نتایج جستجو برای عبارت :

شاه پسرداريم دوماد

تابستون بود یا قبل تر که برای اینکه سر به سر علی بذارم بهش میگفتم باید دوماد من بشی.بعد با همکاری بقیه براش توضیح میدادیم که دختر من قشنگه و کلی اسباب بازی داره و
اون هم داد و هوار که نمیخوام و ولم کنید و من از دوماد شدن بدم میاد و از دخترت بدم میاد و
دیشب یه هو گفت خاله دخترت رو نشونم بده.اول شوکه شدم بعد گفتم الان خونه نیستگفت خاله من فکرامو کردم و میخوام دومادت بشم
میگم با دخترم کجا زندگی میکنین؟
میگه یه خونه مربعی تو اتاقم درست ک
دیشب خواب دیدم عروسیمه. ولی اصلا خوشحال نبودم. همش معذب بودم . عروسیم نمیدونم به چه دلیلی مختلط بود و من همش به دوماد غر می زدم تو ماشین عروس که حالا که داریم می ریم مهمونی یه شنل بزرگ برام می گرفتی که بقیه منو نبینن. دوماد هم همش می خندید.
بهش می گفتم حالا که عروسی رو میخاستی مختلط بگیری لااقل یه لباس عروس پوشیده برام می گرفتی شبیه این فیلم های صداوسیما نه دکلته و بی حجاب. ولی اون بازم می خندید.
وقتی رفتم تو سالن و نگاه مردا بهم بود اشک میریختم و
بعد اینهمه سال فعالیت، ینی بیان یه اپلیکیشن برا موبایل نداده بیرون؟؟
این چه وعضشه؟؟چرا مسئولین پاسخگو نیستن؟؟
پ.ن1: من کاملا بی دعوت در پویش شرکت کردم، حس اون چتربازی رو دارم که بی دعوت میره یه عروسی، به فامیل عروس میگه من فامیل دومادم، به فامیل دوماد میگه من فامیل عروسم. فقط خدانکنه عروس و دوماد فامیل ازآب دربیان!
پ.ن2:اگه همتون مثل من اینقدر چکشی و بی تکلف در پویش شرکت میکردین، الان رییس بیان یه تی به سایتش داده بود!
امشب فهمیدم که دوشنبه هم تعطیله.
یعنی سه روز تعطیلی پشت هم توی ماه رمضون.
امشب بله برون و عقد داییه.
دایی کوچیکی که همیشه تو دست و پای خواهرزاده ها بوده و خیلی ساله پروژه دوماد کردنش کلید خورده بود تا امشب که داره دوماد میشه
من اما این سر دنیا یه ذره افطاری خوردم و نشستم با موبایلم بازی میکنم.
من هیچ وقت از نبودن توی عقد یا عروسی کسی غصه نخوردم.
امشب اما مدام زیر لب میگم پس من چی؟
پس من کجای این دنیام؟
چیزی که این غم رو ایجاد و تشدید میکنه
شش صبح با یک چشم باز و یک چشم بسته،خوابالو با لبخندی پهن از شیشه ی اتوبوس دروازه قرآن را میدیدم،آهنگ شماعی زاده در ذهنم پلی شد!!!!
خدا میداند چندسال پیش در کدام مراسم عروسی شنیده بودمش! وهمچنان محو یادآوری این اهنگ در این موقعیتم!!
 
+سر راه کنار برین دوماد میخواد نار بزنه/سیب سرخ انار سرخ به دومن یار بزنه
++رد دادگانیم :)))
 
بعضی وقتها بعضی چیزا که هیچ وقت اولویت نقل کردنت نبوده بخاطر جزئیات بی ربط و بانمکش تعریف کردنی میشن، مثل سه تا خانم امروز صبحی که برا خواستگاری اومده بودن، پای راستم روی پای چپم بود و میوه میخوردم و حرفای شادی رو تایید میکردم، میز من روبه روی در ورودی اتاقمونه، دوتا بچه رو که کنارشون دیدم با نیشخند رو به خانم "ف" گفتم: مشتریات اومدن، فکر کردم برا سبدغذایی اومدن، نیشخندم تلافی دست انداختنای خانم "ف" بود که هر بار تلفن زنگ میزد و منو میخواستن(ب
چرا ما یاد نمیگیریم به نظرات کاملا شخصی دیگران که ما هیچ دخل و تصرفی در اون نداریم احترام بذاریم ؟ به خاله ی دوماد چه که دوماد میخواد با دختری ازدواج کنه که قبلا شیرینی خورده ی دیگری بوده ؟ اصلا به اون چه که بخواد بره واسه خودش پرس و جو کنه و بعد با فهمیدن این موضوع فکر کنه کشفیات جدیدی داشته که باید یهویی شب بله برون خواهر زاده ش بریزه تو داریه تا همه رو مثلا آگاه کنه ایهاالناس این دختره قبلا قرار بود ازدواج کنه که بهم خورده ؟ که مجلس نامزدی رو
موجا جلو میان. از اون دور دورا، مثل یه دوماد با وقار. سرسنگین، با یه شاخه گل سرخ توی جیب جلوی کت‌شون. ولی دو قدم مونده به وصال، دو قدم مونده به ساحل، صبرشون سرریز میشه و دهن‌شون کف می کنه، فریاد می‌کشن و سرشون رو می‌کوبن به سنگا، سرشون رو می‌کوبن به ساق پای من، وسط آب.
The beach is a place where a man can feel,  he's only soul in the world that's real.
چه نسیم زیبایی از دریا میاد. دلم هوای سیگار کشیدن کرد.
و من یگانه روح واقعی این ساحلم.
موجا جلو میان. از اون دور دورا، مثل یه دوماد با وقار. سرسنگین، با یه شاخه گل سرخ توی جیب جلوی کت‌شون. ولی دو قدم مونده به وصال، دو قدم مونده به ساحل، صبرشون سرریز میشه و دهن‌شون کف می کنه، فریاد می‌کشن و سرشون رو می‌کوبن به سنگا، سرشون رو می‌کوبن به ساق پای من، وسط آب.
The beach is a place where a man can feel,
he's only soul in the world that's real.
چه نسیم زیبایی از دریا میاد. دلم هوای سیگار کشیدن کرد
و من یگانه روح واقعی این ساحلم.
امسال که اصلن سال نبود، معضلات و دغدغه ها و مصیبتها بود، ولی ایکاش لا اقل به خوشی قرن سیزدهم را تموم کنیم، مثل فیلمای قدیمی ایرونی! با یه جشن عروسی که همه تووش دعوتن، با موسیقی بادابادا مبارک بادا تا بله برون و بردن عروس و دوماد به حجله و بعدش رقص دسته جمعی میهمانها! جوری که تووی تاریخ بنویسند بالاخره آخرش قشنگ تموم شد!
میگم، آیا آقایون از خانم های ترسو،یعنی از خانم های خیلی ترسو،بدشون میاد؟! دقیقا چقدر بدشون میاد!؟
خو ملخا هجوم آوردن به من چه! خب حالا پروانه چه فرقی میکنه!!! مهم این ِ چندشن بابا چندشنننننن:((((نصف شبی بعد از دور دور یه جای خلوت دوماد گرام پارک کرد و خانواده هم تو ماشین و منتظر که برم پول از کارت بردارم،قبلشم پرسیدن میتونی یا همرات بیایم،منم مغرور گفتم نه بابا دیگه تو این فاصله !!!!حالا با پوزخند میگم این نه بابا رو.درو باز کردم دقیییقا دقیقا ملخ
تو تلویزیون ۲ نفر خارجی داشتن عروسی میکردن. بابا گفت اونام مراسمشون قشنگه! گفتم عارعههههه گفتم ک بابای عروس دست عروس رو میگیره و از در کلیسا میبردش تا اون جلو و بعد بوسش میکنه و میزاره تا ازدواج کنه. بابا یکم احساساتی شد. بهش گفتم وقتی منم خاستم ازدواج کنم شما منو ببرین. ن دوماد! بابا گفت یعنی میخای بری کلیسا؟ گفتم ن شما منو از دم هرجایی ک هست تا اونجایی ک باید بشینم منو ببرین و اینا. بابا بیشتر احساساتی شد و گفت ایشالا. ببینین چی میشع! Daddy.
پدربه دختر:پاشو دخترم یه لیوان آب واسه بابا بیار
دختر:ول کن بابا دارم تلویزیون میبینم. حال ندارم
دختر کوچیکتر:بابا ولش کن این خیلی بی تربیته پاشو برو خودت بخور
برای منم بیار

دقت کردید عروس دریایی داریم ولی دوماد دریایی نداریم !
.
.
.
.
یعنی بی شوهری تو عمق دریا هم موج میزنه
 
 
بدترین قسمت سرماخوردگی اینه که : 
 
آبریزش بینی داری بعد تو یه جمع یکی
 
 یه چیز باحال تعریف میکنه میزنی زیر خنده 
 
یه حباب اندازه توپ هفت سنگ از
 
 دماغت میزنه ب
یه سری به اینجا بزن اهههههههههههههههههههه ، اصن آدم حالش بهم میخوره . 
آخه اینم شغل شد. 
یارو اومده بود خواستگاری.
میپرسن آقا دوماد چیکارست ؟ 
میگه سئو کارم ( کارت تو حلقم :دی )
باید گروه ضد سئو رو تشکیل بدیم هرچه سریعتر .
همکاران ، همقطاران، آماده باشید که راهی بس طولانی در راه است
اینم سورس نوشته اگه مایلید بدونید کار گروه ضد سئو به کجا کشید
یه جا هم رفته بودیم عروسی که اینگونه بودند.
من کلا بیکار بودم صرفا به این جهت تو مراسم حضور داشتم که همسر تنها نباشه و یا اگر کاری چیزی داشت بتونم رفع و رجوعش کنم.
تماس گرفت و دستور داد برم تو محوطه.
-جانم!
+اینا نمیذارن فیلم بگیرم. میگن ما دوست نداریم. میگن نگیر. وقتی میگم خوب خودتونو بپوشونین من  که نمیتونم به خاطر شما  از مراسم این خانم فیلم نگیرم، شاکی میشن. الان یه خانمه هم اومده مولودی‌خونه میگه نگیر. 
گفتم خوب از هرکسی که دوست نداره نباید
وقت هایی که میرم عروسی دلم میخواست من عروس بودم و اون داماد ولی اینبار از بس عروس دوماد فامیل نداشتن و همه سناشون زیاد بود تقریبا میشه گفت احتمالا من کوچکترین بودم وقتی تانگو میرقصیدن بقیه عالی بود یه عالمه آدم که سناشون زیاده و بلد نیستن تانگو اصولی برقصن کلاس نرفتن ولی دستشون میذارن دور گردن یار قدیمیه شاید بیست سی سالشون اون یار قدیمیم دستشو میذاره رو کمر اونا باهم ت میخورن که دلم خواست باهاش پیر بشم ولی خب متاسفانه اون حتی حال حاضر ر
امیر بیدار بود. اما بیداری‌اش آن‌قدر غیرعادی بود که وقتی خوابید .

تصویر از مادر امیر آرام آرام به سمت امیر می‌رود
امیر! امیر! پشت در با تو کار دارن. پاشو ببین کیه؟
امیر ملحفه را کنار می‌زند و ساعت گوشی را می‌بیند
(با طلب‌کاری می‌گوید) مگه من دیشب نگفتم هشت منو بیدار کنین کار دارم؟
تصویر انگشت جواد که دوباره زنگ می‌زند و با گوشی شروع می‌کند به تماس گرفتن
الو سلام خوب هستید شما؟. خیلی ممنون. آره ما تا نیم ساعت دیگه می‌رسیم، فعلاً آقا دو
چرا مادر زن ها انقدر دومادشون رو دوست دارن؟ خیلی عجیبه ! یه ذوق و شوق عجیبی دارن برا دوماد، قبل از اینکه بخواد بیاد پا میشن با شوق همه جارو مرتب میکنن، غذاهایی که صد سال یبار میپزن بار میذارن، به دختر تشر میزنن که برو به خودت برس، هی میپرسن کجاست؟ پس چرا نمیاد؟احساس میکنم عقب گرد میزنن به دوران جوونی خودشون، شوق و ذوق های خودشون، یا شاید شوق و ذوق هایی که اون موقع تو دوران عقد کردگی خودشون از ترس چشم غره های باباها سرکوب میشد حالا میاد رو!
نمید
هرچی میگذره اوضاع بدتر میشه
اون از خانواده که اعصاب منو خط خطی کردن سر انتخاب رشته و اینکه بعد و قبل شیراز چه شهرایی بزنم
اون از اضطرابم واسه اینکه شیراز میارم یا نه (خدایی نمیتونم تصورشم بکنم که جایی غیر از شیراز برم دانشگاه)
اون از اقوامم که نمیذارن برم شیراز و هی اینور اونور دعوتم میکنن بلیط نمیذارن بخرم برم دنبال بدبختیم (لار هستم) (کم کم دارم به فاز افسردگیم برمیگردم فقط بخاطر دور بودن از درس)
اونم از بازم اقوامم (البته فقط یکی دونفرشون ب
برعکس مهم ترین هدف پارسال عیدم که عدم ازدواج و تمرکز بر رشد شخصی و از این جور خزعبلات باکلاس بود که بحمدالله حاصل شد، امروز  بهش گفتم: اگر امسال ازدواج نکنم، در پایان سال اسمم رو میذارم چقندر!! 
و از حالا باید فراخوان بزنم و بگردم دنبال کیس موردنظر چون با سلام و صلوات کیسی نمیاد دنبال آدم و اگر بیاد هم کیس غیرموردنظر خواهد بود. فلانی نذری درست کرده بود واسه پدر خدابیامرزش با این خواسته که امسال دیگه دخترش عروس بشه.من به این حرکت اعتراض داشت
برعکس مهم ترین هدف پارسال عیدم که عدم ازدواج و تمرکز بر رشد شخصی و از این جور خزعبلات باکلاس بود که بحمدالله حاصل شد، امروز  بهش گفتم: اگر امسال ازدواج نکنم، در پایان سال اسمم رو میذارم چقندر!! 
و از حالا باید فراخوان بزنم و بگردم دنبال کیس موردنظر چون با سلام و صلوات کیسی نمیاد دنبال آدم و اگر بیاد هم کیس غیرموردنظر خواهد بود. فلانی نذری درست کرده بود واسه پدر خدابیامرزش با این خواسته که امسال دیگه دخترش عروس بشه.من به این حرکت اعتراض داشت
یه نکته ای که بعد از ازدواج متوجهش شدم اینه که وقتی با یه عروس یا دوماد مواجه میشیم چقدر باید مراقب حرف زدن هامون و اظهار نظرهامون باشیم چون می‌تونه براشون حس های اذیت کننده ای رو تولید کنه که اگه اون حرف ها نبود اصلا ایجاد نمیشد.
مثلا وقتی داره برامون از مراسمش، رسوماتشون، هدیه هاش یا هر چیزی میگه ، ما حق نداریم کامنت بدیم که : عه! ینی فلان کارو برات نکردن؟ ینی فلان برنامه رو اینطوری اجرا کردن؟ ینی در مورد خرید فلان چیز از تو نظر نخواستن؟ ینی
به ریحانه میگم هیچ موضوع مشترکی ندارم با هم اتاقی هام که بخوام در موردش باهاشون حرف بزنم باورش نمیشه!:-\ 
موضوعات مورد علاقه هم اتاقی های گرامی: مرگ .خواب ، کلیه موضوعات خرافی و چرت و پرتی جات!:-\  کلیه تشریفات و تشرفات مراسم های خواستگاری ، نامزدی، جهاز ، عروسی ، نامزد (البته همه شون هم متاهل ن!:-\ ).
بعد ریحانه میگه خب وقتی دارن در مورد چمدون (!!!) عروس دوماد حرف میزنن تو هم برو تو بحث شون شرکت کن!!:-\  (ینی این حرفا از ریحانه بعیده هاااااا مثل اینه که
پریروز رفته بودم پیش بچه‌ها چایی بخوریم. از حرفاشون فهمیدم سه تا از پسرا گاهی همزمان یه آهنگ بی‌کلامو رو لپ‌تاپاشون پلی می‌کنن! یکی‌شون داشت می‌گفت مثلا می‌خواد یه بار وسط این کار لپ‌تاپشو برعکس بگیره ببینه صداها قطع میشن یا نه :)) یه لحظه همه مکث کردیم به خاطر حرف جالب ولی غیرممکنش. من گفتم آخه شما با برع لپ‌تاپ، اون موج صوت رو که نمی‌تونی برعکس کنی. گفت آره ولی بیاین فکر کنیم بهش. دیگه هر کی یه چیزی گفت. بحث رفت سمت شکل موج صوت و
خب حالا که مسئولین بها نمیدن منم که کاری ندارم اینجا چرت و پرت آپ کنم بهتره
عاقا برا داداشم میریم خواستگاری ولی هی نمیشه یکی میگه قصد ادامه تحصیل دارم یکی میگ همسن دوس ندارم یکیم که خیلی لاغره یکی باز خیلی چاقه قضیه چیههه چرا نمیزارن داداشمو دوماد کنم
اصلا یه وضعی
اقا دیشب اومدم از personaتو ورس پست بزارم بعد گفتم بزار باشه یه ساعتی بزارم که شاید خراقای رکر(بایس رکر) بیدار باشه ،اخه اون ساعتی که میخواستم بزارم ۱۱و خورده ای بود ک اونجا میشه حدودا
خواهر بزرگه‌ی مام‌بزرگ فوت کرده. غصه‌دار و بی‌تاب نشسته اشک می‌ریزه و تلفن‌های مکرر سعی می‌کنند تسلی باشند. کسی تعریف می‌کنه دیشب خواب خاله رو دیده. خوش‌حال نشسته بوده توی مسجدی. ازش پرسیده خاله چی شده انقدر خوش‌حالی؟ گفته بعد چهل‌سال دارم پسرم رو دوماد می‌کنم. مام‌بزرگ با بغض می‌گه بعد چهل سال بلاخره رفت پیش مهدی. همه ریزریز اشک می‌ریزیم. نمی‌دونم برای خاله‌ست یا برای پیکر بازنگشته‌ی مهدی، برای این همه‌سال دوری و سالیان هجران د
هرچقدر که اسفند ماه پرکاری بود اینروزا روزای کم کار و کسل کننده ای هستن، اینکه هیچ کدوم از هم اتاقیامم نیستن تاثیرش تو این کسل کنندگی کم نیست. ولی روزای خوبیه برا سرک کشیدن تو کار بقیه، یه ساعتی رفتم پیش عارفه راستش با برنامه قبلی ساعت یازده رفتم که ساعت مشخص مشاوره اش هست، وقتی رسیدم پیشش برا موندن معذب شدم، عارفه خیلی شوخه، اینقدر مسخره بازی درآورد و شوخی کرد مجبورم کرد بمونم. شش تا عروس داشت، بزرگترشون هجده سالش بود و کوچکترشون دوازده، ک
خوب امشبم عروسی علی رو گرفتیم و تمام شد و رفت . حالا علی هم قاطی مرغ ها شد:) منظورم از مرغ یعنی متاهل شدنه  . امشب فک کنم جزء بهترین و خاطره انگیز ترین شب زندگیش میشه با اینکه 20 سالش اینا بود ولی جا داره به خاطره این تلاش ها رسیدن به عشقش براتون چند خط بنویسم . 
علی از 15 سالگی با همسرش آشنا شده اون دوران فک کنم تو همون فاز لاو اینا بودن ولی جدی بودن . وقتی میگم جدی یعنی سرش  شده بود دعوا هم میکرد . علی جزو کسایی بود که از نظر من تونست رابطه شو با چنگ
به نام خدا
من اصلی‌ترین دلیل کم‌ شدن ازدواج و زیاد شدن دوستی و روابط آزاد رو فرهنگ غالب خانواده‌های ایرانی می‌دونم! چطوری؟
شاید این متن کمی چاشنی طنز داشته باشه، ولی طنز همیشه شیرین نیست، یه وقت هایی از زهر مار هم تلخ‌تره!
- آقا دوماد چیکارن؟
- ایشون تو بازار مغازه دارن!
- نه خب دومادِ من باس شغل دفتری و رسمی داشته باشه!
- حاج آقا خودتون کجا مشغول به کار هستید؟
- بنده بقالی دارم، همین سر کوچه!
- ماشاءالله ماشاءالله!
ادامه مطلب
www.galaxymusic.ir
دانلود آهنگ جدید موزیک افشار به نام ورود عروس و داماد
Download New Music Music Afshar – Voroode Arooso Damad

www.galaxymusic.ir
 
مرورگر شما از Player ساپورت نمی کند
دانلود آهنگ جدید موزیک افشار به نام ورود عروس و داماد
Download New Music Music Afshar – Voroode Arooso Damad

دانلود آهنگ با لینک مستقیم
دانلود آهنگ لینک کمکی فایل

www.galaxymusic.ir
کد آهنگ آهنگ برای پخش آنلاین :

  <center><audio controls autoplay preload="none" style="width:94%;margin:0% 3%;"><source type="audio/mpeg" id="player" src="http://galaxymusic.parsaspace.com/music/1398/shad/2/Aroosi Songs (4).mp3">
چرا نمینویسم؟ چون امتحان اطفال دارم و دیگه واقعا نمیدونم چیکار کنم که تموم شه! چون که دوازده تا استاد و شونصد جلسه خیلی زیاده.
مامان دو سه روزه اومده و فقط غذا درست میکنه و میره خرید و حرم و اینا. طفلی تنهای تنها امروز پاشده رفته سرزمین موج های خروشان. دیروز یک ساعت پاشدم با علی و بقیه بچه ها رفتم عقد سید و رزیتا که تو محضر بود. یه مشت امتحانِ اطفال دار! دوماد حتی. یه صحنه موقع عکس گرفتن دسته جمعی گفت بچه ها اطفال چقد خوندین؟ همینقد تباه
+ ببین ول
+ زود میام کامنتا رو میخونم و جواب میدم، باشه؟ ببخشید :(
+ باید از عروسی و روزی که گذشت بنویسم، اما به جاش چون تو رو داشتم که درباره همه چی باهات حرف بزنم و اینهمه ساعت باهام حرف زدی، فقط تو جلوترینی! ممنون که بهم توضیح میدی یه چیزایی رو، و باعث میشی حس کنم اونقدر مهمم که نخوای ناراحت بشم یه وقتی از چیزی! که حتی توضیح میدی چرا بهم نمیگی جانم! نمیدونم، دوست داشتنی ترین آدم زندگیمی این دوره از زندگیم!
+ شیرین ترین قسمت عروسی امشب، اونجایی بود که رفت
امروز عروسی دوست ساده ی هجده سالمه با دوماد نوزده ساله. دوستم کلی مشکلات خونوادگی دارن و اینا. خیلی دختر معصوم و ماهیه. نمیدونم خوشحال باشم یا ناراحت. امیدوارم خوشبخت بشه. زیاد.
مراسم فردائه ما امشب رفتیم برا بزن و برقص و.‌
کلی رقصیدیم، خندیدم و از این حرفا. کل مهمونا ما هفت نفر بودیم :)
بقیه یعنی عمه هاش و مادربزرگش چون اون اتاق بودن مهمون حساب نمی کنم :)
دختر عمه اش (۱۶ساله) و پسر عمه اش(۱۳ساله) هم بین ما بودن.
میخوام با جنتلمن ترین مرد زندگیم (پ
سه هفته رفتم باشگاه بدنسازیاون روزایی که نمی دونستم درخت گیلاس و آلبالو باید کنار هم کاشته بشن تا میوه بدناون روزایی که هنوز محسن چاوشی روی سرش "خنک آن قماربازی که بباخت هرچه بودش، بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر" رو تتو نکرده بوداون روزایی که هنوز این جمله ی جان‌اف‌کندی رو نشنیده بودم "پیروزی هزار پدر داره و شکست یکی" (کندی این حرف رو واسه قبول شکست در حمله به کوبا گفت)اون روزایی که حرف حامد یگانه رو قبول نداشتم "بدنسازی ۸۰ درصدش تغذیه ست"اون
 
دیروز یکی از اقوام پدری فوت شدند 
امروز رفته بودیم مراسم‌ سوگواریشون .
تو مراسم  یه لحظه داشتم به این فکر میکردم اون حاج خانمی که فوت شده به همه جا رسیده بعد فوت شده . 
اما من چی ؟! 
اگر من به این زودی بمیرم چی ؟! 
چکار کردم ؟! هیچکاری تو این دنیا نکردم ! هیچ کاری !
حداقل این خانم الان متاهل بوده ! خوشی هاشو تو این دنیا کرده ! بچه هاش الان براش عزاداری میکنند .
من حتی بچه ی هم ندارم برام بخواد عزاداری کنه ! یا بقول یکی حتی کسی نداریم برام فاتحه ب
این فاطمه امشبی رو اصلا نمیشناسم.!
چم شده نمیدونم!
هر چی هس.وقت دیوونگیمه انگار!
خب من یه سری هدف تو زندگیم ترسیم کردم.مثلا داستان نویسی. معلم زبان شدن و یه حقوق دان خوب شدن.همشون در حد ساده و متعادل نه خیلی شاخ.نه خیلی دون!
امروز وقتی تو کتابخونه دانشگاه داشتم کتاب"حرکت در مه "رو میخوندم و یه سری چیزا واسه داستان جدیدم جدا میکردم از ویژگی های شخصیتی رو که تو این کتاب کاملا بررسی شده .یهو یکی گفت منم میخوام بیام کلاس داستانت.
یه جوری شدم.
بسم الله الرحمن الرحیم
۱)من آدم مذهبی نیستم ولی آدمای مذهبی و سبک زندگیشون رو دوست دارم
۲)بعضی ها معترض شدن که فکر کردی واقعا دختر حضرت علی هستی ؟یا فکر کردی چون سیدی دیگه خیالت راحته؟چرا انقدر سید بودنت رو فریاد میزنی؟بابا علی گفتن ها مادر گفتن ها به بی بی دوعالم به خاطر سیادتم نیست حتی اگر سید نبودم بازم میگفتم پدری ام پدری ام مثل حسن مادری ام.چون شیعه ام عشق ام رو فریاد میزنم و خودم رو دخترشون میدونم.اتفاقا چون سیدم فکر میکنم بیشتر مستحق
شاید مهمترین دلیل حرکت و انگیزه ما انسان ها احساس نیاز هست . پرستش خدا ، خوندن نماز ، پیدا کردن دوست و حتی همین وبلاگ نویسی و هزاران کار دیگه ای رو که انجام می دیم قطعا بخاطر احساس نیازمونه !
خدا رو می پرستیم چون نیاز به یه پشتیبان واقعی داریم کسی که در هر شرایطی حتی در تنهایی بتونیم باهاش حرف بزنیم و آروم بشیم ! اهل بیتش رو دوست داریم و نسبت به اونها ارادت ویژه ای داریم چون انسانی از اونها شریف تر و فوق العاده تر ندیدیم نه در حال حاضر و نه در کتا
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.
توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد
با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.




















دریافتمدت زمان: 4 دقیقه 21 ثانیه 

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها