نتایج جستجو برای عبارت :

دل به یار بی وفای خویشتن دادم دیدم سزای خویشتن زخم فرهاد من از یک تیشه بود او به سر زد من به پای خویشتن آشیانی دیدم از هم ریخته یادم آمد از سرای خویشتن کعبه را سنگ نشان دیدم طبیب تا شدم خود رهنمای خویشتن

دل به يار بي وفاي خويشتن دادم و ديدم سزاي خويشتن ‫هرکه ننشیند به جایِ خويشتن افتد و بيند سزايِ خويشتن‬ . محمدرضا شجریان در خواست شعر مرحله ششم دل به يار بي وفاي خويشتن دادم و ديدم سزاي خويشتن AMIRHOSSEIN KOSARI on Instagram: مثنوی مخالف،سه گاه دل . دل به يار بي وفاي خويشتن دادم و ديدم سزاي خوی. شتن زخم فرهاد و من . اشک ما باده ما wisgoon \"همچو فرهاد بود کوه کنی پیشه ما\" تصنیف همچو فرهاد همچو فرهاد تصنیف \"همچو فرهاد\" حسین تهرانی، شهرام ناظری ، سالار عقیلی. S
هیچ همدردی نمی یابم سزاي خويشتنمی نهم چون بيد مجنون سر به پاي خويشتناز مروت نیست با سنگ جفا راندن مرامن که در بند گرانم از وفاي خويشتنمن کدامین ذره ام تا بي نیازان جهانصرف من سازند اوقات جفای خويشتنراستی در پله افتادگی دارد مرامی روم در چاه دایم از عصای خويشتنصد جفا می بينم و بر خود گوارا می کنمبرنمی آیم، چه سازم با وفاي خويشتنبخت اگر در نارسایی ها رسا افتاده استنیستم نومید از آه رسای خويشتنمی کند گردش فلک بر مدعای من مدامتا فشاندم آستین بر
روح ذرّه‌ی خلّاق خداست،‌ پس آنچه که می‌کند - آن روح که به روح رسیده است و خويشتن خویش را عریان کرده - خلّاقیت است. این راه به سوی خلّاق شدن است، و عاشقان خلّاقان بخشنده‌اند.

از کتاب می‌آغازد و در زندگی جریان می‌یابد. روح، کلمه‌ی خداوند، کلام خود را،‌ کتاب خود را می‌خواند. این سفر توست و آنگاه که باید قدم در راه کنی، از آز خاک و ناز کتاب بر خواهی خاست. 

و امّا کتاب همچنان گشوده است، و ترانه‌ی رویاها را پايانی نیست، ليکن حال تو کتاب خويشتن م
يکی برای یافتن خویش و دیگری برای گم کردن خویش رو به همسایه می‌آورد. عشق ِ بد تو به خودت، تو را در انزوا و تنهایی زندانی می‌کند. (نیچه)
+ انسان در جستجوی خويشتن | رولو می | سید مهدی ثریا | ۳۲۰ص
[ کی‌ یرکگور می‌گوید: اقدام به هر عملی دلهره می‌آفریند، اما اقدام نکردن گم کردن خويشتن است.و هر اقدام جدی آگاهی از خويشتن را به همراه دارد.] 
نکته نخست این است که انزوا و تنهایی می‌تواند زندان باشد، همانطور که گم کردن خود در دیگری. نمونه‌هایی از عشق ِ بد
⭐⭐⭐⭐⭐
ویژگی های محصول:
قطع: رقعی
نوع جلد: شومیز
خرید با تخفیف ویژه کتاب خويشتن مقدس شما اثر وین دایر
دسته بندی محصول :
تاب_لوازم_تحریر_و_هنر
برای خرید با تخفیف ویژه کتاب خويشتن مقدس شما اثر وین دایر یا دیدن جزئیات بيشتر بر روی لینک زیر یا بر روی عنوان محصول کليک کنید.کتاب خويشتن مقدس شما اثر وین دایر
[عکس 320×320]
دیدن توضیحات و خرید با تخفیف ویژهمشاهده مطلب در کانال
ای ساربان آهسته رو کآرام جانم می رودوان دل که با خود داشتم با دلستانم می رودمن مانده ام مهجور از او بيچاره و رنجور از اوگویی که نیشی دور از او در استخوانم می رود
او می رود دامن کشان من زهر تنهایی چشاندیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم می رود
در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخنمن خود به چشم خويشتن ديدم که جانم می رود
نقل است که شیخ گفت: وقتی در بادیه می‌رفتم مجرد پیرزنی ديدم که می‌آمد. عصابه‌ای بر سر بسته و عصایی در دست گرفته. گفتم مگر از قافله باز مانده است! دست به جیب بردم و چیزی به وی دادم که: ساختگی کن تا از مقصود بازنمانی.»
پیرزن انگشت تعجب در دندان گرفت و دست در هوا کرد و مشتی زر بگرفت و گفت: تو از جیب می‌گیری؟ من از غیب می‌گیرم.»
این بگفت و ناپدید شد. من در حیرت آن می‌رفتم تا به عرفات رسیدم. چون به طواف گاه شدم، کعبه را ديدم گرد يکی طواف می‌کرد. آنجا
برخويشتن بدی نکن!
شخصی به اباذر نوشت: به من چیزی از علم بياموز! اباذر در جواب گفت: دامنه علم گسترده است ولی اگر می توانی بدی نکن بر کسی که دوستش می داری. 
مرد گفت: این چه سخنی است که می فرمایی آیا تاکنون دیده اید کسی در حق محبوبش بدی کند؟ 
اباذر پاسخ داد: آری! جانت برای تو از همه چیز محبوب تر است. هنگامی که گناه می کنی بر خويشتن بدی کرده ای.
بحارالانوار، ج 22، ص 402✍ مرحوم علامه محمد باقر مجلسى
ahsanalghool@
پرسشنامه سنجش ادراک خويشتن
دانلود پرسشنامه سنجش ادراک خويشتن، در قالب فایل word، شامل 40 گویه و 2 مولفه، همراه با راهنمای نحوه نمره گذاری و تفسیر، روایی و پايایی و منابع مورد استفاده شده. مقیاس های اندازه گیری حرمت نفس و خويشتن پذیری از پرسشنامه Pio استخراج شده اند. وقتی این دو مقیاس با هم ترکیب .
 
 آنچه علی شریعتی به معنای خويشتن» به کار میبرد خويشتن اصیل و انسانی ماست. خويشتن»ی که وی از آن سخن میگوید همان وجود حقیقی انسان است که می تواند در ارتباط و تعامل با دیگری» قرار گیرد.   آنچه شریعتی بر آن تکیه دارد این است که این خويشتن نمیتواند من انتزاعی» و بریده از سنت تاریخی و ریشه های تاریخی اش باشد بلکه این انسانی که قرار است به حقیقت راستین و خويشتن اصیل خودش دست یابد بي تردید نسبتی اصیل و حقیقی با تاریخ و سنت خودش دارد، یعنی از نو
رفتم کلید سالنو بگیرم واسه جلسه کانون،خانومه با خنده بهم گفت تا شعر نخونی کلیدو نمیدم،من اولین شعری که به ذهنم اومد این بود:در رفتن جان از بدن گویند هرنوعی سخن من خود به چشم خويشتن ديدم که جانم میرود.حین خوندنم ديدم خانومه اشکاش سرازیر شد، هول کرده بودم نمیدونستم چی بگم.هی میگفتم ببخشید چی شد آخه؟چرا گریه؟.بنده خدا گفت باباش بيمارستانه،سرطان داره و دکترا جوابش کردن.خیلی حس بدی بود.مستاصل بودم کاملا:(
به نظرم شاعر صاحبدل، این کلام نغز را خاص شبهای امتحان سروده: من خود به چشم خويشتن ديدم که جانم می‌رود!!
پ. ن: هم کلاسی جان همینجا خوابيده. هر يک ساعت از شدت استرس امتحان بيدار می‌شود می‌گوید: این چه زندگی سگیه ما داریم؟!
ولی من همین زندگی که اون بهش میگه سگی، خیلی دوست دارم. 
با توجه به اینکه اگر ما بخواهیم  به يک خويشتن عالی ،
به يک شخصیت آگاه و به يک فرد توسعه یافته هم از لحاظ
فکری و هم از لحاظ علمی برسیم چاره ای نداریم جز مطالعه
کتاب ، خوندن هدفمند آثار گذشتگان ، تامل و تفکر در اندیشه
بزرگان علم و دین.
ادامه مطلب
بوسیله گزارش همشهری آنلاین، حسام الدین آشنا کارپرداز مهتر جمهوری در احصائیه کاربری خويشتن در توئیتر نوشت: ‏کرونا قبل از این که سلامت فردی را به خطر بياندازد، ترتیب های سلطنت اشتی را به چالش کشیده و برخی از مغرورترین و مشهورترین رهبران کشورهای بزرگ و مملو مطالبه را وادار بوسیله کرنش تو برابر خويشتن کرده است. داوطلبانه از خود درون خانه محافظت کنیم تا کشورمان مجبور نشود درون قرنطینه بماند.»
 
 
نیروهایی که مردان را (در برابر ابراز احساسات) خويشتن دار نگه می دارد:
هر ویژگی فردی هنگامی به وجود می آید که نیرویی آن را به تحريک وادارد و آن ویژگی را شکل دهد. ویژگی خويشتن داری در مرد نیز از این امر مستثنی نیست زیرا با نیروهایی از قبيل، آموزش در دوران کودکی، فرهنگ مردانگی، ترس از وابستگی پدران بدون گذشت و دوستی های ناقص، پرورش می یابد. اما نیروی اصلی و مهم ترین امر در این مورد، ن می باشند. شاید تعجب کنید که تکان دهنده ترین حقیقتی که در ت
 
 
نیروهایی که مردان را (در برابر ابراز احساسات) خويشتن دار نگه می دارد:
هر ویژگی فردی هنگامی به وجود می آید که نیرویی آن را به تحريک وادارد و آن ویژگی را شکل دهد. ویژگی خويشتن داری در مرد نیز از این امر مستثنی نیست زیرا با نیروهایی از قبيل، آموزش در دوران کودکی، فرهنگ مردانگی، ترس از وابستگی پدران بدون گذشت و دوستی های ناقص، پرورش می یابد. اما نیروی اصلی و مهم ترین امر در این مورد، ن می باشند. شاید تعجب کنید که تکان دهنده ترین حقیقتی که در ت
در پیش بيدردان چرا فریاد بي حاصل کنم
گر شکوه ای دارم ز دل با يار صاحبدل کنم
در پرده سوزم همچو گل در سینه جوشم همچو مل
من شمع رسوا نیستم تا گریه در محفل کنم
اول کنم اندیشه ای تا برگزینم پیشه ای
آخر به يک پیمانه می اندیشه را باطل کنم
زآن رو ستانم جام را آن مایه آرام را
تا خويشتن را لحظه ای از خويشتن غافل کنم
از گل شنیدم بوی او مستانه رفتم سوی او
تا چون غبار کوی او در کوی جان منزل کنم
روشنگری افلاکیم چون آفتاب از پاکیم
خاکی نیم تا خویش را سرگرم آب و گ
به‌تنگ‌آمده از خويشتن، آدمیان را در بند می‌کشد؛ سرگشته‌روحی آزرده و نالان.
قاب‌های سرد و بسته‌ای که "چگونه بودن" را حکم می‌رانند، انعکاسی گزنده از ذاتی در سایه مانده‌اند. شرارتی تلخ، که از بي‌خردی می‌نوشد و چخماق می‌زند به انسانِ فهم‌ناشده‌ی این عصر. 
و من، فریاد واخواهی‌ام به این تقدیر غیابي، چه رام و تسلیم است. بر اختفای خويشتن سر فرود آورده و زخم‌های دم‌به‌دمِ روزگاران‌ام را لیس می‌زنم. #واژه‌بافی
به تنگ آمده از خويشتن، آدمیان را در بند می‌کشد؛ سرگشته‌روحی آزرده و نالان.
قاب‌های سرد و بسته‌ای که "چگونه بودن" را حکم می‌رانند، انعکاسی گزنده از ذاتی در سایه مانده‌اند. شرارتی تلخ، که از بي‌خردی می‌نوشد و چخماق می‌زند به انسانِ فهم‌ناشده‌ی این عصر. 
و من، فریاد واخواهی‌ام به این تقدیر غیابي، چه رام و تسلیم است. بر اختفای خويشتن سر فرود آورده و زخم‌های دم‌به‌دمِ روزگاران‌ام را لیس می‌زنم. #واژه‌بافی
وقتی روز اعزام معلوم شد: ‌
دو هفته بعد (از نوشته شدن اسمش تو اعزامی ها) رفتیم امام زاده شاهزاده حسین، آنجا تلفن محسن زنگ خورد. فکر کردم يکی از دوستانش است. یواشکی گفت: چشم آماده می‌شم.» 
گفتم: کی بود؟» میخواست از زیرش در برود. پاپی‌اش شدم. گفت: فردا صبح اعزامه.» احساس کردم روی زمین نیستم. پاهایم دیگر جان نداشت.
سریع برگشتیم نجف آباد. 
گفت: باید اول به پدرم بگم؛ اما مادرم نباید هیچ بویی ببره، ناراحت میشه.» ازم خواهش کرد این لحظات را تحمل کنم
⭕️درونی ترین احساس هر کس این است که: آنچنان که باید خوب نیستم.
♦️این تنها يک اندیشه است و اندیشه را می توان عوض کرد.
♦️انزجار و انتقاد و احساس گناه بيش از هر الگوی دیگری، صدمه می زند.
♦️دست کشیدن از نفرت و انزجار حتی سخت ترین بيماری ها را نابود می کند.
♦️هنگامی که به راستی خود را دوست بداریم همه چیزهای نيکوی زندگی به حرکت در می آید.
♦️ما باید گذشته را رها کنیم و همه را ببخشاییم. باید مشتاقانه بخواهیم که خويشتن دوستی را بياموزیم.
♦️تایید و
روی گوشی هوشمند راننده اسنپ يک نرم افزار هست که مدام تقاضاهای سفرهای درون شهری را اعلام ميکند.
درخواستهای متعدد و البته متنوعی می آید که البته بستگی دارد ماشینش را کجا پارک کرده باشد و
رمز اول و آخر موفقیت در رانندگی اسنپ این است که خوددار باشد ، یعنی هر درخواستی را قبول نکند و دقیق تصمیم بگیرد آن هم ظرف 10 ثانیه .
برخی درخواستها کوتاه مسیر هستند و کم قیمت و برخی طولانی و البته قیمت دار ، منتها ممکن است سر از برهوت در بياورد.
خلاصه راننده اسنپ ب
و دیگر جوان نمی‌شوم. تن می‌دهم به سن و سالی که دارم، به حالی که دارم و نداشتن‌ها و نرسیدن‌ها. باید واقعیت را بپذیرم من پیر شده‌ام برای آرزوی و خیال عاشقی، من دیگر جوان نمی‌شوم.
ح پیام داد و من تمام کردم. تمام کردم آخرین پیوندها را و تن دادم به کنج دنج این زندگی و شوق با خویش بودن دارد مرا سرپا نگه میدارد. باید بلد شوم بدور از خیال عاشقی و مسکن زندگی را بسازم و خويشتن را که خويشتن طرح و برنامه است. پروژه‌ای است که باید آن را به انجام رساند و خوب
من فکر می کنم پس هستم، گفته ی روشنفکری است که دندان درد را ناچیز می داند. من احساس می کنم پس هستم، حقیقتی است بسيار بسيار معتبرتر و در مورد هرموجود زنده به کار می رود. از نظر فکری، خويشتن من با خويشتن تو تفاوت اساسی ندارند. افراد بسيار، اندیشه های کم: همه ما کم و بيش مثل هم فکر می کنیم و افکارمان را با يکدیگر مبادله می کنیم،از هم وام می گیریم و از يکدیگر می دزدیم. اما وقتی کسی پايم را لگد کند، فقط احساس درد می کنم. در اینجا بنیاد خويشتن فکرنیست بل
 
 
حدود چهارماه میشود که دست به قلم نبرده ام و اتفاقات گذشته را بر صفحه کاغذ روانه نکرده ام آنقدر که روی واژه به واژه ی حرف هایم به اندازه ی يک وجب گرد و خاک گرفته است؛ فکر کنم اگر به همین طریق ادامه دهم بغض هایم بالاخره راه گلوم را میگیرند و دیگر نمی گذارند حیاتی بياید و برود؛ نمیدانم تا به امروز چطور این راه را ادامه دادم راهی که هر که میگفت چرا دیگر نمینویسی هر دفعه با بهانه های از قبيل" اینستا موجود است،درگیرم و دفترچه خاطراتی که همیشه اسم
آتشی در خاک غربت بود و منبوده ام در خانه امّا بي وطنرفته ام در آتش امّا زنده امامتحان پس داده ای سوزنده امیاد من آمد سیاوش بي گناهرفته در آتش و بيرون شد چو ماهاو درون آتش سوزنده رفتبا حیا وارد و از آن زنده رفتديدم آتش بهر جانش سرد شدرد شد او ، در پشت پايش گرد شدمانده ای در خويشتن ، درمانده ، پستبار تهمت استخوانم را شکستدر میان ترس آرامش کجاست؟کنج آرامش ورای ترس هاست#احمد_یزدانی
پرکینز خیلی در انتخاب زندگی خود نقش نداشت . او تنها با ندایی که او را به ضرورت انجام کاری فراخوانده بود پاسخ مثبت داد . فردی که به چنین ندایی پاسخ می دهد مسیر مستقیمی را به سوی رضایت نفس طی نخواهد کرد بلکه از قضا آمادگی خود را اعلام می کند تا برخی از عزیز ترین چیز های زندگی خود را فدا کند و خويشتن خویش را فراموش کرده و در هدفی که برایش معنایی متعالی دارد غرق کند . او دوران جوانی با ضعف های خود همچون تنبلی و سادگی روبه رو شد و خود را برای يک زندگی س
به گزارش همشهری آنلاین به نقل از ایسنا، طلعت نهاوندی اشعار کرد: با توجه به رخصت فرمانداری زنجان و ابلاغ آن به اصناف، همه آرایشگاه هی نه تا شناسایی ثانوی تعطیل است. این مسئول امتداد داد: این تصمیم از لفظ حجره اصناف و خويشتن آرایشگران  بخاطر حفظ سلامت جامعه اتخاذ شده است؛ چراکه طی کار، آرایشگر فاصله کمی با مراجعه کننده خويشتن دارد. وی با اظهار اینکه اغلب آرایشگاه ها در محل استیجاری بوده و با شیوع بلای ناگهانی کرونا تو حال زیان دهی هستند
لحظه ای هست که موسی به کوه طور میرسه و خداوند او رو به اسمش صدا میزنه:ای موسی من پرودگار تو هستم. به وادی مقدسی گام نهاده ای، کفشهایت را از پاي دربياور.
بله موسی جایی که خدا تو را به نام صدا بزنه، وادی مقدسی ست. جایی که خدا تو رو با اسم صدا بزنه باید به زمین نزديک تر باشی، حائلی نباید باشد میان تو با خويشتن. جایی که حائلی نباشد موسی، وادی مقدسی ست. جایی که پرده ای نیست میان تو با خدا و میان تو با خويشتن خویش، وادی مقدسی ست. کفش ها را از پاي دربي
شاید وقتی دور و برمون شلوغ نباشه

بتونیم "با خويشتن نشستن" رو تجربه کنیم

شاید وقتی "در خويشتن نشستیم"

بتونیم بفهمیم واقعا چی میخوایم

شاید وقتی فهمیدیم واقعا چی میخوایم

بتونیم بعد سالها یه روز خوب رو تجربه کنیم ;)
//Have a hope.
شاید وقتی دور و برمون شلوغ نباشه
بتونیم "با خويشتن نشستن" رو تجربه کنیم
شاید وقتی "در خويشتن نشستیم"
بتونیم بفهمیم واقعا چی میخوایم
شاید وقتی فهمیدیم واقعا چی میخوایم
بتونیم بعد سالها یه روز خوب رو تجربه کنیم ;)
//Have a hope.
از پله ها در حال پايین امدن بودم  
تعدادی از بچه های دوره ۲۳ را ديدم. آقای کلانتریان و افشار در میانشان بيشتر از بقیه نظرم را جلب کردند.
جلوتر رفتم، سلام و احوال پرسی. به اقتضای سن بيشتر آقای کلانتریان بود یا بخاطر اینکه معلم مان بوده اند؛ اول با ایشان دست دادم و بعد با آی افشار. 
پرسیدم ک شما اینجا چه می کنید؟ پنجشنبه است و شما حاضر؟ هماهنگ شده است که این تعداد ۲۳ ای و شما اساتید اینجا اید؟ 
جواب ام را خود جناب کلانتریان دادند. 
گویی سطلی آب یخ
خواجه عبدالله انصاری :
بدان که خدای تعالی در ظاهر، کعبه ای بنا کرده که او از سنگ و گل است و
 در باطن کعبه ای ساخته که از جان و دل است. آن کعبه ساخته ابراهیم خلیل است و این کعبه بنا کرده ربّ جلیل است. آن کعبه منظور نظر مؤمنان است و این کعبه نظرگاه خداوند منان . آنجا چاه زمزم است و اینجا آه دمادم. آنجا مروه و عرفات است و اینجا محل نور ذات.
درباره ی زله اطراف قزوین که در شهریور ماه ۱۳۴۱ به وقوع پیوست داستانی نقل ميکنند که واقعا آموزنده است؛
مردی از اطراف قزوین برای کارگری به تهران آمد و پس از اینکه از دسترنج خود مقداری پول ذخیره کرد تصمیم گرفت برای دیدن زن و فرزند به محل اقامت خود بازگردد يکی از دوستانش که او نیز کارگر بود از پس انداز وی با خبر شد و به فکر افتاد که آن را با حیله ای از چنگش درآورد و به همین منظور او را تا قزوین تعقیب کرد کارگر به خانه رفت 
 شب هنگام که همه خواب بو
واقعا مهم نبود که ما چه انتظاری از زندگی داشتیم بلکه مهم این بود که زندگی چه انتظاری از ما داشت .او اختياری بر میزان رنجی که می کشید نداشت و نمی دانست چه زمانی از اتاق های گاز اعدام اسرا سر در بياورد یا جسدش کنار جاده رها شود اما واکنش درونی ای که به این رنج ها نشان می داد در اختيار خودش بود 
قصیده‌واری به نیت زيارت امام ابوالحسن علی ابن موسی الرضا (سلام الله علیه) در صبح میلاد
تو: بولحسن» وَ من: حسن»سلام یا اباالحسن»!به‌نام هم که بنگریتویی پدر برای منبه غیر محضر پدرپسر کجا برد سخن؟به غیر خانهٔ پدرپسر کجا کند وطن؟منم غریب و دربه‌دراسیرِ کشورِ مِحنکه سوخته مرا جگرکه دوخته مرا دهنچو آن نهال زردروکه دور مانده از چمنبه رنج‌های نو، ‌مگررها ‌کنم غمِ کهنشبي زدم به جاده تاسفرکنم ز انجمنچه جاده‌ای؟! _چه ساده‌ای!_به چاه مانده چاه
جایی میان رنج، ملال، غم ناشی از دویدن و نرسیدن به مقصد به صورت پیاپی هستم.
جایی که حس می‌کنم، چشیدن لذت چیزی دورترین و محال‌ترین است.
جایی میان باتلاقی که خودم اجازه دادم برایم بسازند.
و حالا هر چقدر پلک میزنم و چشمانم را بهم فشار می‌دهم و باز می‌کنم، هیچ چیز عوض نمی‌شود.
هیچ کدام از اجی مجی لاترجی‌ها هم جواب نمی‌دهد و انگار هستیم بر این اوضاع که خویش ساخته‌ام برای خويشتن.
بگذار بگذرد دیگر!
بر زخم تنم زهر نپاشید که من خویش
 از درد روا داشته بر خویش اسیرم
يک عمر حذر کردم از تیغ جماعت 
ناگه به خودم دوش رسیدم که نمیرم
ديدم که چنان خون ز من رفته که گویی
بر بحر فرو ريخته ازيکره‌ی)خویش امیرم
من در همه عمری به گریز از همه مردم 
این دستِ به شمشیر در آورده نفیرم
تنها منم و خويشتن و باز خود من 
آنقدر در این ورطه بمانم که بمیرم
مبهم نوشت ،فی البداهه

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها