نتایج جستجو برای عبارت :

سلام محمدجون میای باهم رلشیم خیلی تنهام پسرخالم منوپسرخالم فرستادگفت ایناسینگل هستن نگاه عامیرکردم دوست نداشتم میای رل شیم

دلم برای سپهر تنگ شده
برای حرف زدن 
برای دیوونه بازیهاش
برای همه وقت هایی که با وسواس میاد سر کمدم میگه با من مياي بیرون به سلیقه من لباس بپوش
برای شبهایی که باهم بیداریم و حرف میزنیم
مدتهاست حوصله نکردم حتی چند دقیقه باهم صحبت کنیم.
خدای مهربونم سلام
تو تنها دوست و تکیه گاه منی
منو در پناه خود از بدی ها حفظ کن و بهم سلامتی کام جسم و روح بده 
خدایا میدونم همه ی رو میدونم 
تو مهربون تر از اینی که که منو .
البته اینا هیچ کدوم دلیل و توجیه نمیشن
ولی من تو رو تنها کسم میبینم توی این دنیا و این زندگی 
شکرت به خاطر همه نعمتهات
تنهام نذار که به وجودت بی نهایت نیازمند
خدای دوست داشتنی و مهربونم 
تا وقتی که تو هستی دلم قرصه 
تنهام نذار و کمکم کن 
مرسی از وجودت و کمک هات و همه چی
من باز از تو پرسیدم از ماهی! گفت تو خيلي آسیب پذیری. من نباید اذیتت کنم جیمینای قشنگم. ببخشید که خيلي اذیتت میکنم :( 
امشب ماهی داشت از شاعر میگفت. و من فکر کردم تنکس گاد که اون من رو نخواست که باهم دوست شيم :| جدن کی حوصله ی یه بچه رو داشت که متاسفانه دوستشم داری و نمیتونی ازش جدا شی :/ 
امشب بعد از چند روز تنهام :) دوست ندارم تنهایی رو؟ اشتباه میکنی!
نمیخواستم به چشمهایت نگاه کنم، نگاه کردن را دوست ندارم ادم چیزهایی که نمیفهمد را دوست ندارد مثلا نگاه تو که نمیدانم بی تفاوتیست علاقه است یا چیزهای ناخوشایند دیگر یا مثلا مسائل PHشيمی که فرقی نمیکند چند بار بخوانم ، نمیفهمم نه نگاه تورا نه شیش سری مسائل را. نمیخواستم دستم به لبه یقه ات بکشانم لمس کردن حالم را خوب نمیکند ته دلم را هم میزند مثل قیمه که وقتی لپه ای زیر دندانم قرارمیگیرد ته دلم هم میخورد. نمیخواستم بگویم حال خوبی ندارم گفتن حال خ
سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام س
امشب حوصله نداشتم.
 
تنهام تو خونه.
 
و گفتم یه نقاشی رنگ کنم.
 
خسته بودم.
 
امروز دو تا صحنه عجیب و غریب دیدم.
 
بعدا عریف میکنم
 
این رو رنگ کردم.
 
در واقع خط خطی کردم فقط.
 
 
 
دو تا شخصیت که خيلي دوسشون دارم
یکی بورای هوشسوز هست
 
 
یکی هم اسکار مارتینز توی سریال افیس یعنی اون کاراکتر اسکار رو خيلي دوست دارم.
 
 
هر دوشون اروم به نظر میرسن
منطقی هستن
خوش گذران هستن
باهوشن
کاربلد هستن
و حس میکنم هر دوشون از زندگی لذت میبرن
یکیشون واقعیه و یکی هم
یک بادبادک بود که دنبال دوست می‌گشت. یک روز توی فیس بوک با یک باد آشنا شد. از آن روز به بعد باهم چت کردند.
یک روز گذشت، دو روز گذشت، روز سوم باهم قرار گذاشتند، کنار یک ابر پنبه‌ای سفید که شکل بره بود یکدیگر را ببینند.
بادبادک خيلي خوش‏حال شد. حمامی رفت. سر و رویی شست. مویی شانه کرد. ابرویی کمان کرد. دستی به گوشواره‌ها و دنباله‌هایش کشید و رفت آسمان. کنار بره ابر سفید. بره ابر گوشه‌ی آسمان واسه خودش می‌چرید. بادبادک منتظر بود و هی این ‏ور و آن‏
یک بادبادک بود که دنبال دوست می‌گشت. یک روز توی فیس بوک با یک باد آشنا شد. از آن روز به بعد باهم چت کردند.
یک روز گذشت، دو روز گذشت، روز سوم باهم قرار گذاشتند، کنار یک ابر پنبه‌ای سفید که شکل بره بود یکدیگر را ببینند.
بادبادک خيلي خوش‏حال شد. حمامی رفت. سر و رویی شست. مویی شانه کرد. ابرویی کمان کرد. دستی به گوشواره‌ها و دنباله‌هایش کشید و رفت آسمان. کنار بره ابر سفید. بره ابر گوشه‌ی آسمان واسه خودش می‌چرید. بادبادک منتظر بود و هی این ‏ور و آن‏
من دنیای شیرین دریا رو خيلي دوست نداشتم، 
 
چون خودم مال اون شهر بودم و پوپک گلدره به افتضاحی تمام گیلکی رو صحبت میکرد.
 
و اینکه گیلانیا خيلي باز و دختراشون خيلي شجاع و توی چشم هستن.
 
خيلي این جوری رفتار نمیکردن اینها.
توی گیلان ن بسیار زیادی هستن که قوی و پرقدرت دارن کارهای بزرگ میکنن.
 
بعدم ادم وقتی یه جا رو خوب میشناسه و یه چیزو خوب میدونه، بیشتر دنبال گرفتن ایراد و اشکاله تا که لذت بردن (خاک تو سرم).
ممنونم ازت به خاطر اون وبلاگ.
طبقه مالی خانواده ما ک زیر خط متوسطه با طبقه مالی پولدارا و متوسط ها زمین تا آسمون فرق دارهمن حتی نمیدونم مارک طلاهای مختلف چ فرقی باهم دیگه دارن
من حتی ادکلن اصل چ برسه ب فیکش هم نداشتم
میتونم بگم حتی لباس مارک ندیدم
و تصوزش سخته خيليا هستن وضعشون از ما خيلي خيلي بدتره
نمیدونم اما خيلي سخته انسان باشی و از یک نوع ولی زندگیت همسان نباشه.
طبقه مالی خانواده ما ک زیر خط متوسطه با طبقه مالی پولدارا و متوسط ها زمین تا آسمون فرق دارهمن حتی نمیدونم مارک طلاهای مختلف چ فرقی باهم دیگه دارن
من حتی ادکلن اصل چ برسه ب فیکش هم نداشتم
میتونم بگم حتی لباس مارک ندیدم
و تصوزش سخته خيليا هستن وضعشون از ما خيلي خيلي بدتره
نمیدونم اما خيلي سخته انسان باشی و از یک نوع ولی زندگیت همسان نباشه.
سلام
اول از همه بگو اونشبی ک حالت بد بود کی ارومت کرد و حالت خوب شد؟؟؟؟
بیخود کردی با کسی جز من حالت خوب بشه خخ جاویدغیرتی میشود
حالم خيلي افتضاحه.دیشب ب معنای واقعی درک کردم اونشبایی ک میگفتی اینقدر گریه میکنم ک بالشت خیس میشهدیشب ب خودکشی فکر کردم
البته چندین روزه ک فکر میکنم
حتی لب پنجره میرم و بیرون رو نگاه میکنم و بعد از پریدنم رو تصور میکنم
خانوادم ولم کردن
خودم تنهام
شب و روزهام تنهام
بعد از شب یلدا دنبال جداشدنم
خيلي حالم‌بده
هیچکس
واقعیت اینه من حس میکنم دوست داشتنش باعث میشه حوصلم سر نره
وگرنه چه دلیلی میتونه داشته باشه که یه روزایی مثه دیوونه ها دلم میخاد باهاش حرف بزنم و بغلش کنم یه روزایی حتی واسم مهم نیس بدونم حالش خوبه یا نه
خوب اینکه مشخصه عشقی درکار نیس
ولی ای کاش همینقد تفریحی هم دوسش نداشتم. حس خوبی نداره.
.
.
.
دارم جوری که دوست دارم زندگی میکنم
و متاسفانه تا شروع ترم جدید بیشتر وقت ندارم.
جدا خوش به حال اونایی که رشتشون رو دوست دارن. 
.
.
.
هممون یه چیزایی رو دوس
گربه تپلی دو سه روزی مهمونم بود و خيلي بهم خوش گذشت با بودنش :) اون خيلي انرژی مثبت میده و خنده هاش شیرینه :)) برام بستنی خرید و رفتیم دریا و تا یک ربع به 3 شب توی خیابونا بودیم و شام خوردیم و امروز خيلي خيلي کیوت بهم زنگ زده بود که کجایی و کی مياي، وقتی که خونه استاد جذابم بودم و همه چی خيلي خيلي خوب پیش رفت و حالم خوب بود :)) و حالا یکی دو ساعت پیش رفت و جاش یکم خالیه. 
اینکه سنجاب آبی رو دوست داشتم به کنار، اما واقعا واقعا من از شعر و داستانایی که می
آدمهای توی این کشور،
و مخصوصا ایرانیهای این کشور رو،
بیشتر درگیر اثبات اینکه: تنها نیستن (ولی هستن)، دلتنگ نیستن (ولی هستن)، خوشگل هستن، وایت هستن، جذاب هستن، کار مهمی میکنن، برای این مملکت مهم هستن، دوست های زیادی دارن، افسرده نیستن، و. یافتم.
 
نگران آدمهای این کشور هستم.
 
تا حالا واستون پیش اومده با یه نفر بیشتر از اینکه تفاهم داشته باشید اختلاف داشته باشید ولی بازم همو دوست داشته باشید و به هم کمک کنید
روایت من و دوستمه
از لحاظ مذهبی، فرهنگ، مسافت، نظر و عقیده، سنی (متولد 75) خيلي باهم تفاوت داریم
ولی توی این دو /سه سال اینقدر باهم خاطره داشتیم که انگار سال هاست همو میشناسیم و باهم دوستیم
با اینکه دانشجوی بین المللی و بورسیه هست امروز با زبان فارسی دفاع کرد
نزدیکش نسشته بودم هرجا گیر میفتاد زودی فارسیشو بهش می
وقتی که بچه بودم بازی های کامپیوتری دوست نداشتم
کلا از هر بازی رقابتی خوشم نمی اومد
البته بی علت هم نبود
محیطی که در اون بزرگ شدم جالب نبود
یادم میاد 7 سالم بود با برادرم شطرنج و تخته بازی می کردیم
و من همیشه میباختم
چرا چون اصلا بلد نبودم بازی کنم و کسی هم بهم نبود یاد بده
و برعکس من پدرم به برادرم یاد داده بود.
بازی بعدی که دوست نداشتم بازی کنم آتاری و سگا بود
که بازهم بود ولی من حق بازی باهاش نداشتم
در انحصار برادرم بود.
و بعدا هم که کامپیوتر
امروزم گذشت. با موفقیت. خيلي نگران کلاسام بودم و با حال بد هم رفتم سر کار‌ ولی همه چیز خوب پیش رفت و مشکلات حل شد. خدا رو شکر. راستی چرا بعضی از بچه‌ها اینجورین؟ خيلي از شاگردام وقتی منو می‌بینن با ذوق میان سمتم و سلام می‌کنن، ولی یه سری هم هستن که حتی وقتی باهام چشم تو چشم میشن هم سلام نمی‌کنن. خيلي عجیبه برام. من خودم حتی وقتی از معلمی بدم میومد به خاطر احترام، بهش سلامو دیگه می‌کردم. ولی راست راستش باورم نمیشه شاگردی از من بدش بیاد:)) که خیل
بعضی مستی ها باهم جور در نمیاد
بهتر بگم ادم خيلي میره بالا
دوست نداشتم دیگه مشروب بهورم ولی نمیدونم چی شد فکر کردم راه خلاصی از فکر مستی هست
خوردم تا بیفکر بشم، خوردم که خواب برم ولی یک اتفاق خوب افتاد، تو اومدی دیشم ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
بعد از خوندن این باز به سرم زد که چقدر تنهام
بعضی تنهاییا خوبن، یا آدم به این نتیجه میرسه که خوبه، مثل همون که بهش لینک دادم
اما بعضی وقتا تنهایی آزاردهنده میشه. مث همین تنهاییا که تو این هشتگ من هست.
وقتی میخوام یه برنامه ای رو برم اما هیچکسی رو ندارم که باهاش برم
وقتی میخوام جمعه ای برم کوه باز کسی رو ندارم
وقتی حتی میخوام برم بیرون و خرید، کسی رو ندارم
یا وقتی میخوام به کسی زنگ بزنم اما هیچ کسی نیست
من خيلي تنهام، اما خب با وجود اینی که دوستا
شعر سلامدوست خوبم سلام سلامدوست دارم در یک کلاممیخوام همیشه از خدادوستی ما نشه تمامسلام من مثل گلههدیه ی من برای تومثل صدای بلبلهمیگم منم فدای توسلام دلو شاد میکنهانگاری که بادبادکهخبرهای خوب میارهسلام من قاصدکهمیگم با مهربونی سلام با خوشزبونیسلام یعنی محبتاینو خودت میدونی
سلام
من زنی هستم که به علت مشکلات عدیده ای که شوهرم داشت، در پروسه طلاق هستم. دخترم پیش پدرش هست. کارهای طلاق ما الان تو سال سوم هست، و شوهرم حاضر به طلاق دادن من نیست. 
من سه سال هست که خيلي تنهام. شرعا و قانونا زن شوهر دار هستم و حقیقتا بدون شوهر و تنهام. خيلي خيلي احساس تنهایی میکنم و نیاز های عاطفی هم بهم فشار وارد میکنن. از خانواده مذهبی هستم و دوست ندارم کاری کنم که باعث خجالت خودم و خانواده بشه و پرونده هام تو دادگاه با مشکل بر بخوره . چیکار
ناهید داره میاد و من بعد سه ماه رفیقمو میبینم.
عمیقا به صحبت با یک دوست قدیمی، به درآغوش کشیدن و قدم زدن باهاش احتیاج دارم.
ناهید غمگین بود و باصدای گرفته و بغضی میگفت که باید این شهر مارو باهم ببینه.
درحالی که حس های تلخ و سیاه عالم به قلبم هجوم میارن، فقط گرمای دست های یک دوست میتونه تسکین دهنده باشه و دلم رو گرم کنه.
این به معنی نیست که من "محتاج" آدمهام یا به این معنی که حال خوب و بدم وابسته به حضور و نبود کسیه، که من یاد گرفتم درهرشرایط ادام
دارم کم کم شنونده خوبی میشم
یعنی سعی میکنم دهنمو ببندم ببینم طرفم چی میگه
کلی حرفای خوب زدن دوستام ولی حوصله نداشتم دقیق بشم
از وقتی تصمیم گرفتم پسرای زندگیم صرفا دوستام باشن حس بهتری دارم
یعنی دیگه برام مهم نیست کجا زندگی میکنه یا شر و ورایی که میگه چقدر برام مهمه
اینجوری برامم مهم نیستن ک تو آیندم هستن یا نه! صرفا دوستن
تصور اینکه بیست سال من یاد نگرفته بودم ک با پسرا چجوری رفتار کنم ناراحتم
البته این تعامل دو طرفست
من دوست بازوکا بودم ولی
پویا و عدم اعتماد به نفس بخاطر لکه های سفید روی پوستشپویا کوچولو بعضی روزها ش به پارک میرفت، اون خيلي پارک رو دوست داشت ولی هیچوقت توی پارک از کنار مادرش ت نمیخورد و با بچه ها بازی نمی کرد.
پویا روی دستش یه لکه ی سفیدرنگ داشت و خیال میکرد بچه ها با دیدن دستش بهش میخندن و مسخره ش میکنن. بخاطر همین دوست نداشت با بچه ها بازی کند.
تا اینکه یک روز به مادرش گفت که دیگه دلش نمیخواد به پارک بیاد. مادرش ازش پرسید: ولی چرا پویا جان؟ تو که پارک رو
دانلود آهنگ فوق العاده زیبای  اشک  ازاحمد محمدزاده
متن آهنگ:
اشک روی صورتم هست دونه دونه
تو دنیا کسی قدر دل منو نمی دونه
این دل نمی تونه که بی تو بمونه
دوست داره که تا صبح واسه تو بخونه
آخه این دل من بی تو شده دیوونه
بری ازش می مونه فقط یه ویرونه
ای دل تنهام بسه چشم انتظاری
من موندمو شبهام شبای بیقراری
چرا تنهام میذاری چرا تنهام میذاری
باز اون چشات دوباره اومد به یادم
باز اون نگات منو داده به بادم
خدا برس به دادم
ای خدا برس به دادم
اشک روی صو
لحظه ای میرسه که برای اولین بار واقعا احساس میکنی که چقدر تک و تنها و بی کسی با وجود خانواده و دوستات و . همه ی خوبان که شاکر وجودشونی ولی با وجود همه اینها یک دفعه انگار پرده کنار میره و میبینی که تو توهمی و همه مثل یک دود غلیظی کم کم محو میشه دو زاریت میفته که ای وای من تنهام و سفری عجیب پیش رومه و ترس وجودتو میگره 
تنهام 
تنهام 
واقعا تنهام 
متکی به خودم 
نه خود من من من نمیتونه . 
تو همین حال و هوایی که یک دفعه یک چیزی میبینی خيلي ناز خيلي
سلام.
الان که اینو مینویسم، تو خونه تنهام. از صبح یعنی تنهام.
خيلي وقته که دلم میخواست باز بیام وبلاگ و باز مثل قدیما بنویسم. معنی بنویسم این نیست که من نویسندم یا فلان. اتفاقا از اول انشام هم ضعیف بود. الان هم این چند خطو که نوشتم میرم چند بار از اول میخونم ببینم نگارشم درست بود یا نه. که صد در صد باز هم غلط دارره!
فقط میخوام بعضی چیزهارو ثبت کنم. خيلي خود سانسوری دارم و  قبلا بخاطر همین خودسانسوری یا امینت یا ترس از لو رفتن تو دنیای واق
زمان همیشه به تغییر آدم ها کمک کرده! زمانی نمیگذره که میبینیم دیگه اون آدم قبلی نیستیم و یه جورایی فرق کردیم؛ گاهی بهتر و گاهی متاسفانه بدتر!
ولی تو همه ی این تغییرها همیشه حسابم با او فرق داشته و داره و ان شاءالله خواهد داشت!
من هیچ وقت حس و حالم با امام رئوفم عوض نشده 
هیچ وقت دوست نداشتم تو حرم عکس بندازم چون حس میکردم وقتم تلف میشه
هیچ وقت دوست نداشتم جز برای غذا و استراحت و استحمام تو هتل باشم
هیچ وقت دوست نداشتم فقط یه جا بشینم و بعدش پاشم
نوت بوک رو دیدم، یاد خودمون افتادم، چرا؟ نمیدونم! شاید صرفا به خاطردلتنگیه میدونی نمیدونم دیگه چند روز میگذره از اون روز ولی میدونم چهل روز رد شده اما گاهی هنوز مياي تو فکرم، راستش شاید بعدا که اینو بخونم به نظرم بیاد به خاطر فشارای وحشتناکی که روم بوده این حرفو زدم اما دوست دارم پیدات کنم بغلت کنم، دوست دارم واسه تولدم بیای بازم مثل پارسال سورپرایزم کنی، چیزای بدو دوست دارم.اون اهنگه تو فیلمه میگفت من هنوزم به ماه نگاه میکنم اما تورو میبی
یادم نیست و کی و کجا بود!خونده بودم که هر کسی آدم های خاکستری تو زندگسش وجود داره براش!آدم هایی که با دیدنشون هر چقدرم به موقعیت خوب و درستی رسیده باشی ، از بالا شوتت میکنن پایین!و میافتی ته دره ی گذشته ات!
من کم از این آدم ها ندارم تو زندگیم!شاید اولین و بزرگترینش برام نگینه!
به شدت یادآور روز های خاکستری برام!
کم باهاش خاطره های خوب و خوشگل و حس خوب نداشتم!اما الان برام تبدیل شده به بزرگترین آدم خاکستریم!کسی که هرچقدرم تو خوشی و خوشحالی ببینمش
یادم نیست و کی و کجا بود!خونده بودم که هر کسی آدم های خاکستری تو زندگسش وجود داره براش!آدم هایی که با دیدنشون هر چقدرم به موقعیت خوب و درستی رسیده باشی ، از بالا شوتت میکنن پایین!و میافتی ته دره ی گذشته ات!
من کم از این آدم ها ندارم تو زندگیم!شاید اولین و بزرگترینش برام نگینه!
به شدت یادآور روز های خاکستری برام!
کم باهاش خاطره های خوب و خوشگل و حس خوب نداشتم!اما الان برام تبدیل شده به بزرگترین آدم خاکستریم!کسی که هرچقدرم تو خوشی و خوشحالی ببینمش
خيلي بیشتر از اونکه فک کنم به دوست وابسته‌ام تمام زندگی من حول محور دوست میچرخه.
من همیشه فکر میکنم یه جور دیگم.ولی در واقع اشتباه فک میکنم.چرا درست خودمو نمیشناسم؟
فک میکنم عاشق تنهاییم در صورتی که تنهای تنهام دووم نمیارم من همیشه به یه نفر نیاز دارم.نه ده نفر ولی یه نفر باید باشه.
مثلا الان که دوستم سرش خلوت نیست حالم خيلي بده.
یعنی همه چیز به خیر میگذره؟
امروز خيلي خوب بود. صبح با صدای امیلی بیدار شدم و به عشق دیدنش رفتم دانشگاه و باهم راه رفتیم و ناهار خوردیم و حرف می زد برام و قدم زدیم مثل قدیما و بیت آمد و دیرتر، دخترکم آب پرتقال خوردیم و شیرینی کدو که اسمش یادم رفته :) من و دخترکم باهم! جیمینی نیومد و من دلم براش تنگ بود. و هست. پیاده رفتیم و بستنی خریدن و عکس گرفتیم و فروشگاه خورشید رفتیم و بعد من و دخترک پیاده اومدیم تا پل صنعت و تو راه خندیدیم و حالم خيلي خوب بود. اونقدر خوب که به آدم های ت
همین لحظه بغضم گرفت.
حتی اشکامم ریخت.
خيلي تنهام. خيلي
مخصوصا وقتایی که ناراحتم.
الان میبینم شانس منه. تقدیر منه.
مشکل از اون نیست.
مشکله منه که هیچوقت کسی حالمو نمیفهمه.
خوشبحال ف.ه. خوشبحاش. :)
تو عمرم هم فکر نمیکردم با گریه پست بنویسم.
فکر نمیکردم پست دومم برا خودم اینهمه غمگین میشه.
پ.ن: حالا کسی بیاد اتاقم فکر میکنه شکست عشقی اینا خوردم. مخصوصا با اهنگی که باز کردم. 
‍ رفتی، دلیل مختصری هم نداشتم
بیچاره من که دردسری هم، نداشتم
من را دوای عشق صدا میزدی ولی
وقتی دوا شدم، اثری هم نداشتم
آری ثمر نبود،به جز تجربه درعشق
حالا شکسته ام ، ثمری هم نداشتم
چون پادشاه بی کس و کاری که بعد مرگ
یک تخت مانده و پسری هم نداشتم
ای کاش بعد رفتن تو از کنار من
میشد که لااقل خبری هم نداشتم
حالا من و من و من و من مانده درخودم
بیچاره من که دردسری هم نداشتم
#حمید_رفایی
⛭@hamidrefaeipoem
سلام
یکی از بچه ها هستش که همزمان با من اومد و لبشون خيلي نزدیک به ماست. فیلد کاریش هم یکیه. آدم ساکت و خوبی هم هست. بنابرین من 4 5 ماه سعی می‌کردم یکم باهاش دوست بشم ولی معمولا همه ی مکالمه هامون مونولوگ بود و خيلي حرف نمیزد. خلاصه که خيلي انرژی گزاشتم که بیاد حرف بزنیم، بریم بیرون، باشگاه، هر فعالیتی تقریبا. ولی خب هرچی انرژی میدی هیچی پس نمیگیری. 
خانمش البته بسیار اهل بگو بخند و اجتماعیه. جدی هم هست تا حد خوبی. 
خلاصه که چون این دوتا جدی هستن
عزیزم!
من پر حرف نیستم، اما تنهایی حرف میاره، همونطور که جلو کوه داد بزنی "سلام"، هزار بار می گه "سلام".
مظاهر.نوشت: عزیزم! من این‌ها رو برای تو می‌نویسم، برای تویی که هنوز وارد زندگیم نشدی، ولی یه روز مياي و تنهایی‌هام تموم می‌شه.
آه در سینه ام یخ زده
درد خشکی در سینه ام میپیچد.
انگار دیگر خودم را هم نمیشناسم،قالب تهی کرده ماتم برده است
نفس هایم خسته با درد خارج میشوند،انگار ریه هایم هوا را عاجزانه تمنا میکنند
گنگ مانده ام نه که جان رفتن داشته باشم،نه!رمقی نیست.دلم اما لجوجانه میل به تنها رفتن دارد
نمیشود دوید،رفت،تمام شد.دیر زمانیست نایی نمانده
باید آرام آرام جان کندو رفت
اشک در پشت چشمانم خشک شدهشبیه ابری که نیامده برود،دلمرده ترم میکند
اینبار هم تبر در دستان خ

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها