نتایج جستجو برای عبارت :

درخودم ترددمیکنم

‍ رفتی، دلیل مختصری هم نداشتم
بیچاره من که دردسری هم، نداشتم
من را دوای عشق صدا میزدی ولی
وقتی دوا شدم، اثری هم نداشتم
آری ثمر نبود،به جز تجربه درعشق
حالا شکسته ام ، ثمری هم نداشتم
چون پادشاه بی کس و کاری که بعد مرگ
یک تخت مانده و پسری هم نداشتم
ای کاش بعد رفتن تو از کنار من
میشد که لااقل خبری هم نداشتم
حالا من و من و من و من مانده درخودم
بیچاره من که دردسری هم نداشتم
#حمید_رفایی
⛭@hamidrefaeipoem
به دنبال خدا.
کوله پشتی اش رابرداشت وراه افتاد.
رفت که دنبال خدابگرددوگفت :تاقلبم ازخداپرنشود برنخواهم گشت .
نهالی کوچک کنار راه ایستاده بودمسافرباخنده ای روبه درخت گفت :چه تلخ است کنار جاده بودن ونرفتن ودرخت زیر لب گفت:ولی تلخ تر آن است که بروی که بی ره آورد برگردی ،کاش میدانستی آنچه در جست وجوی آنی ،همین جاست .مسافرگفت :یک درخت از راه چه میداند،پاهایش در گل است ،اوهیچگاه لذت جستجورانخواهد یافت.ونشنید که درخت گفت:امامن جستجو راارخود آغاز
اگر بیکار هستید برای دریافت شغل 
و قبل از شروع به انجام کار
 و یا اگر میخواهید در  شغل فعلیتان موفق باشید میتوانید از فرشته کسب و کار کمک بگیرید
قبلا هم عرض کردم زیاد به اسم فرشته تکیه نکنید گفتن وظایف فرشته ارتعاش بسیار بالایی دارد
فرشته کسب و کار یک ﻣﺤﺎﻓﻈ ﻋﺎﻟ ﻣﺮﺗﺒﻪ ﺍﺳﺖ ﻪ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺗﺮسی که در رابطه با جذب شغل دلخواهتان دارید  ﻭ ﺍﻧﺮﻫﺎ ﻧﺎﺷ ﺍﺯ ﺁﻥ، ﻣﺤﺎﻓﻈﺖ ﻣﻨﺪ.
ﺍﻦ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺕ ﻣﻨﻔ ﻧﺮﻭ ﻣﺤﺮ ﺑﺮﺍ ﻫﺮﺍﺗﻔﺎﻕ
دلم میخواد تو این شرایط سازمان سنجش روبگیرم فقط بزنم ازاون حرکتا هس که طرف یه چرخ میزنه با پشت پاش میزنه توصورت طرف بعد طرفم پخش زمین میشه ازاونا که اسمشم نمی دونم نه واقعا احساس میکنم سازمان سنجش داره لذت میبره این جوری باروح وروان جوونای مردم بازی میکنه .من سه شب درست حسابی نخوابیدمممممم(اکنون زارزدن من را تجسم کنید)حالا شما فک کنید تواین اوضاع احوال نابسامان بنده یک عدد دخترخاله  مریض وروانی  دارم زنگ زده بود گوشیم دیده بوده جواب ن
یک بغض سردر گم نشسته در گلویم -من بودم و من با خودم من رو به رویم -در من صدای خسته ای آواز میخواند -من با کسی حرفی ندارم که بگویم -دنبال خود میگردم اما در خیالم -من با خودم باید خودم را هم بجویم -آمد کسی تنها کنار من قدم زد -من درخودم بودم که آمد او به سویم -او روح سرگردان من بود و خودم بود -من گم شدم در لابه لای آرزویم -ای کاش میشد یک نفر با من بماند -ای کاش میشد بشکند بغض گلویم -. 1397/12/28 ."" میثم ""
.
دلیل ناراحتی ام را نمیدانم دلیل اینکه چرا دراین محیط تهوع اور مینویسم را هم نمیدانم هیچ چیز نمیدانم فقط میفهمم که درحال حاضر همه چیز ناراحتم میکند اینکه چرا همان وقت این وبلاگ کوفتی را پاک نکردم؟هیچ چیز نمیدانم و نمیدانم چرا اینقدر همه چیز دارد ازارم میدهد مشکلم امسال با نرفتن به دانشگاه نیست و کمتزین اهمیتی ندارد این موضوع، اصلا حس میکنم امسال اماده پذیرش این امر نبودم ولی به درک شدن نیاز دارم یک جمله هست میگوید ببشتر از نیاز به دوست داشت
+ فیلم هایش را می دهد دستم که ببینم و برای او و دوستانش جلسه
نقدی بگذارم. قبول می کنم. به بچه های مسجد هم قول می دهم برای جشن روز دختر
محتوایی آماده کنم و ارائه بدهم. یادم می افتد ماه هاست سه پروژه نیمه روی دسکتاپم دارم که دیگر روی تحویل دادنشان را هم ندارم. کارهای
تسویه حساب هم مانده. این ها را اضافه می کنم به برنامه های متفرقه روزانه. وقت کم
ندارم و اتفاقا وقت های خالی بسیاری دارم که اغلبش با زل زدن به سقف اتاق سپری می
شود.

 به لطف فراگیر شدن
طب س
بعد از دیدن پست هری تصمیم گرفتم من هم به تقلید از هری یک پست از دستاورد های تابستونم بنویسم ؛این تابستون بعد از مدت ها اولین تابستونیه که احساس مفید بودن میکنم 
و جالب اینجاست که بیشتر دستاورد هایی که داشتم مربوط به دنیای دورنیم و روح و روانمه ( فکر کنم خودتون هم از سیر پست ها متوجه شده باشین D: درواقع خفتون کردم با این قضیه )
۱_ از اضطراب رها شدم و دیگه از استرس منفجر نمیشم و افسرده نیستم
۲_از ارامش بیشتری برخوردارم و ارامش درونیم رو بدست اوردم
امروز روز مادر بود.به قول یکی از اساتیدم که میگفت مادر بودن یه نقش نیست بلکه نوعی بیماری است. یک نوع بیماری مزمن که حتی وقتی بچه ات پنجاه سالش هم باشد تو باز عین دوسالگی اش نگرانش هستی مراقبش هستی به فکرش هستی، غافل از اینکه همان فرزندان بزرگ میشوند و میروند سراغ زندگیشان و البته باید این راهم پذیرفت چون هرفردی که به دنیا می اید خواسته ای از دنیا دارد و میخواهد خواسته اش را برای خودش عملی کند.بخاطر همین است که میگویم مادرشدن اشتباه است. وقتی م
آقاجان که حالش بد شد ، مادر تندی چادر گلگلی اش را سر کرد ، پره هایش را زیر بغل زد و من را کشان کشان با خود برد . نمیدانستم چرا انقدر عجله دارد . برای مرگ آقاجان ، برای دیدن صحنه ی جان دادن یا ؟
 
اما هر دلیلی که داشت ، مطمئنا آنقدر برایش مهم بود که مرا با همان دمپایی های جلوبسته ی لنگه به لنگه و شلوار قرمزی که پاچه اش در جورابم فرو رفته بود با خودش بکشد و سکینه ، به صحبت مشغول نشود .
 
وقتی رسیدیم ، صدای شیون و آه و‌ناله دلمان را تالاپی روی
بسم الرحمن الرحیم-نظریات شخصی است-در طول تاریخ
تا امروز  این حس ناسیونالیست که بیشتر
جنبه مخرب دارد تا سازندگی – ومتاسفانه غرب نادان وشرق کم تجربه یا ازروی عمد
ویاازروی ناچاری  اب به اسیاب ان میریزند
بیجهت نیست که تمام پیامبران اعظام صلواته الله علیهم از پیامبر اخرامان تمجید
وتعریف کر دند وحتی خودرا درحد شاگر بودن ان عظمت هانمیدانستند وبیان میکردند که
اگر ما درانزمان باشیم تابع انان خواهیم بود ولی این مسائل بشریت به هیچ میگیرد
ومتاسف

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها