+ درد آدم رو بیدار میکنه
+وصل ناپذیر بودن حق هرگز ادمی را از جست و جوی حق _یعنی قبول حقیقت_باز نمیدارد و بازنخواهد داشت . زیرا حق در عین مطلق بودگي وعده ایست و وعده گاهی .
+ به جست و جو افتاده م درون و بیرونم .
+ حس های متضاد زیادی هست از خواستن تا بیزاری ، دوست داشتن و رهایی
+ دوباره باید ببینم چی میخوام ، انگار هر چند وقت یکبار خودم رو کنار میکشم و میپرسم از خودت و زندگی چی میخوای ؟ نکنه داریم اشتباه میریم
+ انرژی ذهنی کمی برام مونده ، با خون
لازم میدانم یادداشت شب پیش خود را بازسازی کنم. در یادداشتی که با عنوان نمایش بازی نکنید» منتشر شد، نوشته بودم اکثریت طرفدار جمهوری اسلامی امروز اقلیت شدهاند و امروز اقلیت ناهمراه آن روزها اکثریت. منتقدان بسیاری شواهد و مستندات این تحول را از من خواستهاند و راستش من جز نتیجه آراء انتخاباتی طی دو دهه گذشته مستند دیگری ندارم. میپذیرم که تکیه بر آراء انتخاباتی چندان قابل دفاع نیست. بنابراین لازم میدانم مقصود خود را بازنویسی کنم؛ بر
. راستش گاهی آنقدر چیزی خوره ذهنت می شود که می خواهی جایی
فریادش زنی، با رهگذری درد و دل کنی، تداعی کنی میل های بی کرانه ات را، پای پوشی
به تن کنی و راه بی پایانی را آغاز، مسخ شوی به سنگی، چوبی، برکه ای و یا قطره آبی
که فرو می ریزد از گوشه چَشمی. من اما می نویسم. می نویسم و مچاله می کنم و می
سپارمش به باد، یا به آبی روان و یا به تاریخ های نانوشتهِ سر به مُهر. گاهی اما
هر چه دور اش می کنم، هر چه می رانم اش، می چرخد و می چرخد و باز می گردد سر جای
نخستین
با نامت.
چند روز بود که نبودم؟ چند روز بود که جمعا یک دست
لباس متحرک مو بافتهای بودم که در یک لحظهی هیچ کاری نکردن خشکش زده بود؟ چند
روز بود که صرفا با تمام قوا مشغول جر واجر کردن وقتم با قیچی بطالت بودم؟ چند روز
بود که نه فقط خواندن، نوشتن، دیدن، حرف زدن برایم به منفی بیخود بودگي تنزل درجه داده بودند که خود حرکت کردن به منتهای بیمعنایی رسیده بود؟ توالی فعل "بودن" را نگاه کن، چند روز بود که همین "بودن"
برایم کلمهی بدبویی شده بود که بار ن
تقریباً کسی اینجا را نمیخواند. میخواهم ازین فرصت برای بروز دادن میزان غم و ناامیدیام استفاده کنم. به سرتان زدهست که این صفحه را بخوانید؟ توصیهی نمیکنم. همهمان به امید محتاجیم.امروز افسردگیام را بروز دادم. حدس میزنم کار درستی بوده باشد. هرگز این کار را نکردم چون میترسیدم از تکیهگاه دیگران بودن بیفتم. یا میترسیدم نمکگیر لطف یکسری آشنایان شوم. رفتم و به چندنفر از دوستانم گفتم که حالم خیلی بدست. همهی ترسهام را گفتم. ا
خرس خیاط این روزها احساسات متناقضی دارد. بعضی وقت ها حالش از زندگی بهم می خورد و یک ساعت بعدش عاشق زندگی است ؛ با احتیاط از خیابان می گذرد، قرص هایش را سروقت می خورد، درد پایش را درمان می کند و فکر می کند نکند ام اس گرفته باشد!
اینقدر دنیایش پیچاپیچ شده، گره افتاده به نخ زندگی اش، سوراخ سوزن خیاطی تنگ تر شده که احساس خفگی به او دست می دهد.
شاید این هوای گرم بی تربیت هم، دستی در این تنگنا داشته باشد. شاید این ضعف جسمی هم یک پس گردنیی به روال زندگی
بهمن محصص یک جایی از مستند "فیفی از خوشحالی زوزه میکشد" میگوید: الآن برای من، نقاشی کردن، یک احتیاجی است درست مثل شاشیدن، برای راحت شدن!» الآن اما برای من تنها بودن یک چنین احتیاجی است.
هر روز پدر و مادرم مرا به دندان میکشند و میبرند اینجا و آنجا. دیدن آدمهای حوصلهسربرِ تکراری. باور کن کار به جایی رسیده که از صدای حرفزدن آدمها تهوع میگیرم. از شنیدن اینکه فلانجا دعوتیم دچار شوک آنافیلاکسی میشوم. پدر و مادرم گمان میکن
دو فعل هست» و است» توی فارسی به مرور زمان دچار کجفهمی و سوءبرداشت شدند و به دو فعل خیلی معمولی و دم دستی تبدیل شدند یا حتی به جرئت میشه گفت از فعلیت افتادند. (از اینجا به بعد هر دو فعل رو فارغ از تفاوت دستوریشون یکی میگیرم.) مثلا به جمله "هوا سرد است" یا "علی شاد است" یا "مداد روی میز است" توجه کنید. این است» چه معنایی رو منتقل میکنه؟ آیا یه حالت ساکن و منجمد و بدونتغییر رو القا نمیکنه؟ انگار که در این سردی یا شادی یا روی میز بودگي هیچ
دو فعل هست» و است» توی فارسی به مرور زمان دچار کجفهمی و سوءبرداشت شدند و به دو فعل خیلی معمولی و دم دستی تبدیل شدند یا حتی به جرئت میشه گفت از فعلیت افتادند. (از اینجا به بعد هر دو فعل رو فارغ از تفاوت دستوریشون یکی میگیرم.) مثلا به جمله "هوا سرد است" یا "علی شاد است" یا "مداد روی میز است" توجه کنید. این است» چه معنایی رو منتقل میکنه؟ آیا یه حالت ساکن و منجمد و بدونتغییر رو القا نمیکنه؟ انگار که در این سردی یا شادی یا روی میز بودگي هیچ
این عالم چیست ؟
گفت هست این عالم پر نام و ننگ
همچو نخلی بسته از صد گونه رنگ
گر بدست آن نخل را مالد کسی
آن همه یک موم گردد بیشکی
چون همه موم است دیگر چیز نیست
وآنکه چندین رنگ آن خونیز نیست
چون یکی باشد همه نبود دوئی
هم منی بر خیزد این جا هم توئی
=====================
مرد سالک چون به حد دل رسید
اندرین ره چون بدین منزل رسید
بشنود از وی سخن ها آشکار
هم بدو ماند وجودش پایدار
هم جز او کس را ن
آنها که آقامیری را خلع لباس کردهاند، در دل به موفقیت او امید بستهاند. ون بیش از دو دهه است احساس انزوا میکنند. آقا میری به سمت گروههایی از مردم رفته که ون خواب جذب و جلب آنها را هم نمیدیدند. آیا او در کار خود موفق خواهد بود؟ هر چه او موفقتر شود، احتمال ظهور چهرههای تازهای شبیه به او بیشتر خواهد شد. بی آنکه خلع لباس شوند.
در دهههای چهل و پنجاه ت حقیقتاً به یک طبقه صاحب منزلت نزد عموم مردم تبدیل شد. سخن آنان برای
لوکاچ در کتاب رمان تاریخی نقل قولی از آلفرد دوبلین بیان میکند که معتقد است کهرمانامروز تابع دو جریان است؛ یکی جریانی ازافسانه پریان نشأت می گیرد و جریان دیگر از گزارش نویسی.محافل امروز،بیشترپیشروگزارشنویسی شکل گرفته اند در حالیکه محافل آرامش طلب(مثلا کافه های رمانتیک) به افسانه پریان تمانگییل دارند.امروزه در رمانهای ایدئالیستی و سورئال جریان افسانه پریان چنان نقش بسته است که وجودیت امر واقع را بهخدمت خود درآورده است در ای
یک دفعه به خودم آمدم دیدم اُه اُه!» چه فضاحتی است در درونم. وسط ماه مبارک بود به گمانم که فهمیدم لایه های درونی نفسم خواهشِ عجیبی نسبت به جلب توجه» دارند و خواه ناخواه حرکات و سکناتم به سمت جلب توجه کردن میرود. فهمیدنِ این مسئله هرچقدر شیرین بود، همانقدر تلخ هم بود. شیرینی اش از این جهت بود که فهمیدم چنین دردی دارم و تلخی اش از این جهت بود که فهمیدم دردی دارم که فکر میکردم ندارم! مسئله برایم سخت و لذت بخش بود. یک دفعه فهمیدم که گویا برخی اطراف
منتشرشده در خبرگزاری مهر
شبی که ماه کامل شد هیچ پاسخ درستی به این سوال اساسی نمیدهد که چه میشود عبدالمالکِ سی دی فروشِ چهارراه رسولی به یک جنایتکار عجیب و غریب تبدیل میشود و چطور عبدالحمیدِ لوازم آرایشی فروشِ عاشق پیشه، کارش به جایی میرسد که صورت عشقش را مهمان گلوله میکند؟!
فیلم البته پاسخ میدهد؛ منتهي همان پاسخ کلیشهای و کاملا اشتباه: اینکه مالک رفت درس دینی خواند و با افکار تکفیریها آشنا شد و شد همان عبدالمالکی که می شناسیم. همین!
تح
گفتگوی درونی این روزهای مندر این روزهای سخت دستگیر دیگران شوید.در روزهایی که حتی ویروس هم می خواهد ما ما نشویم به سمت درد و رنج های دیگران بروید.به جای دستان،روح آن ها را لمس کنید.به قلب اطرافیانتان سلام کنید.زخم های درونشان را ببوسید.با کمی گفتگو به آنها این احساس را بدهید که تنها نیستند.به زبان دوستی ناشناخته، معجزه زندگی دیگران شوید تا روزی انسان دیگری در احوالی خاص معجزه زندگی شما شود.دوست بدارید تا شایسته دوست داشته شدن بشوید.به زبان ا
بیگانه ــ ۲۰ اسفند ۹۷؛ ۱۰ ق.ظاحساسِ تهيبودگي میکنم. هرچقدر که از زندگی نوشتهام، حالا که فکرش را میکنم هیچ چیزی ازش نمیدانم. هرچقدر که خواندهام، حالا که فکرش را میکنم، میبینم هیچچیزی بهم اضافه نکردهاند؛ تنها از من کاستهاند ـ تهيتر ام کردهاند. من با هر نوشتی و خواندنی مدام در پیِ نفیِ هر اندیشه و هر جایگاه و هر ارزشی بودم و یکسره داشتهام روندِ تهيشدنم را تسریع میکردم. حالا که به خودم نگاه میکنم میبینم در من بیگان
امروز را اگر از خواب خوشحال کننده مربوط به پیدا شدن 340 تومن یده شده بگذریمبا نرگس کلباسی شروع کردم.
نرگس کلباسی دست بچه ها بود توی گوشیشان دیدمش.یک دختر جوان که بیشتر از من سن نداشتخودش را آورده بود توی زله زده ی کرمانشاه یک سال بود همانجاها بود .کارها کرده بود.جشن پنج هزار تومنی.پا ایستاده بود و خانه ساختن برای روستائی ها را تماشا می کرد.توی یکی از پستهایش داشت اشاره می کرد که روستای ما کسی چیزی نشده.نرگس خودش اهل یا زاده یکی از
رویارو قرار دادن خدا با آزادی
مساله دوران ماست. متولیان دین خالق چنین وضعیتی هستند.
حاکمیت شبه مدرن پهلوی، در صدد
گسترش رفاه و لذتهای فرهنگی و اجتماعی بود. اما بسط رفاه و لذت در جامعهای که
اکثریت مردمانش دیندار بودند به معنای گشودن بابهای گناه پیش چشم ناظر خداوند
بود. پهلویها هر چه بیشتر مدرن میشدند و فضای شهری را توسعه میدادند، خدا با
نظارت مدام خود، احساس شرم و گناه را در دل مردمان آن روزگار انباشته میکرد. گویی
کسانی خیمه جدا
مقدمه
با ظهور و گسترش صنعت ارتباطات و در امتداد آن اینترنت به عنوان شبکه ی ارتباطی و اطلاعاتی جهانی، فضای جدیدی در عرصه ی زندگی به وجود آمد که می توان با عناوینی همچون فضای دوم و فضای مجازی از آن یاد کرد. این فضای جدید به دنبال پیشرفت فزاینده فناوری هایی که تصور تغییر جهت بین دو فضایی شدن را بیش از پیش نامحسوس و غیر طبیعی زدایی می کنند، به تدریج اامات، قواعد، هنجارها، الگوهای کنشگری، تعامل و ارتباطات نمادین، نهاد ها، اجتماعات، ارزش ها و
خواندن، مقدمه دانستن است.
یک فیلسوف گمنام
همین دیروز در گپ و گفت تلفنی با یکی
از دوستانم که خود اهل کتاب است، می گفتم: جانا! نمایشگاه کتاب، آن هم در بهترین
ماه سال ایرانی" اَشَه وَهیشتُو"، مفتوح گشته، منتظر عشاق کتاب، خب کی بریم؟
گفت: ای بابا! در سده ی بیست و
یکم و این همه کتب مجانی در اینترنت، آن همه اخبار رنگارنگ در سوشیال مدیا،و هر لحظه
تکثیر حرف ها و سخن ها که به قول خودت نیاز به استخبار احوال جهان و استطلاع از
اخبار روزمره ی آدمی را سیراب
خواندن، مقدمه دانستن است.
یک فیلسوف گمنام
همین دیروز در گپ و گفت تلفنی با یکی
از دوستانم که خود اهل کتاب است، می گفتم: جانا! نمایشگاه کتاب، آن هم در بهترین
ماه سال ایرانی" اَشَه وَهیشتُو"، مفتوح گشته، منتظر عشاق کتاب، خب کی بریم؟
گفت: ای بابا! در سده ی بیست و
یکم و این همه کتب مجانی در اینترنت، آن همه اخبار رنگارنگ در سوشیال مدیا،و هر لحظه
تکثیر حرف ها و سخن ها که به قول خودت نیاز به استخبار احوال جهان و استطلاع از
اخبار روزمره ی آدمی را سیراب
هر عصری به یک بیماری دچار است و عصر ما به بیماری خودشیفتگی (کرسیتوفر لاش). ما خودشیفتهایم و نشانگان آن را هم در سطح فردی و هم در سطح ی میتوان پیدا کرد. من روانشناس نیستم، به سیاست علاقهمندم و ریشه بسیاری از مشکلات امروز حیات ی مان را در خودشیفتگیهای فردی، جمعی و یمان پیدا میکنم.
در جوانیام انقلاب را تجربه کردهام، در شمار اسلام گرایان بودم. هنوز هم هستم. به عنوان کسانی که پیروز میدان رقابت ی بودیم، به بیماری خو
اول. تصاویر انتزاعی و ساخته ذهنمان قدرتمندند و شایسته توجه و تامل ما. ولو برگرفته از خاطرهای محو و دور، و یا تکهای از فیلمی قدیمی که یادآوری نابههنگامشان با هیچ منطق و عقلی جور در نیاید.
دوم. چندین سال است که در خلوت، ناگهان خودم را در هیبت رها و سرکش رقصندهای میبینم که به روی یخ به دور خود میچرخد. جوری میچرخد که تمامی رنگهای بدنش، لباسش و موهایش در هم ادغام شده و تو چیزی جز ترکیبی مهآلود از رنگهای درهم رفته، از سیاهی مو و قرمزی
مقدمه
اربعین، پدیده ای است که در میان مذاهب ظهور و بروز یافته است؛ اما اثرها و پیامدهای آن منحصر به میدان مذهب نمی شود. این پدیده، پیامدهای جدی دینی، مذهبی، اجتماعی، فرهنگی و حتی اقتصادی داشته است و خواهد داشت. از طرفی دیگر پیش بینی می شود که این پدیده ی عظیم در حال شکلگیری، در آینده ی نزدیک، یکی از متغیرهای تاثیرگذار در سطح معادلات ی و مبادلات فرهنگی و تحولات اجتماعی منطقه در پنج سطح تحلیل مناطق مرزی غرب کشور، مرزهای ملی، ابعاد منطقه
مقاله علمی و پژوهشی کیفیت زندگی و درک معنایی آن
مقاله علمی و پژوهشی اخلاق علم در فضای آموزش علوم اجتماعی
مقاله علمی و پژوهشی رابطه زبان و واقعیت از منظر وینگنشتاین
مقاله علمی و پژوهشی روایت تاریخ درمطالعات فرودستان
مقاله علمی و پژوهشی بررسی انسان شناختی انقلاب مصر
مقاله علمی و پژوهشی معماری پایدار و سلامت اجتماعی
مقاله علمی و پژوهشی نظریه ابن خلدون و مدرنیته ی
مقاله علمی و پژوهشی توسعه تاریخی ایران و نظریه استبداد ایرانی
مقاله علم
هویتها و بخصوص گفتمان ملی مدرن درون فضایی از تفاوت ها شکل میگیرند و همزمان دارای بعد حضور و غیاب فرهنگی هستند و در چنین فضایی اقدام به تاریخسازی می کنند. چنین فضایی برابر با سلطه ی خود» در برابر یک دیگری است که همزمان با سیاست های یکسان ساز همراه است؛ حضور هویت های پکپارچه برابر با طرد و به حاشیه رانده شدن تفاوت در حوزه ی امر اجتماعی است و تاریخ نیز روایتی است در این بستر قلمروگسترانی و قلمروزدایی. گذشته رویدادی است که اتفاق افتاده است
. در قلمرو زحمت یا تقلا، هدف رفع نیازهای زیستی، زنده بودن
و یک نوع آسایش اولیه زیستی است. تقلا و زحمت از دیدگاه آرنت آغاز و پایان ندارد،
یک نوع فعالیت تکراری است. انسان ها در این قلمرو مانند حیوانات تابع ضرورت های
زیستی یا طبیعی هستند. شاید به همین دلیل، دیدن صحنه آشغال گردی یک انسان برای ما
تأثر برانگیز است؛ انسانی که در میان آشغال ها به دنبال رفع ابتدایی ترین نیاز
زیستی خود می باشد. همه ما نسبتا بیش و کم در این قلمرو بوده و هستیم. انسان در
قل
باید با شما صادق باشم و بهتون این هشدار رو بدم
که به هیچ وجه قرار نیست با خوندن این نوشتهها چیزی عایدتون بشه، بلکه کاملا برعکس،
هر کلمه، بخش کوچکی از زمانتونه که دارید داخل کیسهی زباله قرارش میدید. پس اگه
براتون اهمیتی نداره که زمانتون رو به بیخودترین راهی که در هستی کشف شده هدر
بدید، باید بگم من بعد از پایان خوندن این پست توسط شما، هیچ مسولیتی رو در قبال
ارزش زمانی که از دست دادید تقبل نخواهم کرد. ببینم همچنان مایلید ادامه بدید؟
باشه.
باید با شما صادق باشم و بهتون این هشدار رو بدم
که به هیچ وجه قرار نیست با خوندن این نوشتهها چیزی عایدتون بشه، بلکه کاملا برعکس،
هر کلمه، بخش کوچکی از زمانتونه که دارید داخل کیسهی زباله قرارش میدید. پس اگه
براتون اهمیتی نداره که زمانتون رو به بیخودترین راهی که در هستی کشف شده هدر
بدید، باید بگم من بعد از پایان خوندن این پست توسط شما، هیچ مسولیتی رو در قبال
ارزش زمانی که از دست دادید تقبل نخواهم کرد. ببینم همچنان مایلید ادامه بدید؟
باشه.
ملال زمانی ایجاد می شود که نمی توانیم آنچه را
می خواهیم انجام دهیم، یا مجبور باشیم کاری را انجام دهیم که نمی خواهیم ولی هنگامی
که نمی دانیم چه کاری را می خواهیم انجام دهیم، وقتی توانایی پذیرش مسئولیت های خود
در زندگی مان را نداریم چطور؟ در آن هنگام ممکن است خود را در ملال عمیقی بیابیم که
یادآور فقدان قدرت اراده است، چون چیزی نیست که اراده بتواند بر آن چنگ بیندازد. ملال
با تعمق ارتباط دارد، و تعمق به معنای گرایش به از دست رفتن دنیاست. سرگرمی ت
دیشب تمامش کردم، بینهایت زیبا، بینهایت هیجانانگیز و بینهایت بصیرتبخش بود. کتاب راجع به قضیه گودل، پیشزمینهها و واکنشهای آدمها به این قضیه بود. طرح کلی اثبات قضیه گودل را هم نوشته بود و تا جایی که با اصل اثبات آن در کتاب منطق ریاضی اندرتون مقایسه میکنم، به محتوای اصلی قضیه وفادار بود. برای منی که همین چند هفته پیش اثبات قضیه گودل را به صورتی کاملا فنی خوانده بودم، خواندن حواشی این اثبات، انگیزههای خود گودل و فضای فکری آن زما
دیشب تمامش کردم، بینهایت زیبا، بینهایت هیجانانگیز و بینهایت بصیرتبخش بود. کتاب راجع به قضیه گودل، پیشزمینهها و واکنشهای آدمها به این قضیه بود. طرح کلی اثبات قضیه گودل را هم نوشته بود و تا جایی که با اصل اثبات آن در کتاب منطق ریاضی اندرتون مقایسه میکنم، به محتوای اصلی قضیه وفادار بود. برای منی که همین چند هفته پیش اثبات قضیه گودل را به صورتی کاملا فنی خوانده بودم، خواندن حواشی این اثبات، انگیزههای خود گودل و فضای فکری آن زما
پاورپوینت بررسی زمینه گرایی در طراحی مجموعه فرهنگی
تاریخ ایجاد 20/09/1398 12:00:00 ق.ظ تعدادبرگ: 28 اسلاید قیمت: 7500 تومان
تعدادمشاهده 3
پاورپوینت بررسی زمینه گرایی در طراحی مجموعه فرهنگیواژه شناسی زمینه گرایی» (contextualism) و منطقه گرایی» (regionalism) هردو واژه هایی هستند که برای نخستین بار در غرب جعل و تفسیر شده اند. بنابراین باید ریشه ی آنها را در زبان آنجا جست. به تعبیر دیگر، باید در آغاز به زبان گوش فرا داد تا دانست این واژه ها از خود چه
انسان امروزی
تقریبا یک سوم از زمان زندگی روزمره خود را در محیط کار می گذراند. اگر ذهن مشغولی
های پس از آن را نیز در نظر بگیریم، بخش قابل توجهی از حیات ما به فضای کار و
حواشی پیرامون آن پیوند می خورد. بدین ترتیب، محیط کاری هر فرد، عرصه ای مهم و
غیرقابل انکار از زندگی او را شکل می دهد. از طرفی دیگر، روابط و ساختار حاکم بر
فضای کاری سازمان ها و ادارات دولتی، بنگاه های خصوصی، تعاونی ها، شرکت ها، مؤسسات
و .، سطح توسعه یافتگی فرهنگی، اجتماعی و ی
از آن جایی که
ویتگنشتاین متقدم بحثش را به صورت منظم و دستگاهمند ارائه کرده خلاصه کردنِ آن راحتتر
است اما ویتگنشتاین دوم علاوه بر این که علیهِ فلسفه ویتگنشتاین متقدم است، علیه
نظمِ دستگاهمندِ آن هم شوریده! ویتگنشتاین متاخر بینظم است و آدم نمیداند
توضیحِ آن را از کجا شروع کند. مخصوصا که ماهیت ویتگنشتاین متاخر سلبی است و بیشتر
واکنش به متقدم است تا این که بخواهد چیزی را تبیین کند.
ویتگنشتاین دوم شورشش
را از کاربردهای متنوع زبان شروع
گ فو توآ یک هنر رزمی ایرانی است که بر تن و روان سالمتر تأکید میکند. این ورزش توسط ابراهیم میرزایی و با بهرهگیری از تجربه وی در زمینههای رشتههای مختلف رزمی و جنگهای چریکی، در سال۱۳۴۸ بنیانگذاری گردید.
گ فو توآ پس از گذراندن مراحل آزمایشی در باشگاه سرباز (پهلوی سابق) فعالیت رسمی خود را با تأسیس دانشکده انشاء تن و روان در سال ۱۳۵۲ آغاز نمود.
گفو توآ دارای هفت مایگاه است که به غیر از مایگاه اول که به حرکات فیزیکی و فعا
"شبکه" حاکی از لحظات "در تماس بودن" و دوره های پرسه زنی آزادانه همزمان است. "رابطه ای نامطلوب ولی ناگسستنی" درست همان احتمالی است که "ایجاد رابطه" را تا این حد خطرناک می کند. ولی "پیوندی نامطلوب"، نوعی ناسازه گویی است: پیوندها را می توان پیش از نفرت انگیز شدن از هم گسست.پیوندها "روابطی مجازی" هستند. به نظر می رسد که پیوندها متناسب با موقعیت زندگی سیال مدرنی هستند که در آن این امید و انتظار وجود دارد که احتمالات عاشقانه با سرعتی هر چه بیش تر در عبور
از دیدگاه آخرت شناسی دینی، کهنسالی به هیچ وجه نشانه زوالی برگشت ناپذیر و بی معنا نبود؛ و اگر مترادف حکمت نبود، حداقل یکی از شرایط لازم برای حصول حکمت به شمار می رفت. کهنسالی جایگاه بی بدیل و برجسته ای در میان ادوار زندگی داشت. دردهای ملازم کهنسالی را می شد نوعی آزمون تشرف دانست- درست بر خلاف نگرش کاملا منفی امروز نسبت به این دردها.جوامع ما، برعکس، معطوف به آینده و به شدت متعهد به "پیشرفت" هستند و در باره این درد و رنج ها چندان حرفی برای گرفتن ن
درباره این سایت