از خودم ،خسته ام .
از تپش های قلبم، خسته ام.
از اشک های داغی که روی گونه هایم سرازیر مي شوند خسته ام.
از زندگی کردن ، خسته ام .
از سعی در اشک نریختن، خسته ام .
از نفس کشیدن .
از بعضی از آدمای زندگیم.
از خدا .
از احساسات متفاوتم، خسته ام .
از دیدن بعضی از آدما، خسته ام.
از نگاه سنگین بعضی ها ،خسته ام.
ازلحن های نیش دار .
از خندیدن .
از اینکه عاشق چیزی باشم .
از فکر کردن .
از دیدن .
از دلم .
از ، از ، از
همه چی، خسته ام .
قرار نبود اینجوری
من انقدر به دنیایِ خودم عادت کرده بودم که وقتی تو یه جمعی بودم همه سلول های تاریکم مثل بمب منفجر ميشدن و انقدر سروصداهای مغزم زیاد ميشد که فقط ميخواستم فرار کنم بدوم بی مقصد فقط بدوم
گاهی وقتا انقد از دنیام و تاریکی هاش خسته ميشدم که فقط ميخواستم دو دستی آدمایِ دنیامو نگه دارمحس جنون بهم دست ميدادميخواستم کله مو بکنم بندازم دور
کلمه ها
خودم
دوست دارم خودمو رها کنم
رویاهامو
و متلاشی بشم
من زندگی رو نمي فهمم .
ا ی ن ح س ن ف ر ت م
چشامو
از خودم خسته م.
دلم گرفته.
فکر ميکنم به م.ح.ز علاقه مند شدم ولی نميدونم.
دو روزه خودش پیام نداده و وقتی ميگه بعدا ميبینمت نمياد. فکر کنم باید دل بکشم.
مثل ح.ح.
چقدر بدم مياد از خودم، چقدر بدم مياد.
این روزها بیشتر ميخوابم. که قبلش تو خیالم باشم.
ته همه شون، از خودم بدم مياد.
همين.
تا حرف ميزنی، ميگن ناشکری نکن خدا قهرش ميگیره
تا حرف نميزنی، ميگن چه مرگته چرا هیچی نميگی
خسته شدم دیگه
ازین وضعیت نکبتی خسته شدم
از فشار و استرس و نگرانی خسته شدم
از غر شنیدن و بازخواست شدن خسته شدم دیگه
از فضولیای آشنا و غریب خسته شدم دیگه
از زندگی کردن اینجوری خسته شدم
از زور زدن واسه ایجاد تغییر و بجاش درجا زدن، خسته شدم
از تنهایی و بی کسی خسته شدم
از انگ چسبوندن این و اون خسته شدم
از فهميده نشدن و درک نشدن خسته شدم
از گوشیم، از لپ تاپم، از
دیگه اما خسته شدم. خسته شدم از دوییدن و نرسیدن. خسته شدم بس که واسه هر چیزی دویدم و تهش دنیا بم ندادش. مگه چیز بزرگی ميخواستم آخه؟ هر بار که این سوالو از خودم ميپرسم گريه امون نميده. خسته شدم اما. واسه خودتون. نميخوام. هیچی دیگه نميخوام. دیگه نميخوام بلند شم و حالم خوب شه. این بار واقعا دیگه دلم نميخواد بلند شم. بلند شم که چی؟ هی دوییدن و نرسیدن که چی؟ عصری داشتم فکر ميکردم که دیگه نميخوام که خوب بشم. اینجوری راحت تره. بعد یهو یه نشونه دیدم. خوندم ک
هیچ ميل ندارم هر چه مينویسم و هر چه فکر ميکنم تلخ باشد. اما هست. نه که نخواهم از این تلخیها بگريزم اما انگار نميشود. انگار هر چه دست و پا ميزنم بیشتر فرو ميروم در این لجنزار تلخیها.
خستهام. اگر بگویم از همهچیز خستهام چندان دروغ نگفتهام. ميگویند که بهترین تراپیست هر کس خودش است. من هم تراپیست خوبی هستم، اما وقتی ریشهی همهی تلخیهایم حالا یه گرهی به دی ماه لعنتی خورده چه ميتوانم بکنم؟ چیزی درست ميشود؟
بگذریم.
از حر
اینکه من یه اشتباهو چندبار در شیوه های مختلف تکرار ميکنم فقط ميتونه نشون دهنده ی حماقتم باشه و بس:////// خدایا خسته نشدی از اینکه فقط منو از این راه امتحان ميکنی؟من خسته شدم:/به جان خودم :/ حالم داره بهم ميخوره از خودم اول از خودم دوم و از همه :/خدایا خاهشا پیمنتی:(من الان در موقعیتیم ک دارم یه اشتباهو تکرار ميکنم و بدون فهميدن اینکه چرا و من ميدونم ک قبلا اینکارو کردم ولی باز دارم تکرارش ميکنم خیلییی حس بدیه:(
بسکه رازِ فاش را در پرده خواندم خستهام
از نگفتنها و گفتنهای توآم خستهام
از عتابت بیمناکم، از شرابت بینیاز
زهر اگر داری بیار، از شادی و غم خستهام
نیست سیلابی که از تخریب، سیرابم کند
از نوازشهای این باران نمنم خستهام
ملحدان طعنم کنند و صوفیان سنگم زنند
از تو و خیّام و ابراهیمِ اَدهم خستهام
بین آدمها غریبم، آه! غربالت کجاست؟
از سِ نحس این دنیای در هم خستهام
دیگران گفتند: "آزادی" ، من افتادم به بند
بازجو پرسید:
ببار بارونروطن خسته منببار اروم ببار ارومرودل شکسته منمنم مثل تو گرفتممنم مثل تو باریدمببار بارونکه منم یه جوری خستمخسته از خودم از دلمخسته از این دنیامخسته م خسته گیام من مي مونم زیر بارونببار بارون ببار اروم
✒ميلادشکیبا
مي آید و مرا به یاد خیالاتم مي اندازد .به یاد چیزهایی که تنها در رویا مزه شان را چشیده ام . من بین موج های گاه و بیگاه این دریا سرگردانم.مرا خسته کرده ای. بارها به خودم گفته ام که نگویم خسته ام. که خستگی خیانت است .ولی تو مرا خسته کرده ای .من دست و پاهایام را زده ام، اصرارهایم را کرده ام .منصفانه نیست که تازیانه ای شوی بر پیکر زخمي و نیمه جانم. من برای نااميدی ام تلاش ميکنم . من برای لحظه ی نااميد شدنم جنگیده ام. و تو در لحظه ای همه اش را دود ميکنی.من ن
خسته ام. دستم به هیچ کاری نميرود. توی خودم فرو رفتهاند. دلم ميخواهد یکی عاشقم شود و دوستم بدارد. خسته ام از این دنیای تنهایی. و آخر چه کسی کسی را چنان که ارسطو ميگوید دوست خواهد داشت؟ نه این جهان، جهان من نیست. این جهان پر از نقص است و من حقیقتا از اینهمه نقص در جهان ددهام. امروز شنبه هست. کاش امروز که کتابخانه ميروم کمي بیشتر تلاش کنم. دلم ميخواد دکتری بخونم آیپیام کاش.
نباید شبایی مثل امشب که خیلی خسته ام حرف بزنم. به چیزی جز متنفرم نميتونم فکر کنم. مجبور کردن خودم به مثبت فکر کردن و مثبت گفتن و بخشیدن و مهربون بودن، انقدر خسته ام کرده که حتی یه لبخند دیگه هم نميتونم بزنم. خاطرات و زخمای قدیمي ام دارن مثل موریانه از درون گوشتم رو ميجون و من تلاش ميکنم بهشون بخندم. به خاطره ی نی ساما ميخندم به خاطره ی اردلان ميخندم به جای خالی والرین ميخندم و به جدا شدن به زور بهترین دوست جدیدم که برام مثل جدایی یه عضو بدن بود م
از دست خودم عصبانیم و دقیقا نميدونم کی قرار بزرگ شم:/خسته شدم از بس سوتی دادم تو این زندگی:/خسته شدم از بس خسته شدم:/چرا هميشه من اون آدميم ک باید دوست داشتن هام. و دوست داشتنی هامو رها کنم؟چرا هميشه من باید رعایت همه رو بکنم چرا هميشه آدمای پولدارتر از من باید بهم فخر بفروشن چرا این زندگی دست از سرمون برنميداره:/
خستهام .
خستهام از پنهان کاری، خستهام از راست و دروغ های در هم تنیده، خستهام از این هوای مه گرفته، خستهام از خود در هم شکسته.
گویند ميان راست و دروغ، چهار انگشت فاصله است، آنچه دیدهای و آنچه شنیدهای؛
من به این هر دو، بد گمان شدهام .
خستهام .
خستهام از پنهان کاری، خستهام از راست و دروغ های در هم تنیده، خستهام از این هوای مه گرفته، خستهام از خود در هم شکسته.
گویند ميان راست و دروغ، چهار انگشت فاصله است، آنچه دیدهای و آنچه شنیدهای؛
من به این هر دو، بد گمان شدهام .
خسته ام
دلم عجیب گرفته
یه عالمه درس مونده که باید بخونم و من دلم ميخواد بشینم یه گوشه زار بزنم
ادما وقتی خستن ، وقتی دلشون گرفته چی کار ميکنن حالشون خوب بشه ؟! من باید چی کار کنم حالم خوب بشه
دلم ميخواد از خودم فرار کنم
ميترسم نميدونم از چی اما ميترسم
لعنت به تکرار
دلم بارون ميخواد
خسته ام
خستهام از این تلاطم، از این بدی تمامقد آشکار و زور الکی برای جمع و جور کردن، زور الکی برای خر کردن خودم، زور الکی واسه نخوندن خبرا، زور الکی واسه وارد نشدن به بحثای ی، زور الکی واسه رقصیدن با گرگا، زور الکی واسه هی زر و زر کوچیکتر کردن آرزوها، زور الکی واسه سرزنش خودم که لابد من خیلی پرتوقعم»، زور الکی واسه مصون موندن از سیل بدبختی که همه ما رو داره با خودش ميبره، زور الکی واسه پرتکردن حواس ذهنم به کتابا، زور الکی واسه پیدا کردن
مي آید و مرا به یاد خیالاتم مي اندازد .به یاد چیزهایی که تنها در رویا مزه شان را چشیده ام . من بین موج های گاه و بیگاه این دریا سرگردانم.مرا خسته کرده ای. بارها به خودم گفته ام که نگویم خسته ام. که خستگی خیانت است .ولی تو مرا خسته کرده ای .من دست و پاهایام را زده ام، اصرارهایم را کرده ام .منصفانه نیست که تازیانه ای شوی بر پیکر زخمي و نیمه جانم. من برای نااميدی ام تلاش ميکنم . من برای لحظه ی نااميد شدنم جنگیده ام. و تو در لحظه ای همه اش را دود ميکنی.من ن
هیچ جا جای من نیستهیچ احساسی مال من نیست
هیچ موفقیتی خوشحالم نميکنه
از تک تک لحظه های فکر کردنم متنفرم
یه روز باید خودم رو بندازم سطل آشغال
از این شخصیتِِ بی محتوا خسته م
.
.
ولی ندیدن بهتره از نبودنش؟
.
.
آخ که دلم لک زده واسه یه لحظه خودم بودن
این روزا پر شدم از دوست داشتنِ آدمای زندگیم
حس ميکنم یه منِ از دست رفته دارم
یه من که شده برای بقیه، که خوششون بیاد، که ناراحت نشن، که تصورشون عوض نشه، که ازم خسته نشن؟
.
.
گفت من همينم که هستم ولی تو اگه یکی
مطمئنم یه جایی از وجودم ، یه گوشه ای از ذهنم کز کرده
زانوهاش رو بغل کرده و اشک ميریزه
منتظره دستش رو بگیرم و بکشمش بیرون
همون دختری که شکست و نا اميدی تو کلش نمي رفت
همون دختری که تا نفس اخر ميجنگید.
خسته شدم
انگیزه ندارم
هدفم مثل یه پارچه ی قرمز واسه یه گاو دست و پا شکسته ست
یا حداقل گاوی که فکر ميکنه دست پاش شکسته .
باید دست خودم رو بگیرم .به خودم آرامش بدم ، بگم هیوا اگه نشد نشد ، من پيشتم ،دستت رو ميگیرم دوباره با هم بلند شیم .
خیلی
خستهام، خسته خسته خسته خسته امروز یک کاری کردم که علیالظاهر مثل قدیم ميشد حالم را خوب کند، اما نکرد. کار خوب هم بکنم پشیمانی در پیاش ميآید. سر ذوق بیاورد، دید بدهد، نه. در محفلی شعر خواندم و تشویق شدم ولی انگار دیگر منتظر تشویق هم نیستم، یعنی نه اینکه به خودم تلقین کنم که مصطفی خودت را نگیر و نباز و ذوق نکن نه، انگار مهم نبود اصلا، چیزی به من افزوده نشد، انگار هیچ چشمي را طلب نميکردم، انگار هیچ چشمي برای من نبود، مرا نميشناخت، دیگ
من خسته ام. از شنیدن حرفای دیگران خسته ام. از خواندن حسرت هایشان خسته ام. از خواندن آرزوهایشان برای برگشتن به دوران دبیرستان خسته ام. از فکر کردن به آینده و ناراحتی برایش خسته ام. از مقاومت برای تغییر خسته ام. من از دوست شدن با آدم هایی که چندین و چندین سال از خودم بزرگ ترند خسته ام. من از وقت گذراندن بزرگ ترم خسته ام. من از دوری با آدم های هم سن و سالم خسته ام. من از ایميل زدن به نیکولا خسته ام. من از درس خواندن خسته ام. من از این یکنواختی خ
"قهر دنباله دار"
زمانی که خسته بودم از این همه بی عدالتی موجود در جامعه
زمانی که خسته بودم از این همه محدودیت های دینی که خود قانونگذار دینی به آن عمل نمي کند
زمانی که خسته بودم از این همه لابی بازی و پارتی بازی در مصاحبه های آزمون دکتری نیمه متمرکز و آزمونهای استخدامي
زمانی که خسته بودم از این همه به کسی و تنهایی خودم در جامعه
زمانی که خسته بودم از این همه بدبیاری های خودم
زمانی که خسته بودم از این همه بی توجهی پدرهای جامعه به منِ موگلی
زمانی
دیده بگشا ک ز دوری شما خسته شدم آمدم ناله کنم یار بیا خسته شدم!
سربه زیر آمده ام تا که بگویم به شما از گناهان زیادم بخدا خسته شدم!
خواستم نوکر مخلص بشوم حیف نشد دیگر از نفسم و این عجب و ریا خسته شدم!
اشتباهی که زمن سر زده را باز ببخش یاری ام کن همه عمرم همه جا خسته شدم!
ای حبیبم تو فقط از دل من باخبری وا کن امشب گره ی کار مرا خسته شدم.!
شهرما رنگ خودش را به تو کم دیده و من دیگر از شهرم و این حال و هوا خسته شدم!
تا به کی رو بزنم پيش تو من گري
نميدونم این روزها چمه! به گواه دو تا روانپزشک افسردگیه. بهم دارو دادن و من هیچ کدوم رو نخوردم. بقیهی دوستانم که پزشکن تاکید کردند که تشخیصها احتمالا اشتباهه و بهتره که دست نگه دارم.
احساس سقوط ميکنم. سقوط از همه چیز و همه کس. مغزم خسته است. عقل و احساسم قاطی شدند و خستهام. سنگرهام یک به یک سقوط ميکنند. چیزی برام باقی نمونده. ميدونم که این روزها هم ميگذرند و دوباره روزهای بهتر ميآن. مگه ميشه نیاد؟ مگه ميشه تا هميشه در سیاهی و انتظا
دیگه از این طرز زندگی کردن خسته شدم
از زندگی پر از گناه خسته شدم
از نماز نخواندن ، از بیهوده بودن خسته شدم
از تنبلی ،بی حوصلگی
خواب ، گناه ، گناه خسته شدم
از موبایل ،تی وی ، تلگرام ،واتساپ ، بازی خسته شدم
چکار کنم که بتونم درست زندگی کنم؟
خسته شدم از خودم و بلاتکیفی هام، از این شاخه به اون شاخه پریدن هام، از نامعلوم بودن آینده، پس من راه خودمو چجوری پیدا ميکنم؟ چه غلطی باید بکنم توی این زندگی؟
امروز از دنده چپ پاشدم حالم از خودم، موهای بلندم، ارتباطاتم، سرچ کردن هام واسه بیوانفورماتیک، بی عرضگی و بیکاریم، بی پولیم، بی سوادیم، هیکل داغونم، از این اتاق، از این خونه، بهم ميخوره.
دلم ميخواد خودمو بکشم به هیچ دردی نميخورم.
توئیتر رو هم پاک کردم و برگشتم به خونهی خودم وبلاگ!!
نميدونم واکنش پسری که باهاش چت ميکردم چی خواهد بود ولی حقیقتا حوصلهی اون رو هم نداشتم خسته بودم از بایدها و اصرار به تلاش هایی که برای من خسته کننده بود
خسته بودم از فکر کردن به ی رابطه غیر از اون جیزی که بود یا اینکه ایا این از من خوشش مياد یا نه! یا جرا ایدی نميخواد؟ چرا و جرا و چرا
۳۰ ام دفاع پایان نامه داشت و من ميخواستم بعد دفاع بهش خسته نباشید بگم ازش بپرسم که چجوری بود و چی شد
ول
در صورتی که با نرمافزار Microsoft Office آشنایی دارید حتماً ميدانید که جهت جمع زدن اعداد داخل دو یا چند سلول بایستی از فرمول SUM استفاده کرد. اما هر بار تایپ نمودن این فرمول جهت انجام عمل جمع ممکن است خسته کننده و وقت گیر باشد. در این ترفند قصد داریم نحوه محاسبه سریع جمع سلولها در اکسل را به صورت سریع و با استفاده از از کلیدهای ترکیبی کیبورد برای شما بازگو نماییم.
ادامه مطلب
ميدونی؟! خسته شدم، خیلی خسته شدم.
انگار که تشنه توجه باشم، انگار که بخوام تو مرکز توجه باشم و وقتی مردم بهم بی توجه ان احساس پوچی بهم دست ميده. وقتی کسی نباشه که باهاش حرف بزنم یا ازم احوالی بپرسه اط خودم خسته ميشم.
من از خودم خسته م. از اینکه برونگرا ام. از اینکه آدما برام مهمن. از اینکه نگرانشون ميشم. از اینکه بهشون پیام ميدم خستم. خسته م از خودم
خیلی خسته م از خودم. از اینکه شکاک شدم خستم. از اینکه برای کسی اهميتی ندارم خستم. از اینکه هنوز ازد
کاش این گردباد زمان که دست همه رو گرفته و با خودش مي بره، دست من رو هم ميگرفت تا اینطور از کاروان جا نمونم. انقدر نگران و ناراحت و فسرده و پژمرده و خسته و ناتوان و در عین حال عصبی م که حالم بهم ميخوره ازینکه اینارو اینجا مي نویسم. دلمم نميخواد با کسی در موردش حرف بزنم. فقط خودم ميتونم به خودم کمک کنم نه هیچکس دیگه. جنس استرسم با استرس سر جلسه امتحان فرق ميکه. اونموقع دست و پام ميلرزه. این روزا قلبم تیر ميکشه. کاش قبل اینکه ازین کابوس بیدار شم، خود
به یادم هست، روزی مصرانه، به تو گفتم:" ما هرگز خسته نخواهیم شد. هرگز!"
اما مدتیست پی فرصتی ميگردم شیرینم، تا به تو بگویم: ما نیز، خسته ميشویم.
و خسته شدن، حق ماست؛ اینکه خسته ميشویم و از نفس ميافتیم و در زانوهایمان دردی حس ميکنیم؛ مسئلهای نیست!
مسئله این است که بتوانیم زیر درختی، کنار جوی آبی، روی تخته سنگی، در کنار هم بنشینیم و خستگی از روح و تن بتکانیم.
خسته نشدن، خلاف طبیعت است! همچنان که خسته ماندن.
دیگر نميگویم ما تا زندهایم خست
گفتهبودم خبر ندارم از خودم. گفتهبودم "خودم" نشسته ته یه چاه و من از بالای چاه اصلا نميفهمم چه حالی داره. گفتهبودم فقط بعضی وقتا خیلی گريه ميکنه و آب چاه مياد بالاتر، تازه ميفهمم یه خبرایی هست و نميفهمم چه خبر.
"خودم" خستهس. خسته از وعدههایی که بهش ميدم. خسته از این که دائم دعوتش ميکنم به صبر. صبر. صبر. الان بیشتر از دو ساله. هی بهش قول ميدم که اگه تا فلان تاریخ صبر کنه، همه چیز درست ميشه. فلان تاریخ مياد و ميگذره و هیچی درس
امروز صبح با اکراه بیدار شدم و خواستم برای ادامه کار پریروزم برم کرمانشاه
خب خیلی زورکی بود و دقیقا دم در تصميم گرفتم نرم و کار دو نفر از بنده های خدا رو راه بندازم و کار خودم بزارم برای روز شنبه. البته بخاطر بنده های خدا نبود بخاطر خود خودم بود واقعا حوصله نداشتم خودم رو ماچ کردم و گفتم امروز رو بی خیال من شو عشق دلم خیلی خسته م , و عقلم گفت ایرادی نداره دختر استراحت کن چون اگه با این حال بری بعید ميدونم کارت درست شه.
محیط به اندازه ی دور تا دور هر شکل مي گویند. شما برای اندازه گیری و یا محاسبه ی محیط، باید اندازه ی دور تا دور آن را محاسبه فرقی ندارد که آن شکل مربع است یا مستطیل و یا لوزی و . . در ادامه شما را با محاسبه محیط مستطیل آشنا مي کنیم.
همانطور که مي دانید مستطیل یک 4 ضلعی است که ضلع های روبروی آن با هم برابر هستند. بنابراین مي توانید از چند روش برای اندازه گیری محیط استفاده کنید.
روش های محاسبه ی محیط مستطیل :
روش اول که یکی از ساده ترین روش های محاس
کاشکی حداقل اتفاقی یه روز که دارم توی خیابون راه ميرم، خودمو ببینم. از دور بهش لبخند بزنم و وقتی بهش ميرسم، با کف دستم به بازوش بکوبم و بگم کجا بودی پسر؟ ميدونی چند ساله ندیدمت؟ دلم ميخواد برگردم به خودم. خسته شدم به خدا. خسته شدم.
هميشه تمام کردن یک رابطه از سختترین کارهاست. حال این رابطه چه یک رابطه شویی باشد، یا دوستی یا عاشقانه سختی خودش را دارد. باید در شروع و پایان رابطهها دقت کرد و زمانی که یک رابطه در حال آسیب زدن به شماست بهتر است آن را تمام کنید. دقت کنید، آسیب زدن به شما. چون هرکس مسئول زندگی و سرنوشت خودش است و شما نميتوانید بخاطر اینکه رابطه ای به شریکتان آسیب ميزند آن را تمام کنید. به هرحال، در این مقاله درباره اینکه اهداف رابطه چیست و چه زمانی باید
درباره این سایت