ولی دو هفته بعدش شازده گوش درد شد خیلی وحشتناک و تا الان در این یک هفته سه مرتبه دکتر رفته. مطب دکترا هم واقعا شلوغه و با زور ماسک و روسری مثلا سعی میکردم حداقل ویروس جدید نگیره. دیروز که شازده موند خونه مامان و منم از اداره رفتم اونجا و تا بخوام وقت دکتر بگیرم و بریم دکتر و داروها رو بگیریم شد ۱۰ شب برگشتیم خونه خود بچه واقعا خسته شده بود منم که یکراست رفتم دوش گرفتم و تصمیم گرفتم فرداش
"ژ" به کیف‌های سفری من می‌گه جادویی. یه کوله‌پشتی مشکی و یه کیف دستی قهوه‌ای به طول یه وجب، که دل هر دوشون هم دریاست. اولین‌باری که محتویات کوله‌ام رو دید گفت لعنت بهت چطور همه‌شو جا دادی توش، و دفعه‌ی بعد که کیف دستی‌ام رو باز کرد رو به "نون" گفت کیف‌های این جادویی‌ان، ببین چی رو چپونده تو این! امروز برای چندمین‌بار کیف‌های جادویی‌ام رو آماده کردم برای سفر. خیلی دلم می‌خواد ماجراجویانه‌طور بنویسم قراره بزنم به جاده و حافظا. ولی واقعی
همیشه تصورم از فاطمه خانم یه دختر بچه فسقلي و ریزه و میزه بود  مثل این بچه؛



نهال عمـــــــــــــــــــــــر تو ای دوســـــــــــــــت همیــــــــــــــــــــــــــــــشه رعنا بادبهار حســــــــــــــــــــن تو بی آفــــــــــــــــــــــــــت از خــــــــــــزان ها بادهــــــــــــــــــمواره شمــــــــع وجـــــــــــود تو روشــــــــــــنایی بخشهمیشـــــــــــــــــه روشنیــــــــــــت گـــــــــرم و محــــــــــفل
فردا یک ماهه میشی عزیز دلم
و من مدام بزرگ شدنت رو تصور میکنم در حالی که دلم میخواد از کوچولو بودنت نهایت لذت رو ببرم
دختر آرومی هستی خیلی شبیه باباتی و همه با اولین نگاه این شباهت رو متوجه میشن!! 
با صورتت زیاد ادا درمیاری موقع خواب ژست های قشنگ میگیری منم تا میتونم عکس میگیرم و این لحظات رو ثبت میکنم
من این یک ماه عشق کردم کنار تو و باید اعتراف کنم بچه آدم عزیزترین کس روی زمینه. هرچند انگار نوه از فرزند عزیزتره و ما جرئت نداریم به دخترمو
سختیه توی خونه پدر و مادر زندگی کردن و بچه ی ته تغاری بودن اینه که بقیه متاهلای خونواده دیگه دعوا های ریز و درشت خودشونم یه سرش رو میکشن توی خونه ی بزرگترا و گند میزنن به روح و روان و دو دیقه راحت توی خونه نشستنت. بچه دار هم که بشن بدتر دیگه، میارن بچه هاشونم میفرستن خونه ی پدربزرگ مادربزرگ، خودشون میرن پی خوش گذرونیشون؛ اصلا خوش گذرونی نه پی کارا و گرفتاریای خودشون. اونوقت باید دعوای فسقلي هاشونم تحمل کرد، مواظبشونم بود که یه وقت نخورن به در
یه روز دوتا دختر فسقلي داشتن روی جدولای کنار باغچه راه میرفتن یهو رسیدن به هم، جلوی هم سبز شدن یهو. روز اول مدرسشون بوده گویا. حتی بغل دستی نبودن. از اون جا که یکی از این کوچولو ها هی حرف میزد با بغل دستیش، معلمش کلافه شد و جاشو عوض کرد و نشوندش پهلو اون یکی. معلمه نمیدونست با اینکارش داره زندگی این دوتا رو عوض میکنه. خلاصه که اون دوتا پیش هم نشستن و آروم آروم با هم دوست شدن، کاملا ساده. نمیدونستن هردوشون اردیبهشتی هستن با پنج روز فاصله و خونه شو
چند روزی هست که همسری شبا بچه ها رو میبرن استخر و اونا واقعا واقعا خوش بحالشون میشه بسکه عاشق آبن. تا الان که چند جلسه رفتن تو نبودنشون من اصلا نمی دونستم اول کدوم کار رو انجام بدم و همشم مشغول دلگرمی های خودم میشدم. دیشب چند مین مونده به اومدنشون میز پذیرایی رو چیدم که یه کم دور هم بشینیم. فسقلي گفت مهمون داریم؟ گفتم نه برای ما اماده کردم.جواب داد: مامان شما چقدر مهربونی که اینا رو برای ما آماده کردی.
شبم کتابای جدیدی که از کتابخونه مهدشون گرف
معمولا خودم دوست ندارم چرا؟
چون همیشه میگم کاش انسان بهتری بودم
معلوم که کمالگرا هستم متاسفانه
ولی یک روزهایی هم هست بشدت خودم دوست دارم
از خودم خوشم می اد
زیر لب هر چند دقیقه یکبار لبخند میزنم
ته دلم قند آب میکنن
شاید بخاطر خودخواهی باشه یا هزار و یک صفت بد دیگه که میشه برای این کارم توصیف کرد
ولی برام مهم نیست
مهم اینکه از عمق قلبم خوشحال میشم
و حتی این حس اعتیاد آوره
مشتاقی به تکرارش
و اون کمک به آدم های دیگه هست
مخصوصا اگه بچه باشن
امروز د
معلمشان تقلیل بود و من به جایش رفتم سرِ کلاس‌. کتاب‌ها و تکالیف بچه‌ها را خواستم و پشت میز نشستم و جلویم تپه‌ای از کتاب و دفتر تشکیل شد. با رسیدن به هر کتاب اسم صاحبش را بلند می‌خواندم تا بیاید و در مورد تکالیفش که نقص یا اشتباهِ احتمالی دارد ، توضیح بدهد.
یکی از سؤالاتِ کتاب این بود که با توجه به حروف موجود ، کلمه‌ای که در داخلِ درس استفاده شده است را بسازید. حروف   ط ، ق ، ه ، ر » بودند. همۀ بچه‌ها قطره» نوشته بودند و درست و منطقی هم بود ؛ ا
برای ما که مدعی به دل داشتن محبت ابا عبدالله علیه السلام هستیم، به اندازه‌ی ظرف‌ها و ظرفیت‌هایمان، کربلاهایی کوچک هست. کربلاهای فسقلي، نقلی، کف دستی. اما با همان ترکیبِ بازی.
برای همه‌ی ما لحظات مواجهه‌ای هست. سخت. طوفانی. آتشین. که حس می‌کنیم گرمای سوزنده‌ی باد ابتلائات را. که می‌آید و می‌کوبد و می‌پیچد و به سختی گذر می‌کند.
همان آنی که یاران صدیق از دست رفته‌اند، تکیه‌گاه‌ها کالعهن المنفوش» بی‌اثر شده‌اند و پایت از خستگی می‌لرز
خواهرزاده همکارجان آمریکا تشریف دارن
یه پسر 5ساله و یه دختر 3ساله دارن
در عصر دلانگیز
یهو پلیس با آژیرو ماشین و دمو دستگاهو این صوبتا میان دم خونه اینا
اینام که  0_____0
یهو این پسر فسقلي میپره جلوی در
درو باز میکنه فریاد دادو بیداد
کمک کمک 
بیاید کمک من بیاید کمممک
اینام که @__________@
پلیس اومده چی شده چی نشده
کاشف به عمل آمد که بعععععععععععععله
شازده پسر ش دعواش شده زنگ زده پلیس
اینام که9______0

اخه برادر اینقدر بی عصاب
بی ظرفیت
حالا خواهرت ز
زندگی مثل یک سفر طولانی به هم پیوسته در چهار فصل سال است. هر منطقه‌ای به فراخور شرایطی که دارد و آب و هوایش، رفتاری را می‌طلبد. کوه در زمستان یک اقتضایی دارد، دریا در تابستان، یا جنگل در هوای بارانی چیز دیگری. منطق ما اگر حرکت بر طبق عقلانیت و منطق باشد، برای هر کدام فکری می‌کنیم و آماده می‌شویم. فکر نمی‌کنم دیگران در مورد کسی که با لباس شنا می‌رود کوه و با کیف کوهنوردی می‌پرد توی دریا قضاوت جالبی داشته باشند، گذشته از آن، وقتی همه جا پوشی
روزا به سرعت برق و باد میگذرن. انقدر سریع که حس می کنم هر روز پنج شنبه هست. چشم رو هم میزارم پنج شنبه بعدی رسیده. جمعه رو کلا درگیر لیستنینگ بودم وسطاش هم دایما شازده و فسقلي رو بغل میکردم با اینکه دایما کنارم هستن ولی به شذت دلتنگشون میشم. با این هوای خنک و بارونی برای شام عدسی درست می کنم و ساعت که نزدیک هشت میشه به صوت اتومات میرم موهامو شونه می کنم کمی رژ لب قرمز و یه لباس که بهش بیاد. بعدشم کمی از ادکلن روزای دوستیمون میزنم به موهام و یادم می
8
عمه جون اگه میدونستی همه چقدر منتظر اومدنتن 6 ماهه به دنیا می اومدی اما بهت حق میدم اگه بخوای همه ی 9 ماه فرصتتو توی شکم مامانت بمونی و مارو هرلحظه بیشتراز قبل مشتاق به دیدنت کنی! آخه میدونی؟! منو هم اگه میذاشتن بیشتر اون تو میموندم! مگه جایی گرم و نرم تراز شکم مامانا وجود داره؟! هرچقدر دلت میخواد به ملودیه روده ها گوش بده و ذوق کن بابت بوسه هاییکه بابا رو شکم مامان میزنه و به تو القا میشه! اون تو که هستی خیلی با ارزشی! مامان آروم راه میره و بابا ب
خب خب اول مرسی از دعوتت گل پسر 

خب اول بیست سال ایندم جوری ک دوست دارم باشه رو میگم بعد واقعیت 

دوست داشتنم اینه که مهاجرت کرده باشم انگلیس تو گرینویچ کار کنم.دو تا جوجه فسقلي داشته باشم.یه زندگی ساده و شیک 
دلم میخواد همه خانوادم همرام باشن 
شاید یه خونه ویلایی داشته باشم و یه ماشین که اصلا به شخصیتی که دارم نمیخوره 
احتمالا شوهرم یا کچل یا مو فرفری 
دو تای بچم بزرگ دختر و کوچولو پسر باشه 
احتمالا موهامو کوتاه کرده باشم و تپل شده باشم 


واق
خونه یکی از افراد فامیل امشب مهمانی بودیم
یکی از کوچولوهای فامیل هم اونجا بود
و مجسمه پلاستیکی یا گچی دستش بود که باهاش بازی می کرد
بخاطر بی دقتی مجسمه از دستش افتاد و دو تکه شد
عکس العمل بچه و فامیل ها جالب بود
مادرش گفت: اشکالی نداره پیش می اد
پدرش گفت: اشکال داره بچه خوبی باش
مادربزرگش: توروخدا دعواش نکنین بچه مو
پدربزرگش: چیزی نشد حالا با چسب درستش می کنیم
و فامیل های دیگه با نظر های دیگه
بچه به همه شون گوش کرد
و منم داشتم فقط گوش می کردم
اون
  حراج ساعت دیواری پروانه طرح 1  فروش ویژه ساعت دیواری پروانه طرح 1  خرید پستی ساعت دیواری پروانه طرح 1  لینک محصول ساعت دیواری پروانه طرح 1  http://sabzgoostar.sabzgostar.net/product/pid/536
ساعت دیواری پروانه طرح 1 34,000 تومان
 قیمت محصول ساعت دیواری پروانه طرح 134,000 تومان
 خرید پیامکی : ارسال کد 2970536 به شماره ی 1000100073
 توضیحات محصول ساعت دیواری پروانه طرح 1  زیبایی را با این ساعت های رویایی به منزلتان هدیه دهید هدیه ای شگفت انگیز برای آنکه دوستش دارید
اطلاعات محص
سلام دوستان
چند صباحی است که مهمانی فسقلي و ناخوانده جهان را به هم زده است و باعث جدائی مقطعی ما از محیط آموزشی شده است. ولی، آموزش هیچ گاه تعطیل نخواهد شد. به منظور استفاده بهینه از اوقات پیش رو،  استفاده از فضای مجازی امری اجتناب ناپذیر است. در این دنیای تو در تو هیچ چیز با ارزش تر از یک نشانی سر راست نیست. 
لذا، پیشنهاد می شود، بی معطلی به نشانی زیر که مربوط به "سامانه رشد" می باشد و برای استفاده معلمان عزیز، دانشجویان پرسشگر، دانش آموزان
امروز آخرین روز سال ۹۸ هستش و من ۹ روزه مبتلا به کرونا هستم، دیشب تنگ نفسم به قدری شدت گرفت که مدام حس خفگی داشتم و از طرفی هم سعی میکردم سرفه نکنم یا اگر هم سرفه کردم با دهان بسته و خفه سرفه کنم البته یه جورایی قرنطینه خانگی هستم و ماسک هم میزنم، مجبور شدم مصرف داروهایی که فعلا برای افرادی مثل من تجویز میکنن رو شروع کنم
قرص کلروکین ۱۵۰ (ضد التهاب و درد)
قرص oseltamivir 75 (ضد ویروس و التهاب، معمولا تجویز نمیکنن مصرفش خطر ایجاد مقاومت دارویی در مقابل
سلام عیدتون مبارک 
این پست اولین پست سال ۱۳۹۸ و چهلمین پست وبلاگه !
میخواستم قبل از ساعت دوازده پست بذارم و سعی کنم هرروز این کارو بکنم و روزانه هامو ثبت کنم اما از دستم در رفت و دیر شد 
امروز رو با تماس تلفنی و تبریک عید به خانواده و عمه های خودم شروع کردم 
بعدشم رفتیم عید دیدنی اقوام همسر و کلی انرژی از من و مخصوصا از پسر کوچولوم گرفت 
امشب دیگه تصمیم گرفتم اخرین روزی باشه که میریم عید دیدنی چون واقعا دارم اذیت میشم به جای اینکه لذتی ببرم 
ا

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها