نتایج جستجو برای عبارت :

ما شروعش میکنیم

همیشه کاغذ و قلم رو دوست داشتم
نوشتن بلد نبودم و نیستم اما حتی اینکه فقط خط خطی کنم برگه رو، فقط بیت شعرایی که در لحظه داره از ذهنم میگذره رو بیارم روی کاغذ هم خیلی وقتا آرومم میکنه (یا شاید می‌کرد )
هنوز گاهی وسط کاغذ پاره‌هام وقتی دارم کیفی کمدی کشویی رو خالی میکنم از اضافه‌ها چشمم می‌خوره به نوشته‌هایی که اصلاً یادم بهشون نبوده و خیلی وقت‌ها خوندنشون حآلمو خوب می‌کنه
بعضی وقتا مثل امشب
با خوندن نامه‌ای که به پیشنهاد زینب نوشتمش
بعد ا
اومدم و شروع کردم و خوندم.
از همون اول.
از همون اول اول اول.
وسط این همه کار. وسط این همه بی‌وقتی.
شروع کردم و خوندم.
مثل زخم کهنه‌ای که با تیزی بزنی و خشکی‌ش و ببری و احتمالاً دوباره خون بیاد،
اما بار دوم، دیگه زودتر خوب می‌شه.
شروع کردم و خوندم.
با دقّت.
و بی قضاوت.
خوندم.
با دقّت و بی قضاوت خوندم.
و همه چیز تقصیر تو بود.
تمام شروعش تقصیر تو بود!
تمام شروعش .
تمام نکات ریزش. تمام نکات درشتش.
بعد می‌فهمیدم معنی اون استخاره رو.
بعد می‌فهمیدم .
می‌
بچه ها من به نکاتی درباره زندگی پی بردم که دیدم بدک نیس به شما هم بگم.
اول اینکه از هر دست بدی از همون دست پس میگیری!
دوماینکه بچه ها اگر چیزی میخواین بهتره یه معلم یا کلاس خوب پیدا کنین و شروعش کنید. تمرینات رو انجام بدین و اگه به اشکالی برخوردین از استاد بپرسین. ایتطوری هر سری پیشرفت میکنین تو اون زمینه و بیشتر براتون جا میفته.
اومدم و شروع کردم و خوندم.از همون اول.
از همون اول اول اول.
وسط این همه کار. وسط این همه بی‌وقتی.
شروع کردم و خوندم.
مثل زخم کهنه‌ای که با تیزی بزنی و خشکی‌ش و ببری و احتمالاً دوباره خون بیاد،
اما بار دوم، دیگه زودتر خوب می‌شه.
شروع کردم و خوندم.
با دقّت.
و بی قضاوت.
خوندم.
با دقّت و بی قضاوت خوندم.
و همه چیز تقصیر تو بود.
تمام شروعش تقصیر تو بود!
تمام شروعش .
تمام نکات ریزش. تمام نکات درشتش.
بعد می‌فهمیدم معنی اون استخاره رو.
بعد می‌فهمیدم .
می‌
نوشتهٔ مایکل پین با ترجمة پیام یزدانجو ، نشر مرکز
این کتاب رو شروع کردم دیگه وقتش یه کتاب سخت بخونم :دی.  واسه تعطیلات به نظرت دو تا کتاب خوندن کافیه؟ حیف که زمان از دستم رفت اما دو سه روزه میدونم باید چیکار کنم. از اتاق میزنم بیرون و جز برای ورداشتن وسیله توش نمیرم که دوباره تختمو ببینم و خواب آلود بشم. فکر کنم از اثر به متن رو قبلا خوندمش ولی الان زیاد یادم نیست. باید بخونم تا یادم بیاد. امیدوارم درست بخونمش.
نمیدونم شروع کردنش امشب کار درستی
15 آذر "ملت عشق"رو برداشتم و گذاشتم رو همون میز همیشگی.کلی تعریف و انتقاد ازش توی مغزم بود و فقط اماده بودم که شروعش کنم،شب 24 صفحه ازش خوندم و خوابیدم،روزه بعد یعنی 16 آذر هم تا صفحه ی 63 و امروز هم تا 112حدودا 399 تا صفحه س اگر اشتباه نکنم!.تا اینجا بد نبود و احساسات الا برام قابل درکه.تو این روزا از سال با وجود پودمان ها و امتحانا با کتاب خوندن اینگاری روی طناب راه رفتم.همیناش جذابه دیگه مگه نه؟.
اسفند  ؛ عین ِ پنجشنبه هاست . 
که همیشه صدبار قشنگ تر از جمعه هاست !
اصلا از همون شروعش قشنگه
حس بوی بهار از پشت پنجره 
و آفتاب ِ گرم و بی جون از لای پرده ها روی پوست سرد خونه .
شور ِ قشنگ چهارشنبه سوری
اسفند یعنی یک سال دیگه
یعنی یه شانس دیگه
.
خوش اومدی بهترین ماه سال.
امیدوارم در ماه جدید
به تمام آرزوهای قشنگتون برسید
 
آقا ترم ۲ هم شروع شد و منم از ترمولکی دراومدم هووووورا =||||
درمورد روز اول ترم ۲ و رویش بهمن ۹۸ بعدا میام مفصلللل مینویسم این هفته کلا خیلی کارم زیاده یکم سرم خلوت تر شد بهتون قول میدم کامل میام میگم
الان فقط اومدم که بگم همه چی روبه راهه و خداروشکر برخلاف ترم ۱ که خیلی تلخ شروع شد و روزای اول دانشگاهو واسم زهر کرد ولی ترم ۲ شروعش خیییییلی شیرین و پر از اتفاقات خوب بود ایشالا که آخر ترم هم بیام بگم ترم ۲ خیلی خوش گذشت
با یکی از دوستان قرار گذاشتیم‌نهج البلاغه رو بخونیم.
الان ۴ روز از قرارمون میگذره ،اون داره میخونه و من هنوز شروعش نکردم. :(
آدم بد قول و بد عهدی ام! 
اینم میره تو تگ لیست ۹۸ با این عنوان: مسئولیت پذیر باشم.!
خیلی کار سختیه‌بعضی موقع ها که به این بی مسئولیتیم نگاه میکنم فکر میکنم که پدر ها خیلی انسانهای مسئولیت پذیری ان.جداً!
*میدونستید نمک پاچیدن روی سیب خیلی چسبناک است به جان؟ ♡_♡
+مستدام
یادم نیست چند روز پیش شروعش کردم. کتاب"موش‌ها و ادم‌ها"رو میگم.ولی امشب یعنی همین الان تموم شد.غم انگیز و غم انگیز و غم انگیز.
دلم میخواد به بهانه غم انگیز بودن کتاب یه مقدار گریه کنم اما نشد.
کارای عقب افتاده م این چندروز انجام دادم یه سری دیگه هم مونده که قبل از تموم شدن این هفته روال میشن.
نمیدونم اگر کتاب های نخونده شده ی توی قفسه هام نبود باید چیکار میکردم.
نوشتهٔ لارنس کوپ ترجمهٔ محمد دهقانی ، نشر علمی فرهنگی
خب از اسم کتاب معلومه راجع به چیه. هنوز شروعش نکردمو تازه الان میخوام بشینم پاش. بعد از مدتها صبح زود بیدار شدم از ساعت هفت دیگه تا لود بشم الان شد. 
بریم ببینیم چی میگه. 
دارم کتاب نامه به پدر کافکا ترجمه فرامرز بهزاد نشر خوارزمی رو میخونم. شروعش کردم فقط واسه این که بیکار نکنم به چیزای مزخرف فکر کنم. از وقتی بیدار شدم همش تو تخت بودم. این بهترین راه دور زدن این وضعیت مزخرفِ.حرف دیگه ای ندارم. بی حوصله تر از این حرفام. قرصا هم انگار هیچ تاثیری ندارن. نمیدونم این وضعیتو دوباره چطوری درستش کنم. نمیدونم فقط گیر کردم. 
می‌دونستم همین روزاس ولی فک نمی‌کردم که دقیقاً همین امروزه!
4 سالگیت مبارک یار غار. باهات مشغولیات ذهنم رو خالی کردم.
از احوالات الانم بخوام بگم، تو یه فازی از زندگیم هستم که بیشتر شبیه آرزو می‌دیدمش تا شغل. ولی شروعش کردم، هر چند هیچی ازش نمی‌دونم و هنوز اوایل راهم ولی احساس خوبی باهامه؛ هم درون خودم، هم از بیرون و اطرافیان و کائنات.
یعنی این خودشه؟ 
حضرت حافظ که گفت: گل در بر و می بر کف و معشوق بکام است. امید دارم که همینه! خیلی زود همین می
اول مرداد شروعش کردم و امروز آخرین قسمتشو دیدمکلی باهاش خندیدم و دو قسمت آخر بی اختیار اشک ریختم و خندیدم
فکر نمیکنم نیاز باشه از خوب بودنش بگم چون همه میدونن دیگه:)
+بالاخره تونستم یه کار انجام بدم!یک ساعت تمام بدون هرگونه مزاحمی نشستم و  فقط و فقط نوشتم.خیلی خیلی انرژی گرفت ازم ولی نوشتن خودش نصف راه حله!
خب من امسالمو با خوندن یه مقاله شروع میکنم. فعلا که تو خونه ایمو خبریم نیست شب میریم خونه باباحاجی تا شب وقت دارم بخونم. هنوز باورم نمیشه سال نو شده. براش کلی ذوق دارم. دلم میخواد خوب شروعش کنم خوب ادامه بدم و خوب تمومش کنم. یعنی میشه امسال سال پر کاری برام باشه؟ اسم مقاله مدرنیته و هویت شخصی هست : خود و جامعه در عصر مدرن متاخر نوشتهٔ آنتونی گیدنز ترجمهٔ فرشید آذرنگ. 
امروز ساعت هشت بیدار شدم. زبان خوندم بعدشم حاضر شدم برم باشگاه. ساعت یازده کلاس داشتم دیگه داشتم بیهوش میشدم. منو مها نمیدونم چرا اینقدر عرق ميکنيم تا یه ذره فعالیت ميکنيم بقیه خشک خشک بودن :دی به هر حال جلسه اولش گذشت من نرسیده خونه پاهام درد گرفت. اما خوشحالم که تصمیم گرفتم برم. روحیه ادم عوض میشه.  اینقدرم الان گشنمه که نگو اما اگه قرار باشه هردفعه بلافاصله بعد باشگاه غذا بخورم اندازه فیل میشم :/ خلاصه که فعلا باید صبر کنم. برنامه هامو چیدم
قبل از این که کتاب جدید شروع کنم تصمیم دارم مقالهٔ مرگ مؤلف رو که نوشتهٔ رولان بارت هست و با ترجمهٔ فرزان سجودی دارم رو بخونم چون موقع نوشتن دفترمم رسیدم به اون جلسه از کلاسمون که این مقاله رو خوندیم برام یه مروری هم میشه و این که کتاب بعدی‌که قراره شروعش کنم داستان سارازین بااک رو هم داره هم تو مقاله راجع بهش نوشته هم فکر کنم تو کتاب. خلاصه که همین برم شروع کنم. 
آیا از افتادن مداوم جامدادی خود خسته شده اید؟!
با جامدادی های فاطمه دوز، از شر گم شدن  جامدادی خود خلاص شوید. :))
یعنی از این بی مزه تر هر کی تبلیغ کرد. جایزه داره. 
نَگین رنگ کشش بش نمیاد. نصفه شبی، البته اون موقع که شروعش کردم ساعت حدود هشت اینا بود ولی بازم  فقط کش سفید پیدا کردم. اونم از کش کمر یکی از شلوارهای خواهر زاده ام کندم. دکمه ها هم همینطور. خدابیامرزدش شلوار خوبی بود. جاودانه شد :))
امروز در حالی که از همه چیز و همه کس به تنگ آمده بودم؛ با رفیق جان رفتیم سر قرار همیشگی!!
آخرین روز پاییز
یک قطعه از بهشت.
یک قطعه کم است . اصلا خودِ خودِ خودِ بهشت.
آن جا اتفاقاتی افتاد که خدا آمد نزدیک ما دو نفر.
 +رفیق جان معتقد است که بعضی چیزها را نباید تعریف کرد و. من هم به احترام او صحبتی از آنچه امروز رخ داد، نمی کنم.
+خدایا شکرت چه پاییزی شد امسال عاشقانه. دلبرانه. شروعش با پیاده روی اربعین. پایانش با زیارت پرچم ارباب. خدایا شکرت.
 سلام بر شما دوستان عزیز بلاگری
بهمن، ماه زیبای خدا شروعش با روز برفی باحال مبارک:))
بهمن ماهی ها تولدتون مبارک.
درگذشت عزیزانمون در سانحه هوایی و شهادت سردار سلیمانی هم بر
دوست دارانشان تسلیت باد.
روزهای خوبی پر از شادی و موفقیت و سرشار از لبخند را برایتان
آرزومندم.
شاد باشید و خوشحال
و خدا حافظتون باشه.
 کتاب سونات کرویستر و چند داستان دیگر ،  نوشتهٔ لیو تالستوی ، ترجمهٔ سروش حبیبی ، نشر چشمه
این اولین کتابی هست که از تولستوی میخونم. اصلا هیچ پیش زمینه ای ازش ندارم زیاد. زندگی نامشم با این که کتابشو دارم ولی نخوندمش هنوز گذاشتم بعد از خوندن کتاباش بخونمش. کلا شش تا داستان. دیگه این که همین. الان میخوام بخوابم فردا صبح زود بیدار شمو شروعش کنم. از عصری تا حالا فقط وقتو گذروندم. 
یه موقعی داشتم با ریحانه در مورد رابطهی یه طرفه حرف میزدم البته بحث کلا میگفت بده ولی همون جا یه لیست از ادما نوشتم که این مدلی شرو کنم رابطه رو و خلاصه بعده یه بحث در مورد بدی های رابطه های یه طرفه رفتم یه دونشو استارت زدم =)) و برنامه دارم یه سری دیگشم استارت بزنم تازه 
و با همهی این ها ولی یه فرقی هست بین کاره من و اون صحبته این که بدم نمیاد میشه گفت یه جورایی از این وضع یعنی میدونم اگه یه سال هم پیام ندم پیامی قرار نیست بیاد (مثله ۲ ساله پیش =))‌
عجیبه که تا حالا از فیزیوپات و شروعش چیزی ننوشتم:)
بچه ها از ۳۰‌ شهریور رسما فیزیوپات شدم و دو بارم رفتم بیمارستان شرح حال گرفتم^__^
مریض ها تا حالا که همکاری خوبی داشتند. با یکیشونم که یه خانوم ۳۶ ساله مبتلا به لوپوس بود دوست شدم . خیلی حالش بد بود! و جالبه ۴ تا بچه هم داشت و نوه هم داره. از روستاهای اطراف بود بنده خدا:( . اصلا ۳۶ بهش نمیومد. فکر میکردم ۴۵-۵۰ باشه. 
کورس سمیولوژی نظری هم امروز تموم شد و چند روز دیگه امتحانشو داریم:) بعدشم قلب شروع م
نوشتهٔ آیزایا برلین ، نرجمهٔ رضا رضایی ، نشر ماهی
خب اینم از کتاب جدید که تازه میخوام شروعش کنم چون تازه بیدار شدم. دیشب ساعت پنج و شیش خوابم برد. به خاطر همین دیر پاشدم. 
الان یکی زنگ آیفونمونو زد میگفت گشنمه گرسنمه. هی تکرار میکرد. همه زنگارم زده بود :( اعصتبم خیلی خورد شد چیزی نداشتیم بهش بدیم جدا از اون ترسیدم  چون مامانو بابام خونه نیستن یه وقت چیزی نشه. چمیدونم. ولی الان اعصابم خورده کاش نون بهش داده بودیم نه؟ :((((( 
انقلاب ما شروعش باندای فاطمه است/هرچه دارد آرمانش ازولای فاطمه است/رهبران نهضت ما ازتبار حضرتش/تاقیامت ملت ماهم گدای فاطمه است/دشمن ایران ورهبر مثل شمروحرمله/شیعه دردشمن شناسی آشنای فاطمه است/هم خمینی وشهیدان کربلایی مسلکند/بعداو سیدعلی هم از دعای فاطمه است/انقلاب ماشروع مهدویت میشود/برکت وعزت به ایران دررضای فاطمه است/
نمیدونم چجور دفتر قشنگ زندگی رو ببندم و از تازه شروعش کنم تا یه جاهایی موفق بودم و به خواسته هام رسیــدم ولی از یه جایی دیگه واقعادوست دارم این فصل رو یجور ببندمش و یه دوپینگ دیگه واسه تغییراتم بزنم میدونم زمان بر هستند ولی سخت نیست تلاش میکنم زندگی من یه مراحلی سختی های خودش رو گذروند و الانم سختی داره ولی شرایط خیلی از قبل بهتره من یه آدم مستقلــم و رو پاهای خودم ایستادم .
ولی از حالا تمام لحظاتم رو ثبت میکنم نمیدونم چرا تنبلیم میشه ولی دو
Your highs and lows for the month
این ماه با افسردگی سر و کله زدم به خاطر رفتار وسواسی به شدت عصبانی شدم ،با مشاورم در موردش حرف زدم و آروم شدم.راستش روزی که شروعش کردم به شدت افسرده بودم و نیاز داشتم چیزایی رو پیدا کنم که خوشحالم میکنه اصلا به خاطر همین روز اول رو نوشتم.
و سعی کردم بیشتر چیزایی که خوشحالم میکنه رو انجام بدم.
این ماه پر بودم از بالا و پایین های احساسی و الان به یه س پنجاه درصدی رسیدم که این تمرینام توش دخیل بودن .
ممنونم از مهناز بابت این چ
اخیرا به طور رسمی خودم رو با سریال خفه کردم. سه تا سریال همزمان شروع کردم، البته قرار بود که چهار تا باشه اما چون نت نداشتم و مغزم دیگه نمیکشید همون سه تا شد.
Peaky blinders
The Society
The OA
سریال چهارم هم قرار بود Dark باشه، که بعد از تموم شدن اینا شروعش میکنم.
 یه لیست نوشتم از سریال هایی که تا آخر تابستون باید کامل شن، و خب خیلین، خیلی 
شت
امروز باز خواب موندم. بزور خودمو ساعت هشت اینا بیدارکردما اما نتونستم دووم بیارم خوابم برد :( اشکال نداره فردا دوباره تلاش میکنم اگه شبا زود خوابم میبرد عالی بود. امروز باید کتابمو تموم کنم هنوز شروعش نکردم  داشتم کمک مامان میکردم که داشت مبلارو جا به جا میکرد. گوش راستمو حوالیش از دیشب درد میکنه نمیدونم چرا. شانس ندارم نزنه کر بشم؟ باید برم دکتر براش ولی تنبلی میکنم. همین خبر دیگه ای نیست. دوست دارم زودتر عید بشه اون حالو هواشو دوست دارم انگ
امروز روز سوم بود. این آقاییه که توى پست قبلى کامنت گذاشتن راست میگن. من با عمقم ارتباطم کامل نیست. فکر میکنم درسته هرچى آدم ارتباطش با خودش عمیق تر و بیشتر باشه کمتر دیوانگیه دیگران به چشمش میاد. خیلى از داستانهایى که دوست ندارم اما طولانى مدت انجامشون میدم یکى از دلایلیه که زود جوش میارم.
و شنیدم که ورزش هم بسیار میتونه موثر باشه اما اصلاً انجامش نمیدم. ولى کم کم دوباره شروعش میکنم . من این ویژگیم رو آروم آروم بهتر میکنم.
 
پانوشت: راس
وبلاگ هاتف جزو وبلاگایی هست که هیچوقت دست خالی ازش بیرون نمیای، همیشه حرفی برای گفتن و چیزی برای آموزش، داره:)
تو این پست، هاتف تصمیم گرفته به ما بلاگرا، یه سری آموزش برای کد قالب و . بده که خودکفا بشیم، برای شروعش هم به ۷۰ تا لایک نیازه، پس دست بجنبونید :))
+ قالب جدید رو هم از این سایت هاتف برداشتم که زحمت کشیده و این قالب های گوگولی رو برای بیان در دسترس قرار داده:))
این ضرب المثله هست که میگه:سالی که نت از بهارش پیداست!
من تازه معنیشو میفهمم!
سالی که شروعش با سیل بود معلومه آخرشم با کروناست
چه معلوم!شاید با بدتراز کرونا تموم بشه.
امسال سال عجیبی بود
سالی که هیچوقت متاسفانه فراموش نخواهد شد.
سالی  که بعدها از ان به عنوان خاطره ی بد برای فرزندانمون یاد خواهیم کرد.
سال پرماجرا.!
همه ی اینا به کنار ،بدتراز همه شهادت سردار عزیزمون بود که یادمون نمیره
_______________________
بعدا نوشت:
یه صحبتی هم با محتکران عزیز د
اگه امشب نیاید خط میخورید .
 
خیره شده ام به سقف بالای سرم . هم اتاقی ام میپرسد نمی روی ؟ جواب میدهم نه، ولی فکرهایم را میکنم که اگر‌ خط خوردم زیاد غصه اش را نخورم . میخندد.‌
دیروز مطالب مهر و آبان سال پیش وبلاگ را میخواندم، همه اش صحبت از یک چیز بود :
فوتبال و فوتبال و فوتبال 
آخرین خط من از فوتبال همان آه معشوق لومپن ساز من بود» که در آخرین روز تمرینم نوشتم . تمرینی که به بهانه ی کنکور لعنتی حتی بعد از کنکور از سر گرفته نشد . تا اینجا در شهر غری
اگه امشب نیاید خط میخورید .
 
خیره شده ام به سقف بالای سرم . هم اتاقی ام میپرسد نمی روی ؟ جواب میدهم نه، ولی فکرهایم را میکنم که اگر‌ خط خوردم زیاد غصه اش را نخورم . میخندد.‌
دیروز مطالب مهر و آبان سال پیش وبلاگ را میخواندم، همه اش صحبت از یک چیز بود :
فوتبال و فوتبال و فوتبال 
آخرین خط من از فوتبال همان آه معشوق لومپن ساز من بود» که در آخرین روز تمرینم نوشتم . تمرینی که به بهانه ی کنکور لعنتی حتی بعد از کنکور از سر گرفته نشد . تا اینجا در شهر غری
ترم هفت نقطه عطف پرستاری تو زندگی من بود هر چند استارتش از ترم شش خورده بود.(هنوز ترم هفتم)
شروعش با آی سیو جذاب پرکار بود و بعدش سی سی با پرسنل فوقالعادش و دیالیز با مریضای قشنگش.بعد اون رسیدیم به داخلی فوق العاده فوقالعاده پرکار و کار یادبگیر با پرسنل فوق العاده کم سن دوست داشتنیش که بهشون به شلوغی بخش و کار زیاد از بس عادت کرده بودیم که حالا که بخش ارتوپدی هستیم نمیتونیم دو دقیقه هم تحمل کنیم یجا بشینیم و همش بهم غر میزنیم اه اینجا چرا کار ن
این روزها چیکار میکنم؟
برای یه سایت ورد پرسی مطلب میذارم. انگیزه م از شروعش چی بود؟ که بفهمم سئو یعنی چی.
مبلغش خیلی کمه. یعنی خیلی خیلی کم. اما بیشتر برای برطرف کردن کنجکاوی رفتم ببینم چجوریه، و خب؛ الان دیگه میدونم سئو یعنی چی و چجوری باید انجامش داد!
 
دیگه چیکار میکنم؟
برای پیج غذام محتوا درست می کنم! کاری که خیلی وقت بود دلم می خواست انجام بدم. فکر میکنم بعد از سال ها کار نکردن با فتوشاپ، چیزای بدی هم از آب درنیومده باشن
 
دیگه؟
دارم فکر می
خواهشا این ترانه را بگذارید برای عصر جمعه که غم از در و دیوار می بارد و دست هایِ تنهایی آدم را خفه می کند.برای صبح جمعه باید اندی و حمید هیراد و حامد همایون و . گوش کرد. من هم همین کار را می کنم. صبحتان را با غم شروع نکنید، غم لازمه ی زندگی است اما جای خود را دارد، شروعش در صبح نیست.موسیقی مانند دارو است، آیا شما همه ی داروهایتان را یک باره استفاده می کنید؟ مطمئنا خیر.#چاوشی شربت تلخ است، به شما و فهم شما از زندگی کمک می کند ولی باید در زمانش گوش د
۴ هفته وقت دارم برای رسیدن به چیزی که میخوام و شروعش از فرداست . !
قوت قلبش رو نادیده نمیگیرم ، خوشحالت میکنم مطمئن باش.! 
گفته بودم که این هفته میان ترما شروع میشن ، ۱۴ دی هم امتحان فاینالا ! خلاصه که هدفمون معدل الف شدنه و تماااام ! میم بهم پیام داد فردارو یادت نره ! و خیلی های دیگه‌.! خب نت که قطعه باید رجوع کرد به پیامک! خلاصه که تِ جان گفت : ح _ میم گفته شمارتو میخواد باهات هماهنگ شه همه باهم برین سرکلاسی ک خالیه مباحثی که بلدین رو به بقیه بگی
برج خنک کننده ، چیلر ، هواساز
همانطور که می دانید تهویه مطبوع یک فرآیند چند مرحله ای است که طی آن عملیات مختلف بصورت همزمان صورت می گیرد. هوای مطبوع تولید می شود، حرکت می کند و به مکانهای مورد نظر منتقل می شود. گرمایش و سرمایش مورد نیاز از یک واحد مرکزی بزرگ و یا یک واحد کوچک در پشت بام تامین می گردد. پارامترهایی نظیر دما، رطوبت، جهت هوا، کیفیت هوا، صدا، اختلاف فشار در یک فضا کنترل می شود و به مقادیر از پیش تعیین شده می رسد تا راحتی و سلامت ساکن

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها