نتایج جستجو برای عبارت :

فرم ج کوچ پرستوها

 
ناگزیر از سفرم بی سرو سامان چون باد
به گرفتار رهایی» نتوان گفت آزاد
 
کوچ تا چند؟ مگر می شود از خویش گریخت
بال تنها غم غربت به پرستوها داد
 
اینکه مردم نشناسند تو را غربت نیست
غربت آن است که یاران ببرندت از یاد
 
عاشقی چیست؟ به جز شادی و مهر و غم و قهر؟
نه من از قهر تو غمگین، نه تو از مهرم شاد
 
چشم بیهوده به آیینه شدن دوخته ای
اشک آن روز که آیینه شد از چشم افتاد
 
فاضل نظری
1398/01/01       01 : 28 : 27
ارغوان شاخه همخون جدا مانده من
 آسمان تو چه رنگ است امروز؟
آفتابی ست هوا؟
یا گرفته است هنوز ؟
من در این گوشه که از دنیا بیرون است
 آفتابی به سرم نیست
 از بهاران خبرم نیست
نفسم می گیرد
 که هوا هم اینجا زندانی ست
 هر چه با من اینجاست
 رنگ رخ باخته است
ارغوان
 این چه راز یست که هر بار بهار
با عزای دل ما می آید ؟
 که زمین هر سال از خون پرستوها رنگین است
ارغوان بیرق گلگون بهار
تو برافراشته باش
شعر خونبار منی
یاد رنگین رفیقانم را
 ب
زندگی را باید آموخت ؛از فصول و مهربانی و اتحادشان ؛یا از کوچ دسته جمعی پرستوها ،رقص زیبای طاووس،از قلمرو منقرض شده شیرها ؛یا کناره گیری عشق بهمن به فروردین و سپردن دلداده اش به اسفند ، آدمی مجبور است که بیاموزد، چراکه؛ تا دم مرگ به آموزش نیازمند است،آموزش و پرورش روح رشد و ترقی آدمیت است ؛که او را به انسانیت سوق می دهد.
انسانیت سرچشمه از گذشته دارد ؛همان گذشته ای که آنرا در بقچه مادر بزرگ گره زدیم و در سرداب نامهربانی پنهان نمودیم .یادش بخیر
انشای ازاد صفحه 55 مهارت های نوشتاری پایه هفتم
مقایسه دو تصویر صفحه ۵۵ درس ۴ پایه هفتم
{ به دو تصویر زیر صفحه ۵۵ کتاب درسی با دقت نگاه کنید درباره تفاوت آنها بیندیشید و هر یک را در نوشته ای جداگانه توصیف کنید. معیار سنجش نوشته های شما تشخیص دوستانتان است. یعنی زمانی که نوشته هایتان را در کلاس می خوانید، آنها باید تشخیص دهند؛ هر نوشته مربوط به کدام تصویر است }
انشا صفحه 55 , مقایسه دو تصویر صفحه ۵۵ , صفحه 55 , کتاب نگارش پایه هفتم .
تصویر اول مربوط به
#جاودانه
میرقصی چه عاشقانههمچون شکوفه‌های بهاریبرسطح برکه دلمبا تو بهار همیشه نامش اردی بهشت است!
خسته از تنهایی ها،درخوابمتکثیر می شوی هرشبببین چگونهبا نوازشت گیسوانت شاعرت می شوم!
هر بهار،از آسمان دستانت باران عشق می ریزدچین های دامنتمسیر کوچ پرستوهاصدایتطعنه می زند به نغمه خوانی های پرندگان صحراببین!ببین مرا کهبا خیالت اینگونه عشق را تفسیر می کنم.
آری،وقتی که با خیالت اینگونه زندگی را در من زنده می کنیاگر کنارم بودی،چه خوشبخت بود ب
پرستوها در طواف
شما که هنوز اینجا هستید». این نخستین جمله‌ای است که
هنگام دیدن پرستوهایی که اطراف حرم می‌چرخند به ذهنت می‌رسد. پرستوهایی که در پستوی‌ِ
خانة خدا، لانه دارند و آواز آنها هنگام پرواز رمز و رازی پر از ناز دارد. گویی به
زبان خودشان نیایشی را زمزمه می‌کنند و رد قدم‌های اهل طواف را از خاک تا ستاره،
تا آفتاب دنبال می‌کنند.» قرنها پیش صاحب کعبه با سنگ‌های کوچکی که در چنگال این
پرنده‌ها بود سپاه ابرهه را نابود کرد تا معلوم شود
صدای سقوط کلمات
از بلندای احساس شنیده می شود
که رهسپار نگاهی سرد
به سوی ابدیت پرواز می کنند
آنجا که پروانه ها
دل بسته اند به تور صیاد
تو اما کجای این قصه نشسته ای
کدام نغمه ها را زیر لب زمزمه میکنی
که دنیای خاکستری این حوالی را نمی بینی
گاهی واژه ای متولد می شود
و گاهی غزلی می میرد
بی آنکه بدانی
پرستوها عازم چشمانت شده اند
و تو هنوز گلدان بی قواره احساسی را آب می دهی
که شمعدانی هایش سالهاست پژمرده اند
و ماهی جان داده
لب پاشوره حوض آبی را ندیدی
ک
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد. توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.
بازنشر نماهنگ دیدنی زخم پرستوها بمناسبت سالروز شهادت شیخ نمر
شعر: سید محمد صادق آتشی
آهنگسازی و تنظیم: حسن برزگری
کارگردان: مصطفی ملاحسینی
دریافت‌نماهنگ
#نیمه_عاشقی
امشببه نیمه می رسد دفتر بهارانکهکشانی از نور و شکوفهبر پشت هر نسیماز کوچه سبز اردیبهشتبر در خانه ات خواهند رسید!
بهار،ورق به ورقپر شدهاز اسم تو!هر صبح،پرستوهامی آیند از میان آغوش نگاهتتا به کوچه آفتاب!
 
در جستجوی تو،به سمت زندگی باید رفتمن نیزچون قاصدک هافانوس بدسترفتم و رفتماز سبز سیر دریابه خاک کبود کویرهمه جادفتر عاشقی شکوفه ها باز بود مشق شاپرک هابازهم نوشتن نام تو!بازهم سرودن از تو و تو.
امشب،صیادی بر روی رودخانه چشمان
بهار امسال شاهد پدیده ای شگفت انگیز بود که تکرار نداشت 
اینقدر که حضور پروانه ها در کشورمان بر زمین و زمان ریخته گویا امسال باید سال پروانه نام گذاری می شد
شاید این پدیده نوعی خوشایندی ایست و یا پیام اود نشاط و شادی  ایست
که جای بسی نشاط هم هست چرا که بهار امسال بی سابقه بوده و این خود برای همه نعمت بزرگی است   
وقتی پا به دشت و صحرا می گذاریم  صدای بلبلان و رقص پروانه ها حس و حالی شوق انگیز ؛ گذشته ی اندوه همان را می شورد  و غبار گذشته چندین سا
جالس+
#دیوارنوشتهای من
#فریدون مشیری
 
باز، از یک نگاه گرم تو یافت، همه ذرات جان من هیجان!همه تن بودم ای خدا، همه تن، همه جان گشتم ای خدا، همه جان!چشم تو ــ این سیاه افسونکار ــ بسته با صدفریب راهم راجز نگاهت پناهگاهم نیست! کز تو پنهان کنم نگاهم را.چشم تو چشمه ی شراب من است، هر نفس، مست ازین شرابم کنتشنه ام، تشنه ام. شراب، شراب! می بده، می بده، خرابم کن.بی تو در این غروب خلوت و کور، من و یاد تو عالمی داریم.چشمت آیینه دارِ اشک من است، شبچراغی و شبن
مدافـــــع حـــــرم 
شهید جلیــــل خادمــــی
پدرم! وقتی رفتی، دلم گرفت، آخر با تو می‌شد به پیشباز صنوبرها رفت و پرستوها را تا دیار نور بدرقه کرد. با تو می‌شد تا آن سوی پرچین دلها رفت و عشق خدائی را زیباتر دید. با تو دلم چه آرامش غریبی داشت. 
◽️بگو ای مسافر نازنینم! بگو برای دیدن تو باید از کدام کوچه گذشت؟! آری! تو شهادت را بر ماندن ترجیح دادی، چرا که روح بلند تو نمی‌توانست در این دنیای خاکی بماند. 
◽️خوشا به حالت ای بابای عزیزم که به قافله ح
دنیا را به همان چیزی تشبیه می کنم که همه آن را می فهمند ! سختش نکنیم ، زمین و زمان را به تاب و توان خود بگذاریم و رها در وسطِ جاده ای غریب دل به سفر ببندیم. .سفری به اعماقِ تنهایی ، همان جایی که بغض ، گلویش از تنهایی به درد آمده است ، همان جایی که الحال همه گریانند .ما نیامده بودیم که چیزی را به تنهایی بسازیم ، نیامده بودیم که واگذار کنیم همه ی مشقت ها را بر دوشِ دیگری و زندگی را زندانی کنیم برایِ روح و تن و جان و افکارمان .ما در این گورستانِ سیار ه
ارغوان شاخه همخون جدا مانده من
آسمان تو چه رنگ است امروز؟
آفتابی‌ست هوا؟
یا گرفته است هنوز؟
من در این گوشه که از دنیا بیرون است
آسمانی به سرم نیست
از بهاران خبرم نیست
آنچه می‌بینم دیوار است
آه این سخت سیاه
آنچنان نزدیک است
که چو بر می‌کشم از سینه نفس
نفسم را بر می‌گرداند
ره چنان بسته که پرواز نگه
در همین یک قدمی می‌ماند
کورسویی ز چراغی رنجور
قصه‌پرداز شب ظلمانیست
نفسم می‌گیرد
که هوا هم اینجا زندانی‌ست
هر چه با من اینجاست
رنگ رخ باخته است
پودر نسکافه رو توی شیر گرم میریزم, کلاه سوایسرتم رو روی سرم میکشمو با ماگ مورد علاقه ام که عکس قشنگ خودم و همسرم روش چاپ شده میرم تو تراس, بخار از شیر نسکافه بلند میشه و من همزمان با مزه مزه کردنش به خیابون و ماشینا و آدما و درختها نگاه میکنم , به گنجشکهای لابلای درخت زیتون و کبوترا که خرامان روی سطح خیس خیابون قدم میزنن و پرستوها با اون دُم سبز تیره قشنگشون.
به امروزفکر میکنم به اینکه مرخصیم رو با صدای تماس تلفنی همکارم شروع کردم, به تا همین ا
مشخصات فایل:
فرمت: word قابل ویرایش و آماده پرینت
تعداد صفحات: 4 صفحه
تعداد سوالات: 29 سوال
 
 
قسمتی از متن سوالات:
 
10) متن زیر را بخوان و علامت های نگارشی آن را بگذار. ( در هر سه نقطه چین تنها یک علامت قرار می گیرد)   »   ،   .   ؟   :   !روزی مبینا . زهرا . هانیه و مریم در حیاط مدرسه نشسته بودند . مریم گفت . . امروز زنگ آخر سر کلاس نمی رویم .   . زهرا پرسید چرا . هانیه گفت . . مگر نمی دانی . جشن است .   .11) معنی کلمه را بنویس.زمستان، سطح رودخان
ارغوان این چه رازی است که هربار بهار با عزای دل ما می آید.
با صدای سایه جان! 
 ارغوان شاخه هم خون جدا مانده من
آسمان تو چه رنگ است امروز؟؟
 آفتابیست هوا یا گرفته است هنوز؟ 
من در این گوشه که از دنیا بیرون است
آسمانی به سرم نیست
از بهاران خبرم نیست
آنچه می بینم دیوار است
آه این سخت سیاه آنچنان نزدیک است
که چو بر می کشم از سینه نفس
نفسم را بر میگرداند 
ره چنان بسته که پرواز نگه 
در همین یک قدمی می ماند 
کورسویی ز چراغی رنجور 
قصه پرداز شبی ظلمانی
سلام واژه هایم را بپذیر.
آسمان اینجا گرفته، آنجا را نمی دانم! حرفهای تکراری پشت یک نگاه مرطوب ماسیده، آنجا را نمی دانم. قصه بود. همه آن بی پروایی ها، همه آن بی قراری ها. قصه بود. تک واژه های بی دلیل تنهایی هایم، دوستت دارم های بی صدای خستگی هایم. سلام واژه هایم را بپذیر، که بی هدف به سوی تو پرواز می کنند. یادت باشد روز، روزگار خوش است، و همه چیز بر وفق مراد. یادت باشد این حرفها را جایی نگویی سرنوشت این واژه ها جوخه سکوت است! یک سکوت ابدی، بی
روزی از روزها بود
فرشته ای از غروب احساسم در من طلوع کرد
به روشنایی خورشید، به پاکی باران، و به تقدس یک خیال کودکانه
با یک سبد واژه های شیرین
به نگاهی به وسعت آسمان
و یک بغل لاله های سرخ و زرد و ارغوانی
و ذهن خسته من
پر از تردید
در ازدحام پرغبار بی قراری ها
به غروب نزدیک می شد
شراره های گیسوانش بر روح یخ بسته ام می تابید
و لطافت دستانش خراش جانم را مرهم بود
دستانی به نرمی شاعرانه ها
که آرام، آرامه جانم شد
.
در سکوت به پرواز پرستوها خیره می شدیم
و
نشسته‌ام روی تخت و تکیه داده‌ام به دیوار کناری. از تخت بالا، می‌شود بیرون را از پنجره دید. چون دریچه‌های کوچک‌تر بالای پنجره با کاغذکادو گل‌گلی پوشیده نشده‌اند. 
   بیرون را نگاه می‌کنم. چشمم می‌خورد به بلوک کناری، طبقه دوم جلوی پنجره چیزی ریخته‌اند. گنجشک‌ها و پرستوها( مطمئن نیستم اسمشان پرستو باشد. بال‌های مشکی دارند و کشیده‌تر از گنجشک‌ها هستند. صدای دلنشینی هم دارند. همین حالا سرچ کردم و سرک کشیدم که با عکس پرستوهای گوگل مقایسه
| به نام آرام دلها |


آن چیست که در بهار نبالد و نشکوفد؟ بهار اگر معجزه نیست پس چیست؟ و خداوند؛ آن یگانه ی روان آفرین بهترین روانکاو و بهترین درمانگر اگر نیست، پس کیست؟
آن هنگام که لباس سبز چمن به تن خاک می کند و فرمان بیدارباش به درختان می دهد و درختان خمیازه کشان از خواب ناز بیدار می شوند و با چشم های نازک خواب آلود به خورشید که گویی دوباره ظهور کرده است نگاه می کنند و لبخندهای سبزشان را پدیدار می سازند. و آسمان ؛ این خیال انگیزترین جزء خلقت را
سیده تکتم حسینی
من دلم را داده ام در این هیاهوها به تو

ای سلام گرم خورشید از فراسوها به تو
شب پناه آورده با انبوه شب بوها به تو
بغض خود را ابرها پیش تو خالی می کنند
از غم صیاد می گویند آهوها به تو
ای ضریحت عشق! از هر لذتی شیرین تر است
لحظه ای که می رسد دست النگوها به تو
چون کبوتر دست برمی داشتند از رسم کوچ
فکر می کردند اگر روزی پرستوها به تو
نسخه ی درماندگان است آب سقاخانه ات
ای که دارد بستگی تأثیر داروها به تو
نغمه ی نقاره یک سو، یک طرف هو هو
معرفی طرح درس :
 طرح درس فارسی چهارم ابتدایی درس کوچ پرستوها
 
 نام کتاب درسی: فارسی   مقطع تحصیلی:چهارم  ابتدایی  موضوع درس: کوچ پرستوها
 
 اهداف :
هدف کلی: از دانش آموزان انتظار می رود در پایان درس با یکی از پدیده های طبیعت (کوچ پرستوها) آشنا شوند.
اهداف رفتاری: انتظار می رود بعد از پایان این درس دانش آموزان بتوانند:
1-آشنایی با یکی از پدیده های طبیعت (کوچ پرستوها) (دانشی- نگرشی)
2- تقویت مهارت روان خوانی (مهارتی)
3- تقویت مهارت درک متن و بهبود خوا
بیست و یک بغضِ کوچک
(1)
باد 
دفتر عمرم را ورق می زند.
همه چیز از ذهنم می گریزد.
فقط تو را می بینم
که بی هیچ علّتی
قرینه می شوی!
(2)
صدای خرد شدن استخوان هایم
سلسله گفتار تو را
حاشا می کند.
تو امّا با این صدا نیز
به خود نمی آیی!
(3)
من به خود آمده ام.
در زمانی که دیگر دیر است.
و این مردمان دارند مرا
مدفون می کنند.
(4)
نمی دانم
گل های سرخ چه گناهی داشتند؟ 
که زیر کفش هایت، پر پرشان کردی
و من کردارت را
با غرورت اشتباه گرفتم؟ 
(5)
تو را به طرز نامحسوسی
می کِشند به
از دور که همدیگر را نگاه میکنیم، زندگی هایمان را نمی فهمیم. سال هایی را میبینیم که عین هم تکرار شده اند و ما ایستاده ایم در کنار آنها. گفتم: اینطوری قضاوت نکن آدم ها را. هرکدام از ما دنیایی داریم، عجیب، رویایی و بی پایان. گفتم: اگر نمی خواهی اش برو. تو که مجبور نیستی دنیای او را تحمل کنی اما التماست میکنم: دنیایش را خراب نکن. نگذار به امیدهایش شک کند. نخِ بادبادکِ زندگیمان همین امیدیست که در دستمان داریم. همه چیز برای آنها همانجا ایستاده بود.  مث
داستان زندگی، داستان همین عکس است. درخت نارنج، نردبان و باغبان!

داستان زندگی، داستان همین عکس است. درخت نارنج، نردبان و باغبان!
باغبان،
نهال نارنج را جای قرصی غرس کرد، بیلش را محکم به خاک کاشت، با سرِ آستین
خاکی اش، عرق از پیشانی پاک کرد و بعد رو به من گفت:بیا! این درخت پربار و زیبا برای تو!خوشحال شدم، آنقدر که نفهمیدم منظور باغبان از درخت چه بود! تا شعفم را دید از سر خیر نصیحتم کرد:دوست من! یادت باشد دایم مراقبش باشی و از همین حالا باید نردبا
به نام خدا
محتوای درس های سیزده، چهارده، پانزده، شانزده و هفده درس فارسی کلاس پنجم به صورت فایل صوتی قابل دانلود می باشد.
همچنین فایل معانی درس های ذکر شده و تکالیفی که دانش آموزان باید انجام دهند، قابل دانلود می باشد.
فایل صوتی دروس:
درس سیزدهم- روزی که باران می بارید
درس سیزدهم ادامه - بخوان و حفظ کن بال در بال پرستوها
درس چهاردهم- شجاعت
درس چهاردهم- صدای سکه- تکلیف
درس پانزدهم-کاجستان
درس پانزدهم ادامه - بخوان و بیندیش-زیر آسمان بزرگ
درس پان
الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِیبَةٌ قَالُواْ إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعونَ 156 بقره
کسانى که چون مصیبتى به آنان برسد می گویند ما از آن خدا هستیم و به سوى او باز می گردیم
موج از دریا خیزد و با وی آمیزد و در وی گریزد و از وی ناگزیر است
(الهی نامه)
چقدر زیباست همه از خداییم باید به سوی او برگردیم .
خالقی مهربان که از روح خودش در وجود ما تجلی کرده , این بهترین هدیه ای است که خدای مهربون به ما انسان ها داده .
خدایا تو چه زیبا اسماء خودت
همهٔ هستی من آیهٔ تاریکیست
که ترا در خود تکرارکنان
به سحرگاه شکفتن‌ها و رستن‌های ابدی خواهد برد
من در این آیه ترا آه کشیدم، آه
من در این آیه ترا
به درخت و آب و آتش پیوند زدم
 
زندگی شاید
یک خیابان درازست که هر روز زنی با زنبیلی از آن میگذرد
زندگی شاید
ریسمانیست که مردی با آن خود را از شاخه میآویزد
زندگی شاید طفلیست که از مدرسه بر میگردد
 
زندگی شاید افروختن سیگاری باشد، در فاصلهٔ رخوتناک دو همآغوشی
یا نگاه گیج رهگذری باشد
که کلاه از سر
ارغوان،شاخه همخون جدا مانده منآسمان تو چه رنگ است امروز؟آفتابی‌ست هوا؟یا گرفته‌است هنوز؟من در این گوشه که از دنیا بیرون استآفتابی به سرم نیستاز بهاران خبرم نیستآنچه می‌بینم دیوار استآه این سخت سیاهآن چنان نزدیک استکه چو بر می‌کشم از سینه نفسنفسم را بر می‌گرداندره چنان بسته که پرواز نگهدر همین یک قدمی می‌ماندکورسویی ز چراغی رنجورقصه پرداز شب ظلمانی‌ستنفسم می‌گیردکه هوا هم اینجا زندانی‌ستهر چه با من اینجاسترنگ رخ باخته استآفتابی
آشیانه در محل ها و روش های متفاوت توسط پرندگان ساخته می شود. پرندگان دریایی و برخی ماکیان برروی زمین آشیانه می سازند. پرندگان دریایی مانند فولمار روی صخره های کنار ساحل اندکی شاخ و برگ جمع آوری میکنند و روی آن تخمگذاری مینمایند. بعضی دیگر مثل فلامینگو و پلیکان برروی زمین برآمدگی کاسه مانند از گل و لای می سازند و در آن تخم می گذارند. گنجشک سانان آشیانه های خود را در محل های گوناگون از روی درختان گرفته تا شکاف سنگ ها یا سقف ساختمان ها می سازند و
همهٔ هستی من آیهٔ تاریکیستکه ترا در خود تکرارکنانبه سحرگاه شکفتن‌ها و رستن‌های ابدی خواهد بردمن در این آیه ترا آه کشیدم، آهمن در این آیه ترابه درخت و آب و آتش پیوند زدم
زندگی شایدیک خیابان درازست که هر روز زنی با زنبیلی از آن میگذردزندگی شایدریسمانیست که مردی با آن خود را از شاخه میآویزدزندگی شاید طفلیست که از مدرسه بر میگردد زندگی شاید افروختن سیگاری باشد، در فاصلهٔ رخوتناک دو همآغوشییا نگاه گیج رهگذری باشدکه کلاه از سر بر میداردو به ی
سهم من،
آسمانیست که آویختن پرده‌ای آنرا از من میگیرد
سهم من پائین رفتن از یک پلهٔ متروکست
و به چیزی در پوسیدگی و غربت واصل گشتن
سهم من گردش حزن آلودی در باغ خاطره‌هاست
و در اندوه صدائی جان دادن که به من میگوید:
دستهایت را
دوست میدارم»

دستهایم را در باغچه میکارم
سبز خواهم شد، میدانم، میدانم، میدانم
و پرستوها در گودی انگشتان جوهریم
تخم خواهند گذاشت

گوشواری به دو گوشم میآویزم
از دو گیلاس سرخ همزاد
و به ناخن‌هایم برگ گل کوکب میچسبانم
کوچه
قانون باغ

به اقتضای روزهای گرم وسرد درباغ جاها وظروفی
را برای تغذیه حیوانات کوچک ساکن و رهگذر در باغ کار گذاشتم تا در سرما وگرما و بحران
های برودتی و حرارتی آسایش شان را بعنوان سرپرست دیمی باغ، حق ساکنین و مجاورین صیانت
و ادا کنم.

امسال هم بخاطر گرمای هوا برای رفع  تشنگی پرندگان وجانداران کوچک چند کاسه آب در بعضی
از جاهای باغ گذاشتم.

 گنجشک ،زنجیرک ، پرستو، قمری، سبز قبا ، زنجره ،سنجاقک
و پروانه  وحتی مارمولک سبز و گاهی وقت ها کبوتر
و هدهد
دلم برایت شور می‌زند.  
تو، الان پشت پنجره‌ی هتل، رو به ساحل، خیره به افق‌ها، من، کیلومترها دورتر خیره به خاطرات چشمانت.
تو، به فکر ساختن فرداها، من، در اندیشه‌ی دیروزهای پرآشوب فروریختن.
تو اسیر اندوه گذشتن از وطن. من، گرفتار حقارتِ ناشی از تلاش کردن و نشدن.
تو مصمم. من حیران.
تو استانبول. من تهران.
من بندر. تو لندن.
من مصمم، تو حیران.
تو همان هیروی پاکدامن استامبول، من لیندر که یک دل نه صد دل عاشقت شده‌ام! تو آن بالا، فانوس برجت را روشن م
دلم برایت شور می‌زند.  
تو، الان پشت پنجره‌ی هتل، رو به ساحل، خیره به افق‌ها، من، کیلومترها دورتر خیره به خاطرات چشمانت.
تو، به فکر ساختن فرداها، من، در اندیشه‌ی دیروزهای پرآشوب فروریختن.
تو اسیر اندوه گذشتن از وطن. من، گرفتار حقارتِ ناشی از تلاش کردن و نشدن.
تو مصمم. من حیران.
تو استانبول. من تهران.
من بندر. تو لندن.
من مصمم، تو حیران.
تو همان هیروی پاکدامن استامبول، من لیندر که یک دل نه صد دل عاشقت شده‌ام! تو آن بالا، فانوس برجت را روشن م
خدا بعضی ماه‌ها را بیشتر دوست دارد؛ مثل ماه ذی‌الحجه؛ و
بعضی از عددها را؛ مثل عدد هفت؛ و بعضی از جاها را؛ مثل کعبه. خدا بعضی از قسمت‌های
کعبه را بیشتر دوست دارد. مثلا زیر ناودان طلا که حجر اسماعیل است دعاها زودتر
اجابت می‌شود؛ به ویژه به وقت باران. هیچ منظره‌ای در دنیا بهشتی‌تر از باران طواف
در ماه ذی‌الحجه نیست.زائران بعد از طواف هر طور شده خود را زیر ناودان طلا می‌رسانند
و دست‌ها را به حالتِ تسلیم بلند می‌کنند و دست بر پردة راز، بی حرف
نت سنتور آهنگ ای زندگی سلام نت آهنگ ای زندگی سلام برای پیانو نت آهنگ ای زندگی سلام برای پیانو نت شماره WNP2507 نت شماره WNK1602 نت سنتور ای یار من هایده :: نت آهنگ های هایده نت آهنگ هایده برای سنتور :: نت آهنگ های هایده آهنگ هایده با سنتور وحید عزتی –نت کده هایده 37 نت آهنگ نت کیبورد ای زندگی سلام . 20 نگته نت سنتور ای زندگی سلام هایده از هایده نت مبتدی آهنگ شیرین جان هایده برای سنتور – JILS نت فلوت آهنگ عالم یکرنگی نت های ویولون بایگانی ‎⁨⁨نت نامهربونی م
دیر زمانی‌ است که تو را تماشا نکرده‌ام. فراموشی، بزرگترین رهاورد دنیای جدید است. لحظه‌ای هستی و به چشم برهم‌زدنی پاک می‌شوی. چنان که انگار هرگز نبوده‌ای. حال تو کجایی که در پس قرن‌ها، میان سیل هرروزه‌ی خبرها که نفس‌گاهم را بسته و جانم را آرام‌آرام می‌گیرد، از زیر گل و لای مصیبت‌ها، صدای تو را نمی‌شنوم؟دستت را کجا رها کرده‌ام کودک رنج‌دیده‌ی خواب‌های من؟ چه دشوار می‌شود ایستادن در هیاهوی خمپاره‌ها.  در خواب‌هایم دستت را گرفتم و

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها