نتایج جستجو برای عبارت :

سكس مادر دختر

در ایامی نه چندان پیش از این تر        سه خواهر بودی اندر شهر دختر
دو خواهر از یکی دیگر بزرگتر            یکی کوچکتر از آن هر دو خواهر
پدر بر هر سه عاشق تر ز مجنون         به عشق دختر کوچک که برتر
ز عشق بیش او بر دخت کوچک          دو خواهر دوست تر میداشت مادر
پدر چون رخت از این دنیا بدر کرد      حکومت گشت اندر دست مادر
ز ثروت آن دو خواهر را فزون داد       نصیب دختر کوچک که کمتر
چو آن دختر برفت از پیش مادر          به شوهر خار شد زآن کار مادر
تمام عمر با ای
رابطه مادر و دختر در هر خانواده‌ای منحصر به فرد است. هر دختری خودیک روز مادر می‌شود، نوع رابطه‌ای که با فرزندان خود برقرار می‌کند به طور مستقیم به دوران کودکی و رابطه‌ای که خود با مادرش داشته بر‌می‌گردد. نوع رابطه مادر و دختر می‌تواند بسیار صمیمانه و یا برعکس تنها یک رابطه مادر فرزندی باشد. برخی از مادران به دنبال روشی برای برقراری رابطه‌ای مناسب با دختران خود هستند. آگاهی از نحوه رفتار صحیح با نوجوان اهمیت بسیار دارد. در این مقاله راه
رابطه مادر و دختر اغلب رابطه پیچیده و جالبی است. برخی از مادران و دختران بسیار با یکدیگر صمیمی هستند و در واقع بهترین دوست هم محسوب می‌شوند. برخی دیگر ممکن است حتی به سختی با یکدیگر حرف بزنند و بعد از مستقل شدن فرزند، ارتباطشان به شدت کاهش یابد چرا که دختران در بسیاری از موارد با مادران خود دچار چالش‌های بسیاری می‌شوند که ناتوانی در مدیریت کردن آن‌ها منجر به سرد شدن روابط می‌شود. ما در این مقاله تلاش کرده‌ایم تا راهکارهایی برای بهبود روا
(پرده اول)
صحنه: جلوی سوپرمارکت
دختر: برام خوراکی بخر
مادر: کارتم همرام نیست. تو کارت آوردی؟
دختر: آره
مادر: خب تو بخر
دختر: نمیخوام

(پرده دوم)
صحنه: سر کوچه
مادر روی سکویی مینشیند
مادر: من نمیام خونه
دختر: چرا؟
مادر: تو برام خوراکی نخریدی!
دختر: پا شو بریم خونه!
مادر: تا نخری نمیام
دختر: دیگه با خودم نمیارمت بیرون
و از صحنه خارج میشود
چند دقیقه بعد دختر با پلاستیکی در دست وارد صحنه میشود.
مادر: خریدی؟
دختر: بله
و هر دو از صحنه خارج میشوند
+ این داستا
خب مثل اینکه اصلا اون دختر تهرانی نبوده و حوالی همون سیرجان بوده. دختر و پسر مصاحبه دادند و از امثال من عذرخواهی کردند که خاطرمون مکدر شده. واقعا هم مکدر شده بود. حالم گرفته شد و درس خوندن پر. حالا معادله و اصل قضیه همونه. این جنایتی بود که یک پدر آینده مملکت انجام داد و یک حماقتی از طرف دختری که مادر آینده است. پدر و مادر! میدونی یعنی چی؟ یعنی یه کارخونه انسان سازی. کم هم نیستن امثال اینها. من یه قدم برمیدارم، با یکی حرف میزنم، آسه میرم آسه میام
نمونه ی عینی خشت اول گر نهد معمار کج
مدت زیادی از ازدواج نگذشته بود خانوم سنش پایین بود اقا دستپاچه شد که تو نازایی رفت یه زن دیگه گرفت اون زن حامله شد و با فاصله کمی همسر اول اون زن ۲بچه اورد و همسر اول ۵ تا 
همون اوایل آقا از همسر اول جدا شد چون با هم نمیساختن
۲تا بچه یه دختر و یه پسر بودن که دختر پیش مادر موند تو یه شهر دیگه و پسر هم گاهی با پدر بود و گاهی با مادر
مادر درامد و دارایی داشت البته. اما خب پسر یه جورایی قربانی حق خواهی مادر
من مادر سخت گیری دارم که همیشه نحوه تربیتش شکل دادن من به یک دختر سنتی با هنرهای خانه داری بود
 
مریم درونم دختر سرکشی بود که دوست نداشت مانند مادر و خاله ها وعمه هایش همه عمرش در اشپزخانه باشد.
 
شاید معنی اینکه مادرم با ذوق غذای مورد علاقه مان را میپخت تا ما لذت ببریم را الان درک میکنم ، اینکه با کمترین توقع بقیه را 
 
خوشحال کنی کار هرآدمی نیست جز مادر.
 
نتیجه ادغام مریم درون با تعلیمات شبه نظامی مادر درقالب آشپزی و شد من الان!
ادامه مطلب
دانلود کلیپ دختری که ذهن مادرش را میخواند
در فضای مجازی کلیپ منتشر شده است که یک دختر فسایی می تواند ذهن مادر خود را بخواند به طوری که هر چه مادر خود در ذهن خود تصور می کنند و در جای می نویسد دخترک می‌تواند آن را بگویند این ارتباط بین مادر و دختر به فاصله مربوط نمی‌شود و اگر مادر در فاصله بسیار دور این نیز باشد می تواند ذهن مادر خود را بخواند این یک عمل بسیار عجیب می‌باشد که هیچگونه جوابی ندارد و یکی از گونه‌های نادر خداوند می باشد که به معجز
دختری بعد از ازدواج نمی توانست با مادر شوهرش کنار بیاید و هر روز با او جر و بحث می کرد. عاقبت دختر نزد داروسازی که دوست صمیمی پدرش بود رفت و از او تقاضا کرد سمی به او بدهد تا بتواند مادر شوهرش را بکشد! داروساز گفت اگر سم خطرناکی به او بدهد و مادر شوهرش بمیرد، همه به او شک خواهند کرد، پس معجونی به دختر داد و گفت که هر روز مقداری از آن را در غذای مادر شوهر بریزد تا سم معجون کم کم در او اثر کند و او را بکشد و توصیه کرد در این مدت با مادر شوهر مدارا کند
دختری بعد از ازدواج نمی توانست با مادر شوهرش کنار بیاید و هر روز با او جر و بحث می کرد. عاقبت دختر نزد داروسازی که دوست صمیمی پدرش بود رفت و از او تقاضا کرد سمی به او بدهد تا بتواند مادر شوهرش را بکشد! داروساز گفت اگر سم خطرناکی به او بدهد و مادر شوهرش بمیرد، همه به او شک خواهند کرد، پس معجونی به دختر داد و گفت که هر روز مقداری از آن را در غذای مادر شوهر بریزد تا سم معجون کم کم در او اثر کند و او را بکشد و توصیه کرد در این مدت با مادر شوهر مدارا کند
سلام.
من یه سوالی از خانواده برتری ها دارم میخوام ببینم این موضوعی که میگم از نظر شما ها  اصلا یه کار عقلانی هست یا نه؟
همون طور که میدونید تو جامعه ی ما امکان دیدن بدن دختر و پسر قبل از عقد وجود نداره، برای همین افراد، برای این که فردا روز سر همچنین ماجراهایی که واقعا  بی خود هستن،  از هم جدا نشن پیش مشاور خانواده هایی رفتن که مشاور های خانواده جدیدا توصیه کردن، که چه اشکالی داره مادر آقا پسر و دختر خانم و مادر دختر خانم در همون اوایل آشنایی [
دخترکی دو سیب در دست داشت مادرش گفت : یکی از سیب هاتو به من میدی ؟ 
دخترک یک گاز بر این سیب زد و گازی به آن سیب !
لبخند روی لبان مادر خشکید !سیمایش داد می زد که چقدر از دخترکش نا امید شدهاما دخترک یکی از سیب های گاز زده را به طرف مادر گرفت و گفت : بیا مامان!این یکی شیرین تره!!!!!!
مادر خشکش زد .چه اندیشه ای با ذهن خود کرده بود .! 
هر قدر هم که با تجربه باشید ، قضاوت خود را به تاخیر بیاندازید و بگذارید طرف ، فرصتی برای توضیح داشته باشد .
اپیزود اول
دختر در اتاق خوابیده. بقیه بیرون از اتاق در حال تصمیم گیری درباره افطار هستند.
پدر خانواده رو به مادر خانواده: براش فرنی درست کن
پسر دوم خانواده: براش شله مشهدی بگیریم که مقوی باشه
چند ساعت بعد پدر خانواده وارد اتاق شده و دختر را بیدار می‌کند: پاشو موقع افطاره!
دختر از اتاق خارج شده و می‌بیند کسی جز پدر در خانه نیست. سفره افطار پهن است. یک فنجان چای و یک فنجان شیر و یک پارچ شربت و یک ظرف سالاد و کمی پنیر و مربا و نان روی سفره قرار دارد.
 
 
میخوای مدیر موفق باشی: مثل دانه های قهوه باش !!! »
روزی زن جوانی پیش مادرش میره و از مشکلات و سختی های روزگار گله میکنه ، مادرش پاسخ زیبایی رو با انجام یک آزمایش به دختر میده ، همزمان با حرف ها و گله های دختر ، مادر شروع به جوش آوردن آب در سه ظرف جدا از هم میکنه ، در ظرف اول مقداری هویج میریزه و در ظرف دوم تخم مرغ میندازه و در ظرف سوم هم یک مشت قهوه میریزه .بعد از جوش آمدن آب ، ظرف ها رو جلوی دخترش میذاره ، دختر که با تعجب به این کار مادر نگاه میک
روز عزیزای دل باباناموس داداشاهووی مامانادخی منگولاجینگول مینگولاروز دختر خوشگلا مبارک

عرضی ندارم بانوفقط یادت باشد امروز که دختریدر آینده مادر دختر دیگری هستیو روزی می‌آید که مادر بزرگ می‌شویپس جدا از همه ناپاکی‌ها، تو پاک بمان!روز دختر مبارک


دختر چیست؟موجودی است که فقط شیطونی‌اش به یه دنیا می‌ارزهروز دختر مبارک

من از تو گلبنی بهتر ندیدم / ز تو باغ گلی خوشتر ندیدممیان این همه گل‌های عالم / گلی خوشبوتر از دختر ندیدمروز دختر مبارک

کتاب مقدس (عهد جدید/انجیل متی): آمده ام تا شمشیر بیاورم نه صلح و سلامتی! آمده ام تا پسر را از پدر و مادر را از دختر جدا سازم!
34- گمان مبرید که آمده‌ام تا سلامتی بر زمین بگذارم. نیامده‌ام تا سلامتی بگذارم، بلکه شمشیر را.
35- زیرا که آمده‌ام تا مرد را از پدر خود و دختر را از مادر خویش و عروس را از مادر شوهرش جدا سازم.
منبع: عهد جدید، انجیل متی، فصل10، فقره ی 34و35.
سلام.
من یه دختر مستقل هستم و همین موضوع رو تو جلسه خواستگاری بیان کردم . به آقا گفتم من همیشه نظرات خوب رو قبول میکنم و م رو میپذیرم اما در زندگی شویی اجازه دخالت حتی به پدر و مادر خودمم  رو هم نمیدم . به نطر شما آقایون اگه این جمله رو بعد از کمی آشنایی با دختر و خانواده اون بشنوید چی فکر میکنید؟
مادر نقش الگویی بیشتری نسبت به پدر دارد به دو دلیل :
1.مدت بیشتری را با فرزند خودش هست .طی حسابی که شده از لحظه تولد تا پایان دوره کودکی  
 یعنی تا خر 11 سالگی 95 هزار ساعت کودک زندگی کرده که 85 هزار ساعت ان با مادر خود بوده  
و10 هزار ساعت بقیه در کوچه مدرسه یا پیش پدر
2. رابطه عاطفی بچه با مادر خیلی بیشتر از پدر است چه دختر چه پسر. پس مادر خیلی باید به خودش توجه کنه.
امام صادق فرمودند: اگر حب ما اهل بیت در دلتون هست برید مادرتون رو دعا کنید. مادر تون خو
صبح م بیرون بودیم.یه مادر با یه دختر تقریبا شش یا هفت ساله و یه پسر چهار ساله یا حتی کوچیک تر داشتن جلوی ما میرفتن.مادره به دخترش میگفت:الان میبرمتون میزارمتون خونه و میرم. تا شبم برنمیگردم خودتون بمونید، اینهمه زحمت میکشم اینهمه سختی میکشم لیاقت ندارید نه تشکر میکنید نه قدر میدونید و دختر بچه التماس میکرد که مادرش این کار رو نکنه پسر بچه یا اصلا عقلش نمیرسید به اینکه مادر چی میگه یا چون مخاطب مادر نبود فکر میکرد بهش ربطی نداره .به خو
دریای شوکتی که به دنیای باور استاز منتهای عشق مصفای مادر استآن عطر بی بدیل که بر تارک گل استیک قطره از حضور مطلای مادر استدر واژگان کلام محبت شنیده ایاین نام زیب زیور زیبای مادر استآن در عصمتی که به عالم نشانه استاز غمزه ی نگاه وتمنای مادر استعشقی که جملگان به پناهش قدم زننداز سایه سار مقدم زیبای مادر استآن جنتی که جمله مش قلم زننددر زیر گام ها وقدم های مادر استناظم به قصد حرمت مادر بگو به بانگآری بهشت زیر قدم های مادر است
امروز به مامان می‌گفتم که زیاد از غذاهایم(ان) ایراد می‌گیرید. گفتم از آنجایی که شما دختر اعلی‌حضرت تشریف دارید، همه‌ی غذاها حداقل ده تا اشکال دارند. دختر اعلی‌حضرت، واژه‌ایست که از خود مادر وام گرفته‌ام؛ وقتی که ما یک وسیله، مطابق آخرین مد روز می‌خواستیم. من که لجم می‌گرفت از این تمثیل، چرا که دلیلی نمی‌دیدم انتخابم در حد دختر اعلی‌حضرت نباشد. اما امروز مادر بدش نیامده بود که دختر اعلی‌حضرت خطاب شده بود. گمانم از یاد حرف‌های خودش از
توی فرهنگ ما،
دختر پرستار پدر مادرشه
دختر غمخوار پدر مادرشه
و از دختره که انتظار دارن برسه به مادر پدرش اگه مریض و ناتوان شدن.
 
توی فرهنگ همسرم
پسر عهده دار پدر مادرشه
پسر مراقب پدر مادرشه
اگه پدر مادر مریض و ناتوان بشن، از پسر انتظار میره که وقت و عمرش رو براشون بذاره.
 
و من
تک دختر خانواده هستم و آقای همسر
تک پسر خانوادش.
در حالی که خونه والدین مون
۱۴۰۰ کیلومتر از هم فاصله داره!
 
گاهی به این فکر میکنم بعضی چیزها رو (مثل همین)
چرا بیشتر به
خیلی ناراحتم :(
مامان بیشعور برگشته بهم میگه دختر تا یه سنی باید ازدواج کنه
بعد مردم چی میگن
گفتم مردم گه میخورن چیزی بگن
خدا لعنتت کنه دوست پسر سابق که کل زندگی و عمرمو پات گذاشتم
لعنت بهت سین که اینو تو جونم انداختی
لعنت به زبونم که قبولشش کردم
که بعد ۵ سال اون بشه شادوماد و منم دختر ترشیده منتظر خواستگار
همینجور اشکام داره میاد پایین
فردا مادر یه پسره میخواد بیاد منو ببینه
میخوام صد سال نبینه
کثافت

<<< انشالله به حق ۵تن مادر پسره ازون س
دختر که باشی;
درسته که همیشه
 دلت
 به وجودِ یه مرد قرصه!
که اگه نباشه;
تصمیم های زندگیت با شک و شبهه پیش میره!
پدرکه نباشه
نگهبون که نباشه
یابهتربگم دلت که قرص نباشه
ممکنه اشتباه بری راهو;درست!
پدرکه نباشه امنیتِ خونه نیست;درست!
ولی همیشه خدا یه روزی یه جایی
یه مرد جاش برات جایگزین میکنه
که باز دلت قرص بمونه!
که اون مرد میتونه برادرت باشه
یا حتی همسرت!
ولی مادر که نباشه
هیچکس نیست که براش ناز کنی
و برات فدا بشه.
مادر که نباشه 
هیچکس نیست که براش
اعضای خانواده و افراد دارای نسبت خانوادگی در زبان گیلکی!
‍‍‍‍‍
* پئر/ پیئر (=پدر)
* مار/ مائار (=مادر)
* پسر/ ریکا/ وچه (=پسر)
* دتر/ کیجا/ کؤر/ کیله/ لاکۊ  (=دختر)
* برأر (=برادر)
* خاخۊر (=خواهر)
* دأیی (=دایی)
* ماشل/ هالۊ (=خاله)
* عامۊ (=عمو)
* ع (=عمه)
* عامۊ پسر (=پسر عمه) 
* عامۊ دتر (=دختر عمو) 
* عمه پسر (=پسر عمه) 
* عمه دتر (=دختر عمه)
* دایی پسر (=پسر دایی) 
* دایی دتر (=دختر دایی) 
* ماشل پسر (=پسر خاله) 
* ماشل دتر (=دختر خاله) 
* ماشه (=خاله‌زاده)
* برأرزه (=برادر
خب امروز ۴۰ مادر بزرگ بود .
و من و دختر خاله ها نشسته بودیم‌ یه گوشه و زارمون رو میزدیم.
که یه حاج خانومه اومد نشست کنار من.!و اینطوری زل زد بهم
از اول قصه اخرشو بخون.که حاج خانومه بهم گفت دختر جان شما چن سالته؟
گفتم جان؟؟؟
گفت جانت بی بلا.تو دختر کی ای؟
گفتم واسه چی؟
گفت ببین ؟داری از زیر سوالام در میری .
گفتم ببخشید.!
۲۱ سالمه.دختر فلانیم.!
گفت پسرم ۳۰ سالشه درس درست حسابی نخونده.ولی!
منببخشید حاج خانوم منو مادرم صدا میزنه.
و رفتم نشست
مادر رضایی مادرم کرونا گرفته.
تستش مثبت شده
مادر نگرانه
دیشب تا دو بیدار بود
هرشب خواب مادرمو میبینم
این حقم نیست بخدا
که بعد از هر خوابی زجرکش شم که ندارمش
که مادر واقعی من نیست
که باید در ارزوی اغوشش بسوزم
ماه
اخ ماه!
میکشه منو اخر
دیشب بحث دختر بود گفنم میخوای چشاش چه رنگ باشه؟
گفت نمیدونم
گفتم من عسلی دوس
گفت اره چشمای منم عسلیه
دلم رفت واسه این جملش
اخ الهی من دور چشای خوشگلت بگردم
نفس من
چقدر دوسش دارم.
امام صادق ع در سال 83 متول متولد شد ود. ماه شوال سال148  در گذشت 65 سال داشت ودر قبرستان  بقیع  که پدرش  وجدش و حس بن علی علیهم السلام  مدفون بودند بخا یک  سپرده شد  مادرش ام فروه دختر قاسم بن  محمد بن ابی بکر است و مادر ام فروه. اسما دختر عبدالرحمن بن ابی بکر است امام  صادق ع فرمود  سعید بن مسیب وقاسم بن محمد بن ابی بکر. ابو.خالد کابلیاز موثقین اصحاب  علی بن اوحسین  ع بودند و مادر  من دختر  همین قاسم ا ایمان و ثقوی و نبکو کار بود وخدا هم  نیکو گاران
عشق بین یک مادر و یک دختر گاهی اوقات بسیار شگفت انگیز است. اما انواع دیگری از روابط مادر و دختر وجود دارد که شاید باور نکنید که وجود داشته باشد. شاید تصور نمی شود که مادری جز خوشحالی دخترش چیزی بخواهد، اما در واقعیت چنین نیست و برخی مادران به طرز شدیدی به دخترانشان حسادت می کنند. سوالی که پیش می آید اینست که علت حسادت مادر به دختر چه می تواند باشد.
ادامه مطلب
آره مادر.امروز  هفتم حسین تو است. و هفتم که می‌شود و هفتم که می‌شود‌ و هفتم که می‌شود.
آره مادر.دخترت آن ‌قدر این چند روز بغض کرده که صدایش گرفته.و گلویش درد می‌کند.
آره مادر دخترت بی بهانه دنبال باریدن است .
آره مادر.مادر. مادر.
مادرم فدای مادر حسین.
ست مادر و دختری در طراحی لباس چیست؟
برای کودکان دختر می توانید لباس همرنگ  با مدل لباس مادر  با در نظر گرفتن راحتی لباس تهیه کنید تا این کار باعث نشاط و سرور و شادی در فرزندان میشود شاد بودن و شاد زندگی کردن را از کودکی به فرزندان آموزش دهید و لباس فرزند پسر را با پدر ست کنید.
 
 
مدل ست مادر و دختری 
 
 
آموزشگاه مقتدریموسس، مدیر و مشاور طراحی لباستلفن: 0912279514677904462
 
لطفا سئوال و نظر خود را در قسمت زیر درج بفرمایید.
 
علامه سید محمد حسین طباطبایی –ره صاحب تفسیر المیزان نقل کرده اند که: حاج میرزا علی آقا قاضی- ره» می‏گفت: در نجف اشرف در نزدیکی منزل ما، مادر یکی از دخترهای اَفَنْدی‏ها (سنی‏های دولت عثمانی) فوت کرد. این دختر هنگام مرگ مادر، بسیار ضجه و گریه می‏کرد و خیلی ناراحت بود، و با تشییع کنندگان تا کنار قبر مادر آمد و آنقدر گریه و ناله کرد که همه تشییع کنندگان به گریه افتادند. هنگامی که جنازه مادر را در میان قبر گذاشتند، دختر فریاد می‏زد: من از مادرم
آباد عالم ما، از یک دعای مادر،
صد سد ره شکسته از یک صدای مادر.
شیر سفید او شد شعر سفید شاعر،
بالا نبوده شعری از الّه های مادر.
گر بخت خود بیابیم در عالم حوادث،
در عالم دل ما خالی است جای مادر.
غرق گنه شود دهر از آب دیده او،
اشکی اگر بریزد از دید ه های مادر.
خوشبخت عالمستیم از هر کلام نیکش.
حرف خوشی نیابیم اندر بهای مادر.
 راضی از این جهان و راضی ز خویش باشیم،
راضی ز ما خدا هم، باشد دعای مادر.
جنّات نقد آدم باشد کنار مادر،
جنّات هر دو عالم در پیش پای
فاطمه الگوی هر زن یاکه نام مادر است/چون بهشت جاودانه زیرگام مادر است/پیش حق محبوب باشد حضرت خیرالنساء/رحمت حق هم فراوان پشت بام مادراست/دختر احمد همیشه کوثرپروردگار/ارزش انسان سراسرسوی جام مادراست/در ولایت محوری شدجانفدای مرتضی/ازبصیرت جاودانه این پیام مادراست/شیرپاکش هدیه داده چون سعادت رابه ما/مرتضی تاروز مهم امام مادراست/کودکان رادرس داده کربلایی مسلکی/با ولایت تا شهادت هم مرام مادر است/مادرپاک وبهشتی زحمتش بسیارهست/نسل الگوی ول
زمانی‌که شهریار برای خواندن درس پزشکی به تهران آمد، همراه با مادرش در خیابان ناصرخسرو کوچه مروی یک اتاق اجاره می‌کند. آنجا عاشق دختر صاحب خانه می‌شود. صحبتی بین مادران آن‌ها مطرح می‌شود و یک حالت نامزدی بوجود می‌آید. قرار می‌شود که شهریار بعد از ‌اینکه دوره انترنی را گذراند و دکترای پزشکی را گرفت با دختر عروسی کند. 
شهریار رفته بود خارج از تهران تا دوره را بگذراند و وقتی برگشت متوجه شد، پدر دختر او را به یک سرهنگ داده است و آنها با هم از
#داستان_کوتاه‌مادر نابینا کنار تخت پسرش در شفاخانه نشسته بود و میگریست .فرشته ی فرود آمد و رو به طرف مادر گفت: ای مادر من از جانب خدا آمده ام. رحمت خدا بر آن است که فقط یکی از آرزو های ترا برآورده سازد، بگو از خدا چه میخواهـی؟مادر رو به فرشته کرد و گفت: از خدا میخواهم تا پسرم را شِفا دهد. فرشته گفت: پشیمان نمیشوی؟ مادر پاسخ داد: نه!فرشته گفت: اینک پسرت شِفا
ادامه مطلب
سه ماه پیش بود که پلیس انگلیس از مفقود شدن دختر کوچکی به نام رزا خبر داد. گم شدن اصلا معمولی نبود چون دختر توی خونه خودش گم شده بود و این داستان رو خیلی پیچیده تر میکرد.مادر رزا شب هنگامی که وارد اتاق دخترش شد متوجه میشه که دخترش نیست. یه دختر ۴ ساله که در حال بازی با تبلتش بوده و الان دیگه نیست! داستان خیلی خشن و بد نشون میده و باید بدونید که همینطور هم هست.مادر رزا سریعا با پلیس تماس میگیره و پلیس به اولین چیزی که شک میکنه تبلت این دختره که اخری
بازی دیشب یک برد تمام عیار بود، یک لذت جوشان درون رگ‌های ایران،یک امید در اوج ناامیدی!
یوزپلنگان ما دیشب یک گل از قهرمان جام ۲۰۱۰ خوردند و یک لایی به قهرمان جهان زدند! برای نگه داشتن یک توپ درِ دروازه زمین خوردند تا زمین نخوریم و با افتخار به خود ببالیم.
دیشب همه اشک شدیم و چکه‌چکه باریدیم،نه چون باخته بودیم، چون در این باخت بازنده نبودیم!
القصه دیشب تمام بچه‌های ایران بدون آفساید،بدون خطای هَند گل شدند،در اوج به وسط دروازه‌ی قلب ما خوردن

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها