نتایج جستجو برای عبارت :

دانشجویه تنگ من

اول از همه بگم واسه اینکه قبول نشدم هنوزم کمی ناراحتم
اما روحم خیلی سرکش شده.با ادمایی آشنا شدم  که همش شک میکنم !
خیلی خوب شد که من اونارو دیدم
دیدن اونا برام بیش تر از رفتن به یه رشته تاپ تو یه دانشگاه تیپ دو یا سه میرزه
بعلاوه اینکه حالا احتمال قبولیم تو یه دانشگاه تیپ یک بالا رفته
 
و اون آدما که گفتم !!! واقعا بی  نظیرررن !!! بمب انرژی هستن !!      کارای سخت که یکیش ادمو از پا درمیاره رو دارن با هم انجام میدن  !!!! و همچنان کلی انرژی دارن که صحبت
بابا گزاشتم دم در دانشگاه.یه مانتو جلو بسته ی چهار خونه ی زرشکی سرمه ای که خیلی دوستش دارم پوشیدم با شلوار و مقنعه مشکی و کوله جینم و ال استار سرمه ایم.رفتم سمت همون ورزشگاه بزرگ دانشگاه.چندتا ساختمون داشت و من گیج گیج بودم.برگه انتخاب واحدم و نیاوردم اما خب همون دور اول شماره دانشجوییم و حفظ کردم و دوتا کلاسی ک داشتم و با اسم استاد و ساعت شروع کلاس تو ذهنم بود.گفتم حالا که نیم ساعت وقت دارم برم کارت دانشجوییم و بگیرم و با یه نفففس راحتی ک
خوب باید بگم که دیشب کسیو دیدم که یهو کلی انرژی شاد بهم تزریق کرد 
وای خدا وب قبلیم رو تردم نمی دونم تو این وب ازش نوشتم یا نه 
اما 
دیشب ت. هم بود من هم بودم و ما ساعت دوازده و نیم شب کیم خوردیم 
و اون یادش بود که تولد من روز ملی کیفیته 
برگشتم به ت. گفتم میگم این داداش خودمه داداش خودم یک سال از اون کوچیکتره اما این بزرگتر دیده میشه 
وااااای خدای من
اول شیفت دیدمش و جفتمون چشمامون از تعجب گرد شد 
گفتم چی لاغر شدیییی 
گفت از امتحانامه 
یهو ر

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها