این بار اما دلم می خواد چشمام رو روی اشتباهاتم ببندم و به خودم اجازه ارامش بدم. این بار می خوام به کودک درونم بگم تنهات میذارم اروم شی.
می خوام توی لحظه زندگی کنم. می خوام راهی که نتونستم تمومش کنم رو تموم کنم. می خوام ارزوهایی که انجام ندادم رو انجام بدم. این بار می خوام خودم باشم و خودم.
+بابت اشتباهاتم اما تو ببخشم. بابت بد حرف زدنم تو ببخشم.
تا حالا بهت نگفتم ولی حالا میخوام بگم
بي تو میمیرم
میخوام بگم تو دنيای منی
میخوام بگم با تو بودن چه لذتی داره
میخوام بگم دوستت دارم فقط به خاطر خودت !!
میخوام بگم شدی لیلی عشقم …
میخوام بگم اگه يه روز نبينمت چقدر دلم برات تنگ میشه !!
میخوام بگم نبودنت برام پایان زندگيه !!
میخوام بگم به بلندی قله اورست و پهناوری اقیانوس اطلس دوستت دارم …
میخوام بگم يه گوشه چشاتو به همه دنيا نميدم …
میخوام بگم هیچ وقت طاقت هجرتو ندارم …
می
واقعا گاهی نميتونم تشخیص بدم که چیزی که میخوام چیزيه که واقعا میخوام یا فقط چون میترسم چیز دیگهای رو بخوام اون رو میخوام یا چون راه رسیدن به اون یکی سختتره این رو میخوام یا این قد همیشه محدود شدم باورم شده این رو میخوام یا چی.
دوست ندارم اینو.
وقتی میای صدای پات از همه جاده ها میادانگار نه از يه شهر دور که از همه دنيا میادتا وقتی که در وا می شه لحظه ی دیدن می رسههر چی که جاده ست رو زمین به سینه ی من می رسه آهای که تویی همه کسم بي تو می گیره نفسماگه تو رو داشته باشم به هر چی می خوام می رسمبه هر چی می خوام می رسموقتی تو نیستی قلبمو واسه کی تکرار بکنمگلهای خواب آلوده رو واسه کی بيدار بکنمدست کبوترهای عشق واسه کی دونه بپاشهمگه تن من می تونه بدون تو زنده باشهای که تویی همه کسم بي تو می گیره
در شرف یک تغییر بزرگم و این به حد کافی ترسناکه. برای من. اما همونطوری که اولین موجای مهاجرت از مهر پارسال بهم رسیده و زندگیم رو زیر و رو کرده میدونم کهه ما بقی هم احتمالا موج های سهمناک تريه. اما! چکار می خوام بکنم؟ این ی تجربه ی جالب بود تا بفهمم که اگه بخوای ناراحت بمونی خواهی موند و بالاخره باید رهاش کنی. احتمالا اگه آگاه باشم به اتفاقی که قرره بيفته مشکلات کمتری خواهم داشت. مثلا حجم دلتنگی و حجم استقلال و غیره. همه اش یک دفعه بياد سراغم. اما
از غیب به ما برگ و براتی بفرستتلخی ذائقه را شهد و نباتی بفرستتو هم ای بنده، اگر شکر گزاری به خدابه خود آل محمد صلواتی بفرستهر شب میخونم با شور و نواکربلا می خوام ابالفضلذکر سجود نمازم شدهکربلا می خوام ابالفضلجدایی هم حدی داره آقاکربلا می خوام ابالفضل""" ابالفضل کربلاییم کنابالفضل نینواییم کن"""نفس نفسم ذکر کربلاستکربلا می خوام ابالفضلعشق من فقط گنبد طلاکربلا می خوام ابالفضلقسمتم بکن تا بيام حرمکربلا می خوام ابالفضلجون و زندگیم نذر روضه ها
میخوام حواسم یکم به خودم باشه. چای رو دم گذاشتم و چراغا رو روشن کردم. به صداهای درون و بيرون بيتوجهم. میخوام کارای عقبافتاده رو کم کم انجام بدم. آهنگای قشنگ و شاد میخوام گوش بدم. میخوام وقتی بهت فک میکنم فقط لبخند محوی بزنم و رد بشم. حس بد این روزا رو میخوام بریزم دور. نميخوام کسی که جلوی موفقیتمو میگیره خودم باشم. که از ازل تا ابد خودم بودم. چراغا رو روشن بذار هاجر. چای دم کشیده و نون بربری و پنیر و گردو منتظرتن.
باور کنید میخوام بنویسم ولی همش وقت نمي شه . تو بيکاری غرق شدم . کلیچیزا هستن که می خوام بنویسم ولی بيکاری وقتشو بهم نميدهد. ولی حداقلش می خوامبگم امروز روز جهانی آتئیست هاست . می خوام خودم به خودم بگم روزم مبارک !
پ.ن : این پست ادامه دارد.
هر چی با خودم فکر می کنم بيشتر به این نتیجه میرسم :اون هیچ وقت منو دوست نداشت
چون تنها بود و کاری نداشت سرشو با من گرم میکرد .ولی الان سر کار میره و وقت سرخاروندن نداره
هعییییییییییی باشه تو دروغ گفتی و من احمق باور کردم
يه تلگرام و واتساپ دیگه نصب کردم. می خوام هیچ جا نباشم.می خوام همه فکر کنن من مردم
واقعا من مردم
نمي خوام کسی به من فکر کنه نمي خوام کسی نگرانم بشه.همه دروغ میگن حتی دوستام فک و فامیل
همه دروغگو هستن
حوصله هیشکیو ندارم من قطع را
اردیبهشت ها يه لحظه هایی هست که هوا ابريه و باد خنک میاد. صدای شاخه های سبر درختا توی باد میپیچه و تو توی طبقه اول، جلو شیشه های قدی ساختمون منظره رو تماشا می کنی. بعد يهو بارون شروع میشه. بارون شدید و وقتی از ساختمون بری بيرون بوی خاک نم دار تنها چیزيه که حس می کنی.
میخوام معلم زبانی باشم که شاگردش توی یکی از خونههای قدیمی خیابونهای مرکز شهر زندگی میکنه. میخوام عصرها پالتو قدیمیام رو بپوشم و رژلب تیره بزنم. میخوام از پارک وی تا باغ فردوس رو پیاده بریم و مهم نباشه که داریم یخ میزنیم. میخوام مثل فروردین هزار سال پیش، موقع رد شدن از خیابون بهت بگم من پر از ترسهای عجیبم. بعد دستم رو بگیری و وقتی تقریبا داریم وسط خیابون میدویم صدات بين شلوغی ماشینها گم بشه و هیچ وقت نفهمم که چی گفتی.
نه ای
می خوام بگم لعنت به هر چی سرما خوردگيه، ولی یادم میاد که آدما چقدر مشکلاتشون بزرگ تر از يه سرماخوردگی و گلودرده!
می خوام بگم لعنت به مشکلا، ولی می بينم عامل اصلی همه ی مشکلات خودمونیم!
می خوام بگم اصلا لعنت به خودمون، ولی خدا پیش دستی می کنه و میگه "ولی شما ها برای منید؛ چه خوب و چه بد"
ادامه مطلب
سلام
خوبين؟ خوشین؟
خیلی وقته به اینجا سری نزدم.
بعد از اینجا متاسفانه پیشرفت چندانی هم تو حفظم نداشتم.
دعا کنید خدا توفیق بده و برگردم به گذشته.
می خوام از اول شروع کنم؛ سفت و سخت تلاش کردن رو، نوشتن رو و تغییر رو.
می خوام يه آدم دیگه شم، به هر نحوی که شده.
من برگشتم و از این به بعد می خوام از اول شروع کنم و بنویسم.
دعا کنید بشود.
بعضی وقتها بي جهت از همه چیز خسته میشم.مثلا امشب داشتم به این فکر میکردم کی میشه همه چیز تمام بشه و بگذره برسم به اونچه که میخوام .بعد هر چی فکر کردم نتونستم بفهمم میخوام به چی برسم.یعتی اینقدر عجله دارم که این لحظه ها بگذره تا برسم به يه آینده خیالی که فکر میکنم خوبه،ولی نميدانم اون موقع چی میخوام چه شکليه و اصلا چرا الان باید الان تمام بشه.چرا نميشه الآنم خوب باشه.یا اصلا چکار میشه انجام داد که همین الآنم بشه از زندگی لذت برد.از کجا معل
بعضی وقتها بي جهت از همه چیز خسته میشم.مثلا امشب داشتم به این فکر میکردم کی میشه همه چیز تمام بشه و بگذره برسم به اونچه که میخوام .بعد هر چی فکر کردم نتونستم بفهمم میخوام به چی برسم.یعتی اینقدر عجله دارم که این لحظه ها بگذره تا برسم به يه آینده خیالی که فکر میکنم خوبه،ولی نميدانم اون موقع چی میخوام چه شکليه و اصلا چرا الان باید الان تمام بشه.چرا نميشه الآنم خوب باشه.یا اصلا چکار میشه انجام داد که همین الآنم بشه از زندگی لذت برد.از کجا معل
دچارم به ملال و چیزیرو میخوام که هیچ وقت نخواهد بود. یک انیس و مونس، یک عاشقِ تا همیشه عاشق، یک دوست. می دونم محقق نخواهد شد. میدونم ظرف دنيا گنجایش چنین چیزی رو نداره. میدونم همهی این فکرها عبثه. میدونم اگر بخوام در این حال بمونم باید فقط درد بکشم. چرا واقعا من فقط همین رو از دنيا میخوام؟ کوچیک نیست؟ کم نیست؟ شاید چون دست نیافتنيه میخوام و الا چیزی چنان خواستنی هم نیست که باید. چی بخوام جاش؟ مطالعه پیشرفت. این محقق شدنيه و این چ
منم می خوام ، می خوام داد بزنم بلکه صدام به يه جایی برسه
منم میخوام دیده بشم جذاب باشم یکی باشه
هه حتی نوشتن این چیزا اینجا داره خردم میکنه، شاید دیره شاید عشق يه چیز بچگونس، شاید برا ۲۰ ساله هاس
شاید برا این حرفا دیگه بزرگ شدم اما من دلم خیلی چیزا میخواد که به موقعش نداشته مشون هنوزم ندارمشون
تمام عصر بارون میبارید. پرده رو جمع کردم و پنجره رو باز گذاشتم. هوای اتاق خنک شده بود. ترکیب بوی چمن و برگ بارون خورده، اپیزود how emotions are made و آفتاب که کم کم غروب میکرد توی اون لحظه احتمالا تمام چیزی بود که از زندگی میخواستم.
هوا تاریک شده بود که با صدای در خونه و برگشتن بابا بيدار شدم. ۱۸:۱۸. باید متنی که میم فرستاده بود رو تصحیح میکردم. ذهنم دنبال زندگی میگشت. زندگی واقعی. صبح زود. دویدن. درختهای پاییز. طبيعت. کاری که براش حس زنده بودن داش
خیلی وقتها به این فکر می کنم که چه انتظاری از دنيا دارم؟ دنبال چی هستم؟ کجا را می خوام بگیرم؟
وقتی خیلی سطحی فکر می کنم آرزوها و خیالات بزرگی دارم ولی وقتی عمیقتر نگاه می کنم می بينم دنبال یک چیز بيشتر نیستم و تمام تلاشم صرفا در این راستاست.
شادی
اما معنی این شادی چيه؟ آنچه که در اعماق وجودم حس کرده ام احساس رضایت از لحظه ها است. مثلا وقتی در حال عبور از خیابان هستم با برداشتن یک تکه آشغال از روی زمین احساس رضایت می کنم. وقتی با یک کودک با مهرب
مطمئنم که اتفاق بدی افتاده. اتفاقی مثل شناخته شدن، دیده شدن، درک شدن. برام مهمه؟ نه. فقط امیدوارم که تموم شه. این بخش از زندگی برخلاف میلم (یا شایدم دقیقا با میل خودم) بيش از اندازه کش اومده. وقتشه از این برههی فاکد آپ گذر کنم. با اینکه وابستگیا دست و پامو بستن. باید سنگامو با خودم وا بکنم. میخوام یا نميخوام؟ همه چی برام يه بازيه؟ کاش یکی بود از بيرون میزد تو گوشم تا حواسم سر جاش بياد. گیج و سردرگمم.
مطمئن نیستم.
میخوام يه مشت بزنم تو صورتم.
Sirvan Khosravi - Emrooz Mikham Behet Begam Live
دانلود ویدئو با کیفیت 1080
دانلود ویدئو با کیفیت 720
دانلود ویدئو با کیفیت 480
دانلود موزیک با کیفیت 320
متن آهنگ امروز میخوام بهت بگم سیروان خسروی
اگه هنوز به یاد تو ، چشمامو رو هم می ذارم
اگه تو حسرتت هنوز ، هزار و یک غصه دارم
اگه شب ها به عشق تو ، پلک روی پلک نمي ذارم
می خوام تو اینو بدونی ، من راه برگشت ندارم
امروز می خوام بهت بگم ، کسی نمي رسه به پات
امروز می خوام بهت بگم ، هیشکی نیومده به جات
امروز می خوام بهت بگم ، کس
همان طور که بهتون گفتم می خوام فایل صوتی قرار بدم و این اولین فایل صوتی منه
گوش دادن به فایل صوتی
خب ممنون از شما
این سراغاز من بود و می خوام فایل های صوتی بيشتری بذارم همون طور که در فایل هم گفتم می خوام فعلا به آموزش مکعب روبيک بپردازیم
ممنون از شما
چند دقیقه واسه استراحت میخوام بيام تلگرام. موقع بيرون اومدن، میبينم نیم ساعت گذشته.میخوام جواب يه دوستامو تو اینستا بدم، موقع بيرون اومدن میبينم یک ساعت گذشته.میخوام یک ساعت بخوابم، بيدار میشم میبينم دو ساعت خواب بودم.زمان، میدَوه.
پس از اصرارهای مکرر فائزه، نشسته بودیم داشتیم منچ بازی می کردم.
بابا اول اومد نشست، کف دستش رو مالید بهم و گفت: خب، می خوام همه تونو شکست بدم!
گفتیم چه رنگی رو می خوای؟ گفت: قرمز! می خوام خون و خونریزی راه بندازم. (قیافه ش شده بود يه چیزی تو مايه های)
آخر شد. :)
شاید هم تموم اون حرفهای توصیفکنندهی من درست باشند، من آدما رو حذف میکنم.اگر این دلیل که بعد از پشت سرگذاشتن یکسری اتفاقات ناگوار، سِر شدم ُ بذاریم کنار؛ من نميخوام دیگه خواهرشوهر خوب، دوست مهربون و فامیل پايهی یکطرفه» باشم. من میخوام یک خودخواه خوب باشم.
می خوام برم جایی که کسی نشناسه منو. می خوام برم جایی که اولین چیزی که ازم می پرسن اسمم باشه. می خوام برم جایی که پر از آدمای تازه باشه و من بعد از آشنا شدن باهاشون ذوق زده شم و شبا به این فکر کنم که يه روزی شاید بتونیم بهترین ها برای همدیگه باشیم. من می خوام برم جایی که آدمایی که می شناسمشون اونجا نیستن و من دیگه لازم نیست کل شب بي خوابي بکشم و بهشون فکر کنم و فکر کنم و آخرش به این نتیجه برسم که جایی که هستم رو دوست ندارم. من می خوام برم جایی که اولی
روزی که برای اولینبار ببينمت، قطعا داستانهای زیادی برای تعریف کردن دارم. من مشتاقانه حضورت رو تمنا میکنم و از خدا میخوام فرصتی رو بهم بده تا حس لبریز از هیجانم رو با صدای خودم برات بگم. هیراد جانم، پسرِ قشنگم، روزی که برای اولین بار ببينمت، معلوم نیست در چه سن و سالی هستی و چقدر از هیجانات این روزهای منو درک میکنی، ولی مهم نیست، چون من صبر زیادی در مقابل بودنت و انجام دادن درستترین کارهایی که یاد گرفتم در بهموقعترین زمانهای مم
بچه ها صبر جواب میده ؟
تو این آخرین روز ماه رمضون می خوام بنویسم که نمي دونم دارم قدمامو درست میزارم یا غلط و نمي دونم باید چیکار کنم که شیش دنگ قلبش واسم بزنه
از خدا کمک می خوام شما هم دعام کنید
علی الحساب اوضاع خیلی خوب نیست
یکی از چیزهایی که توی کارِ ما (رسانه؛ چه مطبوعات و چه تلویزیون) اذیتمون میکنه اینه که به هیچ چیز نميشه دل بست و هر لحظه امکان داره کاری که میکنی، آخرین کار خودت و مجموعه باشه! یعنی یک لحظه غفلت، یک عمر پشیمانی. مثل کار توی نیروهای نظامی و انتظامی میمونه. اولین اشتباه، آخرین اشتباههمن اما بر خلاف خیلی از همکاران رسانهای (که به شدت منعطفند و در لحظه میتونن با شرایط جدید ارتباط برقرار کنن)، ثبات دوست دارم؛ که بدونم از کجا اومدم و ال
حالتی که قراره به جسممون آرامش بده
خستگی های روز رو بشوره ببره
"خواب"
حالتی برای رفع دلتنگی
دیدنِ لحظه هایی که مطابق با واقع نیست اما کاش بود
جدیدا اما داره مثل شکنجه میشه
می خوابي و تصورت اینه که یکی از دوحالت بالا رخ میده
تصویرهایی رو می بينی که می خوای هیچوقت اتفاق نیفتن
رفتی و يه نامه گذاشتی اما نه میتونم بخونمش نه هرچی می گردم پیدات می کنم
می پرم از خواب
.
سال ها گذشتهمیبينمت که موهات سفید شده و تنهایی
می پرم از خواب
.
تلفن زنگ م
سرم شکسته تا ابرومهولی خدا دلم آرومهچشامو روی هم می بندمجماله فاطمه معلومهزهرا بيا ، بيا ببين علی خون جگر شدهسی ساله که عذاب جونم این میخ در شدهداغه دلم شب وصال تو تازه تر شدهیا مرتضی یا مرتضیعلی علی علی یا حیدرعذابه کوچه ها یادم هستمیونه شعله ها یادم هستمنو صدا زدی یا زهرابه زیر دست و پا یادم هستاز لحظه ای که بي حیا گُلِ خونمو گرفتهر روز و شب نگاه فاطمه جونمو گرفتبا یک لگد امید و عشق و سامونمو گرفتیا مرتضی یا مرتضیعلی علی علی یا حیدرشبيه اب
روزی که برای اولینبار ببينمت، قطعا داستانهای زیادی برای تعریف کردن دارم. من مشتاقانه حضورت رو تمنا میکنم و از خدا میخوام فرصتی رو بهم بده تا حس لبریز از هیجانم رو با صدای خودم برات بگم. هیراد جانم، پسرِ قشنگم، روزی که برای اولین بار ببينمت، معلوم نیست در چه سن و سالی هستی و چقدر از هیجانات این روزهای منو درک میکنی، ولی مهم نیست، چون من صبر زیادی در مقابل بودنت و انجام دادن درستترین کارهایی که یاد گرفتم در بهموقعترین زمانهای مم
بسم الله الرحمن الرحیممدتی ست که سرطان سینه پیچک شده و از تنش بالا رفته اما درد و دارو و .می گوید: "حالم خوش نیست و نایی در بدنم نمونده ولی نمي خوام غر و ناله کنم. می خوام از این دروازه استفاده کنم برای پل زدن به خدا"و الی الله ترجع الامور .*منزوی
همسر عزیزم!
شما باید خیلی جنتلمن و آقا باشی،
اونقدر که دلم غنج بره از دیدنت و بودنت،
و حتی نشون دادنت به بقيه!
من يه آدمِ معمولیِ چرکِ بيمغز که جز دوست داشتن من کار دیگهای بلد نیست نميخوام.
من شما رو میخوام که اینقدر با فضل و کمالات و اینقدر متشخص و آقایی!
پس ارزششو داره که منتظرت بمونم تا بيای ^_^
فقط دیر نکن ;)
#چهــــــــل نامه کوتــــــــــــــاه به همسرم!
وقتهایی که میگن تو و داداشت شبيه همین، میخوام يه آتش گنده درست کنم، و قدمرو، آروم، تنها و با سری پایین از شرمندگی برم وسطش، چهارزانو بشینم و منتظر بشم کامل بسوزم تا دیگه اثری ازم توی این دنيا نَمونه! یعنی میخوام بگم اینقدر از خودم بدم میاد توی این شرایط، حتی اگر این حرفشون در جهت یک تعریف ازم بوده باشه!
پ.ن: به طبيعت هم فکر کردم، قبل از این که برم یک روبات آتشنشان با سنسوری، چیزی میسازم که آتش رو خاموش کنه. مزاحم آتشنشانهای
سلاااااااااااام سلاااااااااااام سلاااااااااااام سلاااااااااااام خوبيد؟ منم خوبم! جونم براتون بگه که خیییییییییییلی فرصت ندارم فقط اومدم روز زن و مادر رو بهتون تبریک بگم و روی ماهتونو ببوسم و برم
عزیزای دلم روزتون مباااااااااااااااااااااااااااارک به قول آيهان عزیزم ااااااااااااااااااااااااااااااالهی که هر روز،روز شما باشه،هر لحظه بر وفق مرادتون! از دور می بوسمتون و روز و روزگار خوش و خرمی رو براتون آرزو می کنم از خدا می خوام گذر ای
از نو میخوام زندگیمو بسازم.
از اول میخوام شروع کنم .
میدونم گاهی برای شروع دیره .
مشکلم نپذیرفتن این شروع دوباره از جانب بقيه است .
و خب این تنها مشکل من نیست .
بزرگترین مشکلم اینه که نتونستم فراموشش کنم و انگار نميتونم .
کاش اینو بفهمه .
نمي دونم بهش زنگ بزنم یا نه؟
يه جوری شدم انگار میخوام همه کار بکنم ولی همزمان نميخوام هیچکار بکنم ، فردا میرم واسه مشاوره پایان نامم ، اخرای شهریور دفاع میکنم و بعدش یک هفته شروع میکنم به چرم دوزی و کار های دیگم اگر بشه شایدم برم مسافرت . با این فکرا دلمو خوش میکنم
درباره این سایت