نتایج جستجو برای عبارت :

دوباره هجده

+و من چقدر در بی اینترنتی این پست را در مغزم مرور کردم!+
نیامدم مثل پارسال از روزهایم گزارش بدهم.آمده ام از خودم بگویم.از نقطه ی صفر.از بحران زندگی بعد هجده سالگی.
منی که دیگر قطره های باران را،درز آجر ها را،نمیشمرم.منی که خیره به چشم هاش نشدم،گریه نکردم،با کمیل نمردم و با عهد زنده نشدم.منی که بوی گند رخوت گرفته ام.
هرروز رفیقم را ندیدم،به جای نمازخانه ی مدرسه و خواب خوش در آن،از پله های دانشکده بالا دویدم و به جای دویدن به کتابخانه و قاپیدن هشت
بسم الله الرحمن الرحیم
یافارس الحجاز ادرکنی
اگر سن پذیرش طلبه در حوزه علمیه  به( نه ۹)سال کاهش یابد شاهد چه برکاتی خواهیم بود
طبق روایت سنی که فرد مورد مواخذه قرار میگیرد هجده سال است
که رشد معنوی او باید کامل شود
تحقیق کنیم چند نفر از بزرگان علمی ما در سن هجده سالگی از نظر علمی مجتهد بودند و استاد مسلط بودند
کاش اساتید حوزه بگونه ای برنامه ریزی میکردند که در سن هجده سالگی فرد طلبه از نظر اخلاق و علوم لازم کامل شده باشند
بیایید با هم روراست باشیم. 
بهتر است هیچوقت بچه‌ها را با دنیای کتاب‌ و قصه‌ها آشنا نکنیم که یک روزی وقتی گوشه‌ی تخت دراز کشیده‌اند و سرشان را آویزان کرده‌اند که بلکه بهش به قدر کافی خون برسد و چراغی روشن کند، هی از خودشان نپرسند چرا قصه‌ی من توی فصل اول گیر کرده بعد از این همه سال؟»
وقتی فکر می‌کنم یک دختر دیگر توی همین اقوام ما هست که اگر حالش خراب شد می‌رود یک لاک جدید یا مانتوی نو می‌خرد و بعد تا مدت‌ها حالش خوش است، می‌خواهم خرخره
هوروزی هجده بار خلع بدن نمودن سندالعرفان قدوة العرفاء الراشدین السید النجیب میرزا ابوالقاسم شریفی ذهبی (راز) شیرازیذکر و فکرم داد و در خلوت نشانداز حضیضِ تن به اوج دل رساندسِیر ها حاصل شدم از کشف و دیدهرچه کردم عرض او کم می شنیدآخرم گفت ، ای پسر ، اینجا بایستدر طریقت دل به این ها بسته نیستسعی کن تا خلع تن حاصل شودگرددت دل زنده ، جان کامل شودچون شود خلع بدن حاصل تو رانفس میرد ، دل شود کامل تو رادر ریاضت روز و شب من تن زدمتا دمی خلع بدن حاصل شدمع
طلاق و پایان زندگی مشترک از جمله مسائلی است که خیلی ها با آن دست و پنجه نرم می کنند و درگیرش هستند. اما با طلاق گرفتن فصل جدیدی از زندگی با شرایط جدید آغاز می شود که باید خود را با آن وفق دهید تا دچار افسردگی و مشکلات روحی پس از طلاق نشوید. و بتوانید دوباره به زندگی برگردید. در ادامه راههایی را بیانش می کنیم که به شما کمک خواهند کرد.
در این مقاله می خواهیم این هجده گام را به صورت خلاصه معرفی کنیم.
ادامه مطلب
فرصتی نمانده است بیا همدیگر را بغل کنیم فردا یا من تو را می کشم یا تو چاقو را در آب خواهی شست همین چند سطر دنیا به همین چند سطر رسیده است به اینکه انسان کوچک بماند بهتر است به دنیا نیاید بهتر است اصلاً این فیلم را به عقب برگردان آن قدر که پالتوی پوست پشت ویترین پلنگی شود که می دود در دشت های دور آن قدر که عصاها پیاده به جنگل برگردند و پرندگان دوباره بر زمین زمین نه به عقب تر برگرد بگذار خدا دوباره دست هایش را بشوید در آینه بنگرد شای
در انتخاب مهد کودک در منطقه هجده تهران یکی از دغدغه های اساسی والدبن اطلاع از کامل ترین لیست مهد کودک های منطقه 18 تهران و آدرس و شماره تلفن ان ها ست . مرکز مشاوره مدارس هیوا برای رفاه حال شهروندان لیست مهد کودک های منطقه هجده تهران را آماده نموده تا شهروندان منطقه هجده تهران بتوانند با استفاده از آن به آدرس و شماوره تلفن مهد کودک های منطقه ۱۸ تهران دسترسی داشته باشند . 
برای مطالعه متن کامل خبر بر روی لینک زیر کلیک نمایید :
 
 
 
www.heyvagroup.com/
طلاق و پایان زندگی مشترک از جمله مسائلی است که خیلی ها با آن دست و پنجه نرم می کنند و درگیرش هستند. اما با طلاق گرفتن فصل جدیدی از زندگی با شرایط جدید آغاز می شود که باید خود را با آن وفق دهید تا دچار افسردگی و مشکلات روحی پس از طلاق نشوید. و بتوانید دوباره به زندگی برگردید. در ادامه راههایی را بیانش می کنیم که به شما کمک خواهند کرد.
در این مقاله می خواهیم این هجده گام را به صورت خلاصه معرفی کنیم.

ادامه مطلب
اگر قایقت شکست ، باشد !!! ." دلت " نشکند . " دلی " نشکنی .
اگر پارویت را آب برد ، باشد !!! ." ابرویت " را آب نبرد . ابرویی نبری .
اگر صیدت از دستت رفت ، باشد !!! ." امیدت " از دست نرود ،" امید " کسی را " نا امید " نکنی .امروز اگر تمام سرمایه ات از دستت رفت ،دستانت را که داری .پس " خدای مان " را شکر کنیم .و دوباره شکر کنیم .و دوباره شکر کنیم ." دست " که داریم .دوباره " به دست " می آوریم .دوباره " می خریم " .دوباره " می سازیم " .و دوباره " می خندیم "
دو روزه یکی از دغدغه‌های ذهنی من این شده که چجوری با یک سری آدم که در رشته‌های روانشناسی و علوم ارتباط و حقوق تحصیل کرده‌اند و خیلی ذهن فلسفی ندارند امیلِ روسو بخوانم. چجوری درگیر روسو کنم‌شان و رومه‌وار امیل را نخوانند. چجوری ذهنشان را در فرانسه قرن هجده نگه دارم که نپرد در زمان حال و امیل را در چارچوب خودش نفهمیده، از زاویه اکنون نقدش نکنند.
کارم شده سرچ کردن درباره چگونه یک حلقه مطالعاتی خوب داشته باشیم؟»(شبیه چگونه‌های زرد دیگر ن
چهار روز از عمر پاییز مانده چقدر امسال سرد بود حتی در روز های آفتابی هم سرد بود یک سردی عجیبی انگار پاییز رفته بود درون من از درون سردم میشد و هیچ لباسی گرمم نمیکرد رو به آفتاب مینشستم تا مگر آب شوم چون مدام احساس یخ زدگی داشتم چقدر سریع گذشت انگار همین دیروز آمده بود هنوز روز اول پاییز را یادم است و همه ی روز های دیگرش را هم یادم است چه روزهای کوتاهی بود و هی کوتاه تر میشد تا جایی که به آفتاب فرصت نمیداد تا یخ وجود مرا آب کند بدی حافظه خوب همین
فیک عمارت بنگتان ها
+۱۶
نویسنده:بیون بکی

خلاصه فیک:گو-می-جین یه دختر هجده ساله است که توی یه شهر خیلی کوچک داخل یه دره که هیچ راه فراری نداره زندگی میکنه.توی همین روز های هجده سالگی چند همشهری دیوانه و جذاب به اون شهر تبعید میشن و توی یه عمارت زندگی میکنن.می-جین هم که دل خوشی از این ها نداره توی روز تولدش با عشق اولش روبه رو میشه و احساس میکنه خوشحال ترین دختر دنیاس اما اون همشهری ها این رو ازش میگیرن.درست مثل بقیه چیز ها

ادامه مطلب
تئاتری بودم که بخاطر آنکه هنوز اینجا و در این شهر روی اجراست و نمیخواهم نظر شتابزده‌ای به حاصل کار تیم تلاشگرشان بدهم، نامش را نمی‌نویسم. از یک نمایشنامه‌ی آمریکای جنوبی اقتباس شده بود ولی نسبت صحنه‌های احساسی و اجرای روابط خصوصی بین بازیگران مرد و زن به صحنه‌های جدی خیلی زیاد بود. به نظر من آمد این یک درجه‌ی آزادی است که اجرای تئاتر در خارج کشور در اختیار مجموعه‌ی بازیگران و کارگردان قرار می‌دهد. قبل از این هم یک تئاتر دیگر اینجا اجرا
ادمیزاد فکر میکنه یه روز به از دست دادن ها عادت میکنه یه روز وقتی قراره از دست بده یچیزی نمی چسبه بیخ گلوش اما دوباره و دوباره این غصه تکرار میشه دوباره و دوباره ادم درد میکشه و میدونی چیه ؟ هیچ کاریم نمیتونه بکنه نقطه سر خط .
بیخودی خیال نباف، اگر بافتی دور دنیایت خیال نپیچ. آدمی هیچ وقت نمی داند کی و به کجا می رود. شاید روزی برسد که هشت از بهار گذشته یکهو وسط بیست و چند سالگی، وقتی باید حرص بخوری برای مقاله ها و پایان نامه ی وامانده روی دستت، نشسته ای و دنبال کد قالب می گردی برای وبلاگی که روزگاری هجده سالگی هایت را توی آن زندگی می کردی با نوشتن آرزوهای مخفی بلند بالا توی پست های منتشر نشده ات، با کد آهنگ ساختن برای مخاطبانت، با سر و کله زدن با کامنت های :" وبلاگ خوب
دیروز تولدِ قمری‌م بود . یکمِ شعبان :))
می‌خواستم یه پست راجع به تولدم بذارم که دیگه نذاشتم :))
دیروز تا عصر به بطالت گذاشت متاسفانه ولی بعد پا شدم برا خودم کاپ کیک پختم؛ بدترین کاپ کیکِ تاریخ رو پختم ولی مهم نبود واسم؛ چون قرار نبود به این دلیل تولدم مبارک نباشه!
یه شمع گذاشتم روی کیک و روشنش کردم، مامان و علی اومدن و گفتن: آرزو کن؛ آرزو کردم و شمع رو فوت کردم و بعد اونا کُلی واسم دست زدن :))
من همیشه سعی می‌کنم روزِ تولدم به مفیدترین و شادتری
تنها زندگی کردن انتخاب خودش بود، ولی نه تا این اندازه تنها. بدترین جنبه‌ی تنهایی این است که مجبوری تحملش کنی _ یا تحمل می‌کنی، یا غرق می‌شوی. باید سخت تلاش کنی تا ذهن گرسنه‌ات را از نگاه به گذشته بازداری تا نابود نشوی.
| یکی مثل همه _ فیلیپ راث، ترجمه‌ی پیمان خاکسار، نشر چشمه |
 
سلام.
خسته نباشید دوباره!!!
منم برگشتم دوباره!!!
هنوزم منتظرم دوباره!!!
دوباره،دوباره،دوباره!!!
خب امتحانا هم تمام شد و تابستون تقریبا آزاده و فعالیت دارم.(اما بازم به همون شرط همیشگی:بازدید از وب،ارسال نظر و.)
اخرین مطلبم برای بهمن بود که یه نظر سنجی گذاشتته بودم و تا الان فقط نه تا نظر داده شد.
برای همین اعصابم خیلی خورد بود و دوباره بلاگ رو ول کردم.
اما الان دوباره برگشتم و تا چند روز آینده هم یه نظر سنجی می ذارم و ایشالا یه هدیه ای هم در نظر می
دیروز تولدِ قمری‌م بود . یکمِ شعبان :))
می‌خواستم یه پست راجع به تولدم بذارم که دیگه نذاشتم :))

دیروز تا عصر به بطالت گذاشت متاسفانه ولی بعد پا شدم برا خودم کاپ کیک پختم؛ بدترین کاپ کیکِ تاریخ رو پختم ولی مهم نبود واسم؛ چون قرار نبود به این دلیل تولدم مبارک نباشه!
یه شمع گذاشتم روی کیک و روشنش کردم، مامان و علی اومدن و گفتن: آرزو کن، آرزو کردم و شمع رو فوت کردم و بعد اونا کُلی واسم دست زدن :))

من همیشه سعی می‌کنم روزِ تولدم به مفیدترین و شا
هرچقدر که اسفند ماه پرکاری بود اینروزا روزای کم کار و کسل کننده ای هستن، اینکه هیچ کدوم از هم اتاقیامم نیستن تاثیرش تو این کسل کنندگی کم نیست. ولی روزای خوبیه برا سرک کشیدن تو کار بقیه، یه ساعتی رفتم پیش عارفه راستش با برنامه قبلی ساعت یازده رفتم که ساعت مشخص مشاوره اش هست، وقتی رسیدم پیشش برا موندن معذب شدم، عارفه خیلی شوخه، اینقدر مسخره بازی درآورد و شوخی کرد مجبورم کرد بمونم. شش تا عروس داشت، بزرگترشون هجده سالش بود و کوچکترشون دوازده، ک
انقده اتفاقای جورواجور افتاده من نمیدونم اصلا چی بگم!شاید یه روزی سر فرصت بشینم اساسی بنویسم یه رمز گنده هم بذارم روی پست که مبادا ابرو و شرفم با خاک یکی شه :))))
ا.م و کلی ماجرای دیگه.
اومدم فقط بنویسم پیرتر شدم دیدین؟هجده سالگی جذابه؟فکر نمیکنم.
دختر زیبایِ من. به لبه‌های هجده‌سالگی نزدیک می‌شوم.
و فکر می‌کنم که شاید تنها خیرِ ماجراهایِ ریز و درشتِ زندگیِ من به تو برسد. در برابرِ همه‌ی گیجی‌ها، اینکه در این هجده‌سال، اتفاقاتِ زندگی برایم تنفسی از میانِ رنج‌ها بوده- رنج‌های کوچک و بزرگ. رنج‌های داروهای رنگ‌رنگ و رنج‌های عمیق انسان- تنها نفعش برای توست. در عوض، هزاران سال افسانه دارم که برایت تعریف کنم. هیچوقت تا به حال برایت آن آهنگِ هایده را گذاشته‌ام که می‌خواَند تنها افس
قایقت شکست ؟ پارویت را آب برد ؟ تورَت پاره شد ؟صیدت دوباره به دریا برگشت؟غمت نباشد چون خدا با ماست !هیچ وقت نگو ؛ از ماست که برماست !بگو خدا با ماست.اگر قایقت شکست، باشد! دلت نشکند! دلی را نشکنی.اگر پارویت را آب برد، باشد ! آبرویت را آب نبَرَد! آبرویی نبری.اگر صیدت از دستت رفت، باشد! امیدت از دست نرود ! امید کسی را ناامید نکنی.امروز اگر تمام سرمایه ات از دستت رفت، دستانت را که داری!خدایت را شکر کن. دوباره شکر کن !اگر چیزی به دست نداریم دست که داریم
صد و نه روز از تولدم گذشته!
میدونم سن فقط یه عددِ،اما شناسنامه دیروز و فردایِ منِ،هجده بیست یا شایدم سی،فرق چندانی نمیکنه،زیاد مهم نیست ولی اینکه کجا و وکی زمین خوردم و چطوری پاشدم مهمِ،اینکه چی رو کی آویزه گوشم کردم مهمِ اینکه کی وقت شکستم کنارم بود مهمِ،اینکه کدوم سال های زندگیم با بغض و ترس بزرگترین تصمیم هامو گرفتم مهمِ،مثلا شاید یه روز حوالی سیزده سالگی فهمیدم اسمِ دیگه فریاد سکوتِ!
یا وقتی شب های تکرار نشدنی هجده سالگیمو سپری میکردم
کتاب‌های اشغال؛ تصویر سیزدهم»، حکمرانی حکیمانه»، پول، خدا، بچه‌ها» وهزار و سیصد و هجده ۱۳۱۸» در قالب طرح کتاب خوان خرداد ماه ۱۳۹۸ برای استفاده علاقه‌مندان به کتاب و کتابخوانی معرفی شد.
به گزارش پایگاه اطلاع‌رسانی نهاد کتابخانه‌های عمومی کشور، چهار کتاب اشغال؛ تصویر سیزدهم» اثر محمدرضا ابوالحسنی از انتشارات روایت فتح، حکمرانی حکیمانه» اثر مصطفی دلشاد تهرانی از انتشارات دریا، پول، خدا، بچه‌ها» اثر غلامرضا حیدری
صد و نه روز از تولدم گذشته!
میدونم سن فقط یه عددِ،اما شناسنامه دیروز و فردایِ منِ،هجده بیست یا شایدم سی،فرق چندانی نمیکنه،زیاد مهم نیست ولی اینکه کجا و وکی زمین خوردم و چطوری پاشدم مهمِ،اینکه چی رو کی آویزه گوشم کردم مهمِ اینکه کی وقت شکستم کنارم بود مهمِ،اینکه کدوم سال های زندگیم با بغض و ترس بزرگترین تصمیم هامو گرفتم مهمِ،مثلا شاید یه روز حوالی سیزده سالگی فهمیدم اسمِ دیگه فریاد سکوتِ!
یا وقتی شب های تکرار نشدنی هجده سالگیمو سپری میکردم
سلام و درود 
می خواستم ی متنی هم بنویسم اما دیدم حشو محسوب میشه،فقط این رو بگم که زمان مدرسه و کنکور صحبت های این آدم خیلی به من کمک می کرد،الان‌ که دوباره نشستم پای حرفاش بازم خیلی حالم رو خوب کرد.
اگر می خواید حالتون خوب شه،این کلیپ رو ببینید.
لینک
چهل و دو دقیقه و هجده ثانیه
_________________________________________
پ.ن:دوستان من برای ی مدت نسبتا طولانی در فضای مجازی فعالیتی ندارم،به خدا می سپارمتون دوستان خوب.
 
_سلام. ببخشید، اون مانتو چهارخونه‌هه بود، سبز و آبی. بله همون. سایز هجده ایکس‌لارجش رو دارید؟ ندارید؟ حیف شد. ممنون.
 
+گل به خودی هم نبود حتی. اون توپ لعنتی منفجر شد، ترکش شد. رفت تو تنمون. تیکه‌پاره‌مون کرد. تمام.
+یه جایی بود تو ریوردیل، می‌گفت: "You know how there are just some towns that bad things always seem to happen؟"
Well, Iran was becoming one of those towns, one of those countries.
یه قطار از ریل خارج شد. 
آن‌گاه که از دست کسی کاری ساخته‌ نیست و دارند تو را به جهنم می‌برند، نوشتن، عروج به بهشتی خود ساخته است. به یک باره از به صلیب کشیده شدن رهایی پیدا می‌کنی و پسر خدا که هیچ، خود خدا می‌شوی. دیگر مهم نیست پسر باشی و تا هجده سالگی برای حکم اعدام به جرم قتل عمد امانت داده باشند و یا دختر باشی و تا هجده سالگی برای حکم ازدواج به جرم تولد غیر‌عمد همان امان را هم نداده باشند. برگ‌های سفید نه هم‌چون کفن به روی تو بلکه هم‌چون برف به زیر ردپایی از قلم
 
نویسنده و محقق : اشکان ارشادی از کرمانشاه 
نظری داشتید بفرمائید ، اشتراک بگذارید ( این مطلب آموزنده و هشداری هست ، توجه داشته باشید )
سوالی بود ، در حد دانسته‌های خودم در خدمتم 
منفی هجده ، بعیدست که مطالعه این مجمل برای سنین به بلوغ رسیده ولی زیر سن قانونی مشکلی داشته باشد ولی بهرحال توصیه می‌کنم بالای هجده سال بخوانند. 
کُپ کردن در آمیزش یا کلا در بیان کلی اعم از هر موقعیتی ، به این معنیست که فرد بصورت ترس از آن حالت ساقط می شود مثلا در آم
گذرگاه
دنیا را ساده باید دید
عشق را رهگذر باید دانست
و خزان را باید نفرین جغدی شوم خواند
در آن شب بارانی
آتشی چنان بر پا شد
که باران را ربود
و مرا سوخت که سوخت. 
****
و کنون؛
خاکسترم را بر باد می دهند. 
مگذارید، مگذارید!
دل سوخته ام اما روشن تر است!
مثل آن دانه ی برف
مثل آن سراج زرد
مثل نوری در خزان
چه توانیم کرد؟ 
چه توانیم گفت؟ 
هیچ.هیچ.بیهوده.‌‌‌بیهوده‌.
****
دوباره آن حسِ دلگیر گل کرده است. 
دوباره چنگ بر حلقم می زند. 
دوباره آن حس‌.
دوباره
پشت پنجره ایستاد و پرده را کنار زد. صفدر و گلی هنوز هم داشتند سر گلدان شکسته دعوا می‌کردند. صدایش را بالا برد و به پشت‌سر برگشت:
-بهت می‌گم همه چیز. نمی‌فهمی؟
ناهید یک قدم دیگر جلو آمد و مقابلش قرار گرفت. دستان لرزانش را بالا آورد و اشکش را پاک کرد و گفت:
-آخه بابا.
با فریادی که در اتاق پیچید، یک لحظه دنیا بخاطر این‌همه غربتش سکوت کرد. 
-به من نگو بابا. تو برای من هیچی نیستی!
ناهید چنگی به دامنش زد و محکم آن را مچاله کرد. در هجدهمین بهار زندگی‌اش
دختر که باشی این‌گونه‌ای.
گاهی میان بلبشوهای هجده‌ سالگی‌ات دلت می‌خواهد مادر باشی.
کنکوری که باشی این‌گونه‌ای.
گاهی وقتا دلت می‌خواد سرتو بکوبی توی دیوار.
 
پ‌.ن: نتایج اعلام شد. کی قدرت اینو داره که از زیر زبونم حرف بکشه؟! :دی
دانلود فایل صوتی کتاب زندگی خودرا دوباره بیافرینید
 
دانلود فایل
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
کتاب صوتی زندگی خود را دوباره بیافرینید اثر جفری یانگ .ketabdownloadpdf.blog.ir › کتاب-صوتی-زندگی-خود-را-دوباره-بیاف.کتاب صوتی زندگی خود را دوباره بیافرینید اثر جفری یانگ .booknak.ir › دانلود ها ۶ روز پیش - کتاب صوتی زندگی خود را دوباره بیافرینید اثری مشترک از دکتر .
کتاب صوتی زندگی خود را دوباره بیافرینید اثر جفری یانگ .ketabdownloadpdf1.blog.ir › کتاب-صوتی-زندگی-خ
قبل نوشت :امشب شب آخره؟
                 گویا شاید
               ماه رمضان خدا نگهدار.
-------------------------------------------
غزلی نیمه تمام
امشب در آغوش منی فردا دوباره
تو می روی و میشوم تنها دوباره
تو می روی و میبری با خود صفا را
من مینشینم در صف غمها دوباره
نه نیمه ی شب نه سحر نه وقت افطار
در خواب غفلت می روم شبها دوباره
---------------------------------------------
پی نوشت: درود خدا بر آن عاشق عارف همانکه نیمه ی خرداد از انتظار در آمد
 
روح الله ال الخمینی »
دانلود کتاب زندگی خودرا دوباره بیافرینید pdf
 
دانلود فایل
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
دانلود رایگان کتاب زندگی خودرا دوباره بیافرینید اثر جفری .download-book-ketab2.blog.ir › tag › دانلود رایگان کتاب زندگی خود.۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی دانلود رایگان کتاب زندگی خودرا دوباره بیافرینید اثر جفری یانگ» ثبت . دانلود کتاب صوتی زندگی خود را دوباره بیافرینید اثر جفری یانگ و ژانت کلوسکو . قالب کتاب‏: ‏PDF – پی دی اف منبع الکترونیکی‏: ‏تاریخ ما
دانلود کتاب زندگی خود را
علامه طباطبایی:
من در شبانه روز، شش ساعت را صرف خوردن و خوابیدن و عبادت می کنم و هجده ساعت هم مشغول تفکر هستم. گه گاهی هنگام تفکر خوابم می برد؛ وقتی بیدار می شوم، افکارم را از آن جا که مانده بود، ادامه می دهم حتی در خواب هم فکرم مشغول بود! »
از حس‌های یهویی:
"آدم نمی‌تونه کسی رو که باهاش خاطره داره فراموش کنه". اگر اشتباه نکنم این دیالوگی از سریال در چشم باد بود. آنجایی که ایران می‌خواست کشور را برای همیشه ترک کند و به بیژن گفته بود فراموشم نکن و بیژن در جوابش همین دیالوگ بالا را گفته بود. همین است. آدم در گیر و داد و وضعیت متلاطم زندگی‌اش تصمیم می‌گیرد فراموش کند. شروع می‌کند به پاک کردن شماره‌ها و عکس‌ها. دور انداختن یادگاری‌ها و یادها. پاره کردن نامه‌ها و یادداشت‌ها‌. بعد

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها