نتایج جستجو برای عبارت :

رازش ومحمدرضا

رازش را فهمیدم. راز این لبخند عمیق که از همان تا زدن اول کاغذ، مجذوبم کرد. رازش را این بار که از خودش گفت فهمیدم. راز زهره صبر است. صبر آدم را عمیق می‌کند، حتی لبخندها را هم عمیق می‌کندخنده زهره برای من یعنی روزهای سخت می‌گذرد.
مناسبت وفات حضرت ام البنین و روز تکریم از مادران شهدا:دیدار امام جمعه و فرماندار قلعه گنج ان و خانواده های شهید این شهرستان فرماندار شهرستان قلعه گنج با همراهی حجت الاسلام نجنو امام جمعه ومحمدرضا طاهری رئیس بنیاد شهید و امورایثارگران شهرستان، و تنی چند از روسای ادا
ادامه مطلب
خیره در چشمانت که می شوم
بوی خاک آفتاب خورده به مشامم می خورد.
گم می شوم در گندمزار
میان خوشه ها.
بال به بال شراره های سبز در بیکران ها به پرواز در می آیم
چشمان تو چون تغییر مداوم ماده
هر روز پاره ای از رازش را می نماید
اما هرگز 
تن به تسلیمی تمام نمی دهد.
فقط وقتی میبینم بنده های خوبت رو بهت حق میدم که من رو حج ننویسی تا این وقت روزگار.
که کربلا تبریز تا این وقت
تشنگی
تشنگی رازش باید باشه.
من اگر با این جگر خون کباب نیستم و تشنه نشدم.
پس تشنه ام کن بلاعقوبت.
تا بجوشد ابم از بالا و پست.
 
 
 
در مسابقه فعالیتهای آزمایشگاهی دانش آموزان سید امیر حسینی و محمدجواد علوی رتبه اول شهرستان 
در مسابقه دست سازه ها  دانش آموزان شایان نورائی ومحمدرضا ملکزاده رتبه اول شهرستان 
در مسابقات زبان وادبیات فارسی  دانش آموز علی مصطفوی رتبه دوم شهرستان.
در مسابقات پژوهش دانش آموزان حمیدرضا بنی طالبی ومحمدامین حاج زینلی رتبه چهارم شهرستان را کسب نمودند .
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
در گذشت پر شتاب لحظه های سرد چشمهای وحشی تو در سکوت خویش گرد من دیوار میسازد می گریزم از تو در بیراهه های راه تا ببینم دشتها را در غبار ماه تا بشویم تن به آب چشمه های نور در مه رنگین صبح گرم تابستان پر کنم دامان ز سوسن های صحرایی بشنوم بانگ خروسان را ز بام کلبه دهقان می گریزم از تو تا در دامن صحرا سخت بفشارم به روی سبزه ها پا را یا بنوشم سرد علفها را می گریزم از تو تا در ساحلی متروک از فراز صخره های گمشده در ابر تاریکی بنگرم رقص دوار انگیز طوفانها
دانلود شاهزاده ی خون
جلد سوم مجموعه ی وحشی
ژانر:عاشقانه،درام،اروتیک
خلاصه:کرالن،شاهزاده ی دوجنسه ی کشور ، تحت فشار والدینش قرار می گیرد تا هرچه سریع تر ازدواج کند اما دو جنسه بودنش ، مانع ازدواجش می شود تا اینکه تائوس دوست و همراه و همیشگی اش،به رازش پی می برد .
نویسنده:مریم قربانپور
حس خوبیه وقتی یکی بهترین دوستت میشه‌بهترین دوستش میشی
محرم رازت میشه
محرم رازش میشی.
با ناراحتیش ناراحت و با خوشحالیش خوشحال میشی
وقتی میبینه ناراحتی هر کاری میکنه تا بخندی.
خلاصه که خیلی خوبه که همیشه تو زندگیت یکی باشه که بهترین دوستت باشه
#sara❤❤❤ 
اعتماد به آمریکا= خیانت.
مسوولان بدانند راز  ارادت مردم وعده های دروغ و دوری از ارزش ها و حرف زدن حالی نیست، رازش اخلاص و خدمت و اطاعت از ولایت است.
مسوولان بهتر است در اسرع وقت فرزندان و ژن های برتر خود را از غرب به ویژه آمریکا به وطن برگردانند
 
سلبریتی هایی که اگر حاج قاسم نبود معلوم نبود کنیز کدام داعشی می شدند اگر همه شان هم با هم در یک روز تشییع شوند آیا جمعیت تشییع کنندگانشان با احتساب سگ های تشییع کننده از  چند صد نفر خواهد کرد؟
چوب و
استخوان و رومه های قدیمی؛ هیچ کس فکرش را نمیکند که این سه میتوانند کارهایی
با شما بکنند که مردمانی به بیجانی گوشت و ارواحی به سیاهی خاکستر زیر سیگار
در فضای جامعه ی امروز که مثل سنگ پای قزوین هر لحظه لایه ای از روحت را برمیدارد
از اعماق وجودتان شادی را احساس بکنید. من اما رازش را میدانم و میخواهم آن را
برای شما تعریف کنم. راز بزرگ هنر شاد کردن.
ادامه مطلب
حکمتانه۳:
۱.وقتی شکوفه زدن درختان را می بینم احساس می کنم ما هم می توانیم شکوفا شویم رازش دستان همیشه رو به آسمان داشتن است.
۲. انسان هاهمه مانندچراغ برای نورافشانی درست شده اند،آنانی که تاریکند ارتباط خود را با منبع انرژی عمدا قطع کرده اند. 
۳. انسان ها مثل گیاهان زمینند در کوره حوادث خورده می شوند برخی بی هدف تبدیل به سرگین می شوند و برخی هدفدار در کنار فساد وگناه تبدیل به شیر گوارا می گردند.
۴.باید مثل نوزاد،بی توجه به ک های به ظاهر زیب
عزیزم!
تنهایی خیلی بد نیست، ولی خیلی خوب هم نیست! گاهی اوقات آدم دلش می‌گیره و کسی نیست که محرم رازش باشه. سعید می‌گه "مظاهر! تو تا الان که 27 ساله‌ای، با هیچ دختری دوست نبودی و دستش رو نگرفتی. مطمئن باش 37 ساله هم بشی، باز وضع بر همین مِنوال هستش!"
بیا! بیا تا یه عکس از دست‌های به هم گره خورده‌مون بگیرم، برای سعید بفرستم و بگم "این همون عزیزیه که منتظرش بودم. دست‌هام رو برای عزیزم نگه داشته بودم."
مظاهر.نوشت: عزیزم! من این‌ها رو برای تو می‌نویسم.
غم این فاصله تا چند خوری ای دل مستدور شو از دم این جمعیت نقش‌پرست آن که دشوار در آمد به طریق ازلیرازش آسان نکنم فاش به نامردم پست گم نخواهد شدن و جلوه نبازد به مجازحق به برکت بدهد باده‌اش از ساغر هست سوی ما گیر و مرو از ره بیگانه دمیآن که این رشته نگه داشت به ناگه مگسست دل میالای به شرّ و برو زان چشمه‌ی پاکجرعه‌ها نوش کن و گوش کن آواز الست خلقت آهنگ دگر کرده که باز آوردتجان بهایش بُد و آن کهنه بتانی که شکست دیدمت خسته و نالان به دلی خواب‌ز
سلام
من می خواهم بدونم با کسانی که شما رو تحقیر می کنن چطور برخورد می کنید؟ بخصوص اگه اون آدم قدرت بیشتری نسبت به شما داشته باشه؟
من دبیرستانیم، ناظم مدرسه مون اوایل سال با مامانم بحثش شده بود سر همین آزار و اذیتی نبود که به من نده، من یه مشکل خانواده دارم که نمی خواستم از بچه ها کسی بدونه ولی به یکی از بچه ها گفت و البته همه ی معلمان، حالا معلم ها قابل درکه ولی بچه ها نه ، اونی که بهش گفته از آبان داره از من باج می گیره که به بقیه نگه، یعنی من با
مهمترین چیزی که من بعد ازدواج فهمیدم این بود:
اگر میخوای خوب زندگی کنی، اگر میخوای عاشق بمونی، اگر میخوای یه همراه خوب توی زندگی باشی، اگر میخوای شور و حرارت محبت اول ازدواجتون تا ابد بمونه بلکه بیشتر و بیشتر بشه، یه راه بیشتر نداره. یک راه.
خدا رو در نظر بگیری»
این البته راهکار همه ی آرامش های عالمه. ولی این یه مورد رو من عمیقا حس کردم.
اینکه میان بعضی ها اول زندگی آدم میگن: هنوز اولشه که همدیگرو دوست دارید، یکم بگذره سرد میشید و خیلی هم مصرن
تمام مردم ده کوچک ما خانم و آقای لطفی را می شناختند، آن هم به خاطر پارادوکس رفتاری و تضاد شدیدی که میان این زن و شوهر مسن وجود داشت. خانم لطفی مدام در حال دعوا با پیرمرد بود، اما آقای لطفی هیچ گاه یک کلمه هم جواب او را نمی داد. با این حال آن که همیشه دمغ و ناراحت دیده می شد، پیرزن، بود! مردم می گفتند: جالبه. شوهر بیچاره اش یک کلمه هم جوابش رو نمی ده، اما باز هم همیشه دمغ و دلخوره! این وضع ادامه داشت تا اینکه ناگهان خانم لطفی تبدیل شد به سرزنده ترین
برای اولین بار در زندگی ام ارزو می کنم کارهای خانه تمام نشوند. ارام ارام انجامشان می دهم هرچند که فکر و دل راه خودشان را میروند. خواهرم آرامم نمی گذارد.اکثر افراد این روزها  صبح ها خیلی خیلی دیر از خواب بیدار میشوند و شب ها هم خیلی دیر می خوابند اما من نه. فوقش صبح ها یک ساعت دیرتر بیدار میشوم. فیلم دیدن را شروع کردم
 " نردبان جیکوب " را گذاشتم برای تماشا. نمی دانستم که چه هست و چه نیست. هیچ آگاهی  قبلی در موردش نداشتم. اولش ادم را گیج میکند. وسطش ه
برای اولین بار در زندگی ام ارزو می کنم کارهای خانه تمام نشوند. ارام ارام انجامشان می دهم هرچند که فکر و دل راه خودشان را میروند. خواهرم آرامم نمی گذارد.اکثر افراد این روزها  صبح ها خیلی خیلی دیر از خواب بیدار میشوند و شب ها هم خیلی دیر می خوابند اما من نه. فوقش صبح ها یک ساعت دیرتر بیدار میشوم. فیلم دیدن را شروع کردم
 " نردبان جیکوب " را گذاشتم برای تماشا. نمی دانستم که چه هست و چه نیست. هیچ آگاهی  قبلی در موردش نداشتم. اولش ادم را گیج میکند. وسطش ه
بزودی از رادیو رپفا
 
متن آهنگ پدی آی ، کوروش ، سامی لو به نام شاهکار
 
ورس ۱ (کوروش)
 پر از شعره یه دیوان (دیوانه) پر از معنی یه  ایهامهیه ابریشم (ابریشم) که میخواد از شوق ببارهپر از نقش و نگاره پر از حرف و کنایه پر از درد و گلایه روش کسی قیمت نمیزاره شاهکاره خوش خط و خاله شدم دچارش شاهکاره همون که می خوامه کوه نور میدرخشه  از برف سفید رخشه از فرش رسیده (عرشه)  روی بوم تیره پخشه به هر رنگی غالب تو هر لحظه است بداهه و منم محرم رازش منم پروردگارش شاه
شما از ۱۰/۱۲ متری یه نگاه به چهره بنده بندازی کاملا مشخصه اگه در طول روز بیشتر از یبار توی آینه نگاه کنم میگم: واای بازم تو؟ 
اینجانب حوصله‌ی خودم و ندارم، چطور میشه ملت شریف همیشه در صف و صحنه پیش خودشون به این نتیجه میرسن که بیان با من درد و دل کنن؟
حقیقتا چه فعل و انفعالاتی صورت میگیره که اینجوری میشه؟ یعنی هرکی بی حوصله‌تر، اشتیاق مردم برای گفتگو باهاش بیشتر .
یعنی توی پارک، اتوبوس، کافه یا حتی چندباری که از سیستم حمل و نقل زیرزمینی (مترو)
تمام مردم ده کوچک ما خانوم و آقای لطفی را می شناختند، آن هم به خاطر پارادوکس رفتاری و تضاد شدیدی که میان این زن و شوهر مسن وجود داشت. خانم لطفی مدام در حال دعوا با پیرمرد بود، اما آقای لطفی هیچ گاه یک کلمه هم جواب او را نمی داد. با این حال آن که همیشه دمغ و ناراحت دیده می شد. مردم می گفتند: جالبه. شوهر بیچاره اش یک کلمه هم جوابش رو نمیده، اما باز هم همیشه دمغ و دلخوره! این وضع ادامه داشت تا اینکه ناگهان خانم لطفی تبدیل شد به سرزنده ترین پیرزن ده! ن
حتما شما هم بعضی وقتا به این فکر کردین که راز هاتونو با چه کسی در میون بذارین، اصلا در میون بذارین یا نه؟
اینجا میخوام دو دسته ادم رو بهتون معرفی کنم که تا حد امکان باید از در میون گذاشتن راز باهاشون خودداری کنید
دسته اول آدم هایین که زیاد حرف میزنن. این دسته چون از همه چی و همه کس حرف میزنن واقعا انقدر قابل اطمینان نیستن که بخواین چیزی بهشون بگین و ازشون بخواید که به کسی در مورد اون نگن. اگر مدتی با دقت به حرفاشون گوش بدین متوجه این میشید که از
مشغول آشپزی بودم، آشوب عجیبی در دلم افتاد، مهمان داشتم، به مهمانها گفتم: شما آشپزی کنید من الان بر می گردم. رفتم نشستم برای ابراهیم نماز خواندم، دعا کردم، گریه کردم که سالم بماند، یک بار دیگر بیاید ببینمش. ابراهیم که آمد به او گفتم که چی شد و چه کار کردم. رنگش عوض شد و سکوت کرد، گفتم: چه شده مگر؟ گفت: درست در همان لحظه می خواستیم از جاده ای رد شویم که مین گذاری شده بود. اگر یک دسته از نیروهای خودشان از آنجا رد نشده بودند، می دانی چی می شد ژیلا؟ خن
خاطرات دیگر از دوستان عزیز
بنده خدایی می گفت هزاران سال پیش یکی یه چی گفته ول کنید !
به چه دردی می خوره! الان عصر عصر پیشرفته!
 
راست می گه عصر پیشرفت و تکنولوژی هست.عصر گوشی ، لب تاب ، هواپیما و
ولی ایا این پیشرفت ناقض حرف آن بزرگان هست؟آیا نمی توان به آنها رجوع کرد؟
 
((پس کسی را که خداوند مدافع او است چگونه انسان به خود جرأت می‌دهد که پرده‌اش را بدرد و رازش را فاش کند یا عیبش را آشکار سازد، و یا بی دلیل به او تهمت وارد نموده و آبروی او را بریز
 با احتیاط در را باز کردم، برخلاف اخلاق و عادتم مدرسه که می ایم محتاط تر میشوم. با احتیاط از پله ها بالا و پایین می روم، بااحتیاط در را باز میکنم، با احتیاط روی صندلی می نشینم و کلا با احتیاط وارد میشوم با احتیاط خارج! اصلا احتیاط شرط زندگی و حضور در مدرسه ی ابتدایی  پسرانه است!با وجود این احتیاط ها تا کنون 6سقوط ناموفق از روی سکو، مصدوم شدن یک ور صورت با ضربه ی جانانه یک عدد توپ سنگین فوتبال در زنگ ورزش ویک فرود موفق وسط پاگرد پله ها را به نام
نمی‌دانم رازش را! اما آن روزها که به زندگی و مرتب کردن و رُفت و روب می‌گذرد، پرم از حرف زدن. درست لابه‌لای گوش دادن به کتاب‌های صوتی برای بهره‌مندی به جای هدردهیِ وقت، هنگام جمع و جور کردن وسایل، می‌خواهم با کسی، از کسی، برای کسی حرف بزنم. مثل زن‌های قدیمی که چارقد می‌کشیدند سرشان و می‌نشستند روی سکوی ورودیِ خانه‌هاشان و همان‌طور که سبزی پاک می‌کردند، از در و دیوار و گفتنی‌ها و ناگفتنی‌ها اراجیف می‌بافتند؛ بله، دقیقا همین اندازه س
هیچ کس هیچ وقت هیچ قصه ای را برای همیشه ناگفته نمی گذارد.
آن که می گوید بعضی حرف ها را دوست ندارد به کسی بگوید ، در حقیقت دوست ندارد به تو بگوید.
آدم تمام فکرهایی که کرده را یک روز می گوید. بالاخره می گوید اما بعدش دوست دارد بقیه فراموش کنند چه گفته است ، آخر آدم رازهایی دارد که نباید کسی بداند ولی ناچار است بگویدشان که خالی شود.
از لبخندهای صبح و انرژی های مثبت تهوع آورش که بگذری می دانی آدم موجود مفلوکی ست. می گوید و می خواهد نگوید.
به خودت فک
چند مدتی است که یک راز مگو با خودم دارم. رازی که به هیچ‌کس نمی‌توانم بگویم. رازی که مال من نیست که وقتی فشارش روی دوشم زیاد شد و بغض گلویم را فشرد خودم را از دستش رها کنم و نفس راحتی بکشم. باید تا همیشه در قلبم بماند و نفسم را سنگین کند و اشک‌هایم را جاری. صاحب راز دلش نمی‌خواهد کسی از این راز با خبر شود. خودش هم حسابی اذیت است اما می‌داند با افشای رازش حالش بدتر می‌شود. 
هر از گاهی که به من زنگ می‌زند و یک پرده‌ی جدید از این راز را بر من می‌گش
کنبانوا میناسان!ノ( ̄▽ ̄)
اخیرا شروع کردم به دیدن انیمه های قدیمی که ندیدم 
انیمه ای که امروز تمومش کردم D.Gray-man بود ! ( ; ω ; )
این انیمه رو همیشه دلم می خواست ببینم ولی نمیشد! 
یه دوستی داشتم که کشلم کرده بود اینقدر که هی میگفت دی گری من ببین ! (・ ˍ・*)
دیدمش ! بالاخره دیدمش !ง •̀灬•́)ง)

آلن واکر ساما بسیار کاکویی می باشد

خیلی خوب بود ! عاشق کاراکتر اصلیش آلن واکر شدم ! ฅ( ̳• ◡ • ̳)ฅ
بک گراند کاراکترش خیلی دارکه حس ناراحت کننده ای میده . خیلی هم م
امروز صبح قبل از اینکه موذن گوشی شروع کنه به اذان خوندن با صدای زوزه‌ی بادی که راه افتاده بود از خواب بیدار شدیم. شمالی ها شاید متوجه‌اش شده و شنیده باشن.
نماز خوندیم و زوزه‌ی باد شدیدتر شده بود که اگر میخواستم خیلی به رو خودم بیارم، شاید یه نماز وحشت میفتاد به گردنم. D: پس ترجیح دادم بگم. یه باده دیگه نترس. (اینو به همسر گفتم)
گفت: همیشه اوایل بهار یه همچین بادی میاد و هرچی شکوفه ست با خودش میبره و گوجه سبزهایی که هنوز یه قِلقِلیِ کوچولو بودن
 آن روزهای قبل از رسیدن به شما از چند نفر شنیده بودم بهتر است یک چیزی جا بگذارم پیش‌‌تان که اگر یک چیزی جا بگذارم برمی‌گردم. بنظرم تقلب بود که از قصد یک چیزی را بگذارم، جاگذاشتن باید خودش اتفاق می‌افتاد، بدونِ قصد. پیشِ خودم می‌گفتم اگر دوست داشته باشید بیایم خودتان یک چیزی را نگه می‌داشتید. چند نفر هم سفارش کرده بودند اگر درِ حرم را چند بار بکوبم هر سال روزی ام می‌شود بیایم ‌ببینمتان. 
 یادم می آید که یک گردنبد پر از سنگ های عقیق ریز و در
از ام المومنین عائشه رضی الله عنها روایت شده که گفت: مَا رَأَیْتُ أَحَدًا أَشْبَهَ سَمْتًا، وَدَلًّا، وَهَدْیًا بِرَسُولِ اللَّهِ فِی قِیَامِهَا، وَقُعُودِهَا مِنْ فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ ـ صلی الله علیه وسلم ـ .» هیچ کس را ندیدم که در ظاهر و وقار و رفتار و نشست و برخواستش شبیه‌تر از فاطمه به رسول الله صلی الله علیه وسلم باشد. ابوداود (۵۲۱۷) ترمذی (۳۸۷۲) روایت کرده‌اند و سند آن حسن است.
ابو نعیم در حلیة الأولیاء» (۲/۳۹) می‌گوید
برنامه‌ی نیمه پنهان ماه را نگاه می کنم اما این بار به جای دقت به صحبت های مهمان ،تمام دقت و حواسم را داده ام به مجری! به واکنش های درست و به جایش‌ (به جا خندیدن، به جا گریه کردن،به جا تعجب کردن و.) به لحن مهربانش، به همراه و همدل بودنش، به این که میداند کی باید چه سوالی بپرسد و.و تمام ویژگی های یک شنونده ی خوب را دارد .خوب و مهربان. 
شنونده ی خوب بودن و داشتن یک مکالمه ی دلنشین به ظاهر ساده و پیش پا افتاده است! اما حتی خیلی از مجری ها که شغل شان ه
برنامه‌ی نیمه پنهان ماه را نگاه می کنم اما این بار به جای دقت به صحبت های مهمان ،تمام دقت و حواسم را داده ام به مجری! به واکنش های درست و به جایش‌ (به جا خندیدن، به جا گریه کردن،به جا تعجب کردن و.) به لحن مهربانش، به همراه و همدل بودنش، به این که میداند کی باید چه سوالی بپرسد و.و تمام ویژگی های یک شنونده ی خوب را دارد .خوب و مهربان. 
شنونده ی خوب بودن و داشتن یک مکالمه ی دلنشین به ظاهر ساده و پیش پا افتاده است! اما حتی خیلی از مجری ها که شغل شان ه
1
الإمامُ علیٌّ علیه السلام :جانِبُوا الخِیانةَ ، فإنّها مُجانَبَةُ الإسلامِ . امام على علیه السلام : از خیانت دورى کنید ؛ که خیانت از اسلام بدور است .
2
الإمامُ علیٌّ علیه السلام :غایَةُ الخِیانَةِ خِیانَةُ الخِلِّ الوَدودِ ، و نَقْضُ الْعُهُودِ . امام على علیه السلام : اوج خیانت ، خیانت کردن به دوست صمیمى و شکستن عهد و پیمانهاست .
3
عنه علیه السلام :إنّ أعْظَمَ الخِیانَةِ خیانَةُ الاُمّةِ (الأمَنةِ) ، و أفْظَعَ الغِشِّ غِشُّ الأئمّةِ . امام ع
برنامه‌ی نیمه پنهان ماه را نگاه می کنم اما این بار به جای دقت به صحبت‌های مهمان ،تمام دقت و حواسم را داده‌ام به مجری! به واکنش های درست و به جایش‌ (به جا خندیدن، به جا گریه کردن،به جا تعجب کردن و.) به لحن مهربانش، به همراه و همدل بودنش، به این که می‌داند کی باید چه سوالی بپرسد و.و تمام ویژگی های یک شنونده‌ی خوب را دارد .خوب و مهربان. 
 
شنونده ی خوب بودن و داشتن یک مکالمه ی دلنشین به ظاهر ساده و پیش پا افتاده است! اما حتی خیلی از مجری ها که شغ
 
برنامه‌ی نیمه پنهان ماه را نگاه می کنم اما این بار به جای دقت به صحبت‌های مهمان ،تمام دقت و حواسم را داده‌ام به مجری! به واکنش های درست و به جایش‌ (به جا خندیدن، به جا گریه کردن،به جا تعجب کردن و.) به لحن مهربانش، به همراه و همدل بودنش، به این که می‌داند کی باید چه سوالی بپرسد و.و تمام ویژگی های یک شنونده‌ی خوب را دارد .خوب و مهربان. 
 
شنونده ی خوب بودن و داشتن یک مکالمه ی دلنشین به ظاهر ساده و پیش پا افتاده است! اما حتی خیلی از مجری ها که
این هفته قورمه سبزی درست کردم. با سبزیایی که خودم خورد کرده بودم ^__^ البته با دستور مامانم. و خب دیگه خیلی خوشمزه شده بود *__* ناهید و نودت هم خوردن و هردوشون گفتن مزه‌ی خونه رو میده :)
خیلیم راحت بود. از قیمه‌ای که دو هفته پیش درست کردم خیلی راحت‌تر بود. فقط چون قابلمه م کوچیک بود، هر نیم ساعت یه بار باید میرفتم سرش آب میریختم. ولی چار ساعت رو گاز بود و جا افتاده بود. البته لوبیاشم دستم نبود چقد بریزم، یکم زیاد ریخته بودم. 
این هفته اگه خدا بخواد ب

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها