نتایج جستجو برای عبارت :

صدای زنی که میگه اه

نگهداری باتری موبایل یا تبلت درمواقع مهم وضروری
برای مصرف كم تر باتری در موبایل و تبلت بهتر است ابتدا روشنایی صفحه نمایش آن را بانرم افزار های مربوط به كاهش روشنایی صفحه به حداقل ممكن كاهش میدهیم. مانند night mode
صداهای صفحه كلید را خاموش میكنیم.
ویبره،صداي هشدار دهنده ، پیام، تماس، را كم كرده درصورت امكان قطع صدا می كنیم.
نرم افزار ها را از قسمت اصلی متوقف میكنیم.با نرم افزار های مربوطه میتوان با یك كلیك تمام نرم افزار ها را متوقف كرد.مانند نر
بعضی وقتا حوصله انجام دادن هیچ کاری را نداریولی همون موق یه صدايی بهت ميگه یه کارایی هست که باید بکنیبعضی وقتا خیلی تنهاییولی همون موقع یه صدايی بهت ميگه عالم و آدم همه نفرت انگیزنبعضی وقتا میخوای زندگیو ولش کنیولی اون صداي نامرد ميگه نکن بدبخت میشیلطفا خفه شو صداي نازنين که هیچ خطری رو رفع نمیکنی فقط بیشتر حالم را میگیری
یه روز یه بابایی پسرش فارغ التحصیل میشه. هیچی هم بارش نبوده.
زنگ میزنه به پارتیش ميگه : دمت گرم واسه پسرم یه شغلی پیدا کن.
پارتیه ميگه : میخوای سفیرش کنم؟
باباهه ميگه : نه بابا اون خیلی زیاده
پارتیه ميگه : میخوای وزیرش کنم ؟
باباهه ميگه : اوووووووف نه.
پارتیه ميگه: میخوای نماینده مجلسش کنم؟ 
باباهه ميگه: نه بابا زیادشه! 
پارتیه ميگه: میخوای فرماندارش کنم ؟
باباهه ميگه : نه بابا یه جایی معلمی چیزیش کن
پارتیه ميگه : شرمنده اون دیگه سواد میخواد.!!
یه روز یه بابایی ؛
پسرش فارغ التحصیل میشه. هیچی هم بارش نبوده. زنگ میزنه به پارتیش ميگه : دمت گرم واسه پسرم یه شغلی پیدا کن. پارتیه ميگه : میخوای سفیرش کنم؟ باباهه ميگه : نه بابا اون خیلی زیاده پارتیه ميگه : میخوای وزیرش کنم ؟ باباهه ميگه : اوووووووف نه. پارتیه ميگه: میخوای نماینده مجلسش کنم؟ باباهه ميگه: نه بابا زیادشه! پارتیه ميگه: میخوای فرماندارش کنم ؟ باباهه ميگه : نه بابا یه جایی معلمی چیزیش کن پارتیه ميگه : شرمنده اون دیگه سواد میخواد .!!!
تو کلاس بهم ميگه چرا زن های عرب باید حجاب بپوشن
میگم من عرب نیستم  اما حجاب میپوشم چون دینمون بهمون ميگه
ميگه چرا
ميگه به دلایل بسیار
ميگه یکیشو بگو
.
قبول میکنه
شبیه این مکالمه را بازم داشتم اما طرف قبول نکرد
ميگه زن های قدیم کشور ما هم حجاب داشتم چون خجالت میکشیدن
هرچی گفتم باز حرف خودشو تکرار کرد
3
درس میخوندم که صداي تق تق درو شنیدم رفتم درو باز کنم میبینم سپر درب و داغون ماشینو گرفته دستش و غش غش میخنده!!! بریده بریده ميگه: هیچی . از ماشینت. نمونده!! 
میگم: خببب؟! 
ميگه: مامانت دماغش شکست. زنداییت پاش شکست. داییتم با کله رفت تو شیشه!!! 
میگم:خببب؟! 
ميگه: مهم اینه خودم سالمم مگه نه بابا؟! یه لبخند گل و گشادم میزنه :))) 
میگم: فدای سرت :) بعدشم شماره ی مامانو میگیرم!دقیقا همینقدر خونسرد مثل خودش در این جور مواقع :)
زنگ زده خیلی بی مقدمه ميگه: فردا صبح بیداری؟
میگم: نه!
ميگه: کارت چیه؟
میگم: کاری ندارم!
ميگه: پس چرا میگم بیکاری میگی نه؟
میگم: فکر کردم پرسیدی بیداری گفتم نه!
ميگه: بیدار باش کارت دارم!
میخندم.
ميگه: آماده باشی ها باید بریم یه جایی!
میگم: حالا رسیدی خونه پیام بده بهت زنگ بزنم
ميگه: باشه
و خداحافظی میکنه.
یعنی چیکار داره و کجا قراره بریم؟!
 
 
ب.ن: کنسل شد :|
اومد دنبالم 
از سرکارش 
ساعت پنج عصر 
با هم برگردیم 
صداش صداش صداش
گرفته بود 
میگفت از حساسیت از خستگی زیاده 
از هر چی که بود 
نمیدونم چند بار واسه اون صدا مردم 
کل مسیر غرق صداش بودم 
حرفاشو نمیشنیدم 
اخ فدای صداي گرفتت #سیاره_مهربون من
میون خستگی و بیحالیت یه ناراحتی کوچیکی دیده میشد
.
بهش میگم چرا هیچ وقت صداي آهنگ از ماشین تو شنیده نمیشه
ميگه دلم میخواد حرف بزنيم 
صداي تو باشه 
#من نمیرم واسش؟ 
علی ميگه چقد تو بی معرفتی چرا به من زنگ نمیزني 
بعد از مدتها بدون اوردن بهونه میگم افسردگی بهم اجازه نمیده علی جان
و علی خوب منو درک میکنه و دیگه ازم ناراحت نیست 
کمی حرف میزنه از پایتخت و بدی هاش ميگه از سیگار و مشروب و اعتیادشون ميگه از تفریحای به درد نخور ميگه از شلوغی و کثیفی ميگه و من ته صداي بهونه گیرش دلتنگی این پسر کوچولوی گنده رو حس میکنم
بر خلاف حال و روزم میگم و میخندم و سعی میکنم حداقل اون کمی حالش عوض شه
آخه جگر گوشه ی منه 
ازش نارا
لحظه ای سی و پنج سال، لحظه ای پنجاه و پنج سال و مواقعی که بیشتر می فهمد می گوید که هشتاد و هفت سال دارد. پیرمرد افغانستانی چوپان روزگاران دور و بیمار فعلی بخش ماست با ه ای اندازه ی پرتقال توی سرش. دو زن دارد. مروارید خانم و ثریا خانم. از ظهر سطح هوشیاریش پایینه و جوابمون رو نمیده. فقط هر از گاهی به هوش میاد. داد میزنه چرا منو بسته اید؟ من دیوانه نیستم و از هوش میره. ثریا به دیدنش آمده. زن دومش.  ميگه نمیذارندم بیام داخل. دلواپسشم. میگم بهش حاج خ
سلام به شما دوستان عزیزامروز میخوایم با چند لطیفه بخش جوک هارو افتتاح کنیم ی افتتاح چه کاری بهتر شروع کردن از حیف نونی که برای ما هنوز حیف نشدهحیف نون از کلاس راهنمایی رانندگی میاد بیرون بهش میگن باباتو مار زده مرده . ميگه : از پشت زده ? میگن : آره ميگه : مار مقصره.حیف نون به رفیقش ميگه میخوام دختر شاه رو بگیرم. رفیقش گفت : چرت نگو مگه کشکیه ? حیف نون ميگه بابا من که راضیم , ننمم راضیه فقط موند شاه و دخترش.به حیف نون میگن یه موجود نام ببر ميگه : یخ می
_داریم در جستجوی نمو تماشا میکنیم.
پسرک ميگه من اگر بچه‌م گم بشه میذارم همونطور گم بمونه!
میگم چرا؟
ميگه آخه پیدا کردنش خیلی سخته! :/
 
 
 
_گل‌پسر ميگه مامان اون خانمه بدون اینکه اسم بچه‌ها رو بپرسه اسمهاشونو میدونه!
میگم اسم شما رو هم میدونه؟
ميگه آره.
+هیچ وقت ازت نپرسیده؟
×نه.
+به نظرت چطوری اسمت رو فهمیده؟
×آخه من صورتم یه جوریه که فقط مثل "گل‌پسر"ه(اسمش رو گفت) برای همین وقتی نگام کرد اسممو فهمید!
:)
داد میزنه "ای وای سام، سام دهنت! بنیامین من دارم تیر تموم میکنم" و بعد صداي بلند تیراندازی میشنوم! و بعد یک بار دیگه با فریاد ميگه سام. وسط هال خوابم برده بود و حالا حس کسی رو دارم که وسط میدون جنگ بیدار شده. پا میشم میرم سمت اتاقش، در میزنم ميگه بله؟ درو وا میکنم و میگم هدفون نمیشه بذاری و آروم ترم حرف بزني؟ من قبضه روح شدم که. ميگه عه صدام میاد بیرون؟ معذرت میخوام جوجو! و من با وجود سردردی که دلیلش همین داداش ده سال کوچیکترمه، نمیتونم نخندم بهش.
زن همسایه اومده خونمون
بهم ميگه ایشالا خوشبخت شی، عروس شی
به مامان ميگه ایشالا یکی بیاد دستتو بگیره ببره 
یواش ميگه یه چیزایی شنیدم
مامانم کم نیاورد گفت آره، اما همه رو رد میکنه
زنه بهم ميگه چرا. خواستگار دو بار سه بار بیشتر نمیادا
منم با یه قیافه پوکر فیسی گفتم خب نیاد. فدا سرم
به تخم مرغم
دو سال از این محیط و شهر دور بودم راحت بودم
باز شروع شد
یعنی فقط میشینن حرف دخترای مردم رو میزنن؟
دونه های تند بارون پاییزی به دیوار طبقه سوم ساختمون که خالیه میخوره . صداي بارون با صداي بووو بووو ماشین بازی پسر کوچولوی خونه قاطی میشه.مادر روی مبل لم داده و کتابی رو که مدتها از کتابخونه برادرش قرض گرفته بود دستشه و خوشحال از اینکه الان میتونه بازش کنه و چند صفحه ای ازش بخونه.-    مامانی جیشدر حین راه دستشویی با ماشین ها و اسکوتر بای بای میکنه وخنده کنان به سمت دستشویی میاد.شلوارش رو در میارم و دمپاییهاش رو میذارم جلوش که بپوشه .زانوی سمت چ
دونه های تند بارون پاییزی به دیوار طبقه سوم ساختمون که خالیه میخوره . صداي بارون با صداي بووو بووو ماشین بازی پسر کوچولوی خونه قاطی میشه.مادر روی مبل لم داده و کتابی رو که مدتها از کتابخونه برادرش قرض گرفته بود دستشه و خوشحال از اینکه الان میتونه بازش کنه و چند صفحه ای ازش بخونه.-    مامانی جیشدر حین راه دستشویی با ماشین ها و اسکوتر بای بای میکنه وخنده کنان به سمت دستشویی میاد.شلوارش رو در میارم و دمپاییهاش رو میذارم جلوش که بپوشه .زانوی سمت چ
همسایه پایینیمون رفته الان داداشم خوشحال ترین آدم روی زمینه هی میدوعه اینور میدوعه اونور
میره روی مبل میپره پایین
میگم نپر داداش من
ميگه دیگه همسایه نداریم که صداش اذیتشون کنه
میگم اولا این صداي پای تو کل ۴ طبقه رو میلرزونه
دوما پا که برا خودته حالا یه هفته این پایین خالیه آروم برخورد کن بتونی یه هفته بپری
برگشته ميگه الان ینی اینجوری میپرم پام درد میگیره؟!
میگم ممکنه
ميگه پای خودمه دوست دارم :/
شروع میکنه به پریدن ●_●
+
دیروز مشاورمون ميگه
سلام
یکی نوشته با "مادر" جمله بسازید»
اون یکی زیرش نوشته اگر نبودی زیر خروارها خاک بودم»
بهش ميگه پس مادرش کو؟»
ميگه مادرِ کی؟»
بهش میگن هیچی هیچی. ولش کن. اونجا هم برف میاد؟»
ميگه کجا؟ زیر خروارها خاک؟»
یکی دیگه میپره وسط و  ميگه آره بابا!  زیر خروارها خاکو میگن. برف میاد؟»
ميگه نه. تاریکه »
:|
***********************************************************************************************
حالا اونو ولش کنید.شما جمله بسازید. میخوام قشنگ‌ترینش رو قابش کنم بزنم گوشه وبلا
میگم اسباب بازیهات و جمع کن
ميگه نمی خوام.
میگم چرا؟ميگه چون دوست ندارم.
میگم تو که پسر خوبی باید بعد بازی اسباب بازیهات و جمع کنی اصلا توجه نمیکنه؟ یک جلد سی دی کارتون باب اسفنجی میاره، ميگه اسم اینا چیه(عکس ۲۸ قسمت باب اسفنجی)
میگم اول برو اسباب بازیهات و جمع کن بعد اسم ها رو واست میخونم ميگه اول بخون بعد جمع میکنم میگم قول میدی ميگه آره.
میگم خوب حالا جمع  کن میخنده و ميگه نه!!!
هرکار میکنم در برابرش قاطعیت داشته باشم نمیشه!! از قلدریش خندهام
از دست این دکترها به کجا باید پناه برد. خوبه یه سوختگیِ. یکی ميگه خوب شده دیگه پانسمان نمیخواد یکی ميگه خوب نشده باید همچنان بیمارستان پانسمان کنی. یکی ميگه خودت روش وازلین بزن. یکی یه پماد میده ميگه اینو بزن. یکی ميگه الان خوب شده یکی ميگه با گوشت اضافه خوب میشه یکی ميگه عمل میخواست یکی ميگه نمیخواست و همینجور الا اخر. مسخرست من که خسته شدم. امروزم پانسمان کردم میرهههه تاا دشنبه که دکتر اخلاقیمون ببینه. دیگه هرچی اون بگه :/ تکلیفتونو ناموسن ز
یکی از کارای قشنگ عروس چهارمی، اینه که گاهی زنگ میزنه به گوشیه مامانم بعد ميگه: مامان یه چیزی بگم؟ مامانم ميگه : بگو فرشته ی من زنداداشم ميگه چیز مامان، میدونی، خب، راستش، ببخشید چقدر صلوات خونده بودین که هنوز صدقه اش نکردین؟ مامانم هم ميگه مثلا فلان قدر بعد زنداداشم ميگه خب دیشب محمد ابراهیم دندونش درد میکرد منم از صلوات های شما خرج کردم گفتم دعای شما زودتر مستجاب میشه مامانمم ميگه دعای خودت زودتر میگیره دلت پاکتره، ولی خوب کردی دخترم هر و
دلم ميگه زنگ بزن .پیامک بدم.من که نمی خوام کار خلاف شرع انجام بدم عقلم ميگه نه ،اون که جوابت رو نمیده تحولیت نمیگیره
ميگه به فکر آیندتم
دروغ می گه به فکر خودشه
اون منو دوست نداره
این دوست نداشتن داره عذابم میده
A دوست داشتنی من
یه روز ملانصرالدین و دوستش دوتا خر میخرن.دوست ملا ميگه: چه طوری بفهمیم کدوم ماله منه کدوم ماله تو؟
ملا ميگه خوب من یه گوش خرم رو میبرم اونی که یه گوش داره مال من اونی هم که دو گوش داره مال تو.!فرداش میبینن خر ملا گوش اون یکی خره رو از سر حسادت خورده!!!دوست ملا ميگه :حالا چیکار کنیم ملا ميگه: من جفت گوش خرمو میبرم!!!فرداش میبینن بازم قضیه دیروزیه.دوست ملا ميگه :حالا چیکار کنیم ملا ميگه: من دم خرمو میبرم!فرداش بازم قضیه دیروزی میشه
دوست ملا با عصبا
مدتیه قبل اخبار ساعت 9 شب شبکه ی یک  ،دعایی پخش میشه که من هر دفعه صداش رو میشنوم در هر نقطه ای از خونه باشم سرجام میخکوب میشم و یک بغض خیلی خیلی سخت و عجیب و سنگین راه گلوم رو مسدود میکنه . رفتم مفاتیح الجنان ( میگن یه بنده خدایی بهش میگفت جنون ) رو برداشتم و دیدم اسمش هست دعای فرج . حالا همین دعای فرج یک جاییش ميگه : کفیانی فانکما کافیان و قبل ترش هم ميگه کلمح البصر یعنی همچون چشم برهم زدنی 
حالا قضیه ، قضیه ی گاد هلپ می هستش اما این " همچون چشم بر
همینقدر دردناک .
همینقدر سخت و طاقت فرسا!
+ میگم اگه فقط از شصت درصد اشتباهاتم درس بگیرم زندگیم بهتر از اینی که هست میشه !
   ناشکری نمیکنما ، همه چی عالیه
  خودمم پشت سر هم گند میزنم :) نان استاپ !
   با اینکه نود و هفت بهترین سال عمرم بود ( یه جورایی ) نه اینکه کلش خوش گذرونی باشه ! نه !
   سخت گذشت ! ولی خوب سخت گذشت ! دوست داشتنی!
   ولی خوشحالم که داره تموم میشه :)
+ یه قسمت مغزم ميگه به نظرت وقتش نیست یکم خودسانسوری کنی !؟
+ یه قسمت دیگه مغزم ميگه بی
میگن .ظریف و عراقچی تو هواپیما میرفتن ميگه یک تراول ۱۰۰تومانی بندازیم پایین تا یک نفر پیدا کنه خوشحال بشه ظریف ميگه دوتا ۵۰ بندازیم تا دونفر خوشحال بشن عراقچی ميگه ده تا۱۰ تومانی بندازیم ۱۰ نفر خوشحال بشن خلبان ميگه بحث رو تموم میکنید یا سه تاتون رو بندازم تا ۸۰ ملیون خوشحال بشن
الان رادیو ماشین داره یه پشت آمار دخانیات ميگه!!!
+ به مادرم میگم چهارماهه برنگشتم، ميگه بیخود! یه هفته دیگه میشه پنج ماه!
+ دو نفر ازدواج کردن، چهار تا خونه ساخته شده، هیشکی هم بچه‌دار نشده!
+ فقط اونجا که پدرم ميگه برنامت کلا چیه؟! و بحث را می‌پیچانم!
+اوه اوه! دیشب که برگشتم قمر در عقرب بوده!!!!
مامان سرسنگینیم رو می‌بینه 
ميگه با شوهر قهر کردن چطوریه؟
نگاش می‌کنم.
ميگه تو هم عین من طاقت نمیاری؟
چشام پر اشک میشه
سرت میدم.
میگم به یه حدی می‌رسه که با خودم میگم دو سه روز اصلا باهاش صحبت نمی‌کنم.
ولی دو ساعت بعد 
یه دنیا دلم تنگ میشه 
و دووم نمیارم.
.
ميگه عین خودمی
امروز یکی از دوستام واسم اهنگ سامان جلیلی رو فرستاده "بی نظیر"نامی داره!
ميگه.زودتر از من کسی این آهنگو واست نفرستاده؟منم نتم ضعیف میگم نه چی هس؟ميگه همه چی اونی که براش میخونه با تو هماهنگه گفتم شاید یکی زود تر از من اینو واست فرستاده باشه!
و من .
پر میشم از یه حس غریب که بهم ميگه .
زررررشک!
جالبش اینه این اهنگ یه چیزایی ميگه که اصلا امکان تطبیق دادنش با من وجود نداره .

چی میشد این حرفا رو تو به من میزدی نه اووون؟؟؟اه .
.
یعنی الان تو کاخ سفید چه خبره؟
مثلا نشستن دور یک میز.
ترامپ ميگه: فکر نمی کنین الان باید یه کِرمی بریزیم، شاید ایرانیا فکر کنن دست از سرشون برداشتیم؟
مشاورش در امور ایران ميگه: کِرمی مونده که نریخته باشیم؟
وزیر امور خارجه اش ميگه: خود حکومتی هاشون یه کِرمی ریخته اند که هزارتا بچه کرده، بهتره به خودمون استراحت بدیم.
منشی ترامپ ميگه: میشه انقد کِرم کِرم نکنید؟ مورمورم شد.
ترامپ ميگه: پس چی بگیم خوشگله؟ اینترنتشون قعطه، وگرنه واثه حسن چندتا شکل
یارو عاشق فرشته میشه، فرشته ميگه: ما نمیتونیم باهم ازدواج کنیم.!
 
 
طرف میپرسه چرا.!؟
فرشته ميگه: آخه من آدم نیستم.!
یارو ميگه: توفکر کردی من آدمم :))
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌والا :)
میگم احساس میکنم که کور سوی رجایی وجود داره.
ميگه خوش به حالت که یه کور سویی برا خودت حس میکنی.
میگم نه فقط برا خودم برای تو هم حس میکنم
ميگه گاهی همون که امید داشته باشی یه روزی تموم شه هم خوبه
میگم تموم شدن نه 
ميگه پس چی
میگم وقتی سوره یاسین میخونم به ایه یکی به اخر که میرسم دلم ميگه درست میشه.
اللهم اشف کل مریض بحق الحسین علیه السلام
#مکالمه با رفیق جان دومی
#ميگه باورت میشد یه روز بیاد دلمون برا بچه رفیق جان اولی تنگ بشه؟ میگم نه من اینقدر حو
یه روز ۲ تا رفیق بودن که همیشه با هم اب پرتغال میخوردن، بعد از چند وقت یکی‌ از اینا میمیره،اون یکی رفیق تنها میره کافه و به ساقی‌ ميگه ۲تا بریز،ساقی‌ ميگه چرا ۲تا؟ميگه یکی‌ برا خودم یکی‌ هم بیاد رفیقم، این قضیه چند سال ادامه داشته تا یه روز میاد و ميگه یه پیک بریز،ساقی‌ بهش ميگه چیه رفیقتو فراموش کردی؟ميگه نه،خودم توبه کردم این یه پیک به یاد رفیقمه سلامتی‌ همه رفیقای با مرام
خواهر زادم چند وقت پیش از خواهر کوچیکم که پزشکه میپرسه که خاله راست میگن آدم با یه کلیه هم میتونه زندگی کنه خواهرم ميگه آره میشه با یه کلیه هم زندگی کرد
بعد ميگه خاله یعنی هیچ مشکلی برامون پیش نمیاد خواهرم ميگه نه هیچ مشکلی پیش نمیاد
ميگه دیگه کدوم از اعضای بدنمون رو بیرون بیاریم مشکلی پیش نمیاد 
خواهرم یه چنتایی نام برد گفت بدون اینا هم میشه زندگی کرد
گفت اونوقت همه اینا روهم چند کیلو میشه
خواهرم ميگه خاله واسه چی داری اینا رو میپرسی
ميگه خ
اسم این دوستمون منو یاد یه ماجرا انداخت
میگن طرف رفته بوده یکی از جنگ های حق علیه باطل میبینه وضع خرابه درمیره
بعد
یک نفر که تازه داشته میومده ملحق بشه به سپاه اسلام تو راه می بیندش ميگه
کجا داری میری ميگه دارم فرار میکنم برم خونه ام پیش زنم ميگه اگه بری
بجنگی شهید بشی اون دنیا بهت حوری میدن
ميگه برو بابا یعنی میگی بخاطر یه ه» خودمو به کشتن بدم؟ من خودم تو خونه یه حوریه دارم!
نکته اش رو گرفتی اسم زنش حوریه بوده»
1
ربات های گوشیا چه چشم سفید شدن
بهش میگم نظرت درمورد ازدواج چیه؟
ميگه:
I am still waiting for the right electronic device to steal my heart
من:|
2
درحالی که سرفه میزنم دلمو میگیرم و میگم آخ
ميگه دقت کردی تمام ماهی که گذشت رو عضلاتت گرفته بود همیشه؟
میگم آره
ميگه مطمئنی داری ورزش میکنی؟چه وضعشه خب
میگم:دردشم دوست دارم،ميگه محشور شی باهاش:|
3
یه لقب جدید گرفتم
جاروبرقی:|
استعاره از فردی است که سیر نمیشود:|
+به باحالی خودتون بخونید!
مامان سرسنگینیم رو می‌بینه 
ميگه با شوهر قهر کردن چطوریه؟
نگاش می‌کنم.
ميگه تو هم عین من طاقت نمیاری؟
چشام پر اشک میشه
سرت میدم.
میگم به یه حدی می‌رسه که با خودم میگم دو سه روز اصلا باهاش صحبت نمی‌کنم.
ولی دو ساعت بعد 
یه دنیا دلم تنگ میشه 
و دووم نمیارم.
.
ميگه عین خودمی
،طرف گاو داری میزنه.
مامور بهداشت میاد ميگه:
به گاوات چی میدی ؟
ميگه : آت اشغال.
مامور کلی جریمش میکنه.
 
 
ساله بعد میاد ميگه به گاوات چی میدی ؟
ميگه : جوجه کباب ,پیتزا .
باز یارو جریمش میکنه.
 
 
سال بعد میاد ميگه به گاوات چی میدی ؟
ميگه :والا هر روز صبح بهشون ۱۰۰۰ تومن میدم،هر چی دوست دارن بخرن بخورن.
.
اگه دیدید پسری در جمع خانواده :
آخر تماس تلفنیش میخنده و اصرار داره قطع کنه
و فقط از کلماتی چون :
شما لطف

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها